logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
اندیشه حکومت واحد جهانی

مقدمه:

بي‌گمان حکومت يک ضرورت اجتماعي است. جامعه‌ي بشري بدان سبب که از انسان‌ها با منافع، خواسته‌ها و انگيزه‌‌هاي گوناگون تشکيل شده است، به گونه‌اي اجتناب‌ناپذير نيازمند حکومت است. بي‌درنگ، نبود حکومت، سبب از هم‌گسيختگي بنيان‌هاي جامعه، هرج و مرج و بي‌نظمي خواهد شد؛ چرا كه حکومت، به عنوان اساسي‌ترين عنصر در تنظيم امور جامعه و تضمين اجراي قوانين در پيشرفت مادّي و معنوي جوامع، نقش تعيين‌کننده‌اي دارد. امير مؤمنان علي(علیه السلام)، در پاسخ به ديدگاه باطل خوارج که حکومت را فقط در محدوده‌ي مسؤوليت‌هاي خداوند مي‌دانستند، فرمود:«… وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِر…؛ [1]… و همانا مردم ناگزيرند از داشتن زمامدار؛ چه نيکوکار و چه بدکار…».

  اين فرمايش، بيش از آن كه به حاكم و ويژگي‌هاي آن اشاره كند، ناظر بر ضرورت وجود حکومت است و نشان مي‌دهد در جامعه بشري اهميّت وجود حکومت، به اندازه‌اي است که حتي وجود حکومت غاصبانه و ولايت سياسي نامشروع يک فرد فاجر، بهتر از وضعيت هرج و مرج اجتماعي و نبود حکومت است؛ زيرا حکومت ـ هرچند نامشروع و ناموجه برخي نيازمندي‌هاي اساسي جامعه را برطرف ساخته و پاره‌اي از نقص‌ها و كاستي‌هاي اجتماعي را مي‌پوشاند.

  شريعت مقدس اسلام به لحاظ نكات ياد شده و مانند آن، در آموزه‌هاي ديني، به مسأله‌ي حکومت و اهميّت آن، نگاه وي‍‍ژه‌اي كرده است؛ به گونه‌اي که انبوهي از آيات و روايات اسلامي را مي‌توان دليل روشني بر اين مدعا دانست.

  البته روشن است كه ضمن اين که دين، حکومت را به عنوان يک ضرورت اجتماعي پذيرفته است؛ بيشترين سفارش را بر شکل‌گيري حاکميت بر مدار انسان‌هاي صالح، دين و دين‌داري، متمركز كرده است؛ چرا كه حاکم نيکوکار است كه جامعه را به نيکي‌ها و رستگاري هدايت خواهد کرد و در پي آن است كه هدف آفرينش انسان كه همانا بندگي خداوند است[2]، تحقق خواهد يافت.

  شيعه بر اين باور است كه حكومت جهاني حضرت مهدي (علیه السلام)، آرمان همه‌ي انسان‌هاي آزادانديش و آزادي خواه است. از اين رو پژوهش و نگارش در عرصه «مهدويت» به ويژه مسأله‌ي بنيادين حكومت مهدوي امري ضروري مي‌نمايد. البته شناخت حكومت ها و آينده‌ي بشر، پرجاذبه و انديشه برانگيز است و از طرف ديگر تصوير آينده‌ي بشر و پيوند آن با حكومت ها، از گذشته در كانون توجه بسياري از انديشمندان، متفكران، سياستمداران و دولتمردان بوده است.

  آينده‌ي بشريت در اسلام ارتباطي ژرف و بنيادين با حكومت مهدوي دارد. مهندسي و شکل برنامه‌ها وسياست‌گذاري‌هاي راهبردي، به صورت گسترده در آثار ديني تبيين و ارائه شده است؛ از اين‌رو «انديشه‌ي مهدويت»، طرح و پاسخي كامل و جامع به خواسته ها و نيازهاي انسان در اصلاح وضعيت نابسامان زندگي كنوني بشر است. تمام كاستيها و نابساماني هاي زندگي بشر با پرداختن به انديشه‌ي مهدوي و رسيدن به حكومت عدل مهدوي با محوريت دين، درساختار نظام نوين مبتني برفطرت انسان و اصول درخواستي وي؛ يعني عدالت، معنويت، امنيت و عقلانيت جمعي استوار و سامان مي‌يابد.

  نوشتار پيش رو تلاشي در ارائه‌ي تصوير و تفسيري از نظريه‌ي سياسي اسلام درباره‌ي حكومت جهاني مهدوي با نگرش تطبيقي ميان ديگر مكاتب داعيه‌دارغرب در اداره‌ي نظام جهان است.

چيستي حكومت

  پديده‌ي حكومت يكي از نمودهاي زندگي مدني و اجتماعي بشر است. هر چه بر مشكلات بشر، پيچيدگي زندگي، گوناگوني نيازها، پيشرفت تمدن و توسعه‌ي روابط و ارتباطات افزوده ميشود اهميت و ضرورت حكومت و نقش بنيادين آن در تنظيم روابط و مناسبات سياسي ـ اجتماعي، بيشتر آشكار ميگردد.

  اين رخداد مهم اجتماعي كه نتيجه گرايش فطري بشر به زندگي اجتماعي است در مسير تاريخ فراز و فرودهاي فراواني داشته است. زماني ابزاري براي اعمال قدرت در اختيار صاحبان زر و زور قرار گرفته و منافع سياسي و اقتصادي آنان را تأمين كرده است و زماني هم وسيله اي براي عدالت گستري در اجتماع بوده و در سايه‌ي آن ظلم ستمگران از گردن مظلومان برداشته شده است. گذشته‌ي نا به سامان اين رخداد مهم اجتماع بشري در بستر تاريخ و كاركردهاي دو سويه و يا چند سويه آن، بيانگر اين نكته مهم است كه بنيادي تر و با اهميت تر از پديده‌ي حكومت، «ساماندهي» آن است.

  انگارههاي سياسي و مفاهيم مرتبط با سياست، همواره از معاني و تعريفهاي ثابتي برخوردار نيستند. واژه اي از منظر گروهي مطلوب و از ديد‌گاه انديشهاي ديگر، منفور و نامقدس است. همچنين باورداشت اين مفاهيم ثابت نبوده و با دگرگوني شرايط و تغيير وضعيت، مفهوم آن واژه نيز در آن باور تغيير ميكند. واژه‌ي حكومت هم مانند ديگر واژگان سياسي، نزد هر انديشور و گروه سياسي بر اساس همان فكر و انديشه تعريف و تبيين شده است؛ به همين دليل در آثار دانشوران حوزه‌ي علوم سياسي تعريف يكساني از مفهوم حكومت ارائه نشده است. برخي آن را عبارت از: «مجموعه‌ي نهادهاي مجري احكام و كار اصلي آن را وضع قوانين و اجراي آنها» مي‌دانند[3] و گروهي آن را كارگزاران حاكميت؛ يعني رييس قوه‌ي مجريه و هيأت وزيران به شمار مي‌آورند.[4]

  برخي از تعاريف اين واژه عبارتند از:

  قدرت سياسي: حکومت، قدرتي سياسي است که امر ونهي مي‌کند و قانون‌گذاري، ساست‌گذاري و اجرا را بر عهده دارد و مسؤليت قضاوت و داوري و برقراري نظم و امنيت را بر دوش مي‌کشد.

  مجموعه‌اي از سازمان‌هاي اجتماعي: حکومت يا نظام سياسي عبارت است از مجموعه‌اي از سازمان‌هاي اجتماعي که براي تأمين روابط طبقات و حفظ انتظام جامعه به وجود مي‌آيد.[5]

  کوشش سياسي: حکومت کوششي است که براي تحت قاعده‌ي مشخص درآوردن و تبيين نحوه‌ي پيوند عناصر يک نظام سياسي خاص، صورت مي‌گيرد.[6]

  فرمانروايي سياسي: حکومت عبارت از فرمانروايي يک شخص يا يک هيات حاکمه و يا هيات‌هاي مختلف بر جامعه‌اي، به منظور تنظيم و اصلاح امور اجتماعي و انتظام امر معاش آن جامعه است.[7]

  واسطه‌ي سياسي: بنا بر نظر ژان ژاک روسو، حکومت واسطه‌اي است بين رعايا و هيأت حاکمه که آن‌ها را به هم ديگر مربوط مي‌سازد و اجراي قانون و حفظ آزادي سياسي را به عهده مي‌گيرد.[8]

  باري، به نظر مي‌رسد حكومت عبارت از مجموعه‌ي نهاد‌هاي سياست‌گذار، برنامه‌ريز و اجرايي است كه بر اساس اهداف معيني به دنبال تحقق خواسته‌ها و نيازمندي‌هاي عمومي مردم است.

ضرورت برپايي حكومت

  نياز فطري بشر به اجتماع، همچنين نياز اجتماع به قانون و برنامه ريزي و ساماندهي ساختار اقتصادي، سياسي و فرهنگي جامعه از دلايل مهم تشكيل حكومت است. شناخت واقعي نياز فطري بشر و فهم دقيق راهكار مناسب براي رفع اين نياز، باعث پديد آمدن قبيله ها، قريه ها و اجتماعات گوناگون در سراسر جهان شده است. اجتماعات بشري به خاطر حفظ و بقاي خويش و جلوگيري از هرج و مرج در ارتباطات و تعاملات، براي خود رهبر، دولت و حكومت تعيين گردند. محدوديت سرزمين هاي زير نظر حكومت ها و سيري ناپذيري انسان، باعث شد دولتهاي حاكم بر هر جامعه اي درصدد دست اندازي به سرزمينهاي ديگر باشند. نتيجه‌ي اين رويكردِ حكومت ها: نزاع، اختلاف، جنگ و خونريزي بود. از طرفي بعضي قدرتها براي بقاي خويش و تحكيم قدرت بيشتر با ديگر حكومتها متحد شده و حكومت قويتر و ماندگارتري را تشكيل دادند. مسائلي نظير: رفع نزاعها و اختلافات، استفاده بهينه از امكانات زمين، تأمين صلح، آرامش و امنيت، بهره مندي يكسان مردم از نعمتهاي زمين و دوري از اضطراب و ترس در سايه‌ي وحدتي همگاني، ناگزير بشر را به سوي جامعهاي واحد زيرنظر حكومتي واحد ميكشاند.

انديشه‌ي حكومت واحد جهاني در تاريخ

  يكي از بحثهاي مهم و اساسي كه بيشتر از هر زمان در قرن اخير ذهن متفكران، انديشمندان، سياست‌مداران و دولتمردان را به خود جلب كرده است؛ انديشه‌ي تشكيل حكومت واحد جهاني است. حكومت واحد در جهان در طول تاريخ مورد توجه گروهها، مكاتب و انديشه هاي گوناگون بوده و تلاش هاي فراواني نيز براي شكل گيري آن صورت گرفته است.

  از ديرباز پژوهش‌گران و صاحبان انديشه با تكيه بر قوانين طبيعت، تعليمات مذهبي و نظريه هاي اجتماعي برگرفته از آنها، تشكيل جامعههاي وسيع‌تر براي رسيدن به وحدت نوع بشر را از امور ضروري دانستهاند. به عنوان مثال ميتوان به «مدينه‌ي فاضله‌ي افلاطون»[9] و يا نظريه‌ي سياسي «سيسرون»[10] اشاره كرد كه بر اين باور بودند: نظام حاكم بر جهان بايد يك نظام واحد باشد و يا نظريه‌ي «امانوئل كانت» كه مي گفت: براي رسيدن به صلح همگاني و دوري از جنگ بايد حكومت واحد جهاني تشكيل داد. اينكه فرجام بشر به انگاره‌ي حكومت واحد جهاني خواهد رسيد، مطلبي است كه در اديان الهي نيز بدان اشاره فراوان شده و در تورات و انجيل و نيز قرآن كريم بدان بشارت داده شده است.

   با اين توصيف در رابطه با آينده‌ي بشر و سعادتمندشدن او در سايه‌ي يك حكومت واحد به رهبري انساني شايسته و والا كه ازناحيه‌ي خداي متعال برانگيخته شده، موضوعي برگرفته از آموزه‌هاي وحياني است. البته با نگاهي گذرا به تاريخ و رخدادهاي آن روشن ميشود كه انديشه‌ي تشكيل حكومت جهان هميشه با تكيه بر تفكر همگاني، مردمي و فراگير نبوده است؛ بلكه دراكثر موارد، دولتها و پادشاهان سعي داشتهاند با جنگ، خونريزي و ظلم ـ با به دست آوردن منافع و خاك بيشتر ـ فرمانروايي يگانه اي را به وجود آورند؛ اما آنچه انسانها و نوع بشر را براي پديد آوردن حكومت واحد در جهان با انگيزه كرد؛ صلح، امنيت، آرامش و عدالت فراگير و همگاني بوده، نه جنگ و خونريزي و بي عدالتي؛ چرا كه صلح طلبي و عدالت خواهي براي بشر امري فطري و دروني است. براساس همين فطرت پاك و نهاد بي‌آلايش است كه آدميان براين باورند كه سرانجام صلح و آرامش و عدالت با رهبري واحد سراسر گيتي را فراخواهد گرفت.

  مطالعه‌ي پيشينه‌ي تاريخي بشر از «دولت شهرها»[11] در يونان باستان تا نظريه‌ي «دولت جهاني» در حال حاضر روشن ميسازد كه حاكمان، متفكران و سياستمداران بسياري از گذشتههاي دور براي تشكيل چنين حكومتي و پديد آوردن چنين فضايي در جامعه بشري تلاش بسيار كردهاند. به عنوان مثال در سال3500 سال قبل از ميلاد حكومت‌هاي «مصر عليا» و «مصر سلفي» كه هر كدام بر سرزميني جداگانه حكومت مي كردند، با اتحاد خودبراي ايجاد يك قدرت قويتر حكومت واحدي را به وجود آوردند.

«سومر» و «اكد» دو ملتي بودند كه از حيث زبان، مذهب و نژاد از يكديگر جدا و متمايز بودند اما وحدتي را در بينالنهرين پديد آوردند كه نتيجه‌ي آن تشكيل حكومت و امپراطوري «بابل» شد. همچنين امپراطوري ايران باستان كه يكي از قوي‌ترين و وسيع‌ترين امپراطوري هاي حاكم در جهان بوده از وحدت ساكنان اوليه ايران و آريايي‌ها به وجود آمده است.[12] همچنين شکل گيري جامعه‌ي واحد جهاني به دست برخي پيامبران و صالحان، مانند حضرت سليمان و ذوالقرنين و بسط و گسترش حاکميت آنها به بيشتر نقاط جهان، خبر از تحقق چنين جامعه‌اي مي‌دهد. با اينكه قبل از وحدت و يكپارچگي اين حكومت ها، بين‌شان ستيزه جويي، دشمني و جنگ بوده اما با وحدت و تشكيل جامعه‌ي واحد توانستند زير سايه‌ي دولتي قدرتمند در صلح و امنيت زندگي كنند.

نتیجه:

به هر حال انديشه‌ي شکل گيري حکومت برتر و فراگير، همواره به عنوان يکي از راه حل‌هاي اساسي رفع مشکلات بشر و اصلاح جوامع انساني، فراروي انديشمندان و نحله‌هاي فکري قرار داشته و گاهي نيز تحت عنوان «آينده‌ي فکري»مطرح شده است.

پی نوشت ها:

[1]. سيد رضي، نهج البلاغه، خطبه 40.

[2]. و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ؛ ذاريات(15)، آيه‌ي 56.

[3]. بشيريه، حسين، آموزش دانش سياسي، ص30.

[4]. نقيب‌زاده، احمد، سياست و حكومت در اروپا، ص35.

[5]. آقايي، بهمن و ديگران، فرهنگ علوم سياسي، ج1، ص245.

[6]. همان.

[7]. قلمدران، حيدر علي، حکومت اسلامي، ص6.

[8]. خداوندان انديشه‌ي سياسي، جلد 2، ص389.

[9]. افلاطون، كتاب هفتم جمهوريت، به نقل از طاهري، ابوالقاسم، تاريخ انديشه‌هاي سياسي در غرب، ص48.

[10]. طاهري، ابوالقاسم، تاريخ انديشه‌هاي سياسي در غرب، ص134.

[11]. ر.ك: ويل، دورانت، تاريخ تمدن، يونان باستان، ج2، ترجمه اميرحسين آريان‌پور، صص225-224

[12]. ر.ک: گريشمن، رومن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمدمعين، صص71-69.

برگرفته از کتاب در اندیشه حکومت برتر