مفدمه:
مسالهي ايجاد يك حكومت واحد در جهان و پايان يافتن همهي ستمها و بيدادگريها از مسايل مهم و اساسي است كه همهي اديان جهان به آن توجه كردهاند و از وقوع حتمي آن را خبر دادهاند. براساس آنچه در آموزهها و نويدهاي كتابهاي آسماني آمده است به رغم عامل هاي مختلف و بيشمار، بدبيني كه تا به حال نسبت به آيندهي بشر در گسترهي تاريخ ديده شده است؛ وضعيت كنوني جهان دوام نخواهد داشت. چرخ گردون، روزگاري به نفع مظلومان و محرومان به حركت درخواهد آمد و فسادهاي اجتماعي، ناامني، شرارتها، و درگيريهاي كنوني، جاي خود را به آرامش، امنيت، عدالت و مهرباني خواهد سپرد.
بر اساس بشارت و نويدهاي پيامبران و كتابهاي آسماني، دورنماي جهان و چشم انداز آينده بشريت، روشن و اطمينانآور خواهد بود. با يك نظر و گذر اجمالي و كوتاه به كتابهاي آسماني، به روشني درخواهيم يافت كه وقتي جهان لبريز از فتنه و آشوب گردد و آتش ظلم و بيدادگري همهي جوامع بشري را فراگيرد؛ جنگها و ستيزه جوييها، مردم جهان را خسته و گرفتار كند و حاكمان و پادشاهان و دولتمردان در ادارهي امور كشورها عاجز و ناتوان گشته وچارهاي براي حل مشكلات نيابند؛ در چنين وضعيت بحراني و غيرقابل تحمّلي، مصلحي الهي با تكيه برقدرت و قانون الهي قيام خواهد كرد و با اصلاح وضعيت جهان، حكومت واحد عدل گستر خويش را با سركوب حاكمان و قدرتطلبان در جهان مستقر خواهد نمود. قابل توجه است كه وقتي به اديان آسماني مراجعه ميكنيم كتب آسماني را سرشار از اميد و نويدهاي پيروزي و وعده هاي ظهور آن «مصلح جهاني» ميبينيم! شايد هم براي عدهاي تعجب آور باشد كه در همهي اديان و مذاهب مانند: يهود، مسيح، مجوس و آيين اسلام به دادرسي عادل، كه در پايان جهان ظهور خواهد كرد و با تشكيل حكومت واحد جهاني به همهي محروميت ها پايان خواهد داد و شالوده حكومت واحد در جهان را با عدالت و آزادي بنا خواهد گذاشت؛ اشاره شده است.
شيرين تر، بهتر و تعجب آورتر براي عدهاي اينكه بيشتر نويدهايي كه در اديان گذشته آمده با آنچه در اسلام به ظهور آن بشارت داده شده است مطابقت صددرصد دارد و ما به برخي اشاره خواهيم كرد و بيان خواهيم نمود که آنچه در همهي اديان و مذاهب آمده است به صورت جامع و كامل در آيين مبين اسلام خواهيم يافت. در واقع انديشهي حکومت واحد جهاني منجي موعود، تنها در دين اسلام به صورت کامل و جامع مطرح شده و ساير اديان نتوانستهاند به طور دقيق به ابعاد و زواياي مختلف آن بپردازند و ويژگيها و اوصاف اين حکومت را بر شمرند. تکيه اصلي ديدگاه آنها، بيشتر بر روي ظهور منجي و اصلاح جهان و بهبود وضع زندگي بشر است؛ اما در اسلام ـ به خصوص انديشهي شيعه ـ ابعاد و اوصاف حکومت جهاني، به طور کامل تبيين شده و برخوردار از يک نظريهي جامع براي مديريت جهان و رفع کاستيها و مشکلات است.
1) جهان گرايي از ديدگاه اديان غير از اسلامي
نويد مصلح بزرگ جهاني و تشكيل حكومت واحد در جهان بر مبناي عدل در كتابهاي مقدس و مذهبي مانند: زند، جاماسب، شاكموني، جوكا، ديد براهمه، باباسك، پاتيكل، دادنگ، تورات، انجيل و ساير الواح و كتابها ذكر شده است.
هر چند غير از قرآن كريم همهي كتابهاي آسماني تحريف شدهاند و آنچه در دست ماست آن چيزي نيست كه بر پيامبران آن اقوام نازل شده است؛ ولي باز هم عباراتي در آنها پيدا ميشود كه از تحريف درامان مانده و به ظهور «مصلح بزرگ» و تشكيل حكومت توسط وي در جهان اشاره دارد. در اين پژوهش ما به ذكر عباراتي از اديان گوناگون خواهيم پرداخت بعد ديدگاه اسلام را به همراه دلايل برتري آن مورد بررسي قرار داده، و به ويژگي هاي حكومت واحد در جهان از نظر آيين مبين اسلام اشاره خواهيم كرد.
1ـ1) يهود و وراثت حکومت جهاني
تورات كتب آسماني دين يهود مي باشد. در اين كتاب نويدها و بشارتهاي فراواني در رابطه با آمدن مصلح جهاني در آخرالزمان و تشكيل حكومت عدل گستر وي در همهي دنيا آمده است. اميد بستن به جهاني روشن و نوراني كه در آن بشر با امنيت و آرامش در سايهي يك حكومت الهي و عادل زندگي كند؛ از مهمترين آموزههاي اين کتاب است. اهميت اين باور در اين کتاب چنين آمده است:زيرا كه شريران منقطع ميشوند اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد. و حال اندك است كه شرير نيست ميشود كه هر چند مكانش را جستجو نمايي ناپيدا خواهد بود. اما متواضعان وارث زمين شده از كثرت سلامتي مستلذ خواهند شد. شرير نجلان صادق افكار مذمومه مي نمايد…، خداوند روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد بود. در زمان «بلا» خجل نخواهد شد، و در ايام قحطي سير خواهند بود. لكن شريران هلاك خواهند شد، و دشمنان خداوند، مثل پيه بره ها فاني بلكه مثل دود تلف خواهند شد. زيرا متبركان خداوند، وارث زمين خواهند شد. اما ملعونان وي منقطع خواهند شد. صديقان وارث زمين شده، ابدا در آن ساكن خواهند شد. به خداوند پناه برده، راهش را نگاهدار كه تو را به وراثت زمين بلندخواهند كرد و در وقت منقطع شدن شريران اين را خواهي ديد. اما عاصيان، عاقبت مستأصل، و عاقبت منقطع خواهند شد.[1]و در جاي ديگر در خصوص نويد و بشارت حكومت دادگستر كه راستي و درستي در سايهي آن بر جهان گسترش خواهد يافت، چنين مي فرمايد:و در روزهايش صديقان شكوفه خواهد نمود، و زيادتي سلامتي تا باقي ماندن ماه خواهد بود. از دريا تا به دريا و از نهر تا به اقصي زمين سلطنت خواهد نمود. صحرانشينان در حضورش ختم خواهند شد ودشمنانش خاك را خواهند بوسيد. اسم او ابدا بماند، اسمش مثل آفتاب باقي بماند، در او مردمان بركت خواهند يافت، و تمامي قبايل او را خجسته خواهند گفت. بلكه اسم ذوالجلال او ابدا مبارك باد، و تمامي زمين از جلالش پرشود. دعاي داوود تمام شد.[2]
1ـ2) مسيحيت و سلطنت جهاني مسيح
دين مسيحيت نيز همانند دين يهود نگاهي اميدوارانه و همراه با انتظار به فرجام تاريخ و آيندهي بشريت دارد و چشم انتظار روز موعودي هستندكه نجات و رستگاري در آن روز به دست «مسيح» براي ايشان به ارمغان آورده شود. هر چند نگاه و باور مسيحيان در طول تاريخ به «نجاتبخشي» دستخوش اختلافات و دگرگونيها شده است؛ اما مطالب كتاب مقدس به روشني از نجات انسانها در پايان تاريخ بحث كرده است و بر خلاف نابسامانيهايي كه در طول تاريخ بشر تا به حال ديده شده است، آينده را براي بشر روشن و قابل افتخار ميداند. مسيحيان نيز همچون يهوديان بر اين باورند كه تاريخ بشري بيهدف نبوده و با برنامه و نظمي خاص به سوي هدف و جهتي مشخص حركت ميكند. تاريخ، هدف و سرانجامي دارد كه پايان و فرجام آن زيبا براي بشر و همراه با امنيت و آرامش است. در نظر خوشبينانه مسيحيت به آينده، تاريخ به مثال خطي مستقيم در نظر گرفته ميشود كه آغاز و پاياني دارد. خداوند جهان و همه آنچه در آن است را به همراه انسان، آفريده است پس روزي خواهد رسيد كه خود، به اين حركت پايان خواهد داد و اين پايان تاريخ و آخر زمان خواهد بود. نجات و رستگاري انسانها به خصوص مؤمنان در گرو تحقق اين وعدهي الهي خواهد بود، كه در اين صورت بشر در رفاه بوده و عدالت همهي هستي را فراخواهد گرفت و ظلم و تاريكي يأس و نااميدي از جهان برچيده خواهد شد. نويدهاي انجيل در اينباره عبارتند از:
1-2-1) اجتماع امتها
«اما چون پسر انسان در جلال خود با جميع ملائكه مقدس خويش آيد آنگاه بر كرسي جلال خواهد نشست. و جميع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همديگر جدا ميكند به قسمي كه شبان ميشها را از بزها جدا ميكند و ميشها را بر دست راست و بزها را چپ خود قرار دهد. آنگاه پادشاه به اصحاب طرف راست گويد: بياييداي بركت يافتگان از پدر من! و ملكوتي را كه از ابتداي عالم براي شما آماده شده است، به ميراث گيريد…[3].
1-2-2) تحقق ملکوت الهي
اما اين تاريکي براي قوم خدا که در تنگي هستند، تا ابد باقي نخواهد ماند. خدا سرزمين قبايل زبولون و نفتالي را در گذشته خوار و ذليل ساخته؛ اما در آينده او تمام اين سرزمين را از درياي مديترانه گرفته تا آن طرف اردن و حتي تا خود جليل ـ که بيگانگان در آن زندگي ميکنند ـ مورد احترام قرار خواهد داد. قومي که در تاريکي راه ميرفتند، نور عظيمي خواهند ديد. بر کساني که در سرزمين ظلمت زندگي ميکردند، روشنايي خواهد تابيد… تمام اسلحهها و لباسهاي جنگي که به خون آغشتهاند، خواهند سوخت و از بين خواهند رفت؛ زيرا فرزندي براي ما به دنيا آمده! پسري به ما بخشيده شده! بر ما سلطنت خواهد کرد. نام او عجيب، مشير، خداي قدير، پدر جاوداني و سرور سلامتي خواهد بود. او بر تخت پادشاهي داوود خواهد نشست و بر سرزمين او تا ابد سلطنت خواهد کرد. پايه حکومتش را بر عدل و انصاف استوار خواهد ساخت و گسترش فرمان روايي صلح پرور او را انتهايي نخواهد بود. خداوند قادر متعال چنين اراده فرموده و اين را انجام خواهد داد».[4]
1-2-3) تحقق صلح الهي در جهان
مسيح فرزند داوود است. او با خرد و عدل حکومت خواهد کرد. قدرتهاي بزرگ جهان را شکست خواهد داد، مردم خود را از قيد حکومت بيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتي جهاني وضع خواهد کرد که در آن مردم در صلح و سعادت زندگي خواهند کرد.[5]
1-2-4) تحقق سلطنت الهي
«سلطنت پادشاه ما همچون باراني که بر گياهان ميبارد و مانند بارش هايي که زمين را سيراب ميکند، پر برکت خواهد بود. در زمان حکومت او، مردم خدا شناس کامياب خواهند شد و تا وقتي که کاه باقي باشد، صلح و سلامتي بر قرار خواهد بود…».[6]
البته ديدگاه مسيحيان دربارهي تحقق حکومت جهاني روشن نيست؛ برخي (مثل هزاره گرايان)قائل به سلطنت هزارساله مسيح در روي زمين هستند و اين را از مکاشفات يوحنا برگرفته اند.عموم مسيحيان (مثل کليساي کاتوليک) به حکومت جهاني مسيح اعتقادي نداشته و سلطنت او را، مربوط به جهان آخرت ميدانند، يعني، ملکوت الهي موعود، در آن دنيا برپا خواهد شد.در عين حال به داوري مسيح بين نيکان و بدان در اين دنيا معتقدند.[7]
2- جهانگرايي و ويژگيهاي آن در انديشهي اسلام
2-1) آيين اسلام و جهانشمولي
جهاني بودن دين اسلام و اينكه اين دين اختصاص به گروه، فرقه، منطقه يا جامعهي خاصي ندارد، يكي از امتيازات مهم اين آيين الهي است. اين نكته كه دعوت اسلام همگاني است و محدود به منطقهي جغرافيايي يا انديشهي سياسي خاصي نيست؛ حتي بر كساني هم كه ايمان به اين دين ندارند، مخفي نمانده است. ارسال پيك و نامه براي سران كشورهاي مختلف مانند قيصر روم، پادشاه ايران، فرمانرواي حبشه و مصر توسط پيامبر اسلام[8] شاهد تاريخي بسيار قوي بر اين مطلب است. اگر دين اسلام انديشهي جهاني نداشت و جهاني فكر نميكرد دليلي براي چنين دعوتي از ساير امتها و اقوام گوناگون وجود نداشت. لذا نميتوان عدهاي را از عمل به دستورات اين دين معاف دانست.
در قرآن كريم و روايات نبوي دلايل فراواني بر جهاني بودن دعوت اسلام و رهبري جهان توسط اسلام تا زماني كه زندگي در هستي وجود دارد، آمده است. از جمله آيات روشن در اين رابطه عبارتند از:
الف) هُوَالَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً؛[9] او كسي است كه پيامبر خود را با راهنمايي و دين راست فرستاد، تا مگر آن را بر هر چه دين است، چيرگي بخشد.
ب) در رابطه با رحمت فراگير نبي مكرم اسلام آمده است: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَهي لِلْعالَمينَ [10] و نفرستاديم تو را مگر رحمتي براي جهانيان.
ج) در آيهاي ديگر دعوت پيامبر فراگير و همگاني توصيف شده و فرمودهاند: قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعا؛[11] «بگواي مردم من فرستاده خدا به سوي شما هستم».
د) دين اسلام با رسميت يافتن اصل توحيد و توجه به نقاط مشترك و اصلي اديان كه همان نفي شرك و اعتقاد به وحدانيت است، خود را براي تمام جهان معرفي کرده است. بر همين اساس يكي از انگارههاي بيان شده در قرآن كريم دعوت به زندگي مسالمتآميز در كنار هم است. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّهي وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ؛ [12] «اي كساني كه ايمان آورديد همگي در صلح و آشتي در آييد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد». زندگي در كنار هم در صلح و آرامش با عقيده و بينشهاي متفاوت نيز در قرآن به روشني آمده است.
ه) قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَهي سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛[13] «بگواي اهلكتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است، كه جز خداي يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد. هر گاه (از اين دعوت) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيدكه ما مسلمانيم».
و) هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَدينِ الْحَقّلِيظْهِرَهُ عَلَيالدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[14] او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند؛ هر چند مشركان خوش نداشته باشند.
آيه يادشده، با همين الفاظ در سورهي «صف» آمده و با تفاوت مختصري درسورهي «فتح» تكرار شده است و از رويدادي مهم خبر ميدهد. اهميّت مذكور، موجب تكرار آن شده است و از جهاني شدن اسلام و فراگيري اين آيين بر روي زمين خبر ميدهد.
شكي نيست در حال حاضر، استقرار حكومت جهاني تحقق نيافته است؛ ولي اين وعدهي حتمي خدا به تدريج در حال تحقق است. طبق روايات، استقرار اين نظام، هنگامي خواهد بود كه حضرت مهدي(علیه السلام) ظهور كند و برنامهي جهاني شدن اسلام را تحقق بخشد.
شيخ صدوق، از امام صادق(علیه السلام)، در تفسير اين آيه نقل ميكند: به خدا سوگند! هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد، تا آنکه قائم(علیه السلام) خروج كند. وقتي او ظهور کرد، ديگر هيچ کافر به خدا و منکر امامي نميماند؛ مگر اينکه از خروج آن حضرت ناراحت ميشود. حتي اگر کافري در دل سنگي پنهان شود، آن سنگ ميگويد:اي مؤمن! در دل من کافري پنهان شده است، مرا بشکن و او را بيرون بياور و به قتل برسان.[15]
در تفسير قمي آمده است: اين آيه دربارهي قائم آل محمد (علیه السلام) نازل شده و اينكه دربارهي آن حضرت نازل شده، بدين معنا است كه خروج او تأويل اين آيه است. از روايت شيخ صدوق هم اين مطلب برداشت ميشود.
افزون بر اين، پيامبر اكرم به سران كشورها مانند قيصر روم و پادشاه ايران و فرمانروايان مصر و حبشه و شامات و نيز به رؤساي قبايل گوناگون عرب نامه نوشت و همگان را به پذيرفتن اين دين مقدس دعوت كرد و از پيامدهاي وخيم كفر و رويگرداني از اسلام، برحذر داشت. اگر دين اسلام جهاني نبود، چنين دعوت عمومي انجام نميگرفت و ديگر اقوام و امتها هم براي عدم پذيرش اسلام، عذري داشتند.[16]
شموليت دين اسلام در قرآن كريم با الفاظي همچون «عالمين»، «ناس»، «كافة» و «جميعاً» آمده است و با توجه به وسعت معنا و مفهوم كلمات ذكر شده، جهانشمولي اسلام و فراگير بودن دعوت اين دين مبين بر همگان روشن بوده و نيازي به توضيح و تفسير ندارد.
2ـ1ـ1) جاودانگي
با نظر و گذر اجمالي در محتواي منابع اسلامي روشن ميشود كه «اسلام» تنها ديني است كه در طول دورههاي تاريخي براي بشر بوده و همهي انبياي الهي شريعت خود را با نام اسلام بر مردم ارائه كردهاند. اوج كمال بشريت در ظرفيتها و قابليتهاي پذيرش شريعت الهي در زمان نبيمكرم اسلام بوده كه دين و آيين الهي به صورت كامل در راستاي هدايت بشر تا دامنهي قيام ابلاغ شده است. بنابراين ريشهي همهي اديان الهي يكي است و همهي پيامبران از حضرت آدم( تا حضرت خاتم) مردم را به پرستش خداي يكتا دعوت نمودهاند البته شرايط، تواناييهاي فردي و اجتماعي و بلوغ مردم در ميزان دستورات ابلاغ شده متفاوت بوده و هر زمان مردم به اندازهي عقول و دركشان با مباني هدايتي شريعتها و اديان آشنا شدهاند، تا زمان نبياكرم(صلی الله علیه و آله) كه بشر به حدي از بلوغ رسيد كه همهي آنچه براي هدايت نياز داشت در غالب دين مبين اسلام ارائه و تبيين شد. از اين رو دين مورد رضاي خداوند، دين تكامل يافته، پويا و ابدي كه براي هدايت بشر تا روز قيامت برنامه دارد، فقط اسلام است. با اين دين براي هميشه مُهر پايان بر ارسال پيامبران و نزول كتب آسماني زده شد. لذا فرمود: لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبينٍ [17].
بر اساس اين آيه هيچ چيزي نمانده كه بشر به آن نيازمند باشد و در قرآن كريم ـ كه برنامهي هدايت بشر تا دامنهي قيامت است ـ نيامده باشد.
آنچه از زبان حضرت ابراهيم(حضرت اسماعيل)، پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) حوّاريون حضرت عيسي فرزندان يعقوب بلقيس و فرعون گفته شد، در قرآن كريم آمده است كه با الفاظ «اسلام»، «مسلم» و «مسلمين» از گرويدن به دين حق ياد ميكنند. در اين رابطه به ذكر چند آيه از قرآن كريم ميپردازيم:
الف. اِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الاِسْلامُ؛[18]«در حقيقت، دين نزد خداوندهمان اسلام است.»علامه طباطبايي در معناي اين آيه مينويسد: دين نزد خداي سبحان يكي است و اختلافي در آن نيست و بندگان خود را امر نكرده مگر به پيروي از همان دين و بر انبياي خود هيچ كتابي نازل ننموده مگر درباره همان دين، و هيچ آيت و معجزهاي به پا نكرده مگر براي همان دين كه آن دين عبارتست از اسلام، يعني تسليم حق شدن، و به عقيدههاي حق معتقد گشتن، و اعمال حق انجام دادن[19].
به عبارتي ديگر: «آن دين واحد عبارت است از تسليم شدن در برابر بياني كه از مقام ربوبي در مورد عقائد و اعمال و يا در مورد معارف و احكام صادر ميشود»[20] وي در تبيين معناي مورد نظر مينويسد: «هر چند به طوري كه در قرآن حكايت شده در شرايع رسولان و انبياي او از نظر مقدار و كيفيت مختلف است ليكن در عين حال از نظر حقيقت چيزي به جز همان امر واحد نيست، اختلافي كه در شريعتها هست از نظر كمال و نقص است نه اينكه اختلاف ذاتي و تضاد و تنافي اساسي بين آنها باشد، و معناي جامعي كه در همه آنها هست عبارت است از تسليم شدن به خدا در انجام شرايعش، و اطاعت او در آنچه كه در هر عصري با زبان پيامبرش از بندگانش ميخواهد»[21].اين مفهوم در سوره حج به روشني آمده است: مِلَّهي أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمين…؛[22] «آيين پدرتان حضرت ابراهيم، او بودكه قبلاً شما را مسلمان ناميد.
در تفسير نمونه نيز در بارهي اين جمله، ضمن بيان نظرات گوناگون چنين آمده است: «نظر صحيحتر اين است كه ضمير به خداوند متعال برميگردد، يعني خدا هم در كتب پيشين و هم در قرآن شما (ملت ابراهيم) را به اين نام (اسلام) افتخار آميز آفريده است[23]. صاحب اين تفسير شريف دليل استناد خود را اين آيه ميداند، كه ميفرمايد: «او شما را در كتب پيشين و در اين كتاب (قرآن) مسلمان ناميد[24]»
ب) وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ؛ [25] «با سليمان براي خداوندي كه پروردگار عالميان است اسلام آوردم». اين آيه شريفه از زبان بلقيس است كه ايمان آوردن وي به آيين حضرت سليمان را با کلمه اسلام بيان كرده است. علامه طباطبائي در اين خصوص چنين مينويسد: «در اين جمله« اسلمت» را نسبت به خداي تعالي به كار برد، التفات از خطاب و غيبت و وجه اين التفات اين است كه خطاست از ايمان اجمالي به خدا در جمله (رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسي)، به توحيد صريح انتقال يابد، چون در جمله بعدي اسلام خود را بر طريقه اسلام سليمان دانست كه همان توحيد صريح باشد، و آنگاه تصريح خود را با جمله «رب العالمين» تأكيد كرد…»[26].
ج) نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛[27] «ما ياوران خداييم، به خدا ايمان آورديم». اين آيه چنان که در تفسير الميزان آمده به معناي ايمان آوردن حواريون حضرت عيسي ميباشدكه تعبير به مسلمون شده است. دراين تفسير آمده است:«… وقتي حضرت عيسي از حواريّون سوال كرد: كيست كه مراد در پاسخش عين درخواست او را به زبان آورده و گفتند: «نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ»؛ ماييم انصار خدا، و دنبال پاسخ جملهاي را گفتند كه به منزله تفسير آن است و آن اين است كه در «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»؛ «و منظورشان از اسلام، تسليم خدا و رسول او شدن و اطاعت و پيروي كردن است»[28].
د) … لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَهي مِنَ الْخاسِرينَ؛ [29] «ميان هيچ يك از آنان [پيامبران] فرق نميگذاريم و ما براي او اسلام آوردهايم و هر كه جز اسلام ديني ديگر جويد هرگز از وي پذيرفته نشود و وي در آخرت از زيانكاران است».
يعني آيا غير اسلام را ميجويند با اينكه اسلام دين خداست؟ چون هر كسي كه در آسمانها و زمين است، تسليم او و منقاد امر اوست[30]. بر اساس اين آيات و آيات ديگري از قرآن كريم دين همواره و هميشه نزد خداوند متعال اسلام است هر چند شريعتهاي گوناگون با انبياي متفاوت به مردم ابلاغ شده است. اين دين اسلام است كه به عنوان آخرين شريعت براي هميشه تا پايان تاريخ عهدهدار هدايت و سعادت بشري است و جاودانگي و ماندگاري آن است كه اين دين را يگانه راه هدايت بشري كرده، سعادت دنيوي و اخروي را در گرو دستورات خود ميگيرد.
2ـ1ـ2) برنامه كامل زندگي
بيترديد انتخاب نزديكترين، بهترين و هموارترين راه براي رسيدن به هدف نكتهاي است كه هر انسان خردمندي به آن توجه لازم را دارد. انتخاب كاملترين شريعت براي رسيدن به هدف والاي انساني كه همان كمال است برازندهي هر عقل سليم و هر انسان دور انديشي است. از آنجا كه با گذر زمان و رشد استعدادها، دين روز به روز كاملتر شده است، براي انسان بهتر اين است كه كاملترين دين را انتخاب كند. استاد شهيد مطهري در اين رابطه ميفرمايد:
«بشر در مسير تكاملي خود مانند قافلهاي ست كه در راهي و به سوي مقصود معيني حركت ميكند؛ ولي راه را نميداند هر چند يك بار، به كسي برخورد ميكند كه راه را ميداند و با نشانيهايي كه از او ميگيرد دهها كيلومتر راه را طي ميكند… تا تدريجاً خود قابليت بيشتري براي فراگيري پيدا ميكند و ميرسد به شخصي كه نقشهي كلي راه را از او ميگيرد و براي هميشه با در دست داشتن آن نقشه از راهنمايي جديد بينياز ميگردد.[31]
روش و برنامهي اجتماع عقلا و عقل بر اين است كه به قانون و حكمي كه در آخرين مرحله از كمال است، عمل كنند. و از آنجا كه بر اساس شواهد تاريخي، نظر اديان آسماني و بيان روشن قرآن كريم، آخرين دين عرضه شده به انسانها، اسلام است؛ عقل با نگاهي دقيق به فراواني اديان و شريعتهاي الهي، آخرين فرمان الهي كه همان است را برگزيده و خود را تابع دين كامل و هميشه ماندگار اسلام ميداند. استاد شهيد مطهري در اين خصوص مينويسد: «لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاي اوست و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خداوند همان چيزي است كه آخرين رسول او آورده است[32]. به همين جهت قرآن كريم ميفرمايند: وَمَن يَبتَغِ غَيرَ الاِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقبَلَ مِنه [33]؛ «و هر كه جز اسلام، ديني [ديگر] جويد، هرگز از وي پذيرفته نشود.»
در اين جا قرآن مجيد در اين آيه اسلام را به معناي وسيعي تفسير كرده كه: تمام كساني كه در آسمان و زميناند و تمام موجوداتي كه در آنها وجود دارد مسلماناند پس در برابر فرمان او تسليماند زيرا؛ روح اسلام همان تسليم در برابر حق است [34] و شكي نيست كه بشر، زماني تسليم در برابر حق است كه آخرين دستورات ابلاغي خداوند متعال را عمل كرده باشد در اين صورت است كه گرويدن بشريت به دين الهي و قرار گرفتن در پرتوي نور ايمان و خدمت جهاني را به دنبال دارد. در قرآن كريم آمده است: كانَ النَّاسُ أُمَّهي واحِدَهي فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ [35]؛«مردم [در آغاز] يك دسته بودند، و تضادي در ميان آنها وجود نداشت به تدريج جوامع و طبقات پديد آمدند و اختلاف و تضادهايي در ميان آنها پيدا شد، در اين حال خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت ميكرد، به آنها نازل نمود، تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوري كند. (افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند) تنها (گروهي از) كساني كه كتاب را دريافت داشته بودند، و به نشانههاي روشن به آنها رسيده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگري، در آن اختلاف كردند، خداوند آنهايي را كه ايمان آورده بودند، به حقيقت آنچه مورد اختلاف بود، به زمان خودش رهبري نمود. اما افراد بيايمان همچنان در گمراهي و اختلاف باقي ماندند. و خدا هر كس را بخواهد هدايت ميكند».
به بيان ديگر به تعبير قرآن انسان موجودي عبث و بيهدف نيست: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون؛[36] «خلق نكرديم جن و انس را مگر براي بندگي»؛ يعني هدف از آفرينش انسان اين است كه بشر در مسير تكامل خود با اختيار باشد و به سوي كمال نهايي، راه مستقيم و نزديك را طي ميكند. انسان براي رسيدن به ساحل امن سعادت بايد در طريق مستقيم قرار گيرد كه در آياتي نظير: وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صِراطِ الْحَميدِ؛[37] «و رهبري شدند به سوي راه، خداوند ستوده» و اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ؛[38] وَ أَنَّ هذا صِراطي مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ؛ [39] به آن اشاره شده است. بر اساس اين آيات انسان هدفدار است و براي رسيدن به هدف بايد راه مستقيم را انتخاب كند و راه فقط دين اسلام است چرا كه دين اسلام ذيل دين كامل است. بر اساس آيه وَ تَمَّتْ كَلِمَهي رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ؛»[40] «اي پيامبر! سخن پروردگارت كه راهنماي راستي و عدالت است با نزول قرآن پايان يافت، هيچ كس ياراي آن را ندارد كه كلمات او را دگرگون سازد و او شنوا و داناست. لذا تنها راه براي رسيدن بشر به هدف مطلوب كاملترين راه است كه همان اسلام بهترين راه هدايت است».
از اين رو بشريت براي نجات خود و داشتن فرجامي نيكو، بايد در پرتوي دين اسلام در راه راست قرار گيرد و به لحاظ اجتماعي بودن انسان و ارتباط تنگاتنگ سرنوشت افراد بشر به يكديگر، ضرورت دارد همهي جامعهها و افراد بشر در اين راه راست (اسلام) قرار گرفته و مسير سعادت را طي نمايند. در اين صورت است كه نياز به يك حكومت واحد در جهان بر محوريت اسلام و توحيد اسلامي براي رسيدن به سعادت ابدي و زندگي در كمال آرامش و رفاه زير سايه حكومت عدل الهي ضرورت پيدا ميكند.
آيتا… مصباح يزدي در اينباره مينويسد:«دانستيم كه هدف اصلي و اولي از بعثت انبيا كامل كردن شرايط براي رشد و تكامل آزادانه و آگاهانه انسانها بوده، كه به وسيله قرار دادن وحي الهي در دسترس مردم، تحقق يافته است. همچنين اهداف ديگري نيز منظور بوده از جمله ميتوان كمك به رشد عقلاني و تربيت روحي و معنوي افراد مستعد را به شمار آورد و در نهايت انبيا در صدد تشكيل جامعه ايدهآل بر اساس خداپرستي و ارزشهاي الهي و گسترش عدل و داد در سراسر زمين بودهاند و هر كدام در حد امكان، قدمي در اين راه برداشتهاند و بعضي از ايشان توانستهاند در محدودهي جغرافيايي و زماني خاص حكومت الهي را برقرار سازند. ولي براي هيچ كدام از ايشان شرايط تشكيل حكومت جهاني، فراهم نشده است… و با توجه به اينكه امامت، متمم نبوت و تحقق بخش خاتميت است، ميتوان نتيجه گرفت؛ كه اين هدف به وسيله آخرين امام، تحقق خواهد يافت…»[41].
اين اصل در قرآن كريم به شكلهاي گوناگون آمده است: و لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ[42].بر اساس اين آيه و آيات مشابه روشن ميشود كه اسلام به عنوان كاملترين و بهترين دين الهي به زودي به طور كامل در سراسر گيتي منتشر خواهدشد و با غلبه بر همهي انديشههاي ديني و غيرديني ديگر، حكومت عدل الهي را براي سعادت بشري تشكيل خواهد داد و…
2ـ 2) حکومت مصلح جهاني (انديشهي مهدويت)
2ـ2ـ1) حکومت مصلح جهاني در نگاه آيات
همان طور كه گفته شد، دين اسلام يك دين كامل و هميشگي است؛ لذا آموزهها و گزارههاي اين دين بايد مبتني بر فطرت بشري، انعطافپذير بوده و متناسب باشرايط زمان و مكان در حركت باشد. بايد باورداشت كه اسلام و دستورات آن با فطرت انسان كه قسمت ثابت و ماندگار حيات انساني است هماهنگ است و ميتواند بشر را با پاسخگويي به خواستهها و نيازهاي فطرياش به ساحل نجات و آرامش برساند. آيات فراواني از قرآن كريم به روشني از جهاني بودن حكومت اسلام و فراتر بودن آن از نژاد، قوم، منطقه، جغرافيا و زمان خاص، سخن گفته و به شكلهاي گوناگون نگاه جهاني اسلام را در تشكيل يك حكومت واحد ترسيم نموده است. در اينجا به ذكر چند آيه به عنوان نمونه اكتفا ميكنيم:
الف. هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[43] «اوست خداوندي كه پيامبرش را با هدايت، و دين حق فرستاد، تا او را بر همهي اديان غالب گرداند. هر چند كه مشركان كراهت داشته باشند».
قبل از توضيح آيهي فوق، توجه به اين نكته لازم است كه اين آيه به جز در سوره «توبه»، در سوره «فتح»[44] و با اندك تفاوتي در سوره «صف»[45] آمده است؛ چرا كه قرآن كريم روي جهاني شدن اسلام و پيشرفت آن تا تشكيل حكومت واحد جهاني تأكيد بسيار دارد. به ويژه آن كه سرانجام، اسلام هم از نظر منطق بيان و گفتار و هم از نظر اجتماعي، رشد چشمگيري كرد و دشمنان را از قسمتهاي زيادي از جهان عقب زد و جاي آنها را گرفت و اكنون هم در حال رشد، پيشرفت و پويايي است و البته مرحله نهايي اين پيشرفت در آيندهاي نه چندان دور تشكيل حكومت واحد در جهان به رهبري واپسين ذخيرهي الهي تحقق پيدا خواهد كرد.
در تفسير الميزان درباره اين آيه آمده است:«اضافهي كلمه دين به كلمه حق ـ به طوري كه گفتهاند ـ اضافهايست بياني؛ ولي ظاهراً اين اضافه در اصل اضافه لاميه بوده، و عنايت لطيفي در آن به كار رفته، و آن اين است كه هر يك از حق و باطل براي خود ديني دارندكه مطابق اقتضاي خاص آنهاست، و خدا از بين آن دو، دين حق را پسنديده است؛ براي اينكه خودش حق است و بدين جهت رسول خود را به ابلاغ دين حق گسيل داشته است».
كلمهي «اظهار» وقتي در مورد چيزي، عليه چيز ديگر استعمال ميشود معناي «غلبه» ميدهد. وقتي ميگوييم دين اسلام را بر ساير اديان اظهار داد، معنايش اين است كه آن را بر ساير اديان غلبه داد و منظور از همهاديان، تمام روشهاي غيرخدايي است كه در بين بشر رايج است. و اين آيه در مقام تحليل جملهي «والله نوره» است که در آيه قبل آمده است، و معنايش اين است كه: خدا نور خود را تمام ميكند؛ زيرا خدا آن كسي است كه رسول خود را با نورش گسيل داشت. نوري كه همان هدايت و دين حق است؛ تا آن را بر همهي اديان غلبه دهد، هر چند كه مشركان بتپرست نخواهند. از اين دو آيه استفاده ميشود كه دين حق، نور خدا در زمين است. چنان كه اين معنا از جملهي مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاهي فيها مِصْباحٌ الْمِصْباح؛[46] نيز استفاده ميشود. با اين بيان، دين براي انسانها نور است و فقط در پرتو اين نور، انسان ميتواند راه هدايت را تا رسيدن به سعادت طي كند. اين نور سراسر جهان را روشن خواهد كرد هر چند دشمنان خدا مخالف باشند. با توجه به اينكه در گذشته اين اتفاق نيفتاده است و وعدهي الهي نيز حتمي است؛ پس در آينده محقق خواهد شد.
در روايتي آمده است:«حضرت اميرهنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟ گفتند: آري حضرت فرمود: نه سوگند به كسي كه جانم به دست اوست، اين پيروزي آشكار نميشود مگر زماني كه هيچ آبادي روي زمين نماند مگر آنكه صبح و شام بانگ «لا اله الا الله» از آن به گوش رسد».[47]امام صادق نيز فرمود: «در آن هنگام كه قائم قيام كند، هيچ سرزميني باقي نخواهد ماند، مگر اينكه شهادت به توحيد و نبوّت در آن ندا داده خواهد شد».[48]
ب) وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ؛[49] «و همانا در زبور پس از ذكر نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد».
واژهي «ذكر» در آيات متعددي از قرآن كريم به معاني مختلف از جمله «ياد كردن»، «تورات» و «قرآن كريم» آمده است؛ ليكن مفسران در آيه مورد بحث دو احتمال درمعناي آن داده اند:
- «قرآن كريم»؛ و در برابر زبور را به معناي تمام كتابهاي پيامبران پيشين گفتهاند. براين اساس معناي آيه شريفه چنين ميشود: ما علاوه بر قرآن كريم در كتابهاي آسماني پيشين نوشتيم سرانجام سراسر زمين در اختيار بندگان صالح خدا قرار خواهد گرفت.
- «تورات»؛ زيرا عبارت «من بعد» از آيهي شريفه، گوياي اين حقيقت است كه در زبور پس از تورات نوشته شده زمين از آنِ بندگان صالح خدا خواهد بود. اغلب مفسران همين احتمال را برگزيدهاند.
اطلاق واژهي «الارض» درآيه فوق بيانگر دو مطلب است:
اول: جهاني بودن حاكميت صالحان؛ پس منطقه و بخش خاصي از زمين دراختيار آنان قرار نميگيرد؛ بلكه سراسرزمين را شامل ميشود.
دوم: بندگان شايسته برخوردار از منافع مادي ومعنوي تمام زمين هستند؛ بدينسان آنان وارثان و مالكان زميني خواهند بود كه نعمت، بركت، امنيت، عدالت، معنويت و عقلانيت در سراسر آن گسترده است.
علامه طباطبايي( در اين باره مينويسند: «مراد از وراثت بر زمين انتقال و تسلط صالحان بر منافع مادي و معنوي تمام زمين و به دست آوردن تمام بركات زندگي در آن است يعني خداي متعال همه منفعتها و بركتهاي زمين را به انسان شايسته انتقال ميدهد و او را بر آنها مسلط ميگرداند، بيآنكه هيچ معاملهاي ميان صالحان و ديگران صورت گيرد. بنابراين مفاد آيه بيانگر آن است كه بزودي سراسر زمين از شرك و گناه پاك ميشود و ساكنان آن سالم و پاك و به دور از هر بدي جامعهاي را تشكيل ميدهند كه يكتا پرستي فراگير و مردمان آن جامعه آزادانه به پرستش خدا ميپردازند»[50].ايشان در ادامه مينويسد:«اين بركات زمين تنها به منافع مادي تمام نميشود بلكه شامل بركات معنوي و اخروي نيز قابل تفسير است»[51].
در تفسير قمي روايتي ديگر از امام باقر آمده كه آن حضرت فرمود: اين آيه درباره حضرت قائم و ياران اوست.[52]
ج. وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بيشَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ [53] خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند وعده ميدهد كه قطعا آنها را حكمران زمين خواهد كرد همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنها پسنديده پابر جا و ريشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل ميكند [آن چنان] كه تنها مرا ميپرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت و كساني كه پس از آن كافر شوند آنها فاسقانند».
خداي متعال در آيهي فوق چند نويد اميد بخش در دل خدا باوران زنده كرده و به آنان چنين مژده داده است:
1- آنان خلافت و حكومت بر جهان را به دست خواهند آورد؛
2- دين حق (اسلام) در جهان رسمي و سراسري و همواره پابرجا خواهد ماند؛
3- وحشت و نا امني از ميان دينداران از بين رفته و امنيت و ثبات جايگزين آن خواهد شد؛
4- پرستش خداي متعال و فرمان برداري از او همگاني و بيهيچ مانعي آزاد خواهد بود؛
5- جلوههاي آلوده به شرك از جامعهي جهاني رخت بر ميبندد و يكتا پرستي در زمين گسترده و حاكم خواهد شد؛
عبارت «ليستخلفنهم في الارض» در آيهي مذكور حكايت از وعده تخلف ناپذير الهي به مومنان صالح دارد. اطلاق واژهي «الارض» ودر آمدن «لام غايت» بر جمله «يستخلف» اين معنا را آشكار ميسازد و نتيجهي اين بشارت آن است كه آيين مورد رضايت مومنان در جهان استوار ميگردد؛ ترس از بين رفته و امنيت و ثبات در سراسر زمين برقرار خواهد شد. تفسير پيشوايان معصوم نيز بر اين مطلب صحه ميگذارد.
چنانكه امام سجاد در اينباره ميفرمايد: هم والله شيعتنا اهل البيت يفعل الله ذلك بهم علي يدي رجل منا و هو مهدي هذه الامه و هو الذي قال رسول الله( لو لم يبق من الارض الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يلي رجل من عترتي اسمه اسمي يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ؛[54] سوگند به خدا آنان شيعيان ما اهل بيتند خدا اين وعده را (حكومت جهاني ) براي آنان به دست مردي از خاندان ما كه ـ مهدي اين امت است ـ انجام ميدهد و رسول خدا( دربارهي او فرمود: اگر يك روز از زمين باقي نماند، خدا آن روز را چنان طولاني كند تا مردي از خاندانم كه همنام من است ولايت و حاكميت بر زمين يابد آن را از داد بگستراند، همان گونه كه از بيداد فرا گرفته شده بود».
طبرسي پس از نقل روايت ياد شده از امام سجاد0علیه السلام) نوشته است: «همانند اين سخن از امام باقر و صادق گزارش شده است و بدين سان مراد از عبارت «الذين امنوا و عملوا الصالحات» بر اساس اخبارو روايات اهل بيت مهدي از آل محمد و بشارتي به پيامبر وخاندانش است به اينكه در هنگام قيام حضرت مهدي قدرت و حكومت در سراسر جهان از آن حضرت خواهد شد و ترس و نا امني از جامعه برداشته ميشود».[55]
پی نوشت ها:
[1]. عهد عتيق، كتاب مزامير، مزمور 37، بندهاي38-9.
[2]. همان، مزمور 36، بندهاي20-8. .
[3]. كتاب مقدس، انجيل متي، ص44، باب 25، بندهاي 31 تا 34.
[4]. اشعيا، بند 9و10.
[5]. ر. ک: مزامير سليمان: باب 17و18؛ مکابيان: کتاب اول، باب 14، بند3.
[6]. مزامير سليمان: باب هاي 17و18.
[7]. رک: آينده جهان، ص105-113.
[8]. ر. ك: سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ص721-629.
[9]. فتح (48)، آيهي 28.
[10]. انبياء (21)، آيهي 107.
[11]. اعراف، (7)، آيهي 158.
[12]. بقره، (2)، آيهي 08.
[13]. آل عمران(3)، آيهي64.
[14]. توبه (9) ، آيهي33.
[15]. شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج2، ص670.
[16]. مصباح يزدي, محمد تقي، آموزش عقايد، ج2، ص116.
[17]. انعام(5)، آيهي 59.
[18]. آل عمران (3)، آيهي 19.
[19]. طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان،ج3، ص188.
[20]. همان، ص189.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج14، ص183.
[24]. همان
[25]. نمل، آيه 44.
[26]. طباطبايي، محمدحسين، تفسيرالميزان، ج15، ص523.
[27]. آل عمران، آيه52.
[28]. طباطبايي، محمدحسين، الميزان، ج15، ص519.
[29]. آل عمران (3)، آيات 84 و 85.
[30]. ا لميزان، همان صفحه.
[31]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج3، ص161
[32]. مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص271.
[33]. آل عمران (3) آيه 85.
[34]. تفسير نمونه، ج2، ص643.
[35]. بقره (2)، آيهي213.
[36]. ذاريات (51)، آيهي آيه 5.
[37]. حج (22)، آيهي 24.
[38]. حمد، آيهي آيه 6
[39]. انعام، آيهي 153.
[40]. انعام، آيهي 115.
[41]. مصباح يزدي، محمدتقي، آموزش عقايد، ص329.
[42]. انبياء (21)، آيهي آيه 105.
[43]. توبه، آيهي 33.
[44]. فتح، آيهي4.
[45]. آيهي 5.
[46]. رک: الميزان، ج15، صص519-521.
[47]. تأويل الآيات، ص663.
[48]. شيخ صدوق، كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص254.
[49]. سوره انبيا (21)، آيه 105.
[50]. الميزان، ج15، صص519-521.
[51]. همان.
[52]. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ذيل آيه.
[53]. سوره نور، آيه55.
[54]. تأويل الآيات، 365.
[55].طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان لعلوم القران، ج4، ذيل آيه.
برگرفته از کتاب در اندئیشه حکومت برتر