مقدمه:
پيوند دو فرهنگ « عاشورا» و « انتظار»، از دلايل و شواهد متعددى برخوردار است. در مقاله عاشورا و انتظار1 پیوندها بیان گردید. در این مقاله به تحليل آنها پرداخته میشود.
دوم) تحليلها:
1. عاشورا، پشتوانه فرهنگى انتظار
فرهنگ « عاشورا»، زمينه ساز فرهنگ « انتظار»است. « انتظار» ادامه عاشورا است و چشم به راه حسين ديگرى نشستن در كربلايى به وسعت جهان.
فرهنگ « عاشورا» آن چنان در روح انسانها، رسوخ كرده و آتش عشقش، شرارهاى در دلها انداخته كه بدون ترديد، مؤثرترين و پايدارترين عنصر فرهنگ ساز براى شيعيان و تمامى انسانهاى آزاده عالم است. به گفته امام راحل( رحمه الله): «ما هر چه داريم از محرم و صفر داريم».
2. اشتراك در اهداف
هدف مهدى (عليه السلام)، نجات انسانها از بردگى فكرى و برداشتن زنجيرهاى اسارت از آنان است.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: « اذا قام القائم ذهب دولة الباطل»؛[1] « هنگامى كه قائم قيام كند، هر آينه باطل از بين مىرود».
هدف امام حسين (عليه السلام) نيز در زيارت « اربعين» چنين بيان شدهاست:
« و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة»؛ « خون خود را تقديم تو كرد، تا انسانها را از نادانى و گمراهى رهايى بخشد».
پس هدف هر دو، احياى دين و جلوگيرى از انحطاط ارزش هااست.
3. مشابهت در زمانه
امام حسين (عليه السلام) زمانه خود را چنين توصيف مىكند: « الا ترون انّ الحق لايعمل به و انّ الهوى لايترك عنه»؛[2] « آيا نمى بينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل خوددارى نمىگردد». « فان السنة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت»؛ « همانا در شرايطى هستيم كه سنت پيامبر، از بين رفته و بدعتها زنده شدهاست». « و على الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»؛ « اگر حاكم امت، فردى همچون يزيد باشد، پس بايد فاتحه اسلام را خواند!».
زمانه مهدى (عليه السلام) نيز چنين است: « يعطف الهوى على الهدى، اذا عطفوا الهدى على الهوى و يعطف الرأى على القرآن، اذا عطفوا القرآن على الرأى... و يحيى ميّت الكتاب والسنة»؛[3] « چون مهدى قيام كند، خواهشهاى نفسانى را به هدايت آسمانى، باز گرداند؛ پس از آنكه رستگارى را به هواى نفس بازگردانده باشند. آرا و افكار را پيرو قرآن كند، پس از آنكه قرآن را تابع رأى خود گردانده باشند... پس مهدى به شما نشان خواهد داد كه روش عادلانه در حكومت، چگونه است و آنچه را كه از كتاب و سنت متروك مانده، زنده خواهد ساخت».
زمانه مهدى (عليه السلام) و حسين (عليه السلام)، در انحراف فكرى، فساد اجتماعى، رواج بى دينى و بدعت در سطح جهانى، مشابه يكديگر است.
مشابهت در زمانه، ابعاد متعددى دارد؛ از تبليغات جبهه باطل گرفته تا حاكميت خلفاى جور و غربت دين در عرصه زندگى و جامعه. تبليغات بنى اميه و معاويه عليه اهل بيت (عليهم السلام) و امام حسين (عليه السلام)،[4] شباهت زيادى به تبليغات كشورهاى استكبارى و صهيونيستها، عليه ايران اسلامى دارد.
4. مشابهت در ياران
ياران حسين (عليه السلام) بهترين ياران و فدايى او بودند. آنان از معرفت، محبت، اطاعت و تسليم نسبت به امام خود و سبقت در اجراى خواستهها و فرمانهاى او برخوردارند و در عبادت، صداقت، اخلاص و شجاعت يگانه دوران بودند.
ياران مهدى (عليه السلام) نيز چنين اند: « هم اطوع له من الامة لسيدها»؛[5] « آنان مطيع تر از كنيز نسبت به مولاى خود هستند».
« كدّادون مجدون فى طاعته»؛[6] « ياران مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در فرمانبردارى از حضرتش، بسيار كوشا و مصمم اند».
« لم يسبقهم الاولون و لايدركهم الآخرون»؛[7] « آنان [در شايستگىها و امتيازات بر اوج رفيعى اند] نه از نسلهاى گذشته، كسى از آنان پيشى گرفته و نه از آيندگان، كسى به مقام والاى آنان مىرسد».
« رهبان بالليل ليوث بالنهار، كَاَنَّ قلوبهم زبر الحديد»؛[8] « عابدان شب و شيران روزند، [ در شجاعت ] قلوبشان همچون پارههاى آهن است».
5. ضرورت درگيرى و نبرد
درگيرى بين حق و باطل، ايمان و كفر، يك ضرورت است؛ چون حقيقت « ايمان»، حركت و رويش و خصلت « كفر»، ايستادگى و ماندگى است.
ساده انديشى است اگر گمان شود، مسائل و مشكلات، تنها با گفتوگو حل مىشود. بايد به فكر پس از گفتوگو هم بود كه اگر زير بار حق نرفتند و يا خواستند بر ظلم خود باقى بمانند، چه بايد كرد؟ پس از گفتوگو و دو گروه شدن، مخاصمه و درگيرى هم هست يا نه؟ } فاذا هم فريقان يختصمون...{.[9] به راستى آيا مشكل اسرائيل و فلسطين، با گفتوگو حل مىشود؟ آيا آمريكا باگفتوگو حاضر است، از خوى استكبارى خود دست بردارد؟
نبرد حسين (عليه السلام) و يزيد، جنگ مهدى (عليه السلام) و مستكبران، نبرد حق و باطل است؛ يكى در محدوده كربلا و ديگرى در وسعت همه زمين.
امام باقر (عليه السلام) مىفرمايد: « ليس شأنه الا السيف»؛[10] « او فقط شمشير را مىشناسد».
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: « لا يكفّون سيوفهم حتى يرضى الله عزّوجلّ»[11]؛ « [ياران قائم] شمشيرهاى خويش را بر زمين نمىنهند تا اينكه خداى عزوجل راضى شود».
6. منتظران مهدى(عليه السلام)، پرورش يافتگان مكتب عاشورا
ياران مهدى (عليه السلام)، همه عاشورايىاند و در مكتب حسين (عليه السلام) پرورش يافته و باليدهاند.
كسانى مىتوانند در ركاب مهدى (عليه السلام) باشند و امام حق را يارى رسانند كه در مكتب « عاشورا» آبديده شده و معيار جنگ و صلح را از او آموخته باشند كه حسين (عليه السلام) خود معيار سلم و حرب و تولاّ و تبرّا است.
7. سختى و مشكلات راه
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد: « قيام امام زمان (عليه السلام) نشانههايى دارد». راوى پرسيد: آنها چيستند؟ امام صادق(عليه السلام) فرمود: « ذلك قول الله عزوجل و لنبلونكم؛ يعنى المؤمنين قبل خروج القائم؛ بشىء من الخوف و الجوع».[12]
و امام رضا (عليه السلام) هم مىفرمايند: « لو قد خرج قائمنا، لم يكن الا العَلَق و العَرَق و النوم على السروج»؛[13] « اين سخن خداوند است كه شما را با گرسنگى و ترس آزمايش مىكند؛ هنگامى كه قائم ما قيام كند، خون است و عرق ريختن و سوار بر مركبها بودن در ميدانهاى مبارزه».
8. پيوستن و جدا شدن ياران
به كاروان امام حسين (عليه السلام) كسانى پيوستند كه اميد پيوستن شان نبود؛ همچون زهير و حرّ كه يكى عثمانى بود و در صفين عليه امام على (عليه السلام) شمشير زده و ديگرى فرمانده سپاه عمر سعد بود. كسانى به بهانههاى واهى نپيوستند؛ همچون طرماح بن عدى و يا پيوستند و جدا شدند و سعادت شهادت در كنار حسين (عليه السلام)را نداشتند؛ چه آنانى كه در ميانه راه جدا شدند و چه آنانى كه در كربلا، از ميدان معركه گريختند.
در مورد ياران مهدى (عليه السلام) نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود:
« اذا خرج القائم خرج من هذا الامر من كان يُرى انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر»؛[14] « هنگامى كه قائم قيام كند از امر [ولايت] او كسانى بيرون مىروند كه همواره چنين به نظر مىرسيد از ياران او باشند. و به امر [ولايت] او در مىآيند، آنانى كه شبيه خورشيد پرستان و ماه پرستانند».
در مورد يهوديان جزيرة العرب، نيز داريم كه منتظر آمدن پيامبر بودند؛ اما وقتى آمد، به او كافر شدند: { فلما جائهم ما عرفوا كفروا به}.[15] از حسين (عليه السلام) نيز تقاضا كردند كه بيايد و نامهها نوشتند؛ اما هنگامى كه آمد، به او پشت كردند و خون او را ريختند.
9. الهام پذيرى هر دو فرهنگ
امام حسين (عليه السلام) با شهادت خود، پايه گذار فرهنگ شهادت شد و اين فرهنگ، آن چنان در فرهنگ مسلمين ريشه دواند و در دلها جا باز كرد كه به عنوان الگو، سرآغاز بسيارى از حركتها و قيامهاى حق طلبانه در سرزمين پهناور اسلامى عليه خلفا و حاكمان ستمگر شد. در عراق؛ بصره و كوفه (سليمان بن صرد، مختار، زيد بن على)، در حجاز، مدينه و مكه، در خراسان (يحيى بن زيد).[16] هنوز هم همه عدالت خواهان و مردان تاريخ، مىگويند: بايد پا جاى پاى حسين و شهداى كربلا گذاشت (گاندى).
« انتظار» نيز به عنوان يكى از بزرگ ترين، قوى ترين و انگيزه سازترين آرمانهاى انسانى، نقش بى بديلى در از بين بردن يأس و نااميدى و پيروزى نهايى مظلومان بر مستكبران دارد: { و نريد ان نمن... و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين}. همچنان كه مىتواند به عنوان يك راهبرد اساسى و كليدى در تمامى ابعاد سياسى ـ اجتماعى، تربيتى و فكرى يك جامعه تأثير گذار باشد.
از طرف ديگر منتظر ظهور مصلح، خود بايد صالح باشد. امام صادق (عليه السلام)فرمود: « ان لنا دولة يجىء الله بها اذا شاء ثم قال: من سرّه ان يكون من اصحاب القائم (عليه السلام) فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر»؛[17] « ما دولت و حكومتى داريم و خداوند، هرگاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد و اگر كسى خوشحال و خشنود مىشود كه از ياران مهدى(عليه السلام) باشد؛ پس منتظر باشد و در حال انتظار، اهل ورع و اجتناب از گناهان و اهل محاسن و مكارم اخلاق باشد».
« يخرج اناسٌ من المشرق و يوطئون للمهدى يعنى سلطانه»؛ «گروهى از مشرق زمين به پا خاسته و زمينه ساز حكومت امام مهدى(عليه السلام) مىشوند».
10. زوال دولتهاى باطل
حضرت حسين(عليه السلام)، با شهادت خود، باعث رسوايى و در نتيجه نابودى دولت بنى اميه شد. امام مهدى(عليه السلام) نيز با ظهور خود، باعث رسوايى و تزلزل تمامى دولتهاى مستكبر، خواهد شد:
« اذا قام القائم ذهب دولة الباطل»؛[18] « هنگامى كه قائم قيام كند، هر دولت باطلى از بين مىرود».
در دعاى ندبه، ندا سر مىدهيم:
« اين قاصم شوكة المعتدين؟ اين هادم ابنية الشرك و النفاق؟ اين مبيد اهل الفسوق و العصيان و الطغيان؟...»؛[19] « كجا است درهم شكننده شوكت متجاوزان؟ كجا است ويران كننده بناهاى شرك و نفاق؟ كجا است نابودكننده اهل نادرستى و عصيان و طغيان؟...».
در روايات نيز آمده است:
« و لايكون ملك الا للاسلام»؛[20] « در آن روز حكومتى جز حكومت اسلام، نخواهد بود».
« يبلغ سلطانه المشرق والمغرب»؛[21] « دولت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرق و غرب جهان را فرا مىگيرد».
« اذا قام القائم لايبقى ارض الاّ نودى فيها شهادة ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله»؛[22] «هنگامى كه مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قيام كند زمينى باقى نمىماند مگر آن كه گلبانگ توحيد و رسالت پيامبر در آن بلند گردد».
11. تكيه بر سنتهاى الهى
سنت خداوند چنين است كه تا تحولّى در وجود انسانها پديد نيايد، وضعيت جامعه و اجتماع آنان، دگرگون نخواهد شد: { ان الله لايغيّر ما بقوم حتى يغيّروا ما بانفسهم}[23] و سنتهاى الهى تخلف ناپذير است: { ولن تجد لسنة الله تبديلا}.[24]
ظهور مهدى (عليه السلام) زمينههاى مردمى و عدّه و عُدّهاى را مىطلبد كه بايد فراهم شود و اين به عهده ما است. البته اگر ما كارى نكنيم، ظلم فراگير و باطل خود زمينه ساز عدالت و حق خواهد بود؛ چون باطل رفتنى است: { قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقاً}.[25]
البته اين بدان معنا نيست كه از امدادهاى غيبى و معجزات استفاده نمىشود؛ بلكه امدادهاى غيبى نيز از سنتهاى الهى است و فرآيند خاص خود را دارد. به شهادت قرآن، پس از به كار گرفتن تمامى استعدادها، تلاشها، تحمل سختىها و شدايد و طلب و درخواست انسانها، امداد و عنايت الهى فرا خواهد رسيد: { ان تنصرالله ينصركم}[26] و { ... ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما يأتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم البأساء والضراء و زلزلوا حتى يقول الرسول و الذين آمنوا معه متى نصر الله الا انّ نصر الله قريب}.[27]
از شرايط اساسى ظهور حضرت حجّت زمينههاى مردمى است:
« ان المهدى لايخرج حتى تقتل النفس الزكية... فاتى الناس المهدى فزفّوه كما تزّف العروس»؛[28] مهدى(عليه السلام) قيام نمىكند تا زمانى كه نفس زكيه كشته شود. در اين هنگام مردم گِرد مهدى (عليه السلام) اجتماع كرده و او را [ براى حكومت] مىآورند، همانند عروس به خانه شوهر.
«...انّه لايخرج حتّى لايكون غائب احب الى الناس منه ممّا يلقون من الشرّ»؛[29] مهدى (عليه السلام) قيام نمىكند تا هنگامى كه هيچ غايبى نزد مردم محبوب تر از وى نباشد و اين به خاطر شرارتها و آسيبهايى است كه مردم ديدهاند.
12. نقش زنان
نقش زنان، در هيچ حركتى از حركتهاى اسلامى و شيعى ـ از صدر اسلام تاكنون ـ به اهميت و برجستگى نقش زن در قيام « عاشورا» نبودهاست.