logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
رجعت و رجعت کنندگان

مقدمه:

   بحث رجعت از مباحث برجسته اعتقادي پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام) است. اگر چه در تاريخِ شيعه، ده‏هاكتاب ـ به گونه فراگير يا در بخشي از آن ـ در اين زمينه نگارش يافته است، اما همانند برخي از ديگر باورهای شيعی، در فراز و فرودهای خود، همواره با چالش هايي روبرو بوده است؛ از درون چونان کم فهمی و يا کج فهمی و از بيرون مانند ديدگاه برخی علماي اهل سنّت درباره اين موضوع، كه همواره مخالف با شيعه بوده، مشكلات را دو چندان ساخته است.

بررسی های واقع‏نگر و دور از سطح‏نگري درباره انگاره رجعت، بايسته ای ناگزير است که مي‏تواند حقايق افزون تري را فراروي دوستداران قرار دهد  و افق‏هاي روشنتري را بنماياند و در عين حال به برخي از پرسش‏ها و شبهات در اين زمينه نيز پاسخ دهد.در اين بحث و متن های آينده تلاش میشود تا اندازه ممکن، به اين بحث مهم پرداخته شود و البته بررسی های تفصيلی را به مراجعه به منابع گسترده وا مينهيم.

مفهوم شناسی واژه رجعت

از نگاه لغت

  واژه "رجعت" از نگاه لغت به معناي « بازگشت» است؛ يعني برگشتن به جايي كه پيش‏تر در آنجا بوده است. برخي از بزرگان دانش لغت در گزارش از معنای يادشده، در کنار اشاره به برخی مصاديق آن نوشته‏اند:

  ـ « رجعت بازگشت مرد به اهلش بعد از طلاق است و گروهي معتقد به بازگشت به دنيا پيش از روز قيامت هستند».[1]

  ـ « به رجعت ايمان دارد. يعني به بازگشت به دنيا بعد از مردن اعتقاد دارد. و همچنين بازگشت مرد به زن خود پس از طلاق را گويند».[2]

  ـ « رجوع: بازگشت به آنچه آغاز از آن بوده،… پس رجوع بازگشت را گويند كه هم در طلاق به كار ميرود و هم در بازگشت به دنيا بعد از مردن؛ از اين‏رو است كه مي‏گويند فلاني به رجعت ايمان دارد».[3]

  ـ « الرجعة به فتح، يعني برگشت پس از مرگ و بعد از ظهور مهدي».[4] البته به معناي بازگرداندن نيز به كار رفته است. خداوند مي فرمايد: {إنّهُ عَلي رَجعَة لَقادِر}.[5]

  چنانچه اشاره شد در همه موارد يادشده، با تعبيرهای گوناگون، يك هماهنگی وجود داشت و آن بازگشت به جايي كه آغاز از آنجا بوده است.

  بايسته يادآوري است كه افزون بر واژه رجعت در بحث بازگشت برخی مردگان به دنيا، از واژه هايي مانند « كَرَة»[6]، « اوبة»[7] نيز استفاده شده است كه به معناي بازگشت است.

معناي اصطلاحي

   در معنای اصطلاحی رجعت، دانشمندان شيعه به گونه های مختلفی سخن گفته اند. نگارنده با بررسی آن ها در يک جمع بندی به اين نتيجه رسيده است که رجعت در اصطلاح عبارت است از: « بازگشت دو گروه از مردگان ـ مؤمنين خالص و كافرين خالص ـ پس از ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) با همان بدن هايي که در دنيا با آن زندگي  مي كرده اند. تا مؤمنان از برپايي حكومت جهاني عدل شاد شده، به فيض همراه حضرت مهدی (عليه السلام) برسند و كافران از پستی و حقارت ستمگران دردمند شده، و به برخی مکافات های دنيوی کارهای خود برسند».

   به اين معنا در سخنان بزرگان علماي شيعه اينگونه اشاره شده است:

   شيخ مفيد در اين باره می نويسد:خداوند گروهي از مردگان را به همان صورت‏هايي كه در گذشته بودند، به دنيا بر مي‏گرداند؛ پس گروهي را عزيز و گروهي ديگر را ذليل مي‏كند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه مي‏دهد. اين واقعه هنگام ظهور مهدي آل‏محمد (عليهم السلام) خواهد بود….[8]

  سيد مرتضي نيز می نويسد:بدان! عقيده شيعه چنين است، خداوند هنگام ظهور امام زمان (عليه السلام) گروهي از شيعيان را كه ـ پيش از قيام آن حضرت از دنيا رفته‏اندـ به دنيا باز مي گرداند تا آنان به پاداش ياري و همراهي و درك حكومت آن وجود مقدس نايل آيند و نيز برخي از دشمنان حضرتش را زنده مي كند تا از ايشان انتقام گيرد و آنان برتري حق و منزلت پيروان حق را نگريسته و اندوهگين شوند.[9]

   شيخ ‏حرعاملي در اين باره می نويسد:بدان مراد از رجعت، زندگي بعد از مرگ و پيش از قيامت است. اين معنا به ذهن متبادر مي‏شود و علما نيز به آن تصريح كرده‏اند، چنانكه از استعمالات آن فهميده مي‏شود و در بعضي از احاديث به آن تصريح شده است.[10]

  مرحوم مظفر می نويسد:عقيده شيعه در رجعت بر اساس پيروي از اهل‏بيت چنين است: خداوند عده‏اي از كساني را كه در گذشته از دنيا رفته‏اند، به همان اندام و صورت پيشين، زنده كرده و به دنيا باز مي گرداند. به برخي از آنان عزّت مي دهد و پاره‏اي را ذليل و خوار خواهد كرد و حقوق حق‏پرستان را از باطل پرستان مي‏گيرد و داد ستمديدگان را از ستمگران مي‏ستاند و اين، يكي از رويدادهايي است كه پس از قيام مهدي آل‏ محمد (عليهم السلام) پديد مي‏آيد. كساني كه پس از مردن به اين جهان باز مي گردند يا از ايمان بالا برخوردارند يا افرادي در نهايت درجه تباهی و آن گاه دوباره مي ميرند…[11]

   البته برخي رجعت را به بازگشت دولت آل ‏محمد (عليهم السلام) تأويل نموده‏اند و بازگشت خود ائمه (عليهم السلام) را با بدن‏هاي ظاهريا‏شان منكر شده‏اند؛[12] كه سخنشان به جهاتي مردود است:

   اول. شبهاتي كه ايشان در بحث رجعت با آن مواجه شده‏اند، بي‏پاسخ مانده است؛ در بخش شبهات بيان خواهد شد.

   دوم. در روايات فراوانی اشاره به بازگشت جسماني ائمه (عليهم السلام) شده است و هرگز اين روايات قابل تأويل و توجيه نيست.

   سوم . در رواياتي كه به فلسفه رجعت اشاره کرده، تصريح شده است كه بازگشت مؤمنين جهت لذت بردن از دولت كريمه و بازگشت كفار، جهت متألم شدن از حكومت حق است و اين روايات نيز تأويل به دولت حق نمي‏شود.

   چهارم. رجعت‏هايي كه در امت‏هاي گذشته صورت گرفته و در روايات به آن اشاره شده، همه رجعت مردگان را با همان جسم دنيايي بيان كرده‏اند. بنابراين رجعت در آخرالزمان نيز همانگونه خواهد بود.

   پنجم. يكي از اهداف رجعت، انتقام از كفار است و اين با تأويل رجعت به دولت ائمه سازگاري ندارد.

   سيد مرتضي در پاسخ پرسش‏هايي كه از ري به دستش رسيده بود، در باره اين پرسش كه حقيقت رجعت چگونه است؟ چرا عده اندکی از امامي‏ها مي گويند مراد بازگشت دولت اهل بيت (عليهم السلام) در زمان حضرت قائم (عليه السلام) است نه بازگشت بدن‏ها گفته است:

...اما آن ها كه كه رجعت را تأويل كرده و گويند مراد بازگشت دولت ائمه (عليهم السلام) است نه بازگشت مردگان به دنيا، چون نمي توانند رجعت را اثبات كنند دست به تأويل مي‏زنند، ولي اينجا تأويل راه ندارد، زيرا دليلش ظاهر اخبار نيست تا قابل تأويل باشد. امر حتمي و قطعي ممكن نيست مدركش خبر واحدهايي باشد كه يقين آور نيست، دليلش اجماع اماميه است كه به اتفاق معتقدند هنگام قيام حضرت مهدي (عليه السلام) خداوند جمعي از دوستان وعده‏اي از دشمنان خود را زنده مي كند، پس مطلب قطعي و حتمي است و احتمالي نيست كه تأويل‏پذير باشد.[13]

  مرحوم طبرسي نيز در مجمع البيان اين تأويل را ناشي از عدم توانايي بر پاسخگويي به شبهات مطرح شده دانسته و به برخي شبهات پاسخ داده است.[14]

  بنابراين در معناي اصطلاحي رجعت، همان تفسير نخست درست است.

چيستی و چگونگي رجعت

   از مجموع آيات، روايات و بيان دانشمندان بزرگ شيعه كه به آن ها اشاره خواهد شد، به دست مي آيد كه رجعت، جهانی است با ويژگي هاي خاص به خود كه نه ـ به طور دقيق ـ چون جهان دنياست و نه همانند جهان آخرت است و در عين حال، برزخ نيز نيست؛ عالمي است با تعريف خاص به خود.

   مرحوم علامه طباطبايي در اين باره مي‏نويسد:رجعت از مراتب روز قيامت است اگر چه در كشف و ظهور پايين‏تر از روز قيامت است و دليل پايين‏تر بودن آن از قيامت، امكان راه يافتن تباهی و شر (في‏الجمله) در آن است، به خلاف قيامت كه هيچگونه تباهی و شري در آن راه نخواهد يافت و به همين دليل روز ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) نيز گاه ملحق به قيامت شده است به خاطر ظهور و غلبه تامه حق، اگر چه روز ظهور حضرت نيز پايين‏تر از روز رجعت است.[15]

   روشن است که مرحوم علامه رستاخيز بزرگ را در بالاترين درجه كشف و شهود دانسته و رجعت، در رتبه مياني است و پايين‏تر از اين دو، ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) است.

   دستاورد سخن اينكه اگر چه رجعت، در همين دنياي مادي و با اين مشخصه‏هاي ويژه اتفاق خواهد افتاد؛ اما مقياس هايي كه در آن روز بزرگ به وقوع خواهد پيوست، آن را از نحوه زندگی در زمان ما متفاوت خواهد كرد و بی گمان تبيين زواياي آن، امروزه كاري بس سخت می نمايد؛ همانگونه كه حقيقت معاد همچنان جزو رازهای خداوند است.

جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه

  در روايات باور به « رجعت» در ميان اعتقادات شيعه از جايگاه والايي برخوردار است تا جايي كه منكر آن را از دايره تشيع بيرون دانسته شده است.

  امام صادق (عليه السلام) فرمود: « لَيْسَ منَّا مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِكَرتِنا؛[16] از ما نيست كسي كه ايمان به بازگشت ما ندارد....»

  در روايتي ديگر آن حضرت يكي از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت دانسته و مي‏فرمايد:

« مَنْ أَقَرَّ بِسَبْعَةِ أَشْيَاءَ فَهُوَ مُؤْمِنٌ… وَ الْإِيمَانِ بِالرَّجْعَة»؛[17] هر كس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد مؤمن است… كه يكي از آن ها ايمان به رجعت است.

   از اين روايت استفاده می شود اعتقاد به رجعت نيز در کنار اعتقاد به يکتاپرستی و همانند آن از ضروريات به شمار مي‏آيد.

  مرحوم شيخ مفيد در توضيح كلام امام صادق (عليه السلام) مي‏نويسد:

 و اما قوله‏ (عليه السلام) « من لم يقل برجعتنا فليس منا»، فانما اراد بذلك ما يختصه من القول به في ان اللَّه تعالي يحيي قوماً من امة محمد (صلي الله عليه وآله) بعد موتهم قبل يوم القيامة و هذا مذهب يختص به آل‏محمد صلي‏اللَّه عليه و عليهم»؛[18] و اما فرمايش معصوم ‏(عليه السلام) كه فرمود: هر كس قائل به رجعت ما نشد از ما نيست ،همانا از آن اراده كرده است مسئله رجعت را كه عبارت است از اينكه خداوند گروهي از آل‏محمد (عليهم السلام) را پس از مردن پيش از روز قيامت زنده مي‏كند و اين مذهبي است مختص به آل‏محمد (عليهم السلام).

   شيخ طوسي در اين زمينه مي‏نويسد:پيامبر ما (صلی الله عليه وآله) و ائمه معصومين (عليهم السلام) همراه با گروهي از امت‏هاي گذشته و آينده باز خواهند گشت و بر اين اعتقاد آيات و روايات فراواني دلالت دارد و خداوند فرمود: « و روزي كه برمي‏انگيزيم از هر امتي گروهي را… »، پس اعتقاد به رجعت لازم است.[19]

  شيخ حر عاملي پس از نقل سخنان برخی دانشمندان در باره ارزش باور به رجعت نزد شيعه دليل خود را مبني بر ضروري بودن اين اعتقاد، اينگونه بيان مي‏كند:و از جمله ادله‏اي كه رجعت را صحيح و ضرورت آن را بر هر آشنا با اخبار مسلّم دانسته، اين است كه: در هيچ يك از ضروريات مثل وجوب نماز و حرمت زنا، بيش از رجعت، حديث وارد نشده است. شاهد اين گفته روايت علماي اهل سنّت؛ چون فخر رازي، نيشابوري، زمخشري، شهرستاني، ابن ابي ‏الحديد و… است كه در كتاب‏هاي خود، شيعه را معتقد به رجعت دانسته و به آنان اعتراض مي كنند. اين خود دليل است كه رجعت صحيح بوده و مختص به اماميه و از ضروريات مذهب ايشان است[20]

  فخرالدين طريحي اسدي در مجمع البحرين افزون بر بيان معناي رجعت، جايگاه آن را نزد شيعه اين گونه توضيح مي‏دهد:... و اين رجعت از ضروريات مذهب اماميه است و شواهد قرآني و روايات وارده از اهل‏بيت (عليهم السلام) در اين زمينه، مشهورتر از آن است كه لازم به يادآوري باشد. حتي از ائمه (عليهم السلام) وارد شده است: « هر كس به رجعت ما اقرار نداشته باشد از ما نيست». [21]

  برخي از مفسرين معاصر نيز به روشنی بيان کرده اند كه:

« رجعت از ضروريات مذهب شيعه است و نه از ضروريات اسلام…».[22]

رجعت از نگاه اهل سنت

  اين باور اگرچه ريشه قرآنی دارد، اما از آنجا که در مکتب اهل بيت (عليهم السلام) به طور ويژه بدان پرداخته شده از همان ابتداي پيدايش مورد ناسزاگويي و استهزاي اهل سنّت قرار گرفت. به گونه‏اي كه برخي اين عقيده را برگرفته از عقايد يهود و نصاري دانسته و ديگري منشأ اعتقاد به رجعت را پندارهای عرب جاهليت دانسته،[23] ديگري به سبب نفهميدن درست اين اعتقاد، آن را اعتقادي مضحك قلمداد نموده است.[24] و گروهی نيز آن را از افكار «عبداللَّه بن سبا» و رواياتي دروغين دانسته[25]، ديگري منشأ باور به رجعت را تأثيرات فلسفه آفريقايي بر ذهن شيعه قلمداد كرده ‏است.[26]

  برخي پا را از همه آنچه گفته شد فراتر نهاده و باور به رجعت را برابر با تكذيب آيات قرآن و كفر دانسته‏اند.[27] و كم نيست اينگونه سخنان ناشايست كه در طول تاريخ نثار باورمندان رجعت شده است.

  مرحوم مظفر در اين باره نوشته است:اهل سنّت عقيده به رجعت را خلاف عقايد اسلامي مي‏داند و آن را هيچ نمي‏پسندند. نويسندگان و شرح حال نويسان آن ها معتقدين به رجعت را طعن و طرد كرده و آن را نشانه طرد روايت راوي مي‏دانند. گويا در نظر آنان عقيده به رجعت در شمار كفر و شرك يا بدتر از آن قرار دارد و به اين بهانه شيعه را مي‏كوبند و ناسزا مي‏گويند.

 بدون شك اين از اقسام دستاويزهاي بي‏اساس و گمراه كننده‏اي است كه فرقه‏هاي اسلامي آن را وسيله‏اي براي طعن و طرد يكديگر قرار داده‏اند، ولي هيچ مجوزي كه صحت اين دستاويز را روشن كند وجود ندارد، زيرا اعتقاد به رجعت، نه فقط هيچگونه ايراد و خدشه‏اي در عقيده به يکتاپرستی و نبوت وارد نمي‏سازد، بلكه به عكس، اين هر دو عقيده را تقويت مي‏كند، زيرا رجعت مانند حشر و نشر، دليل قدرت كامل خداوند بوده و از امور غيرعادي و معجزه‏اي از پيامبر (صلی الله عليه وآله) و اهل بيت او (عليهم السلام) است. رجعت، در اصل معجزه زنده كردن مردگان است؛ چنان كه حضرت مسيح (عليه السلام) انجام مي‏داد، اما اين رساتر، كامل‏تر و اعجازش بيشتر است به دليل اينكه رجعت در وقتي انجام مي‏گيرد كه مردگان همه خاك شده‏اند.[28]

   مرحوم علامه طباطبايي نيز جايگاه رجعت در نگاه اهل سنّت را اينگونه بيان كرده است:غير شيعه، يعني اهل تسنن اگر چه به ظهور حضرت مهدي اعتراف كردند و آن را به طور متواتر از پيامبر اكرم (صلی الله عليه وآله) نقل كردند، لكن رجعت را انكار كرده و قول به رجعت را از مختصات شيعه برشمرده‏اند و در اين ايام بعضي از آنانكه منتسب به شيعه هستند نيز به آنان ملحق شدند.[29]

 آثار تربيتي اعتقاد به رجعت

   همانگونه كه انتظار فرج نقش برجسته  و به سزايي در پويايي و نشاط جامعه ايفا مي‏كند، باور به رجعت و بازگشت به دنيا در عصر ظهور، نيز مي تواند نقش مهم و به سزايي در نشاط ديني و اميد به حضور در حكومت جهاني حضرت مهدي (عليه السلام) ايفا کند، چرا كه انسان با ديدن افرادي كه همه عمر خود را در انتظار ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) سپري كرده‏اند و آنگاه بدون درك ظهور از دنيا مي‏روند، دچار سرخوردگي شده و حتي در جايگاه انتظار نيز دچار نااميدی خواهد شد و اگر بداند در هنگام ظهور در صورت دارابودن شرايط، امكان بازگشت او به دنيا و حضور در محضر آخرين امام (عليه السلام) را دارد در اميدواري او نقش بسياري خواهد داشت.

   افزون بر آن، شخص علاقه‏مند به درك محضر آخرين حجت الهي، نهايت تلاش خود را به كار خواهد بست که به درجات بالاي ايمان رسيده تا در زمره مؤمنان رجعت‏كننده باشد.

زمان رجعت

   از روايات معصومين ‏(عليهم السلام) استفاده مي‏شود، رجعت همزمان با ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) آغاز مي‏شود و در دوران ظهور ادامه پيدا خواهد کرد. و همانند برخي از حوادث ديگر جزو کرامات به شمار مي‏آيد؛ زنده شدن مردگان و بيرون آمدن از قبرها در حالي كه سر و رويشان را غبار و خاك گرفته و آنان خاك از سر مي‏افشانند، حالتي است كه مردم آن را نديده اند و در آن روز خواهند ديد.

  ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در نظام آفرينش از چنان ارزشي برخوردار است‏ كه افزون بر شادماني زندگان، خبر ظهور به مردگان نيز داده مي‏شود و آن ها كه صلاحيت بازگشت دارند، مخيّر ميان بازگشت و ماندن در قبرها مي‏شوند.

امكان رجعت

   پيش از آنكه وارد بحث شويم؛ بايسته است به بررسي امكان رجعت بپردازيم.

  امکان به دو قسم تقسيم مي شود: امکان ذاتي و امکان وقوعي.

 امکان ذاتي رجعت:

  شکي نيست که رجعت، به خودي خود، داراي امکان ذاتي است؛ چرا که زنده کردن مردگان ـ چه در دنيا و چه در آخرت ـ در توان خداوند است و هيچ خردمندي در آن شک ندارد. خداوند، در آيات فراواني با ردّ مخالفان، معجزه زنده شدن مردگان را به دست پيامبران خود، دليلي بر معاد، قيامت و زنده شدن مردگان، ارائه کرده است.

  امکان وقوعي رجعت:

  بهترين دليل بر امکان يک چيز، وقوع آن است. وقوع رجعت، با بهره از بيانات نوراني قرآن و شواهد تاريخي، به روشني تمام اثبات شدنی است.

   برخي از منكرين رجعت، نه فقط وقوع آن را غيرممکن دانسته‏اند بلكه امكان آن را نيز محال دانسته‏اند و برخي ديگر امكان ذاتي آن را بدون اشكال دانسته‏اند و فقط در بخش امكان وقوعي آن را محال ذكر كرده‏اند.

   دسته سوم‏كساني هستند كه وقوع آن را در گذشته قبول كرده‏اند، ولي باور شيعه را نپذيرفته اند و منكر آن در آينده شده‏اند.

  مرحوم علامه طباطبايي درباره هماهنگي ميان رجعت و معاد جسماني ذيل آيه شريفه: {هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّآ أَن يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ فِي ظُلَلٍ مِّنَ الْغَمَامِ وَالْمَلائكَةُ وَقُضِي الْأَمْرُ وَ إِلَي اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ}؛[30] مگر انتظار آنان غير از اين است كه خداوند و فرشتگان در زير سايبان هايي از ابر سپيد به سوي آنان بيايند و كار داوري يكسره شود؟ و كارها به سوي خدا باز گردانده مي ‏شود.

   پس از اشاره به برخي از روايات مي نويسد:

نظير اينگونه روايات از خاندان پيغمبر (صلی الله عليه وآله) فراوان است كه بسياري از آيات را گاهي به قيامت و گاهي به رجعت و گاهي به ظهور مهدي آل‏ محمد (عليهم السلام) تفسير كرده‏اند و اين نيست مگر به واسطه يك نحو سنخيت و مناسبتي كه ميان اين سه روز موجود است.[31]

  با اين تعبير آنگاه که رجعت و معاد از يك سنخ دانسته شد دلائل امكان هر دو يك چيز خواهد شد و شكي نيست كه ادله فراواني بر معاد اقامه شده است.

  شيخ حر عاملي در اثبات امكان رجعت مي‏نويسد:دليلي كه بر صحت معاد به آن استدلال كرده‏اند، حاصلش اين كه امري است ممكن(يعني محال نيست)، گوينده راستگو هم خبر داده، پس حق است. اما امكانش، كه روشن است؛ زيرا مكرر اتفاق افتاده (كه مرده‏اي زنده شده) و وقوع دليل امكان است و اما اخبار گوينده راستگو هم كه به تواتر رسيده چنان كه بعداً هر دو موضوع خواهد آمد، و بيان مي‏كنم كه عده‏اي از پيامبران و اوصياء(عليهم السلام) و غير آن ها پس از مرگ زنده شدند، و اين دليل، بر اثبات رجعت بهتر است تا براي اثبات معاد ؛چرا كه امر معاد بالاتر، و حالاتش عجيب و غريب تر است، و نظيرش تاكنون پيدا نشده به خلاف رجعت، و در قرآن و اخبار هم اشاره به اين دليل است و بر منكران زنده شدن مردگان سخت اعتراض شده است.[32]

كوتاه سخن اينكه:

   زنده شدن گروهي از مردگان در اين دنيا از محالات نيست، همانگونه كه زنده شدن همه انسان‏ها در قيامت ممكن است و شگفتی از چنين امري، همچون شگفتی گروهي از مشركان دوران جاهليت از مسئله معاد است و تمسخر در برابر آن چونان تمسخر کفار و مشرکان در باره معاد است، چرا كه عقل چنين چيزي را محال نمي ‏داند و قدرت خدا آن چنان گسترده است كه همه اين موارد در برابر آن آسان است.[33]

گزارش رجعت در امت‏هاي پيشين

  از آنجايي كه قرآن پايه ای ترين ابزار براي اثبات حقايق ديني است، در مسئله رجعت نيز به عنوان نخستين منبع و اصلي‏ترين آن ها، بدان توجه می شود. با يك نگاه گذرا به آيات مربوط به رجعت، پديدارشدن آن امری مسلم می نمايد.

  در اين دسته از آيات، به روشني وقوع رجعت ميان اقوام و ملل گذشته گزارش شده است؛ مانند: زنده شدن هفتاد نفر از ياران حضرت موسي‏ (عليه السلام)،[34] زنده شدن كشته بني‏اسرائيل،[35] زنده شدن هزاران نفر،[36] زنده شدن عزير پس از صد سال،[37] زنده شدن مردگان به دست حضرت عيسي (عليه السلام).[38]

 نتیجه:

 1. به تصريح آيات قرآن، رجعت‏هاي فراواني در گذشته پديدار شده است.

 2. افزون بر دانشمندان شيعه، بيشتر دانشمندان اهل سنّت نيز بر اين  باورند که در گذشته، رجعت‏هايي صورت گرفته است. بنابراين شکي نخواهد ماند که در گذشته، به خواست پروردگار انسان هاي فراواني، پس از مردن، دوباره با همان بدنی که از دنيا رفته اند زنده شده، به زندگي دنيايي ادامه داده اند.

پی نوشت ها:

[1]. فراهيدي، خليل‏بن احمد، العين، در توضيح واژه رجع.

[2]. فيروزآبادي، مجد الدين محمدبن يعقوب، القاموس المحيط.

[3]. راغب الاصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، پس از واژه الرجوع.

[4]. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، پس از واژه رجع

[5]. الطارق(86)، آيه8.

[6]. (شيخ صدوق، الخصال، ج1، ص 108).

[7]. امام صادق (عليه السلام) در زيارت اربعين می فرمايد: « وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِن»‏؛(شيخ طوسی، تهذيب، ج6، ص 113).

[8]. الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، اوائل المقالات في المذاهب و المختارات، (سلسله مؤلفات مفيد ج 4) ص 77.

[9]. سيد مرتضي، جوابات المسائل الرازيه (رسائل الشريف ج1)، ص 125.

[10]. محمدبن حسن حر عاملي ، الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعة، ص 29.

[11]. محمدرضا مظفر، عقايد الاماميه، ترجمه عليرضا مسجد جامعي، ص 294.

[12]. ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ ما بعد الظهور، ص 859.

[13]. ر.ك: شريف مرتضي، رسائل المرتضي، ج1، ص 125.

[14]. ر.ك: طبرسي، مجمع البيان، ج 7، ص 406.

[15]. محمدحسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج 2، ص 109.

[16]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 458، ح 4583.

[17]. شيخ حر عاملی، وسائل الشيعة، ج 24، ص 132، ش 30164.

[18]. شيخ مفيد، المسائل السروية، (سلسله مؤلفات الشيخ المفيد)، ج 7، ص 32.

[19]. شیخ طوسي،  رسالة العقايد الجعفرية، ص 250.

[20]. حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، ص 67.

[21]. طريحي، مجمع البحرين، ج 2، ص 679.

[22]. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج 15، ص 561.

[23]. ناصر قفاري،  اصول مذهب الشيعة عرض و نقد، ج 3، ص 911؛ اصفهاني، الاغاني، ج 3، ص 139 (حاشيه 2). محمد مال ‏اللَّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 25.

[24]. ربيع‏ بن محمد سعودي،  الشيعة الامامية الاثناعشرية في ميزان الاسلام، ص 202.

[25]. همو، الشيعة و التشيع، ص 359.

[26]. حسن ابراهيم، تاريخ الاسلام، ج 4، ص 259.

[27]. محمد مال اللَّه، الشيعة و تحريف القرآن، ص 25.

[28]. محمدرضا مظفر ، عقايدالاماميه، ص 120.

[29]. محمدحسين طباطبايي ، تفسيرالميزان، ج 15، ص 558.

[30]. بقره (2)، آيه210.

[31]. محمدحسين طباطبايي، تفسيرالميزان، ترجمه محمدتقي مصباح، ج 2، ص 146.

[32]. شیخ حر عاملي، الايقاظ من الهجعة، انتشارات نويد، ص 31.

[33]. ناصر مكارم شيرازی، تفسير نمونه، ج 15، ص 556 (با تصرف).  

[24]. بقره (2)، آيه 55 و56.

[35]. ‏بقره (2)، آيه 72 و73.

[36]. (أَ )؛ بقره (2)، آيه 243.

[37]. بقره (2)، آيه 259.

[38]. { وَأُحْي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ}؛ (آل عمران (3)، آيه 49).

 

- برگرفته از کتاب در سنامه مهدویت(4)