مقدمه:
يکي از مباحث برجسته ای که در مجموعه معارف مهدوي مطرح مي شود اينکه سرانجام حکومت جهاني حضرت به کجا مي انجامد؟ پايان عمر آن حضرت چگونه خواهد بود؟ و ديگر اينکه پس از آن دوران نوراني تا برپايي رستاخيز بزرگ، چگونه سپری خواهد شد؟ بررسي و پاسخ به پرسش هاي يادشده و مانند آن مي تواند چرخه دانش هاي ما را در باره آن حضرت تکميل کرده، تابلويي فراگير و درست از مهدويت در نگاه ما قرار دهد.
در اين مبحث تلاش مي شود با بهره مندي از روايات و ديدگاه دانشمندان اسلامي در حد ممکن به اين پرسش ها پاسخ داده شود
طول عمر حضرت مهدي (عليه السلام)
بي گمان حضرت مهدي (عليه السلام) كه در آخِرالزمان ظهور خواهد کرد و زمين را پر از عدل و قسط خواهد کرد، فرزند امام عسكري (عليه السلام) است كه بر پايه روايات معتبر در نيمه شعبان سال (255 ق) زاده شده است. معناي روشن اين سخن، آن است كه آن ذخيره الهي، داراي عمری بس طولاني است. تا كنون، افزون بر (1170 سال) از عمر پر برکت آن حضرت گذشته است. و اين زندگی دراز، البته، پيش از به دنياآمدن آن حضرت در سخن برخی پيشوايان معصوم (عليهم السلام) ياد شده بود. امام حسن مجتبي (عليه السلام) در بخشي از يک سخن طولاني فرمود:
« التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِي الْحُسَيْنِ ابْنِ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطِيلُ اللَّهُ عُمُرَهُ فِي غَيْبَتِهِ ثُمَّ يُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فِي صُورَةِ شَابٍّ ابْنِ دُونِ أَرْبَعِينَ سَنَةً ذَلِكَ لِيُعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛[1] نهمين از فرزندان برادرم، فرزند بانوي کنيزان است. خداوند در دوران غيبت، عمر او را دراز خواهد کرد؛ آن گاه به توان خويش وي را در سيماي جواني کمتر از چهل سال برخواهد انگيخت، تا دانسته شود خداوند بر هر چيز توانا است.
ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه قمي، معروف به شيخ صدوق (د/381 ق) در كتاب كمالالدين و تمام النعمه به گونه ای گسترده درباره طول عمر بحث كرده و به پرسشهاي مخالفان پاسخ داده است. وي، فصلي از كتاب يادشده را ويژه زندگي «معمّرين» (صاحبان عمر دراز) نگاشته است و دهها نفر از کسانی كه عمري بيش از 120 سال داشتهاند، را نام ميبرد و شرح حال و زندگي هر يك از آنان را به صورت کوتاه ذكر كرده است.
شيخ صدوق، طول عمر حضرت مهدي (عليه السلام) را فقط از راه «تجربه تاريخي» و افراد داراي عمر طولاني، بررسي كرده و به ديگر ادله، نپرداخته است. اين راه از سوي دانشمنداني همچون شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي، شيخ طبرسي، خواجه نصرالدين طوسي، علامه حلي، فيض كاشاني، علامه مجلسي و ديگر بزرگان شيعه ادامه يافت. آنچه اين بزرگان در بررسي علمي طول عمر آن حضرت، به آن پرداخته اند، به طور عمده حول محورهاي ذيل است:
يك. طول عمر از نگاه قرآن كريم
شماري از افرادي كه در قرآن، داراي عمري طولاني و غيرطبيعي شمرده شدهاند، عبارتند از:
1. حضرت نوح (عليه السلام)
قرآن، درباره نوح (عليه السلام) مي فرمايد: {وَلَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحاً اِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ اَلْفَ سَنَةٍ اِلاَّ خَمْسِينَ عاماً…}؛[2] و به راستي، نوح را به سوي قومش فرستاديم، پس ميان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ كرد.
اين بيان خداوند، روشن نكرده است كه اين مدت، بر دوره عمر پيامبری نوح (عليه السلام) دلالت دارد يا عمر آن حضرت؛ از اين رو در پاره اي روايات اسلامي آمده است كه مراد از عمر در اينجا، دوره پيامبری نوح (عليه السلام) است؛ اما مدت زندگي او 2500 سال بوده است.
از امام سجاد (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: در قائم سنّتي از نوح است و آن طول عمر است.[3]
2. عيسي بن مريم (عليهما السلام)
قرآن، در باره حضرت عيسي (عليه السلام) ميفرمايد: {وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسيحَ عيسَي ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فيهِ لَفي شَكِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقينًا * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزًا حَكيمًا * وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا}؛[4] و گفته ايشان كه: « ما، مسيح عيسي بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم» و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند؛ لكن امر، بر آنان مشتبه شد و كساني كه درباره او اختلاف كردند، به طور قطع در باره آن، دچار شك شدهاند و هيچ آگاهی بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروي ميكنند. و به طور يقين او را نكشتند* بلكه خدا او را به سوي خود بالا برد و خدا توانا و حكيم است * و از اهل كتاب، كسي نيست، مگر آن كه پيش از مرگ خود، حتماً به او ايمان ميآورد، و روز قيامت [عيسي نيز] بر آنان شاهد خواهد بود».
بيشتر مفسران مسلمان، در تبيين آيه يادشده بر اين باورند كه حضرت عيسي (عليه السلام) زنده است و در آخرالزمان نازل شده، در نماز به امام مهدي (عليه السلام) اقتدا خواهد كرد. حال اگر تاريخ ميلادي، از درستی و دقت كافي برخوردار باشد، عمر عيسي (عليه السلام)، اكنون افزون بر دو هزار سال است و بر اين پايه، عمر 1170 ساله براي حضرت مهدي (عليه السلام) امر بعيدي نخواهد بود.
3. حضرت خضر (عليه السلام)
يكي از كساني كه عمر طولاني دارد، حضرت خضر است. در قرآن از وي به روشنی ياد نشده است؛ اما داستان ديدار و همراهي حضرت موساي كليم (عليه السلام) با او، در سوره كهف آمده است.[5] باور به زنده بودن خضر (عليه السلام)، ويژه شيعه نيست، بلكه ميان اهل سنّت نيز باوری پذيرفته شده است.
4. اصحاب كهف
قرآن در باره آنان مي فرمايد: {وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنينَ وَازْدادُوا تِسْعاً}؛[6] و سيصد سال، در غارشان درنگ كرده و نه سال افزودند.
قرآن در اين آيه، به زنده بودن اصحاب كهف به مدّت بيش از سه سده ـ آن هم در خواب و بدون آب و غذا ـ تصريح ميكند. به راستي كدام يك شگفتانگيزتر است؛ اينکه كساني سيصد سال بدون آب و غذا زنده بمانند يا اينکه كسي صدها سال باقي مانده است؛ اما غذا ميخورد، آب ميآشامد، راه ميرود، ميخوابد و بيدار ميشود؟
دو. طول عمر از نگاه روايات
در روايات رسول خدا (صلی الله عليه وآله) نيز بر طول عمر انسان، سخنانی در دست است که آن را امري ممكن ميشمارد. يكي از كساني كه در فرمايشات پيامبر (صلی الله عليه وآله) ـ به ويژه در منابع اهل سنّت ـ به طول عمر او اشاره شده، دجّال است. اهل سنّت، بر پايه همين روايات، بر اين باورند دجّال در دوران پيامبر (صلی الله عليه وآله) زاده شده و به زندگي خود ادامه ميدهد، تا در آخِرالزمان خروج كند.[7] حال اگر اين احاديث درست باشد ـ چنان كه اهل سنّت بر اين باورند ـ در اين صورت، شايسته نيست كه آنان در حيات و عمر طولاني امام مهدي (عليه السلام) ترديد كنند.
سه. از نگاه عقل
افزون بركتاب و سنّت، خِرَد سالم نيز طول عمر را براي انسان، ناممكن نميداند؛ بلكه آن را امري به طور كامل ممكن ميشمارد. حكيمان و فيلسوفان گفتهاند: بهترين دليل بر امكان هر چيزي، واقع شدن آن چيز است. همين كه طول عمر در ميان پيشينيان روي داده و تاريخ، افراد فراوانی را به ما نشان ميدهد كه عمري دراز داشتهاند، خود گواه روشني است بر اين كه طول عمر از ديدگاه عقل امري ممكن است.[8]
بررسي علمي و بحث طول عمر، در حقيقت به نوع تفسير فيزيولوژي از« پيري و فرسودگي»، وابسته است. اين قانون که: پيري و فرسودگي زاييده يک قانون طبيعي حاکم بر بافت هاي پيکره انساني است، و ضروري است که بدن پس از رسيدن به آخرين مرحله رشد، کم کم فرسوده شده، براي ادامه زندگي، کارآيي کمتري داشته باشد، تا آن گاه که در لحظه اي معيّن از کار بيفتد، آيا حتي در باره بدني هم که از هرگونه تأثير بيروني در امان مانده صادق است يا اين که فرسودگي و کاهشي که در کارآيي بافت و نسوج مجموعه بدن به چشم مي خورد، نتيجه نبرد با عوامل بيروني ـ مانند ميکرب ها و سموم ـ است که به بدن انسان راه مي يابد؟[9]
افزون بر دليل هاي ياد شده، براي طول عمر انسان، راه ديگري نيز وجود دارد كه همان راه اراده و قدرت خداوند است.
آري؛ حضرت مهدي (عليه السلام) با قدرت بی پايان خداوند زنده است و ميان مردم، به زندگي خود ادامه ميدهد. همان خدايي كه آتش را براي ابراهيم سرد و سلامت قرار داد و گِل را براي عيسي (عليه السلام) به پرنده تبديل كرد، و عيسي و خضر را پس از قرنها زنده نگه ميدارد، ميتواند مهدي (عليه السلام) را نيز با قدرت الهي خود زنده نگه دارد.
در منابع معتبر تاريخي، افراد فراواني معرفي شدهاند كه از عمر بسيار طولاني برخوردار بوده و روزگاران درازي زيستهاند.[10 ]
فرجام زندگي حضرت مهدي (عليه السلام)
درباره فرجام زندگي آخرين حجت الهي ، ديدگاه هاي گوناگوني ياد شده است. برخي پايان عمر آن حضرت را با کشته شدن و شهادت دانسته، و برخي ديگر رحلت آن بزرگوار را به مرگ طبيعي ذکر کرده اند. هر کدام از ديدگاه هاي بالا دلايلي بر ادعای خويش آورده اند.
يك) شهادت امام مهدی (عليه السلام)
1. رواياتي در دست است که پايان عمر همه امامان (عليهم السلام) را شهادت (مرگ غير طبيعي) ذکر کرده است. از امام حسن (عليه السلام) نقل شده که فرمود: «… مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ»؛[11] هيچ يک از ما امامان نيست، جز آن که کشته يا مسموم شود».
اين روايت، به اين صورت فقط در کتاب کفايه الاثر نوشته علي بن محمد خزاز قمي از دانشمندان سده چهار و پنج هجري آمده و مرحوم علامه مجلسي آن را از کتاب يادشده نقل کرده است. آنچه در بررسي اين روايت، قابل درنگ است اين که: اين روايت، در کتاب هاي پيش از آن مورد اشاره قرار نگرفته است. همچنين برخي از افراد که در سند روايت آمده اند مجهول بوده، در هيچ يک از کتاب هاي رجالي سخني از آن ها به ميان نيامده است.[12] در ادامه روايت نيز مطلبي آمده که با اعتقاد شيعه سازگاری ندارد و آن اين که شمار امامان سيزده نفر خواهد شد؛ چرا که شمار امامان که از نسل علي (عليه السلام) است، دوازده نفر ذکر شده است که با خود آن حضرت سيزده خواهد شد؛ بنابراين استناد به اين روايت، براي ادعاي يادشده ناکافي مي نمايد.
2. شيخ صدوق به نقل از اباصلت هروي گويد:از امام رضا (عليه السلام) شنيدم که فرمود: « وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِيدٌ»؛[13] به خدا سوگند! نيست از ما مگر کشته شده به شهادت رسيده.
اين روايت را فقط شيخ صدوق نقل كرده است. وي روايت يادشده را در کتاب من لايحضره الفقيه،[14] به صورت مرسل (بدون ذکر کامل سند) و در دو کتاب امالي[15] و عيون اخبار الرضا (عليه السلام)، [16] با ذکر سند آورده است.
اما بررسي رجال سند:
روايت عيون الاخبار، داراي سندي صحيح و معتبر است؛[17] در نتيجه مي تواند نقص اسناد روايات پيش را جبران کند.
البته در کتاب عيون در صدر روايت سخنی به امام نسبت داده شده که طبق ديدگاه شيعه روايت از اعتبار ساقط می شود و آن سهو النبی (صلی الله عليه وآله) است. در ابتدای روايت هروی از امام می پرسد: گروهی در کوفه گمان می کنند بر پيامبر در نماز سهوی عارض نشده است. و اين پاسخ به امام نسبت داده شده که فرمود:« كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِي لَا يَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُو».
حال اين پرسش پيش می آيد که چگونه به روايتی که بزرگان شيعه از آن اعراض کرده اند استدلال می شود.
به نظر مي رسد نخستين کسي که ادعاي شهادت حضرت مهدي (عليه السلام) را به گونه گسترده مطرح کرد، صاحب کتاب الزم الناصب بود. او در بخشي از کتاب خود آورده است:
پس چون هفتاد سال گذشت، مرگ حضرت حجت (عليه السلام) فرا خواهد رسيد؛ پس او را زني از بني تميم که نامش سعيده و داراي ريشي همچون مردان است، با انداختن سنگي (برخی نقل ها سنگی که برای آردکردن گندم استفاده می شود) از بام بر آن حضرت به قتل خواهد رساند؛ در حالي که آن حضرت، از راه عبور مي کند. چون از دنيا رفت، امام حسين، امور مربوط به وي را انجام خواهد داد.[18]
در باره اين سخن، بايد توجه داشت:
از حيث سند:
اين سخن هيچ گونه سندي ندارد.
گوينده آن نيز به طور کامل ناشناخته است.
از لحاظ متن:
کاملا منفرد است و هيچ گونه مشابه و مؤيد مستقيمي براي آن يافت نشد.
تا پيش از سده چهاردهم و کتاب الزام الناصب در هيچ منبعي ديده نشده است.
افزون بر آن اينکه اين سخن ابهاماتي را پديد می آورد از جمله:
- با آن همه پيشرفت و تکامل علمي، چرا بايد از اين ابزار بسيار قديمي که حتي در دوران ما نيز به نوعي کنار گذاشته شده و تا حد قابل توجهي تاريخي به شمار می رود براي آن عمل زشت استفاده کند؟
- ديگران در هنگام رفت و آمد حضرت مهدي (عليه السلام) به عنوان امام و حاکم صالح علي الاطلاق همه عالم چگونه از حضرت غافلند که کسي بتواند به اين سادگي و از نزديک چنين سوء قصدي نمايد؟
دو) رحلت به مرگ طبيعی
کساني که مي گويند آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا خواهد رفت، بر اين باورند که:
ـ دليل هاي دسته نخست (به ويژه روايت اول) ناتمام است.
ـ بر فرض پذيرش روايات يادشده، اين روايات به حضرت مهدي (عليه السلام) تخصيص خورده است.
ـ شهادت آن حضرت، با رواياتي که بر اصلاح کامل جامعه در عصر ظهور دلالت دارد، در تعارض است.
ـ در رواياتي چند، سخن از مرگ طبيعي آن حضرت به ميان آمده است. أيوب بن نوح گفت:
به امام رضا (عليه السلام) عرض کردم: « ما اميدواريم شما صاحب الامر باشيد و خداي تعالي بدون خونريزي و شمشير آن را به شما بازگرداند که با شما بيعت شده و سکه به نام شما ضرب گرديده است»، فرمود: هيچ يک از ما امامان نيست که نامه ها نزد او رفت و آمد کند و از مسائل پرسيده شود و با انگشتان بدو اشاره کنند و اموال نزد وي حمل شود، جز آن که به خدعه کشته شود يا آن که بر بستر خود بميرد، تا جايي كه خداي تعالي، مردي را براي اين امر برانگيزد که مولد و منشأ او مخفي، اما نسبش آشکار است.[19]
از آن جا که «اغتيال» هر دو احتمال (کشته شدن و مسموم شدن) را دربر مي گيرد،[20] مي توان احتمال داد از مرگ در بستر ، همان مرگ طبيعي استفاده شود. بنابراين طبق اين روايت، مرگ طبيعي برخي از امامان (عليهم السلام) دور از ذهن نخواهد بود.
از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمود:«...پس چون معرفت و ايمان به اين كه او حسين (عليه السلام) است، در دل ها استقرار يافت، مرگ حضرت حجت (عليه السلام) فرا مي رسد. پس حسين بن علي (عليهما السلام) او را غسل مي دهد؛ كفن مي كند؛ حنوط مي كند و در قبرش قرار مي دهد….»[21]
اگرچه مرگ در روايت يادشده شهادت را نيز در بر مي گيرد اما احتمال مرگ طبيعي را نيز ردّ نمي كند. از آنچه ياد شد، به دست مي آيد که شهادت حضرت مهدي (عليه السلام) امري محتمل است و مي توان از روايت امام رضا (عليه السلام) چنين برداشت كرد؛ اما همان گونه که شيخ مفيد نيز بدان پايبند بوده، براي اثبات قطعي حکم به شهادت، ناکافي است و همان گونه که افزون بر آن، براي هر امام نياز به شواهد تاريخي است، براي حضرت مهدي (عليه السلام) نيز نياز به دليل ديگري داريم؛ بنابراين حکم قطعي به شهادت آن حضرت کاري بس دشوار است.
جهان پس از حضرت مهدی (عليه السلام)
بر پايه آموزه هاي مکتب شيعه، همان گونه که انقلاب جهاني مهدي (عليه السلام)، آخرين انقلاب در جهان به شمار مي رود، دولت مهدي (عليه السلام)، آخرين دولت در جهان و تاريخ خواهد بود. دولتي که تا پايان زندگی در دنيا تداوم خواهد داشت. دولت ديگري پس از آن و يا در کنار آن نخواهد بود. با پيروزي انقلاب جهاني مهدي (عليه السلام)، همه دولت هاي باطل در سراسر زمين از ميان خواهند رفت. دولت آن حضرت آخرين دولت در تاريخ است. امام صادق (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: « دَولَتُهُ آخِرُ الدُّوَل…»؛[22] دولت او آخرين و دولت ها است.» امام باقر (عليه السلام) نيز آنگاه که هشام ابن عبدالملک و اطرافيانش، در مجلس خود، امام را سرزنش کردند بر دولت پايدار شيعه در پايان تاريخ تأکيد فرمود:
« أَيُّهَا النَّاسُ أَيْنَ تَذْهَبُونَ… فَإِنْ يَكُنْ لَكُمْ مُلْكٌ مُعَجَّلٌ فَإِنَّ لَنَا مُلْكاً مُؤَجَّلًا وَ لَيْسَ بَعْدَ مُلْكِنَا مُلْكٌ»؛[23] اي مردم، کجا مي رويد،… اگر شما دولت زودگذر داريد، دولت پايدار از آن ماست و پس از دولت ما دولتي نخواهد بود.
همه اين احاديث، اثبات می کند که دولت پايان تاريخ، دولت عدل مهدوي است و خط بطلان بر همه نظريه هايي مي کشد که دولتي غير الهي را به عنوان بهترين و عالي ترين شکل حکومت بشري، در آخرالزمان معرفي مي کنند.
اما درباره چگونگی جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) و جانشين آن حضرت و رخدادهاي آستانه رستاخيز بزرگ، ديدگاه هاي گوناگونی ارائه شده که برخي مخالف يکديگر است. از آن جا که جهت گيري ديدگاه ها ميان شيعه و اهل سنّت به طور فراگير با يكديگر متفاوت است، به هر دو ديدگاه اشاره مي كنيم:
يك) ديدگاه پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام)
به طور عمده ديدگاه هاي شيعه، با بيان هاي گوناگون، جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را بر خير و صلاح معرفي كرده است. البته غير از اين نيز از حکمت و لطف الهي انتظار نيست؛ چرا که چگونه مي توان باور کرد پس از انتظاري چندين صد ساله، يا چند هزار ساله پس از حکومتي کوتاه باز هم اوضاع به هرج و مرج پايان پذيرد. برخي از مهم ترين ديدگاه ها بدين قرار است:
1. وضعيت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) بر نيک بختي بوده، جانشينان آن حضرت از ميان رجعت کنندگان خواهند بود.
همان گونه که در درس های پيش اشاره شد، يکي از باورهاي ژرف ميان شيعيان، باور به زنده شدن دو گروه از مؤمنان خالص و کافران خالص است. يکي از مسائلي که آن جا مطرح شد، حکومت برخي از رجعت کنندگان مؤمن است. البته چگونگي اين حکومت به روشني بيان نشده است. کساني که بر اين ديدگاهند، افزون بر دليل هاي فراواني که از آيه ها و روايت ها ارائه مي كنند بر اين باورند رواياتي که مي گويد هرگز زمين از حجت خالي نخواهد ماند، جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را ناگزير به دو گونه تصوير خواهد کرد:
الف) بي درنگ، قيامت بر پا شود.
ب)حجت هايي از طرف پروردگار واسطه فيض باشند. از آن جا که شمار امامان، به تصريح پيامبر (صلی الله عليه وآله) بيش از دوازده نفر نخواهند بود، پس کساني که بر مردم حکومت خواهند کرد، همانا امامان (عليهم السلام) هستند.
2. جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) همواره با حکومت دوازده مهدي اداره خواهد شد.
شيخ طوسي با ذکر سند از امام علي (عليه السلام) نقل کرده که در شبي که پيامبر اکرم (صلی الله عليه وآله) رحلت فرمود، مطالبي را به ايشان املا نموده که در آن پس از اشاره به امامان دوازده گانه، آن گاه که به آخرين پيشوا رسيد، چنين فرمود:
…پس آن گاه که حضرتش [امام حسن عسکري (عليه السلام) ] را هنگام وفات فرا رسيد، پس آن [امر امامت] را به فرزندش محمد تسليم مي كند. ايشان دوازده امام هستند. بعد از او، دوازده مهدي خواهد بود…[24]
ابوبصير گويد: به امام صادق (عليه السلام) عرض کردم: « از پدر شما شنيدم فرمود: پس از قائم دوازده مهدي خواهد بود.» امام صادق (عليه السلام) فرمود:
همانا فرمود: « دوازده مهدي و نفرمود: دوازده امام ولکن ايشان گروهي از شيعيان ما هستند که مردم را به دوستي ما و شناخت حق ما دعوت مي کنند».[25]
آن حضرت به ابوحمزه نيز فرمود: « اي ابوحمزه! همانا پس از قائم، يازده مهدي از ما از فرزندان حسين خواهد بود».[26]
3. در جهان پس از آن حضرت، تا برپايي قيامت، حکومت فقط در دست بندگان شايسته خداوند خواهد بود. دليل اين ديدگاه، روايتي است که خداوند شب معراج به رسول گرامي اسلام (صلی الله عليه وآله) فرمود:
«...پس هر آينه او را به سپاهيان خويش ياري خواهم کرد و او را به فرشتگان خويش كمك خواهم نمود، تا آن که دعوتم برتري يابد و آفريدگان بر يکتاپرستي ام گرد آيند. آن گاه پادشاهي او را ادامه خواهم داد و تا قيامت اوليايم چنين خواهند کرد».[27]
4. جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) به دست يکي از اهل بيت پيامبر (صلی الله عليه وآله) اداره خواهد شد. جابربن يزيد جعفي گويد: از امام باقر (عليه السلام) شنيدم فرمود: و به خدا سوگند! هر آينه مردي از ما اهل بيت مدت 309 سال حکومت خواهد کرد.
جابر مي گويد: عرض کردم: « اين چه زماني خواهد بود؟» آن حضرت فرمود: « پس از رحلت قائم….»[28]
5. رواياتي است که بدون اشاره به وضعيت جهان و جانشين حضرت مهدي (عليه السلام) آن را فقط در آگاهي خداوند دانسته است.[29]
همان گونه که ديده شد، چهار ديدگاه اخير، نه فقط مخالفتي با ديدگاه نخست ندارد، بلکه مي تواند به نوعي در پذيرش ديدگاه نخست باشد.
دو) ديدگاه اهل سنّت
بسياري از اهل سنّت بر اين باورند كه پس از وفات مهدي (عليه السلام) هيچ خيري در زندگي نخواهد بود[30] و دنيا به صورت هرج و مرج تا قيامت ادامه خواهد داشت.[31]
در کتاب البرهان في علامات مهدي آخرالزمان بابي با عنوان « في موت المهدي (عليه السلام) و ذکر احوال تقع بعده» سامان يافته است كه در آن، چگونگي وفات آن حضرت و رخدادهايي که پس از او پديد خواهد آمد، بيان شده است و در رواياتي سخن از آشوب ها و شرها پس از درگذشت آن حضرت به ميان آورده است.[32]
در عقد الدرر نيز روايتي از پيامبر اکرم (صلی الله عليه وآله) به نقل از ابوسعيد خدري آمده که پايان آن چنين است:
«…]حکومت مهدي] همچنان تا هفت يا هشت يا نه سال ادامه خواهد يافت، سپس هيچ خيري در زندگي پس از او نيست».[ 33] ناگفته نماند آنچه در آيات قرآن آمده است، مبني بر اين كه در آستانه برپايي قيامت همه چيز نابود و منهدم مي شود،[34] مقصود زمان پيوسته به برپايي قيامت است.
… به راستی چگونه با حکمت خداوند سازگار است پس از گذشت يک تاريخ پر فراز و نشيب، حکومت به دست شايستگان بيفتد، خردها رشد يابد، زمين بر پايه عدل اداره شود، آنگاه در پس رحلت امام همه چيز به جای نخست برگردد؟
نتیجه:
از مباحث مطرح شده نتایج ذیل حاصل شد:
- افزون بر دلایل نقلی، عقلی و علمی که مطرح شد، حضرت مهدي (عليه السلام) با قدرت بی پايان خداوند زنده است و تا هنگام ظهور ميان مردم، به زندگي خود ادامه ميدهد.
- با ظهور و پيروزي انقلاب جهاني مهدي (عليه السلام)، همه دولت هاي باطل در سراسر زمين از ميان خواهند رفت و دولت آن حضرت آخرين دولت در تاريخ می باشد.
- درباره فرجام زندگي آخرين حجت الهي ، ديدگاه هاي گوناگوني مطرح گشته است. برخي پايان عمر آن حضرت را با کشته شدن و شهادت دانسته، و برخي ديگر رحلت آن بزرگوار را به مرگ طبيعي ذکر کرده اند و هر کدام دلایلی نیز بیان داشته اند.
- درباره چگونگی جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) و جانشين آن حضرت و رخدادهاي آستانه رستاخيز بزرگ، ديدگاه هاي گوناگونی ارائه شده که دو دیدگاه مورد بررسی قرار گرفت. دیدگاه شیعه برخلاف نظر اهل سنت جهان پس از حضرت مهدي (عليه السلام) را بر خير و صلاح معرفي كرده است.
پی نوشت ها:
[1]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص315.
[2]. عنكبوت (29)، آيه 14.
[3]. محمد بن علی بن حسين بن بابويه، كمالالدين و تمام النعمة، ج1، ص322، ح4.
[4]. نساء (4)، آيه 157 ـ 159.
[5]. ر.ك: كهف (18)، آيه 65.
[6]. كهف (18)، آيه 25.
[7]. ر.ك: احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص444؛ بخاري، صحيح، ج9، ص133.
[8]. ر.ك: محمد رضا حکيمي، خورشيد مغرب، ص214.
[9]. سيّد محمد باقر صدر، جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدي عليه السلام، ص19ـ 21.
[10]. ر.ك: شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص113، روايت86 به بعد.
[11]. علي بن محمد خزاز قمي، کفاية الاثر، ص226.
[12]. « إِسْحَاقَ بْنِ بُهْلُولٍ: نا شناخته؛ بُهْلُولِ بْنِ حَسَّانَ: نا شناخته؛ الزُّبَيْرِ بْنِ عَطَاءٍ: نا شناخته؛ عُمَيْرِ بْنِ هانی العیسی: ناشناخته؛ و یا عمیر بن مَانِي الْعَبْسِيِّ: ناشناخته». (بر اساس سند بحار الانوار)
[13]. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج2، ص585، ح3192.
[14]. همان.
[15]. شيخ صدوق، امالي، ص63.
[16]. شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج2، ص256، ح9.
[17]. ـ محمد بن موسى بن المتوكل: إمامي و ثقه (الخلاصة للحلي، ص149)؛
ـ علي بن إبراهيم: امامي، ثقه و جليل القدر (رجال نجاشي، ص260)؛
ـ ابراهيم بن هاشم: امامي، ثقه و جليل القدر (رجال نجاشي، ص16)؛
ـ أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي: (روايت قبل).
[18]. « فاذا تمت السبعون سنه أتي الحجة الموت فقتله امرأة من بني تميم اسمها سعيدة و لها لحية کلحية الرجل بهاون صخر من فوق سطح و هو متجاوز في الطريق فاذا مات تولي تجهيزه الحسين...»، (علي يزدي حايري، الزام الناصب، ج2، ص139). لازم به يادآوري است که کتاب يادشده در بر دارنده روايات صحيح هم هست؛ ولي در آن روايات ضعيف نيز وجود دارد.
[19]. « مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَ أُشِيرَ إِلَيْهِ بِالْأَصَابِعِ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ حُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَي فِرَاشِهِ حَتَّي يَبْعَثَ اللَّهُ لِهَذَا الْأَمْرِ غُلَاماً مِنَّا»؛(محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص342؛ نعماني، الغيبة، ص168،ح9؛ شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص370؛ اربلي، کشف الغمة، ج2، ص524؛ طبرسي، اعلام الوري، ص433).
[20]. ر. ک: محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج49، ص289.
[21]. «...فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ عليه السلام جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الَّذِي يُغَسِّلُهُ وَ يُكَفِّنُهُ وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ علیهما السلام... »؛(محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج8، ص207).
[22]. شيخ مفيد، ارشاد، ج2، ص 385.
[23]. محمد بن يعقوب کلينی، کافی، ج1، ص 471.
[24]. « فَإِذَا حَضَرَتْهُ (الحسن) الْوَفَاةُ فَلْيُسَلِّمْهَا إِلَي ابْنِهِ مُحَمَّدٍ الْمُسْتَحْفِظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّا... »؛(شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص150).
[25]. « إِنَّمَا قَالَ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً وَ لَمْ يَقُلْ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا يَدْعُونَ النَّاسَ إِلَي مُوَالَاتِنَا وَ مَعْرِفَةِ حَقِّنَا»؛ (شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص358، ح56).
[26]. « يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِيّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»؛ (شيخ طوسي، کتاب الغيبة، ص478).
[27]. «... فَلَأَنْصُرَنَّهُ بِجُنْدِي وَ لَأَمُدَّنَّهُ بِمَلَائِكَتِي حَتَّي تَعْلُوَ دَعْوَتِي وَ تَجْمَعَ الْخَلْقُ عَلَي تَوْحِيدِي ثُمَّ لَأُدِيمَنَّ مُلْكَهُ وَ لَأُدَاوِلَنَّ الْأَيَّامَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (شيخ صدوق، علل الشرايع، ج1، ص7؛ همو، کمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص255، ح4).
[28]. « وَ اللَّهِ لَيَمْلِكَنَّ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ ثَلَاثَمِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادُ تِسْعاً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ مَتَي يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ بَعْدَ مَوْتِ الْقَائِمِ...»؛ (نعماني، الغيبة، ص331؛ عياشي، تفسير عياشي، ج2، ص326).
[29]. محمد بن يعقوب کليني، كافي، ج1، ص338.
[30]. ر. ک: ابن منادي، الملاحم، ص184.
[31]. ر.ک: نعيم بن حماد، الفتن، ص207، 1071؛ ابی داود، سنن ابي داود، ج4، کتاب المهدي، ح4281.
[32]. متقي هندي، البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، ص95.
[33]. « ...سَبْعَ سِنِينَ أَوْ ثَمَانَ سِنِينَ أَوْ تِسْعَ سِنِينَ ثُمَّ لَا خَيْرَ فِي الْحَيَاةِ بَعْدَه»ُ؛ (مقدسي شافعي، عقد الدرر في اخبار المنتظر، ص220).
[34]. {وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ}؛ و با خدا معبودي ديگر مخوان. خدايى جز او نيست. جز ذات او همه چيز نابودشونده است. فرمان از آنِ اوست. و به سوي او بازگردانيده مي شويد(قصص(28)، آيه 88).
- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(4)