مقدمه:
عصر ظهور مهدی موعود (عليه السلام)، عصر شكوفايي و بالندگي همه انسان ها در همه زمينه های انسانی، در پرتو تعليم و تربيت الهی و رسيدن آن ها به اوج خردورزی برای بندگی خداوند است؛ که با سازوکارها و روش های گوناگوني سامان می يابد. از مهم ترينِ اين سازوکارها، پرورش و آموزش بر پايه آموزه های وحيانی و الهی است که در اين راه به شكوفاكردن خرد انسان ها (براي باور گسترده و ژرف به آموزه هاي ديني و عشق به مكارم اخلاقي) و نيز بالنده كردن فطرت و سرشت پاك آدمي می پردازد. اين عصر، عصر حاكميت عقلانيت و معنويت بر افراد و گروه ها، دوره بهْ زيستي و كمال گرايي است كه كمتر مانندی مي توان براي آن سراغ گرفت. در اين عصر، همه ظرفيت ها و توانمندی های فطري و عقلي انسان، شكوفا مي شود و با تربيت اخلاقي و عقلاني او (تزكيه و تعليم)، زندگی نويني فراروي او گشوده مي شود. از اين رو دو گروه از روايات در بين سخنان معصومان (عليهم السلام) به روشنی به اين امر اشاره کرده اند: نخست رواياتي که از گسترش و کمال عقلانی انسان سخن به ميان آورده است و ديگر سخنانی که به گسترش شگفت انگيز دانش در اين دوران اشاره کرده اند. در عصر ظهور همه امكانات مادی و معنوی دست به هم خواهند داد تا اين نويد معصومان (عليهم السلام)، را در گسترش دانش و خرد فراهم کنند.اگرچه تبيين فراگيراين مقال نيازمند بحث های فراوان و ذکر روايات و تبيين های بسيار است ،اما در اندازه ممکن و متناسب اين نوشتار تلاش می شود تا در اين متن به اين بحث اشاره شود.[1]
درآمدی بر نظام تعليم و تربيت اسلامی
اگر دنياي امروز در آتش ناامني، تشويش و هرج ومرج مي سوزد؛ اگر كابوس تباهی و کژی بر آن چيره شده است؛ اگر دنياي امروز گرفتار كشمكش ها، فحشا، تجاوز و ده ها آشوب و تباهی ديگر است؛ اگر دولت مردان همچون گرگ هاي درنده و خون آشام از ترس همديگر خواب و آرام ندارند و پيوسته در انديشه نابودي همديگر هستند؛ اگر جوانان كشورها به انحراف جنسي آلوده شده اند؛ اگر بي ناموسی و بي بندوباري دامن گير مردان، پسران، زنان و دختران شده است و ده ها اگر ديگر… همه و همه به سبب نبود يک نظام فراگير تعليم و تربيت بر پايه آموزه های توحيدی و سرشت الهی است. که اگر در اجتماع، خويشتن داری، پارسايي، همکاری، همدلی، همياري، انفاق، پاک دامنی، فروتنی، نيک خلقی، دوستی و به طور كلي عدالت به معناي گسترده و فراگيرش حكم فرما باشد، اين اجتماع همان مدينه فاضله خواهد بود كه مي توان در آن با فكري آسوده و به دور از وحشت زندگي كرد.
از اين رو است که خداوند پايه ای ترين برنامه پيامبران خود را نيز همانا تعليم و تربيت دانسته می فرمايد:{هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين}؛[2] اوست آن كس كه در ميان بي سوادان فرستاده اي از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، و [آنان ] قطعاً پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.
بر پايه اين آيه، تكامل انسان از جنبه هاي علمي و رفتاری و تزكيه و تهذيب او، به عنوان هدف پايانی برانگيخته شدن پيامبر (صلی الله عليه وآله) دانسته شده است. امير مؤمنان (عليه السلام) در اين باره مي فرمايد: « فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِم»؛ پس هر چند گاه پيامبراني فرستاد و به وسيله آنان به بندگان هشدار داد تا حقّ ميثاق الست بگزارند، و نعمت فراموش كرده را به يادشان آرند. با حجّت و تبليغ، چراغ معرفتشان را بيفروزند تا به آيت هاي خدا چشم دوزند. از آسماني بالا برده و زميني زيرشان گسترده، و آنچه بدان زنده اند و چسان مي ميرند و ناپاينده اند.
بنابراين پايه رسالت پيامبران، گسترش دانش و آگاهی است و ايمان و معرفت، خود در پرتو دانش پديد می آيد. پيامبران به انسان ها، راه و رسم زندگي و هدف و نتيجه آن را مي آموختند و ارزش انسان و والايي مقام و نقش برجسته او در هستی و توانايي و ظرفيت وجودي او را در رسيدن به تكامل فراگير و تعالي روحي، به وي يادآور مي شدند. در پرتو چنين تعليمي، نيروي تفكر و خردورزي را در او بيدار مي كردند و به انديشه درباره مبدأ و معاد و كشف رموز و اسرار آيات الهي وا مي داشتند. البته در كنار اين و فراتر از آن، به تزكيه و تهذيب او اهميت داده و راه رسيدن به كمال را در اخلاق متعالي و معنويت ديني مي دانستند.
بحث از تعليم و تربيت انسان ها در حکومت جهانی حضرت مهدی (عليه السلام) که به راستی استمرار حرکت پيامبران الهی و به ويژه پيامبر خاتم و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) است در دو عرصه اساسی اشاره شده است؛ يکی کمال عقل و خرد انسان ها و ديگری گسترش دانش در بين آن ها، از اين رو در اينجا فقط به اين دو مقوله به صورت کوتاه اشاره می شود.
گسترش خردورزی در عصر ظهور
عقل، پايه و اساس انسانيت، حجت باطني خداوند، وسيله فهم و دريافت معارف بنيادين اعتقادي و يكي از منابع استنباط احكام فقهي اسلام است. شكوفاسازي و تربيت اين موهبت ارجمند الهي، رسالت همه اديان آسماني، به ويژه دين اسلام بوده است.
عقل از نگاه قرآن
در آيات قرآن به ارزش عقل اشاره مي كند، و گناه عمده دوزخيان و سبب اصلي بدبختي آن ها را از كارانداختن اين نيروي الهي مي شمرد. بر خلاف پندار باطل کسانی که دين را وسيله تخدير مغزها، و ناديده گرفتن فرمان خرد مي شمرند، اسلام پايه خداشناسي و سعادت و نجات را بر عقل و خرد مي نهد، و روي سخنش در همه جا با " اولو الالباب" و" اولو الأبصار" و انديشمندان و دانشمندان است.
عقل از نگاه روايات
در منابع روايي سخنان فراوانی در باره عقل وارد شده است. جالب اينكه كتاب معروف "الكافي" كه از معتبرترين منابع حديث است مشتمل بر كتاب هايي است كه نخستين كتابش به نام كتاب" عقل و جهل" است، در اينجا به ذكر دو روايت بسنده مي كنيم:
در حديثي از علي (عليه السلام) آمده است: جبرئيل بر آدم نازل شد و گفت من مامورم كه تو را بين يكي از اين سه موهبت مخير كنم، تا يكي را برگزيني، و بقيه را رها كني. آدم پرسيد: آن ها چيست؟ جبرئيل در پاسخ گفت: "عقل" و "حياء" و "دين".
آدم گفت: إِنِّي قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْل ؛ من عقل را برگزيدم، جبرئيل به "حياء" و "دين" گفت او را رها كنيد و به دنبال كار خود برويد، گفتند ما مأموريم همه جا با عقل باشيم و از آن جدا نشويم! جبرئيل گفت: حال كه چنين است به ماموريت خود عمل كنيد، سپس به آسمان صعود كرد"!.
اين لطيف ترين تعبيري است كه ممكن است در باره عقل و خرد، و نسبت آن با "حيا" و "دين" گفته شود، چرا كه اگر عقل از دين جدا شود با اندك چيزي بر باد مي رود، يا به انحراف كشيده مي شود، و اما "حيا" كه مانع انسان از ارتكاب زشتي ها و گناهان است آن نيز ثمره شجره معرفت و عقل و خرد است.
اين نشان مي دهد كه "آدم" سهم قابل ملاحظه اي از عقل داشت كه به هنگام مخيرشدن در ميان اين سه چيز، مرحله بالاتر عقل را برگزيد، و در سايه آن هم دين را به دست آورد و هم حيا را.
در حديث ديگري از امام صادق(عليه السلام) مي خوانيم: مَنْ كَانَ عَاقِلًا كَانَ لَهُ دِينٌ وَ مَنْ كَانَ لَهُ دِينٌ دَخَلَ الْجَنَّةَ؛ كسي كه عاقل باشد دين دارد، و كسي كه دين داشته باشد داخل بهشت مي شود (بنا بر اين بهشت جاي خردمندان است).
بنابراين اسلام، به خرد و خردورزی بسيار ارزش داده و پرورش اخلاقي را به نوعي پرورش عقلاني و بازپروري نيروی استدلال مي داند. محتواي برخي از روايات، اين است كه زيربناي اخلاق، وابسته به عقل و خرد است؛ زيرا عقل است كه آدمي را از ارتكاب اعمال زشت و رفتار ناپسند باز مي دارد و او را به پاكي گزيني و روشن بيني ايماني و اخلاقي فرامي خواند.
طبيعي است وقتي علت، پرورده باشد، معلول نيز قوي تر و استوارتر به وجود خواهد آمد. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد: « دِعَامَةُ الْإِنْسَانِ الْعَقْل وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ يَكْمُل»؛ ستون هستی انسان، عقل است و هوشمندي و فهم و حفظ و دانش از عقل سرچشمه مي گيرند.
رسيدن كمالات اخلاقي در پرتو نيروي خرد امكان پذير است و هر اندازه عقل دچار ركود گردد، به همان نسبت امكان رشد اخلاقي از دست می رود. رسول خدا (صلی الله عليه وآله) در روايتي مي فرمايد:
« انَّمَا يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَه»؛ همانا همه نيكي ها و كمالات در پرتو عقل به دست می آيد. و از دين بهره ای نبرده است آن کس که از خرد بهره ای ندارد.
در روايات مربوط به حکومت جهانی حضرت مهدی عليه السلام نيز اشاره اي روشن به هماهنگي و هم پوشاني دو بعد فكري و اخلاقي (تعليم و تربيت) انسان شده و رشد و بالندگي توأم آن دو، به دست مهدي موعود (عليه السلام) تأكيد شده است. امام باقر(عليه السلام) مي فرمايد: « إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»؛ چون قائم ما قيام كند خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارد، پس عقولشان را جمع كند (تا پيروي هوس نكنند و با يك ديگر اختلاف نورزند) و در نتيجه خردشان كامل شود.
بر پايه روايت امام باقر (عليه السلام)، خرد و افكار مردم در عصر ظهور، شكوفا و متمركز و اخلاق آنان كامل مي شود؛ اين يعني، پيوند عقلانيت و معنويت انسان و رسيدن به بصيرت اخلاقي انسان در سايه بينش عميق و دانايي پارسا يانه و ايماني، ريشه هاي مفاسد و معايب را از درون خود مي زدايد و بر معرفت و معنويت خود مي افزايد. در واقع براي تعليم و تربيت انسان، دو بعد اثرگذار در او، تقويت و رشد مي يابد:
1. بعد اخلاقي؛ يعني تربيت و تزكيه انسان، رشد فضايل اخلاقي و انساني، شكوفايي سرشت الهي، بندگی خداوند و معنويت گرايي انسان.
2. بعد فكري؛ يعني تعليم و حكمت آموزي انسان، دانايي و روشن بيني او، انديشه ورزي در مبدأ و معاد و…، تقويت خردورزي و فهم عميق و واقعي محاسن اخلاقي.
درباره چگونگي شكوفايي تعليم و تربيت گفتنی است که بر پايه روايت پيش گفته، امام زمان (عليه السلام) پس از ظهور، با نفوذ در دل و جان و عقل مردم و هدايت هاي پيامبرگونه خود، آنان را هدايت و راهنمايي مي كند. مقصود از دست (وَضَعَ يده) در اين روايت، دست رحمت، هدايت و شفقت الهي بر بندگان است.
در حقيقت در عصر ظهور نيز امام مهدي (عليه السلام)، همه موانع و آفت هاي رشد و تعالي عقلاني انسان ها را از بين مي برد و عقول آنان را به حد بالايي از شكوفايي و رشد مي رساند. افزون بر آنكه تزكيه و تهذيب نفوس انساني و طهارت جامعه بشري را در رأس برنامه هاي خود قرار مي دهد.
از اين رو كليدواژه تعليم و تربيت اسلامي ـ به ويژه در عصر ظهورـ امكان پرورش و شكوفايي كمال گرايانه انسان، در پرتو رشد فراگيرفكري و اخلاقي و در نتيجه زدودن ناهنجاري ها و ناراستي های فردي و اجتماعي است. اين نگره مي تواند براي همه جوامع و همه اعصار، كاربردي بوده و تأثير گذار باشد؛ همان گونه كه زمان بعثت نبوي، عصر تعليم و تربيت نفوس و تزكيه و خرد پروري بوده است. بعد كامل اين رويكرد « بصيرت اخلاقي» است كه در دوران ظهور منجي موعود (عليه السلام)، آشکار و نورافشان خواهد شد.
اما اين که چه سازوكارهايي براي دستيابي انسان به بصيرت اخلاقي و شكوفايي تعليم و تربيت در عصر ظهور وجود دارد؟ با مراجعه به روايات و منابع ديني به دست مي آيد كه براي دستيابي به اين رشد و بالندگي معنوي و عقلي، سازوكارهاي بيان شده و عصر ظهور، دوران شكوفايي و تعالي انسان در همه زمينه ها دانسته شده است.
سازوكارهاي تعليم و تربيت مهدوي
عصر ظهور، عصر شكوفايي و بالندگي انسان، در پرتو تعليم و تربيت حقيقی و رسيدن او به بصيرت اخلاقي است و آن با ساز وكارها و شيوه هاي گوناگوني پديد می آيد كه مهم ترين آن ها تربيت عقلاني است؛ يعني، شكوفاكردن عقل و خرد آدمي (براي باور عميق و ژرف به آموزه هاي ديني و عشق به مكارم اخلاقي) و نيز بالنده كردن فطرت و سرشت پاك آدمي و تزكيه نفس آلوده.
در واقع چند مؤلّفه مهم اخلاقي ـ فكري در اين نظام قابل شناسايي و بررسی است.
ـ انقلاب بزرگ فرهنگي و اخلاقي؛
ـ بالابردن سطح دانايي و خرد ورزي انسان؛
ـ ريشه كني عوامل تباهي فرد و اجتماع؛
ـ كمك گرفتن از خرد در جهت شناخت مبدأ و معاد و نيكي ها و زشتي ها؛
ـ كمك به قدرت انتخاب گري مردم در جهت دادن به آن ها براي دگرگونی وضع نابسامان خود؛
ـ رشد هماهنگ فكري و اخلاقي انسان (تزكيه و تعليم مردم)؛
ـ پاکيزه كردن اخلاق مردم و آشناساختن آنان با فضايل انساني و….
روشن است براي نجات انسان ها از گرداب گمراهی و نادانی و اصلاح گروه های مردی و كاستن از مشكلات پرشمار، بايد سازوكارها و شيوه هاي گوناگونی به كار گرفته شود و از ابزار و امكانات مناسبي استفاده گردد. در عصر ظهور از همه امكانات و سازوکارهای ممكن براي بهْ سازي اخلاق و پاك زيستي انسان و فراهم کردن محيط سالم و بلندمرتبه بهره گرفته خواهد شد و اين در پرتو عنايات الهي و شخصيت، توان و درايت ويژه امام مهدي (عليه السلام) شدنی خواهد بود. در اين قسمت سازوكارهاي برگرفته از روايات و منابع ديني، ذكر مي شود
مهم ترين راه رسيدن به بصيرت اخلاقي، كمال فكري است؛ يعني، توجه ويژه دين به شكوفاكردن خرد آدمي و بالابردن سطح دانايي و روشن بيني او است. عقل، پايه انسانيت، حجت باطني خداوند، وسيله فهم و دريافت معارف اعتقادي و يكي از منابع استنباط احكام فقهي اسلام است. شكوفاسازي و تربيت اين موهبت ارجمند پروردگار، پيام همه اديان آسماني، به ويژه دين اسلام بوده است.
پيش ازاين اشاره شد در روايت هايی به اين بعد از كمال فكري و عقلي بشر ـ كه در عصر ظهور در حد بالايي خواهد بود ـ اشاره شده است.
به نظر مي رسد اين گونه تعبيرها كنايه از تربيت امت اسلامي به دست امام قائم (عليه السلام) است و بهره از واژه «رؤوس» (سرها)، به جهت آن است كه مردم سر را مركز خرد و انديشه مي دانند و دست برسرنهادن، كنايه از تربيت است و فرقي نمي كند كه خداوند مربي باشد و يا مهدي (عليه السلام)؛ زيرا قانون مهدوي، همان قانون الهي است و تربيت او، آيت تربيت پروردگار بلند مرتبه مي باشد. بدين ترتيب نتيجه طبيعي و مطلوب تربيت ـ كه عبارت از گرد آمدن عقل ها و تكامل انديشه ها است ـ به بار مي نشيند.
پس دست نهادن بر سر بندگان خدا، به معناي تربيت و اعتلاي انديشه ها و افكار و عواطف انسان ها است كه اگر همراه با رشد اخلاقي و تزكيه و تربيت درست باشد؛ در انسان « بصيرت اخلاقي» پديد می آورد و او را به سرمنزل مقصود رهنمون مي شود. پرورش خرد و انديشه آدمي (تربيت عقلاني) و بالابردن سطح دانايي و بصيرت او، روشی تأثيرگذار و باارزش در رشد و شكوفايي معنوي او است كه بر پايه روايات در عصر ظهور محقق خواهد شد.
عصر ظهور، دوران گسترش فرهنگ سالم و انساني در همه سطوح جامعه و زدودن خرافات، پيرايه ها و آداب و رسوم ناسالم و غير مفيد است. همچنين عصر فعاليت هاي گسترده فرهنگي است؛ يعني، بعضي از مشكلات و كاستي هاي جامعه، از طريق فرهنگي (تبليغي و آگاهي بخشي و ارشادي)، قابل حل است و اقدامات حكومت جهاني نيز، بيشتر ماهيت فرهنگي و ارزشي دارد. در اين برهه نوراني، انسان ها به عمق و زشتي مفاسد اخلاقي و كژتابي هاي فكري و عملي پي مي برند و از آلودگي ها بي زار مي گردند و اين فقط در سايه گسترش و تعميق « فرهنگ برتر ديني» و يا « فرهنگ سازي جامع» است؛ يعني، فرهنگ سالم ديني در همه سطوح گسترش مي يابد و ماهيت امور فرهنگي مي شود.
در قرآن، پالايش دروني، با عنوان « تزكيه» و « تزكّي» مطرح شده است. اين دو از نظر لغوي به معناي پاك نمودن و يا پاك شدن از آنچه كه بايد از آن پاك شد و از نظر اصطلاحي، پاكيزه ساختن نفس از شرور و آلودگي ها است. بزرگ ترين هدف پيامبران، تهذيب و تزكيه نفوس انساني بوده است. آنان آمدند تا جان انسان ها را از زشتي ها و صفات حيواني پاك و پاکيزه سازند و خوبی ها و مكارم اخلاقي را پرورش دهند. آنان آمدند تا به انسان ها درس خودسازي بياموزند و در طريق شناخت اخلاق زشت و كنترل و مهار اميال و خواسته هاي مخرب نفساني، يار و مدد كارشان باشند.
عصر ظهور به راستي، دوران تزكيه و پاکيزگی جان ها است؛ هم با برنامه هاي پيامبرانه امام زمان و هم با آگاهاندن و سوق دادن مردم به آن.
شكوفايي سرشت انساني
همه انسان ها، بر سرشت پاك و فطرت الهي به دنيا مي آيند و هر چند داراي غرايز و نيروهاي غريزي هستند؛ اما ملكات انساني و نيروهاي قدسي آنان قوي تر و ماندگار تر است. اگر انسان زير پرورش درست قرار گيرد و دچار اغواگري و شيطنت ابليس نشود، توانايي رشد و بالندگي روحي و معنوي فوق العاده اي دارد. پس باقي ماندن بر سرشت پاك يا بازگشت به اين سرشت و سيرت الهي، بايسته ترين راه براي رسيدن انسان به كمال و تعالي واقعي، رشد روزافزون و شكوفايي واقعيت هاي انساني است. اين اصل مسلّم، ركن پايدار انديشه مهدويت و از سازوکارهای مهم پرورشی، براي بيرون كردن انسان از مادي محض و رساندن او به اوج «طهارت» و «قدسي بودن» است.
«هنجارپذيري»، فرآيندي است كه به انتقال آموزه هاي اخلاقي و مكارم انساني و تثبيت آن ها در افراد منجر مي شود. در اين فرآيند (همچون جامعه پذيري)، ارزش هاي اخلاقي تبيين و تشريع مي گردند و ضمن آگاه كردن انسان ها از آن ها، زمينه هاي علاقه قلبي آنان و كشش دروني به آنها را فراهم مي سازند. مهم ترين ويژگي هنجار پذيري انسان، فهم و پذيرش قوانين ثابت اخلاقي و تلاش براي گسترش و حاكميت اين اصول است؛ يعني، آراسته شدن به اصول ارزشي و پايبندي با معرفت به آن ها.
مهم ترين برنامه امام مهدي (عليه السلام)، حاكميت ارزش هاي اخلاقي و آگاهي بخشي به مردم است.
براي اينكه بتوان باور و رفتار انسان ها را دگرگون كرد و آن ها را در مسير اصلاح و سازندگي واقعي قرار داد، بايد برنامه اي پايدار و اثر گذار براي او ارايه نمود و در ضمن آن، نظارت فراگير و كاملي بر رفتارها و هنجار شكني هاي وي داشت. افزون بر اين، بايد بر حسن اجراي برنامه هاي تربيتي و اصلاحي، مراقبت جدي داشت و در صورت ضرورت، از سازوکار «انذار و تخويف» و «تنبيه» استفاده كرد. همچنين در اجراي دستورات ديني (در زمينه هاي گوناگون)، جديت به خرج داد و در برابر طغيان و قانون شكني كوتاه نيامد.
در صورتي كه برنامه هاي فرهنگي، تحت انضباط و نظم ديني قرار گيرد، بسيار مؤثر و كاربردي خواهد بود. اين نظارت فراگير براي هدايت و رهنموني انسان ها، به صلاح و تقوا و جلوگيري از هنجار شكني و افسادگري در عصر ظهور، با ظرافت خاص و برنامه اي فراگير صورت خواهد گرفت.
بر پايه اين سازوكار، براي اينكه انسان بتواند اعمال و رفتار درست و با اعتدالي بروز دهد، بايد زيربناهاي فكري و معرفتي اش استوار و فخيم گردد؛ يعني، تا انسان شناخت درست و باور عميقي نسبت به مباني اعتقادي خود (به ويژه يکتاپرستي)، نداشته باشد و آن ها را با دل و جان نپذيرد، كمتر هنجار پذير شده و به سمت كمالات واقعي خود حركت مي كند. پس رشد فكري و اخلاقي بشر، مترتب بر تعميق باورهاي ديني و آشنايي عميق با آغاز و فرجام خود و حاملان وحي (انبيا) و راهبران طريق (امامان) است. همان گونه كه مهم ترين برنامه رسول اكرم (صلی الله عليه وآله)، جايگزيني توحيد، به جاي شرك و بنيادنهادن تمدن توحيدي بود؛ آن هم با تغيير در باورهاي اعراب جاهلي.
. ايجاد غناي واقعي در بشر
يكي از سازوكارهاي مهم در تغيير و تحوّلات روحي انسان ها و فروكاستن از آمال مادي صرف و خواسته ها ي فزاينده دنيوي و تجملاتي، استغناي روحي انسان ها است. بالارفتن ظرفيت هاي فكري و دروني مردم، توجه به نيازهاي اصيل و فطري و ماندگار، پايين آوردن سطح خواسته ها و خواسته های گوناگون و فزاينده مادي و غريزي، دراولويت قرارندادن امور پست و زودگذر و… نشانه هاي بی نيازی روحي و معنوي اند. اين ها با مديريت و هدايت دقيق و درست، عامل حل بسياري از كاستي ها و ناهنجاري ها خواهند بود؛ امري كه در عصر ظهور به صورت كامل و تمام محقق خواهد شد.
يكي از راه های تأثيرگذار در رشد فكري و اخلاقي مردم، تقدم اصلاح رفتاري و معرفتي بازيگران عرصه سياست و مديريت جهان بر ديگران است. اگر كارگزاران امور، از نظر اخلاقي سالم و پاك باشند و در عمل به وظايف خود از راه حق، عدالت و اعتدال بيرون نروند، بسياري از انحرافات و كژتابي هاي اخلاقي و رفتاري جهان كاسته خواهد شد و مردم نيز پيرو آنان خواهند بود.
گام نخست در به سازي اخلاق كارگزاران و مديران و مجريان، نظارت بر آن ها و سخت گيري در برابر قانون شكني و هنجارناپذيري آنان است.
« اَلمهْديُّ… شَديدٌ عَلَي العُمّالِ رَحيمٌ بِالمَساكِين؛ مهدي (عليه السلام)… بر کارگزاران سخت مي گيرد و بر بينوايان بسيار مهربان است.»
قرآن، برنامه فراگير و كامل براي ساختن جامعه اي سالم و آباد، انساني فرهيخته و متعالي و آينده اي رو به رشد و مترقي است. وجود آموزه هاي وحياني قرآن، به عنوان مبنا و معيار درستي و نادرستي انديشه ها و افكار و تربيت كننده و اصلاح گر نفوس و دل ها، عامل رستگاري و نجات همه انسان ها در هر سطح و منزلتي است.
پيش ازاين اشاره شد امير مؤمنان (عليه السلام) در باره اينكه امام مهدي (عليه السلام) قوانين را مطابق با قرآن مي كند، فرمود: « يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ »؛ خواهش نفسانى را به هدايت آسماني بازگرداند، و آن هنگامى است كه ـ مردم ـ رستگاري را تابع هوي ساخته اند، و رأي آنان را پيرو قرآن كند، و آن هنگامي است كه قرآن را تابع رأي خود كرده اند.
وحدت و الفت انسان ها
دوري و اختلاف انسان ها از همديگر و كينه ورزي نسبت به هم، چند پارگي فرهنگي و عقيدتي، خواست ها و اهداف ناهمگون و چندگانه، ارزش ها و هنجارهاي گوناگون و… از تهديدات مهم جامعه بشري و عامل ركود و خمودگي فكري و فرهنگي است. علت تنازع وتفرقه انسان ها هرچه باشد و به هر شكلي صورت گيرد (شكاف هاي مذهبي، فرقه اي، قومي، زباني، نژادي و…)، تاريخچه اي به فراخناي زندگي بشري دارد و بسياري از جنگ ها، ستيزه جويي هاي فرسايشي، تجاوزگري ها و… ثمره آن است. يكي از برنامه هاي اساسي پيامبران، نزديك ساختن انسان ها به همديگر، تأليف قلوب، تعميق مهرورزي و محبت است؛ يعني، تشكيل امت واحده و بازگرداندن انسان ها به سرشت و سيرت واقعي خود. در پرتو اين اتحاد و همدلي است كه انسان ها، يك فرهنگ و آيين واحد را پذيرا بوده و يك هدف و برنامه براي زندگي خواهند داشت. اگر انسان ها در جامعه واحد جهاني گرد هم نيايند و بر تنازع ها و تعارض هاي فرهنگي و سياسي و… پافشاري كنند، هيچ برنامه تربيتي و فرهنگي مؤثر نخواهد بود و مشكلات انسان ها همچنان باقي خواهد ماند.
پس لازمه رشد فكري و اخلاقي مردم، شكل گيري امت واحده و فرو كاستن از جدايي ها، ستيزش ها، افكار متفاوت و ارزش هاي چند پاره است؛ امري كه در عصر ظهور مورد توجّه بوده و همه اختلافات، كينه ها و مذاهب و… برطرف مي گردد. امير مؤمنان (عليه السلام) فرمود: « يَقُومُ قائِمُنا… ثُمَّ يَجْمَعُهُمُ اللَّهُ عَلَى أَمْرٍ وَاحِد»؛ آن گاه كه قائم ما قيام كند… همه را بر يك فكر و مرام و احد گرد مي آورد.» و امام صادق (عليه السلام) فرمود: « لَيُرْفَعُ عَنِ الْمِلَلِ وَ الْأَدْيَانِ الِاخْتِلَاف»؛ چنددسته گی و پراكندگي را از ملت ها و اديان بر مي دارد.» آن حضرت الفت و دوستي در دل مردم ايجاد مي كند و بغض و خصومت را برطرف مي سازد. امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرمود:
«… و يُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَة»»؛… بين قلب هاي گوناگون الفت ايجاد مي كند».
« و امير مؤمنان فرمود: « لَذَهَبَتِ الشَّحْنَاءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبَاد»؛ كينه ها از قلب هاي بندگان مي رود».
يكي از انگاره هاي ارزشمند در تربيت و بالندگي اخلاقي و روحي انسان ها، فراگيري و شمول آن به همه افراد اجتماع است؛ يعني، همگان بايد در سطوح و مراحل مختلف زندگي، از برنامه هاي تربيتي و اخلاقي برخوردار شده و به تزكيه و تهذيب نفس و حكمت آموزي و خردورزي بپردازند. اگر بخش هايي از اجتماع ـ ولو اندك ـ از طهارت نفس و اخلاق فاضله بي بهره باشند، آن را به تباهي كشانده و مانع تأثير برنامه هاي تربيتي مي شوند. مهم تر از آن، افراد هنجار شكن و تباه گر، خود از موانع اصلي تعليم و تربيت بوده و همواره درصدد انحراف و اغواي ديگران و افساد جوامع بر مي آيند. به همين جهت تعليم و تربيت واقعي، آن است كه دربرگيرنده همه افراد بشر بوده و براي همگان، راه كارهاي مناسب اصلاح و بازسازي اخلاقي ارائه دهد.
در عصر ظهور، تعليم و تربيت، جهاني، فراگير و كارآمد بوده و دربرگيرنده همه گروه هاي سنّي، فكري، اعتقادي، سياسي، جغرافيايي و… مي شود. كسي نيست كه از اين هدايت گري و تربيت ها بي بهره باشد و همچنان بر تباهي و ناراستي خود باقي بماند.
اين فراگيرشدن به گونه ای است که در برخی روايات سخن از چندين برابرشدن دانش بشری به ميان آمده است. در روايتی به امام صادق (عليه السلام) نسبت داده شده که فرمود: « الْعِلْمُ سَبْعَةٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً فَجَمِيعُ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءَانِ فَلَمْ يَعْرِفِ النَّاسُ حَتَّي الْيَوْمِ غَيْرَ الْجُزْءَيْنِ فَإِذَا قَامَ الْقَائِمُ أَخْرَجَ الْخَمْسَةَ وَ الْعِشْرِينَ جُزْءاً فَبَثَّهَا فِي النَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَيْهَا الْجُزْءَيْنِ حَتَّي يَبُثَّهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ جُزْءاً»؛ علم،۲۷ جزء دارد، همه آنچه پيامبران آورده اند دو جزء بوده و مردم تا به امروز بجز اين دو جزء، چيزي نمي دانند. وقتي قائم به پا خيزد، ۲۵ جزء ديگر علم را بيرون ساخته، در بين مردم منتشر مي سازد و اين دو جزء را هم بدان مي افزايد تا به ۲۷ جزء مي رسد.
ناگفته نگذرم اگر اين روايت هم نمی بود بررسی شرايط همگانی حکومت جهانی حضرت مهدی موعود (عليه السلام) رشد علمی شگرفی را نويد می دهد.البته در بحث های مفصل بررسی ماهيت آن دانش و تفاوت های آن با فن آوری های بشری در عرصه علم امری بايسته است که از حوصله اين نوشتار بيرون است.
نتیجه:
بنا بر مباحث مطرح شده، عصر ظهور، عصر شكوفايي و بالندگي انسان، در پرتو تعليم و تربيت حقيقی و رسيدن او به بصيرت اخلاقي است و آن با ساز وكارها و شيوه هاي گوناگوني پديد می آيد كه مهم ترين آن ها تربيت عقلاني است؛ يعني، شكوفاكردن عقل و خرد آدمي و نيز بالنده كردن فطرت و سرشت پاك آدمي و تزكيه نفس آلوده. در اين عصر، همه ظرفيت ها و توانمندی های فطري و عقلي انسان، شكوفا مي شود و با تربيت اخلاقي و عقلاني او، زندگی نويني فراروي او گشوده خواهد شد.همچنين عصر فعاليت هاي گسترده فرهنگي است؛ يعني، بعضي از مشكلات و كاستي هاي جامعه، از طريق فرهنگي قابل حل است و اقدامات حكومت جهاني نيز، بيشتر ماهيت فرهنگي و ارزشي دارد.
پی نوشت ها:
[1]. بخش هايي از اين درس با بهره از کتاب تعليم و تربيت در عصر ظهور، نوشته رحيم کارگر نگاشته شده است.
[2]. جمعه (62)، آيه 2.
[3]. محمد بن حسین شریف رضی(د/406ق)،نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه ی1،ص6.
[4]. ناصر مکارم شيرازی و ديگران، تفسير نمونه، ج 24، ص 331 ـ330(با تصرف).
[5]. محمد بن يعقوب كليني، کافي، ج1، ص 10.
[6]. همان، ص11.
[7]. همان، ص 25.
[8]. حرانی، تحف العقول، ص 54.
[9]. محمد بن يعقوب كليني، کافی، ج1، ص 25.
[10]. ر.ك: سيد محمد صدر، تاريخ پس از ظهور، ص 460.
[11]. عماد الدين طبري، بشارة المصطفي، ص207.
[12]. محمد بن حسین شریف رضی(د/406ق)،نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه ی38،ص35.
[13]. ابن ابی زينب نعماني، الغيبة، ص 206، ح11.
[14]. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج53، ص1.
[15]. محمد بن يعقوب كليني، کافی، ج1، ص 333، ح2؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 646، ح7.
[16]. شيخ صدوق، الخصال، ج2، ص 426.
[17]. قطب الدين راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص 841؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج52، ص336.
- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(4)