logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
نظام سیاسی حکومت امام مهدی(علیه السلام)

مقدمه:

حکومت جهاني حضرت مهدي موعود(عليه السلام) بر پايه بهره مندي آگاهانه، خردمندانه و خداپرستانه از همه منابع موجود و ظرفيت هاي ممکن در کره زمين در راستای رشد و تعالی انسان ها است. از جمله برجسته ترين ظرفيت ها، توده مردم است که در آن انقلاب جهانی نقشی کليدی دارد. از اين رو مردم پس از رهبری اين قيام جهانی، در شکل دهی به نظام سياسی آن حکومت جهانی، جايگاه بس ويژه ای دارند.

اين جايگاه و نقش، افزون بر آيات قرآن در برخی روايات نيز اشاره شده است که تلاش می شود در اين نوشتار به صورت کوتاه و گذرا بدان پرداخته شود.

يک. مشروعيت

 شيعه بر اين باور روشن است که اگرچه مشروعيت پيشوايان معصوم (عليهم السلام) در گرو گزينش الهی است، ولی پذيرش مردم رکنی اساسی برای اقدام ظاهری امام برای برپايي حکومت است که نبود آن سبب می شود تا امام از هرگونه تلاش برای گرفتن زمام امور حاکميت دوری کند. از اين رو دو عنوان "مشروعيت" و "مقبوليت" در بحث ارتباط مردم با حاکميت معصوم (عليه السلام) دارای ارزش است.

« مشروعيت» از کهن‏ترين، پايه ای‏ترين و مهمترين مباحث فلسفه سياسي و از بنيادي‏ترين و ريشه‏دارترين مسائل مربوط به حکومت و دولت در گذر تاريخ زندگی اجتماعی بشر بوده و هست. چرا که بيشترين مسائل سياسي، اجتماعي و حکومتي بر اين شالوده استوار بوده و ناهمگونی ديدگاه هاي انديشه‏وران علوم سياسي نيز از اين موضوع سرچشمه مي‏گيرد. افزون بر اين، تقسيم‏بندي حکومت ها نيز با اين مسأله رابطه تنگاتنگ و ناگسستني دارد. در حقيقت بررسی های مربوط به مشروعيت در پاسخ به اين پرسش اساسی است که: چه حکومتي مشروع است؟.

مفهوم شناسی

الف) از نگاه لغت

  در لغت فارسی، واژه « مشروعيت» مصدر جعلي(مصدر صناعي= ساختگی) از ريشه (شرع) است. و براي فهم آن بايد به واژه هاي « مشروع» و « مشروعه» رجوع نماييم:

« مشروع (اسم مفعول) يعني آنچه موافق شرع باشد، چيزي كه طبق شرع جايز باشد.»[ 1]

« مشروعه (اسم مفعول) مؤنث مشروع، يعني حكومت مشروعه (سياسي) حكومتي كه منطبق بر قوانين شرع (اسلام) باشد»[ 2]

  و در لغت عربي، برابر آن واژه « شرعيّت» است. در متون ديني و قرآن، « شرع» به معني نشان دادن و ترسيم راه روشن، اعم از مادّي و معنوي به كار برده شده است. اگر اين راه توسط خداوند ترسيم شده باشد، « حق» است و اگر از سوي شياطين جنّي و انسي ترسيم شده باشد، باطل است. [3] شرعي يعني آنچه مطابق احكام و دستورات خداوند باشد.

ب) از نگاه اصطلاح

  ولی در اصطلاح، در حوزه انديشه سياسي، واژه « مشروعيت»،[4] به گونه های مختلفی تعريف شده است. اگرچه همه آن ها به نوعي به فرمان برداری مردم از زمامداران بر مردم باز مي گردد. ولی در اينجا مقصود  مطابقت  با موازين  و آموزه هاي  شريعت  اسلام  است ؛ يعني  حكومت  و حاكمي  مشروع  است  كه  پايگاه  ديني  داشته  باشد. بر اين  پايه ، حكومتي  كه  پايبند به  موازين  شرعي  و الهي  باشد، حقّانيت  دارد.[5]

  در حكومت  اسلامي  گرچه  وارستگي  رهبر، مديران  و كارگزاران، بر اطاعت  پذيري ، علاقه  و خشنودی مردم  تأثير روان شناختي  دارد، ولي  اين  نكته  از حقّانيت  حاكم  و حكومت  به طور كامل جدا است.

  بنابراين  از ديدگاه  سياسي  اسلام ، اگر حكومت  يا حاكمي  همه  اسباب  خشنودی مردم  را فراهم  كند، ولی هماهنگ  موازين  شريعت  رفتار  ننمايد، مشروعيت ديني  پيدا نمي كند و در برابر ، حكومت  و حاكمي  كه  آموزه هاي  ديني  را رعايت  كند و به  احكام  الهی  پايبند باشد، همچنان  كه  مشروعيت  ديني  دارد، بايد اسباب  خشنودی بيشتر  مردم  و حقوق  طبيعي  و شرعي  ملّت  را نيز برآورده  كند. در اين  صورت  است  كه  دينداران  به  سبب  باور و پايبنديشان  به  شريعت ، مشروعيت  و مقبوليت  جامعه شناسانه  را نيز پديد مي آورند.

تفاوت  مشروعيت  در عرف سياسي  با مشروعيت  در انديشه سياسی اسلام

  تفاوت  مشروعيت  در دو عرصه اسلامي  و سياسي ، در چهار بخش  قابل دسته بندي  است :

1. ميزان مشروعيت  سياسي ، به فرمان برداری شهروندان  از دستورهاي  حكومت  بستگی دارد؛ بدين معنا که هرچه بيشتر با خشنودی فرمان برداری  كنند، مشروعيت  آن  حكومت  بيش تر؛ در برابر ، چنان چه  مردم  فرمانبرداری چندانی از دستورات  حكومتي  نداشته  باشند، مشروعيت  آن  حکومت  كم تر خواهد بود. ولی در بينش  اسلامي ، يك  حكومت  يا مشروع  است  و يا مشروعيت  ندارد و حد وسطي  ميان  اين  دو تصوّر نمي شود.

2. مشروعيت  سياسي  مي تواند منابع  مختلفي  داشته  باشد؛ مثلاً: مشروعيت  سنتي ، عقلاني  يا قانوني؛[6 ] ولی منبع  مشروعيت  در بينش  اسلامي  فقط  نص  و نظر شارع  مقدس  است  كه  در دوران غيبت با اجتهاد فقيهان و كارشناسان  اسلامي  به  دست  مي آيد.

3. در مشروعيت  سياسي ، نظر اكثريت  مردم  چه  در مرحله تأسيس  حكومت  و چه  پس  از آن ، معيار بنيادين  است . بنا بر اين  ديدگاه ، حكومتي  كه  در مرحله تأسيس  هيچ  مشروعيت  سياسي  ندارد، مي تواند بر اساس  كارآمدي  ناشي  از اقدامات  سياسي ، اجتماعي ، فرهنگي ، اقتصادي  و نظامي  خويش ، خشنودی  مردم  را جلب  كرده ، مشروع  شود. ولی از منظر اسلامي  به طور معمول مشروعيت  يك  حكومت ، بر تأسيس  آن  مقدم  است ؛ يعني  اگر حاكم  مشروعيت  نداشته  باشد. همه کارهای  وي  نامشروع  و غاصبانه  خواهد بود، اگر چه  خشنودی مردم  پس  از تشكيل  حكومت  جلب  شود.[7]         

انواع مشروعيت الهی

  انديشمندان و صاحبنظران اسلامي براي پاسخ به اين پرسش: كه چه كسي بايد حكومت كند؟ مي گويند فقط خدا يا نماينده او حق حاكميت دارند. اين ديدگاه از دو جنبه توحيدي و هستي شناسي از يك سوي و نيز انسان شناختي از سوي ديگر، بررسی مي شود.

الف) مشروعيت الهي از جنبه هستي شناختي و توحيد

  براين پايه، نه فقط آفرينندگی ويژه خداوند است، بلكه سرپرستی و اداره امور جهان نيز از

آنِ او است و  كس ديگری جز او شايسته چنين جايگاهی نيست. حتي پيامبران و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) به صرف برخورداري از مقام پيامبری و پيشوايی و فضيلت علم، چنين حقي را ندارند كه بتوانند بر مردم حكومت يا داوری كنند. از اين رو هرگونه تصرّف و دخالت در نظام هستي و نيز در امور آدميان، نيازمند اجازه خداوند است و هيچ كس از پيش خود، حق دخالت در سرنوشت انسان ها را ندارد.

  وجه انحصار حق حاكميت و ولايت خداي متعال آن است كه او يگانه آفريدگار و يگانه مالك همگان است؛ به همين دليل هرگونه تصرف او در مخلوقات در واقع تصرف در قلمرو ملك و سلطنت خود است. از اين رو فقط با اذن خداوند، فردي مي تواند برسايرين حكمراني كند. و با داشتن چنين « مجوزي» از سوي مالك مطلق جهان، حكومت وي مشروعيت مي يابد.

  از آيات قرآن به وضوح مشروعيت انحصاري حاكميت خداوند به دست می آيد. از جمله آيات: {إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّه}؛[8] حكم و فرمان تنها از آن خداست و {أَلا لَهُ الْحُكْم}؛[9] و بدانيد داوري مخصوص اوست و ديگر آيات كه بيان آن ها در اين بحث ضرورتي ندارد.[10]

ب) مشروعيت الهي از جنبه انسان شناختي

  هر يك از ما در نهاد خود احساس آزادي، اراده و استقلال مي كنيم. و نيز خود را دارای خرد و فهم و صاحب نيروهای جسمی و روحي مي دانيم. اين ها همه موهبت هايي است الهي كه در همه افراد انسان به مراتب گوناگون و با تفاوت هايي وجود دارد. اين موهبت های خداوندی و تفاوت هاي طبيعي اما، موجب نمي شود كه فردي بر ديگري حق حاکميت و ولايت پيدا كند.[11] امام علي (عليه السلام) خطاب به فرزند خود، امام حسن (عليه السلام)  فرمود:« وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛[12 ] « اي فرزندم! بنده ديگران مباش، حال آنکه خداوند تو را آزاد قرار داده است ».

  نتيجه اينكه در جهان بيني الهي در همه عرصه هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان، حضور خدا اصل است. مانند عرصه هاي قانون گزاري، روش ها و شيوه هاي اجراي قوانين، تعليم و تربيت، رهبري و حاكميت در جامعه. همچنين در اين نظريه حكومت به خودی خود اصالت ندارد، بلكه بستري است براي برپايي عدالت و تعالي انسان و سرانجام نزديکی او به خداوند و رسيدن به سعادت جاودانه.

دو. مقبوليت (پذيرش مردم)

  گرچه مردم نبايد و نمي توانند پشتوانه اعتبار و مشروعيت حكومت اسلامي باشند و به طور اساسی حكومت اسلامي نمود حاكميت الهي است كه در مشروعيت خويش نيازمند انديشه و رأي انسان نمي باشد، بلكه مشروعيت آن با اصل آن آميخته است، ولی جريان و عينيت يافتن حكومت اسلامي جز با رأي موافق و هم سوي مردم امكان ندارد. و در اينجا بحثی با عنوان مقبوليت رخ می نمايد.

  واژه « مقبوليت» از کلمه « مقبول» به معناي پذيرفته شده و پسنديده، گرفته شده است.[13] و از نظر حکومت و سياست يعني اقبال همگاني و پذيرش مردمي که بنابراين با واژه مشروعيت متفاوت است.

  در فقه سياسي اسلام، مقبوليت و رأي مردم جايگاه خود را دارد، ولی مشروعيت نمي آورد و اگر اسلام چيزي را نهي کرده است، مردم حق ندارند با رأي و گزينش خود آن را پذيرفته بشمارند. اعتبار رأي و نظر مردم تا آنگاه است که با دين تناقضي نداشته باشد. بر پايه اين مباني، مشروعيت ديني محور است و بر مقبوليت مردمي برتري دارد و اگر مقبوليت برود، مشروعيت از ميان نمي رود، بلکه پديدآمدن آن با چالش روبه رو مي شود.[14]

  پيامبر اكرم  (صلي الله عليه و آله وسلم) در باره حقيقت اقبال و توجه مردم به  حضرت  علي (عليه السلام) فرمود:« يَا عَلِيُّ إِنَّمَا أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ الْكَعْبَةِ تُؤْتَى‏ وَ لَا تَأْتِي فَإِنْ أَتَاكَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا لَكَ هَذَا الْأَمْرَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ وَ إِنْ لَمْ يَأْتُوكَ فَلَا تَأْتِهِم»؛[15] ای علي! تو به منزله کعبه هستی که نزد او میروند و او نزد کسی نمی رود. پس اگر اين مردمان نزد تو آمدند و امر حکومت را بر تو عرضه داشتند پس بپذير. و اگر نزد تو نيامدند تو پيش آن ها نرو.

  اين  حديث و احاديث مانند آن  ، به  روشني مي رساند در صورتي  امام  برای برپايي  حكومت  وظيفه  دارد، كه  مردم  به  سوي  او آيند و زمينه تشكيل  حكومت  او را فراهم  آورند. در غير اين  صورت  امام  نسبت  به  برپايي  حكومت  وظيفه اي  نخواهد داشت . چنانچه  حضرت  علي (عليه السلام) پس  از رحلت  پيامبر (صلي  الله عليه و آله) از حكومت  كناره گيري  كرد، اگر چه  هرگز مسلمانان  را در برابر مشكلات  و سختي ها تنها نگذاشت .

  ارزش و تأثير مقبوليت مردمي در جامعه اسلامي تا آن‏جا ارزش دارد که امام علي (عليه السلام) يکي از عوامل مهم پذيرش خلافت را همين مسأله برمي‏شمارد:

« أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ‏ مَظْلُومٍ‏ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا»؛[16] به خدايي كه دانه را شکافت و جان را آفريد، اگر اين بيعت كنندگان نبودند، و ياران، حجّت بر من تمام نمى‏نمودند، و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را برنتابند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته اين كار را از دست مي‏گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي‏انگاشتم و چون گذشته، خود را به كناري مي‏داشتم.

  بنابراين ، با اين  كه  امام  معصوم  از سوی  خداوند به  حكومت  منصوب  شده  است ، ولي  اين  مردم  هستند كه  بايد به  سوي  او روي  آورند و با حمايت هاي  بيدريغ  خود زمينه برپايي  حكومت  را فراهم  آورند و تا آنگاه كه  چنين  آمادگي  در جامعه  پديد نيامده است ، امام  اقدام  به  برپايي  حكومت  نمي كند، بلكه  فقط خود را در معرض  خلافت  و رهبري  قرار مي دهد و مردم  را به  سوي  خويش  فرا مي خواند تا چنين  زمينه اي  در جامعه  پديد آيد.

  بر اين پايه با جداکردن ميان مشروعيت و مقبوليت، با وجود پافشاری بر قوانين و حاکميت الهي و جانشينان او، به نقش مردم در فرايند تصميم گيري نيز توجهي ويژه مي شود؛ زيرا مقتضاي حکومت ديني، پذيرش مردمي است و مردم در نظام هاي ولايي محجور و مجبور نيستند.

امام  مهدی (عليه السلام)؛ مشروعيت الهی، مقبوليت مردمی

  در پديدآمدن حاکميت مهدوي نيز از دو جهت مشروعيت و مقبوليت بررسي شدني است.

  روايات معتبري در دست است که مشروعيت حکومت حضرت مهدی (عليه السلام) را به خداوند استناد مي دهند و حضرتش را « خليفه الهي» معرفي مي کنند:اين مضمون با تعبيرهای گوناگون در روايات شيعه و اهل سنت به چشم می خورد. در ميان منابع اهل سنت مي توان به مسند احمد بن حنبل،[17] المستدرک حاکم،[18] البدايه و النهايه ابن کثير،[19] الدر المنثور سيوطی[20] و کنز العمال متقی هندی[21] اشاره کرد. و در منابع روايی شيعی آثاری چون عيون اخبار الرضا (عليه السلام)،[22] کشف الغمه،[23] کفايه الاثر،[24] و آثار ديگر، رواياتی را با اين مضمون نقل کرده اند.با توجه به اين روايات، امام خليفه خدا و جانشين پيامبر (صلي  الله عليه و آله) است و وکيلي نيست که مردم او را برگزيده باشند. اگر فقط مسئله گزينش مردم بود، اين امر از سقيفه بر مي آمد و نيازي به غدير نبود. از اين رو، مردم سالاري مهدوي به اين معنا نيست که امام را مردم برگزينند. حکومت امام مهدي (عليه السلام) به نصب الهي مشروعيت يافته است.

  کوتاه سخن اينکه آنگاه که قرار است حکومتي به گونه ای کامل الهي باشد و احکام و قوانين خداوند را در ابعاد گوناگون در جامعه بشري اجرا کند، رهبرش بايد از دو ويژگي برخوردار باشد: نخست آگاهی کامل به شريعت و ديگر عصمت. ويژگي هايي که انسان ها از تشخيص آن در افراد محرومند. بنابراين، انتصاب الهي ضرورت مي يابد. از سوي ديگر، در روايات آمده است که راهبر حکومت موعود جهاني دين را تجديد مي کند.

پذيرش  حاكميت ، اجابت  درخواست  مردم

  نقش مردم در حکومت آن حضرت، فراهم آوردن مقدمات و برپايي زمينه براي شکل گيري حکومت جهانی آن حضرت است. و پذيرش مردمي فقط در، خواست و رأي اکثريت جلوه نمي نمايد. نه فقط بيشتر مردم با امام بيعت مي کنند، بلکه زماني فرا خواهد رسيد که آنان به چنان عطش و شيفتگي مي رسند که نياز به حکومت جهاني موعود را با تمام وجود درک مي کنند و آن را يگانه سازوکار برای شکل گيری آرمان ها و اهداف عالي انساني مي دانند و به آن عشق مي ورزند. اين چنين نظام سياسي نه فقط بر آراي مردمي متکي است و پذيرش مردمي را به هم راه دارد،بلکه اطمينان خاطر مردم را نيز سبب مي شود. در اين نظام، ميان حکومت امام و مردم فقط رابطه « دولت ـ ملت» وجود ندارد، بلکه رابطه مريد و مراد و محبوب و محب است.

  شيخ طوسی از امام باقر (عليه السلام) روايت کرده که در باره ورود حضرت مهدی (عليه السلام) به کوفه و سخنرانی برای مردم، فرمود: مردم به خاطر اشتياق به آن حضرت آنگونه گريه می کنند که سخنان مهدی (عليه السلام) شنيده نمی شود و مردم نمی فهمند چه می گويد.[25]

  انساني که براي رسيدن به خوش بختی هر راهي را پيش گرفته و به بن بست رسيده، حال اين گونه به اشتياق و اضطرار حکومت موعود (عليه السلام) مي رسد و با همه هستی آماده ياري و جان بازي در کنار او مي گردد.

همکاری همگانی (رابطه ولي و مولي)

  با توجه به آنچه گذشت به اين نتيجه مي‏رسيم که مردم و نهاد حاکميت از يکديگر جدا نبوده، يار و پشتيبان هم هستند، و والي و مردم بر همديگر حقوق متقابلي دارند.

  برخی از اين حقوق در روايات اشاره شده است:

1. حقوق مردم بر حضرت

 يک. خيرخواهی

  بنياد و شالوده حکومت در آموزه های اسلامی بر خيرخواهی برای مردم جامعه است. و البته برپايي حکومت عدل جهانی به دست موعود منجی در يک مقياس جهانی بر اين امر پافشاری جدّی دارد. چرا که پايه اين حکومت بر اجرای عدالت بر کره زمين است و چه خيرخواهی بالاتر از گسترش عدالت در همه زمينه ها برای همه انسان ها.[26]

دو. رفاه و آسايش

  از ويژگی های مهم حکومت جهانی حضرت مهدی(عليه السلام) فراهم ساختن زمينه ها برای رفاه همگانی و آسايش برای همگان است. البته نه رفاهی که سبب دوری مردم از خداوند است. و نيز نه رفاهی که خود به خود حاصل شود که در پس تدبير آن حضرت و تلاش فراوان مردم خواهد بود. در برخی روايات در وصف اين رفاه و آسايش گفته شده مانند آن را انسان ها هرگز نديده اند.[27]

  سه. آموزش

  بیگمان آموزش در عرصه های گوناگون زندگی فردی و اجتماعی، نقش ارزنده و اساسی در رشد و کمال جامعه دارد. يکی از مهمترين شاخصه ای حکومت جهانی حضرت مهدی (عليه السلام) گسترش علم و دانش ميان همه انسان ها است.[28]

  چهار. گسترش خرد انسان ها

  يکی از راه های رسيدن به کمال انسانی رشد عقلانی جوامع انسانی است که حضرت مهدی (عليه السلام) به عنوان حجت الهی همه زمينه ها و ظرفيت های ممکن را در اين راه به کار می گيرد.[29]

  پنج. رشد و تربيت

  از اهداف مهم پيامبران خداوند، پرورش الهی انسان ها است. حضرت مهدی (عليه السلام) به عنوان واپسين ذخيره الهی از همه ظرفيت های ممکن برای تربيت انسان ها بهره می گيرد، تا در واپسين سال های عمر انسان ها بر زمين اين هدف پيامبران الهی را به انجام رسانده، کامل کند.

2. حقوق حضرت بر مردم

 يک. استواری بر بيعت

  در جای خود گفته شده از ارکان حکومت حضرت مهدی (عليه السلام) بيعت مردم بر پذيرش و فرمان برداری از حاکميت است.

 دو. خيرخواهی در امور حکومت

  مردم عصر ظهور در امور عمومي و فعاليت‏هاي دولت و زمام‏داران خيرخواهند و همواره با هوشياري کارها را زير نظر می گيرند و با دل‏سوزي و مصلحت‏ انديشي دولت اسلامي و مسؤولان را ياري می دهند، خواه در حضور آن‏ها باشند يا در نبود آن‏ها.[30]

  سه. فرمان برداری از حاکم

  دستورات حاکم آنگاه که از طرف مردم اجرا شود، به مقصد رسيده است.[31] از آنجا که مردم با پذيرش خود زمينه حکومت را فراهم می کنند در همه امور از حاکم پيروی خواهند کرد. و در اين ميان ياران حضرت به عنوان نخبگان عصر ظهور و الگوی رفتاری برای آن ها در اين فرمانبرداری و پيروی سرآمد روزگاران خويشند.[32]

   مرحوم کلينی در کافي نيز روايات پرشماری در اين زمينه نقل کرده که بيانگر مهم‏ترين مسأله سياسي در زمينه زمام‏داري و نگه داری حقوق عمومي و آزادي‏هاي اساسي است.[33]

نقش مديريتی مردم (كارگزاران  حكومت )

  از برنامه هاي  اصلاحي  حضرت  مهدي (عجل الله فرجه) در دوره حکومت خود ، گزينش نيروهاي  شايسته  و كارآمد برای پذيرش امور حكومت  است. زيرا استواری و تداوم  حكومت  به ويژه  با شاخصه هاي  دينداري  و عدالت ، بدون  كارگزاران  شايسته ، عملي  نخواهد بود. از اين رو، يكي  از مقوله هاي  مهم  و مورد توجه  جدّي  آن حضرت، كارگزاران  حكومت و نقش مديريتی آنان  است.

  چگونگي  گزينش  اين  افراد و قراردادن آن ها در موقعيت های گوناگون  سياسي ، نظامي ، مالي ، قضايي  و اداري ، از شئون مستقيم امام است که در مرحله تثبيت حکومت آن را اجرايي خواهد کرد. آشنانمودن  کارگزاران با شيوه  زمامداري  و رفتار با مردم ، و نظارت  بر رفتار و مديريت  آنان  برای حسن  اجراي  کارها كه  به  تامين  امنيت  جامعه  وخشنودی همگانی  مردم ، منجر خواهد شد، نيز از اموری است که  امام مهدي  (عجل الله فرجه) بدان ها اهتمام خواهد داشت.

  از آنجا كه  امام  مهدي (عجل الله فرجه) به  عدالت  اجتماعي  در حكومت  اهتمام  ويژهای  خواهد داشت ، يكي  از راهكارهاي  تحقق  آن  را، گزينش كارگزاران  و مديران  شايسته  در کارها مي داند . افزون بر صلاحيت  و شايستگي  زمامدار و پيشواي  اصلي  جامعه ، كارگزاران  و عاملان  او در مناصب  گوناگون  نيز بايد از تخصص بايسته و هماهنگ آن جايگاه برخوردار باشند.

  آن حضرت افزون بر اينكه  در گزينش  كارگزاران حکومت  از جنبه  شايستگی در مديريت  حساسيت  نشان  مي دهد، نظارت  ويژهای  را نيز بر کارهای  آن ها، به  كار مي بندد .

  بی گمان، برپايي اصلاحات  در جامعه  و برپاداشتن  عدالت  و برپايي  حكومت  ديني  بر پايه سيره  و سنت  نبوي  و علوي ، نيازمند ياران  و كارگزاران  پاک و پاک باخته ، زيرك ، كاردان ، شجاع  و فداكار خواهد بود كه  با بينش  درست  به  آموزه های اسلام  و شناخت  امام  خود، پيرو  فرمان هاي  او بوده ، به  دستوراتش  عمل  كنند، در جنگ ها سستي  نورزند و به  دشمن  پشت  نكنند و در کارهای مردم به راستی كوشش  کنند.

گروه های کارگزاران از نگاه روايات

  در روايات اگرچه همانگونه که اشاره شد در باره ويژگي های کارگزاران سخن چندانی در دست نيست، ولی نکاتی اشاره شده که در اينجا به صورت گذرا اشاره می شود:

يک. شيعيان راستين، اساس کارگزاران

  در رواياتی چند از شيعيان و پيروان راستين اهل بيت (عليهم السلام) به عنوان ياران آن

حضرت در اداره جامعه جهانی ياد شده است. امام سجّاد (عليه السلام) در اين باره فرمود:« إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ… وَ يَكُونُونَ حُكَّامَ الْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا»؛[34] آنگاه که قائم به پا خيزد گرفتاری ها از شيعه برطرف می شود و قلب های آن ها چون پاره های آهن خواهد شد.… و آن ها حکام زمين و ستون های آن ها خواهند شد.

دو.  برخی رجعت کنندگان، کارگزاران حضرت

  در اين باره امام صادق (عليه السلام) فرمود:

« يَخْرُجُ مَعَ الْقَائِمِ عليه السلام مِنْ ظَهْرِ الْكُوفَةِ سَبْعٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا… فَيَكُونُونَ بَيْنَ يَدَيْهِ أَنْصَاراً وَ حُكَّاماً»؛[35] از پشت کوفه بيست و هفت نفر قائم را هنگام ظهور همراهی خواهند کرد… پس آن ها پيشاپيش آن حضرت؛ ياران او و حکام خواهند بود. 

سه. سخنگوی حضرت مهدی (عليه السلام)

  از جمله کارگزارانی که در روايات اشاره شده فردی به عنوان سخنگوی حضرت است. اين سخن گويي در دو مورد اشاره شده است:

  1. هنگام ظهور و خروج از مکه

  امام باقر (عليه السلام) در اين باره فرمود:« إِذَا ظَهَرَ الْقَائِمُ عليه السلام… ثُمَّ يَأْمُرُ مُنَادِيَهُ فَيُنَادِي…»؛36 آنگاه که قائم ظهور کند… پس منادی خود را امر کند و او ندا دهد….

2. هنگام مناسک حج

  از ديگر کسانی که از وی به عنوان سخنگوی حضرت ياد شده و می توان به عنوان يکی از کارگزاران حضرت از او ياد کرد در روايت امام باقر (عليه السلام) است که مردی از آن حضرت چنين نقل کرده که فرمود:

« أَوَّلُ مَا يُظْهِرُ الْقَائِمُ مِنَ الْعَدْلِ أَنْ يُنَادِيَ مُنَادِيهِ أَنْ يُسَلِّمَ صَاحِبُ النَّافِلَةِ لِصَاحِبِ الْفَرِيضَةِ الْحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ الطَّوَافَ»؛[37]: نخستين نمود عدل گستری قائم آن است که منادی او ندا دهد کسانی که نافله به جای آوردند سلام دهند و اطراف حجر الاسود و طواف را برای کسانی که قصد فريضه دارند، خالی کنند.

  چهار. سيصد وسيزده نفر، کارگزاران حضرت

  در روايات فراوانی به جايگاه و عظمت ياران خاص حضرت اشاره شده است از جمله ويژگی های اين گروه آن است که در دوران حکومت فرمانداران آن حضرتند، همان گونه که هنگام قيام فرماندهان سپاه آن حضرتند. امام صادق (عليه السلام) در اين باره فرمود:

« كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا ِعدَّةَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِيَةِ وَ هُمْ حُكَّامُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عَلَى خَلْقِه»؛[38]‏ گويا می نگرم قائم را بر فراز منبر کوفه در حالی که سيصد و سيزده مرد گرداگرد او به شمار اهل بدر حلقه زده اند؛ آن ها همانا پرچمداران و حاکمان خداوند در زمين، بر بندگان هستند.

  پنچ. کارگزاران حضرت، در گوشه وکنار زمين

  بی شک به جهت گستردگی و فراگيری حکومت عدل مهدوی بر کل زمين آن حضرت کارگزاران خود را به همه گيتی خواهد فرستاد. از امام صادق (عليه السلام) نقل است که در اين باره فرمود:« إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا يَقُولُ عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ مَا لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِيهِ فَانْظُرْ إِلَى كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا»؛[39] آنگاه که قائم قيام کند بر هر اقليمی از زمين مردی را می فرستد و به او می گويد برنامه تو در کف دست تو است، پس بدان بنگر و به مفاد آن عمل کن. در بررسی های انجام شده بيش از آنچه آمد، سخنی در باره کارگزاران يافت نشد که البته آنچه يادآوری شد نيازمند بررسی ای عميق تر است که از حوصله اين نوشتار بيرون است.

نتیجه:

در جهان بيني الهي در همه عرصه هاي زندگي فردي و اجتماعي انسان، حضور خدا اصل است. در اين نظريه حكومت به خودی خود اصالت ندارد، بلكه بستري است براي برپايي عدالت و تعالي انسان و سرانجام نزديکی او به خداوند و رسيدن به سعادت جاودانه. در نظام الهی، ميان حکومت امام و مردم فقط رابطه  دولت و ملت برقرار نیست، بلکه رابطه مريد و مراد و محبوب و محب حاکم است. مردم و نهاد حاکميت از يکديگر جدا نبوده، يار و پشتيبان هم هستند، و والي و مردم بر همديگر حقوق متقابلي دارند، که به برخی از این حقوق که در روایات آمده اشاره شد.

پی نوشت ها:

[1]. حسن عميد، فرهنگ عميد، 1124.

[2]. همان.

[3]. حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج6، ص40 ـ 42.

[4]. نک: محمد تقی مصباح يزدی، پرسشها و پاسخها، ج1.

[5]. سجاد ايزدی، حکومت و مشروعيت، ص 14.

[6]. بر اساس  تقسيم بندي  ماكس  وبر؛ نک: عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، ص 105.

[7]. مصطفی کواکبيان، مبانی مشروعيت در نظام ولايت فقيه، ص 38ـ 39.

[8]. أنعام (6)، آيه 57.

[9]. أنعام (6)، آيه 62.

[10]. يونس(10)، آيه35؛ مائده(5)، آيات 44 و45 و47.

[11]. مگر آنکه او بخواهد و بفرمايد.

[12]. محمد بن حسين شريف رضی، نهج البلاغه، نامه 31، باب الترفق في الطلب.

[13]. حسن عميد، فرهنگ عميد، 1147.

[14]. محمد تقی مصباح يزدي، مباحث سياست، ص28 (با تصرف).

[15]. محمد بن جرير طبری، المسترشد، ص 388و 675؛ عماد الدين طبری، بشارة المرتضی لشيعة المرتضی، ج2، ص 277.

[16]. محمد بن حسين شريف رضی، نهج  البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، خطبه سوم (شقشقيه)، ص11.

[17]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج5، ص277.

[18]. حاکم نيشابوری، المستدرک، ج4، ص 464.

[19]. ابن کثير، البداية و النهاية، ج6، ص 276.

[20]. سيوطی، الدر المنثور، ج6، ص 58.

[21]. متقی هندی، کنز العمال، ج 14، ص 261.

[22]. محمدبن علي بن حسين بن بابويه، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 59، ح230.

[23]. علی بن عيسی اربلی، کشف الغمة، ج2، ص470.

[24]. علی بن محمد خزاز قمی، کفاية الاثر، ص106.

[25]. «... حَتَّى يَأْتِيَ الْمِنْبَرَ وَ يَخْطُبَ وَ لَا يَدْرِي النَّاسُ مَا يَقُولُ مِنَ الْبُكَاء»؛ (محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 468).

[26]. محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص250؛ محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص 46.

[27]. نك: شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص206، ح175؛ فتال نيشابوري، روضة الواعظين، ص264؛ قطب راوندي، الخرائج والجرائح، ج1، ص453، ح39.

[28]. نک: محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص238، ح30.

[29]. (محمد بن يعقوب كليني، كافي، ج1، ص25، ح21).

[30]. نک: محمد بن حسين شريف رضی، نهج البلاغه، خطبه 34.

[31]. محمد بن حسين شريف رضی، نهج البلاغه، ترجمه سيد جعفر شهيدي، ص 28، خطبة 27).

[32]. (محمدبن علي بن حسين بن بابويه، كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص357). ‏

[33]. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، ج 27، ص 242، حق الإمام على الرعية و حق الرعية على الإمام.

[34]. شيخ صدوق، خصال، ص 541، ح14.

[35].  يخ مفيد، ارشاد، ج2، ص 86.

[36]. ابن ابی زينب نعمانی، الغيبة، ص 238، ح28.

[37]. محمد بن يعقوب کلينی، کافی، ج4، ص 427، ح1.

[38]. شيخ صدوق، کمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص 672، ح25.

[39]. ابن ابی زينب نعمانی، الغيبة، ص 319، ح8.

 

- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(4)