مقدمه:
و چه زيباست سخن گفتن از اين پيوند؛ چون سخن از اين پيوند در واقع سخن از فطرت پاك انسان و مكنون دل همه حق طلبان است. سخن از يك « گم شده در درون جان» و يك « پيداى پنهان» است.قيام حسين(عليه السلام)، احياگر روح در كالبد مرده جوامع اسلامى و محرّك مردان آزاده، به دفاع از حريم شخصيت و شرافت جامعه توحيدى است و قيام مهدى(عليه السلام) ادامه و استمرار اين حركت پوياست.
قيام سالار شهيدان، سلسله جنبان انقلابهاى ضد ظلم در تاريخ و در واقع روشنگر آتش مبارزه با ظلم و ذلّت و احياى فرهنگ ظلم ستيزى و عزّت خواهى است. انقلاب خلف صالح حسين ـ آن موعود جهانيان، مهدى امم و منتقم آل محمد(صلى الله عليه وآله) ـ نيز استمرار اين حركت عزت بخش و مكمّل اين تحوّل بزرگ است.
آرى پيوند حسين(عليه السلام) و مهدى(عليه السلام) پيوندى عميق و ناگسستى است. اين پيوند عزّت آفرين، مولود « غدير» و ره آورد « بعثت» است و مبدأ آن روز الست مىباشد. مهدى(عليه السلام) از تبار حسين(عليه السلام) است و عاشورا روز ظهور. مهدى(عليه السلام) خونخواه حسين(عليه السلام) است و ياد حسين(عليه السلام) اوّلين كلام او و « يالثارات الحسين(عليه السلام)» آغازين شعار ياران امام حسين(عليه السلام)، چشم به راه نظاره هلال عيد « ظهور» است.
و كوتاه سخن اينكه مى خواهيم از «عزت حسينى و عزت مهدوى» سخن بگوييم؛ از « عزت عاشورا و عصر عزّت».
« عزّت حسينى» زمينه ساز « عزت مهدوى» است و پيوستن به عصر عزت و گره خوردن به خيل منتظران، پيوستن به عزت عاشورا و حسينيان است. « عزت حسينى» رمز حيات است و « عزت مهدوى» رمز بقا.
زيبنده است ما دور ماندگان از عاشوراى عزت بخش حسين(عليه السلام) با ثبت نام در مكتب آن « قبله خوبان» و « كعبه نيكان» امام زمان(عليه السلام) و پيوستن به خيل دل سوختگان و منتظران، پاسدار حريم عزت نينوا باشيم. با اميد به اينكه ان شاءالله رب عزيز، توفيق درك عصر عزت يوسف زهرا را به ما عنايت فرمايد.
شايسته است قبل از ورود به بحث در اين زمينه، طليعه گفتارمان را با كلامى از آن « عزيز سفر كرده» و آن امام بصير(ره) ـ كه با الگوپذيرى از عزت كربلا و استعانت و الهام از عزيز زهرا و مهدى دلها، پايه گذار تحوّلى بزرگ و تاريخى بود و عزت و شرف بر باد رفته اين ملّت عزيز و اين مهد دليران را به آنان بازگرداند ـ پايان ببريم: «سلام بر حسين بن على كه با ياران معدود خويش براى بر چيدن بساط ظلم و ستم غاصبان خلافت به پا خاست و از ناچيز بودن عدّه و عُدّه به خود خيال سازش با ستمگر را راه نداد و كربلا را قتلگاه خود و اصحاب معدودش قرارداد و فرياد: « هَيهاتَ مِنَّا الذّلَة» را به گوش حق طلبان رسانيد». عزت حسينى و عزت مهدوى امری است که نوشتار حاضر بدان پرداخته است.
الف) مفهوم عزت
یک: عزت در لغت
« عزّت» در لغت به معناى « قوّت»، « قدرت»، « شدّت» و « صلابت» و آن حالتى است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير مىسازد و نيز مانع از اين مىشود كه مغلوب كسى گردد (حالة مانعة للانسان من ان يغلب). به همين جهت به زمينهاى مقاومى كه با نيش هر كلنگى، جابه جا نمىشود و آب به آسانى در آن فرو نمىرود، ارض « عَزاز» گفته مىشود. البته از باب توسعه در استعمال در معانى ديگرى از جمله: « صعوبت»، « غيرت»، « حميت» و مانند اينها نيز به كار رفته است.
«عزيز» كسى است كه [بر ديگران] غالب مىشود؛ ولى مغلوب [ديگران] نمى گردد.( الذّى يَقهَر ولايُقهَر ). نقطه مقابل آن « ذليل» است.
از اين رو تنها ذات پاك « رب عزيز» شكست ناپذير است و ديگر مخلوقات همگى به حكم محدوديتشان قابل شكستاند. روى همين اصل تمام عزّت از آن خداوند است و هر كس عزتى كسب مىكند، از بركت اقيانوس بى كران عزّت او است. عزّت و شوكت پيشواى عزّتمندان، سالار شهيدان و موعود منتظران، صاحب زمان از درياى بى انتهاى عزت و صلابت او است .
عزت جويان حسينى و مهدوى نيز مىتوانند با پيوند با عاشورا و انتظار، خود را واصل به اين درياى لايتناهىكنند.
هر كه با مردان حق پيوست عنوانى گرفت***قطره چون واصل به دريا مىشود، دريا شود
با توجّه به آنچه گفته شد، « عزّت»؛ يعنى، با ايمان به مبدا و منتهاى عزّت و با قدرت و صلابت در راه رسيدن به هدف، از تمامى امكانات و استعدادهاى الهى، بهره بردن و از هيچ تلاشى دريغ نورزيدن و در مقابل دشمن مقاومت كردن و سر سازش و تسليم فرود نياوردن. در واقع اين همان گوهر ارزشمند و اصل اوّليه مكتب حيات بخش انبيا، اوليا و انوار طيبه ائمه معصومين(عليهم السلام) است.
دو: عزّت در آينه قرآن:
1. قرآن تمام عزت را از آن خداوند مىداند: { ان العزة للّه جميعاً).
« انَّ» از حروف تأكيد و « الف و لام» جمع و لفظ « جميعا» در اين آيه شريفه و تكرار اين آيه با اندكى تفاوت در چند جاى ديگر قرآن ، همه مؤكّد اين مطلب حياتى و قابل توّجه است.
غير خداوند همه موجودات ذاتاً فقير، { انتم الفقرا} و در نفس خويش ذليل هستند و مالك هيچ چيز نيستند؛ مگر اينكه [تحت مالكيت خداوند قرار بگيرند] و از سر رحمت خويش، بهرهاى از عزّت به آنان بخشد.
2. هر كس خواهان عزت باشد، بايد آن را از عزّت بى پايان او بخواهد: { من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعاً}.
3. كسب عزت از غير او ذلّت است: { الذّين يتّخذون الكافرين اولياء من دون المؤمنين ايبتغون عندهم العزّة فان العزّة للّه جميعاً} « كسانى كه كافران را به جاى مؤمنان دوست خود بر مىگزينند، آيا اينها مىخواهند از آنان كسب عزت (و آبرو) كنند، در حالى كه تمام عزتها مخصوص خداوند است؟!». در سوره « مريم» مىفرمايد: { واتّخذوا من دون اللّه الهة ليكونوا لهم عزّا }.
4. خداوند عزّتش را به هر كه بخواهد ـ (البتّه اگر قابليت آن را داشته باشد) ـ ارزانى مىدارد: { تعزّ من تشآء و تذل من تشآء}.
5. رسول الله (صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هم بالعرض و به تبع عزت لايتناهى خداوند، داراى عزّت اند. { و للّه العزة ولرسوله وللمؤمنين}.
6. عزت خداوند و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان هميشگى و ماندگار و حقيقى است و آنچه كافرين دارند تعزّز و در حقيقت ذلّت و خوارى است. { بل الذّين كفروا فى عزّة وشقاق}.
7. منافقان اين حرفها را نمىفهمند: { ولكنَّ المنافقين لايعلمون}.
سه: عزت در آينه احاديث:
1. عزت غير الهى ذلّت و خوارى است: « كل عزّ ليس باللّه فهو ذلّ».
2. عزت تواضع و فروتنى، در برابر حق است؛ هنگام مواجهه با آن: « العز ان تذلّ للحقّ اذا لَزِمك».
3. عزت در بندگى خداوند است: « الهى كفى لى عزّاً اَنْ اكون لك عبدا».
4. هيچ عزتى مانند طاعت و بندگى خداوند نيست: « لاعزّ كالطاعة».
5. عزت و فخر [زندگى] دنيا، در رها كردن و [عدم وابستگى] آن است: « فان عزّها وفخرها الى انقطاع».
6. اوليا و دوستان خداوند، با بهره مندى از عزت خداوند، عزتمندند: « ... واولياؤهُ بعزّه يعتزّون».
در قسمت ديگرى از مناجات عاشقانه و عارفانه امام عزّتمندان، آمدهاست: « انت الذّى اعززت».
7. مردن [همراه با عزت] بهتر از خوار و زبون زيستن است: « ان المنيّة قبل الدّنيّة».
8. خداوند ـ تبارك و تعالى ـ اختيار هر كارى را به مؤمن دادهاست، مگر اختيار خوار كردن خويش را: « انَّ اللّه تبارك و تعالى فوض المؤمن كل شىء الاّ اذلال نفسه».
در ادامه اين روايت شريف آمدهاست: مؤمن [با بهره مندى از عزت خداوند ]عزيز است، و [هيچ گاه] خوار و ذليل نمىباشد. و نيز « مؤمن از كوه سخت تر است؛ زيرا كوه با كلنگ تراشيده و خرد مىشود؛ ولى هرگز از دين مؤمن، چيزى كم نمىشود و خرد نمىگردد»: « فالمؤمن يكون عزيزاً ولايكون ذليلاً انّ المؤمن اعزّ من الجبل لانّ الجبل يستقلّ منه بالمعاويل ولايستقلّ من دينه شىء».
ب) پيوندها
يك. پيوند در اهداف عزت بخش
بحث « پيوندها» را با « پيوند اين دو عزيز زهرا» در اهداف عزّت بخشى آغاز مىكنيم كه منجر به آن عزت جاودانه در كربلا شد. و همين آرمانها و اهداف والا، زمينه ساز بالندگى عزّت در عصر سراسر عزت يادگار آخرين فاطمه(عليها السلام) خواهد شد. اين اهداف مقدّس هر فرد و جامعهاى، اگر يكى از آنها را نصب العين خويش قرار دهد و به آن تمسّك و توسل جويد، او و جامعه را به اوج بالندگى و عزت خواهد رساند.
1. سازش ناپذيرى و گريز از ذلت
عاشورا تجلى گاه اين پيام « عزت بخش» است: «عدم بيعت با بدانديشان و لئيمان و گريز از ذلّت». اين رويكرد حياتى نقش بسيار مهم و سرنوشت ساز در حركت امام حسين(عليه السلام) به سوى كربلا دارد. اين پيام جاويد و ماندگار از مبدا تا منتهاى اين حماسه بزرگ به خوبى هويداست.
در اوّلين قدم آن گاه كه با درخواست بيعت و سازش از طرف يزيديان مواجه مىشود، دشمن دون را اين گونه ناكام مىگذارد: « مثلى لايبايع مثله ».
در آغازين روزهاى ورودش به كربلا نيز فرمود: « فانّى لا ارى الموت الّا سعادةً والحياة مع الظّالمين الاّ برما»؛ « مرگ [با عزت] در نظر من خوشبختى و سعادت و زندگى [و سازش] با ظالمان ذلّت و خوارى است.» اين است آيين و مرام عزت بخش حسين و به قول مصلح بزرگ اقبال لاهورى:
در جهان، نتوان اگر مردانه زيست***همچو مردان جان سپردن، زندگى است
نقطه اوج اين پيام عزت را آن گاه مى توان ديد كه وقتى در روز عاشورا زاده مرجانه از عزيز زهرا مىخواهد كه: يا بايد خوار و ذليل [من] شوى و يا شمشير را انتخاب نمايى! فرزند رسول الله(صلى الله عليه وآله) خطاب به مردم كوفه اين چنين فرياد بر مىآورد:
« الا و انّ الدّعى بن الدّعى قد ركز بين اثنتين»؛ آگاه باشيد كه اين زنازاده فرزند زنازده مرا بين دو راهى شمشير (مرگ) و ذلّت بيعت قرار داده است!».
آن گاه حضرت، پيام عزّت را اين گونه صادر مىفرمايد:
« هيهات منا الذّلة»؛ « دور باد كه ما زير بار ذلت برويم!».
سرانجام شمشير را انتخاب نمود و با اين حراميان ـ كه منطق وحى را نمى فهميدند ـ به مقابله پرداخت و مرگ با عزت را بر زندگى و سازش ذليلانه ترجيح داد.
بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است***كه مرگ سرخ به از زندگى ننگين است
خود آن حضرت مىفرمايد: « ليس شأنى شان من يخاف الموت ما اهون الموت على سبيل العز و احياء الحقّ ليس الموت فى سبيل العز الاّ حياة خالدة و ليست الحياة مع الذّل الا الموت الذّى لاحياة معه»؛ « شأن من شأن كسى نيست كه از مرگ بهراسد. چه قدر مرگ در راه رسيدن به عزت و احياى حق سبك و راحت است! مرگ در راه عزت جز زندگى جاويد نيست و زندگى با ذّلت جز مرگى فاقد حيات نيست».
سالار شهيدان اين مسير را با شناخت و آگاهى كامل انتخاب نمود؛ حتى زمانى كه از طرف برادرش محمّد بن حنفيه « پناه بردن به يك مكان امن و آرام پيشنهاد مىشود»، فرمود: « يا اخى! لو لم يكن فى الدّنيا ملجأ ولامأوى لما بايعت يزيدبن معاويه»؛ « اى برادرم! اگر در تمام دنيا هيچ پناه گاه و مأمنى وجود نداشته باشد، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد».
فرزند عزيز سالار شهيدان امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نيز آيين و مرامش همين است: « سازش ناپذيرى و عدم بيعت با طاغوتيان».
كتاب گران قدر « منتخب الاثر» بابى تحت عنوان « فى انّه ليس فى عنقه بيعة لاحد» دارد و در اين باب چند روايت در اين زمينه نقل شدهاست؛ از جمله:
« يقوم القائم وليس فى عنقه بيعة لاحد»؛ « قائم قيام مىكند در حالى كه بيعت هيچ حاكمى برگردنش نباشد».
آرى وارث حسين(عليه السلام) نيز تن به سازش و بيعت با لئيمان نخواهد داد. هدف عزّت بخش وى جنگ با فرومايگان و ظالمان است. لذا اين هدف عزت بخش، از پذيرش ذلّت ذليلان: « اين مبيد العتاة والمردة؟».
همان طور كه امام حسين(عليه السلام) در اين مسير با افرادى كه قابليت فهم منطق وحى را نداشتند، با شمشير سخن گفت؛ مهدى آل طه نيز مرامش چنين است. امام باقر و امام صادق(عليهما السلام) مىفرمايند:
« ليس شأنه الاّ السّيف »؛ يعنى، او فقط شمشير را مىشناسد.
آرى آن درياى مهر و عطوفت در برابر ملحدان كج انديش و متعصب فقط شمشير را مىشناسد: « ويقتل اعداء اللّه حتّى يرضى اللّه»؛ « دشمنان خداوند را مىكشد تا خدا راضى گردد».
2. اصلاح طلبى عزت آفرين
يكى ديگر از تابلوهاى درخشان عاشوراى حسينى، « اصلاح طلبى» نبوى و عزت بخش است. حماسه ساز كربلا خود نيز يكى از اهداف قيام تاريخى خويش را همين اصل مىداند: « انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امّة جدّى »؛ « من براى اصلاح امت جدّم قيام كردم».
اصلاح طلبى حسين(عليه السلام)، بر پايه سازش ناپذيرى با بى خبران از دين و براساس پيروى از سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين(عليه السلام) مىباشد و محور آن توحيد، عدالت خواهى و ظلم ستيزى است؛ لذا مولّد عزت در عاشورا شد.
در مورد يوسف زهرا(عليها السلام) نيز آمدهاست: « ليصلح الاُمة بعد فسادها» « [خداوند به وسيله حضرت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)] اين امت را پس از آنكه تباه شده اند، اصلاح مىكند».
در روايت ديگرى آمدهاست: « فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربّها و وضع الميزان بالعدل بين النّاس فلا يظلم احدٌ احدا »؛ « به هنگام ظهورش جهان با نور پروردگارش مىدرخشد؛ او ميزان عدل را در ميان مردم قرار مىدهد و ديگر كسى در حق كسى ستم نمىكند».
امام صادق(عليه السلام) نيز درباره اصلاحات مهدوى، در عصر ظهور مىفرمايد: « ويذهب الزّنا وشرب الخمر و يذهب الرّبا ويقبل النّاس على العبادات تؤدّى الامانات وتملك الاشرار وتبقى الاخيار »؛ «