مقدمه:
يكي از موضوعاتي كه در مباحث مهدويت، همواره مورد بحث و مناقشه بوده، حكم قيامها و حكومتهاي دوران غيبت و پيش از قيام جهاني حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. برخي، با استناد به پارهاي روايات موجود در كتابهاي روايي، پنداشتهاند هرگونه تحرّك بر ضدّ فرمانروايان ستم پيشه، پيش از ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) غير جايز و ممنوع است. از اين رو با هرگونه نداي عدالتخواهانهاي مخالفت ورزيدهاند و آن را طاغوت ناميدهاند.
اينان بر اين گمانند روايات، به پرهيز از هرگونه قيام پيش از ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سفارش كرده از تشكيل حكومت و هرگونه قيام مسلحانه پيش از ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) منع ميكند و نيز تأكيد كرده اينگونه قيامها پاياني جز شكست نخواهد داشت. در برابر، گروهي ديگر با استناد به برخي آيات قرآن و روايات معصومان(علیهم السلام) برپايي قيام و تشكيل حكومت اسلامي را در عصر غيبت در صورت امكان، امري واجب ميدانند.
اگرچه در در مباحث قبل به بخشي از بحث ـ كه حكومت اسلامي در عصر غيبت بود ـ اشاره شد، اما در اينجا به بررسي كوتاهي در روايات مربوط به قيامهاي پيش از قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميپردازيم.
قيامهاي پيش از ظهور
درباره منع حركتهاي اصلاحگرانه در عصر انتظار، روايات گوناگوني در دست است كه ميتوان آنها را به چند گروه تقسيم كرد:[1]
يك) طاغوت بودن پرچمداران قيامهاي پيش از ظهور
برخي از اين روايات، به طور عام، هرگونه شورش و برافراشتن هر پرچمي را پيش از قيام حضرت حجّت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محكوم كرده و پرچمدار آن را طاغوت و يا مشرك معرّفي ميكنند.[2]
دو روايت در اين بحث مطرح ميشود:
روايت نخست
ـ روايتي كه مرحوم كليني با ذكر سند از ابو بصير نقل كرده است كه در آن روايت گفته شده امام صادق(علیه السلام) فرمود:
« كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيامِ القائِمِ فَصاحِبُها طاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ»؛[3] هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، پرچمدار آن طاغوتي است كه در برابر خدا پرستش ميشود.
اگر چه علاّمه مجلسي، اين روايت را موثَّق دانسته[4]، ولي سند آن خالي از اشكال نيست، زيرا در اين سند، « حسين بن مختار» است. كه برخي وي را توثيق و برخي او را تضعيف كردهاند.[5]
صرف نظر از سند روايت در باره محتواي آن ميتوان گفت:
واژه « طاغوت» و جمله « يُعْبَدُ مِنْ دوُنِ اللَّهِ»، در اين حديث بيانگر آن است كه مقصود از « پرچم برافراشته شده پيش از قيام قائم» پرچمي است در مقابل خداوند متعال و رسول و امام(علیه السلام) برافراشته شود و برافرازنده آن در برابر حكومت خدا، حكومتي تأسيس كند و در پي آن باشد كه به خواستههاي خود جامه عمل بپوشاند.
بنابراين، نميتوان شخص صالحي كه براي حاكميت دين، قيام و اقدام كرده است؛ طاغوت خواند؛ زيرا در اين صورت، چنين پرچمي، نه فقط در مقابل پرچم قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برافراشته نشده كه در مسير و طريق و جهت او خواهد بود.
روايت دوم
روايتي كه ابن ابي زينب در كتاب الغيبة به نقل از مالك بن اعين جهني از امام باقر( با مضمون روايت نخست و با سه سند متفاوت نقل كرده است.
يك ـ مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر(علیه السلام) فرمود:« كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ راية القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ»؛[6] هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.
در سند اين روايت، «علي بن ابيحمزه بطائني» وجود دارد كه «از ارکان واقفيه است» و دانشمندان علم رجال او را توثيق نکردهاند. و علامه در « كتاب خلاصه» وي را به شدّت تضعيف كرده است.[7] او از وکلاي مشهور و مورد اعتماد امام کاظم(علیه السلام) بود که پس از زنداني شدن آن حضرت اموال فراواني از شيعه به دست او و ديگر وکلا رسيد، ولي آنان پس از شهادت امام هفتم در اين اموال طمع ورزيدند و آن حضرت را آخرين حجت خدا و همان مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفي کرده و امامت فرزندش حضرت رضا(علیه السلام) را منکر شدند، تا اموال را تصاحب کنند.
مرحوم خوئي پس از نقل كلام علامه حلي و برخي ديگران و نيز سخن كساني كه وي را توثيق كردهاند ـ و رد دليلهاي آنها ـ نتيجه ميگيرد كه نميتوان به وثاقت او حكم كرد.[8]
بنابراين به دليل ضعف سند، نميتوان به اين روايت اعتماد كرد.
دوـ مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر(علیه السلام) فرمود:
« كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيامِ القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ»؛[9] هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.
در اين سند « محمّد بن حسان رازي» است، نجاشي از وي به عنوان راوي از ضعفا[10] و ابن داود از وي با عنوان « ضعيف جداً» ياد كردهاند.[11]
با توجه به تضعيف « رازي» توسط اين دو نفر به اين روايت نيز اعتماد نميشود، اگرچه مرحوم آيت الله خويي پس از نقل سخن نجاشي و ابن غضائري وي را بنابر « اظهر» ثقه دانسته است.[12]
سه ـ و علي بن أحمد بندنيجي از عبيد الله بن موسي علوي از علي بن إبراهيم بن هاشم از پدرش از عبد الله بن المغيره از عبد الله بن مسكان از مالك بن أعين جهني نقل كرده كه امام باقر(علیه السلام) فرمود:
« كُلُّ رايَةٍ تُرْفَعُ او قال تخرج قَبْلَ قِيامِ القائِمِ صاحِبُها طاغُوتٌ»؛[13] هر پرچمي پيش از قيام قائم بر افراشته شود، صاحب آن طاغوت است.
در سند آن، فردي به نام « علي بن أحمد بندنيجي» آمده است كه در کتابهاي رجالي شيخ طوسي و شيخ نجاشي مطرح نشده و از سوي آنان چيزي در مورد او گزارش نشده است. برخي محققان او را همان ابوالحسن علي بن احمد بن نصر بندنيجي دانستهاند که نعماني از او به نقل روايت پرداخته است.[14] در اين صورت اين استاد نعماني همان کسي خواهد بود که ابن غضايري دربارهاش در کتابي که منسوب به اوست مينويسد: « در رمله ساکن بود، ضعيف و ساقط است. به او توجه نميشود.»[15]
حتي اگر ابن غضايري را در بيان اوصاف و احوال راويان دچار تند روي بدانيم و سخن او را در مورد علي بن احمد بندنيجي نپذيريم، در مورد او توثيقي نداريم تا با اعتماد بر آن روايات وي را بپذيريم.بنابراين اين نقل نيز قابل اعتماد نيست.يكي از اساتيد معاصر پس از نقل روايت ياد شده، در بررسي دلالت آن چنين مينويسد:
دعوت، دو گونه است:
الف. دعوت حق
يعني: دعوت مردم براي به پا داشتن حق و بازگردانيدن زمام امور حكومت به دست اهل بيت(علیهم السلام) كه چنين دعوتي مورد تأييد امامان معصوم(علیهم السلام) است.
ب. دعوت باطل
يعني: دعوت مردم براي مطرح كردن خود و مقصود از « كلُّ راية» همين بخش دوم در مقابل بخش نخست است؛ يعني دعوت، در عرض و مقابلِ دعوتِ اهل بيت(علیهم السلام) باشد، نه در طول و مسير آن.
بنابراين، قيامهايي كه بر مبناي دفاع از حريم اهل بيت(علیهم السلام) و دعوت مردم به سوي آنان، صورت گرفته به طور كلّي، از دائره مصاديق اين روايت، خارجاند.
ممكن است گفته شود: اين حديث، در بطلان تمام قيامهاي پيش از قيام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ظهور دارد؛ يعني ملاك بطلان، اين نيست كه دعوت براي خود و در عرض نهضت امامان معصوم(علیهم السلام) صورت بگيرد؛ بلكه ملاك، پيشي گرفتن آن، بر قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، خواه دعوتِ حق باشد و يا دعوتِ باطل.
اوّلا: به احتمال قوي اين روايت، ناظر به بعضي از قيامهاي آن زمان باشد و به اصطلاح، « قضيه خارجيه» است نه حقيقي و ناظر به تمام قيامها نيست و ملاك حق و باطل بودن، همان دعوت به راه راست است.
ثانياً: روايات بسياري از امامان معصوم(علیهم السلام) وارد شده كه برخي از قيامهايي را كه بعدها و پيش از ظهور امام زمان اتّفاق ميافتد، كاملا تأييد كردهاند و مردم را براي پيوستن به آنان تشويق كردهاند همانند « راية اليماني» و اگر آن روايت را قضيه خارجيه ندانيم، با اين روايات، در تعارض خواهد بود.[16]
البته با توجه به عنواني كه نعماني به باب اين روايات داده يعني « باب ما روي فيمن ادعي الإمامة و من زعم أنه إمام و ليس بإمام و أن كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت» [17] ميتوان گفت او به عنوان نخستين نقل كننده اين روايات چنين فهميده كه مقصود از صاحب پرچم كسي است كه خود را به عنوان امام و يا قائم معرفي كند.
افزون بر آنچه در باره سند روايات گفته شد، اگر با استناد به اين روايات، هرگونه قيام و نهضتي را محكوم و غير مشروع بدانيم، اينگونه برداشت، با روايتهاي جهاد، امر به معروف و نهي از منكر و نيز با سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصومين(علیهم السلام) تعارض دارد و در مقام تعارض، بايد از اين روايات صرف نظر كرد.
امام خميني به عنوان معمار بزرگترين انقلاب در دوران غيبت كبرا كه بر عليه مستكبران پرچم هدايتگر به دوش گرفت، در برابر کساني که با تمسّک به روايتهاي ياد شده به بهانهجويي ميپردازند، ميفرمايد:
« اين احاديث، هيچ مربوط به تشکيل حکومت خدايي عادلانه که هر خردمند لازم ميداند نيست. بلکه در روايت اول، دو احتمال است، يکي آن که راجع به خبرهاي ظهور ولي عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علمهايي که به عنوان امامت قبل از قيام قائم بر پا ميشود باطل است. چنانچه در ضمن همين روايات علامتهاي ظهور هم ذکر شده است و احتمال ديگر آنکه از قبيل پيشگويي باشد از اين حکومتهايي که در جهان تشکيل ميشود تا زمان ظهور که هيچکدام به وظيفه خود عمل نميکنند و همين طور هم تا کنون بوده... .»[18]
ايشان در جاي ديگر ميفرمايد: « آن روايات [اشاره دارد] که هر کس عَلَم بلند کند با عَلَم مهدي، به عنوان « مهدويت» بلند کند، [باطل است].»[19]
دو) شكست قيامهاي پيش از ظهور؛
رواياتي كه بيانگر ناكامي و شكست قيامهاي پيش از قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. اين دسته از روايات، در ضمن، به مشروع نبودن تلاش براي ايجاد حكومت اسلامي اشاره كرده است؛ زيرا قيامي كه بدون ثمر باشد، از ديدگاه عقل و عقلا ناپسند است.
برخي از رواياتي كه در اينباره نقل ميشود از اين قرارند: مرحوم كليني از علي بن ابراهيم از پدرش از حمّاد بن عيسي از ربعي[حذف بقيه سند] نقل كرده كه امام سجاد(علیه السلام) فرمود:« وَاللَّهِ لايَخْرُجُ واحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ القائِمِ( اِلاّ كانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ اَنْ يَسْتَوِي جَناحاهُ فَاَخَذَهُ الصِّبْيانُ فَعَبَثُوا بِهِ»؛[20] به خدا سوگند هيچ يك از ما پيش از قيام قائم خروج نميكند؛ مگر اينكه مَثَل او، مانند جوجهاي است كه پيش از محكم شدن بالهايش از آشيانه پرواز كرده باشد. در نتيجه كودكان او را گرفته و با او به بازي ميپردازند.
از اين روايت نتيجه گرفتهاند كه قيام براي تشكيل حكومت اسلامي، نه فقط بينتيجه است، كه گرفتاري و ناراحتي اهل البيت(علیهم السلام) را نيز در پي دارد. بنابراين بايد از تشكيل حكومت اسلامي، پيش از قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چشم پوشيد!
اشكالاتي كه در اين روايت وجود دارد اين است كه اين روايت، مرسل است و در سند آن شخصي به نام ربعي بن عبدالله بن الجارود قرار دارد كه هر چند ثقه است، ولي از اصحاب امام صادق و امام كاظم(علیه السلام) به شمار ميآيد بنابراين از نظر طبقه و سال، نميتواند بدون واسطه، از امام زينالعابدين(علیه السلام) روايت نقل كرده باشد.
البته اين روايت را نعماني با اندكي تفاوتي، از امام باقر(علیه السلام) با سند ديگري اينچنين نقل كرده است:
جابر از امام باقر( روايت كرده فرمود:« مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ وَ فوَقَعَ من وكره فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَانُ»؛[21] مَثَلِ خروج قائم ما خاندان مانند خروج رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است، و مثل آن كس كه از ما خاندان قبل از قيام قائم بپا خيزد بسان جوجهاي است كه پرواز كند و از آشيانه خود فرو افتد و كودكان با آن به بازي پردازند. (يعني دستخوش بازيچه كودكان شود).
كه اين روايت هم به دليل مجهول و يا مهمل بودن احمد بن علي جعفي و محمّد بن مثنّي حضرمي و عثمان بن زيد جهني در آن، غير قابل قبول است.
افزون بر آن اينكه جعفر بن محمّد بن مالك، (فزاري) به تصريح نجاشي، ضعيف الحديث و فاسد المذهب است. [22]
اضافه بر اشكال در سند كه به آن اشاره شد؛ استناد به اين روايت و مانند آن از جهاتي باطل است:
جهت نخست
اين روايت در صدد اين نيست كه اصل جواز قيام را ردّ كند؛ بلكه پيروزي را نفي ميكنند. اگر چنانچه قائل شويم كه اين روايت نفي جواز ميكند، پس قيام امام حسين(علیه السلام) در برابر يزيد و نيز قيام زيد بن علي و حسين بن علي شهيد فخ و... را نيز محكوم كرده است! با اينكه بدون ترديد، اين قيامها مورد تأييد ائمه(علیهم السلام) بوده است.
امام صادق(علیه السلام) در باره قيام زيد شهيد فرمود:« وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ إِنَّمَا خَرَجَ إِلَى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَه»؛ [23] قيام زيد را به رخ نكشيد؛ زيرا، او، مردي عالم و راستگو بود و شما را به سوي خود دعوت نكرد، بلكه به سوي آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و رضايت آنان دعوت كرد. هر آينه، اگر پيروز ميشد، به وعده خود وفا ميكرد. او، در برابر سلطنت و حكومتي قيام كرد كه محكم و يك پارچه بود و ميخواست اركان آن را متلاشي كند.
جهت دوم
پيروز نشدن قيام، دليل بر نفي تكليف به قيام نيست؛ به عنوان نمونه « در جنگ صفين، شايع شد كه معاويه مرده است. اين خبر باعث شادي مردم شد. اما حضرت علي(علیه السلام) در مقابل شادي مردم، فرمود: سوگند به آن خدايي كه جان من در قبضه قدرت او است! معاويه هلاك نميشود تا مردم بر او هماهنگ شوند. از آن حضرت پرسيدند: بنابراين پس چرا با او ميجنگيد، امام فرمود: « اَلْتَمِسُ العُذْرَ بَينى وَ بَيْنَ اللَّهِ»؛[24] ميخواهم بين خود و خدايم عذر داشته باشم.
اين روايت و مانند آن بيانگر اين معنا است كه انسان مسلمان، بايد به تكليف خود عمل كند و نبايد انتظار داشته باشد، حتماً به نتيجه مطلوب برسد.
جهت سوم
شايد مقصود از جمله « مِنّا اَهْل البَيْت» فقط ائمه معصومين(علیهم السلام) باشند؛ زيرا شيعيان از آنان انتظار خروج مسلحانه را داشتند و ايشان با توجّه به شرايط حاكم بر آن زمان، مىخواستند با اخبار غيبي، آنان را قانع كنند كه هركس از ما پيش از قيام قائم خروج كند، به علت نبود امكانات لازم، پيروز نخواهد شد و مصلحت اقتضا ميكند كه خروج مسلحانه نداشته باشند.
جهت چهارم
در برخي از روايات، به قيامهاي پيش از قيام قائم بشارت داده شده است كه زمينهساز حكومت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند. بدون ترديد زمينهسازي آنها، به لحاظ موفقيت آن قيامها است. افزون بر اينكه ايجاد آمادگي، خود بزرگترين ثمره اين قيامها ميباشد.
يكي از بارزترين اين قيامها خروج يماني است كه در روايات فراواني از پرچم او به عنوان هدايت يافتهترين پرچم ياد شده است.
امام صادق(علیه السلام) در اين باره ميفرمايد:« خُرُوجُ الثَّلَاثَةِ الْخُرَاسَانِيِّ وَ السُّفْيَانِيِّ وَ الْيَمَانِيِّ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَيْسَ فِيهَا رَايَةٌ بِأَهْدَي مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ»؛[25] خروج سه نفر: خراساني و سفياني و يماني در يك سال در يك ماه در يك روز است. در ميان اين قيامها، پرچمي هدايت كنندهتر از پرچم يماني نيست. آن پرچم هدايت به حق دعوت ميكند.
و در سخني ديگر امام باقر(علیه السلام) به اين مهم اشاره كرده، دعوت يماني را به حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته است.[26] و ميفرمايد:«... وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ أَهْدَي مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُم»؛[27] و در ميان پرچمها هدايتگر از پرچم يماني نيست. آن پرچم هدايت است چون به صاحب شما فرا ميخواند.
كليني با ذكر سند از عمر بن حنظله نقل كرده كه گويد: از امام صادق(علیه السلام) شنيدم كه فرمود: « خَمْسُ عَلَامَاتٍ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ الصَّيْحَةُ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الْخَسْفُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْيَمَانِي»؛[28] پنج نشانه پيش از قيام قائم است صيحه و سفياني و فرو رفتن و كشته شدن نفس زكيه و يماني.
در اين روايات تأكيد بر حتمي بودن اين قيامها پيش از قيام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) محل توجه است كه به طور روشن با جمله « قبل قيام القائم» وقوع آن را پيش از قيام حضرت دانسته است.
جهت پنجم:
همانگونه كه پيش از اين نيز اشاره شد اگر بگوييم اين روايات در صدد نهي از قيام و مبارزه با ستم و فساد است، با آيات جهاد و امر به معروف و نهي از منكر و نيز با سيره پيشوايان معصوم(علیهم السلام) ناسازگار است! از اين رو بايد به دور افكنده شود.
سه) سكوت و خانهنشيني
رواياتي كه براي مشروع نبودن تلاش در راه ايجاد حكومت اسلامي در دوره غيبت، بدانها استناد شده است. اين روايات مردم را به سكوت و سكون، فرا ميخواند و از مشاركت در هر قيام و مبارزهاي، پيش از تحقق نشانههاي ظهور باز مي دارد.
جابر بن يزيد جعفي ميگويد: امام باقر(علیه السلام) فرمود:« يا جابر! الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا حَتَّي تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُهَا اخْتِلَافُ بَنِي فُلَانٍ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ يَجِيئُكُمُ الصَّوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ»؛[29] بر زمين بنشين (خانهنشين باش) و دست و پائي نجنبان (فعّاليتي نكن) تا نشانههائي را كه برايت ياد ميكنم ببيني چنانچه بدان برسي: نخستين آنها اختلاف بني عبّاس است و من در تو نميبينم كه آن را دريابي ولي پس از من آن را از من روايت كن، و آواز دهندهاي از آسمان ندا كند و شما را آوازي از جانب دمشق به فتح برسد،....
امام صادق(علیه السلام) به سدير مي فرمايد:« يا سَديرُ اِلْزَمْ بَيْتَكَ وكُنْ حِلْساً مِن اَحْلاسِهِ وَاسْكُنْ ما سَكَنَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ فَاِذا بَلَغَكَ اَنَّ السُّفْيانِىَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ اِلَيْنا وَلَوْ عَلي رِجْلِكَ»؛[30] اي سدير! در خانه بنشين و به زندگي بچسب وآرامش داشته باش تا آن هنگام كه شب و روز آرام هستند، اما هنگامي كه خبر رسيد كه سفياني خروج كرده به سوي ما بيا، اگرچه با پاي پياده باشد.
از ديدگاه برخي، مقتضاي اين روايات منحصر به جابر و سدير، نيست؛ بلكه بر همه واجب است كه تا خروج سفياني و ديگر نشانهها و سرانجام تا قيام قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، سكوت کرده و از قيام و خروج خودداري كنند.
صرف نظر از اعتبار و يا عدم اعتبار سند اين روايات، در پاسخ به اين ديدگاه بايد گفت كه تعميم حكم به همه افراد، در همه زمانها متوقف است بر اين كه ما علم داشته باشيم به اينكه شخص خاصّ و يا مورد خاصّي، مورد نظر امام نبوده است.
بعضي از بزرگان، مدّعي شدهاند كه اينگونه روايات، از ساخته و پرداختههاي بنياميّه و بنيعبّاس است و انگيزه آنان، بازداشتن علويان از قيام و شورش بر ضدّ فرمانروايان است.[31 ]البته اين سخن را به عنوان احتمال ميتوان پذيرفت، زيرا جعل احاديث از سوي فرمانروايان، بالأخص امويان، امري عادي و رايج بوده است؛ ولي ادعاي قطع و يقين، مشكل است.
چهار) سرزنش شتاب براي نابود كردن دشمنان
از رواياتي كه بر مشروع نبودن برپايي حكومت اسلامي در دوره غيبت بدان استناد شده، رواياتي است كه به صبر دعوت كرده و از شتاب، نهي کرده است. در برخي از اين روايات آمده است كه انسان مسلمان، پيش از فرا رسيدن موعد فرج و زوال ملك ستمگر، نبايد خود را به زحمت بيندازد و به دنبال برقراري حكومت عدل باشد.
پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به علي(علیه السلام) فرمود:
« يَا عَلِيُّ إِنَّ إِزَالَةَ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي أَهْوَنُ مِنْ إِزَالَةِ مُلْكٍ لَمْ تَنْقَضِ أَيَّامُهُ»؛[32] اي علي بركندن كوههاي بزرگ آسانتر است برچيدن پادشاهياي كه زمانش به سر نرسيده است.
امام علي(علیه السلام) مي فرمايد:« الْزَمُوا الْأَرْضَ وَ اصْبِرُوا عَلَي الْبَلَاءِ وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَي أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يَعْجَلِ اللَّهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَي فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَي مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ بِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا؛[33] به زمين بچسبيد و بر بلاها صبر كنيد. دستها و شمشيرهايتان را در جهت خواستهاي زبانتان به حركت در نياوريد و نسبت به آنچه خداوند براي شما در آن عجله قرار نداده، عجله نكنيد. اگر كسي از شما در رختخواب بميرد، اما نسبت به خدا و رسول و اهل بيت رسول، شناخت و معرفت داشته باشد، شهيد از دنيا رفته و اجر او با خدا است و آنچه را از اعمال نيك نيّت داشته، پاداشش را خواهد برد و همان نيّت خير او در رديف به كار گرفتن شمشير است. بدانيد كه براي هر چيز مدّت و سرآمدي است.
با صرف نظر از سند، دلالتي نيز بر مدّعاي انديشه نفي مشروعيّت حكومت ندارد؛ زيرا در بيشتر اينگونه احاديث، بهويژه در حديث نخست، عجله كردن قبل از موعد و قيام در مواردي كه شرايط زمان مهيّا نيست، مورد نهي قرار گرفته است، ولي اگر زمينههاي قيام و تشكيل حكومت فراهم باشد، آيا باز هم مبارزه و قيام، همان حكم را دارد؟ اين احاديث، در اين مورد ساكت است و در صدد بيان چنين حكمي نيست و ممكن است اين احاديث در مقام تقيّه صادر شده باشند.
بدون ترديد سخن امام علي(علیه السلام) نيز در ارتباط با مورد خاصّ و شرايط ويژه است. از طرفي رواياتي نيز از ائمه(علیهم السلام) نقل شده كه در آن بسياري از قيام هاي علويان وغيرآن مورد تأييد آنان قرار گرفته است. همچنين قيام هايي صورت گرفته كه شيعيان وعالمان معروف در آن شركت داشته اند. اين دسته از روايات، روايات پيشين را توضيح ميدهند وتفسيرمي كنند؛ ازجمله:صاحب وسائل الشيعه به نقل از محمدبن ادريس، دركتاب « سرائر» آورده: « فردي در محضر امام صادق(علیه السلام) سخن از قيام به ميان آورد و از خروج كساني كه از اهل البيت قيام مي كنند، سؤال كرد.
حضرت فرمود:« لا اَزالُ اَنَا وَ شِيعَتي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الخارِجىُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ اَنَّ الخَارِجِىَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَي نَفَقَةُ عِيالِهِ»؛[34] پيوسته من و شيعيانم بر خير هستيم، تا هنگامى كه قيام كنندهاى از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قيام كند، چقدر دوست دارم كه شخصي از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قيام كند و من مخارج خانواده او را بپردازم.
نكته قابل توجه اينكه شيخ حر عاملي اين روايت را در همان بابي كه روايات منع از قيام را آورده بود، نقل كرده است.
افزون بر آنچه گفته شد، تأييد برخي از قيامها ـ از جمله قيام زيد، قيام حسين بن علي شهيد فخ و قيام توابين ـ خود دليلي بر تأويل روايات ناهي از قيام است.[35]
نتیجه:
بنابرمباحث مطرح شده، بر فرض صحيح بودن اسناد برخي روايات يادشده هيچ يك از اين روايات نميتواند مشروعيّت قيام و حكومت در عصر غيبت را زير سؤال ببرد، بلكه اينگونه روايات، قيامهايي را ممنوع و محكوم به بطلان ميداند، كه داراي شرايط لازم نيست و يا به خاطر اغراض فاسد و اميال و هواها و هوسها انجام ميشوند.
پس اگر قيامي با شرايط بيان شده در شرع، زير نظر امام عادل (فقيه) انجام پذيرد و اهداف و اغراض آن نيز بر اساس شريعت شكل گرفته باشد، زمينه ساز قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود و نه اين كه نهي نخواهد داشت، بلكه در برخي از موارد، تلاش براي برپايي آن، واجب خواهد بود.[36]
اگرچه روايات ياد شده محل تأمل و دقت است، اما به نظر ميرسد برخي با مطرح كردن اين بحثها پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران به طور مستقيم يا غير مستقيم به نوعي حرف دشمنان را بيان كردهاند.
پینوشتها:
[1]. « از آنجايي كه بررسي همه روايات مجال گستردهاي ميطلبد در اينجا فقط به برخي از روايات اشاره و به صورت مختصر به بررسي آنها ميپردازيم».
[2]. روايات ياد شده را شيخ حر عاملي در « وسائل الشيعه» و محدث نوري در « مستدرک الوسائل» در بابي با عنوان « بابُ حكمِ الخروج بالسيف قبل قيام القائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف)» گرد آوردهاند.
[3]. « عَنْهُ[محمد بن يحيي] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ عَنْ أَبِي بَصِير»؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافی، ج 8، ص 295، ح 452.
[4]. محمد باقر مجلسي، مرآة العقول، ج 26، ص 325 .
[5]. نك: ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 6، ص 86 .
[6]. « و أخبرنا عبد الواحد بن عبد الله قال حدثنا أحمد بن محمد بن رباح الزهري قال حدثنا محمد بن العباس بن عيسى الحسيني عن الحسن بن علي بن أبي حمزه عن أبيه عن مالك بن أعين الجهني؛ محمد بن ابراهيم نعماني»، الغيبة، ص114.
[7]. « لأن ابن أبي حمزة البطائني ضعيف جدا»؛ علامه حلي، الخلاصه، ص96، شماره 29.
[8]. « فلا يمكن الحكم بوثاقته و بالنتيجة يعامل معه معاملة الضعيف»؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص226.
[9]. « و أخبرنا علي بن الحسين قال حدثنا محمد بن يحيى العطار بقم قال حدثنا محمد بن حسان الرازي قال حدثنا محمد بن علي الكوفي عن علي بن الحسين عن ابن مسكان عن مالك بن أعين الجهني»؛ همان، ص115.
[10]. « أبو عبد الله الزينبي يعرف و ينكر بين بين يروي عن الضعفاء كثيرا»؛ نجاشي، رجال النجاشي، ص338، ش903؛ و نيز: احمد بن حسين غضايري، رجال ابن غضائري، ج1، ص95.
[11]. ابن داود، رجال ابن داود، ص 502، شماره 427.
[12]. ابوالقاسم خويي، معجم رجال الحديث، ج 15، ص 190، شماره 10443.
[13]. « و أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي عن عبيد الله بن موسي العلوي عن علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد الله بن المغيرة عن عبد الله بن مسكان عن مالك بن أعين الجهني»؛ همان، 115.
[14]. علي نمازي شاهرودي، مستدرکات علم رجال الحديث، ج5، ص302.
[15]. احمد بن حسين غضايري، رجال ابن الغضايري، ص82.
[16]. نك: نجم الدين طبسي، تا ظهور، ج1، ص78.
[17]. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص111.
[18]. سيد روح الله موسوي خميني، کشف الاسرار، ص 225.
[19]. سيد روح الله موسوي خميني، صحيفه امام، ج 21، ص 14.
[20]. علي بن ابراهيم، عن أبيه، عن حمّاد بن عيسي، عن ربعي، رفعه عن علي بن الحسين(علیه السلام) قال:؛ محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج 8، ص 264، ح 382؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص 199، ح 14.
[21]. حدثنا محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال حدثني أحمد بن علي الجعفي عن محمد بن المثنى الحضرمي عن أبيه عن عثمان بن زيد عن جابر؛ محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص199، ح14.
[22]. كان ضعيفا في الحديث قال: أحمد بن الحسين كان يضع الحديث وضعا و يروي عن المجاهيل؛ نجاشي، رجال نجاشي، ص122، شماره 313.
[23]. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج8، ص264، ح381.
[24]. ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 259.
[25]. شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص446.
[26]. اين نكته ميتواند شاهدي بر آن باشد كه صاحب پرچمهاي طاغوت نه به حق و نه به امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعوت نميكنند.
[27]. محمد بن ابراهيم نعماني، الغيبة، ص256، ح13.
[28]. محمد بن يعقوب كليني، الكافى، ج8،ص310، ح 483.
[29]. « أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد عن هؤلاء الرجال الأربعة عن ابن محبوب و أخبرنا محمد بن يعقوب الكليني أبو جعفر قال حدثني علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه قال و حدثني محمد بن عمران قال حدثنا أحمد بن محمد بن عيسي قال و حدثني علي بن محمد و غيره عن سهل بن زياد جميعا عن الحسن بن محبوب قال و حدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلي عن أبي علي أحمد بن محمد بن أبي ناشر عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن أبي المقدام عن جابر بن يزيد الجعفي؛ محمد بن ابراهيم نعماني»، الغيبة، ص279، ح67.
[30]. « عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَدِير»؛ محمد بن يعقوب کلينی, الكافی، ج 8، ص 264، ح 383.
[31]. نك: نجم الدين طبسي، تا ظهور، ج1، ص73.
[23]. « رَوَي حَمَّادُ بْنُ عَمْرٍو وَ أَنَسُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(علیه السلام) عَنِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ قَالَ لَه:»؛ شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج4، ص352، ح5762.
[33]. سيد رضي، نهجالبلاغه، خطبه 233.
[34]. شيخ حر عاملي، وسائل الشيعة، ج 15، ص 54، ح 19975.
[35]. نک: محمدصادق مزينانی، « حكومت اسلامی در عصر انتظار»، چشم به راه مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص 119 ـ 138؛ علاقهمندان براي تكميل بحث به منابع مربوط مراجعه نمايند.
- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(3)