logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
نسب پدری حضرت

مقدمه:

  معصومين(علیه السلام) پيش بيني مي‌كردند که به لحاظ اهميّت موضوع « مهدويّت»، افرادي شياد پيدا شده و ادعاهاي باطلي خواهند كرد. از طرفي موعود امت‌ها كسي نيست، جز آخرين جانشينِ پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و مردي از اهل بيت و عترت او، (از نسل دختر بزرگوار ايشان و از فرزندان امام حسين بن علي(علیه السلام) ...) از اين رو اهتمام ويژه‌اي داشتند تا آن منجي عالم بشريت را به روشني برای جهانيان معرفي کنند.

  ره آورد اين اهتمام، صدها روايت نوراني است كه به عنوان ميراثي گران بها، رهبر آينده جهان را، فرا روي حقيقت جويان عالم نمايان کرده است.

  البته در اين ميان دست‌هاي ناپاكي، به عناوين مختلف كار را دشوار كرده اند؛ از جعل رواياتي برای انکار اصل مهدويّت گرفته تا رواياتي كه او را از فرزندان عباس عموي پيامبر معرفي کرده است!! و نيز احاديثي که او را فرزند عبد الله نامي دانسته تا رواياتي كه آن حضرت را از نسل امام مجتبي(علیه السلام) معرفي كرده است و...!

 تبار شناسی حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

 در يك نگاه کلي مي‌توان رواياتي كه در آن‌ها به تبار حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره شده، چنين دسته بندي کرد:

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از« فرزندان عبد المطلب»

  براساس روايات شيعه و سنّي، حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از نسل عبد المطلب جدّ بزرگوار رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است. ابن ماجه و ديگران با سندهايشان از أَنَسِ بْنِ مَالِك نقل كرده كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « نَحْنُ وُلد عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ اَناِ وَ حَمْزَةُ وَ عَلِي وَ جَعْفَرٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَينُ وَ الْمَهْدِي»؛[1] « ما فرزندان عبد المطلب، سروران اهل بهشتيم؛ من، حمزه، علي، جعفر، حسن، حسين و مهدي».[2]

  1. مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از نسل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

  اين مضمون در گروه‌هاي متعددي از روايات به چشم مي‌خورد که بعضي از آن‌ها بدين قرار است:

2-1. «عترت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)»

« عترت» در لغت معاني متعددي دارد؛ از جمله نزديكان شخص از طرف فرزندان و فرزندان آن‌ها؛ اما در اينجا مقصود، ائمه اطهار(علیهم السلام) است.[3]

  احاديث فراواني با اين مضمون كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از عترت رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است، در منابع شيعي و سنّي وجود دارد. شيخ طوسي(رحمة الله علیه) با ذكر سند از أَبوسَعِيد خُدْرِي نقل كرده است: شنيدم رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر فراز منبر مي‌فرمود: « إِنَّ الْمَهْدِي مِنْ عِتْرَتِي مِنْ أَهْلِ بَيتِي يخْرُجُ فِي آخِرِالزَّمَانِ تُنْزِلُ لَهُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الارْضُ بَذْرَهَا فَيمْلأ الأَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مَلأهَا الْقَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْراً»؛[4] « همانا مهدي از عترت و اهل بيت من است. در آخرالزمان خروج خواهد کرد. آسمان همه برکت هايش را براي او نازل خواهد کرد. و زمين آنچه در خود نهفته دارد، براي او بيرون خواهد ريخت. پس زمين را آکنده از عدل و قسط مي‌کند، آن سان که مردم آن را پر از ستم و بيداد کرده اند».

  همچنين او از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است: « يقوم في آخرالزمان رجل من عترتي شاب حسن الوجه أجلي الجبين أقني الانف يملأ الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً ...»؛[5] «در آخرالزمان مردي جوان، نيكو صورت، بلند پيشاني، داراي بيني باريك، از عترت من قيام خواهد كرد و زمين را سرشار از قسط و عدل خواهد نمود، آن گونه كه از ظلم و جور آكنده شده باشد...».

  همو از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده كه فرمود: « لا تقومُ الساعةُ حَتي تمتلأ الارض ظلماً وعُدواناً قال ثُم يخرجُ رجل مِن عترتي و مِن أهلِ بيتي يملاها قِسطاً وعَدلاً كما مُلئت ظُلماً و عُدواناً»؛[6] « قيامت بر پا نمي‌شود، مگر آنكه دنيا مملو از ستم و دشمني شود. سپس مردي از عترتم و اهل بيتم، خروج مي‌كند و آن را سرشار از قسط و عدل مي‌سازد، آن سان كه از ظلم و دشمني پر شده باشد».

  در تفسير قرطبي، رواياتي كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را  از عترت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بيان كرده، متواتر دانسته است: « تواترت علي أنّ المهدي من عترة رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)...»؛ آن گاه با بررسي رواياتي كه مهدي را همان عيسي(علیه السلام) دانسته است؛ بر احاديث مربوط به عترت بودن حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صحه می‌گذارد: « والاَحاديث التي قبله في التنصيص علي خروج المهدي و فيها بيان كون المهدي من عترة رسول الله صلي الله عليه وسلم أصح إسنادا...»؛[7] يعنی، و احاديثي كه نص بر خروج مهدي است ـ و پيش از اين مورد بررسي قرار گرفت كه در آن بيان شده بود مهدي، از عترت پيامبر است ـ  از نظر سند صحيح تر است ....

2-2.« اهل بيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)»

  عبداللّه بن مسعود مي‌گويد: رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّي يلِي اُمَّتِي رَجُلٌ مِنْ اَهلِ بَيتِي يقالُ لَهُ المَهْدِي»؛[8]« دنيا به پايان نمي‏رسد؛ مگر اينكه امت مرا مردي رهبري كند كه از اهل بيت من است و به او مهدي گفته مي‏شود».

  و از حضرت علي(علیه السلام) نقل شده است كه  رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ، يصْلِحُهُ اللَّهُ فِي لَيلَةٍ»؛[9] « مهدي از ما اهل بيت است و خداونددر يك شب  به  امر او را به سامان مي‌آورد».

  شيخ طوسي(رحمة الله علیه) با ذكر سند از عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُود نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « لا يذْهَبُ الدُّنْيا حَتَّي يلِي أُمَّتِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيتِي يقَالُ لَهُ الْمَهْدِي»؛[10]« دنيا به پايان نمي‌رسد؛ مگر اينكه امت مرا مردي رهبري كند كه از اهل بيت من است و به او مهدي گفته مي‌شود».

  أَبِو سَعِيد خُدْرِي نيز از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است: « الْمَهْدِي مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ»؛[11] « مهدي از ما اهل بيت است». امام باقر(علیه السلام) نيز در اين رابطه از آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده است: « خوشا بر احوال كسي كه قائم اهل بيت مرا ادراك كند و در غيبت و پيش از قيامش پيرو او باشد. دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمن باشد؛ چنين كسي در روز قيامت از رفيقان و دوستان من و گرامي‎ترين امّت من خواهد بود».[12]

  ابوداود با ذكر سند از حضرت علي(علیه السلام) آورده است كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « لَو لم يبق من الدهر إلا يوم لبعث الله رَجُلاً مِن أهلِ بيتي يملاها عَدلاً ...»؛[13] « اگر از عمر روزگار به جز يك روز باقي نمانده باشد، خداوند مردي از اهل بيت مرا بر انگيزد كه دنيا را پر از عدل کند...».

  نعيم بن حماد از ابو سعيد خدري نقل كرده كه رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « هو رجل من أهل بيتي»؛[14] « او مردي از اهل بيت من است».

2-3. « ذرّيه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)»

  « ذرّيه»، در لغت عبارت است از نسلِ انسان كه از طريق پسر و دختر، استمرار مي‌يابد. ذريه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، در اصطلاح به نسل رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفته مي‌شود كه از طريق بانوي بزرگ اسلام، زهراي مرضيه(سلام الله علیها) استمرار يافته است.

  پيامبر گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:« مِنْ ذُرِّيتِي الْمَهْدِي إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَي ابْنُ مَرْيمَ لِنُصْرَتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صَلَّي خَلْفَهُ»؛[15] « از ذرّيه من مهدي است. آن هنگام كه خروج كند، عيسي بن مريم(سلام الله علیها)، براي يارياش نازل مي‌شود. پس [عيسي(علیه السلام) ] اورا جلو انداخته، وپشت سرش نمازمي‌گزارد».

2-4. « فرزندان پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)»

  عَبْد اللَّه بْن عُمَر نقل مي‌كند: از حُسَين بْن عَلِي(علیه السلام) شنيدم كه چنين مي‌فرمود: « لَوْ لَمْ يبْقَ مِنَ الدُّنْيا إِلا يوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِكَ الْيوْمَ حَتَّي يخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي يمْلأُهَا عَدْلا وَ قِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»؛ « اگر از دنيا بيش از يك روز باقي نماند، خداوند عزَّ وجلَّ آن روز را چنان طولاني می‌کند تا اينكه مردي از خاندانم خروج نمايد و [زمين را ] پر از عدل و داد کند، آن گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد». [آن گاه امام حسين(علیه السلام) فرمود] : « اين گونه از رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شنيدم».[16]

  امام صادق(علیه السلام) نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فَقَدْ أَنْكَرَنِي»؛[17] « كسي كه قائم از فرزندان مرا انكار كند، مرا انكار كرده است».

  و نيز فرمود: « مَنْ أَنْكَرَ الْقَائِمَ مِنْ وُلْدِي فِي زَمَانِ غَيبَتِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيةً»؛[18] « كسي كه قائم از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند، به مرگ جاهلي مرده است».

  و فرمود: « الْمَهْدِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي وَجْهُهُ كَالْكَوْكَبِ الدُّرِّي»؛[19] « مهدی، مردی از فرزندان من است؛ سيمای او چون ستاره درخشان است».

  امام صادق(علیه السلام) به نقل از پدران بزرگوارش از رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده است: « قائم از فرزندان من است؛ نامش نام من و كنيه اش كنيه من است. شمايل او شمايل من و روش او روش من است. مردم را بر آيين و دينم دعوت کند و آنها را به كتاب پروردگارم فراخواند. كسي كه او را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده است و كسي كه او را نافرماني كند، مرا نافرماني كرده است...».[20]

  1. 3. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از «فرزندان حضرت علي(علیه السلام)»

  رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در اين رابطه فرمود: «... فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجُ الْمَهْدِي وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هَذَاـ وَ أَشَارَ بِيدِهِ إِلَي عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ( ـ بِهِ يمْحَقُ اللَّهُ الْكَذِبَ وَ يذْهِبُ الزَّمَانَ الْكَلِبَ بِهِ يخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ»؛[21] «... مهدي، مردي از فرزندان اين است ـ و با دست مبارك خود به علي( اشاره فرمود ـ خداوند به وسيله او، دروغ را محو مي‌كند و سختي روزگار را بر طرف مي‌گرداند و طوق بندگي را از گردن‌هاي شما بيرون مي‌آورد».

  اميرمؤمنان(علیه السلام) نيز فرموده است: « لَََََو لََمْ يبْقَ مِنَ الدُّنيا اِلاَّ يوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلك اليومَ حَتي يبْعَثَ ‏اللّهُ رَجُلاً مِنّي»؛[22] « اگر از دنيا بيش از يك روز باقي نماند، خداوند آن روز را چنان طولاني خواهد كرد تا اينكه مردي از خاندانم بر انگيخته شود».

  و نيز آن حضرت فرمود: « صَاحِبُ هَذَا الامْرِ مِنْ وُلْدِي»؛[23] « صاحب اين امر، از فرزندان من است».

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان فاطمه زهرا(سلام الله علیها)»

  در اين دسته از روايات نيز موارد مشترك فراواني بين شيعه و سنّي وجود دارد كه به بعضي از آن‌ها اشاره مي‌شود:

  ام سَلَمَه گويد: از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود: « الْمَهْدِي مِنْ عِتْرَتِي مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[24] « مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها)  است».

  نعيم بن حماد از كعب نقل كرده كه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « المهدي من ولد فاطمة»؛[25] « مهدي از فرزندان فاطمه است». همچنين او شبيه اين روايت را از «زهري» و «زِر بن حبيش» نقل كرده است.[26]

  رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به دختر بزرگوارش حضرت زهرا(سلام الله علیها) فرمود: « الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِكِ»؛[27] « مهدی از فرزندان تو است». امام باقر(علیه السلام) نيز در اين باره فرمود: « الْمَهْدِي رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ»؛[28] « مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مردي از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) است».

  نعيم بن حماد در الفتن آورده است : قتاده به سعيد بن مسيب گفت: « المهدي حق هو؟ قال: حق. قال قلت: ممن هو؟ قال: من قريش. قلت: من‌اي قريش؟ قال: من بني هاشم. قلت: من‌اي بني هاشم؟ قال: من بني عبد المطلب. قلت: من‌اي عبد المطلب؟ قال: من ولد فاطمة»؛[29] « آيا مهدي حق است؟ گفت: آري حق است. گفتم: او از كدامين تيره است؟ گفت: از قريش.  گفتم: از كدام شاخه قريش؟ گفت: از گروه بني هاشم. گفتم: از كدام گروه بني هاشم؟ گفت: از فرزندان عبد المطلب. گفتم: از كدام فرزند عبد المطلب؟ گفت: از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها).»

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام حسن مجتبي(علیه السلام)»

  بر اساس روايات، حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به طور قطع از فرزندان حضرت زهرا و امام علي(علیه السلام) است. اما از نسل كدامين فرزند؟ امام حسن(علیه السلام) يا امام حسين(علیه السلام)؟ در اينجا سه احتمال وجود دارد:

  الف . از فرزندان امام حسن(علیه السلام) است.

  ب . از فرزندان امام حسين(علیه السلام) است.

  ج . از تبار امام حسن و امام حسين(علیهما السلام) هر دو مي‌باشد.

  با دقت در احاديث گذشته، دو احتمال الف و ب، قابل بررسی است و نيازي به قبول يا ردّ احتمال سوم نيست. همچنين فرض احتمال چهارم ـ يعني « مهدي از فرزندان امام حسن و امام حسين(علیهما السلام) نيست» ـ  باطل وغير معقول است؛ چرا كه بر اساس روايات صحيح و متواتر، مهدي از اهل بيت(علیهم السلام) و از فرزندان فاطمه(سلام الله علیها) است.

  حال می‌توان گفت: هرگاه نادرستي يكي از دو احتمال الف يا ب ثابت شود، نيازي به اثبات ديگري نخوا هد بود و خود به خود احتمال ديگر، يقيني شده و مطابق واقع خواهد بود.

  در بررسي احتمال نخست[30]، به اين نتيجه مي‌رسيم که در كتاب‌هاي اهل سنّت و در تأييد اين ديدگاه، مهم‌ترين روايت حديثی است که در سنن ابوداود سجستاني است.

  راوي مي‌گويد: از هارون بن مغيره برايم حديث كردند كه او گفت: عمر بن ابي قيس از شعيب بن خالد از ابو اسحاق روايت كرد و گفت: علي(علیه السلام) ـ درحالي كه به فرزندش حسن نگاه مي‌كرد ـ گفت: به درستي كه اين فرزندم آقا و سرور است، همان گونه كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) او را چنين ناميد. و ازصلب او مردي متولد مي‌شود كه به نام پيامبرتان ناميده مي‌شود و در اخلاق شبيه او است، ولي در خلقت شباهتي به او ندارد.  سپس نقل  كرد كه: زمين را پر از عدل و داد مي‌‍كند».[31]

  در مورد اين حديث، از دو طريق مي‌توان بحث کرد:

  1. بررسی سند آن؛
  2. مقايسه آن با روايات ديگر.

  يكم. در بررسي متن و سند حديث، مي‌توان با دلايل زير احتمال ساختگي بودن آن را بيان كرد:

1-1. اختلاف در نقل حديث از ابو داود؛ جزري شافعي ( م833 هـ .ق) آن را از شخص ابو داود نقل كرده؛ ولي به جاي « حسن»، « حسين» ثبت كرده است.[32]

  مقدسي شافعي در عِقد الدُرَر، آن را با نام « حسن» روايت كرده؛ ولي پژوهشگر كتاب در حاشيه آن، به نسخه‌اي اشاره مي‌كند كه نام « حسين» در آن ثبت شده است. همچنين  نقل سيد صدر الدين صدر از عقد الدرر با نام « حسين»، نشانگر وجود چنين نسخه‌اي است.[33]

  براي رفع اختلاف در اين حديث، نمي‌توان بدون پشتوانه ديگر، يكي از دو نام را بر ديگري ترجيح داد. در مورد نام « حسن» چنين قرينه‌اي وجود ندارد؛ در حالي كه براي ترجيح نام  « حسين» قرينه‌های بسياري وجود دارد.

 1-2. سند حديث ناپيوسته است؛ چون شخصي كه از حضرت علي(علیه السلام) نقل كرده، ابو اسحاق سبيعي است. درباره او ثابت نشده که حتي يك حديث را خود از امام علي(علیه السلام) شنيده باشد و منذري در شرح حديث به اين مطلب تصريح كرده است.[34] چون به گفته ابن حجر، او دو سال قبل از پايان خلافت عثمان متولد شده است.[35] بنا بر اين به هنگام شهادت علي(علیه السلام) هفت ساله بوده است.

1-3. سند حديث مجهول است؛ چون ابوداود می‌گويد: « از هارون بن مغيره برايم حديث شد» و معلوم نيست وی چه كسي بوده است؟ طبق مباني محدثان اهل سنّت، حديثي كه راوي مجهول دارد، قابل اطمينان نيست.

1-4. ابو صالح سليلي ـ يكي از بزرگان اهل سنّت ـ متن اين حديث را با اسناد خود، از امام موسي بن جعفر(علیه السلام) از امام صادق(علیه السلام)، از علي بن الحسين(علیه السلام) ، از علي بن ابي طالب(علیه السلام) نقل كرده و در آن نام « حسين» آمده است؛ نه « حسن».[36]

1-5. اين حديث با روايت‌هاي فراوان ديگر ـ كه اهل سنّت آن‌ها را نقل كرده اند ـ تعارض دارد؛ چون در آن‌ها تصريح شده كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان امام حسين(علیه السلام) است.

1-6. با دلايل بيان شده، احتمال ساختگي بودن حديث قوي مي‌نمايد و ادعاي مهدويّت محمد بن عبدالله بن حسن مثني ( فرزند امام حسن(علیه السلام)) اين احتمال را تقويت مي‌كند؛ هر چند او در سال(145 هـ . ق) در دوران خلافت منصور عباسي كشته شد.

  دوم. اين حديث ـ به فرض صحت ـ با روايات فراوان ديگر ـ كه مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از نسل امام حسين(علیه السلام) مي‌داند ـ تعارض ندارد و قابل جمع است؛ يعني اينكه بگوييم حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از طرف پدر حسيني و از طرف مادر، حسني است و اين خود حقيقتي مسلّم است؛ زيرا همسر امام سجاد(علیه السلام) و مادر امام باقر(علیه السلام)، فاطمه دختر گرامي امام حسن مجتبي(علیه السلام) بود. از اين رو  امام باقر(علیه السلام) از طرف پدر حسيني و از طرف مادر، حسني است. به دنبال آن ديگر امامان(علیهم السلام) واقعاً ذريه آن دو امام می‌باشند.

  برخي روايات نيز اين جمع را تأييد مي‌كند؛ مانند:  پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به دختر خود فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمود: «...و الذي بعثني بالحق ان منهما مهدي هذه الامة...»؛[37] « سوگند به كسي كه مرا به حق مبعوث فرمود! به درستي كه مهدي اين امت از آن دو (حسن و حسين) است».

  در حديثي ديگر آن حضرت فرمود: «...‌‌‌‌ان الله اختار...‌من علي الحسن و الحسين واختار منهما تسعة تاسعهم قائمهم...»؛[38] « خداوند... حسن وحسين را از علي، برگزيد و از آن دو، نُه حجّت را انتخاب کرد كه نهمين ايشان قائم باشد...».

  بدين ترتيب و با جمع اخبار، مي‌توان روايت ابوداود سجستاني را پذيرفت؛ هر چند شواهد مختلف، بر ضعف آن اقامه شده است.[39]

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از «فرزندان امام حسين(علیه السلام)»

  پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به ‏حضرت علي(علیه السلام) فرمود: « آيا تو را بشارت ندهم؟ آيا تو را خبر ندهم؟ عرض كرد: بله، ای رسول خدا! آن حضرت فرمود: هم اينك جبرئيل نزد من بود و مرا خبر داد قائمي كه در آخِرالزّمان ظهور مي‏كند و زمين را پر از عدل و داد مي‏سازد ـ همان گونه كه از ظلم و جور آكنده شده ـ از نسل تو و از فرزندان حسين است».[40]

  امام حسين(علیه السلام) نيز فرمود: « دوازده مهدي از ما هستند؛ نخستين آنان، اميرمؤمنان علي(علیه السلام) و آخرين ايشان، نهمين فرزند من است. همو كه به حق قيام مي‌كند و خداوند به بركت وجود او، زمين مرده را زنده و آباد مي‌سازد و دين حق را بر تمام اديان پيروز مي‌گرداند؛ هر چند مشركان كراهت داشته باشند...».[41]

  امام سجّاد(علیه السلام) از پدر بزرگوار خود نقل كرده است: « فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِي سُنَّةٌ مِنْ يوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ وَ هُوَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيتِ يصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَمْرَهُ فِي لَيلَةٍ وَاحِدَةٍ»؛[42] « در نهمين فرزند من سنّتي از يوسف(علیه السلام) و سنّتي از موسي بن عمران(علیه السلام) است. او قائم ما اهل بيت است كه خداي ـ تبارك و تعالي ـ امر او را در يك شب اصلاح مي‌فرمايد».

  سلمان فارسي مي‌گويد: [روزی] بر رسول اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدم؛ در حالي كه حسين(علیه السلام) بر زانوي ايشان نشسته بود و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چشمان و لب‌هاي او را مي‌بوسيد و مي‌فرمود: « أَنْتَ سَيدُ بْنُ سَيدٍ أَنْتَ إِمَامُ بْنُ إِمَامٍ أَبُوالائِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةُ بْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمهم»؛[43] « تو، آقا و  فرزند آقايي. تو،  امام و فرزند اماماني. تو، حجّت و فرزند حجّت و پدر نُه حجّت از صلب خود هستي. نهمين آنان قائم ايشان است».

  وابِل مي‌گويد: اَمير مؤمنان(علیه السلام) در حالي كه به فرزند عزيز خود حسين(علیه السلام) نگاه مي‌كرد، فرمود: « إِنَّ ابْنِي هَذَا سَيدٌ كَمَا سَمَّاهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) سَيداً وَ سَيخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلاً بِاسْمِ نَبِيكُمْ يشْبِهُهُ فِي الْخَلْقِ وَ الْخُلُقِ يخْرُجُ عَلَي حِينِ غَفْلَةٍ مِنَ النَّاسِ ...»؛[44] « همانا اين فرزندم آقا است؛ همان گونه که پيامبر او را آقا  ناميد. به زودی خداوند از نسل او مردی با نام پيامبرتان به وجود می‌آورد که هم در خَلق و هم در خُلق شبيه او است. ظهور خواهد کرد در حالی که مردم در غفلت به سر می‌برند...».

  ابِي سَعِيد عقيصاء مي‌گويد: وقتي حسن بن علي(علیه السلام) با معاويه مصالحه کرد، مردم به نزد او آمدند و برخي از آن‌ها امام را به واسطه بيعتش، مورد سرزنش قرار دادند!

  پس آن حضرت فرمود: « واي بر شما! مي‌دانيد چه كردم؟ به خدا سوگند! اين عمل براي شيعيانم از آنچه كه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند، بهتر است. آيا نمي دانيد كه من امام مفترض الطاعة بر شما هستم و به نص رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) يكي از دو سروران بهشتم؟ گفتند: آري،... فرمود: آيا مي‌دانيد كه هيچ يك از ما ائمه نيست جز آنكه بيعت سركش زمانش بر گردن او است؛ مگر قائمي كه روح الله عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي‌خواند؟ خداوند ولادت او را مخفي مي‌سازد و شخص او نهان مي‌شود تا آن گاه كه خروج كند. پس بيعت احدي بر گردن او نباشد. او نهمين از فرزندان برادرم حسين است و فرزند سرور كنيزان، خداوند عمر او را در دوران غيبتش طولاني مي‌گرداند ...».[45]

  ابو سَعيد خُدْري گويد:«...رسول گرامي اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در بيماري‌اي كه به واسطه آن رحلت فرمود، وقتي بي تابي دختر خود فاطمه(سلام الله علیها) را مشاهده كرد، چنين فرمود: «...‌اي فاطمه! شش خصلت به ما اهل بيت داده شده كه نه به احدي از اولين داده شده و نه احدي از آخرين آن را درك خواهد كرد: پيامبر ما بهترين پيامبران است و او پدر تو است. وصي ما بهترين اوصيا است و او همسر تو است. شهيد ما بهترين شهيدان است و او حمزه عموي پدر تو است. دو سبط اين امت از ما هستند و آ ن دو، پسران تو، هستند. مهدي اين امت ـ كه پشت سر او عيسي نماز مي‌خواند ـ از ما است. آن گاه بر شانه حسين(علیه السلام) زد و فرمود: مهدي اين امت از اين است».[46]

  اين حديث را محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه) نيز در كتاب الغيبه بيان كرده است.[47]

  1. 7. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از «فرزندان امام محمد باقر(علیه السلام)»

  امام باقر(علیه السلام) در اين باره فرمود: « مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مُحَدَّثاً السَّابِعُ مِنْ وُلْدِي الْقَائِمُ»؛[48] « دوازده محدَّث از ما است؛ قائم هفتمين از فرزندان من است».

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام صادق(علیه السلام)»

  امام صادق(علیه السلام) در اين باره می‌فرمايد: « مَنْ أَقَرَّ بِالائِمَّةِ مِنْ آبَائِي وَ وُلْدِي وَجَحَدَ الْمَهْدِي مِنْ وُلْدِي كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ الانْبِياءِ(علیهم السلام) وَجَحَدَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) نُبُوَّتَهُ»؛ « هر كس به امامان، از پدرانم و فرزندانم اقرار کند و امامت فرزندم «مهدي» را منكر شود؛ مانند كسي است كه به همه پيامبران(علیهم السلام) عقيده داشته باشد و نبوت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) را انكار کند».

  عرض كردم:‌اي آقاي من! مهدي كدام يك از فرزندان شما است؟ فرمود: « الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ يغِيبُ عَنْكُمْ شَخْصُهُ وَ لا يحِلُّ لَكُمْ تَسْمِيتُهُ »؛[49] « پنجمين از فرزندان امام هفتم (موسي بن جعفر) است كه شخص او، از شما پنهان مي‌شود و نام بردنش برايتان جايز نيست».

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام موسي كاظم(علیه السلام)»

  امام صادق(علیه السلام) فرمود: « إِنَّ سُنَنَ الْأَنْبِياءِ( مَا وَقَعَ عَلَيهِمْ مِنَ الْغَيبَاتِ جَارِيةٌ فِي الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيتِ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»؛ « سنّت‌هاي پيامبران با غيبت‌هايي كه بر آنان واقع شده است، در قائم ما اهل بيت، مو به مو و مورد به مورد پديدار مي‌شود».

  ابوبصير مي‌گويد: عرض كردم: قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: « اي ابو بصير! او پنجمين از فرزندان پسرم موسي است. او فرزند بهترين كنيزان است و غيبتي كند كه        باطل جويان در آن شك كنند. پس خداي تعالي او را آشكار كند و به دست او، شرق و غرب عالم را بگشايد. روح الله عيسي بن مريم(علیه السلام) فرود آيد و پشت سر او نماز گزارد. زمين به نور پروردگارش روشن گردد و در آن بقعه‌اي نباشد كه غير خداي تعالي در آن پرستش شود. همه دين از آن خداي تعالي گردد؛ گرچه مشركان را ناخوش آيد».[50]

  يونس بن عبدالرحمان از امام صادق(علیه السلام) پرسيد:‌اي فرزند رسول خدا ! آيا شما قائم به حق هستيد؟ آن حضرت فرمود: « من قائم به حق هستم؛ ليكن قائمي كه زمين را از وجود دشمنان خدا پاك كند و آن را از عدل و داد آكنده سازد ـ چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد ـ او پنجمين از فرزندان من است و او را غيبتي طولاني است؛ زيرا بر جان خود مي‌هراسد...»[51]

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام رضا(علیه السلام)»

  در روايتي آمده است: وقتي از امام رضا(علیه السلام) پرسيده شد: قائمِ از شما كيست؟ آن حضرت فرمود: « الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيدَةِ الامَاءِ يطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الارْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ...»؛[52] « چهارمين از فرزندان من، پسر  سرور كنيزان است؛ خداوند به واسطة او زمين را از هر ستمي پاك گرداند...».

  رَّيانِ بْنِ صلْت مي‌گويد: به امام رضا(علیه السلام) عرض كردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ فرمود: « من صاحب الامر هستم؛ اما آن كسي كه زمين را از عدل آكنده مي‌سازد ـ همچنان كه پر از جور شده باشد ـ نيستم.  چگونه او باشم؛ در حالي كه ضعف بدن مرا مي‌بيني! قائم كسي است كه در سن پيران و منظر جوانان قيام مي‌كند. او نيرومند است. به گونه‌اي كه اگر دستش را به بزرگترين درخت روي زمين دراز كند، آن را از جاي بر می‌كند و اگر بين كوه‌ها فرياد بر آورد، صخره‌هاي آن فرو می‌پاشد. عصاي موسي و انگشتر سليمان با او است. او چهارمين از فرزندان من است. خداوند او را در ستر خود نهان سازد؛ سپس او را ظاهر كند و به واسطه او، زمين را از عدل و داد آكنده سازد؛ همچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».[53]

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام محمد تقي(علیه السلام)»

  عَبْد الْعَظيم حَسني می‌گويد: بر آقاي خود امام جواد(علیه السلام) وارد شدم؛ ميخواستم از قائم پرسش كنم كه آيا مهدي او است يا غير او؟ امام آغاز سخن كرد و فرمود: « يا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِي الَّذِي يجِبُ أَنْ ينْتَظَرَ فِي غَيبَتِهِ وَ يطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي...»؛[54] « اي ابو القاسم !  قائم ما اهل بيت، همان مهدي [موعودي] است كه بايد در غيبتش، او را انتظار كشند و در ظهورش، او را فرمان برند. او سومين از  فرزندان من است ...».

  1. حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، از « فرزندان امام هادي(علیه السلام)»

  صقر بن أبي دلف گويد: از امام جواد(علیه السلام) شنيدم كه مي‌فرمود: « امام پس از من، فرزندم علي است. دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش است». سپس سكوت كرد. گفتم:‌اي فرزند رسول خدا! امام پس از حسن كيست؟ او به شدت گريست و سپس فرمود: « پس از حسن فرزندش قائم به حق امام منتظر است». گفتم:‌اي فرزند رسول خدا ! چرا او را قائم می‌گويند؟ فرمود: « زيرا پس از آنكه يادش از بين برود و اكثر معتقدان به امامتش مرتد شوند، قيام مي‌كند...».[55]

  امام هادي(علیه السلام) نيز فرمود: « الْخَلَفُ بَعْدِي ابْنِي الْحَسَنُ فَكَيفَ بِالْخَلَفِ بَعْدَ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ قَالَ لانَّكُمْ لا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لا يحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ وَ كَيفَ نَذْكُرُهُ فَقَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّد(صلی الله علیه و آله و سلم)»؛[56] « جانشين پس از من پسرم حسن است و شما با جانشين پس از او چگونه خواهيد بود؟ گفتم: فداي شما شوم! براي چه ؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمي‌بينيد و بردن نام او بر شما روا نباشد. عرض كردم: پس چگونه او را ياد كنيم؟ فرمود: بگوييد: حجت از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)».

  پس از اين دسته روايات، روايت‌هاي فراواني وجود دارد كه پدر آن حضرت را به روشني تمام معرفي کرده است و از آنجايي كه بحث مفصلي را مي‌طلبد، در بحث بعد بيان خواهد شد.

  پی‌نوشت‌ها:

[1]. ابن ماجه، سنن، ج2، ص1368، ح4087؛ حاكم نيشابوري، مستدرك، ج3، ص233،ح4940.

[2]. ر. ک: محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص 183؛ شيخ صدوق(رحمة الله علیه)، الامالي، ص475.

[3]. ر. ك: لسان العرب، ج4، ص538؛ مجمع البحرين، ج3، ص396، ريشه عتر.

[4]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص180، ح25.

[5]. السنن الواردة في الفتن، ج5، ص1038.

[6]. مسند احمد، ح11331، ح 11686، ح 11239.

[7]. تفسير قرطبي، ج8، ص122.

[8]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص 182، ح 141.

[9]. ابن ماجه، سنن، ج2، ص 1368، ح 4085.

[10]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص182.

[11]. ر. ك: مستدرك حاكم، ج4، ص557.

[12]. شيخ صدوق(رحمة الله علیه)، كمال الدين و تمام النعمة، باب 25، ج1، ص286، ح2.

[13]. سنن ابو داود، ج4، ص 107، ح 4283.

[14]. نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص374، ح1111.

[15]. شيخ صدوق، الامالي، ص218، ح4.

[16]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص425.

[17]. کمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 39، ص412، ح8.

[18]. همان، ح12.

[19]. علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج2، ص469.

[20]. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 39، ص411، ح 6.

[21]. كتاب الغيبة؛ ص185.

[22]. كتاب الغيبة، ص 46. ر.ك:  كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 317، ح4.

[23]. نعماني، الغيبة، ص 156، ح 18.

[24]. السنن الواردة في الفتن، ج6، ص1061، ح 581.

[25]. نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص374، ح1112.

[26]. ر. ك: همان، ح1114و ح 1117.

[27]. علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج2، ص468.

[28]. كتاب الغيبة، ص187.

[29]. نعيم بن حماد، الفتن، ج1، ص369 ، ح 1082.

[30]. جای بسی تأسف است که به عنوان مؤيد اين ديدگاه نادرست برخی از اهل سنّت گفته اند: « در اينکه مهدی از فرزندان حسن است، سرّی لطيف نهفته و آن اينکه چون او خلافت را به جهت رضای خداوند ناديده گرفت، پس خداوند نيز مهدی را از نسل او قرار داد تا به مقام خلافت برسد. بر خلاف حسين که به جهت کسب خلافت به جنگ و خونريزی دست زد...». (ر.ک: محمد بن ابی بکر الحنبلی، المنار المنيف، ص151)[ اعاذنا الله من شرور انفسنا[

[31]. سنن ابو داود، ج4، ص108، ح4290 ؛  نعيم بن حماد، كتاب الفتن، ج1، ص374،  ح1113.

[32]. ر.ك: جزري دمشقي شافعي، اسمي المناقب في تهذيب اسنّي المطالب، ص165ـ 168، ح61.

[33]. سيد صدر الدين صدر، المهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص68.

[34]. منذري، مختصر سنن ابو داود، ج6، ص162، ح4121.

[35]. تهذيب التهذيب، ج8، ص56، ح100.

[36]. سيد بن طاووس، التشريف بالمنن، ص285، ص413، باب 76.

[37]. محب الدين طبري، ذخائر العقبي، ص136؛ کشف الغمة في معرفة الائمة؛ ج3، ص468، به نقل از: ابو نعيم اصفهاني.

[38]. مسعودي، اثبات الوصية، ص266.

[39]. سيد ثامر هاشم العميدي، مهدي منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انديشه اسلامي، ترجمه محمد باقر محبوب القلوب، صص90ـ 91، (با تغيير و تصرف).

[40]. نعماني، الغيبة، ص 357.

[41]. كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب 30، ص317، ح3.

[42]. همان، ص316، ح1.

[43]. شيخ صدوق(رحمة الله علیه)، عيون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج1، ص52، ح17.

[44]. نعماني، الغيبة، ص214، ح2.

[45]. شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، باب 29، ص315، ح2.

[46]. علی بن عيسی اربلی، كشف الغمة، ج1، ص153؛ و نيز: ر.ك: مهدي منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در انديشه اسلامي، ص137، پاورقي.

[47]. محمد بن حسن طوسي، كتاب الغيبة، ص191.

[48]. نعماني، الغيبة، ص96، ح28.

[49]. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب 33، ص338، ح12.

[50]. همان،ح31.

[51]. همان، ج2، باب 34، ح 5.

[52]. همان، باب 35، ص371، ح5.

[53]. همان ، ح8.

[54]. همان، باب 36، ح1.

[55]. همان، باب 37،ح3.

[56]. كمال الدين و تمام النعمة، ج2، باب37، ص381، ح5 و باب 56.

 

- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت(1)