مقدمه:
انديشه « مهدويّت»، در اسلام ريشه قرآني دارد و اين کتاب آسماني، با قاطعيت تمام، پيروزي نهايي « حق» بر « باطل» را به تمامي انسانها نويد داده است. قرآن در باره ظهور و قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صورت كلي بحث كرده و بشارت به تشكيل حكومت عدل جهاني و پيروزي صالحان داده است. مفسران شيعه و برخي از مفسران اهل سنّت، اين گونه آيات را ـ به استناد روايات اهل بيت(علیهم السلام) و نظرات دانشمندان اسلامي ـ مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته اند.
در اين نوشتار از مجموع آيات قرآني ـ كه ناظر به اين موضوع است و صراحت بيشتري دارد تنها چند آيه نقل و بررسي ميشود.
مهدویت در قرآن
اين بحث در باره آياتي از قرآن مجيد است كه با استفاده از سخنان گهربار معصومين(علیهم السلام)، در مورد حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تفسير، تأويل و يا تطبيق شده است.
ابتدا تعريف و مفهوم اين سه واژه ـ به صورت مختصر ـ بيان ميگردد:
- تفسير
« تفسير» از واژه « فَسَرَ»، به معناي روشن کردن و آشکار ساختن است و در« اصطلاح» عبارت است از: « زدودن ابهام از لفظ مشکل و دشوار که در انتقال معناي مورد نظر، نارسا و دچار اشکال است». ماده « فَسَرَ»، در باب « تفعيل» بيانگر مبالغه در دستيابي به معنا است. از اين رو تفسير، تنها کنار زدن نقاب از چهره لفظ مشکل و نارسا نيست؛ بلکه شامل زدودن ابهام موجود در دلالت کلام، نيز ميشود.
تفسير، در جايي است که گونهاي ابهام، در لفظ وجود دارد و اين موجب ابهام در معنا و دلالت کلام ميشود و براي زدودن آن، کوشش فراواني لازم است.[1]
از آنجايي كه فهم پارهاي از آيات قرآن، بر عموم مردم پوشيده است، ناگزير نيازمند بيان و پرده برداري است و اين مهمّ بر عهده كساني است كه صلاحيت و توانايي چنين امري را دارند و مورد تأييد خداوند متعال اند.
- تأويل
تفسير و تأويل، در گذشته دو لفظ مترادف بود؛ لذا طبري در تفسير جامع البيان آن دو را به يک معنا گرفته و در موقع تفسير آيات گفته است: « القول في تأويل الاية». در اصطلاح متأخران، « تأويل» به معناي مغاير با تفسير و شايد اخص از آن به کار رفته است.
تأويل از « اَول»، به معناي باز گشت به اصل است. تأويل يک چيز؛ يعني، برگرداندن آن به مکان و مصدر اصلي خودش و تأويل لفظ متشابه؛ يعني، توجيه ظاهر آن، به طوري که به معناي واقعي و اصيل خودش باز گردد.[2]
اين واژه در قرآن به سه معنا آمده است:
2-1. توجيه ظاهر لفظ يا عمل متشابه؛ به گونهاي صحيح که مورد قبول عقل و مطابق با نقل باشد.[3]
2-2. تعبير خواب؛ تأويل به اين معنا، هشت بار در سوره يوسف آمده است.
2-3. فرجام و حاصل کار؛ بر اين اساس تأويل يک موضوع؛ يعني، آنچه که آن موضوع، بدان منتهي ميشود.[4]
معناي چهارم ـ که در قرآن نيامده، ولي در کلام پيشينيان هست ـ عبارت است از: انتزاع مفهوم عام و گسترده، از آيهاي که در مورد خاصي نازل شده است... از تأويل به اين معنا، گاهي به « بطن»؛ يعني، معناي ثانوي و پوشيدهاي که از ظاهر آيه به دست نميآيد، هم تعبير شده است. در مقابل « ظَهر»؛ يعني، معناي اوليهاي که ظاهر آيه بر حسب وضع و کاربرد، آن معنا را ميفهماند.
اين معنا داراي دامنهاي گسترده و ضامن عموميت قرآن است و موجب ميشود قرآن شامل تمام زمانها و دورانها باشد؛ زيرا اگر مفاهيم فراگير، برگرفته شده از موارد خاص، نباشد؛ بسياري از آيات قرآن بيثمر ميشود و فايدهاي جز ثواب تلاوت و ترتيل آن نخواهد داشت.[5]
بيگمان در قرآن، آيات متشابهي وجود دارد كه بايد تأويل گردد؛ ولي جز خداوند و راسخان در علم، كسي آن را نميداند.[6] تأويل داراي شرايط و ملاکهايي است که در کتابهاي مربوط بيان شده است.
- تطبيق
در آيات قرآن، مطالب فراواني به لفظ عام بيان شده كه در هر زمان، بر عدهاي قابل انطباق است. گاهي نيز لفظ آيهاي « خاص» است؛ ولي معناي آن « عموميت» دارد و شامل كساني نيز ميشود كه شبيه آن عمل از آنان صادر شده است.
با توجه به نكات ياد شده، برخي از آيات مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و انقلاب جهاني آن حضرت بدين شرح است:
آيه اوّل
{وَلقَدْ كَتَبْنا فِي الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذّكْرِ أنّ الارضَ يرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ}؛[7]
« وهمانا، در زبور پس از ذکر نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من، به ارث خواهند برد».
در اين آيه به يكي از روشنترين پاداشهاي دنيوي صالحان (حكومت روي زمين)، اشاره شده است. در رواياتي چند، اين رويداد مهم، در عصر ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته شده است.
واژگان آيه
ـ « زبور» داود يا به تعبيرکتابهاي عهد قديم مزامير داود(علیه السلام) عبارت است از: « مجموعهاي از مناجاتها و نيايشها و اندرزهاي داود پيامبر».
ـ « ذكر»، در اصل به معناي چيزي است كه مايه تذكر و ياد آوري باشد؛ ولي در اين آيه ـ به قرينه معرفي آن قبل از زبور ـ به كتاب آسماني حضرت موسي(علیه السلام)،(تورات) تفسير شده است.
ـ « ارض»، به مجموع كره زمين گفته ميشود؛ مگر اينكه قرينه خاصّي در كار باشد.
ـ « ارث»؛ يعني، چيزي كه بدون معامله و داد و ستد، به كسي انتقال مييابد. در قرآن كريم گاهي به معناي تسلط و پيروزي يك قوم صالح، بر قوم ناشايست و در اختيار گرفتن موهبتها و امكانات آنها گفته شده است.[8]
با توجه به اضافه شدن « بندگان» به « خدا»، ايمان و توحيد آنان روشن ميشود و با توجه به كلمه « صالحون»، همه شايستگيها به ذهن ميآيد: عمل و تقوا، علم و آگاهي، قدرت و قوت، و تدبير و نظم و درك اجتماعي.
هنگامي که بندگان با ايمان، اين شايستگيها را براي خود فراهم سازند، خداوند نيز ياري ميكند تا آنان بر مستكبران غلبه يابند، دستهاي آلوده شان را از حكومت بر روي زمين كوتاه كنند و دارنده ميراثهاي آنها گردند.
بنا براين، تنها « استضعاف» دليل بر پيروزي بر دشمنان و حكومت بر روي زمين نيست؛ بلكه وجود ايمان و كسب شايستگيها بايسته است و مستضعفان جهان تا زماني كه اين دو اصل را زنده نكنند، به حكومت روي زمين نخواهند رسيد.
نكته ها
- آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)
در تفسير آيه شريفه از امام باقر( نقل شده است: « هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ يَبْعَثُ اللَّهُ مَهْدِيهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَيعِزُّهُمْ وَ يذِلُّ عَدُوَّهُمْ»؛[9] « اين بندگان صالح، همانا آل محمد هستند كه خداوند، مهدي آنان را پس از كوشش ايشان مبعوث ميکند. پس ايشان را عزّت داده، دشمنانشان را ذليل خواهد كرد».
روشن است مفهوم اين روايت، انحصار نيست؛ بلكه بيان يك مصداق عالي و آشكار است و اين تفسيرها، هرگز عموميت مفهوم آيه را محدود نميکند. بنا براين در هر زمان و در هر جا بندگان صالح خدا قيام كنند، پيروز و موفق خواهند بود و سرانجام وارث زمين و حكومت آن خواهند شد.
- بشارت حكومت صالحان در مزامير داود
در مزامير داود تعبير ياد شده و يا مشابه آن، در چند مورد ديده ميشود و نشان ميدهد با تمام تحريفات موجود در اين كتابها، اين قسمت همچنان از دستبرد مصون مانده است.
2-1. «... شرّيران منقطع ميشوند و اما متوكلان به خداوند، وارث زمين خواهند شد و حال اندك است كه شرير نيست ميشود؛ هر چند مكانش را استفسار نمايي، ناپيدا خواهد شد»[10]
2-2. «اما متواضعانه وارث زمين شده، از كثرت سلامتي شادکام خواهند شد»[11].
2-3. « متبركان خداوند، وارث زمين خواهند شد؛ اما ملعونان وي منقطع خواهند شد...»[12].
2-4. « صديقان وارث زمين شده، هميشه در آن ساكن خواهند بود»[13].
2-5. « خداوند روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد شد»[14].
در اين عبارتها، عنوان « صالحان» كه در قرآن آمده، با همان تعبير در مزامير داود به چشم ميخورد. علاوه بر اين تعبيرات ديگري نيز مانند صديقان، متوكلان، متبركان و متواضعان، در جملههاي ديگر ذكر شده است. اين تعبيرها، دليل بر عموميت حكومت « صالحان» است و با احاديث قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تطبيق ميكند .
- حكومت صالحان يكي از قوانين آفرينش
بايد دانست تمام اين حكومتها، بر خلاف جهت آفرينش و قوانين جهان خلقت است و آنچه با آن هماهنگ است، همان حكومت صالحان با ايمان است. نظام آفرينش، دليل روشني بر پذيرش يك نظام صحيح اجتماعي در آينده است و اين همان چيزي است كه از آيه ياد شده و احاديث مربوط به قيام مصلح بزرگ جهاني استفاده ميشود[15].
آيه دوم
{وَنُريدُ أنْ نَمُنّ عَلَي الّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أئمًّْة وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ}؛[16]
« و خواستيم بر كساني كه در آن سرزمين فرو دست شده بودند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] گردانيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم».
اين آيه طبق فرمايش امام علي(علیه السلام)، در نهج البلاغه و رواياتي چند از ديگر امامان(علیهم السلام)، ناظر به پيروزي مستضعفان بر مستكبران است و اينكه سرانجام، جهان از آنِ شايستگان خواهد شد.
آيه ياد شده، هرگز از يك برنامه موضعي و خصوصي مربوط به بني اسرائيل سخن نميگويد؛ بلكه بيانگر يك قانون كلي براي همه عصرها و قرنها است. اين بشارتي در زمينه پيروزي حق بر باطل و ايمان بر كفر است. نمونه كامل تر آن، حكومت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و ياران آن حضرت بعد از ظهور اسلام بود.
گستردهترين نمونه آن نيز، ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين به دست حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خواهد بود.
اين آيه از جمله آياتي است كه به روشني، بشارت به « ظهور» چنين حكومتي ميدهد؛ از اين رو اهل بيت(علیهم السلام)، در تفسير آن به اين ظهور بزرگ اشاره كردهاند. از امام علي(علیه السلام) در نهجالبلاغه آمده است:
« لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيا عَلَينَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَي وَلَدِهَا وَ تَلَا عَقِيبَ ذَلِكَ {وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ}»[17]؛
« دنيا پس از چموشي و سركشي ـ همچون شتري كه از دادن شير به دوشندهاش خودداري ميكند و براي بچهاش نگه ميدارد ـ به ما روي ميآورد ... سپس آيه و { نريد ان نمن...} را تلاوت فرمود».
در حديث ديگري ميفرمايد:
« هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ يبْعَثُ اللَّهُ مَهْدِيهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَيعِزُّهُمْ وَ يذِلُّ عَدُوَّهُمْ»[18]؛ « اين گروه آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) هستند، خداوند مهدي آنها را بعد از زحمت و فشاري كه بر آنان وارد ميشود، برميانگيزد و به ايشان عزّت ميدهد و دشمنانشان را ذليل و خوار ميكند».
آيه سوم
{وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْض كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يعْبُدُونَني لا يشْرِكُونَ بي شَيئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ}؛[19]
« خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين، جانشين [خود] قرار دهد؛ همان گونه كه كساني را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] قرار داد. و آن ديني را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمني مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت كنند و چيزي را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد؛ آنانند كه نافرمانند».
در آيات پيش از اين آيه، سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا و پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است و در اين آيه، بحث ادامه يافته و نتيجه اين اطاعت ـ كه همان حكومت جهاني است ـ بيان شده است. بر اساس آن، خداوند به كساني كه از شما ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را قطعاً خليفه روي زمين خواهد كرد؛ همان گونه كه پيشينيان را خلافت روي زمين بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، به طور ريشهدار و پا بر جا در صفحه زمين مستقر خواهد ساخت و خوف و ترس آنها را، به امنيت و آرامش مبدّل خواهد كرد. مردم تنها خدا را پرستيده و چيزي را شريك او قرار نخواهند داد.
بعد از اين برتري و فراگيري حكومت توحيد و استقرار آيين الهي و از ميان رفتن هر گونه اضطراب، ناامني و شرك، كساني كه بعد از آن كفر بورزند، به يقين فاسق واقعي خواهند بود!
به هر حال مجموع آيه نشانگر اين است كه خداوند به گروهي از مسلمانان صالح و مؤمن، سه نويد داده است:
- جانشيني و حكومت روي زمين؛
- نشر آيين حق به طور اساسي و ريشهاي در جهان؛
- از ميان رفتن اسباب ترس و ناامني.
نتيجه آنکه مردم در اين دوران با نهايت آزادي، خدا را ميپرستند، فرمانهاي او را گردن مينهند، هيچ شريك و شبيهي براي او قائل نميشوند و توحيد خالص را در همه جا
ميگسترانند.
نكته ها
- بر اساس اين آيه، افرادي قبل از مسلمانان داراي خلافت روي زمين بودند؛ حال اينان چه کسانياند؟ برخي از مفسران آن را اشاره به آدم و داود و سليمان(علیهم السلام) دانستهاند؛ چرا كه قرآن درباره آدم ميفرمايد: {إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة}؛[20] « من در زمين خليفهاي قرار ميدهم». درباره داود فرموده است: { يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْض}؛[21] « اي داود ما تو را خليفه در روي زمين قرار داديم». سليمان نيز به مقتضاي آيه شانزده سوره « نمل» وارث حكومت داود بود و خليفه در روي زمين شد.
اما برخي ديگرـ مانند علامه طباطبائي(رحمة الله علیه) ـ اين معنا را بعيد شمردهاند؛ زيرا تعبير{الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ} را متناسب انبيا ندانستهاند. به نظر ايشان در قرآن، اين تعبير در مورد پيامبران به كار نرفته است؛ از اين رو اشاره به امتهاي پيشين است كه داراي ايمان و عمل صالح بوده، در روي زمين حکومت يافتند.
جمعي ديگر معتقدند: اين آيه اشاره به « بني اسرائيل» است؛ زيرا آنها با ظهور موسي(علیه السلام) و در هم شكسته شدن قدرت فرعون، مالك حكومت روي زمين شدند؛ چنان كه در آيهاي آمده است:
{ وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذينَ كانُوا يسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتي بارَكْنا فيها}؛22« ما آن جمعيت مستضعف(مؤمنان بني اسرائيل) را وارث مشارق و مغارب ـ زميني را كه پر بركت كرديم ـ قرار داديم».
و نيز درباره همانها ميفرمايد:
{ وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْض}؛ « ما اراده كردهايم كه قوم مستضعف( مؤمنان بني اسرائيل) را در روي زمين تمكين دهيم (و صاحب نفوذ و مسلّط سازيم)».
- اين وعده الهي از آن كيست ؟
در اين آيه خداوند وعده حكومت روي زمين، برتري دين و آيين و امنيت كامل را به گروهي از مؤمنان و صالحان داده است. اما در اينكه منظور از اين گروه چه کسانياند؛ ميان مفسران گفت و گو است.
برخي آن را اشاره به حكومت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميدانند كه شرق و غرب جهان، در زير لواي حكومت آن حضرت قرار ميگيرد، آيين حق در همه جا نفوذ ميكند، ناامني و خوف و جنگ از صفحه زمين بر چيده ميشود و عبادت خالي از شرك، براي جهانيان تحقق مييابد.[23]
بدون شك آيه، هم شامل مسلمانان نخستين و هم حكومت حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميشود. طبق عقيده عموم مسلمانان ـ اعم از شيعه و اهل تسنن ـ آن حضرت سراسر زمين را پر از عدل و داد ميكند و او مصداق كامل اين آيه است؛ ولي با اين حال منعي از عموميت و گستردگي مفهوم آن نيست.
اينكه برخي ميگويند: كلمه « ارض» مطلق است و تمام روي زمين را شامل ميشود و اين منحصراً مربوط به حكومت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، با جمله « كما استخلف...» سازگار نيست؛ زيرا خلافت و حكومت پيشينيان به يقين در تمام پهنه زمين نبود.
به علاوه شأن نزول آيه نيز نشان ميدهد كه حداقل نمونهاي از اين حكومت در عصر پيامبر( براي مسلمانان (هر چند در اواخر عمر آن حضرت)، حاصل شده است.
گفتني است ثمره تمامي کوششهاي پيامبران و تبليغات مستمر و پيگير آنان و نمونه کامل حاكميت توحيد و امنيت كامل و عبادت، در زماني تحقق مييابد كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور ميکند.[24]
همانگونه كه گفته شد اين تفسيرها، به معناي انحصار مصداق آيه نيست؛ بلكه بيان مصداق كامل است. ابو بصير از امام صادق(علیه السلام) روايت كرده است: آن حضرت ذيل آيه شريفه چنين فرمود: « نزلت في الْقَائِم وَ أَصْحَابه»؛[25] «[اين آيه] در باره قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب ايشان نازل شده است».
علامه طباطبايي(رحمة الله علیه) در اين باره مينويسد: «... اين مجتمع طيّب و طاهر با صفاتي كه از فضيلت و قداست دارد، هرگز تاكنون در دنيا منعقد نشده و دنيا از روزی كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث به رسالت گشته، تاكنون، چنين جامعهاي به خود نديده است. ناگزير اگر مصداقي پيدا كند، در روزگار حضرت مهدی( خواهد بود؛ چون اخبار متواتری كه از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اهل بيت(علیهم السلام) در خصوصيات آن حضرت وارد شده، از تشکيل چنين جامعهای خبر میدهد. البته اين در صورتی است كه روی سخن در آيه را متوجه مجتمع صالح بدانيم، نه تنها حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)».
آن گاه ايشان ادامه ميدهد: « خواهيد گفت: طبق اين نظريه چه معنا دارد كه روی سخن را در زمان نزول آيه به {الذين آمنوا و عملوا الصالحات} كند، در حالی كه مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن روز نبود (نه خودش بود و نه يكی از اهل زمانش)؟
در پاسخ ميگوييم: اين سؤال ناشی از اين است كه پرسش كننده، ميان خطابهای فردی با خطابهای اجتماعی خلط كرده است؛ چون خطاب ممكن است دو جور متوجه اشخاص شود: يكی اينكه اشخاصی را مورد خطابی قرار دهند؛ بدين جهت كه خصوصيات خودِ آنان مورد نظر است. به طور ديگر اينکه همان اشخاص را مورد خطاب قرار دهند ـ نه از اين جهت که شخصِ خود آنان مورد نظر باشد، بلکه ـ از اين جهت که جمعيتي هستند داراي صفاتي معين. در صورت اول، خطاب از مخاطبان به غير مخاطبان متوجه نميشود و شامل آنها نميگردد ـ نه وعدهاش، نه وعيدش ونه هيچ چيز ديگرش ـ و در قسم دوم اصلاً اشخاص دخالتي ندارند و خطاب متوجه دارندگان صفات کذايي است که در اين صورت به ديگران نيز متوجه ميشود.
در آيه شريفه، خطاب از قبيل خطابهاي دوم است که بيانش گذشت و اغلب خطابهاي قرآني ـ که يا مؤمنان را مخاطب کرده و يا کفار را ـ از اين قبيل است».[26]
در مجمع البيان در ذيل آيه {وَعَدَ اللهُ الذينَ آمنوا مِنكُم ...} آمده است: مفسران در اينكه (الذينَ آمَنوا مِنكُم) چه كسانياند، اختلاف دارند و از اهل بيت(علیهم السلام) روايت شده كه منظور، مهدي از آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
عياشی به سند خود از علی بن الحسين(علیه السلام) روايت كرده است: وقتی اين آيه را تلاوت كرد، فرمود: به خدا سوگند! ايشان شيعيان ما اهلبيتاند كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان، به وسيله مردی از ما تحقّق میبخشد و او مهدی اين امت است. او كسی است كه رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهاش فرمود: اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خدا آن روز را آن قدر طولانی میكند تا مردی از عترتم قيام كند كه هم نام من است. او زمين را پر از عدل و داد میكند، آن چنان كه از ظلم و جور آکنده شده باشد. نظير اين روايت از ابی جعفر و ابی عبد الله(علیه السلام) نقل شده است.
علامه طباطبايي در جمع بندي مباحث مينويسد: « از ائمه اهل بيت(علیهم السلام) در اين باره اخباری روايت شده است. در گذشته هم بيان انطباق آيه بر مضمون اين روايات گذشت و نيز در مجمع البيان بعد از نقل روايت بالا آمده است: بنابر اين مراد از {الذينَ آمَنوا وَ عَمِلُوا الصالحات} رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت او(علیهم السلام) است».[27]
آيه چهارم
{وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيراتِ أَينَ ما تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ}؛[28]
« و براي هر كسي قبلهاي است كه وي روي خود را به آن [سوي] ميگرداند؛ پس در كارهاي نيك بر يكديگر پيشي گيريد. هر كجا كه باشيد، خداوند همگي شما را [به سوي خود باز] ميآورد؛ در حقيقت، خدا بر همه چيز توانا است».
نكته ها
- روز جمع شدن ياران حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در روايات متعددي از اهل بيت(علیهم السلام)، عبارت {أَينَ ما تَكُونُوا يأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا}، به جمع شدن ياران و اصحاب حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، هنگام ظهور تفسير شده است. امام باقر(علیه السلام) در باره اين آيه فرمود:
« يعْنِي أَصْحَابَ الْقَائِمِ الثَّلَاثَ مِائَةِ وَ الْبِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً قَالَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ الاُمَّةُ الْمَعْدُودَةُ قَالَ يجْتَمِعُونَ وَ اللَّهِ فِي سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَزَعٌ كَقَزَعِ الْخَرِيفِ»؛[29]
« منظور اصحاب امام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است كه سيصد و چند نفرند. به خدا سوگند! منظور از « امت معدوده» آنان هستند. به خدا سوگند! در يك ساعت همگي جمع ميشوند؛ همچون پارههاي ابر پاييزي كه بر اثر تند باد، جمع و متراكم ميگردد».
امام علي بن موسی الرضا(علیه السلام) نيز میفرمايد: « وَ ذَلِكَ وَ اللَّهِ أَنْ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا يجْمَعُ اللَّهُ إِلَيهِ شِيعَتَنَا مِنْ جَمِيعِ الْبُلْدَانِ»؛[30] « به خدا سوگند! هنگامي كه مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قيام كند، خداوند پيروان ما را از تمام شهرها گرد او جمع ميكند».
اين تفسير از مفاهيم بطون آيه است؛ چرا كه طبق روايات، آيات قرآن گاهی معاني متعددي دارد كه يك معنا ظاهری و عمومي است و ديگري مفهوم دروني و به اصطلاح بطن آيه است كه جز پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) و كساني كه خدا بخواهد، از آن آگاه نيستند.
از منظر اين روايات، خدايي كه قدرت دارد ذرات پراكنده خاك انسانها را در قيامت، از نقاط مختلف جهان جمعآوري كند؛ به آساني میتواند ياران مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در يك روز و يك ساعت، براي افروختن نخستين جرقههاي انقلاب و تأسيس حكومت عدل جهانی و پايان دادن به ظلم و ستم، گرد آورد.
علامه طباطبايي(رحمة الله علیه) در ذيل آيه مينويسد:« در اخبار فراواني از طريق شيعه، نقل شده است: اين آيه درباره اصحاب قائم آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و از بعضي استفاده ميشود: اين از باب تطبيق و جري است».[31]
آيه پنجم
{بَقِيتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ وَ ما أَنَا عَلَيكُمْ بِحَفيظ}؛[32]
« اگر مؤمن باشيد، باقي مانده خدا براي شما بهتر است و من بر شما نگاهبان نيستم».
در روايات گوناگونی آمده است: « بقية الله» تفسير به وجود امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) يا برخی ديگر از امامان(علیهم السلام) شده است. امام باقر(علیه السلام) فرمود:
« وَ أَوَّلُ مَا ينْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآيةُ {بَقِيتُ اللَّهِ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ} ثُمَّ يقُولُ: أَنَا بَقِيةُ اللَّهِ فِي أَرْضِه»؛[33] « نخستين سخني كه مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از قيام خود ميگويد، اين آيه است: { بَقِيتُ اللّهِ خَيرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ}؛ سپس ميفرمايد: « منم بقيةالله بر روي زمين».
درست است كه در آيه مورد بحث، مخاطب قوم شعيب بوده و منظور از« بقية الله»، سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهي است؛ ولي هر موجودی نافع ـ كه از طرف خداوند برای بشر باقي مانده و مايه خير و سعادت او گردد ـ « بقيةالله» محسوب ميشود. بر اين اساس تمام پيامبران الهي و پيشوايان بزرگ بقيةاللهاند. تمام رهبران راستين نيز كه پس از مبارزه با يك دشمن سر سخت براي يك قوم و ملت باقي ميمانند، از اين نظر بقيةاللهاند. سربازاني كه پس از پيروزي از ميدان جنگ باز ميگردند، آنان نيز بقيةاللهاند.
از آنجايي كه مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابي پس از بعثت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است، يكي از روشنترين مصاديق « بقيةالله» و شايستهترين فرد به اين لقب است؛ به خصوص كه تنها باقي مانده بعد از پيامبران و امامان است.
آيه ششم
{هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَدينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَیالدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ الْمُشْرِكُونَ}؛[34]
« او كسي است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد، تا آن را بر هر چه دين است پيروز گرداند؛ هر چند مشركان خوش نداشته باشند».
آيه شريفه، با همين الفاظ در سوره « صف»، آمده و با تفاوت مختصري در « سوره فتح»، تكرار شده است و خبر از رويدادی مهم ميدهد. اين اهميّت موجب تكرار آن شده است و از جهاني شدن اسلام و فراگيری اين آيين بر روی زمين خبر ميدهد.
برخی از مفسران پيروزي مورد بحث آيه را به معناي پيروزي منطقهاي و محدود گرفتهاند ـ كه در عصر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و يا زمانهاي بعد از آن براي اسلام و مسلمين صورت پذيرفت ـ ولي با توجه به اينكه در آيه هيچ گونه قيد و شرطي نيست و از هر نظر مطلق است، دليلي ندارد كه معناي آن را محدود كنيم. مفهوم آن پيروزي همه جانبه اسلام بر همه اديان جهان است؛ يعنی، سرانجام اسلام همه كره زمين را فرا گرفته، بر همه جهان چيره خواهد گشت.
شكي نيست در حال حاضر، اين موضوع تحقق نيافته؛ ولي اين وعده حتمي خدا به تدريج در حال تحقق است. طبق روايات تكامل اين برنامه، هنگامي خواهد بود كه حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور كند و برنامه جهاني شدن اسلام را تحقق بخشد.
شيخ صدوق(رحمة الله علیه)، از امام صادق(علیه السلام)، در تفسير اين آيه نقل میكند:
« وَ اللَّهِ مَا نَزَلَ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ وَ لَا ينْزِلُ تَأْوِيلُهَا حَتَّي يخْرُجَ الْقَائِمُ( فَإِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ لَمْ يبْقَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ لَا مُشْرِكٌ بِالْإِمَامِ إِلَّا كَرِهَ خُرُوجَهُ حَتَّي لَوْ كَانَ كَافِرٌ أَوْ مُشْرِكٌ فِي بَطْنِ صَخْرَةٍ لَقَالَتْ يا مُؤْمِنُ في بَطْنِي كَافِرٌ فَاكْسِرْنِي وَ اقْتُلْهُ»؛[35] « به خدا سوگند! هنوز تأويل اين آيه نازل نشده و نخواهد شد، تا آنکه قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خروج كند. وقتي او ظهور کرد، ديگر هيچ کافر به خدا و منکر امامي نميماند؛ مگر اينکه از خروج آن حضرت ناراحت ميشود! حتي اگر کافري در دل سنگي پنهان شود، آن سنگ ميگويد:اي مؤمن! در دل من کافري پنهان شده، مرا بشکن و او را بيرون بياور و به قتل برسان».
علامه طباطبايي(رحمة الله علیه) پس از ذکر اين حديث در ذيل آيه شريفه مينويسد: نظير اين روايت را عياشی از ابی مقدام، از ابی جعفر(علیه السلام) و نيز از سماعه از امام صادق(علیه السلام) نقل و طبرسی مثل آن را از ابیجعفر(علیه السلام) روايت كرده است.
در تفسير قمی آمده است: اين آيه درباره قائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل شده و اينكه درباره آن حضرت نازل شده، بدين معنا است كه خروج او تأويل اين آيه است. از روايت صدوق هم اين برداشت استفاده میشد.
در الدُّرالمنثور نقل شده است: سعيد بن منصور، ابن منذر و بيهقی در سنن خود از جابر روايت كردهاند كه او در تفسير آيه {لِيُظهِرَهُ عَلی الدينِ كُلِهِ} گفته است: معنای اين آيه، صورت وقوع به خود نمیگيرد؛ مگر وقتی كه هيچ يهودی و مسيحی و صاحب ملتی نماند جز اسلام. و نيز صورت نمیگيرد، مگر وقتی كه گرگ و گوسفند، شير و گاو و انسان و مار با هم زندگی كنند و از يكديگر ايمن شوند. همچنين واقع نمیشود، مگر وقتی كه هيچ موشي انباني را سوراخ نكند و واقع نمیشود، مگر وقتی كه جزيه به كلی لغو شود و صليبها شكسته و خوكها كشته شوند و اين وقتی است كه عيسی بن مريم از آسمان فرود آيد.
علامه طباطبايي پس از نقل اين مطلب، در توضيح آن مينويسد: « منظور از لغو جزيه ـ به قرينه صدر روايت ـ اين است كه موضوعی برای جزيه باقی نمیماند. و دلالت اين روايت بر اينكه در آن روز كفر و شركی در روی زمين باقی نمی ماند؛ معنايي است كه روايتهای ديگر نيز بر آن دلالت دارند».[36]
پيش از اين نيز اشاره شد كه برخي از دانشمندان شيعه، شمار آيات مربوط به « مهدويّت» را افزون بر 120 ذکر کردهاند که ميتوان به کتابهاي مفصل در اين زمينه مراجعه کرد.[37]
نتیجه:
از آنچه بیان شد مشخص گردید که قرآن کریم در باره ظهور و قيام حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به صورت كلي مباحثی را مطرح كرده و بشارت به تشكيل حكومت عدل جهاني و پيروزي صالحان داده است. و مفسران شيعه و برخي از مفسران اهل سنّت، اين گونه آيات را ـ به استناد روايات اهل بيت(علیهم السلام) و نظرات دانشمندان اسلامي ـ مربوط به موعود آخر الزمان حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانستهاند.
پینوشتها:
[1]. رک: محمد هادي معرفت، تفسير و مفسران، ج1، ص18.
[2]. همان، ص 22 و 23.
[3]. آل عمران (3)، آیه 7.
[4]. کهف (18)، آیه 78.
[5]. محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج 1، ص 25 و 26.
[6]. آل عمران (3)، آيه7.
[7]. انبيا (21)، آيه 105.
[8]. ر. ك: اعراف (7)، آيه137.
[9]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص184.
[10]. مزامير داود، 37، بند 9.
[11]. همان، بند 11.
[12]. همان،37، بند 27.
[13]. همان، بند 29.
[14]. همان، بند 18.
[15]. ر.ک: ناصر مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 13، صص 515 ـ 524.
[16]. قصص (28)، آيه 5.
[17]. سيّد رضي(رحمة الله علیه)، نهج البلاغه، ص 506.
[18]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص184.
[19]. نور (24)، آيه 55.
[20]. بقره (2)، آيه 30.
[21]. ص (37)، آيه 26.
[22]. اعراف (7)، آيه 137.
[23]. ر.ک: محمد حسين طباطبايي، تفسير الميزان، ج15، ص218.
[24]. ناصر مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 14، صص530 ـ 532.
[25]. محمد بن حسن طوسي(رحمة الله علیه)، كتاب الغيبة، ص 173؛ نعماني، الغيبة، ص240، ح35.
[26]. محمد حسين طباطبايي، ترجمه الميزان، ج 15، ص 220.
[27]. همان، ج 15، ص225.
[28]. بقره (2)، آيه 148.
[29]. محمد بن يعقوب کليني، كافي، ج8 ، ص313 .
[30]. محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج52، ص291، ح37.
[31]. تفسير الميزان، ج1، ص467.
[32]. هود (11)، آيه 86.
[33]. صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص330، باب 33، ح16.
[34]. توبه (9)، آيه 33.
[35]. كمالالدين و تمام النعمة، ج، 2، ص670.
[36]. تفسير الميزان، ج9، ص 392.
[37]. ر. ک: سيّد هاشم بحراني، سيمای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن، ترجمه سيد مهدی حايری قزوينی.
- برگرفته از کتاب درسنامه مهدویت (1)