مقدمه:
ادعای مدعیان دروغین مهدویت، به مانند هر ادعای دیگری، در چارچوب زمانه طرح ادعا و شرایط فرهنگی و اجتماعی مدعی معنا پیدا میکند، به همین سبب است که ادعای مدعیان دروغین درهرکجا، ویژگیهای خاصی را به خود میگیرد. گذشته از این ادعای هر یک ازمدعیان، میتواند از خاستگاه متفاوتی نشأت گرفته باشد، یا سر انجامی خاص ازطرح ادعا پدید آمده باشد، یا مهدیای با ویژگیهای ماهوی متمایز نوید داده شده باشد. در نظر نیاوردن این زمینههای تمایز و روی آوردن به شباهتهای ظاهری، میتواند موجب دور شدن مطالعات ما از واقعیتهای مهم موجود در این موضوع گردد. در متن حاضر از مهمترین یافتههای تحقیق در گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت، به انواع مدعیان دروغین به لحاظ سر انجام ادعا پرداخته شدهاست.
الف) انواع مدعیان دروغین به لحاظ سرانجام ادعا
مدعیان دروغین مهدویت، بسته به نسبتی که میان آنها و سرانجام ادعایشان تصور میشود، حداقل به چهار دسته تقسیم میشوند:
1. تشکیل حکومت
از حیث سرانجام ادعا نیز برخی از این ادعاها به تشکیل حکومت انجامید. برای نمونه ادعای مهدویت عبیدالله المهدی[1] به تشکیل حکومت فاطمیان انجامید. آغاز حکومت فاطمیان ابتدا مغرب اقصی (مراکش) بود که به تدریج به تونس، الجزایر، مغرب، مصر، شام، حجاز و برخی از نواحی عراق گسترش پیدا کرد. بعد از عبیدالله المهدی سیزده حاکم از نسب او حکومت کردند. آنها از سال (297 تا 567ق)، به مدت 270 سال حکم راندند و در سال (567ق) به دست ایوبیان منقرض شدند.[2] اوضاع اجتماعی و اقتصادی اقوام شمال آفریقا که با انواع نابرابریها و قحطی دست و پنجه نرم میکردند و نیز ضعف خلافت عباسی سبب گردید فاطمیان با تکیه بر مذهب و استفاده ابزاری از آن، برای پیشبرد اهداف سیاسی وارد منطقه شوند.[3] آنان قیام خود را برای تشکیل حکومت مهدی نشان دادند و شعارهای خود را مطابق با روحیه اصلاحطلبانه و آرمانخواهانه بربرها انتخاب کردند. فاطمیان از آرمانخواهی بربرها که نجات از مشکلات را در ظهور مهدی موعود و تشکیل دولت او میدانستند، با طرح قیام و جهاد برای تشکیل حکومت مهدی و همراهی با او، به بهترین شکل بهره گرفتند. بسترسازی داعیان اسماعیلی از جمله ابوعبدالله شیعی[4] سبب گردید تا عبیدالله ادعای مهدویت کرد و بسیاری از مردم آفریقا به پندار مهدی موعود با او بیعت نمودند.[5] ابوعبدالله شيعي تلاش فراواني در به مقصد رساندن قيام فاطميان و مهدويت « عبيدالله المهدي» انجام داد. وی در طول هفده سال، زمينه برپايي خلافت فاطميان را با فعاليتهاي تبليغي و نظامي خود فراهم آورد. ابوعبدالله شيعي به اقوام بربر افريقيه ميگفت مهدي موعود زنده است و در بين آنها زندگي ميكند. ابوعبدالله شيعي، براي جلب قبايل « كتامي» كه از مشهورترين قبايل شمال آفريقا است، احاديث و پيشگوييهايي نقل ميكرد كه طبق آنها، قبايل كتامي از ياران مهدي موعود هستند.[6]
وي مكرراً اسم مهدي را در خطابههاي خود ميآورد. ابوعبدالله شيعي معتقد بود عبيدالله كه با عنوان مهدي در بين اصحابش ظهور خواهد كرد عزم، اراده و قدرت آنها را در مقابله با دشمنان زيادتر خواهد كرد. وقتي عبيدالله مهدي به بلاد مغرب نزديك شد، ابوعبدالله وعده ظهور قريبالوقوع او را داد و از اين طريق در جهت كم اهميت جلوه دادن مخالفان حداكثر استفاده را كرد.[7]
شايان ذكر است كه داعيان اسماعيلي نيز براي گرايش هرچه بيشتر مردم به مهدويتِ « عبيدالله المهدي» شايع كردند كه ظهور مهدي نزديك است و بر اساس بعضي روايات منسوب به اهل بيت(علیهم السلام)، ظهور او از مغرب خواهد بود. آنان پيشبيني ميكردند كه زمان ظهور در سال غلبه فاطميان بر افريقيه است. « ابوعبدالله شيعي»، نيز به اقوام بربر و باديهنشين وعده ميداد كه ظهور مهدي موعود بسيار نزديك است. همين امر بستر اجتماعي مناسبي را براي استقبال از مهدويت « عبيدالله المهدي» فراهم ميكرد.[8] مبلغان اسماعيلي براي جلب اقوام بربر و باديهنشين به طرف مهدويت، احاديثي جعل كردند كه طبق اين احاديث مهدي موعود از بين اقوام شيعهنشين ظهور خواهد كرد. بيشتر اين احاديث، ظهور مهدي را از نواحي دور دست كشورها و كنارههاي سرزمينهاي آباد مانند « زاب» در افريقيه و « سوس» در مغرب تعيين ميكرد.[9] قاضی نعمان[10] نیز به عنوان یک نظریهپرداز تلاش وافری در تحکیم باور اسماعیلیان داشت. برای نمونه او احادیث مربوط به طلوع خورشید از مغرب[11] را بر ظهور عبیدالله مهدی از مغرب افریقا به تأویل برده است.[12] وی تلاش میکند با نقل روایاتی پیرامون انصار مهدی آنها را بر داعیان اسماعیلی و نیروهای نظامی که منجر به پیروزی عبیدالله المهدی شدند تطبیق دهد.[13] وی کوشیده روایاتی که پیرامون صفات و ویژگیها، سیره ونسب حضرت مهدی است را بر عبیدالله المهدی منطبق کند.[14] کتاب افتتاح الدعوه[15] قاضی نعمان مهمترین و کهنترین مصدر تاریخ فاطمیان است.
2. جنبش مسلحانه
گفتنی است سرانجام برخی از ادعاهای دروغین مهدویت نیز، به جنبش[16] مسلحانه منجر شد. و یا حتی در برخی موارد برای پیشبرد قیام و جنبش خودبه دیگران نسبت مهدویت میدادند. برای نمونه گروهی در جناحیه[17] معتقد بودند که عبدالله بن معاویه بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، مهدی است. البته اینان خود دو گروه بودند؛ عدهای او را مهدی دادگستر حاکم نهایی حکومت آخر الزمان میدانستند، ولی عدهای دیگر از آنان معتقد بودند او علمدار و تحققبخش حکومت موعود از خاندان علی و فاطمه است و در حقیقت پس از برپایی حکومت عدل آن را به فردی از خاندان علی و فاطمه تقدیم میکند.[18] عبدالله، یکی از قیامکنندگان بر ضد حکومت اموی بود که عباسیان نیز از او دل خوشی نداشتند و بالأخره در سال (129ق) به دست پیروان ابومسلم خراسانی کشته شد.[19]
عبدالله بن معاویه که از خطبا و شعرای بزرگ زمان خود بود،[20] در سال(127ق) در کوفه علیه عامل و فرماندار منصوب از طرف بنیامیه قیام کرد و خیلی زود بر تعدادی از شهرهای ایران همانند فارس، اصفهان و ری مسلط شد. اما در جنگی که بین او و یزید بن عمر بن هبیره سردار سپاه بنیامیه روی داد، شکست خورد و برای کمکخواهی از ابومسلم خراسانی که شعار « الرضا من آل محمد» را طرح کرده بود، عازم خراسان شد. اما در شهر هرات عامل ابومسلم خراسانی به نام ابونصر مالک بن هیثم خزاعی او را در سال (129ق) به قتل رساند.[21] در منابع ملل و نحلل عقاید باطل بسیاری نظیر حلال دانستن محرّمات، انکار قیامت و اعتقاد به تناسخ را به وی نسبت میدهند.[22] احتمال فراوان میرود که این نسبتها، از ساختههای دشمنان او یعنی بنیعباس باشد، زیرا که عبدالله بن معاویه از رقبای سرسخت عباسیان در مقابله با امویان بوده است و عباسیان در متهم کردن رقیب از هیچ چیز ابا نداشتند؛ به ویژه اگر مخالفین و رقبای آنها بهانه کافی نیز به دست داده باشند. سه سال بعد، در سال (132ق) بنیعباس که او را به قتل رسانده بودند، به حکومت رسیدند و با نسبت دادن عقاید باطل به او، توانستند بسیاری از گروههای شورشی نوظهور را به او نسبت داده و آنها را از میان بردارند.[23]
او هرگز ادعای مهدویت نداشت، بلکه گروههای منتسب به او با طرح ادعای مهدویت وی درصدد سوءاستفاده از این امر بودند. و پس از مرگ عبدالله مدعی شدند که او زنده است و در کوههای اصفهان زندگی میکند، نمیمیرد تا اینکه ظهور کند و رهبری مردم را برعهده گیرد. و او همان مهدی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت او را داد.[24] پیروان وی را با عنوان « مهدی» و « قائم» معرفی میکردند؛[25] انتخاب لفظ « قائم» در کنار « مهدی» نشانگر اعتقادات شیعی جناحیه میباشد.[26]
برای نمونه بعضي از فرقههاي غلات مانند مغيريّه ـ از پيروان مغيره بن سعيد عجلي كه در زمان امام باقر(علیه السلام) زندگي ميكرد ـ از قيامهاي علويان بر ضد حكومت عباسي سوءاستفاده ميكردند و با ادعاي مهدويت رهبران قيام، سعي در جذب نيرو داشتند. مغيريّه ادعا داشتند محمد بن عبداللهمحض از نوادگان امام حسن مجتبی(علیه السلام) معروف به نفس زكيه كه بر ضد بنيعباس يعني حكومت منصور قيام كرد و كشته شد، مهدي است و كشته نشده است؛ بلكه در كوههاي ناحيه حاجز بين مكه و نجد زندگی میکند تا هنگام ظهورش فرا رسد.[27]
ادعای مهدویت مهدي سوداني نیز این گونه بود. او در سودان با تكيه بر حس نجاتباوري مردم مظلوم سودان، آنان را عليه ظلم و ستم بسيج كرد. سودان تا اوايل دهه هشتاد قرن نوزدهم ميلادي از ناحيه سه گروه تحت ظلم و ستم قرار داشت: استعمارگران انگليسي، حكام و مأموران ترك و مصري، ملاكين و تجار بزرگ محلي و منطقهاي.[28] اين فشارها و ظلمها به تدريج مخالفتها و اعتراضات گستردهاي را در سراسر سودان به همراه داشت. البته مهمترين مسأله مورد اعتراض؛ هجوم و حضور بيگانگان بود. تودههاي مردم محروم و مسلمانِ اقوام بربر هستة مركزي جنبش اصلاحي و ضد استعماري را آغاز كردند. رهبر اين جنبش گسترده كه از سال (1881 ميلادي) شروع شد، كسي نبود جز محمد احمد بن عبدالله (1843-1885م) معروف به مهدي سوداني. وي فرزند يك قايقساز ساده بود كه از كودكي در كنار مردم محروم و ضعيف سودان زندگي كرده بود.
هجوم همهجانبه استعمار به سودان و مقابله گسترده و پرشور مهدی سودانی در مقابل استعمارگران نیز، باعث شد بسیاری از مردم سودان به او بپیوندند و از قیامش حمایت کنند.[29]
سال (1883 ميلادي) سال پيروزي جنبش سوداني است؛ زيرا پيروان مهدي سوداني و نيروهاي او طي يك سری عملیات؛ شكستهاي سختي بر نيروهاي مشترك انگليسي ـ مصري تحت فرماندهي ژنرال كبير و ديگران وارد كردند و همه ايالات سودان را آزاد نمودند.[30]
مهدی سودانی جنبش خود را براساس « طریقه» سازماندهی کرد که مطابق دیدگاه سنتی طریقتهای صوفیانه، رابطه قوی مرید و مراد و بیعت با رهبر در آن جایگاه ویژهای داشت.[31]
سیدجمالالدین در شمارههای مختلف نشریه عروه الوثقی با درج گزارش درباره رویدادهای سودان بارها از مهدی سودانی و مبارزات و دلاوریهای او و پیروانش با تجلیل یاد کرده و مسلمانان جهان را به کمک و حمایت جنبش وی دعوت و سفارش میکرده است.[32]
مهدي سوداني در اوت (1881 ميلادي) اعلام كرد « مهدي موعود» است و از آسمان به زمين آمده تا دين حقيقي را برقرار كند. او از مردم خواست قوانين حقيقي اسلام را احيا كنند و بر ضد استعمارگران اروپايي بپاخيزند. او اعلام داشت حكومت او به ظلم و ستم و باج و خراجگیری ستمگران پايان خواهد داد و برابري و عدل و داد را در كشور برقرار خواهد كرد.33 برخی نیز ادعاهای واهی به وی نسبت دادهاند.[34]
از نظرگاه مؤلفان کتاب تاریخ سودان بعد از اسلام، مهدی سودانی مدعی مقام یگانه برای خود بود که در سه عنوان امام، جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و مهدی موعود جمع میشد. در مقام امامت، وی ادعای پیشوایی جامعه مسلمانان را داشت و با اصلاح جامعه سعی داشت وظیفه پیامبر را تکرار کند و همچون مهدی موعود، وی شخصی وابسته به رستاخیز بود که ظهورش خبر از پایان زمان میداد.[35]
برخی از پژوهشگران معتقدند که وی خود را « متمهدی» میدانسته و هم خودش و هم جانشینش عبدالله و پیروانشان منتظر ظهور مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودهاند. این عده ادعای دروغین مهدویت را از طرف دشمنان چندگانه او با تفسیر خاص از سخنانشان و به قصد مخدوش کردن چهره مذهبی و دینی جنبش مهدی میدانند. این عده معتقدند این مهم را جهاد مقدس وی بر علیه استعمار انگلستان تقویت میکند. اگر چه احتمال میرود انحرافاتی در عقاید مذهبی و صوفیانه مهدی سودانی بوده باشد.[36]
اما شواهد و قرائن فراوان تاریخی گواه آن است که مهدی سودانی ادعای مهدویت داشته است. محمد سعید القدّال در کتابی که پیرامون مهدی سودانی با عنوان الامام المهدی، محمد احمد بن عبدالله نگاشته است بر این مهم صحه میگذارد. وی مینویسد مهدی سودانی رؤیاهایی میدید و میشنید که به او می گفتند: « یا مهدی الله» و یا « مرحباً للمهدی» و به جایی رسید که یقین کرد که مهدی است. و در نامههای خود می نوشت: من العبد المفتقر الی الله محمد المهدی.[37]
سيد محمد بن علي السنوسي ادريسي[38](1791-1859م) پايهگذار و رهبر جنش اصلاحي ضد استعماري سنوس، با طرح مهدویت فرزندش محمد المهدی[39] درصدد تقویت انگیزشی مردمی بود که مورد هجوم استعماري و نظامي غرب قرار گرفته بودند تا با بسيج مردم و تحريك آنان، به مبارزه با تهاجم دولتهاي انگليس، فرانسه و ايتاليا بپردازند.[40] رشیدرضا به ادعای مهدویت محمد المهدی سنوسی اشاره میکند و مینویسد طرفداران وی او را مهدی منتظر میدانند و معتقدند وی مخفی شده است و از مرگ وی سخن نمیگویند.[41]
جنبش سید احمد بریلوی(م 1831م) از شاگردان شاه[42] ولیالله دهلوی[43] از جمله نهضتها و قیامهایی بود که منجر به طرح ادعای مهدویت وی از سوی طرفدارانش شد. سید احمد حرکت و قیام خود را « جنبش طریقه محمدی» نامید و علیه سیکها و انگلیسیها به مبارزه پرداخت. این نهضت در سال (1821م) در دهلی آغاز گشت. وی در ابتدا اگرچه پیروزیهایی به دست آورد، ولی سرانجام به دلیل اختلاف و نفاق و خیانت در بین یارانش در سال (1831م) کشته شد. سید احمد تقدیس بیش از حد پیامبران و اولیای الهی را بدعت میشمرد. نیز سجده بر قبور، طلب حاجت از مردگان، تعزیه برای امام حسین(علیه السلام) و نذر و نیاز به درگاه اولیای الهی را بدعت میدانست. بعد از کشته شدن وی در میان یارانش شایع گشت که وی همان مهدی موعود است.[44] چنین ادعایی را باید منطبق بر الگوی سنی با گرایشات شدید سلفی و حدیثگرایی دانست.
3. تأسیس فرقه انحرافی
برخی از این ادعاها همانند ادعای کیسانیه[45] پیرامون محمد بن حنفیه و واقفیه[46] پیرامون امام کاظم(علیه السلام) و علی محمد شیرازی به تأسیس فرقه انحرافی منجر شد. نكته پر اهميت آن است كه بسياري از اين ادعاها، در آغاز پيدايي، كمتر از آن بودند كه بعدها شدند. در واقع در مقطع ايجاد اين انحرافها، كمتر كسي فكر ميكرد يك جريان كوچك و كماثر، روزي به صورت يك فرقه و جريان، در تاريخ بماند و زمینههای انحرافات گوناگون اخلاقي، اجتماعي و اعتقادي را فراهم آورد. طبعاً اگر در زمان مناسب و به هنگام، عالمان و حاكمان متعهد و مسئول با اينگونه انحرافات برخورد ميكردند و با افشاگري يا رديّهنويسي و حتي ايجاد محدوديت، مانع از عضوگيري و گسترش آن در ميان مردم ميشدند، ميزان اثرگذاري آن در گستره زمان محدود ميشد و طبعاً در طول تاریخ، اثري از آنها باقي نميماند. شايد همين مسئله، رمز حساسيت اسلام در مقابل بدعت و بدعتگذاران باشد و علت تأكيدي است كه اين دين حنيف بر مقابله با اينگونه انحرافات از سوي عالمان دينشناس و مسئول دارد.
4. محدود و کم اثر
البته بسیاری از این ادعاها نیز محدود و کم اثر بودند و هم اکنون از آنان هیچ اثری بر جای نمانده است. برای نمونه ابنحجرعسقلانی در ذیل نام « تمرتاش بن النوین جوبان» مینویسد که وی مدعی مهدویت بود. پدرش وی را از این مطلب منع کرد؛ اما اهمیت نداد و در سال (728ق) به قتل رسید.[47]
نتیجه:
مدعیان دروغین مهدویت، بسته به نسبتی که میان آنها و سرانجام ادعایشان تصور میشود، حداقل به چهار دسته تقسیم میشوند. برخی از این ادعاها به تشکیل حکومت انجامید. و سرانجام برخی از ادعاهای دروغین نیز، به جنبش مسلحانه منجر شد. برخی از این ادعاها همانند ادعای کیسانیه و واقفیه و علی محمد شیرازی به تأسیس فرقههای انحرافی منجر گردید. نكته پر اهميت آن است كه؛ گرچه بسیاری از این ادعاها محدود و کم اثر بود و از بین رفتند؛ اما برخی از اين ادعاها، به صورت يك فرقه و جريان، در تاريخ ماند و زمینههای انحرافات گوناگون اخلاقي، اجتماعي و اعتقادي را نیز فراهم آورد.
پینوشتها:
[1]. ر.ک: قاضی نعمان، افتتاح الدعوه، ص54- 258.
[2]. ابناثیر، الکامل، ج8، ص131.
[3]. « اهمیت و جایگاه این حکومت اسماعیلی مذهب نه فقط مربوط به کثرت پیروان و برجستگی برخی از عقاید آنهاست، بلکه از این جهت نیز مطرح بوده که آنان توانستند یکی از بزرگترین حکومتهای عصر خود را تشکیل داده، در مقابل عباسیان قد علم کنند. آنان با تشکیل چنین دولتی توانستند از عباسیان، که با استفاده از زمینههای سیاسی- اجتماعی و انتساب خود به اهلبیت(علیهم السلام) بر علویان سیطره پیدا کرده بودند، انتقام تاریخی خود را بگیرند».
[4]. ر.ک: قاضی نعمان، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن علی اصغرفیضی، ص154.
[5]. « مراجعه کنید به: محمدعلی چلونگر، زمینههای پیدایش خلافت فاطمیان».
[6]. محمدعلي چلونگر، زمينههاي پيدايش دولت فاطميان، ص175.
[7]. همان.
[8]. ابي عبدالله محمد الضهاجي، تاريخ فاطميان، (ترجمه كتاب ملوك بني عبيد و سيرتهم)، ترجمه حجتالله جودكي، ص52.
[9]. ابن خلدون، تاريخ، ج1، ص328.
[10]. ر.ك: اميرجوان آراسته،« قاضي نعمان و مذهب او»، اسماعیلیه، ص318.
[11]. ر.ک: شیخ طوسی، الغیبه، ص53.
[12]. رک: قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج3، ص418.
[13]. قاضی نعمان، شرح الاخبار،ج3، ص359.
[14]. همان، ص378.
[15].ر.ک: دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص110.
[16]ر.ک: علیبابایی، فرهنگ علوم سیاسی، ص208.
[17]. ر.ک: ابنعنبه، عمده الطالب، ص35.
[18]. در این زمینه ر.ک: اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص43، اشعری، مقالات الاسلامیین، ص20.
[19]. نوبختی، فرق الشیعه، ص49.
[20]. « سخنان زیبا و خطبههای ادبی وی در امهات کتب ادبیات عرب نظیر «البیان و التبیین» جاحظ و «الاغانی» ابوالفرج و «اخبار الموفقیات» زبیر بن بکار آمده است».
[21]. ر.ک: ابناثیر، الکامل، ج5، ص5.
[22]. ر.ک: اشعری، المقالات و الفرق، ص41؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص49.
[23]. ر.ک: صفری فروشانی، غالیان کاوشی در جریانها و برآیندها، ص92.
[24]. اشعری، مقالات الاسلامیین، ص20.
[25]. نوبختی، فرق الشیعه، ص35.
[26]. ر.ک: فصلنامه مشرق موعود، شماره 1، بهار 86، ص37.
[27]. نوبختی، همان، ص79.
[28]. همان، ص256.
[29]. ر.ک: دارمستتر، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزده، ص199.
[30]. پي. ام. هالت ـ ام دبليو، تاريخ سودان بعد از اسلام، ترجمه محمدتقي اكبري، ص92.
[31]. ر.ک: موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، ص266.
[32]. واثقی، سیدجمالالدین حسینی پایهگذار نهضتهای اسلامی، ص120.
[33]. ام دبلیو، همان، ص90.
[34]. ر.ک: سعد محمد حسن، المهديه في الاسلام، ص213.
[35]. تاریخ سودان بعد از اسلام، ص97.
[36]. ر.ک: همان.
[37]. ر.ک: همان، ص157.
[38]. ر.ك: موثقي، جنبشهاي اسلامي معاصر، ص220.
[39]. بحرانهای قرن بیستم، ترجمه احمد میرفندرسکی، ج1، ص408.
[40]. همان، ص224.
[41]. ر.ک: رشیدرضا، المنار، ج9، ص501.
[42]. کلمه «شاه» در این موارد به معنای مولا، مرشد، سید، شیخ، بزرگ و سرور است.
[43]. عزیز احمد، تاریخ تفکر اسلامی در هند، ص14؛ موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر، ص188.
[44]. بستوی، المهدی المنتظر، ج1، ص117.
[45]. ر.ک: آقانوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر امامان، ص260.
[46]. ر.ک: وحید صفری، فصلنامه علوم حدیث، ش 30.
[37]. ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنه، ج1، ص518.
- برگرفته از کتاب مواجهه ائمه با مدعیان مهدویت، چاپ اول 1394، ص85-99.