logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
گونه گونی مدعیان دروغین براساس مذهب مدعی

مقدمه:

ادعای مدعیان دروغین مهدویت، به مانند هر ادعای دیگری، در چارچوب زمانه طرح ادعا و شرایط فرهنگی و اجتماعی مدعی معنا پیدا می کند، به همین سبب است که ادعای مدعیان دروغین درهرکجا، ویژگی های خاصی را به خود می گیرد. گذشته از این ادعای هر یک ازمدعیان، می تواند از خاستگاه متفاوتی نشأت گرفته باشد، یا سر انجامی خاص ازطرح ادعا پدید آمده باشد، یا مهدی ای با ویژگی های ماهوی متمایز نوید داده شده باشد. در نظر نیاوردن این زمینه های تمایز و روی آوردن به شباهت های ظاهری، می تواند موجب دور شدن مطالعات ما از واقعیت های مهم موجود در این موضوع گردد. در متن حاضر از مهم ترین یافته های تحقیق در گونه شناسی مدعیان دروغین مهدویت، به گونه گونی مدعیان دروغین بر اساس مذهب مدعی پرداخته شده است.

الف) گونه گونی مدعیان دروغین براساس مذهب مدعی

هم گرایی اهل سنّت و شیعه در موضوع مهدویت فراوان است و شاید برای برخی که موعودباوری در اسلام را از این دیدگاه، ننگریسته اند، باور کردنی نباشد که میان این دو فرقه در موضوع مهدویت، این اندازه وحدت نظر وجود داشته باشد.[1] به تبع اصالت اندیشه مهدویت در اسلام، مدعیان دروغین مهدویت در هر دو مذهب یافت می شود. برای نمونه عبیدالله المهدی یک شیعه اسماعیلی بود که ادعای مهدویت داشت.[2] و محمد بن قاسم[3] شیعه زیدی بود که پیرامون وی ادعای مهدویت شده است. البته بنابر اعتقاد غالب زیدیه، مهدی متولد نشده است؛ بنابراین غیبت مهدی نیز بنابر چنین دیدگاهی نیز معنا ندارد. پس باید گفت اعتقاد به مهدویت در زیدیه بسیار نزدیک به اهل سنت است.[4] در زیدیه برخی از گرایش های جارودی بر آن بودند که محمد نفس زکیه، محمد بن قاسم و یحیی بن عمر[5] مهدی موعود هستند. طبق چنین باوری مهدی متولد شده، زنده و غایب است.[6] افزودنی است که در زیدیه امامان زیدی به جهت شأن قیام به هدایت مردم از جهت لغوی مهدی خوانده می شوند. مهم ترین تمایز موعودباوری در زیدیه و دیگر فرق در این است که در زیدیه موعود شخصی و نامتعین است؛ آنان مهدی را فاطمی می دانند و بر این باورند که هر هاشمی که اراده خداوند متعال بر او قرار گیرد، می تواند مصداق مهدی موعود باشد. بنابر مطالب پیش گفته اعتقاد احمد محمود صبحی مبتنی بر انکار اعتقاد به مهدویت در زیدیه صحیح به نظر نمی رسد.[7] اگر چه در منابع زیدیه اهمیت اندیشه مهدویت قابل مقایسه با منابع امامیه نیست. آموزه منجی موعود و نیز انتظار او، بازتاب چندانی در میان زیدیه نداشته است. اندک بودن این بازتاب، هم به لحاظ شمار احادیث این باب از طرق زیدی، هم به لحاظ اهتمام امامان یا عالمان زیدی به این امر و هم به لحاظ حوادث و تأثیرهای اجتماعی، مشهود است.[8]

در مقابل حرکت دینی محمد بن عبدالله بن تومرت[9] ملقب به المهدی در میان قبایل بربر بلاد مغرب [10] مهم ترین جنبش مهدوی گری مبتنی بر الگوی سنی نیمه اوّل قرن ششم هجری به شمار می آید؛ جنبشی که به تکوین یک نظام سیاسی مقتدر بربر[11] با عنوان موحدون انجامید. ادعای مهدویت از سوی وی بیشتر به منظور تقویت عصبیت قبایل بربر برای تأسیس یک نظام سیاسی – دینی منطقه ای در کوتاه مدت و فرامنطقه ای در بلندمدت از راه وحدت اجتماعی عمومی قبایل بربر با زعامت او بود.

ماهیت ادعای مهدویت وی کاملاً منطبق بر الگوی سنی بود. در توضیح بایسته است اشاره شود که در سنخ شناسی ادعاهای مهدویت تمایزات ماهوی بسیار مهمی میان ادعاها وجود دارد که نشان دهنده مذهب ادعاکننده است. به عنوان نمونه اگر مدعی، ادعای علم الهی و لدنی نداشته باشد خود به معنای این است که وی از میان اهل سنت است. زیرا که ادعای علم لدنی و الهی امام از اختصاصات مذهب تشیع است. در اندیشه تشیع امامی بر ضرورت و وجوب علم و عصمت به عنوان دو ویژگی امام تأکید شده است. بر این مبنا، علم امام اکتسابی نیست و او علم خود را از حلقه درس علما و فقهای معاصر خویش کسب نمی کند. در این میان چنین معیاری ملاک خوبی برای پی بردن به مذهب ادعاکنندگان می باشد. ابن تومرت نیز هیچ گاه از علم لدنی و الهی سخن به میان نیاورد و اساساً او علم الهی را در شمار شش مشخصه مهدی[12] نیاورده است. مشخصه هایی که ابن تومرت آن ها را ملاک شناخت مهدی دانسته، و بر خود تطبیق نمود. از سویی دیگر اسامی اساتید وی به طور کامل از سوی مورخان ثبت شده است.[13] جالب آن که منابع عصر موحدان، صفات مهدی موعود را از کتب روایی اهل سنت مانند ترمذی و سنن ابی داود استخراج و بر ابن تومرت تطبیق کردند.[14] ابن تومرت از حیث اعتقادی از اشاعره تبعیت می کرد. احمد محمود صبحی عقاید وی را در قسمت اشاعره آورده و می نویسد: وی به جبر، تنزیه محض در صفات الهی، عصمت امام، رؤیت الهی و عدم جواز تکلیف مالایطاق قائل بود .[15] البته وی به جهت سفر به عراق و آشنایی با متکلمان امامی و تحت تأثیر آنان عصمت را بر خود منطبق ساخت. بنابراین چنین می نماید که ابن تومرت، نظریه عصمت را از تشیع امامی وام گرفته باشد.[16]

در آستانه نهضت ابن تومرت، مغرب اقصی و اندلس زیر فرمان مرابطان بود. دولت مرابطان در اصل یک نظام سیاسی – دینی بود که رهبری این نظام را از آغاز نهضت (430ق) فقهای مالکی بر عهده داشتند.[17] این نهضت با اندک زمانی تبدیل به دولت شد و با ساخت شهر مراکش (454ق) این شهر پایتخت مرابطان شد.[18] بزرگ ترین چالش فراروی حاکمان جدید این دولت این بود که هنوز نتوانسته بودند در حوزه فقاهت جایگزین مناسبی برای فقهای پیشین تربیت کنند. ابن تومرت از این مسأله و نیز از مبارزه مرابطان با عقل گرایی و به خصوص آثار غزالی حداکثر استفاده را برد.

ابن تومرت بسیار زیرکانه پیش از آن که خود را مهدی اعلام کند نهضتش را با تکیه بر اصل امر به معروف و نهی از منکر آغاز کرد. وی سپس بر اصل جهاد به عنوان اصل مکمل امر به معروف و نهی از منکر تکیه زد. تا از این شیوه بتواند به هدف خود؛ یعنی، سرنگونی مرابطان و جایگزین نمودن یک نظام سیاسی جدید، که از دیدگاه او حکومتی آرمانی است نائل آید. ابن تومرت سعی داشت با تکیه بر شخصیت کاریزماتیک مهدی موعود به اقتدار خود مشروعیت بخشیده، از امکانات مادی و معنوی مغرب بهره بیشتری به دست آورد.

قرائن تاریخی نشان می دهد که مهدویت ابن تومرت به شکل معجزه آسایی به پیشرفت دعوت او مؤثر بود. زیرا بعد از اعلام مهدویت بود که عناصر شخصیتی نزدیک به ابن تومرت با هم منسجم شدند. ابن تومرت با اعلام مهدویت به عنوان محور مرکزی دولت نوبنیاد توانست بخش قابل توجهی از بزرگان و رهبران قبائل بربر را به دعوت خود جذب کند.[19] ابن تومرت در خطبه ای در سال (515ق) در منطقه سوس أقصی واقع در جنوب مغرب در حضور یارانش ویژگی های مهدی آخر زمان و دوره ظهور او را به گونه ای بازگو کرد که برای حاضران شکی نماند که مراد ابن تومرت از مهدی خود اوست. و زمان مهدی همانا زمان و دوره اوست.[20] با این اقدام، ابن تومرت از احساسات دینی و علاقه مردم به ظهور مهدی برای رفع ظلم و ستم، هم در تقویت عصبیت قبایل و هم در تکوین یک نظام سیاسی با عنوان موحدان [21] بهره گرفت.

ارزش مهدویت گرایی ابن تومرت برای نظام نوپای موحدان به اندازه ای بود که عبدالمؤمن بن علی، جانشین ابن تومرت، به همراه برخی از یاران نزدیک خود مدتی طولانی خبر درگذشت ابن تومرت را مکتوم نگاه داشتند.[22]

ابن تومرت توانست بسیاری از مردم مالکی مذهب شمال آفریقا را با ادعای مهدویت گرد خود جمع کند. وی در نگاشته های خود بر مهدی بودنش تأکید دارد. او دستور داد بر پرچمش عبارت مهدی خلیفه خدا را بنویسند. با مرگ ابن تومرت، عبدالمؤمن بن علي به عنوان خليفه مهدي، جانشين او شد و توانست با فائق آمدن بر معضلات و مشكلات ناشي از تبعات منفي شكست از مرابطون، شهرهاي تحت سلطه مرابطون را يكي پس از ديگري فتح كرده و با غلبه بر دولت هاي مرابطون، اندلس و بني حماد قلمرو موحدان را تا مغرب اقصي و أدني و بلاد افريقيه توسعه دهد. و حدود یک قرن بر منطقه وسیعی از شمال آفریقا حکومت برانند.[23]

در تاریخ معاصر نیز به یک مدعی دروغین مهدویت بر اساس الگوی وهابی برمی خوریم. اهمیت این ادعا در این است که از دل سلفیه جدید برآمد. در تاریخ اوّل محرم الحرام سال (1400ق)، (20 نوامبر 1979م)، گروهی سیصدنفره به رهبری جُهیمان بن محمد بن سیف العُتیبی[24] که دارای تفکرات شدید سلفی گری وهابیت بود وارد بیت الله الحرام شده و کنترل آن را به دست گرفتند. هدف آن ها این بود که محمد بن عبدالله قحطانی تحت عنوان مهدی، بین رکن و مقام، اعلام مهدویت کند. جُهیمان تلاش می کرد خود را به عنوان مُجدّدی که طبق سنت اسلامی در ابتدای هر قرن ظهور می کند و دین اسلام را احیا می کند، معرفی کند و محمد قحطانی را مهدی و ایجادکنندۀ عدل و داد بخواند. او خواستار احیای دعوت سلفی گری وهابیت به وسیله مهدی بود. سرانجام محمد قحطانی که پیروانش او را مهدی می دانستند کشته شد و پیروانش تسلیم شدند. در حمایت و تبیین عقاید[25] و نیز علیه وی کتاب هایی نوشته شده است.[26] برخی نیز به تحلیل چرایی چنین جریانی پرداختند.[27] جالب آنکه در غرب نیز در این زمینه کتاب هایی نگاشتند.[28] آن چه که نگارنده را مجاب کرد که در میان انبوه مدعیان به این مدعی نیز پرداخته شود دلایلی است که جُهیمان بر مبنای آن ها قحطانی را مهدی خوانده که در نوع خود جالب توجه است: اولاً نام او، همسان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، محمد بن عبدالله است. ثانیاً او متعلق به خاندان اشراف و از ذریه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) است. ثالثاً ویژگی های ظاهری او با توصیفاتی که در احادیث از مهدی موعود آمده، کاملاً همسان و مطابق است. و در پایان جهیمان اعلام کرد که در یکی از رؤیاهایش، محمد القحطانی را همان مهدی موعود دیده است.[29] اساس مطالب او روایات و احادیث مربوط به ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تلاش برای تطبیق شرایط عربستان آن روزگار با نشانه های مذکور در آن احادیث است. او در یکی از فرازهای نامه هایش ادعا کرده که هشت سال را صرف تحقیق و تطبیق شرایط با مطالب مندرج در احادیث کرده است.[30] در میان طرفداران این ادعای دروغین فقط یک نکته توافق بود و آن سنی های اهل حدیث و اخباری مسلک بود که با نگاه به احادیث ملاحم و فتن در بخاری و مسلم و سنن ابی داود و غیره، به این مسیر کشیده شده بودند.[31]

نتیجه:

بنابر مباحثی که مطرح گشت، وحدت نظر و هم گرایی اهل سنّت و شیعه در موضوع مهدویت فراوان است. و به تبع اصالت اندیشه مهدویت در اسلام، مدعیان دروغین مهدویت در هر دو مذهب نیز یافت می شود که بدان پرداخته شد.

پی نوشت ها:

[1]. مهدی اکبرنژاد، بررسی تطبیقی مهدویت در روایات شیعه و اهل سنت، ص107.

[2]. ابن اثیر، الکامل، ج8، ص 31.

[3]. ر.ک: مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 465.

[4]. زید بن علی، مجموع کتب و رسائل، گردآوری و تحقیق یحیی الدرسی، ج1، ص 384.

[5]. یحیی بن عمر بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب.

[6]. اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 28.

[7]. صبحی، نظریه الامامه لدی الشیعه الاثناعشریه، ص 405.

[8]. ر.ک: جاودان، گونه شناسی اندیشه منجی موعود در تشیع ، در گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان، ص 420.

[9]. ر.ک: ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج4، ص298.

[10]. امروزه بلاد مغرب کمربند جغرافیایی وسیعی را تشکیل می دهد که به ترتیب کشورهای لیبی، تونس، الجزایر و مغرب را در بر می گیرد. این منطقه، که از طرابلس لیبی آغاز و به اقیانوس اطلس ختم می شود، به سه بخش مغرب ادنی، مغرب اوسط و مغرب أقصی تقسیم می گردد. بلاد مغرب کانون تجمع و استقرار قبایل مختلف بربر به عنوان ساکنان بومی آن منطقه بوده است.

[11]. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج1، ص 373.

[12]. ر.ک: ابن تومرت، اعز ما یطلب، ص 254.

[13]. ابوبکر شاشی، علی المبارک بن عبدالجبار، ابی عبدالله حضرمی، ابوولید طرطوشی و ابوحامد غزالی از جمله اساتید وی می باشند. ر.ک: ابن الخطیب، اعمال الاعلام، ص 266.

[14]. ر.ک: ابن قطان مراکشی، نظم الجمان، صص13- 114.

[15]. صبحی، فی علم الکلام، ص 211.

[16]. ابن تومرت خود در بیان این نوع عصمت عقیده دارد که امام معصوم از باطل، گمراهی، انحراف، فساد، ظلم و جور، بدعت، دروغ و عمل به جهل باشد. ابن تومرت، 1985، ص29.

[17]. فقهای معروفی نظیر عبدالله بن یاسین(452ق)، ابوبکر بن عمر لمتونی(480ق) و یوسف بن تاشفین(500ق).

[18]. ابن خلدون، العبر، ج6، ص 245.

[19]. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 156.

[20]. ابن اثیر، الکامل، ج5، ص 656.

[21]. دولت موحدون بر اساس ديدگاه هاي خاص توحيدي مؤسس اين دولت به اين نام موسوم شده است.

[22]. ر.ک: ابن قطان مراکشی، نظم الجمان،ص170.

[23]. ر.ک: شمس الدین ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج19، ص 549؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج5، ص 54.

[24]. ر.ک: بستوی، موسوعه المهدی المنتظر، ج1، ص 101.

[25]. به احتمال فراوان معروف ترین و اصلی ترین اثر در این باره کتابی است که در سال 1988م در قاهره رفعت سیداحمد نگاشته و با نام رسائل جهیمان العُتیبی منتشر شده است.

[26]. دولت سعودی نیز در رد وی کتاب زلزال جهیمان تهیه و تنظیم کرد و در سال 1987م انتشارات منظمه الثوره الاسلامیه فی الجزیره العربیه، آن را به چاپ رساند.

[27]. درباره حادثه جهیمان چندین کتاب نوشته شده که یکی از مفصل ترین آن ها کتاب ایام مع جُهیمان: کنت مع الجماعه السلفیه المحتسبه است.

[28]. به عنوان نمونه دو نفر یکی توماس هیگ هامر و دیگری استفان لاکرو کتابی با عنوان The Meccan Rebellion: The Story of Juhayman al-Utaybi Revisited نگاشتند که توسط حمد العیسی به عربی ترجمه و با عنوان حتی لایعود جهیمان: حفریات ایدئولوجیه و ملاحق وثائقیة نادرة منتشر شده است. و محمد حامد الاحمری بر این کتاب مقدمه ای افزوده است.

[29]. کتاب ایام مع الجهیمان در سال 2011 در بیروت و توسط الشبکه العربیه للابحاث و النشر، در 183 صفحه چاپ شده است.

[30]. در این زمینه ر.ک: استفان لاکرو، همان، ص 9.

[31]. ر.ک: استفان لاکرو، بازخوانی ماجرای جُهیمان العُتیبی و ظهور اندیشه مهدویت در بطن وهابیت ، ترجمه محمد حسین رفیعی، ​مجله آینه پژوهش، شماره 140، خرداد و تیر( 1392)، ص 5.

- برگرفته از کتاب مواجهه ائمه با مدعیان مهدویت، چاپ اول 1394، ص76-85.