logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
بازنمایی سبک مواجهه ائمه(علیهم السلام) با مدعیان دروغین مهدویت 3

مقدمه:

 ائمه(علیهم السلام) با به کارگیری منابع انسانی و امکانات، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های موجود برگرفته از آموزه‌های اسلامی برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است گام بر می‌داشتند. این جستار بر این مهم تأکید دارد که ائمه(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین به مدیریت جامعه شیعی در مواجهه با این پدیده تمسک جسته‌اند. در متن شماره یک این مبحث به مدیریت دفعی در مرحله پیشینی اشاره شد، متن پیش‌رو به مدیریت رفعی در مرحله پسینی پرداخته‌است.

الف) مدیریت رفعی در مرحله پسینی(مرحله بعد از بحران)

 در مرحله بعد از بحران و مواجهه مستقیم با مدعیان دروغین، تأکید ائمّه(علیهم السلام) بر اداره و کنترل مدعیان و هدایت شیعیان است. در این راستا ائمه(علیهم السلام) با تجزیه و تحلیل امکانات بالقوه و بالفعل، در جهت حداکثر بهره‌وری و حداقل آسیب به جامعه شیعی بودند. در این نوع مدیریت بر کارآیی و بازدهی تأکید می‌شود؛ به عبارتی در مدیریت رفعی، دست‌یابی به هدف‌های از پیش تعیین شده با حداقل هزینه و زمان، و حداکثر بازدهی است. مهم‌ترین سازوکارهای ائمه(علیهم السلام) در این زمینه عبارتند از:

  1. زدودن شک و تردید در امر امامت و وکالت

 زدودن شک و تردید کسانی که ممکن بوده تحت تأثیر فضاسازی و تبلیغات مدعیان دروغین قرار گرفته باشند از جمله راهکارهای ائمه(علیهم السلام) در تقابل با مدعیان بوده است. از آن‌جا که دسته‌ای از راویان بزرگ شیعی به جریان واقفه پیوسته بودند برخی از شیعیان دچار شک و تردید شده بودند و امام رضا(علیه السلام) تلاش فزاینده‌ای برای زدودن شک و تردید شیعیان داشتند.

 برای نمونه احمد بن محمد بن ابی‌نصر بَزَنطی[1] از جمله کسانی است که تحت تأثیر واقفیه در امامت امام رضا(علیه السلام) دچار شک و تردید شده بود. وی می‌گوید: من از جمله کسانی بودم که در امامت امام کاظم(علیه السلام) توقف کرده و در امامت امام رضا(علیه السلام) شک داشتم، در نامه‌ای مسائلی را از وی پرسیدم، ولی مهم‌ترین مسائل خود را فراموش کردم. امام پاسخ تمام مسائل را فرستاد و فرمود: مهم‌‌ترین مسائل خود را فراموش کردی، من نیز امامت ایشان را قبول کردم.[2]

 حسن بن علی وشاء[3] از جمله کسانی است که در امامت امام رضا(علیه السلام) شک و تردید داشته است. مهم‌ترین عامل هدایت وی علم غیب امام رضا(علیه السلام) بوده است. وی می‌گوید: برای تجارت به خراسان رفتم و شخصی از سوی امام رضا(علیه السلام) از من پارچه‌ای کتان طلبید که من از آن بی‌خبر بودم. به او گفتم آن‌چه که از من می‌خواهی همراه من نیست. او خدمت امام رفت و دوباره بازگشت و علامت و نشانه آن پارچه و مکان آن را اعلام کرد و من به جستجو پرداختم و همان‌طور که امام فرموده بود، آن را یافتم و نزد حضرت فرستادم.[4] حسن بن علی وشاء می‌گوید: قبل از آن که به شهادت امام کاظم(علیه السلام) قطع پیدا کنم[5] مسائلی را نگاشتم که از امام(علیه السلام) سؤال کنم، اما آن‌‌گاه که به در خانه حضرت رسیدم بدون آن‌که سؤالی بپرسم آن حضرت جواب تمامی سؤالاتم را در نامه‌ای مکتوب به دستم دادند. بعد از آن از عقیده وقف دست برداشتم.[6]

 پس از زدوده شدن شک و تردید این افراد از سوی امام رضا(علیه السلام) از بهترین اصحاب امام رضا(علیه السلام) شدند.

 عبدالله بن مغیره[7] نیز عقیده به وقف داشته و سپس امامت امام رضا(علیه السلام) را قبول کرده است. وی می‌گوید در حالی که واقفی بودم به حج رفتم؛ وقتی به مکه رسیدم به ذهنم خطور کرد آیا اعتقادم درست است؟ و از خدای متعال خواستم مرا به بهترین ادیان ارشاد و هدایت کند. به قلبم خطور کرد در مدینه به دیدار امام رضا(علیه السلام) بروم. به درب خانه حضرت که رسیدم به غلام آن حضرت گفتم به مولایت بگو مردی  از عراق آمده است؛ به ناگاه صدای حضرت را شنیدم که مرا به اسمم به داخل خانه فراخواندند. وقتی داخل شدم حضرت به من فرمودند: خدا دعایت را مستجاب نمود و تو را به دین خود هدایت کرد. پس از این سخن گواهی دادم که امام رضا(علیه السلام) حجت خدا و امین خدا بر خلقش می‌باشد.[8]

 ابوجریر قمی نیز می‌گوید: به امام رضا(علیه السلام) عرض کردم: قربانت گردم، شما می‌دانید که من از همه بریده و تنها به پدرت و سپس به خودت گرویده‌ام، آنگاه برایش سوگند یاد کردم و گفتم: به حق رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و حق فلان بن فلان(علی وحسن و حسین(علیهم السلام)) تا به خودش رسیدم، که آنچه به من خبر دهی به احدی از مردم نمی‌گویم و از او درباره پدرش پرسیدم که آیا زنده است یا وفات کرده؟ فرمود: به خدا وفات کرده است. عرض کردم: قربانت گردم، شیعیان شما روایت می‌کنند که سنت چهار پیغمبر درباره اوست. فرمود: سوگند به خدایی که جز او شایسته پرستش نیست، پدرم وفات یافت. عرض کردم: غیبت یا وفات. فرمود: مرگ. عرض کردم: شاید از من تقیه می‌کنی؟ فرمود: سبحان الله! عرض کردم: به شما وصیت کرده است؟ فرمود: آری. عرض کردم: کسی را به شما در وصیت شریک کرد؟ فرمود: نه. عرض کردم: هیچ یک از برادرانت امام شما هست؟ فرمود: نه. عرض کردم: پس شما امامید؟ فرمود: آری.[9]

 در این راستا به نظر می‌رسد زدودن شک و تردید شیعیان مهم‌ترین جنبه دیدارهای حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در روزگار غیبت صغری بوده است. معرفی حضرت به عنوان فرزند و جانشین امام یازدهم(علیه السلام) در این دیدارها تبیین می‌شده است. این امر از این جهت مهم می‌نماید که در روزگار غیبت صغری با توجه به انشعابات فرقه‌ای شیعه[10] و نیز مدعیان دروغین وکالت و سفارت، آن‌چه بیش از همه اهمیت داشت تثبیت امامت آن حضرت و ایجاد آگاهی عمومی نسبت به این امر بود و با توجه به رعایت تقیه شدید از سوی وکیلان خاص (نائبان)[11] حضرت، دیدارهای مستقیم بهترین راه برای تبیین امر امامت و بطلان مدعیان دروغین مهدویت و امامت بود. این دیدارها برای شیعیانی که در مناطق دوردست می‌زیستند اهمیت دوچندانی داشت. دیدار با ابوسعید غانم هندی که به دنبال نشانه‌ای از امام بود این گونه بود.[12] دیدار با ابراهیم بن مهزیار و حسن بن وجناء که طالب حقیقت بودند در موسم حج نیز نقش بسیار مهمی در تثبیت امامت حضرت داشت.[13] نیز ابراهیم بن مهزیار که وکیل امام حسن عسکری(علیه السلام) بود پس از شهادت آن حضرت برای آگاهی یافتن از مسأله جانشینی و امامت پس از او، به حج رفت تا با شیعیان و نزدیکان حضرت دیدار کند. در مکه فرستاده امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نزد او آمد و وی را به محل اقامت امام برد. در این دیدار، امام کلیاتی دربارة مسأله امامت و این‌که زمین هیچ‌گاه از حجت الهی خالی نخواهد ماند، بیان فرمودند و به سؤالات او پاسخ گفتند.[14]

 گاه در این دیدارها امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برای تثبیت جایگاه وکیلان و نائبان و رسوایی مدعیان دروغین وکالت و نیابت دیدارهایی را ترتیب می‌دادند. سعد بن عبدالله می‌گوید که عده‌ای از شیعیان قمی از جمله حسن بن نضر، پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره کار وکیلان دچار تردید شدند و او برای آگاهی از حقیقت امر راهی بغداد گردید و در آن‌جا پس از دیدار با چند تن از وکیلان، از طریق نامه‌ای که به دست او رسید، موفق شد در خانه‌ای با امام (علیه السلام) ملاقات کند و امام به او فرمود که در کار وکیلان شک و تردید به خود راه ندهد.[15]

 امام هم‌چنین در دیداری که با قمی‌ها داشت، به آن‌ها اعلام کرد که شخصی را در بغداد تعیین می‌نماید که بعد از آن اموالشان را به او بسپارند و نامه‌های امام(علیه السلام) را از او بگیرند.[16]

 یکی از مشکلاتی که شیعیان در روزگار غیبت صغری با آن مواجه بودند و به سبب شرایط خاص آن و عدم حضور امام، با شدت بیشتر بروز کرده بود ظهور مدعیان دروغین وکالت و سفارت بود که در نامه‌های امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به این مهم نیز توجه شده بود. و حضرت سعی می‌کردند در این نامه‌ها وکلای صالح و مورد اعتماد خویش را معرفی کنند. و شک و تردید در این موضوع را از بین ببرند.

 امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در پاسخ به سؤالات اسحاق بن یعقوب[17] ضمن پاسخ‌گویی به سؤالات وی و تبیین چند نکته اساسی پیرامون زمان ظهور،[18] مرجعیت علمی و دینی،[19] علت غیبت[20] و چگونگی بهره‌مندی از وجود امام غایب،[21] نیابت عثمان بن سعید و پسرش محمد را تأیید نموده و از محمد بن شاذان، یکی از وکیلان آن حضرت به نیکی یاد کرده‌اند.[22]

 امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم‌چنین در نامه‌ای که برای احمد بن ابی‌روح فرستادند، برای اطمینان خاطر وی از موضوع امامت در آن توضیحاتی درباره اموال ارسالی او دادند و در ضمن یکی از وکیلان امام در بغداد به نام حاجز بن یزید را به وی معرفی کردند.[23]

 اگر شک و شبهه‌ و تردیدی درباره وکلا پدید می‌آمد، امام(علیه السلام) درصدد حل آن بر‌می‌آمدند. یکی از شیعیان نقل می‌کند که:

درباره عملکرد حاجز بن یزید تردید نمودم. مالی را جمع کردم و به سامرا راهی شدم. در آن‌جا نامه‌ای به دست من رسید به این مضمون که درباره ما و کسی که به امر ما قیام کرده است، هیچ شکی نیست. آن‌چه همراه توست به حاجز بن یزید بسپار.[24]

  1. مناظره با مدعیان دروغین و نقد منصفانه آنان

 برای روشن‌گری و کشف حقایق و شناخت واقعیت‌ها، مناظره، بحث و بررسی رو در رو از بهترین و محکم‌ترین شیوه‌های تبلیغی برای رسیدن به هدف است که اگر فرضاً بر اثر تعصّب و لجاجت، مورد قبول واقع نشود، دست‌کم موجب اتمام حجت خواهد بود. ائمه(علیهم السلام) در موقعیت‌های مختلف در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت یا طرفداران آنان از مناظره و احتجاج استفاده می‌کردند.

 گفتگوهای مکرر امام صادق(علیه السلام) با حیّان سرّاج[25] از جمله تلاش‌ها در راستای هدایت مدعیان دروغین است. حیّان‌ سرّاج از کیسانیه بود. کشّی این گفتگوها را در کتابش آورده است.[26]

 کشّی داستان جالبی درباره دو نفر از اطرافیان امام صادق(علیه السلام) به نام‌های حیّان سرّاج و حمّاد بن عیسی نقل می‌کند و معروف است که این دو اعتقاد داشتند که محمد بن حنفیه هنوز زنده است، امام صادق(علیه السلام) ضمن نکوهش آنان خاطرنشان ساخت که ابن‌حنفیه به خاک سپرده شد و اموال و دارائیش تقسیم گردید و همسرش نیز پس از او ازدواج کرد. از این گفتگوها فهمیده می‌شود که کیسانیه براساس برخی از آیات و روایات معتقد بوده‌اند برای هر یک از افراد بنی‌اسرائیل که در قرآن از آن‌ها سخنی رفته، نظیری در امت اسلامی دارد. طبق این پندار کیسانیه، امام صادق(علیه السلام) به حیّان فرمود: شما که معتقدید چیزی در بنی‌اسرائیل رخ نداده که نظیر آن در امت اسلام واقع خواهد شد، آیا در بنی‌اسرائیل عالمی را سراغ دارید که مرگ او را مردم دیده و همسرانش پس از مرگش ازدواج کرده و اموالش را به ارث برده باشند، ولی او همچنان زنده باشد، بی‌آنکه بمیرد؟(اشاره به اعتقاد کیسانیه به حیات محمد بن حنفیه)[27]

 در گفتگویی دیگر که از اعتقاد راسخ حیّان بر کیسانیه پرده برمی‌دارد امام صادق(علیه السلام) از امام باقر(علیه السلام) نقل می‌کنند که از مرگ محمد بن حنفیه و غسل وی و تکفین و ادای نماز میت بر وی سخن گفته‌اند. و حیّان می‌گوید: بر پدر شما اشتباه شده است. و حضرت در پاسخ می‌فرمایند: این دروغی است بر قلب تو.[28] کشی نقل می‌کند[29] که در جلسه‌ای دیگر نیز حیّان با پاسخ قاطع امام صادق(علیه السلام) مواجه می‌شود و او مرگ محمد بن حنفیه را اشتباهی از سوی دشمنانش برمی‌شمرد و حضرت در پاسخ وی می‌فرمایند آیا گمان می‌بری که پدرم از دشمنان او بود. تو از حیان روی برمی گردانی و خدای متعال فرموده است: { سَنَجزِی الّذینَ یَصدِفُونَ عَن آیاتِنا سُوءَ العَذابِ بِما کانُوا یَصدِفُونَ}[30]

 سیدحِمیَری[31] از شعرای پرآوزه شیعه از معروف‌ترین کسانی است که در گفتگو با امام صادق(علیه السلام) هدایت شده است. وی بر مذهب کیسانی بود. برخی از اشعار وی سابقه اعتقادات کیسانی وی را تأیید می‌کند.[32] اما شعر مشهور وی بر تشیع جعفری وی دلالت دارد:

 تَجَعفَرتُ باسم الله و اللهُ اکبرُ *** و أیقنتُ أنّ اللهَ یَعفو و یَغفِرُ

 ودِنتُ بِدینٍ غیر ما کنتُ دانیاً *** بِهِ و نهانی سیدُ الناسِ جعفَرُ[33]

شیخ صدوق،[34] شیخ مفید[35] و ابن‌شهر آشوب[36] اخبار امامی شدن وی توسط امام صادق(علیه السلام) را نقل کرده‌اند. در اشعاری که وی خطاب به امام جعفر صادق(علیه السلام) سروده، از مهدی منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و غیبتش یاد کرده و امید ظهورش را دارد.[37] برخی نیز با شواهد متعددی درصدد اثبات این مطلبند که وی بر مذهب کیسانی فوت کرده است.[38]

 ویژگی‌های جریان واقفیه به گونه‌ای بود که شدت مبارزه امام رضا(علیه السلام) را در ساحت‌های مختلف می‌طلبید و از این رو شاهد موضع‌گیری‌های گوناگون امام رضا(علیه السلام) در مقابل این جریان هستیم. مناظرات علمی یکی از ساحت‌های این مبارزه بود. آغاز کننده این مناظرات عمدتاً سران واقفیه بودند که شبهات خود را در زمینه‌های مختلف مطرح می‌کردند و پاسخ آن‌را می شنیدند.[39] در این زمینه گفتنی است که محمد بن عیسی یقطینی پانزده هزار مسأله پیرامون سؤالاتی که از امام رضا(علیه السلام) در زمانی که در امامت حضرت اختلاف شده بود را گردآوری کرده است.[40] این خود نشان از اهتمام خاص امام رضا(علیه السلام) در مواجهه با واقفیه دارد.

 برای نمونه گزارشی موجود است که نشان می‌دهد امام رضا(علیه السلام) در هنگام پیمودن مسیر خود از مدینه به مرو در سال (201ق)، در نزدیکی پل یا روستایی به نام اربق (اربک) در نزدیکی‌های رامهرمز یا اهواز با شخصی به نام جعفر بن محمد نوفلی برخورد می‌کند که او شبهات واقفیه را مطرح می‌سازد و امام(علیه السلام) به آن‌ها پاسخ می‌دهد.[41]

 حسین بن بشار می‌گوید که پس از رحلت امام کاظم(علیه السلام) در حالی که منکر شهادت امام کاظم(علیه السلام) بوده است به نزد امام رضا(علیه السلام) رفته و پس از گفتگو با امام، ضمن تصدیق شهادت امام کاظم(علیه السلام)، امامت امام رضا(علیه السلام) را نیز پذیرفته است.[42]

 بنابر روایت کشی به نظر می‌رسد که امام رضا(علیه السلام) در اقناع بعضی از اعضاء واقفه نظیر عثمان بن عیسی رواسی[43] و پیروان او در قبول امامت خود موفق بوده است.[44] واقفیه با سوء‌‌استفاده از روایتی که در میان شیعیان شایع بود که امام(علیه السلام) فقط به وسیله امام بعدی غسل داده می‌شود[45] و با توجه به عدم حضور امام رضا(علیه السلام) در بغداد در هنگام شهادت پدر، به نفی امامت او می‌پرداختند. گفتنی است علی بن ابی حمزه بطائنی از سران واقفیه شبیه این شبهه را مطرح ساخت و امام رضا(علیه السلام) در پاسخ  او به ماجرای شهادت امام حسین(علیه السلام) و حضور یا عدم حضور امام سجاد(علیه السلام) در کربلا استناد کرد و هر پاسخی را که آنان برای حل این شبهه می‌دادند، امام(علیه السلام) درباره خود نیز جاری می‌دانست.[46]

 این نکته افزودنی است که با توجه به برخی شواهد، بسیاری از سران واقفیه به آنچه خود ادعا می‌کردند اعتقاد نداشتند، بلکه صرفاً با طرح ادعای خود درصدد دست یافتن به اموالی بودند که از جانب امام کاظم(علیه السلام) نزد آنان مانده بود.[47] چنان‌که این امر در مناظره یکی از این وکیلان با امام رضا(علیه السلام) و مجاب شدن او توسط ایشان به وضوح دیده می‌شود، به طوری که وی حتی پس از باطل شدن ادعایش توسط امام(علیه السلام) از تحویل اموال سرباز می‌زند. احمد بن حمّاد نقل می‌کند که عثمان بن عیسی رواسی وکیل امام کاظم(علیه السلام) در مصر با ادعای زنده بودن حضرت از پرداخت اموالی که نزدش بود سرباز زد. امام رضا(علیه السلام) در جواب او نگاشتند: « پدرم به طور قطع درگذشت و ما میراث او را هم تقسیم کردیم و خبر درگذشت او صحیح است». اما عثمان در جواب نامه چنین نوشت: « اگر پدرت نمرده است از این اموال چیزی نصیب تو نمی‌شود و اگر هم چنان‌که می‌گویی درگذشته است، به من دستور نداده که مالی را به تو بدهم ...».[48] 

 نقل شده است که امام رضا(علیه السلام) در جواب نامه حسین بن قِیاما[49] از سران واقفیه که منکر امامت حضرت به جهت نداشتن فرزند شده بود، نوشت: « تو چه خبر داری که من فرزندی ندارم. خداوند شب و روز را به پایان نخواهد برد تا اینکه پسری به من ارزانی دارد که میان حق و باطل جدایی اندازد». ابن‌قیاما نقل می کند بعد از ولادت امام جواد( حضرت به من فرمودند: « خداوند به من فرزندی بخشید که از من و آل‌داوود ارث ببرد».[50]

 حسین بن قِیاما[51] در دیداری که با امام رضا(علیه السلام) داشت نیز با رفتاری ناشایست به انکار امامت امام پرداخت و برای مستدل ساختن گفتة خود، حدیثی از امام صادق(علیه السلام) را بیان نمود که امام نباید عقیم باشد و حال آن‌که در این سن هنوز فرزندی نداری؟ امام رضا(علیه السلام) در پاسخ او فرمودند: همانا خدا را شاهد می‌گیرم که زمان زیادی نخواهد گذشت که خداوند فرزندی به من عطا خواهد کرد. راوی می‌گوید که: هنوز سال به پایان نرسیده بود که خداوند، امام جواد(علیه السلام) را به او عطا نمود.[52]

 تفسیر و برداشت نادرست و اشتباه و یا کج‌فهمی از روایات[53] و نیز دستبرد به حدیث از جمله ترفندهای سران واقفه در جذب مخاطب بود. امام رضا(علیه السلام) در مواجهه با واقفه به این امر مهم اشاره دارند. در روایتی امام رضا(علیه السلام) تحریف در یک حدیث از سوی واقفه را گوش‌زد می‌کند. در این روایت می‌خوانیم که شخصی از امام رضا(علیه السلام) در مورد پدرش پرسید و آن حضرت در جواب فرمود که پدرش همانند پدرانش از دنیا رفته است. آن شخص گفت: پس با این حدیثی که زُرعه بن محمد حضرمی[54] از سماعه بن مهران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده چه کنم؟ و آن حدیث چنین است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: همانا این فرزندم (امام کاظم(علیه السلام)) به پنج تن از پیامبران شباهت دارد؛ بر او حسد ورزیده شد، همان‌طور که بر یوسف حسد ورزیده شد، و غایب می‌شود همان‌طور که یونس غایب شد و ... . امام رضا(علیه السلام) در پاسخ فرمود: زرعه دروغ گفته، حدیث سماعه این گونه نیست. امام صادق(علیه السلام) فرمود: صاحب این امر یعنی قائم عج به پنج تن از پیامبران شباهت دارد و نفرمود: فرزندم.[55]

 چنان‌چه در این روایت ملاحظه شد، زرعه بن محمد با دست‌کاری در حدیث سعی بر تطبیق آن بر عقیدة خویش داشت، و از آن‌جا که می‌خواست امام کاظم(علیه السلام) را به عنوان قائم و مهدی موعود معرفی کند، در حدیث دست برده، به جای کلمه قائم، کلمه « ابنی» را جایگزین کرده است.

  1. تلاش برای هدایت مدعیان و اتمام حجت با مدعیان

 تلاش‌های ائمه(علیهم السلام) برای هدایت مدعیان دروغین مهدویت صرفاً برای کسانی اثربخش است که واقعاً از روی ناآگاهی و تحت‌تأثیر دیگر افراد منحرف، در امام زمان خویش دچار شک و تردید شده بودند، نه کسانی که آگاهانه و به خاطر اهداف مادی و دنیوی و جاه و مقام چنین ادعایی را مطرح کردند.

 کسانی هم بودند که حتی با دیدن کرامت باز هم از ادعای دروغین خود دست برنداشتند. البته برای چنین افرادی تکاپو و تلاش ائمه(علیهم السلام) اتمام حجتی است برای پذیرش حقیقت.

 در این زمینه گفتنی است که امام رضا(علیه السلام) به حسین بن قیاما در پاسخ سؤالش فرمودند که پدرم از دنیا رفت، همان‌گونه که پدرانش از دنیا رفتند. حسین بن‌قیاما صیرفی در جواب روایتی را از یعقوب بن شعیب از ابوبصیر نقل می‌کند که امام صادق(علیه السلام) فرموده‌اند که اگر کسی خبر وفات فرزندم (امام کاظم) را به شما دادند و گفتنند که او وفات یافت و کفن شد و به خاکش سپردند باور نکنید. امام رضا(علیه السلام) فرمودند: ابوبصیر[56] دروغ می‌گوید؛ امام صادق(علیه السلام) این‌گونه به اونفرموده‌اند، بلکه فرموده‌اند: اگر کسی خبر فوت صاحب این امر (امام دوازدهم) را برای شما آورد، باور نکنید.[57]

 حسین بن مِهران[58] از جمله کسانی است که امام رضا(علیه السلام) در تلاش بودند از اعتقاد به وقف دست بردارد. امام رضا(علیه السلام) در این راستا در جواب او نامه‌ای نگاشتند و آن را به نزدیکان وی دادند. شاید امام رضا(علیه السلام) از این طریق می‌خواستند تا آنان را نسبت به اخطارها و هشدارهایش شاهد بگیرد. نزدیکان وی برای این‌که او نامه را پنهان نکند و یا از بین نبرد نامه را استنساخ کرده و سپس به حسین بن مهران رساندند.[59] البته به نظر می‌رسد این نامه تغییر چندانی در عقیده حسین بن مهران نداشته است، زیرا کشی روایتی از محمد بن فضل نقل می‌کند که به امام رضا(علیه السلام) می‌گوید ما از شما نقل می‌کنیم که به حسین بن مهران فرموده‌اید خدای متعال نور قلب تو را ببرد و فقر را وارد خانه تو کند. و امام(علیه السلام) از حال وی و أهلش سؤال می‌کند و او در جواب می‌گوید: حسین بن مهران حال بدی در بغداد دارد؛ او توانایی ادای عمره را ندارد.[60]

 برای نمونه وقتی در روزگار غیبت صغرای امام زمان « محمد بن علی بن بلال»[61] به دروغ ادعای وکالت نمود، سفیر دوّم امام،محمد بن عثمان در راستای هدایت وی دیداری را ترتیب داد و ایشان به حضور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شد؛ در این دیدار امام به بلالی دستور داد که وجوهاتی را که در نزد اوست تحویل دهد.[62] بعد از این دیدار نیز محمد بن عثمان در خانه وی و در حضور جمعی از هوادارانش با وی احتجاج کرد و رسوایش ساخت.[63]

 بنا به روایت کلینی و شیخ صدوق، امام حسن عسکری(علیه السلام) دوبار بعد از ولادت پسرش امام دوازدهم، او را به بلالی نشان دادند. اولین بار در سال(258ق) و سپس سه روز قبل از شهادت خود.[64]

  1. اعلام انزجار از مدعیان دروغین مهدویت و برخورد قاطع با آنان

 تصمیم‌گیری آن‌گاه مؤثر و کارا خواهد بود که از درجه قاطعیت و ثبات لازم برخوردار باشد. در این زمینه هنگامی که همه زوایای یک مسئله از سوی ائمه(علیه السلام) سنجیده شد و جوانب مختلف آن مورد بررسی دقیق قرار گرفت، نسبت به اقدام قاطع تصمیمات لازم را در مواجهه با مدعیان دروغین اتخاذ می‌کردند.

 قاطعیت معقول و ثبات پس از بررسی جوانب مختلف مسئله مدعیان دروغین مهدویت، از سوی ائمه(علیه السلام) نقش مهمی در حل و فصل امور و دست یابی به اهداف داشت.

 اوج برخورد‌های قاطع با مدعیان دروغین مهدویت در مواجهه امام رضا(علیه السلام) با واقفیه دیده می‌شود. در تحلیل این امر توجه به این نکته اساسی لازم است که شدیدترین برخورد ائمه(علیه السلام) در مواجهه با جریانات انحرافی در تقابل با جریانات انحرافی درون مذهبی بوده است.

 نمایاندن نمونه‌هایی از این دست، در این فراز از سخن، سودمند است. برای نمونه امام رضا(علیه السلام) وقتی از رفت و آمد یکی از یاران خود به نام محمد بن عاصم با واقفیه باخبر شد، او را به شدت نهی کرد.[65] روایت دیگر بیان‌گر درخواست امام رضا(علیه السلام) از یحیی بن مبارک برای دشمنی هرچه تمام‌تر با واقفیه است.[66]

 گاه آنان در محاصره اقتصادی قرار داده می‌شدند. یعنی آنان از وجوهاتی است که تصمیم‌گیری در آن با امام(علیه السلام) است، محروم می‌شدند. برای نمونه امام رضا(علیه السلام) یونس بن یعقوب را از پرداخت زکات به واقفیه نهی می‌کند و او را از این عمل باز می‌دارد.[67]

 در برخی از گزارش‌ها چنین آمده است که امام(علیه السلام) به یاران خود اجازه می‌دهد تا در قنوت نمازشان واقفیه را نفرین کنند.[68] روایات متعددی از امام رضا(علیه السلام) رسیده که در آن‌ها واقفیه مورد لعن امام رضا(علیه السلام) قرار گرفته‌اند.[69]

 روایات فراوانی به امام رضا(علیه السلام) منسوب است که در آن‌ها عباراتی به کار رفته که ظاهر آن‌ها تکفیر واقفیه است. از این‌گونه روایات می‌توانیم به مواردی اشاره کنیم که واقفیه با عناوینی همچون زنادقه،[70] کفار[71] و مشرکان[72] معرفی شده‌اند. در برخی روایات منسوب به امام جواد(علیه السلام) آنان با زیدیه و ناصبیان مقایسه شده و در یک ردیف قرار داده شده‌اند.[73]

 امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز در جواب نامه عده‌ای از شیعیان[74] مدعیان دروغین مقام امامت و مهدویت را ظالم و کافر خواندند.[75]

 اعلام انزجار و برخورد قاطع با مدعیان دروغین در روزگار غیبت صغری و در مواجهه با مدعیان دروغین نیابت نیز یافت می‌شود. به گفته شیخ طوسی محمد بن موسی شریعی[76] به دروغ مدعی شد که وکیل و نماینده امام(علیه السلام) است، اما امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توقیعی به کذب ادعای او اشاره کردند.[77] شریعی از غالیان روزگار امام حسن عسکری(علیه السلام) و عصر غیبت صغری بوده است. وی همانند حسن بن محمد بن بابای قمی از شاگردان علی بن حسکه[78] بوده است. بسیاری از منابع اشاره دارند او اولین کسی است که در عصر غیبت صغری مدعی بابیت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شده است.[79] شریعی را دروغ‌‌گو نامیده‌اند[80] و حتی شیخ طوسی از فردی به نام هارون نقل می‌کند که کفر و الحاد در سخنان وی آشکار است.[81] وشاید این امر به جهت عقاید غالیانه وی باشد زیرا به وی و پیروانش نسبت داده شده که مدعی حلول خداوند در برخی از معصومین(عیله السلام) و الوهیت آنان بوده است.[82]

 از جمله کسانی که مورد لعن قرار گرفت و توقیعی در لعن و برائت وی در روزگار غیبت صغری صادر شد، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال، معروف به بلالی می‌باشد. او از سابقه خوبی برخوردار بوده و از اصحاب و وکلاء امام حسن عسکری(علیه السلام) بوده که حضرت وی را « قابل اعتماد، موثق و آگاه به آن‌چه باید بکند» معرفی می‌کند.[83] وی در روزگار غیبت صغری وکالت را بر عهده داشته اما به جهت دنیاطلبی از تسلیم اموال و وجوهات به وکیل خاص خودداری کرد.[84] شیخ طوسی وی را از جمله سرزنش‌شدگان از سوی ائمه(علیه السلام) معرفی کرده است.[85]

 احمد بن هلال کرخی عبرتایی[86] از جمله کسانی بود که نیابت محمد بن عثمان را منکر شد. ابن هلال مدتی وکیل مردم عراق بود. وی از اصحاب امام حسن عسکری(علیه السلام) بود و در میان آنان دارای جایگاه بود.[87] او از سوی محمد بن عثمان مورد مذمت قرار گرفت و طرد شد. در توقیعی که از امام به دست سفیر دوّم رسید، از او به بدی یاد شده بود.[88] امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در این توقیع خطاب به محمد نوشته بودند: « نسبت به آن‌چه درباره این صوفی ریاکار گفته بودی، خدا عمر او را کوتاه گرداند.»[89] ابن هلال در همان سال صدور توقیع( 268ق) مرد.[90] جایگاه معتبر وی و نفوذ او در میان شیعیان، سبب شد چند توقیع در لعن و برائت از وی از سوی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) صادر شود.[91] عده‌ای از شیعیان که فریفته ظاهر زهدگرایانه او شده بودند از محمد بن عثمان خواستند که از امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) درباره وی استفسار کند. امام در پاسخ فرمودند: ابن‌هلال گناهکاری اصلاح‌ناپذی بود و خداوند متعال گناهان او را نخواهد آمرزید. او مانند شخصی خودسر و مستکبر رفتار کرد و وجوهات شرعی را برای خود نگاه داشت و از انجام فرامین ما امتناع نمود.[92]

 به نظر می‌رسد صدور توقیعات متعدد در جهت رسوا سازی ابن هلال، به جهت موقعیت و جایگاه خاص وی در میان شیعیان بوده است.[93]

 از جمله برخورد‌های قاطع با مدعیان دروغین روزگار غیبت صغری را می‌توان در برخورد با محمد بن علی شلمغانی[94] معروف به ابن ابی العذاقر اشاره کرد.[95] وی در دوران سفیر دوّم از فقیهان نامدار شیعه محسوب می‌شد و آثار متعددی در زمینه‌های گوناگون نوشته بود.[96] کتاب الغیبه از جمله کتاب‌های منسوب به وی می‌باشد.[97] وی در زمان حسین بن روح نوبختی[98] از دستیاران وی برشمرده می‌شد.[99] او در میان بنوبسطام[100] نفوذ فراوان داشت. از عبارات شیخ طوسی پیداست که حسین بن روح، شلمغانی را به عنوان فردی شایسته در میان بنوبسطام معرفی کرده بود و آنان نیز به وی اعتماد کامل داشتند.[101] در مدتی که سفیر سوّم در زندان به سر می‌برد محمد بن علی شلمغانی به دروغ ادعای نیابت کرد.[102] در چرایی طرح ادعای دروغین وی برخی منابع حسادت[103] وی به سفیر سوّم و برخی نیز جاه‌طلبی‌های وی را مطرح کرده‌اند.[104] در منابع ادعاهای واهی فراوانی رابه وی نسبت می‌دهند.[105] که اعتقاد به  تناسخ از جمله آنان است.[106] حسین بن روح در زندان از فعالیت‌ها و ادعاهای وی مطلع گشت و در سال (312ق) نامه‌ای مبنی بر ارتداد و لعن او که از ناحیه امام عج صادر شده بود، به یکی از دستیاران خود و یکی از چهره‌های سرشناس غیبت صغری به نام ابوعلی محمد بن همام إسکافی[107] داد.[108] ابن‌همام با شلمغانی آشنایی نزدیک داشته و یک بار هم شلمغانی برخی سخنان غلوآمیز خود را به او گفته بوده است.[109] و در میان آثار ابن‌ابی العزاقر نیز کتابی با عنوان رساله الی ابن همام نام برده شده که قابل تأمل است.[110] در قسمتی از این توقیع امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) لعنت دائم خدای متعال را در آشکار و نهان و در هر زمان و مکان برای شلمغانی، موافقان و پیروان و نیز آنان که با اعلام این خبر با او همراه شوند را خواستار است.[111] در این توقیع افرادی نظیر شریعی، نمیری، هلالی و بلالی همانند شلمغانی برشمرده شده‌اند.[112] امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به حسین بن روح نوبختی فرمودند: به کسانی که به دیانت آنان اطمینان داری اعلام کن که خداوند متعال در عذاب محمد بن علی معروف به شلمغانی[113] به دلیل برگشت از اسلام، الحاد، کفر و دروغ و بهتان به خداوند متعال تعجیل نموده است.[114]

هرچند بنوبسطام به جهت اعتماد به شلمغانی، جایگاهی برای سخنان حسین بن روح نوبختی قائل نبودند[115] اما سرانجام، راضی خلیفه عباسی، در پی فتوای علما به مباح بودن خون شلمغانی،[116] او را در سال [323] به قتل رساند.[117] ابن ابی عون[118] و حسین بن قاسم از پیروان وی همرا او کشته شدند.[119]

نتیجه:

بنابر مباحث مطرح شده، امامان معصوم(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت به مدیریت جامعه شیعی پرداختند، و در مواجهه مستقیم با مدعیان دروغین، تأکید ائمّه(علیهم السلام) بر اداره و کنترل مدعیان و هدایت شیعیان بوده است. در این راستا ائمه(علیهم السلام) با تجزیه و تحلیل امکانات بالقوه و بالفعل، در جهت حداکثر بهره‌وری و حداقل آسیب به جامعه شیعی بودند. بنابر این، در مدیریت رفعی با برنامه‌ریزی عملیاتی با هدف کارآیی، تلاش کردند کارها به درستی انجام شود و آسیب‌ها به حد اقل برسد.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌556، رقم 1050.

[2]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌71 و راوندی، الخرائج و الجرائح، ج2، ص‌662.

[3]. ر.ک: طوسی، رجال، ص‌354، رقم 5؛ حلّی، خلاصه الأقوال، ص‌104، رقم 237.

[4]. ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص355؛ صدوق.

[5]. ر.ک: مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص‌127.

[6]. طوسی، همان.

[7]. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج10، ص‌336.

[8]. ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص‌355 و صدوق، عیون اخبار الرضا(، ج1، ص‌355.

[9]. کلینی، کافی، باب ان الامام متی یعلم ان الامر قد صار الیه، ح1.

[10]. ر.ک: اشعری‌قمی، المقالات و الفرق، ص‌102.

[11]. « در منابع کهن تاریخی و روایی هیچ‌گاه از چهار وکیل خاص با عنوان نائب نام برده نشده است، بلکه با همان عنوان کلی وکیل و در برخی موارد با نام سفیر یاد شده‌اند. به نظر می‌رسد که عنوان نائب در سده‌های متأخرتر بر ایشان اطلاق گردیده تا از وکیلان عام امام (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در غیبت صغری، که تحت نظر اینان بودند، متمایز گردند».

[12]. ر.ک: کلینی، الکافی، ج2، ص454.

[13]. صدوق، کمال‌الدین، ص440.

[14]. همان، ص445.

[14]. کلینی، الکافی، ج2، ص‌441.

[15]. صدوق، کمال‌الدین، ص‌478.

[16]. ر.ک: تستری، قاموس الرجال، ج1، ص‌785.

[17]. ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص‌281 – 184.

[19]. ر.ک: همان.

[20]. ر.ک: همان.

[21]. ر.ک: همان.

[22]. همان، ص‌281.

[23]. راوندی، الخرائج و الجرائح، ص‌251 و مجلسی، بحارالانوار، ج51، ص‌295.

[24]. کلینی، الکافی، ج1، ص‌437.

[25]. خویی، معجم رجال الحدیث، ج6، ص‌308، رقم 4120.

[26]. ر.ک: الوافی، ج2، ص‌303.

[27]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌601، رقم 568.

[28]. همان، ص‌602، رقم 569.

[29]. همان، رقم 570.

[30]. انعام: 157.

[31]. ر.ک: طه حسین، حدیث الأربعاء، ج2، ص‌308.

[32]. ر.ک: سید حمیری، دیوان، ص‌63.

[33]. « به نام خدای متعال جعفری شدم. الله اکبر. و یقین کردم که خدای می‌بخشد و می‌آمرزد. و به دینی قبل از آنچه سابقاً معتقد بودم، عقیده پیدا کردم. سید و آقای همة مردم، جعفر، مرا از دین سابق نهی نمود».

[34]. صدوق، کمال‌الدین، ص‌20.

[35]. مفید، الفصول المختاره، ص‌93.

[36]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج1، ص‌323.

[37]. « وَ أُشهِد رَبّی أَنَّ قولَکَ حُجَّه علی الخَلقِ طُرّأ مِن مُطیعٍ و مُذنِبٍ / بِأنّ وَلِیَ اللهِ و القائِمَ الّذی تَطَّلِعَ نَفسِی نَحوَهُ و تَطَرَّبی / لَهُ غَیبَهٌ لابُدَّ أَن سَیَغیبَها فَصَلّی عَلَیه مِن مُتَغَیِّبِ / فَیَمکُثُ حِیناً ثُمَّ یُظهِرُ أمرَهُ فَیَملَأُ عَدلاً کُلّ شَرقِ و مَغرِبِ».

[38]. ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج7، ص‌250؛ مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص‌79.

[39]. ر.ک: ناصری، الوافقیه: دراسه تحلیلیه، ج1، ص‌155.

[40]. طوسی، الغیبه، ص‌73.

[41]. صدوق، عیون اخبار الرضا(، ج1، ص233.

[42]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌746.

[43]. ر.ک: ناصری، الواقفیه دراسه تحلیلیه، ج1، ص274.

[44]. کشّی، اختیار معرفه الرجال، ص597.

[45]. « الامام لایغسله الاّ الامام»، ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص97.

[46]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج2، ص‌764.

[47]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌66.

[48]. صدوق، علل الشرایع، ص‌236.

[49]. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج7، ص‌71، رقم 3598.

[50]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌828، رقم 1044؛ صفار، بصائرالدرجات، ص‌138.

[51]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌828، رقم 1045.

[52]. ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، باب الاشاره و النص علی أبی جعفر الثانی(علیه السلام)، ح 4 و 7.

[53]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌54.

[54]. ر.ک: نجاشی، رجال، ص‌176، رقم 466.

[55]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌774.

[56]. ر.ک: تستری، قاموس‌الرجال، ج11، ص‌21.

[57]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌773.

[58]. ر.ک: نجاشی، رجال، ص‌56، رقم 127؛ طوسی، رجال، ص‌355، رقم 21.

[59]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌405، رقم 760.

[60]. همان، ص‌599، رقم 1121.

[61]. ر.ک: برقی، رجال، ص‌57.

[62]. طوسی، الغیبه، ص‌26.

[63]. همان.

[64]. ر.ک: صدوق، کمال‌الدین، ص‌499.

[65].  طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج2، ص‌758.

[66]. همان، ص‌762.

[67]. همان، ص‌756.

[68]. همان، ص762.

[69]. همان، ص‌758.

[70]. همان، ص‌759.

[71]. همان.

[72]. همان،ص 756.

[73]. ر.ک: همان، ص‌756.

[74]. طبرسی، الاحتجاج، ص‌277.

[75]. همان.

[76]. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص‌302.

[77]. طوسی، الغیبه، ص‌258.

[78]. ر.ک: نجاشی، رجال نجاشی، ص‌316.

[79]. طوسی، الغیبه، ص‌397.

[80]. همان.

[81]. همان.

[82]. اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص‌107.

[83]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌579.

[84]. طوسی، الغیبه، ص‌400.

[85]. همان.

[86]. حموی، معجم البلدان، ج4، ص‌78.

[87]. خویی، معجم رجال الحدیث، ج3، ص‌151.

[88]. ر.ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج2، ص‌355.

[89]. صدوق، کمال الدین، ص‌489.

[90]. همان.

[91]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌353.

[92]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص‌536.

[93]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال،ص 535.

[94]. « شلمغان یکی از روستاهای واسط می‌باشد». ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج3، ص‌359.

[95]. ر.ک: بغدادی، الفرق بین الفرق، ص‌205.

[96]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌387. البته در کتاب التکلیف، ر.ک: طوسی، الفهرست، ص‌173.

[97]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌240. و در دو مورد نیز گفته است: روی الشلمغانی فی کتاب الأوصیاء. ر.ک: همان، ص‌148.

[98]. شیخ طوسی تأکید. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌252.

[99]. ر.ک: همان، ص‌408.

[100]. از طوایف شیعی ساکن بغداد.

[101]. طوسی، الغیبه، ص‌403.

[102]. همان.

[103]. مفید، الفصول العشره، ص‌16، و نجاشی، رجال نجاشی،ص 378.

[104]. ر.ک: همان.

[105]. ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج15، ص‌102. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص‌406. گزارشی از شلمغانی در طبقات الامامیه ابن‌ ابی طی بوده که در سیر اعلام النبلاء، ج15، ص‌222 آمده است.

[106]. ر.ک:اشعری، المقالات و الفرق، ص‌45.

[107]. « کامل‌ترین زیست‌نامه و شرح احوال وی را حسن انصاری در دایره المعارف بزرگ اسلامی نوشته است». ر.ک: دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص‌121.

[108]. طوسی، الغیبه، ص‌410.

[109]. طوسی، الغیبه، ص‌408.

[110]. ر.ک: نجاشی، رجال، ص‌378، رقم 1029.

[111]. همان.

[112]. همان.

[113].  « پیرامون شلمغانی پایان‌نامه‌ای با عنوان « بررسی زندگانی سیاسی فرهنگی شلمغانی» با راهنمایی استاد دکتر نعمت الله صفری فروشانی توسط محمدتقی ذاکری در دانشگاه ادیان و مذاهب دفاع شده است. در این پایان‌نامه ضمن بازشناسی کتاب‌های شلمغانی، جایگاه سیاسی اجتماعی شلمغانی و گرایش فکری او نیز بررسی شده است».

[114]. طوسی، الغیبه، ص‌410.

[115]. ر.ک: همان، ص‌407.

[116]. ر.ک: مفید، المسائل الصاغانیه، ص‌58.

[117]. مفید، الفصول العشره، ص‌16، طوسی، الغیبه، ص‌412 و حموی، معجم الادباء، ج1، ص‌34.

[118]. ر.ک: محمدعلی مدرس، ریحانه الأدب، ج7، ص‌363.

[119]. ابن ندیم، الفهرست، ص‌164.

- برگرفته از کتاب مواجهه ائمه با مدعیان مهدویت، چاپ اول 1394، ص209-242.