logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
بازنمایی سبک مواجهه ائمه(علیهم السلام) با مدعیان دروغین مهدویت _ بخش اول

مقدمه:

 ائمه(علیهم السلام) با به کارگیری منابع انسانی و امکانات، قابلیت‌ها و ظرفیت‌های موجود برگرفته از آموزه‌های اسلامی برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است گام بر می‌داشتند. این جستار بر این مهم تأکید دارد که ائمه(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین به مدیریت جامعه شیعی در مواجهه با این پدیده تمسک جسته‌اند. به عبارتی سبک امامان(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت « سبک مدیریتی» از سنخ « مدیریت بحران» بوده است. مدیریت بحران عبارت است از مجموعه‌ای از چاره‌جویی‌ها و تصمیماتی که در مقابله با بحران انجام می‌گیرد و هدف آن کاهش روند بحران، کنترل بحران و کاهش و رفع بحران است.[1]

 بی‌هیچ گمان اتخاذ چنین سبک مدیریتی از سوی ائمه(علیهم السلام) بدین جهت بود که آنان رهبری جامعه شیعی را به عهده داشتند. رهبری یک فرایند نفوذ اجتماعی است.[2] و معمولاً سه عنصر در تعاریف رهبری یافت می‌شود که عبارتند از: توانایی نفوذ، میل و اشتیاق افراد و جهت‌گیری به سمت اهداف. در یک‌ جمع‌بندی می‌توان رهبری را توانایی نفوذ در دیگران به منظور نیل به اهداف تعریف کرد.[3]

اما نکته اساسی این است که مدیریت، یکی از وظایف رهبران است و رهبر هر جامعه‌ای باید تلاش کند که مدیر آن جامعه نیز باشد؛ یعنی بتواند علاوه بر نفوذ اجتماعی که دارد، از طریق دیگر نیز بر افراد تأثیرگذار باشد و بر آن‌ها نفوذ داشته باشد. رهبر از طریق ایجاد بصیرت نسبت به آینده، جهت را مشخص می‌کند و از طریق انتقال این دید به افراد و الهام‌بخشی، آنان را برای غلبه بر موانع آماده می‌سازد.[4]

 در سبک‌شناسی مواجهه امامان(علیهم السلام) با مدعیان دروغین مهدویت با دو گونه « مدیریت دفعی در مرحله پیشینی» و « مدیریت رفعی در مرحله پسینی» روبرو هستیم. منظور از مدیریت دفعی در مرحله پیشینی از سوی امامان معصوم(علیهم السلام) در تقابل با مدعیان دروغین عبارت است از: تعیین اهداف، خط‌مشی‌ها و راهبردهایی که زمینه اثرگذاری مدعیان دروغین را به حداقل می‌رساند. این برنامه‌ریزی و مدیریت در عرصه مهدویت نوعی تفکر دورنگر و جامع برای شیعیان ایجاد می‌کند و آموزه مهدویت را فهم‌پذیر می‌کند و آنان را از سقوط نجات می‌دهد. به عبارتی در مدیریت دفعی، امامان معصوم(علیهم السلام) تلاش کردند با انتخاب هدف‌های صحیح و بازنمایی آموزه مهدویت زمینه را برای پیدایش مدعیان دروغین ببندند و در مدیریت رفعی با برنامه‌ریزی عملیاتی با هدف کارآیی، تلاش کردند کارها به درستی انجام شود. در نوشتار حاضر به مدیریت دفعی در مرحله پیشینی پرداخته شده است.

یک) مدیریت دفعی در مرحله پیشینی (مرحله قبل از بحران)

 در این نوع مدیریت تأکید بر اثربخشی آموزه مهدویت است؛ به عبارتی در مدیریت دفعی غرض آن است که هدف‌های اصلی و مهم انتخاب و تعیین شوند. دید برنامه‌ریزی در این زمینه، جامع و بلندمدت است. در مدیریت دفعی در مواجهه با مدعیان دروغین امکانات و منابع بالقوه جامعه شیعی نیز مدنظر گرفته می‌شود؛ برخلاف مدیریت رفعی که فقط به امکانات و برنامه‌ریزی بالفعل توجه می‌شود.

 ائمه(علیهم السلام) در این راستا بر برنامه‌ریزی‌ها و اقدامات پیش‌گیرانه قبل از پیدایش مدعیان دروغین اهتمام داشتند. در این زمینه بر ایجاد آمادگی‌های لازم جهت مقابله با مدعیان دروغین مهدویت تأکید می‌شود. مهم‌ترین سازوکارها و اقدامات ائمه(علیهم السلام) در این راستا عبارتند از:

  1. برجسته‌سازی نقاط مهم و کاربردی در آموزه مهدویت

 در نهادینه‌سازی رویکرد کیفی به آموزه مهدویت بر نقاط مهم و راهبردی در تبیین آموزه مهدویت تأکید می‌شود. از آنجا که تبیین و بیان همه جزییات در آموزه مهدویت ممکن نیست و چنین کاری ضرورتی هم ندارد، امامان معصوم(علیهم السلام) توجه خود را بر نقاط حساس و راهبردی در تبیین مهدویت معطوف کردند. منظور از « نقاط راهبردی و حساس»، نقاطی است که انحراف و اشتباه در آن‌ها موجب صدمات سنگینی می‌شود، و بیان آن‌ها موجب کارآیی بیشتری می‌گردد.

 البته ائمه(علیهم السلام) افزون بر ورود به مباحثی که به مبانی اصلی اندیشه مهدویت مرتبط بود- مانند مسائل مرتبط به غیبت، حکومت جهانی و ... – در شناسایی، استخراج و رصد موضوعات مهدوی به نحوی اقدام می‌کردند که اعلام نظر در آن زمینه و تحقق یک ممیزه فکری، به گونه‌ای با مقاصد اصلی اندیشه مهدویت مرتبط باشد.[5] و از ورود به مباحثی که نتیجه عینی و عملی مشخص نداشت، پرهیز می‌کردند.[6]

 برای نمونه برجسته‌سازی باور به غیبت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سال‌ها قبل از وقوع غیبت در همین راستا انجام شده است. در تبيين اين مسئله می‌توان گفت مسئله غيبت امام دوازدهم، هم‌زمان با گسترش رسالت الهي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در جامعه اسلامي مطرح شد و اولين سخنان درباره غيبت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از زبان آن حضرت صادر گرديد.[7] بر همين اساس امامان(علیهم السلام) نيز در هر زمان به فراخور حال و وضعيت جامعه، موضوع غيبت امام دوازدهم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به شيعيان گوشزد مي‌كردند. انبوه رواياتي كه تا زمان امام صادق(علیه السلام) براي شيعيان نقل شده بود، مسئله غيبت را براي بسياري از ايشان به باوري مسلّم تبديل كرده بود كه در وقوع آن شك نداشتند و حتی از امام(علیه السلام) درباره چگونگي آن پرسش مي‌كردند.[8] با نزديك شدن زمان غيبت، گفتار امامان(علیهم السلام) در اين زمینه از تصريح بيشتري برخوردار مي‌شد. در سخنان معصومین(علیهم السلام) مسئله غيبت، اساساً به عنوان يك سنت الهي مطرح شده كه در امت‌هاي پيشین و انبياي گذشته و اوصیاي ايشان معمول بوده است. در اين بيانات بر اين نكته تأكيد شده كه پيامبران الهي نيز در برهه‌هايي از دوران نبوتشان،‌ بنا به عللي از انظار مردم و از ميان جامعه غايب مي‌شدند. از جمله پيامبراني كه در اين روايات به غيبت آن‌ها اشاره شده حضرت صالح(علیه السلام) است. براساس اين روايات، وي در سن پيري از ميان قومش غايب شد و غيبتش به طول انجاميد؛ به طوري كه چون به ميان قومش بازگشت او را نمي‌شناختند.[9] چنين غيبت‌هايي براي حضرت يونس(علیه السلام)، يوسف(علیه السلام)، موسي(علیه السلام) و برخي ديگر از پيامبران(علیهم السلام) نيز ذكر شده است.[10]

 فراواني رواياتي كه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره غيبت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده بود و آگاهي‌هايي كه از طرف امامان(علیهم السلام) صورت گرفته بود، سبب شد كه غيبت به صورت يك باور عمومي و واقعه‌اي مسلّم و حتمي در آيد؛ البته این امر سبب بهره برداري‌هاي منفي بسياري از فرقه‌ها نیز شد.

 گزارش‌های فراوانی نشان می‌دهد، که امامیه و واقفیه احادیث غیبت را سال‌ها قبل از وقوع غیبت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل کرده‌اند. در میان راویان واقفی ابومحمد علی بن احمد علوی قرار دارد که کتابی در تأیید آیین واقفه با عنوان فی نصره الواقفه نوشته است. در این کتاب حدیثی را از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌کند که دو غیبت کوتاه و بلند برای مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره شده است.[11]

  بنابر گزارش آقابزرگ تهرانی چنین روایاتی که به وقوع دو غیبت برای مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره شده است را، حسن بن محبوب در کتاب المشیخه و فضل بن شاذان در کتاب الغیبه (م260ق) آورده‌اند هر چند این دو کتاب به دست ما نرسیده است.[12]

 مهم‌ترين فرقه‌اي كه بيشترين سوءاستفاده را از روايات غيبت كرد، واقفیه بود. آنان ادعا كردند كه موسي بن جعفر(علیه السلام) همان مهدي است و در غيبت به سر مي‌برد و گزارش شهادت آن حضرت را توجيه كردند. آنان روايات غيبت را نقل و آن‌ها را درباره امام كاظم(علیه السلام) و عقايد خود تأويل مي‌كردند.[13] جالب آنكه اولين كتاب‌ها در موضوع « غيبت» به وسيله برخي از سران واقفيه و به منظور اثبات مدعاي خود درباره غايب شدن امام هفتم(علیه السلام) نوشته شد و در آن، ضمن بيان روايات منقول از امامان، به طرح مسئله غيبت پرداختند. علي بن حسن طائي[14] معروف به طاطري[15] و ابن‌سماعه[16] هر دو از سران واقفيه هستند و اولين كتاب‌هاي غيبت را هم اين دو نگاشتند. اين كتاب‌ها در فاصله پنجاه سال پيش از آغاز غيبت امام دوازدهم نوشته شدند.

 در این میان نعمانی به نکته مهمی اشاره دارد. وی معتقد است با ملاحظه بسیاری از احادیث پیش‌بینی کننده غیبت، اگر این امر به وقوع نمی‌پیوست اصل اساسی امامت بی‌اعتبار می‌شد.[17] وی در ادامه تصریح می‌کند که خدای متعال با وقوع غیبت صحت انذارهای ائمه(علیهم السلام) را درباره غیبت و درستی اعتقاد ایشان را درباره آن ثابت کرد.[18]

 شواهد فراوانی در دست است که بیان‌گر این مهم است که غیبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مقوله‌ای شناخته‌شده و تعریف‌شده بوده است. ابوسهل نوبختی در التنبیه می‌نویسد:

درستی غیبتش را به واسطه اخبار مشهوری که در باب غیبت امام(عجل الله تعالی فرجه الشریف) وارد شده و این که او دو غیبت دارد و یکی از آن دو، دشوارتر از دیگری است، به اثبات می‌رسانیم. ... پس همان‌گونه که شرح دادیم، تصدیق روایات، باعث اعتقاد به امامت فرزند امام حسن عسکری(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می‌شود. او همان‌طور که در احادیث آمده است، غیبت کرد. این اخبار مشهور و متواترند. شیعه متوقع و منتظر آن غیبت بود؛ همان‌طور که امیدوار به قیام قائم(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از غیبت است تا عدل و داد را ظاهر سازد.[19]

 از جمله شواهدی که بیان‌گر شناخته‌شده بودن غیبت در میان شیعیان بوده، كتاب‌هاي متعدّدي است که در تبيين مسأله مهدويت، از ديرباز تاكنون، به رشته تحرير در آمده است. آثار به جا مانده از ميراث مكتوب شيعه در حوزة مطالعات مهدوي و به خصوص غيبت نگاري‌ها قابل مقايسه با اهل سنّت نمي‌باشد.

 میراث مکتوب روایی شیعه در عرصه غیبت‌نگاری‌ها نشان‌گر فرهنگ‌سازی ائمه(علیهم السلام) در تأکید بر نقاط اصلی و راهبردی در آموزه مهدویت است. با جستجو در كتاب‌هاي فهرست نام پنجاه و دو نفر از راويان شيعه که در عصر حضور معصومان(علیهم السلام) تا پايان قرن پنجم - كه كتاب‌هايي در موضوع غيبت نگاشته‌اند- يافت مي‌شود: هيجده نفر از نويسندگان اين مجموعه پيش از غيبت، پانزده نفر در دوران غيبت صغري و نوزده نفر در دوران غيبت كبري تا پايان قرن پنجم بوده‌اند.[20] متأسفانه از اين كتاب‌هاي بسيار، تنها اندكي در گذر زمان از گزند حوادث رهيده و به دست ما رسيده است. و از ديگر كتب، جز نامي در فهرست‌نگاري‌ها يافت نمي‌شود.

 غيبت‌نگاران امامي كتاب‌هاي خود را با عناويني همچون: الغيبه، أخبار المهدي، اثبات الغيبه، كشف الحيره، اخبار القائم و الفتن و الملاحم و ... مي‌نگاشتند. و در اين كتاب‌ها موضوعات مرتبط با حضرت ولي‌عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چون: غيبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تعداد غيبت‌ها، سبب غيبت، علّت طولاني شدن غيبت، علائم پيش از ظهور، هرج و مرج‌ها، كثرت فساد در زمين، موانع ظهور و غيبت پيامبران پيشين و… مورد بحث و بررسي قرار می‌گرفت.

 مهم‌ترين عالمان امامي كه در عصر حضور امامان به غيبت‌نگاري شهرت يافتند عبارتند از: عبّاس بن هشام ناشر اسدي (م 219)؛ وي از اصحاب امام رضا(علیه السلام) مي‌باشد.[21] ابراهيم بن صالح انماطي کوفی،[22] محمد بن حسن بن جمهور،[23] عبدالله بن جعفر حميري كه كتاب‌هاي متعدّدي چون: الغيبه، المسائل و التوقيعات، الفتره و الحيره و قرب الاسناد الي صاحب الأمر را نگاشته است؛[24] ابراهيم بن اسحاق نهاوندی،[25] معلّي بن محمد بصري،[26] حسن بن علي بن أبی‌حمزه،[27] حسن بن محمد بن احمدصفّار،[28] سلامه بن محمد بن اسماعيل (م339ق) كه كتاب الغيبه و كشف الحيره را نگاشته است.[29] فضل بن شاذان نيشابوري كه آثار فراواني با موضوع مهدويت با نام هاي: القائم، الملاحم، اثبات الرجعه، حديث الرجعه و الغيبه نگاشته است.[30] نسخه خطي كتاب الغيبه او هم‌اينك موجود است.[31] و علي بن مهزيار اهوازي كه از راويان امام رضا و امام جواد(علیهما السلام) بوده و دو كتاب به نام‌هاي القائم و الملاحم نگاشته است.[32]

 در روزگار غيبت صغري و دهه‌هاي ابتدايي غيبت كبري مهم‌ترين اشخاصي كه به غيبت‌نگاري شهرت يافته‌اند عبارتند از: حسن بن محمد بن احمد صفّار،[33] احمد بن علي بن خضيب ايادي،[34] مظفّر بن علي بن حسين طهراني،[35] سلامه بن محمد بن اسماعيل،[36] عبدالعزيز بن يحيي جلودي،[37] علي بن محمد بن ابراهيم رازی،[38] محمد بن علي بن فضل بن تمام[39] و احمد بن علی بن نوح سيرافي[40] و علي بن بابويه رازي (م339ق) صاحب كتاب الامامه و التبصره من الحيره.[41]

 علی‌رغم این مدارک فراوان، احمدالکاتب و عبدالمنعم نمر هویت مهدی شیعه را مبهم می‌داند؛ و معتقدند  اعتقاد به غیبت زاییدة  فرجام شکست در حرکت‌های سیاسی در سه قرن نخستین است. زیرا هر جا که حرکتی سیاسی انجام می‌شد و به شکست می‌انجامید و رهبرانش کشته می‌شدند، عده‌ای از پیروان آن حرکت – که نمی‌توانستند شکست را تحمل کنند- غیبت آنان را مطرح می‌کردند.[42]

 میراث روایی شیعه در مسأله غیبت مهم‌ترین پاسخ به کسانی است که غیبت را امری ناشناخته و تعریف ناشده می‌دانند. علما و محدثان شیعه در تلاشی بی‌نظیر این روایات را جمع کرده و آن‌ها را به عنوان نشانه‌ای قابل‌توجه فراروی مردم قرار داده‌اند. سوء‌استفاده مدعیان دروغین نیز از چنین روایاتی نشانگر اصالت چنین امری میان مردم بوده است.

 امروزه شیعه امامی تنها مذهب ماندگار در گستره تاریخ است که قائل به غیبت امام خود می‌باشد و تمامی فرقه‌هایی که به نحوی مدعی غیبت مهدی خود بودند نظیر کیسانیه و واقفیه به تاریخ پیوستند و ماندگاری تاریخی نداشته و پیروان فراوانی را به خود اختصاص ندادند. مدرسی طباطبایی در این باره معتقد است که از بزرگ‌ترین ادلّة حقانیت و اصالت مبانی مذهب حقّه اثنی‌عشری آن است که متقدمان آنان برای سال‌ها در برابر واقفه حتی‌المقدور به تضعیف و جرح روات و روایات مربوط به غیبت می‌پرداختند و بسیاری از آنان را از مجعولات آن گروه می‌خواندند تا سرانجام گردش ایام، صحت و درستی آن احادیث شریف و پیش‌گویی ائمه طاهرین(علیهم السلام) را بر آنان ثابت نمود. شاید این خود خواست خداوند بود که احدی در آینده نتواند ادعا کند که شیعیان اثنی‌عشری بر صحت مدعای خود در غیبت امام دوازدهم جعل حدیث کرده‌اند.[43]

  1. گفتمان‌سازی برای جلوگیری از انحراف

 برای « گفتمان» معانی گوناگونی وجود دارد كه با توجه به كاربرد آن در حوزه‌های مختلف علمی، می‌توان نقش و كارکرد خاصی برای آن در نظر گرفت. این مفهوم كه در تئوری‌های معاصر به یكی از پیچیده‌ترین و بحث برانگیزترین مسائل تبدیل شده و به گفته برخی از اندیشمندان مفهوم آن مانند مفاهیمی چون زبان، ارتباط، تعامل، جامعه و فرهنگ، اساساً مبهم است. به هر روی منظور از اصطلاح گفتمان در این پژوهه عبارت است از: عقاید، برداشت‌ها و ارزش‌های نظام‌مندی که در یک جامعه یا بخشی از آن ساری و جاری است. ممکن است افراد جامعه از نظر روانی به عقاید، برداشت‌‌ها و ارزش‌های عمومی خود آگاهی نداشته باشند، ولی اعمال و رفتار آن‌ها داخل این نظام شکل خاص به خود بگیرد.[44]

 از حیث مطالعات جامعه‌شناسی، برای ایجاد ساختار در جامعه و متقابلاً برای شكستن آن، می‌توان از گفتمان استفاده كرد. باید دانست در مورد موفقیت گفتمان در ساخت یا تغییر ساخت اجتماعی سه نكته مطرح است:

  1. نقش تحریری گفتمان در ایجاد حركت و تغییر؛ كه بستگی به میزان اثر تبلیغات و شیوه‌های گفتمان دارد.
  2. نقش اقناعی گفتمان؛ كه به انسجام منطقی و ایدئولوژیك آن موكول می‌شود.
  3. نقس احساسی گفتمان؛ كه از طریق برانگیختن احساسات، برای پذیرش ساختارهای جدید و بدیع زمینه‌سازی می‌‌كند.[45]

 هر گفتمانی دال و مدلولی دارند. دال‌ها « اشخاص، مفاهیم، عبارات و نمادهای انتزاعی یا حقیقتی هستند که در چارچوب گفتمانی خاص، بر معنی خاص دلالت دارند»[46] و مدلول « نشانه‌ای است که ما با دیدن آن، دال موردنظر برایمان معنا می‌شود».[47] برای مثال اگر در این بحث تأکید می‌شود که ائمه(علیهم السلام) آموزه مهدویت را در قالب گفتمان « امامت منصوص» ارائه کردند، مقام امامت و ولایت بر دال اسلام دلالت دارد. و منظور از « دال مرکزی» در گفتمان، هسته اصلی منظومه گفتمانی را تشکیل داده و سایر نشانه‌ها حول این هسته جذب می‌شوند. به عبارتی هسته مرکزی صورت‌بندی گفتمانی دال مرکزی است و سایر نشانه‌ها حول آن سامان می‌یابد. دال مرکزی گفتمان امامت منصوص، اسلام بود و سایر دال‌ها حول آن شکل گرفتند.

 مفهوم هویت‌ساز در گفتمان « غیریت» است که شناسایی آن، راه شناخت گفتمان است. در برابر گفتمان ممکن است غیریت‌ها و یا دیگر بودهای متعددی مطرح شوند که آن گفتمان از آن‌ها در شرایط گوناگون و برای کسب هویت‌های مختلف استفاده می‌کند. بنابراین تمایز قایل شدن میان غیرداخلی و غیرخارجی امکان‌پذیر خواهد بود. در اینجا می‌توان به گفتمان خلافت به عنوان غیریت گفتمان امامت منصوص اشاره کرد.

 به هر روی عمومیت یافتن درک و نگاه عمومی شیعیان به آموزه مهدویت مستلزم عرضه عمومی و تبیین دقیق اندیشه مهدویت در تفکر شیعی بود. از همین‌رو ائمه(علیهم السلام) در دوران حضور با جدیت تمام به تعریف حدود این نظریه و تعمیق باور به آن در میان پیروان خود اهتمام نمودند.

 امامان شیعه با تأکید بر گفتمان « امامت منصوص» نه تنها مشروعیت خود را برای تعامل اثرگذار بر پیروان خویش تأمین کردند بلکه با بهره‌برداری از « مشروعیت نهادینه شده» برآمده از آن توانستند از تقویت و رشد مدعیان دروغین امامت و مهدویت استفاده کنند. امامت منصوص بدان معنی است که امامت موهبتی است الهی که به شخص برگزیده و معینی در فرزندان فاطمه(علیها السلام) و امام علی(علیه السلام) محدود می‌شود، و امام، قبل از رحلتش با هدایت خداوندی، امامت خود را با معرفی و تعیین صریح و روشن به امام بعدی منتقل می‌کند. خواه او دعوی قدرت سیاسی و حکومت را داشته باشد و یا نداشته باشد.[48]

 فرصت را در یادآوری این نکته مغتنم می‌شمرم که عمومیت یافتن این درک و نگاه نسبت به معنای خاص « امامت» و فهم‌پذیری آن مستلزم عرضه عمومی و دقیق نظریه « امامت منصوص» در تفکر شیعی بود. در دیدگاه شیعه، مهدی از مقام « امامت» برخوردار است. شاید در هیچ کدام از اندیشه‌های موعودی ادیان و مکتب‌های مختلف جهان، موردی به جز تشیّع دوازده امامی را نتوان یافت که موعودش الزاماً بایستی « امام» باشد.[49] باید برای درک این مقام و ویژگی‌های آن در مدلول آیات و روایات ناظر به آنها درنگ کرد. از جملة این مقامات و ویژگی‌ها « نصب» یعنی مقام امامت تنها با جعل و نصب خدای متعال ممکن است.[50] از جمله ویژگی‌های امامت، « برتری مقام امامت از نبوت» می باشد؛این مقام به دلیل عظمت و رتبه والای مقام امامت است که با الهام از تعالیم قرآن کریم و امامان معصوم(علیهم السلام) به دست می‌آید.[51] این معارف از مفاد آیه إبتلی[52] به خوبی قابل اثبات خواهد بود؛ شیعیان امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را از اهل بیت(علیهم السلام) می‌دانند، و بر این اساس جایگاه، اوصاف و حقوق اهل بیت(علیهم السلام) چون « حق مودت»،[53] « حقوق مالی»،[54] « حق وراثت کتاب»،[55] « حق مرجعیت علمی»[56] و « حق ولایت»[57] که همگی برگرفته از قرآن کریم و روایات است را برای امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قائلند.

 نص در اعتقاد شیعه امامی به معنای تأکید صریح بر امامت فردی از سوی خداوند متعال، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام قبلی است. از نظرگاه شیعه، مقام امامت، تالی‌تلو مقام نبوت، جزیی از آن و به عبارتی، تداوم‌بخش نبوت و علل مبقیه رسالت است، و همان‌گونه که رسول از جانب خداوند متعال تعیین می‌شود، امام نیز باید از سوی خداوند متعال تعیین و بر آن تصریح شود. در روایات به چرایی این امر نیز اشاره شده است. از دیدگاه امام رضا(علیه السلام) مقام امامت برتر، بزرگ‌تر و عمیق‌تر از آن است که عقول بشر آن را درک کند و به اراده آنان سپرده و با گزینش آنان تعیین شود.[58]

 روشن است که با چنین تعریفی از امام و جایگاه او، تعیین وی تنها باید به نص الاهی و انتخاب او انجام گیرد و لذا در موارد بسیاری بر منصوص بودن امامت با در نظر گرفتن این اوصاف تأکید شده است. تبیین و تفسیر اندیشه مهدویت در چارچوب نظام امامت و ولایت سبب گردید که این اندیشه در زنجیره حجت‌های الهی در ساختار « نظام امامت» نمود یابد.

 در چشم‌انداز اندیشه نبوی و اهل‌بیت(علیهم السلام) پس از رسول خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) زنجیره حجت‌های الهی در ساختار « نظام امامت» نمود یافت که خدای متعال با ارزانی داشتن آن، نعمت خویش را بر امت اسلامی به اتمام رساند. محور پر اهمیتی که روایات اهل‌بیت( عهده‌دار بیان آن هستند، بیان امامت مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. و صریح‌ترین راه شناخت مصداق امام، ذکر نام وی توسط پیامبر یا امام قبلی است. در روایات بسیاری از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بر امامت و خلافت مهدی موعود در کنار یازده امام دیگر اشاره شده است. این روایات به روایات « اثنی عشر» شهرت یافته‌اند.[59] پیامبر اکرم در اکثر روایاتی که از شماره امامان سخن گفته است، نام امام اوّل و آخر را هم برده است: « امامان پس از من دوازده تن هستند که اولین آن‌ها علی (علیه السلام) و آخرین آنها قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است».[60] و در روایتی دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « ای علی ! آن زمان که یازده نفر از فرزندان تو و من به امامت رسیدند، یازدهمین ایشان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است».[61] و در برخی از روایات در گزارش پیامبر از شب معراج بر امامت دوازده شخص به همراه نام تصریح شده است.[62]

 این نکته افزودنی است که خاستگاه موعود اسلام در اندیشه شیعی، اسطوره‌ها و باورهای کهن نیست، بلکه اعتقاد به آن به صورت مفهوم « حجت الهی» است که به تعبیر شیعه همیشه در زمین برقرار بوده و خواهد بود. در حالی که اسطوره‌محوری یکی از مهم‌ترین مختصات منجی در دیگر ادیان است.[63]

 در دیدگاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) مهدی از مقام « امامت» برخوردار است. شاید در هیچ کدام از اندیشه‌های موعودی ادیان و مکتب‌های مختلف دیگر جهان، موردی را نتوان یافت که موعودش الزاماً « امام» باشد.[64] وجه اهمیت پیوند تفکیک‌ناپذیر مهدویت و امامت در این است که مهدی حجت[65] است و در عموم موارد حجت به معنای برهان، دلیل و نشانه است؛ در این صورت تأکید تفکر نبوی بر امام بودن مهدی موعود تأکیدی است آشکار بر اهمیت و جوهریت موضوع ظهور حق در عصر موعود. بنابر روایات شیعه حجت خدای متعال کسی است که در عین اینکه یکی از مخلوقات است احوال و اوصافش کاملاً الاهی است. چنانچه کلینی در اولین روایت کتاب الحجه از کافی در وجه نیاز به حجت آورده است:

امامان با وجود شباهت با مردم در خلقت در هیچ یک از احوال با مردم شبیه نیستند. امامان به وسیله حکمت از سوی خدای متعال تأیید شده اند. پس چنین چیزی در هر زمانی در پرتو دلایل و برهان‌هایی که رسولان آورده‌اند برقرار است تا زمین خدا از حجتی که با عِلمی است که سخنش را تصدیق و عدالتش را قطعی میکند خالی نباشد.[66]

 آموزه امامت منصوص نقش اساسی در مصونیت‌بخشی به جامعه شیعی را بر عهده داشت. بازتاب این باور را می‌توان در اشعاری جستجو کرد که در آن بر وصایت ائمه(علیهم السلام) تأکید شده است.[67] به نظر می‌رسد این آموزه در روزگار منتهی به غیبت صغری به عنوان یک اصل مسلّم پذیرفته شده بود. ابوسهل‌نوبختی در کتاب « التنبیه»[68] که حدود سال (290ق) آن را به انجام رسانده، بر لزوم وجود امام منصوص و عالم بر کتاب و سنت که واجب‌الطاعه است و در کتاب خدا و سنت دچار فراموشی و اشتباه و خطا نمی‌شود، به عنوان آموزه امامیه تأکید کرده است. او بر وجوب عقلی نص از سوی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای جانشین خود تأکید می‌کند.[69]

 تأکید فراوان امامان معصوم(علیهم السلام) بر منصوص بودن امامت و برخورداری از علم الهی و لدنی تا حدود زیادی ناظر به رد دیدگاه‌های عباسیان، علویان حسنی و دیگر مدعیان امامت و مهدویت بوده است. ائمه(علیهم السلام) تلاش کردند این ذهنیت را که وظیفه امام تنها تصدی مقام سیاسی و یا تلاش برای استقرار حکومت است، تا حد زیادی تعدیل کنند. آنان در تبیین وظیفه امام بر این نکته تأکید داشتند که وظیفه مهم و اساسی‌تر امام تعلیم حلال و حرام و تفسیر شریعت و تزکیه و تربیت اخلاقی و در یک کلام مرجعیت دینی و هدایت‌گری است. آن‌چه در این زمینه جالب می‌نماید این است که رویارویی امامیه پیرامون امامت منصوص تنها متوجه دشمنان بیرونی نبوده است. بلکه جریانات شیعی نظیر زیدیه نیز در این مسئله با امامیه اختلاف داشتند.[70] این خود نمایان‌گر نقطه تقابل گروه‌های شیعی از یک سو و تلاش و تکاپوی فراوان ائمه (علیهم السلام) در تبیین مسئله امامت در شیعه است. در این جا می‌سزد اشاره کنیم که شیخ صدوق در کمال‌الدین رساله‌ای را از ابوزید عیسی بن محمد بن احمد (م326ق)،[71] به همراه نقض و رد آن توسط ابن‌قبه[72] می‌آورد که به خوبی نشان می‌دهد امامت منصوص چه جایگاهی در امامیه دارد و دیگر فِرَق به چه منظری به آن می‌نگریستند؛ ابوزید علوی در رساله الاشهاد به نقد مبانی شیعه امامیه در باب امامت پرداخته و اعتقاد شیعیان را از سه زاویه مورد حمله قرار داده است. یکی این که امامیه، امامت را که به نص پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) متعلّق به خاندان آن حضرت به طور عام است بدون دلیل به شاخه‌ای از نسل حسینی خاندان منحصر کرده‌اند. دوّم آن‌که آنان انتقال امامت را از امامی دیگر براساس نص و وصیت می‌دانند در حالی که بعد از درگذشت بر سر جانشین با هم اختلاف دارند. و سوّم آن‌که آنان کسانی را به عنوان امام می‌پذیرند که هرگز به مبارزه با ظلم و ظالمان برنخواسته است. او همچنین شیعه امامیه را به خاطر اعتقاد به امام غائب و ادعای علم غیب در حق ائمه(علیهم السلام) مورد انتقاد قرار می‌دهد.[73] ابن قِبه در مقام پاسخ‌گویی به وی با توجه به عقیده نص و لزوم وجود امامی معصوم در هر عصر موضوع غیبت را نتیجه منطقی و ضروری مبانی مذهب حق شیعه امامی در مسأله امامت می‌داند.[74 ]

 ائمه(علیهم السلام) در برخورد با جریانات انحرافی نیز براین مهم تأکید داشتند و تلاش می‌کردند بنیان‌های فکری آنان را در باب جایگاه امامت تخریب کنند و جایگاه واقعی امام را تبیین کنند. برای نمونه هنگامی که سعید بن منصور یکی از رهبران زیدیه از امام باقر(علیه السلام) پرسید: « نظر شما درباره نبیذ چیست؟ زیرا دیده‌ام که زید آن را می‌نوشد». امام پاسخ داد: « باور نمی‌کنم که زید (نبیذ) بنوشد، ولی حتی اگر او چنین کاری بکند نه پیامبر است و نه وصی پیامبر بلکه تنها فردی معمولی از خاندان محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است که برخی از اوقات درست عمل می‌کند و زمانی هم مرتکب خطا می‌شود».[75]

با مطالعه چنین روایاتی روشن می‌گردد که امامان شیعه بر اصل نص در آیین امامت تأکید فراوان داشته‌اند. چنین تأکیدی فضا را برای سنجش مدعیان امامت به وسیله معیارهای تشخیص امام مهیا می‌ساخت.

 در مقابل نباید از نظر دور داشت که مهدی موعود نزد بیشتر اهل‌سنّت فقط خلیفه و حاکم مسلمان عادلی است از نسل پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) که بعدها به گونه‌ای طبیعی متولد خواهد شد و عدل را در سراسر جهان خواهد گستراند؛[76] البته باورهایی نظیر نماز خواندن عیسای مسیح به امامت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز به سبب کثرت روایات، مورد پذیرش و باور اهل سنّت است.[77] در این جا می‌سزد اشاره کنیم که اقتدای عیسی مسیح به عنوان پیامبر اولوالعزم  به مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در صورتی صحیح می‌باشد که ما مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را دارای مقام امامت بدانیم. اما بر اساس آنچه که اهل سنت معتقدند و مهدی را خلیفه آخرالزمان می‌دانند، این اقتدا صحیح نمی‌باشد. به نظر می‌رسد همین امر سبب شده فخر رازی ، اقتدای عیسی(علیه السلام) به مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را فقط در یک نماز بداند. از دیدگاه وی در بقیه نمازها مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به عیسی(علیه السلام) اقتدا می‌کند.[78] ابن حجر در این زمینه نکته لطیفی دارد. وی می‌نویسد:

نمازگزاردن حضرت عیسی(علیه السلام) پشت سر مردی از این امت که در آخرالزمان و نزدیک برپایی قیامت ظهور می‌کند، دلالت بر صحت دیدگاهی دارد که بر این باور است که زمین از کسی که به حجت و دلیل، دین خدا را برپا می‌دارد، تهی نمی‌ماند.[79]

 برآیند آنچه گذشت این‌که، مهدی از نگاه اهل سنّت انسان عادی است که دارای مقام خلافت است. بدون ویژگی‌های فوق طبیعی نظیر علم غیب و عصمت و از دیدگاه شیعیان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارای مقام امامت و ویژگی‌های منحصربه فرد این مقام است.

 یک نکته اساسی در خور یادکرد این است که رتبه امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب می‌شود تا حدیث « مَن ماتَ و لَیس عَلیه إمام فَمیتَتُه میته جاهلیه»[80] و احادیث شبیه به آن- که در مصادر فریقین نقل شده است- واقع بینانه‌تر معنا شوند.

 قابل توجه است که به خصوص در نیمه دوّم عصر حضور، با شهادت هر امام، شیعیان به دنبال شناسایی امام منصوص بعدی بودند‌.[81] به گفته اشعری شیعیان امامی در مواجهه با ادعای مهدویت نفس‌زکیه به وجود نص اقامه می‌کردند.[82] اصل مسأله لزوم وجود نص برای احراز امامت شخص مدعی کاملاً پذیرفته و قطعی تلقی می‌شده است.[83] حتی پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) وقتی جعفر کذّاب درصدد برآمد تا با خلیفه وارد معامله شود و از حمایت او برای تأیید امامتش کمک بگیرد، دستگاه خلافت، توفیق او را پیش‌بینی نکرد و حاضر به حمایت از وی نشد. جعفر کذّاب در دیداری که با عبیدالله بن خاقان وزیر دربار عباسیان داشت پیشنهاد کرد که اگر دستگاه خلافت او را رهبر و زعیم شیعیان بداند حاضر است سالی بیست هزار دینار به حکومت بپردازد. اما عبیدالله در برخوردی تحقیرآمیز به او گفت اگر واقعاً او نزد شیعیان امام است نیازی به حمایت خلیفه نخواهد داشت.[84]