مقدمه:
ائمه(علیهم السلام) با به کارگیری منابع انسانی و امکانات، قابلیتها و ظرفیتهای موجود برگرفته از آموزههای اسلامی برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است گام بر میداشتند. این جستار بر این مهم تأکید دارد که ائمه(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین به مدیریت جامعه شیعی در مواجهه با این پدیده تمسک جستهاند.
شاخصههای مدیریت بحران ائمه( در مواجهه با مدعیان دروغین)
برای آنکه سنخ رفتار ائمه(علیهم السلام) در تقابل با مدعیان دروغین مهدویت را روشن سازیم و زوایای گوناگون این اندیشه را آشکار سازیم، بایسته است شاخصههای مدیریتی ائمه (علیهمالسلام) را در تقابل با مدعیان دروغین به درستی بشناسیم؛ چرا که آگاهی از این شاخصهها و وقوف بر آن، به فهم دقیق این مسئله، کمک فراوانی میکند. از این رو ما، در این قسمت از نوشتار میکوشیم مسائلی را بیان کنیم که فهمپذیری سنخ مدیریتی ائمه(علیهم السلام) مبتنی بر آن است.
یک) غلبه پیشگیری به جای درمان (واقعیتنگری)[1]
در فرایند مبارزه با یک انحراف یا بدعت، گاهی مشکل حس میشود و زمانی درک میگردد؛ اگر چه در نظر ابتدایی این دو نزدیک به هم هستند، اما بین حس و درک تفاوت جدی وجود دارد؛ احساس یعنی عارضهبینی و ادراک یعنی ریشهیابی؛ به عبارت دیگر، حس به معنای ادراک ظاهری و درک به معنای ادراک واقعی است.
از اینرو، تمییز این دو برای مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت، امری حیاتی است و بازنشناختن این دو از هم، موجب خواهد شد که خطمشیها در جهت رفع عارضهها شکل گیرند و از حل مسائل و مشکلات اصلی غافل شویم. ممکن است عدم شناخت ریشة اصلی پیدایش مدعیان دروغین، ما را به بیراهه بکشاند.
منظور از واقعیتنگری این است که به ریشههای پیدایش مدعیان مورد بررسی قرار دهیم. به عبارتی بهترین راه مبارزه با مدعیان کشف و برطرف سازی علل پیدایش مدعیان دروغین است. به معنای دقیقتر ائمه(علیهمالسلام) با جهل مبارزه میکردند نه با جاهل، در مبارزه با مدعیان دروغین مهدویت در روزگار کنونی نیز باید به این مهم توجه داشت. اما با کمال تأسف در روزگار کنونی برعکس عمل میشود و تقابل با جاهل بر مواجهه با جهل مقدم است.
در این نوع مدیریت سطح معرفتی پیروان در حوزه معارف مهدوی ارتقا و توسعه داده میشود. در حقیقت در این گونه مدیریت هدفها و ارزشهای کلان نگریسته میشود.
دو) تبدیل تهدید مدعیان دروغین به فرصت تبیین و تفسیر اندیشه مهدویت.
اصولاً یکی از ویژگیهای ائمه(علیهم السلام) در تقابل با مدعیان دروغین مهدویت، استفاده بهینه آنان از فرصتها بود. جالب آنکه ائمه(علیهم السلام) علاوه بر بهرهبرداری مناسب از فرصتها، بحران مدعیان دروغین را به گونه ای مدیریت کردند که به فرصتی برای تبیین آموزه مهدویت تبدیل گردد، تا علاوه بر این که اهداف ارزشی اندیشه مهدویت تهدید نشود، فرصت مناسبی نیز برای نهادینه سازی این اندیشه در اختیارشان قرار گیرد.
ائمه(علیهم السلام) رویکرد فرصتساز به پدیده مدعیان دروغین داشتند. در این زمینه گفتنی است که امامان معصوم(علیهم السلام) درصدد بودند تهدید مدعیان دروغین مهدویت را به فرصت یا موقعیت مطلوب برای تبیین هرچه بهتر آموزه مهدویت تبدیل کنند. این رویکرد، از یک سو تناظر خاصی با ظرفیتها و قابلیتهای بیشمار آموزه مهدویت دارد و از سویی دیگر مبتنی بر تواناییهای ممتاز امامان معصوم(علیهم السلام) است. بر این اساس، نگاه تیزبین به وقایع پیشرو و مشاهده روند اقدامات مدعیان دروغین مهدویت و تشخیص ظرفیتها و ضعفهای موجود در جامعه شیعی در باورداشت مهدویت، از الزامات برگرفته از این رویکرد است و در صورت احصاء چنین وضعیتی، بایستی با حداکثر توان، تهدید پدید آمده از سوی مدعیان دروغین به فرصتی ممتاز برای تبیین معارف مهدویت تبدیل گردد. به این ترتیب، فرصتمحوری ارتباط بسیار نزدیکی با اصل توانایی و تحقق اهداف از پیش تعیین شده و کلان دارد به این معنا در راه مبارزه با یک انحراف باید نقطه اوج آرمانها و اهداف مورد توجه باشد. مبتنی بر چنین رویکردی است که امامان معصوم(علیهم السلام) در تقابل با مدعیان مهدویت و در زمانهای خاص به تبیین اندیشه مهدویت میپرداختند.
سه) تمییز میان شبههگر و شبههزده
امامان معصوم(علیهم السلام) در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت میان کسانی که فریب مدعیان را میخوردند. و کسانی که با یقین به حقیقت، ادعای دروغی را مطرح میکردند تفاوت قائل بودند. در مواجهه با فریبخوردگان ائمه(علیهم السلام) سعی داشتند حتی الامکان با برهان و دلیل و بیان عقاید صحیح و مناظره آنان را هدایت کنند. اما هنگامی که این امور در مورد سران ادعاگر کارساز نبود تصمیمات شدیدتری را اتخاذ میکردند. البته به نظر میرسد در تقابل ائمه(علیهم السلام) با جریانات انحرافی درون شیعی این تصمیمات اتخاذ میشده است. و در مورد کسانی که از اعیان شیعه بوده و دارای اعتقادات انحرافی بودند به شدت اجرا میشده است. برای نمونه فارس بن حاتم قزوینی[2] که از وکلا و علمای شیعه بود و سپس منحرف شد و به غالیان پیوست و بدعتهای فروانی گذاشت و بسیاری از مردم را فریب داد. امام هادی(علیه السلام) ابتدا بسیار محتاطانه[3] با وی برخورد کردند و شیعیان را از نزدیکی و معاشرت و مشورت با وی برحذر داشتند.[4] با استمرار انحراف و فساد فارس بن حاتم، امام هادی(علیه السلام) طی دو مکتوب او را لعن و طرد کردند.[5] شدت حساسیت و اهمیت این مسئله از تصمیم امام هادی(علیه السلام) دانسته میشود که خون وی را هدر اعلام کرد و فرمود: هرکس مرا از دست او راحت کند و او را بکشد، من بهشت را برای او ضامن میشوم. جنید[6] یکی از اصحاب آن حضرت(علیه السلام)، فارس را به قتل رسانید. [7] البته جریان انحرافی وی با کشته شدنش به پایان نرسید زیرا طرفداران وی با همراهی جعفر، امامتش بعد از امام هادی(علیه السلام) را مطرح کردند. به تصریح نوبختی خواهر فارس بن حاتم نقش اساسی در این زمینه داشته است.[8] او احتمالاً این ادعا را به خاطر قتل برادرش از سوی امام هادی(علیه السلام) مطرح کرده است.[9] این احتمال نیز وجود دارد که ادعای امامت جعفر توسط خود فارس به جهت مخالفت با امام هادی(علیه السلام) مطرح شده باشد.
گاه در برخی از روایات تصریح به سرشکستن برخی از منحرفین شده است. برای نمونه امام هادی(علیه السلام) به ابومحمد بن فضل بن شاذان دستور میدهد که اگر توانست سر ابن بابای قمی که از منحرفین و غلات بوده را در خلوت بشکند.[10] این حکم از سوی امام هادی(علیه السلام) در مورد علی بن حسکه قمی و شاگردش قاسم شعرانی یقطینی[11] نیز نقل شده است. حضرت ضمن ابراز تنفر از او از شیعیان میخواهد از آنان دوری بجویند و اگر یکی از آنان را یافتند، سر او را با سنگ بشکنند.[12] برخورد شدید و قاطع ائمه(علیهم السلام) با مدعیانی نظیر احمد بن هلال عبرتایی و شلمغانی و به خصوص رهبران واقفه با چنین توضیحی فهمپذیر است.
چهار) قاطعیت در تصمیمگیری
یکی از ویژگیهای تصمیمگیری مؤثر و موفقیتآمیز، قاطعیت و ثبات در تصمیمگیری است. تصمیمگیری آنگاه مؤثر و کارا خواهد بود که از درجه قاطعیت و ثبات لازم برخوردار باشد. قاطعیت معقول و ثبات پس از بررسی جوانب مختلف مسئله، نقش مهمی در حل و فصل امور دارد و دستیابی به اهداف مورد نظر دارد. اگر سستی و تردید و احتیاط بیش از حد در تقابل با مدعیان دروغین مهدویت وجود داشته باشد، اهداف ارزشی در زمان مناسب خود انجام نمیگیرد و صدمات جبرانناپذیری به وقوع میپیوندد. یکی از مسائلی که ضرورت قاطعیت در تصمیمگیری و از دست ندادن فرصتها را بیشتر مینمایاند، این است که زمان، محدود است و فرصتها به سرعت از دست میروند و دیگر امکان برگشت آن فرصتها وجود ندارد.
البته قاطعیت به معنای دقت نکردن در اتخاذ تصمیم، بررسی نکردن جوانب مختلف مسئله، تصمیمگیری عجولانه، استبداد، برخورد خشن و عدم انعطاف در تصمیم نیست، بلکه قاطعیت به این معناست که وقتی اطلاعات لازم در مورد یک مسئله جمعآوری شد، نظرات و پیشنهادهای مختلف به دست آمد، بهترین راه حل مشخص شد و زمینه اجرای عمل فراهم بود، باید با قاطعیت کامل و ثبات لازم، تصمیم مناسب اتخاذ شود و با جدیت به مرحله اجرا درآید.
امیرمؤمنان امام علی(علیه السلام) به منظور تبیین اهمیت و ضرورت قاطعیت و ثبات و جدیت در تصمیم، قاطعیت را یکی از صفات برجسته پیامبران الهی میداند.[13] امامان معصوم(علیه السلام) نیز بعد از سنجیدن همه زوایای یک مسئله و جوانب مختلف آن به برخورد قاطع با مدعیان پرداختند. پیش از این نمونههای برخورد قاطع امامان(علیه السلام) با مدعیان بیان شد.
متأسفانه در روزگار کنونی در برخورد با ادعاهای دروغین در عرصه مهدویت نظیر ادعاهای خواب، ملاقات، تطبیق علائم بر خود بیش از حد تردید میشود و حتی دیده میشود بعد از آماده شدن همه مقدمات و مهیا شدن همه شرایط، باز هم توانایی اتخاذ تصمیمی مناسب و قاطع در تقابل با ادعاهای دروغین در عرصه مهدویت وجود ندارد.
نتیجه:
گرچه مهمترین کار و بار این جستار، تبیین این حقیقت بود که ادعای مدعیان دروغین مهدویت در همه موارد به صورت واحدی نبوده و انواعی دارد، و اگر چه به نظر میرسد تفاوتهای مدعیان دروغین مهدویت کاملاً مهم و انکارناپذیر است، اما شاید در پرتو تبیین همین وجوه تمایز و نقاط تفاوت مدعیان دروغین مهدویت، و با قدری تأمل و تعمق در سطح و مستوای این تمایزات، این حقیقت آشکار گردد که قوت و غنای اندیشه مهدویت و اصالت آن به چه میزان است. مدعیان دورغین با توجه به اینکه میدانستند مفهوم مهدویت در اذهان مردم تداعیگر عدالتخواهی و نجاتبخشی است، از این اندیشه اصیل اسلامی، برای پیشبرد اهداف خویش استفاده کردند.
گذشته تاریخ اسلامی، نشان میدهد که همواره در طول تاریخ عدهای از افراد در جنبشهای سیاسی، نهضتها و خونخواهیها، با تکیه بر مؤلفههای موجود در آموزه مهدویت به دنبال مشروعیتبخشی خویش بودهاند. از زمان امویان تا ولادت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) چه بسا افرادی، خود یا رهبران سیاسی خویش را مهدی قلمداد مینمودهاند و از زمان ولادت ایشان تا به امروز علاوه بر ادعای مهدویت برخی افراد، با ادعای ارتباط و انتساب خود به آن حضرت، از فرهنگ مهدویت و مفاهیم موعودگرایانه، نیز در توجیه افکار سیاسی و بینالمللی یا برای ایجاد محبوبیت خود بهره گرفتهاند. وجه مشترک همه آنها اهمیت اندیشه مهدویت در روند فکری مسلمانان و موقعیت خاص آن بوده است.
در حقیقت چنین مینماید که گونهگونی مدعیان دروغین مهدویت؛ به اینکه میان مدعیان دروغین مهدویت در نوع و ماهیت ادعا و پیامدهای ادعا و دامنه جغرافیایی و جمعیتی ادعا تفاوتهایی دیده میشود، و اگرچه این تفاوتها به لحاظ گونهشناختی کاملاً مهم و در خورتوجه است، اما آنچه در این میان مشترک است؛ این اندیشه است که در نهایت کسی با برخورداری از پشتیبانی الاهی یا آسمانی خواهد آمد و آرمانهای مقدس و متعالی بشری را محقق خواهد کرد، مهمتر به نظر نرسد.
پینوشتها:
[1]. .Extraception
[2]. ر.ک: طوسی، الفهرست، ص86.
[3]. ر.ک: جباری، سازمان وکالت، ج2، ص652.
[4]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص327.
[5]. ر.ک: طوسی، الغیبه، ص213.
[6]. در این زمینه ر.ک: کلینی، الکافی، ج1، ص524
[7]. طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص325.
[8]. نوبختی، فرقالشیعه، ص99.
[9]. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص106.
[10]. ر.ک: طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص323.
[11]. ر.ک: همان.
[12]. همان.
[13]. ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 129.
[14]. مفید، الفصول المختاره، ص261؛ طوسی، الغیبه، ص42.
[15]. مفید، همان، ص261.
- برگرفته از کتاب مواجهه ائمه با مدعیان مهدویت، چاپ اول 1394، ص242-252.