logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
مفهوم آخر الزمان در دین اسلام

مقدمه:

هرسه دین بر این باورند که مراد از آخر الزمان دوره‌ای از زندگی بشر است که ظلم و ستم از بین مي‌رود و ظالمان و ستمگران، به جزاي عمل خود مي‌رسند و صالحان و مؤمنان وارث زمين مي‌شوند، و با تحقق حكومت الهي، همه مردم نيز موحد و يكتا پرست مي‌شوند. هر سه دين، اعتقاد دارند كه در آخرالزمان، اتفاقات غير طبيعي و بي‌سابقه رخ خواهد داد. و نيز معتقدند آغاز اين دوره با آمدن منجي موعود آغاز مي‌شود؛ اما درباره انتها و مدت آن مطالب مختلف است. در این نوشتار مفهوم آخر الزمان در دین اسلام مورد بحث قرار گرفته است.

مفهوم آخر الزمان در دین اسلام

در قرآن مجيد، گفتار صريحي درباره آخرالزمان نيست و اين، اصطلاحي است كه در احاديث و مؤلفات مسلمانان به چشم مي‌خورد؛ اما از آيات مطالب گوناگوني درباره اين موضوع برداشت مي‌شود. قرآن به طور كلي جهانيان را به دو‌بخش پيشينيان و پسينيان تقسيم كرده است.[1] علاوه بر آن، آياتي، به ارث بردن زمين به وسيله صالحان و مستضعفان، پيروزي نهايي حق بر باطل و گسترش اسلام در سرتاسر جهان را بيان مي‌كند كه پس از وقوع بلاها و فتنه‌هاي بسيار محقق مي‌شود.[2] احاديث آخرالزمان را بسياري از محدثان از جمله بخاري،[3] ابوداوود،[4] ابن ماجه،[5] احمد بن حنبل[6] و مرحوم مجلسي آورده‌اند.[7] اين اصطلاح، در كتاب‌هاي حديث و تفسير در دو معنا به كار رفته است:

  1. همه آن قسمت از زمان كه بنا بر عقيده مسلمانان، دوران نبوت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است و از آغاز نبوت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا وقوع قيامت را شامل مي‌شود.
  2. فقط آخرين‌بخش از دوران ياد شده كه در آن، مهدي موعود ظهور مي‌كند و تحولات عظيمي در عالم واقع مي‌شود.

بنابراين آخرالزمان در اسلام، به معناي دوره پاياني اين عالم مادي است كه بعد از آن، قيامت برپا مي‌شود؛ اما اين دوره، گاهي بر معناي وسيع‌تر يعني از آغاز ظهور اسلام تا آخر عمر عالم اطلاق شده و گاهي تنها بر دوره‌اي كه منجي و مصلح موعود ظهور خواهد كرد و جامعه متحول خواهد شد.

اتصاف پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) به پيامبر آخرالزمان با اين دو مطلب ارتباط دارد: نخست اين‌كه اين پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، خاتم پيامبران است و شريعت وي به دليل كامل بودن تا پايان اين عالم اعتبار دارد و او پيامبر آخرين قسمت از زمان است كه به قيامت مي‌پيوندد. ديگر اين‌كه در نخستين سده‌هاي اسلام، دست‌كم تصور عده‌اي از مسلمانان چنين بود كه قيامت نزديك است و ظهور پيامبر اسلام در عصري واقع شده كه به قيامت متصل است. البته در حقيقت، مطلب دوم نتيجه مطلب نخست است؛ يعني چون پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم)، آخرين پيامبر و خاتم آن‌ها است. چنين تصوري ميان مسلمانان پديد آمد كه بنابراين قيامت نزديك است؛ لذا نمي‌توان دليل دوم را مستقل و در عرض دليل اول بيان كرد. اين عقيده به رواياتي مستند بود كه از پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده كه مطابق مضمون آن‌ها فرموده است: « ميان عصر وي و برپا شدن رستاخيز، فاصله چنداني نيست».

در يكي از روايات آمده است كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) يكي از روزها هنگام غروب آفتاب به اصحاب خود فرمود: « آنچه از عمر دنيا باقي مانده است در مقايسه با گذشته آن، به همان نسبت باقي‌مانده وقت امروز در مقايسه با گذشته آن است».

در روايات ديگر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد: « ميان من و قيامت فاصله نيست؛ همان سان كه ميان انگشت سبابه و وسطي فاصله نيست».[8]

البته هنوز در اسناد اين روايات تحقيق لازم به عمل نيامده و صحت آن‌ها به پيامبر اسلام محرز نيست؛ ولي مسلماً اين روايات بين مسلمانان، اين تصور را پيش آورده كه ميان بعثت پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) و برپا شدن رستاخيز، فاصله بسيار كمي است. در واقع، مراد پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) اين بوده كه ميان من و قيامت، پيامبر و دين ديگري نيست و دين من، آخرين دين آسماني و متصل به قيامت است؛ يعني آنچه به طور قطع مي‌توان فهميد، اتصال پيامبر آخرالزمان(صلی الله علیه و آله و سلم) به قيامت و تمام شدن اين عالم است؛ اما نمي‌توان گفت كه حتماً فاصله كمي بين بعثت پيامبر و پايان عالم وجود دارد؛ زيرا چه بسا اين دين، به علت كامل بودن، در تمام دنيا فراگير شود و هزاران سال هم ادامه داشته باشد؛ چنان كه تا امروز هم حدود پانزده قرن از ظهور آن گذشته و معلوم نيست تا كي ادامه خواهد داشت. تشبيه به انگشتان هم مؤيد اين مطلب است. به عبارت ديگر، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خواسته است به امت خود بفهماند كه او آخرين پيامبر، و دين او آخرين دين آسماني و تنها راه نجات است و از اين پس ديگر منتظر دين و آيين ديگري نباشند و مثال‌ها، تعبيرات و بيانات مختلف، تأكيد بر اين مطلب است.

مسلمانان، از تصور عمومي پيشينيان درباره محدوديت زمان اين عالم و تعيين سنّ آن، متأثر بودند. تصور پيشينيان اين بود كه از عمر اين جهان، چند هزار سال بيش نمي‌گذرد و جهان مادي، عمر كوتاهي دارد و آغاز و انجام آن، به هم نزديك است.

طبري ضمن نقل عقايد گذشتگان درباره مقدار زمان اين جهان مي‌نويسد:

عده‌اي آغاز تا انجام زمان را شش هزار سال مي‌دانند و گروهي هفت هزارسال؛ ولي من اين مدت را چهارده هزار سال مي‌دانم؛ هفت هزار سال پس از آغاز خلقت تا پايان آفرينش ابوالبشر و هفت هزار سال پس از آن تا قيامت.[9]

ابن اثير نيز مانند همين مطلب را نقل كرده است؛[10] اما گروهي از دانشمندان مسلمان، تاريخ گذاري عالم و تعيين باقي مانده عمر عالم را آن گونه كه از طبري و ابن اثير نقل شده است، از اسرائيليات مي‌شمارند و رد مي‌كنند. آنان بر اين عقيده‌اند كه به موجب آيه {وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ }[11] و آيات مشابه آن، كسي غير از خداوند از عمر عالم آگاه نيست و پيش‌بيني باقي مانده آن، امكان ندارد.

قرآن هم از تعيين وقت مشخص براي پايان عالم پرهيز كرده است.[12] با اين حال، با استفاده از روايات،[13] مي‌توان بعثت پيامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) را سرآغاز دوره آخرالزمان دانست؛[14] زيرا ختم نبوت و نزول واپسين شريعت كه با ظهور پيامبر اسلام تحقق يافت، نخستين نشانه پايان تاريخ به شمار مي‌رود؛[15] لذا مفسران، مقصود از نشانه‌هاي قيامت در سوره محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) [16] را بعثت پيامبر دانسته‌اند كه در مقايسه عمر جهان، فاصله بسيار كمي تا قيامت دارد.[17]

در فرهنگ عامه مسلمانان به ويژه شيعه، اصطلاح آخرالزمان، حكايت از عصري مي‌كند كه مهدي موعود در آن ظهور مي‌كند و تحولات ويژه‌اي در جهان رخ مي‌دهد. در روايات مسلمانان، براي اين عصر، مشخصات ويژه‌اي به نام « علايم آخرالزمان» نقل شده است. از مجموعه رواياتي كه در كتاب‌هاي حديث، تفسير و تاريخ درباره عصر ظهور مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نقل شده دو مطلب درباره مشخصات آخرالزمان (به نام عصر مهدي موعود) به صورت تواتر معنوي به دست مي‌آيد:

نخست اين‌كه در اين عصر، پيش از ظهور مهدي موعود، فساد اخلاقي، بيداد كرده و ستم همه جوامع بشري را فرا مي‌گيرد و به صورت عام‌ترين پديده در روابط انسان‌ها در مي‌آيد. از بُعد كيهاني هم عالم، به اتفاقات و پديده‌هاي پيش‌بيني نشده دچار مي‌شود. ديگر اين‌كه پس از ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تحول عظيمي در جامعه واقع مي‌شود؛ فساد و ظلم از ميان مي‌رود و توحيد، عدل، رشد كامل عقلي و عملي در سراسر زندگي انسان‌ها گسترش مي‌يابد. معروف‌ترين حديث كه با عبارات گوناگون نقل شده است، علامت اصلي دوران حكومت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آخرالزمان را گستردگي عدالت در سراسر جهان بر مي‌شمرد:

« خداوند، جهان را كه از بيداد و تباهي آكنده شده است، به وسيله او از قسط و عدل پر مي‌سازد».[18]

در فرهنگ مسلمانان، افزون بر اصطلاح « علايم آخرالزمان» اصطلاح مشابه ديگري وجود دارد و آن « اشراط الساعة» يعني علايم برپا شدن رستاخيز است. اين اصطلاح، ويژه علايم وقوع قيامت است؛ ولي با بررسي رواياتي كه ذيل اين عنوان نقل شده است، مي‌فهميم كه مضمون اين روايات، مطالب مشترك بسياري با روايات آخرالزمان دارد.[19]

با وجود اشتراك در مضمون روايات اين مطلب بين تمام مسلمانان در ادوار مختلف مسلم است كه بين مسأله آخرالزمان و مسأله قيامت به صورت آشكار تفاوت است؛ زيرا به عقيده مسلمانان، قيامت؛ پس از فناي اين عالم مادي است و پس از آن زندگي جاودانه است؛ اما دوره آخرالزمان، بخش پاياني همين دنيا است كه در آن، جامعه و افراد، دچار تحولات عظيم مي‌شوند.

تعبير « اليوم الآخر» كه در قرآن فراوان به كار رفته، مترادف جهان آخرت و ناظر به اين واقعيت است كه زندگي آن جهان، به دنبال حيات دنيايي و سرانجام آن است؛ لذا اين اصطلاح نيز با بحث آخرالزمان مورد نظر، متفاوت است.[20]

در نظر عده‌اي از مفسران متأخر، علاوه بر روايات، آياتي نيز هست كه آينده جوامع انساني را بيان مي‌كند و درباره حكومت توحيد و عدل است. اين عده از مفسران، معتقدند كه آيات مربوط به استخلاف انسان و فرمانروا شدن نيكوكاران در زمين، وراثت صالحان و پيروزي حق بر باطل، آياتي هستند كه سرنوشت آينده بشريت را پيشگويي مي‌كنند و مستقيماً به مسأله آخرالزمان مربوطند.[21] چنين افرادي آيات و روايات مربوط به تحولات آخرالزمان را بيانگر نوعي فلسفه تاريخ مي‌دانند. اين مفسران، به فلسفه تاريخ انسان قايل بوده و درصدد كشف آن از ديدگاه اسلامند. در نظر ايشان، تحولات آخرالزمان كه در روايات بيان شده، چيزي جز آينده طبيعي جامعه انساني نيست. عصر آخرالزمان، عبارت از دوران شكوفايي تكامل اجتماعي و طبيعي نوع انسان است. چنين آينده‌اي، امري است محتوم و مسلمانان بايد منتظر آن باشند.

به نظر بعضي اين انتظار هرگز نبايد منفعلانه باشد؛ بلكه بايد حالتي سراسر فعاليت و اميدواري باشد؛ زيرا انساني كه به اميد آينده‌اي درخشان و تحقق تمام آرمان‌هاي پيامبران است؛ بايد داراي شور و آگاهي و سرشار از آمادگي باشد و با سعي و تلاش، خود و جامعه خود را براي چنين روزي مهيا كند. در چارچوب چنين برداشت فلسفي‌اي، آخرالزمان قطعه معيني از تاريخ نوعي انسان است كه نه ممكن است پيش افتد و نه به عقب افكنده شود. نوع انسان، بايد حركت تكاملي تدريجي خود را كه بر مبناي پيروزي تدريجي حق بر باطل صورت مي‌گيرد، همواره دنبال كند تا به دوره آخرالزمان برسد.

در نقطه مقابل اين تصور كه طرحي براي فلسفه تاريخ است، در آثار بيشتر مسلمانان قديم ـ اعم از شيعه و سني ـ مسأله آخرالزمان ظاهراً به فلسفه تاريخ ربط داده نشده است. علماي قديم نه در تفسير آيات، سخن از تحول طبيعي جامعه انساني به سوي حكومت توحيد و عدل به ميان آورده‌اند و نه روايات آخرالزمان را به چنين فلسفه‌اي براي تاريخ مربوط كرده‌اند. در نظر آنان، تحولات آخرالزمان، امري است غيرعادي كه در آخرين‌بخش زندگي نوع انسان واقع مي‌شود و به تحولات قبلي جامعه انساني مربوط نمي‌گردد؛ چون به نظر اين افراد تاريخ، عبارت از مجموعه حوادث پراكنده و جدا از هم مي‌باشد كه هر دوره، اتفاقات ويژه خود را دارد و پس از مدتي آن دوره سپري مي‌شود و بر اين اساس هم، پيروزي حق بر باطل، ويژه دوره آخرالزمان است و نه فلسفه‌اي كه تاريخ براساس آن حركت مي‌كند. طبق اين نظر، برخلاف آنچه در برداشت فلسفي از آخرالزمان ديده مي‌شد، ممكن است هر قطعه از تاريخ نوع انسان، آخرالزمان باشد.

اما ميان علماي قديم نيز بين علماي شيعه و سني اختلاف است؛ مفسران اهل سنت، آيات مربوط به پيروزي حق بر باطل و وعده‌هاي الهي را بر پيروزي‌هاي صدر اسلام حمل مي‌كنند؛[22] ولي علماي شيعه، آن آيات را به عصر مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ربط داده‌اند.[23]

به طور كلي مي‌توان گفت اعتقاد به آخرالزمان، ميان همه فرقه‌هاي بزرگ اسلامي مورد پذيرش است؛ اما در اين‌كه تحولات آخرالزمان با ظهور مهدي موعود آغاز خواهد شد يا مصداق مهدي موعود، چه كسي است، اختلاف است. البته تفاوتي كه بين شيعه و اهل تسنن وجود دارد اين است كه غير شيعه، تحولات آخرالزمان را به قيام قيامت و مقدمه آن مربوط مي‌دانند و به اشراط الساعة تعبير مي‌كنند؛[24]  ولي شيعه، آخرالزمان را مقوله‌اي جدا از قيامت مي‌داند و قايل است كه آخرالزمان، قطعه آخر اين عالم است و تحولاتي در اين قطعه رخ مي‌دهد كه برخي مقدمه آخرالزمان است و برخي در متن آخرالزمان واقع مي‌شود.

نتیجه:

بنابراين مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه مفهوم آخرالزمان، عبارت از قطعه و دوره آخر عمر اين نسل از بشر است كه مقدمه‌اي براي پايان اين دوره عالم و سپس برپايي قيامت است؛ اما خود اين دوره مدتي از عمر بشر را در بر مي‌گيرد كه با ظهور منجي و مصلح، بشر به تكامل و ترقي لايق خود نايل مي‌شود و در نهايت، جهان رو به صلاح و رستگاري مي‌رود؛ اگرچه قبل از اين دوره و مقدم بر آن، جهان و زندگي بشري مدتي دستخوش تحولات و دگرگوني‌هايي مي‌شود كه از آن‌ها با عنوان علايم آخرالزمان تعبير مي‌شود و بيشتر، بعد منفي دارند؛ فطرت سالم بشري از وجود آن‌ها رنج مي‌برد و جوامع، دچار اضطراب مي‌شوند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. واقعه (56): 13ـ14 و 39ـ40 و 49؛ حجر (15): 24.

[2]. اعراف (7): 128ـ129؛ نور (24): 55؛ قصص (28): 5؛ فتح (48): 28.

[3]. صحيح بخاري، ج 9، ص 49.

[4]. سنن ابوداوود، ج 4، ص 113.

[5]. سنن ابن ماجه، ج 1، ص 49.

[6]. سنن احمد حنبل، ج 3، ص 5.

[7]. بحارالانوار، ج 52، ص 185ـ278.

[8]. صحيح مسلم، ج 2، ص 581؛ اشراط الساعة، ص 81؛ بحارالانوار، ج52، ص181 به بعد.

[9]. تاريخ طبري، ج 1، ص 55.

[10]. الكامل في التاريخ، ج 1، ص 14.

[11]. لقمان (31): 34؛ زخرف (43): 85.

[12]. لقمان (31): 34؛ احزاب (33): 63؛ زخرف (43): 85.

[13]. بحارالانوار، ج 2، ص 87، ج 9 و ص 319 و ج 12، ص 282 و ج 14، ص 83 و ج 15، ص 203 و ج 16، ص 18 ـ 21 و ج 20، ص 222 و ج 21، ص 317 و 351 و ج 40، ص 177.

[14]. التحرير و التنوير، ج 26، ص 104.

[15]. تفسير فرقان، ج 26 و 27، ص 109.

[16]. آيه 18.

[17]. مجمع البيان، ج 9، ص 154؛ تقسير قرطبي، ج 8، جزء 16، ص 172.

[18]. بحارالانوار، ج 52، ص 266؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1336.

[19]. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1341 ـ 1343؛ اشراط السّاعة، ص29 ـ 40.

[20]. التحقيق، ج 1، ص 46؛ هزاره گرايي، ص 21.

[21]. المنار، ج 9، ص 80؛ تفسير الميزان، ج14، ص 330؛ في ظلال القرآن، ذيل اعراف(7): 128؛ انبياء (21): 105؛ صافات (37): 171ـ175.

[22]. مانند آيه 55 سوره نور كه مي‌فرمايد: « خداوند به افرادي از شما كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داد كه آن‌ها را در روي زمين،

خليفه قرار دهد؛ آن‌چنان كه گذشتگان را خليفه قرار داد. و دين آن‌ها را مستقر كند و ترسشان را به ايمني مبدّل سازد».

[23]. التبيان في تفسير القرآن، ج7، ص283 ـ 284 و ج8، ص129.

[24]. شرح مقاصد، ج 5، ص 315 ـ 320.

- بر گرفته از کتاب آخر الزمان در ادیان ابراهیمی، چاپ اول 1389، ص72-78.