مقدمه:
زرق و برق دنياي فريبنده يكي از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوي انسان است. قرآن كريم در آياتي چند انسان را به اين خطر جدي توجه داده است « مبادا زندگي دنيا شما را بفريبد و مبادا شيطان فريبكار شما را به (كرم) خدا مغرور سازد و فريب دهد»[1] دنيا ميتواند پل سعادت بشر باشد به شرط آنكه با استفاده صحيح و درست آن را به مزرعه آخرت تبديل نمایند. منتهي اگر در كنار واژه دنيا حب به آن افروده شود سر منشا همه بديها، خطاها[2] و ريشه همه بدبختيها[3] خواهد بود.[4]
حب دنیا از عوامل اصلی قرار گرفتن در سپاه باطل
از جلوههاي بارز دنياپرستي، مالپرستي و رياستطلبي است كه حضرت علي (علیه السلام) مالپرستي را سبب فتنهها ناميدهاست و ميفرمايد دوست داشتن رياست آدمي را از محبت خداي سبحان باز ميدارد و به فرموده امام صادق (علیه السلام) طالب رياست يا دروغگو يا ضعيف النفس است.[5]
دنياخواهي از عواملي است كه عده زيادي را از مسير حق جدا كرده و يا مانع ورود آنان به مسير حق شدهاست كم نبودهاند افرادي كه به خاطر مطامع دنيوي در مقابل حق و حقداران به مخالفت و دشمني برخاستهاند.[6]
جرجي زيدان مينويسد: عامل اصلي و مؤثري كه معاويه و ساير امويان براي پيشرفت سياست خود به كار ميبردند، بذل و بخشش اموال و املاك بود كه به آن وسيله بر علي و فرزندانش غالب شد؛ چون آل علي حقيقت را بهترين پناه و يار خود ميدانستند و بذل و بخشش اموال عمومي را نابكار ميشمردند.[7]
در حادثه كربلا دنياگرايي و مالپرستي و رياستطلبي، خود را به خوبي نشان داد و دنياگرايان از محورهاي عمده در تشكيل سپاه باطل در نينوا بودند يعني يكي از انگيزهها و عوامل اصلي حركت خصمانه آنان دلبستگي فراوان به پول و ثروت و حب جاه و مقام بود.[8]
گروهي چون شبث بن ربعي، مجار بن ابجر، يزيد بن حارث، قيس بن الاشعث و عمر بن حجاج زيدي براي امام حسين (علیه السلام) نامه نوشتند و ايشان را به كوفه دعوت نمودند؛ اما پس از ورود ابنزياد به كوفه، تمام عهد و سوگندهايي كه در نامه ايشان نوشته بودند را فراموش كردند و به ابن زياد پيوستند.
پيوستن به ابن زياد به سبب بندگي اينان نسبت به دنيا بود كه آن را از متن نامه[9] به امام (علیه السلام) هم ميتوان فهميد كه دعوتشان از امام هم براي دنيا بود و امام (علیه السلام) را براي دنياي خود ميخواستند و مبناي اطاعتشان رسيدن به منافع دنيوي است و بنده كسي هستند كه ذرهاي از او را داشته باشد يا به آن وعده دهد. لذا تا زماني كه شرايط به نفع امام حسين (علیه السلام) بود خود را در خيل نامهنگاران قرار دادند؛ اما با آمدن ابن زياد از اين فرقه برون آمده و خرقه و لباس جنگ با حسين (علیه السلام) را به تن كردند.[10]
يكي ديگر از كساني كه حب رياست او را به سنگر باطل كشاند و با آنكه به خوبي امام حسين (علیه السلام) را ميشناخت و ميدانست حق با اوست و دوري امام (علیه السلام) قرار گرفت عمر بن سعد بود.[11]
عمر بن سعد فرزند يكي از صحابه معروف رسول اكرم (صلی الله علیه آله و سلم) و از قريش و از بطن بني زهره بود و از طرف آمنه (سلام الله علیها)[12] نيز با اهلبيت خويشي داشت.[13]
عمر بن سعد از روحانيون كوفه به شمار ميرفت و از اصحاب پر سابقه و بزرگ اسلام بود، كه نزد تابعين از احترام ويژهاي برخودار بود.[14] او كسي است كه خود روايت جنگيدن با مسلمان مايه كفر است و ناسزاگويي به او به فسق انجامد و هيچ مسلماني اجازه ندارد بيش از سه روز با مسلمان ديگر قهر كند و از او دوري بگزيند را به واسطهي پدرش از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل ميكرد ولي تا آنجا پيش رفت كه در شهادت بهترين آفريدهي جهان و پاكترين مسلمان عصر خويش حسين بن علي(علیه السلام) رهبري قاتلان او را برعهده گرفت وي با آنكه به فضايل و مناقب خاندان عصمت و طهارت: اعتراف داشت ولي در عمل برخلاف آن رفتار ميكرد، او هنگام جنگيدن با فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اشك ميريخت، و در همان حال فرمان قتل حضرت را صادر ميكرد او خود اعتراف ميكرد « از عصيانگر ستمكار فرمان بردم و از انسان عادل و پارسايي چون حسين دوري گزيدم، بر او عصيان ورزيدم و نسل شريفي را گسستم»[15]
دنياطلبي و قدرت دوستي كه از ويژگيهاي عمر بن سعد بود او را به جنگ با امام حسين (علیه السلام) وادار كرد ابن كثير مينويسد عمر بن سعد عاشق حكومت و قدرت بود و اين ويژگي از بين نرفت تا آنجا كه فرماندهي لكشري را برعهده گرفت.
حافظ در البيان و التبيين نقل ميكند: روزي عمر بن سعد مشغول سخنراني و نصيحت مردم بود و درباره رضايت به تقدير الهي سخن ميراند. چون پدرش متوجه شد، بسيار عصباني شد و گفت اين عالمان بيعمل بسيار مرا ناراحت ميكنند خود از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود:
شماري از مردم هستند كه با زبانهايشان دنيا را ميخورند و با سخنراني در پي دنيا ميروند، همچنانكه گاو زمين را با زبانش ليس ميزند.[16]
عمر بن سعد در جنگ بين عقل و جهل به خاطر حكومت ري جانب جهل را گرفت و عقل را لگدكوب ساخت يكي از مناطق پيرامون ري و همدان به نام دستبي كه زير نظر حكومت عراق بود و به دست ديلمان افتاده بود. عبيدالله بن زياد عمر بن سعد را به همراه 4 هزار نفر سرباز براي باز پسگيري اين منطقه به سوي ري رهسپار کرد، فرمان حكومت ري را نيز براي ابن سعد نوشت.
ري از ديرباز منطقهاي بسيار وسيع و استراتژيك به شمار ميآمد، اين شهر افزون بر آب و هواي مناسب و وجود نعمتهاي خدادادي فراوان و كشاورزي، پر رونق در مسير حاجيان و مسافران بود و شرق و غرب را به هم پيوند ميداد از اينرو، در بازرگاني بازار گرمي داشت.
ياقوت حموي مينويسد: ري شهري مشهور و از سرزمينهاي مهم و اصلي و در شمار شهرهاي سرشناسي است كه ميوه فراوان و بركات زيادي دارد.
به اين دليل فرمانرواي بر اين منطقه بسيار با اهميت بود. ابن سعد كه روحيهاي قدرتطلب و مقامجو داشت، از اين ماجرا بسيار شاد شد و از اينرو شتاب اسباب سفر را فراهم كرد.
و با سپاهيان درحمام اعين اردو زد. آمادگي سپاه عمر بن سعد براي حركت به سوي رب با شهادت مسلم بن عقيل و روي آوردن حسين بن علي (علیه السلام) به كوفه همزمان گشت، بنابراين عبيدالله ابن زیاد دستور داد تا ابتدا به جنگ حسين بن علي (علیه السلام) برود و پس از آن بر ولايتداري ري به سوي ايران حركت كند[17] عمر گفت: خدا تو را رحمت كند اگر ميشود از اين موضوع درگذر، عبيدالله گفت: به شرط آنكه فرمان ايالت ري را به ما رد كني. بن سعد گفت: اكنون كه چنين است امروز مرا مهلت بده تا ببينيم. او بيرون رفت، و با خيرخواهان خود مشورت ميكرد، و همه او را نهي ميكردند و خواهرزادهاش حمزه پسر مغيره بن شعبه به او گفت: تو را به خدا سوگند مبادا به جنگ حسين اقدام كني و معصيت پروردگار و قطع رحم كني، به خدا اگر دنيا و ثروت خود و پادشاهان تمام زمين را ـ اگر براي تو باشد ـ رها كني بهتر است كه با مسئوليت خون حسين بن علي(علیه السلام) بر خداوند وارد شوي عمر بار ديگر نزد ابن زياد رفت و اصرار ورزيد تا از او درگذرد، و يكي از اشراف كوفه را به جاي او مأمور سازد و اشخاصي را هم نام برده ابن زياد گفت: مرا نيازي به راي تو نيست، از نام بردن اين و آن درگذر، يا اين كار را انجام ميدهي يا فرمان حكومت ري را به ما برگردان.
آخر كار ابن سعد گفت من خود به جنگ حسين (علیه السلام) ميروم و با چهار هزار نفر يك روز پس از امام حسين (علیه السلام) به كربلا وارد شد.[18]
او تنها به دليل جاهطلبي و براي چنگ آوردن حكومت ري حاضر شد ناگوارترين رويداد تاريخ را بيافريند، و رهبري لشكر كوفه را در روياروي با امام حسين (علیه السلام) برعهده بگيرد.
اين ويژگي (حب مقام و قدرت) چنان در وجود او ريشهدار بود كه نه تنها وعظ و نصيحت ناصحان اثري نميبخشيد بلكه با جسارت و بيپروايي ميگفت.
اتري ملك الري و الدّي رغبه *** ام ارجع مذموماً بقتل حسين
و في قتله النار التي ليس دونها***حجاب و ملك الري قرة عين
آيا از فرماندهي و حكمراني بر ري بگذرم، در حالي كه ري آرزوي من است يا آنكه بازگردم در حالي كه به دليل كشتن حسين (علیه السلام) گناه كارم.
ميدانم كشتن او آتشي است كه هيچ حجاب و مانعي پيشروي آن نيست ولي ملك ري روشني چشمان من است.[19]
علاوه بر اينان كه ذكر شد همانطور كه گذشت عمده سپاه عمر بن سعد را دنياگرايان تشكيل ميدادند و سران قوم به تعبير عامر بن عبيدي (يا مجمع بن عامر) كه در گزارش خود به امام (علیه السلام) آمده است.
فروان رشوه گرفته بودند و خورجينهايشان پر شده بود. بسياري نيز براي حضور در ميدان جنگ با حسين (علیه السلام) بر سرقيمت چانه ميزند و شعارً كم تهبً (چه مقدار پول ميدهي) از گفتگوهاي درگوشي آن روزها بود.[20]
لذا امام (علیه السلام) در سخنراني روز عاشورا وقتي آخرين نصايحش را براي اتمام حجت به گوش زنگار گرفته آنان ميخواند روي همين عنصر دنياطلبي كه اكثر آنان را به ميدان مقابله با حق كشانده دست ميگذارد و خطاب به آنان ميفرمايد: سپاس و ستايش خدايي را سزاست كه دنيا را آفريد و آن را خانه نيستي و زوال قرار داد، خانهاي كه اهل خود را پيوسته از حالي به حالي ميبرد و اهل آن هميشه در معرض خطرها و گرفتاريها قرار دارند، زندهها به چنگال مرگ گرفتار ميشوند و عزيزان كار آنها به خواري و بيچارگي ميكشد. فريبخورده آن كس است كه دنيا او را بفريبد و بدبخت آن بيچاره است كه به دام دنيا گرفتار آيد. اكنون به خود آييد و مبادا دنيا شما را مغرور سازد؛ چه اينكه دنيا اميد هركس را كه بر آن اعتماد كند و به آن دل دهد، خواهد برد و آنكه را در آن طمع كند، محروم خواهد ساخت... .[21]
اين بيماري منحصر به زمان امام حسين (علیه السلام) و جريان كربلا نبود بلكه در طول تاريخ قبل و بعد از آن دامنگير بسياري از خواص شدهاست يعني آنها كه ميفهميدند سنگر حق كجاست اما مالپرستي آنان را در سنگر باطل قرار داد.[22]
طلحه و زيبر، عبدالله افصح فرزند امام صادق (علیه السلام) كه به ناحق ادعاي امامت كرد و سران واقفيه كه منكر امامت امام هشتم امام رضا (علیه السلام) شدند و شكافي عظيم در ميان شيعيان ايجاد كردند اندكي از دهها نمونه چرخشهايي است كه برخي خواص به دليل مالپرستي و رياستطلبي از حق نمودهاند.[23]
در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام) از اين قاعده مستثني نيست و انساني كه نتواند از تعلقات دنيوي خود را رها سازد يا هرگز توفيق همراهي با ولي خدا را پيدا نخواهد كرد و يا هر چند توفيق همراهي را پيدا كند نخواهد توانست تا انتهاي مسير، هم قدم او باشد و سرانجام در جايي راه او از ولي خدا جدا خواهد شد.[24] انساني كه تنها به فكر رسيدن به قدرت يا جمع كردن پول و ثروت ميباشد كجا توان مبارزه با پايمالكنندگان حقوق انساني را دارد، كجا ميتواند انسانيت را زنده كند و عدالت را اجرا كند بلكه با هركس كه بخواهد به فكر آزادي انسانيت و اجراي عدالت باشيد در عمق جان دشمن است و عداوت ميورزد.[25]
تعلق خاطر به دنيا، بالاخره انسان را رودرروي اولياء خدا قرار ميدهد و اين خطر جدي براي همه كساني كه خود را از تعلقات پاك نكردهاند، وجود دارد. برخي از بزرگان درباره گريه بر امام حسين (علیه السلام) تعبير زيبايي داريد آنها معتقدند يكي از اقسام گريه در مراسم سيدالشهداء (علیه السلام) گريه خوف است؛ يعني انسان واقعاً خائف باشد كه مبادا جزو مدعياني قرار بگيرد كه نامه نوشتند اما هنگامي كه ولي خدا به سويشان آمد به روي او شمشير كشيدند و او را محاصره كردند.[26]
نتیجه:
بر اساس مباحث مطرح شده، تعلق خاطر به دنيا، بالاخره انسان را رو در روي اولياء خدا قرار خواهد داد و اين خطر جدي براي همه كساني كه خود را از تعلقات پست دنیوی پاك نكردهاند، وجود دارد. در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام) نیز هستند کسانی که از اين قاعده مستثني نيستند و نمیتوانند از تعلقات دنيوي خود را رها سازند، بنابر این، يا هرگز توفيق همراهي با ولي خدا را پيدا نمیکنند و يا هر چند توفيق همراهي را یافتند، نخواهند توانست تا انتهاي مسير، هم قدم او باشند و سرانجام در جايي راه آنها از ولي خدا جدا خواهد شد.
پینوشتها:
[1]. سوره لقمان، آيه23.
[2]. امام صادق(علیه السلام): علاقه به دنيا منشا همه خطاها است (رأس كل خطيئة حب الدنيا)
[3]. امام علي(علیه السلام): دلبستگي به دنيا سرمنشا هر فتنه و ريشه همه بدبختيها است.
[4]. ر.ك: ضرورت طرح مباحث مهدويت روح الله شاكري، ص28ـ 29.
[5]. ر.ك: رسالت خواص سيد احمد خاتمي، ص254 ـ 266.
[6]. مهديستيزان، محمدصابر جعفري، ص10.
[7]. رسالت خواص وعبرتهاي عاشورا، سيد احمد خاتمي، ص259.
[8]. فروغ حق، رحيم كارگر، ص36 با اندكي تغيير.
[9]. باغهاي ما آماده، نهرهاي ما جاري و مزارع ما، خرم و آباد است و فقط منتظر قدوم شما هستيم.
[10]. فرات تا فرات (مقاله نكاتي پيرامون عاشورا و انتظار، ج1، ص 51 ـ52.
[11]. رسالت خواص سيد احمد خاتمي، ص261. با اندكي تغيير.
[12]. جد عمر بن سعد مالك بن اهيب بن عبد مناف زهره است و مالك پسرعموي آمنه دختر وهب بن عبدمناف مادر پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) ميشود.
[13]. بررسي تاريخي مدينه تا كربلا، محمد ابراهيم آيتي، ص252.
[14]. شخصيتشناسي عاشورا، سيد رسول علوي، ص88.
[15]. شخصيتشناسي عاشورا، سيد رسول علوي، ص75ـ74.
[16]. شخصيتشناسي عاشورا، سيد رسول علوي، ص77.
[17]. شخصيتشناسي عاشورا، سيد رسول علوي، ص85ـ84.