مقدمه:
در اين بخش، بُعد اجتماعي وقايع آخرالزمان در سه دين ابراهيمي بررسي ميشود. با توجه به وجود منجي و ظهور آيات الهي و تسليم اقوام مختلف و زندگي آنها زير يك پرچم و به كمال رسيدن عقلها و فهم بشري، ديگر از بيعدالتي و حاكمان جائر، خبري نيست و مردم در امنيت و آسايش، همراه صلح و دوستي زندگي ميكنند. در نوشتار حاضر بعد اجتماعی آخر الزمان در دین مسیحیت مورد بحث قرار گرفته است.
پسر انسان
يكي از مباحث بحث برانگيز انجيل، اصطلاح « پسر انسان» است. در اينكه مقصود حضرت عيسي و منظور از كاربرد آن چيست، بين صاحبنظران و علماي الهيات مسيحي، اتفاق نظر وجود ندارد.
برخي از مفسران كتاب مقدس، بر اين عقيدهاند كه منظور خاصي از اين تعبير وجود نداشته و تنها خود را « مردي يا اين مرد» ناميده، بدون اينكه عنوان خاصي براي خود قايل باشد.
اما گروه بيشتري از مفسران، عقيده دارند منظور عيسي(علیه السلام) از اصطلاح « پسر انسان» پيامدهاي مشخص مذهبي بود. مقصودش اين هماني خود با چهره مسيح گونهاي بود كه پايان جهان و داوري خداوند را با خود ميآوَرَد. اين دسته از دانشمندان اعتقاد خود را به گفتههاي دانيال مستند ميكنند. در كتاب دانيال كه حدود صد و پنجاه سال پيش از تولد عيسي نوشته شده، آمدن ملكوت خدا اين چنين توصيف شده است:
« در روياي شب نگريستم و اينك مثل پسر انسان، با ابرهاي آسمان آمد و نزد قديم الايام[خداوند] رسيد و او را به حضور وي آوردند. و سلطنت و جلال و ملكوت به او داده شد، تا جميع قومها و امتها و زبانها او را خدمت نمايند. سلطنت او سلطنت جاوداني و بيزوال است و ملكوت او زايل نخواهد شد». [1]
به گفته برخي، اين عبارت از اميد آينده اسرائيلياني سرچشمه ميگرفت كه به جاي پيروزي دنيايي قوم خود، چشم به راه پايان ماوراءالطبيعي دنيا بودند. آيا مقصود از پسر انسان در عبارت فوق، چهره تمثيلي يعني ياور مردمِ خداشناس در اسرائيل است، چنان كه بعضي قائلند يا پسر انسان، در واقع مصطلح كتاب دانيال است و عيسي اين اصطلاح را از او گرفته و به كار برده است؟.
به عقيده برخي صاحبنظران پسر انسان ـ بر خلاف اسمش ـ به هيچ وجه موجود انساني نيست؛ بلكه وجودي آسماني و ملكوتي است كه خدا پيش از خلق جهان او را آفريد و داراي چهرهاي درخشان بسان ملائكه و بهرهمند از قدرت معجزهآساي آفريدگار است. اين وجود الهي، تا زمان تحقق ملكوت خدا در بهشت به سر ميبرد و در زمان مقرر، همراه ابرهاي آسمان به زمين فرود ميآيد و ظهورش همچون آذرخش خواهد بود. او، به عنوان نماينده خدا، همه ملتها را فرا ميخواند و درباره آنها داوري ميكند.
از ظاهر اين عقايد برداشت ميشود اين ظهور و آمدن شخص الهي، در آخرالزمان است؛ به ويژه، اصطلاح ملكوت خدا و داوري درباره ملتها توسط او را هم مطرح ميكند؛ در حالي كه داوري نهايي مخصوص آخرت است. مؤيد اين برداشت، اعتقادات ديگري است؛ مانند اين كه هنگام داوري زندگان، مردگان نيز از گور برمي خيزند و حسابرسي ميشوند. و ساير اقوام و ملل، برابر آنها و مقابل پسر انسان، خاضع ميشوند؛ اما در اينكه مقصود عيسي از پسر انسان، واقعاً همين معناي موجود در متون يهود باشد، جاي ترديد است؛ زيرا اولا تاريخ اين منابع، مشكوك است و در ثاني ابهاماتي درباره كاربرد اين اصطلاح وجود دارد.
اصطلاح پسر انسان در انجيل ها
در انجيلها، اصطلاح پسر انسان متفاوت به كار رفته است؛ در انجيل يوحنا كه انجيل چهارم عهد جديد است، از آن، معناي ساده « پسر» را اراده كرده كه مفهوم ضمنياش پسر خدا است؛ اما سه انجيل اول (متي، مرقس و لوقا) كه اين اصطلاح در آنها حدود هفتاد بار تكرار شده است، اعتقاد دارند پسر انسان در جايگاه شخصي الهي كه غير از خود او است، از جانب خداوند با قدرت و جلالت خواهد آمد و بين مردم داوري ميكند و او است كه ملكوت خدا را بر روي زمين پياده ميكند. برخي از اين عبارات، به گفته دانيال اشاره ميكند و با آن هماهنگ است:
رئيس كاهنان از او پرسش نمود: « آيا تو مسيح پسر خداي متبارك هستي؟» عيسي گفت: « من هستم» و پسر انسان را خواهيد ديد كه بر طرف راست قوت [خداوند] نشسته، بر ابرهاي آسمان ميآيد.[2]
عين همين عبارت درانجيل متي نيز آمده است.[3]
در بعضي موارد، آنقدر ملكوت خدا و ظهور پسر انسان را نزديك دانستهاند كه گويايي در هفته يا ماههاي آينده، تحقق خواهد يافت:
بديشان گفت: « هر آينه به شما ميگويم بعضي از ايستادگان در اينجا ميباشند كه تا ملكوت خدا را كه به قوت ميآيد نبينند؛ ذائقه موت را نخواهند چشيد».[4]
البته عدهاي در عبارت اخير ترديد كردند؛ زيرا گروهي از حواريون اوليه از دنيا رفته بودند؛ ولي جواب داده ميشود: در بيان عيسي آمده است: « ايستادگان در اينجا» و نه همه حواريون و شايد هم كنايه از اين بوده كه تحقق ملكوت خدا فاصله زيادي ندارد. از طرفي به حواريون دلگرمي و اميد ميدهد؛ اما در جاي ديگر تصريح ميكند كه هيچ كس جز خداوند از زمان آمدن پسر انسان، خبر ندارد[5]؛ لذا جمع بين دو مطلب مشكل مينمايد.
خلاصه اينكه در عبارتهاي انجيل و بيانات عيسي(علیه السلام) معلوم نيست مقصود از پسر انسان چه كسي است. آيا خود او است كه تعبيرات نقل شده بر خلاف آن است و آيا غير از او است؟ نيز معلوم نيست آيا انساني مانند سايران است يا جنبه الوهي و غير انساني دارد؟ بر اين ابهام، تشكيك در نسبت دادن بعضي تعبيرات به شخص عيسي، افزوده شده است. در انتها عبارتي از انجيل نقل ميكنيم كه تصريح دارد پسر انسان غير از خود عيسي(علیه السلام)است:
« لكن به شما ميگويم: هر كه نزد مردم به من اقرار كند، پسر انسان نيز پيش فرشتگان خدا او را اقرار خواهد كرد».[6]
سلطنت
نزديك به دوراني كه از ظهور عيسي سخن گفته ميشد، فرقههاي مسيحي رو به به فزوني ميرفت. يحيي، مشخصترين هويتي است كه اين زمان به صورت يكي از پيش قراولان اعلام ظهور قريب الوقوع حكومت خدا، به فعاليت ميپرداخت. او را ميتوان راهگشاي مرحلهاي دانست كه در مسيحيت به عيسي نسبت داده ميشود.
مهمترين اصل تعليمات عيسي(علیه السلام)، كه مركز رسالت او قرار گرفته، بشارت ظهور قريب الوقوع دولت آسماني است. در انجيلهاي همگون، حكومت خدا هسته تعليمات عيسي است و رستگاري انسان فقط در اين قلمرو تحقق ميپذيرد. در انجيل مرقس، قديميترين انجيل كانن كه به برداشت اوليه مسيحيت نزديكتر است، حكومت خدا را با ظهور پسر انسان معرفي ميكند كه لازم است متحمل رنجهاي فراوان شود و به وسيله رهبران، سران كاهنان و ملايان يهود، طرد و كشته شود و پس از سه روز، رستاخيز كند.[7] او به پيروان و شاگردان خود ميگويد:
هر كه از من و سخنان من در اين زمانه گناه آلود و فاسد، عار داشته باشد، پسر انسان هم هنگامي كه در جدال پدر خود با فرشتگان مقدس ميآيد، از او عار خواهد داشت. يقين بدانيد كه بعضي از آنها كه در اينجا ايستادهاند، تا حكومت خدا را كه با جلال ظاهر خواهد شد نبينند، نخواهند مرد.[8]
اما عيسي(علیه السلام) بشارت ظهور خدا را چنين توجيه ميكند:
ساعت مقرر فرا رسيده است، حكومت خدا نزديك است. متحول شويد و به اين بشارت [انجيل] ايمان آوريد.[9]
در اين گفتار، سه نكته بسيار اساسي وجود دارد:
- انجيل يا همان مژده اصلي و بنيادي عيسي (علیه السلام) كه مسيحيت بر آن بنا شده، ظهور حكومت خداوند و قلمرو آسماني است.
- براي شركت در اين قلمرو، بايد متحول شد. در بسياري از ترجمهها كلمه « متانوئين» را كه در اين فصل آمده است توبه ترجمه كردهاند. البته هر چند توبه نيز بايد با تحول همراه باشد؛ ولي مفهوم واقعي آن را نميرساند؛ امروزه زبان شناسان و محققان اين كلمه يوناني را متحول شدن و تغيير يافتن و بازگشت معني كردهاند كه با محتواي انجيل، بيشتر تطبيق ميكند.
- حكومت خدا، قريب الوقوع است. حتي در همين نسل شنوندگان، عيسي ظهور خواهد كرد؛ اما در همه اشارات نكته مهم و جالبي كه كمتر به آن توجه شده، مفهوم قلمرو حكومت خدا است. درانجيل متي، به صراحت از « دولت آسماني» و « قلمرو روحاني» سخن گفته ميشود. فراز پادشاهي خداوند در اناجيل ديگر نيز، همانگونه است كه در مرقس ديده ميشود. اين قلمرو، به نحوي توجيه ميشود كه از سلطنت يك فرد شبيه نظام شاهنشاهي و حكومتهاي انساني كه در آن، خدا فرمان روا و شاه باشد، حكايت نميكند؛ بلكه اشاره به يك دوران الهي و روحاني و يك دولت آسماني است. در بسياري اشارات از زبان عيسي(علیه السلام) به جاي حكومت خدا، دولت پدرم ذكر ميشود. در صحنه شام آخر، عيسي به شاگردانش ميگويد:
« من از ميوه مو نخواهم نوشيد، تا روزي كه مجدداً با شما آن را در حكومت پدرم بنوشم».[10]
عيسي هرگز نميگويد من آمدهام سلطنت پسر انسان را مژده دهم يا پادشاهي مسيح را اعلام نمايم؛ بلكه تأكيد ميكند من فرستاده شدهام حكومت خداوند را مژده دهم.[11] اينجا به صراحت تأكيد ميشود كه عيسي فرستاده خدا است و قلمرو حكومت، متعلق به پدر او يا پدر همه انسانهاي خوب است. عيسي مأموريت خود را همين بشارت دادن اعلام ميكند[12] و باز ميگويد:
« نيكان در حكومت پدر خود چون خورشيد خواهند درخشيد، عيسي فرستاده و پيامبر خدا است».[13]
در تنها دعايي كه عيسي ذكر آن را تعليم ميدهد، از زبان او چنين گفته ميشود:
« اي پدر آسمانها! نامت مقدس باد، دولت و حكومت تو بپايد».[14]
در انجيل لوقا اضافه ميشود:
« ملكوت خدا در ميان شما است».[15]
به بيان ديگر مقصود و مراد، تنها سلطنت مسيح نيست؛ بلكه با تحول انسان، اين مرحله به وجود ميآيد كه يك مرحله خاص روحاني است، نه فقط يك دولتي كه مسيح، شاه آن باشد.
اما بايد ديد از نظر انجيل، چه كساني امكان دخول و شركت در حكومت خدا را دارند؟ از همان آغاز مشخص ميشود كه شركت در قلمرو پدر آسماني براي كساني ميسر است كه متحول شده و به نيكي گرويدهاند. در انجيل مرقس اين نظريه به طور پراكنده در فصول مختلف بيان شده است؛ ولي درانجيل متي و لوقا همه اين اشارات در موعظه كوه خلاصه ميشود:
« خوشا به حال آنان كه از فقر روحي خود در پيشگاه خدا آگاهند كه قلمرو آسماني از آنان است. خوشا به حال ماتم زدگان؛ زيرا ايشان تسلي خواهند يافت. خوشا به حال آنان كه به زور متوسل نميشوند».[16]
- گروهي كه منطقي و فهيماند و هيچ گاه براي اثبات مدعاي خود متوسل به زور نميشوند؛ چرا كه انسان، عاقل و فهيم آفريده شده و هميشه از نزاع و درگيري دوري ميكند. از نعمت خدادادي، يعني عقل خود بهره ميجويد و مخالف هرگونه خشونت است. به عبارت ديگر افراد اين حكومت داراي صفات خداجويي، عدالت، انسان دوستي، صلح جويي و به دور از زور و ستم و انحصارطلبي ميباشند.
در متي[17] نيز آمده است:
« آنها كه گرسنگان را سير كرده، تشنگان را آب دادهاند، عريانها را پوشاندهاند، بيماران را سرپرستي كردهاند و… مالك و همه كاره قلمرو آسمانياند و برعكس افراد بدكار و گناهكار به جزاي عمل خود ميرسند».
خلاصه آن كه افراد اين حكومت طبق اين عبارت، كساني هستند كه حس مسؤوليت و خدمت به مردم در آنها وجود دارد و افراد مرفه بيدرد در اين حكومت جايگاهي ندارند؛ از اينرو عدل و برابري و صلح و آرامش برقرار ميشود.
از كتب مقدس مسيحيت[18] ميتوان نتيجه گرفت كه مسيحيان معتقد بودند براي ظهور مسيح و آغاز حكومت خدا، بايد ابتدا جنايات و زشتيها در جهان به نهايت برسد و جنگ و مصيبت و فلاكت، عالم را فرا گيرد و مدت كوتاهي، ضد مسيح، شيطان يا دجال بر مردم مسلط شود، سپس مسيح براي نجات (آدم) عالم بازگشته و حكومت خدا برقرار شود.
مشخصه ديگر حكومت خدا، انطباق آن با روز داوري و حسابرسي است و اين همان اصلي است كه يحيي تذكر ميداد. اين روز، همان روز قيامت و روز رستاخيز مردگان است كه از خاك برخاسته و آماده حضور در دادگاه الهي ميشوند.[19] بنابراين با اين آثار و شرايطي كه براي حكومت خدا بيان ميشود، بايد آن را يك واقعه خارجي دانست كه از نظر زماني مشخص بوده، در همين جهان رخ خواهد داد.
لذا تفسير كنوني كليسا مبني بر اين كه اين حكومت در ضمير و باطن مسيحيان برپا ميشود، با معتقدات مسيحيان اوليه و حتي كانون مسيحيت و گزارشها و بيانات رهبران فكري دين مسيح مطابقت نميكند.
البته شايد توجيهي براي جمع نظر كليسا و نظر مخالف آن وجود داشته باشد مبني بر اينكه حكومت خدا دو مصداق دارد: 1. حكومت فردي و شخصي و آن، زماني است كه شخص به فطرت خويش برگردد و رذايل اخلاقي را از خود دور كند. 2. حكومت جمعي و ظاهري كه همين حكومت معهود و متعارف باشد. به عبارت ديگر، حكومت آسماني و الهي جايي تحقق مييابد كه نيكي و كمال در آن محقق شود و ميتواند دو مصداق داشته باشد: يكي در درون شخص و ديگري درون جامعه.
مسيح، يك شخص معين نيست؛ بلكه يك اصل الهي و فوق طبيعي است و به يك زمان و تاريخ منحصر نيست، پيش از آفرينش جهان بوده و بعد از آن هم خواهد بود. مسيح، علت فاعلي و علت غايي است؛ يعني آفرينش عالم به واسطه او و براي او است.[20] هم چنان كه به سبب گناهي كه آدم مرتكب شد همه در او مردهاند، همه در مسيح زنده خواهند شد[21]؛ زيرا مسيح خود قيامت و حيات است.[22] راه و دروازه نجات است.[23] او خود آخرالزمان است، رنج كشيدن و مصلوب شدنش، رنج و مرگ همگان است. از گور برخاستنش، رستاخيز همگاني است و به آسمان رفتنش تحقق ملكوت الهي است. مؤمنان او كه با او يكي شدهاند، در او ميميرند و در او زنده ميشوند و در او به حيات جاودان ميرسند: و با وي در تعميد مدفون گشتيد كه در آن هم برخيزانيده شديد به ايمان بر عمل خدا كه او را از مردگان خيزانيد.[24]
به عبارت ديگر ميتوان گفت: مسيح، يك سنت الهي است كه در يك مصداق، زمان و تاريخ خاص تجلي يافت، تا راه نجات و رستگاري را به انسان نشان دهد و همان طور كه گناه آدم، اولين قدم به سوي مردن و گناه و فنا شدن بود، جريان مسيح هم راه نجات و كمال و بقا ميباشد. هر كس در او فاني شود و به او بپيوندد، ابدي و هميشگي خواهد شد؛ بنابراين مسيح فراتر از تاريخ و زمان خواهد بود و اين تجلي، صورت گرفت، تا جريان نجات براي انسان محسوس باشد و ديگر در قيامت و رستاخيز عذر و بهانهاي نداشته باشند و حجّت براي همگان تمام شود.[25]
نتیجه:
در مورد اصطلاح پسر انسان آراء و عقاید متفاوت و مختلفی بیان شده است، و اينكه مقصود عيسي از پسر انسان، واقعاً همين معناي موجود در متون يهود باشد، جاي ترديد است؛ زيرا اولا تاريخ اين منابع، مشكوك است و در ثاني ابهاماتي درباره كاربرد اين اصطلاح وجود دارد. اما ميتوان گفت: مسيح، يك سنت الهي است كه در يك مصداق، زمان و تاريخ خاص تجلي يافت، تا راه نجات و رستگاري را به انسان نشان دهد.
پینوشتها:
[1]. عهد عتيق، دانيال نبي، 7: 13ـ14.
[2]. انجيل مرقس، 14: 61ـ62.
[3]. نك: انجيل متي، 26: 63ـ64؛ همچنين رك. 16: 27ـ 28.
[4]. انجيل مرقس، 9: 1؛ همچنين انجيل لوقا، 9: 27.
[5]. انجيل مرقس، 13: 32ـ33.
[6]. انجيل لوقا، 12: 8؛ عيسي، ص 103.
[7]. انجيل مرقس، 31: 8؛ 31: 9؛ 33: 10.
[8]. همان، 8: 38 و 9: 1.
[9]. همان، 1: 15
[10]. انجيل متي، 62: 92.
[11]. انجيل لوقا، 4: 34.
[12]. انجيل متي، 9: 35؛ انجيل مرقس، 1: 38.
[13]. انجيل متي، 13: 43.
[14]. انجيل متي، 6: 9ـ13؛ انجيل لوقا، 11: 2ـ4
[15]. انجيل لوقا، 17: 20.
[16]. انجيل متي، 5: 3ـ12؛ انجيل لوقا، 6: 20ـ26.
[17]. 5: 10.
[18]. انجيل مرقس، 13: 13ـ14 و 26ـ30؛ دانيال، 9: 20ـ27؛ نامه اول يوحنا، 2: 18؛ مكاشفات يوحنا،
20: 1ـ10.
[19]. انجيل متي، 25: 31ـ34؛ انجيل مرقس، 12: 18؛ انجيل لوقا، 20: 27ـ44.
[20]. عهد جديد، رساله پولس به كولسيان، 1: 15 ـ 18.
[21]. پيشين، رساله اول به قرنتيان، 15: 32.
[22]. انجيل يوحنا، 11: 25.
[23]. همان، 14: 6، 10: 9.
[24]. عهد جديد، رساله به كولسيان، 2: 12 و 3: 1 ـ 4؛ رساله به روميان، 6: 3 ـ 11.
[25] محمدی، محمد حسین، آخر الزمان در ادیان ابراهیمی، چاپ اول 1389، ص181-188.
- برگرفته از کتاب آخر الزمان در ادیان ابراهیمی