logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
بُعد اجتماعي آخرالزمان در دين اسلام

مقدمه:

در اين بخش، بُعد اجتماعي وقايع آخرالزمان در سه دين ابراهيمي بررسي مي‌شود. با توجه به وجود منجي و ظهور آيات الهي و تسليم اقوام مختلف و زندگي آن‌ها زير يك پرچم و به كمال رسيدن عقل‌ها و فهم بشري، ديگر از بي‌عدالتي و حاكمان جائر، خبري نيست و مردم در امنيت و آسايش، همراه صلح و دوستي زندگي مي‌كنند. در نوشتار حاضر بعد اجتماعی آخر الزمان در دین اسلام مورد بحث قرار گرفته است.

آينده جوامع بشري از ديدگاه قرآن

طبق وعده قرآن مجيد، حكومت نهايي، از آن متقيان و صالحان خواهد بود و آن‌ها وارث زمين مي‌شوند. در بعضي موارد كه دشمنان و مخالفان، پيامبران را تكذيب مي‌كردند و گويي پيامبران از آنان دلگير مي‌شدند، از طرف خداوند به آن‌ها وحي مي‌شد:« ناراحت نباشيد؛ چون در نهايت، ظالمان از بين خواهند رفت و شما بر زمين حاكم خواهيد شد».[1]

جايي ديگر فرموده است: « من و پيامبرانم هر آينه پيروز مي‌شويم و اين جاي ترديد نيست؛ زيرا خداوند، توانا و نيرومند است».[2] از كلمه « كَتَبَ» معلوم مي‌شود كه سرنوشت، تغييرناپذير و محتوم است. از طرفي ديگر فرموده است: « خداوند به وعده‌هايش عمل مي‌كند و قابل تخلف نيست».[3]

در جايي ديگر مي‌فرمايد:

« به كساني كه بر آن‌ها ظلم شده و حق آن‌ها گرفته شده است، منت مي‌گذاريم و آن‌ها را امام و وارث زمين قرار مي‌دهيم و اين، اراده حتمي خداوند است».[4]

طبق روايات، اين آيه و مشابه آن مربوط به آخرالزمان و حكومت حضرت مهدي(علیه السلام) است كه مشركان را از بين مي‌برد و بر شرق و غرب عالم حاكم مي‌شود و عالم را از عدل و داد پر مي‌كند، بعد از آن‌كه از ظلم و جور پر شود؛ زيرا تا كنون چنين وعده‌اي تحقق نيافته و از طرفي هم تخلف در وعده الهي محال است. خداوند در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد:[5]

« ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم، كه بندگان صالح من وارث زمين مي‌شوند».

از امام پنجم(علیه السلام) نقل شده است:

« مراد از ذكر، اهل بيت هستند و صالحون، آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌باشند».

از اين آيه و روايت دو چيز فهميده مي‌شود: ظهور منجي آخرالزمان و حكومت عدل او بر سراسر زمين و ديگر، رجعت و آمدن ساير امامان(علیه السلام)؛ زيرا « صالحون» جمع است و طبق روايت هم مراد آن، امامان(علیهم السلام) هستند و اين، مطابق عقيده شيعه در مسأله رجعت است كه بعد از ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و پيروزي آن حضرت، ساير ائمه(علیهم السلام) نيز رجعت نموده و هر كدام مدتي حكومت مي‌كنند.

همچنين حضرت موسي(علیه السلام) به قومش كه سختي و آزار ديده بودند، نويد مي‌دهد: به خداوند اميد داشته باشيد و از او كمك بخواهيد و صبر پيشه كنيد؛ زيرا بندگان خدا و آن‌هايي كه اراده خداوند تعلق گرفته، وارث زمين مي‌شوند و عاقبت از آن متقين است.[6]

در سوره ديگري هدف از آمدن پيامبران، هدايت و آوردن دين حق و سپس پيروزي بر مخالفان و مشركان بيان مي‌شود.[7]

در جاي ديگر مي‌فرمايد:

« كافران و كساني كه مخالف حقيقت‌اند مي‌خواهند نور خداوند را با گفته‌هاي خود خاموش كنند».[8]

يعني باعث ضلالت و گمراهي مردم و جامعه شوند، به خيال اين‌كه در كارشان موفق مي‌شوند؛ اما نمي‌توانند برابر اراده الهي مقاومت كنند و خداوند، دينش را تمام مي‌كند؛ گرچه كافران كراهت داشته باشند.

حكومت جهاني واحد

در چند دهه اخير، بحث حكومت جهاني بين انديشمندان و سياستمداران مطرح بوده است كه شايد علت آن، جلوگيري از جنگ و اختلاف بين ملل و حكومت‌ها باشد؛ زيرا به اين نتيجه رسيدند بهترين راه حل آن است كه دولت‌هاي متعدد وجود نداشته باشد. البته به تعبير بهتر مي‌توان گفت: جهاني و عالمي شدن در فرهنگ‌هاي گذشته هم بوده است. دين توحيدي اسلام كه ابتدا به شبه جزيره عربستان محدود بوده، در حدود يك قرن تا اندلس و آفريقا رشد و گسترش يافت؛ ولي مسأله جهاني شدن در چند دهه اخير، در مجامع سياسي و بين سياستمداران بيشتر مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.

در حال حاضر حكومت جهاني واحد، بهترين داروي نجات بشر شناخته شده و حتي فيلسوفان مشهوري مانند برتراند راسل به اين عقيده متمايل شده‌اند. قبل از آن، كانت در رساله كوچكي دولت جهاني و جهاني شدن را مطرح مي‌كند كه ابتدا توجه چنداني به آن نمي‌شود. بعد از محو شدن حكومت‌هاي قبيله‌اي و ملوك الطوائفي و تبديل آن‌ها به حكومت‌هاي مقتدر مركزي و پيدايش بلوكهاي قدرتمند اقتصادي و نظامي مانند بلوك شرق و غرب و بازار مشترك اروپا، اميد براي ايجاد حكومت واحد جهاني بيشتر شد. تا چند سال قبل، بلوك شرق و رقيب آن، بلوك غرب هر كدام ادعا داشت قادر است جهان را تحت يك حكومت اداره كند و تمام نيازهاي مادي و معنوي جوامع را برآورده سازد؛ ولي با فروپاشي قدرت شرق معلوم شد كه دست كم در خصوص قدرت شرق، تنها يك ادعاي توخالي و پوچ بوده و هم اكنون غرب، شعار حكومت جهاني واحد را مي‌دهد.

اين‌جا چند سؤال به ذهن مي‌آيد:

  1. آيا حكومت جهاني واحد، شدني است؟ به عبارت ديگر، آيا بشر قادر به تشكيل حكومت واحد جهاني مي‌باشد؟ به نظر مي‌آيد چنين چيزي قابل تحقق نيست؛ زيرا تا زماني كه اختلافات اساسي ميان ملل و دولت‌ها برطرف نشود، اتحاد ممكن نيست و اختلافات اساسي، هم بر سر منافع مادي و تسلط بر جهان، و هم بر سر مسلك و مكتب است؛ گرچه در طول تاريخ، سوابقي براي اتحاد حكومت‌ها و بنگاه‌هاي اقتصادي، وجود دارد؛ مثل بازار مشترك اروپا، ايالت متحده آمريكا، كشورهاي متحد شوروي سابق يا پيمان ناتو و امثال آن. اما در همه موارد اتحاد، يك جهت اشتراك وجود داشته است؛ مثل منافع مشترك اقتصادي يا نظامي يا اين‌كه قدرتي از خارج آن‌ها را تهديد مي‌كرده، و به اين نتيجه رسيدند تنها راه بقا، در اتحاد و همبستگي است؛ در حالي كه در كل جهان چنين اتفاقي وجود ندارد؛ زيرا هم منافع اقتصادي، متنوع است و هم مسلك‌هاي مختلف و حتي ضد هم وجود دارد كه قابل متحد شدن نيستند و هر قوم و حكومتي در پي تسلط بر ديگري است.

علاوه بر آن، اتحاد معمولاً جايي محقق مي‌شود كه موازنه قدرت در ابعاد سياسي و نظامي و اقتصادي وجود داشته باشد؟ در حالي كه در جهان، قدرت‌هاي بزرگ تا متوسط و حكومت‌هاي ضعيف وجود دارد. اگر اتحادي هم ـ ولو به ظاهر ـ صورت بگيرد؛ در واقع حكومت قدرت‌هاي بزرگ بر ضعيف‌تر است، نه حكومت جهاني واحد.

  1. اما آيا بر فرض تشكيل حكومت جهاني، عدالت برقرار خواهد شد؟ بايد گفت با توجه به اختلاف عقيدتي و نژادي و اقتصادي، قطعاً چنين حكومتي در برقراري قسط و عدل موفق نخواهد شد. وقتي در حكومت‌هاي معمول و محدود كنوني عدالت واقعي بين تمام طبقات وجود ندارد، قطعاً در حكومتي كه با ملت‌هاي گوناگون و فواصل زياد و با داشتن اقتصاد و قدرت و فرهنگ متفاوت‌اند، در تحقق اين امر ناكام خواهد بود.

بنابراين با توجه به اختلاف منافع و عقايد موجود بين ملت‌ها، اولا تشكيل حكومت جهاني واحد با رضايت و راي همگان محقق نخواهد شد. ثانياً اگر هم چنين حكومتي به وجود آيد، عدل و قسطي كه تمام گروه‌ها و نژادها از آن برخوردار باشند، وجود نخواهد داشت.[9]

به اين نتيجه مي‌رسيم كه حكومت جهاني و صلح و عدل در آن جامعه محقق نمي‌شود، مگر توسط زمامداري كه؛ اولا به نيازهاي واقعي جامعه بشري باشد و ثانياً در اجراي عدل و قسط موفق باشد. اين، زماني است كه تمام اقوام مختلف، پذيراي چنين شخصي باشند و چنين حاكمي نيز بر تمام عالم بايد احاطه فكري و عقيدتي داشته باشد. چنين كسي جز فرستاده خداوند و مأذون از سوي او نخواهد بود؛ بنابراين بايد ديد آيا اديان الهي و آسماني درباره حكومت جهاني و اجراي عدل، برنامه و راهكاري دارند يا نه؟ ما تنها حكومت در سه دين يهود، مسيح و اسلام را بررسي مي‌كنيم.

حكومت در آخرالزمان

دستورات و احكام هر دين، زماني در جامعه پياده و تبين مي‌شود كه حكومت، مدافع و تضمين كننده آن باشد؛ از اين رو پياده شدن حكومت عدل طبق موازين اسلام، از برنامه‌هاي اصلي اين دين محسوب مي‌شود و مي‌توان گفت بيشتر احكام اسلام ارتباط وسيعي با حكومت دارند.

اسلام، از آغاز ظهور در جزيره العرب، به تشكيل حكومت، اهتمام داشته و شهر مدينه را مركز آن قرار داد.

مسلمانان، همواره آرزوي تشكيل حكومت اسلامي بر پايه قسط و عدل در دل و جان داشتند. اسلام نيز به اين خواسته و آرزو جواب مثبت داد؛ چنان كه در احاديث و روايات متعددي نويد چنين روزي داده شده است. به عقيده بيشتر مفسران، بسياري از آيات قرآن نيز مربوط به همين مسأله است؛ اگر‌چه برخي از آن‌ها در ظاهر مربوط به وقايع صدر اسلام است.

در اين قسمت تنها برخي از ويژگي‌هاي حكومت منجي و مصلح كل در دوران آخرالزمان و قبل از پايان عالم، به طور خلاصه بيان مي‌شود.

ويژگي‌هاي حكومت منجي در اسلام

ابعاد و مأموريت حكومت الهي، بسيار مختلف و داراي اهداف والايي است كه زندگي بشر را در زمينه‌هاي مختلف دگرگون و متحول مي‌كند. برنامه حكومت تنها جنبه سياسي، معنوي يا اجتماعي نيست؛ بلكه در عين توجه به معنويات و زنده كردن اسلام، در بعد اجتماعي، سياسي و علمي هم به پيشرفت‌هايي نايل مي‌شود:

1. مبارزه با ظلم و ستم

يكي از برنامه‌هاي حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مبارزه با ظلم و فساد است. روايت شده است:

امام، مجرمان را از صورت و سيماي ظاهري آن‌ها تشخيص مي‌دهد و آن‌ها را با شمشير تنبيه مي‌كند.[10]

از اميرمؤمنان(علیه السلام) نيز نقل شده است:

« هشت ماه با دشمنان مي‌جنگد و آن‌ها را هلاك مي‌كند و ظالمان، جز شمشير و جنگ، از امام چيزي نمي‌بينند».[11]

شباهتي را هم كه براي او با پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده‌اند، در جنگ با شمشير و از بين بردن ستمگران و ايجاد ترس و وحشت در دل آن‌ها است. زماني جنگ و ستيز با طاغوت تمام مي‌شود كه خداوند رحم و رأفت درباره آن‌ها را در دل امام قرار دهد و اين، علامت پايان جنگ است. البته ممكن است شبهه‌اي ايجاد شود كه چرا امام با دشمنان و مخالفان به جاي هدايت و نرمي، جنگ و ستيز مي‌كند؟ بايد در جواب گفت: امام ابتدا جنگ نمي‌كند؛ بلكه گروه‌هاي مختلف جامعه دو دسته‌اند: گروهي از پيروان و مطيعان او مي‌شوند، و دسته‌اي ديگر در جبهه مخالف قرار مي‌گيرند. امام با علم امامت و لدنّي كه خداوند به او عطا مي‌كند، و حقايق افراد را مي‌بيند و با كساني كه قابل هدايت نيستند به سختي مقابله مي‌كند و چون برنامه الهي بر اين مقرر شده است كه در آخرالزمان، حكومت عدل الهي مستقر شود، چاره‌اي جز پاك كردن زمين از ستمگران نيست.

2. مبارزه با انحرافات ديني

از شاخصه‌هاي حكومت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مبارزه با كجروي‌ها و انحرافاتي است كه در طول غيبت كبرا پيش آمده است. در طول تاريخ، افرادي با انگيزه‌هاي ديني يا سياسي موجب انحراف از انديشه‌هاي اصيل ديني شده و فرقه‌ها و مذاهب انحرافي مختلف را پايه گذاري كرده‌اند. برخي نيز كه مدعي علم و آگاهي‌اند، براي حفظ منافع دنيايي خود، تأويل، تحريف و تفسيرهاي غير حق انجام مي‌دهند. كار مهم امام، پيراسته كردن دين و سنت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) از انحراف و كجي‌ها است:

« يصنع كما صنع رسول اللّه يهدم ما كان قبله كما هدم رسول اللّه امرالجاهليه و يستأنف الاسلام جديداً».

راه و روش او مانند جدش رسول خدا است كه جاهليت را از بين مي‌برد و اسلام را از نو تجديد مي‌كند.[12]

طبق روايات، مردم آن زمان تصور مي‌كنند امام دين جديدي آورده است و اين، نشان دهنده انحراف كامل آنان از دين و راه مستقيم و آموزه‌هاي پيام آور آن است.[13]

3. عدالت در حكومت

عدالت در همه ابعاد محقق مي‌شود. آن حضرت بين مردم به عدالت حكم مي‌كند و حتي درباره يهوديان و مسيحيان، طبق احكام تورات و انجيل واقعي حكم مي‌كند؛ به گونه‌اي كه خود آن‌ها راضي مي‌شوند. اموال و ثروت جامعه نيز به تساوي و به اندازه استحقاق افراد، تقسيم مي‌شود؛ به حدي كه ديگر كسي به حق ديگران تجاوز نمي‌كند. همه طبقات جامعه بي‌نياز مي‌شوند و اختلاف از بين مي‌رود؛ لذا ديگر به محاكم قضايي احتياجي ندارند.[14]

در اهميت مسأله عدل، همين بس كه هدف از قيام و حكومت آخرالزمان در روايات اسلامي، برقراري قسط و عدل دانسته شده است. همان‌طور كه در روايات اسلامي آمده، با عدل است كه زمين و آسمان برقرار مي‌شوند؛ يعني هر آرامش و امنيت و صلحي، زير سايه عدالت و در مقابل، هر جنگ و ناآرامي، بر اثر ظلم و بي‌عدالتي است.

پيامبر در حديثي مي‌فرمايند:

« اگر تنها يك روز از عمر دنيا باقي مانده باشد، خداوند آن را به اندازه‌اي طولاني مي‌گرداند كه مهدي موعود ظهور كند و زمين را از عدل و داد پر نمايد، همان گونه كه از ظلم و جور آكنده شده است».[15]

در اين حكومت حق مظلوم از ظالم گرفته مي‌شود و شخص مظلوم از رسيدن به حق خود مأيوس نمي‌شود.[16]

4. ايجاد امنيت در جامعه

يكي از نيازهاي اساسي جامعه، ايجاد امنيت و آرامش است وگرنه جامعه دچار بحران و هرج و مرج مي‌شود. هر حكومتي زماني تثبيت و حاكميت مطلق دارد كه در آن، آرامش و امنيت وجود داشته باشد. اين امر خطير در حكومت مصلح كل وجود دارد آن هم در ابعاد مختلف اجتماعي، اخلاقي، سياسي و اقتصادي. اين آيه شريف قرآن هم به اين مطلب تصريح دارد:

« خداوند به مؤمنان وعده داده است كه آن‌ها را وارث زمين مي‌كند و ترس و وحشت آن‌ها را به امنيت مبدل خواهد كرد».[17]

و طبق روايت امام صادق(علیه السلام) اين آيه در شأن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نازل شده است.[18]

در بُعد امنيت اجتماعي، ديگر ناهنجاري‌هاي اجتماعي و كمبودها وجود ندارد و روح و روان جامعه از وضعيت بسيار خوبي برخوردار است. در زمينه اخلاقي، مفسده‌اي كه افراد را تهديد كند و در معرض انحراف قرار دهد، وجود ندارد.

براي مثال يك زن جوان با كمال آرامش از شرق به غرب عالم بدون دلهره و اضطراب سفر مي‌كند بدون اين‌كه كسي متعرض او شود. مشكلات اقتصادي، فقر، گراني مايحتاج و كمبود آن، در جامعه نيست و مردم دائماً دغدغه زندگي و معيشت ندارند.[19]

در بعد سياسي هم نه اختلافات بيهوده و مخرّب داخلي احزاب و نه اختلافات سياسي كشورها و دولت‌ها وجود دارد كه باعث نگراني و اضطراب جامعه شود. خلاصه آن كه افراد مختلف، در كمال آرامش و آسايش همراه امنيت زندگي مي‌كنند.

به نظر مي‌رسد اين نعمت بزرگ و موهبت الهي، اولاً زير سايه حكومت عدل مصلح موعود است، ثانياً به سبب اقتدار و قانونمند بودن حكومت و ثالثاً به سبب رشد عقلانيت جامعه است؛ زيرا جامعه آن‌قدر آگاه و فهيم مي‌شود كه با وجود امكانات و وفور نعمت، وجهي براي تعدّي به حقوق ديگران و ايجاد ناهنجاري در زمينه‌هاي مختلف نمي‌بيند.

5. بالا رفتن سطح زندگي

زندگي با پيشرفت در زمينه‌هاي اقتصادي، وسايل ارتباط جمعي، پژوهشگري، سياست و حكومت، بسيار متحول مي‌شود. ممكن است گفته شود: اكنون هم زندگي بشر دستخوش پيشرفت شده و همچنان در حال پيشرفت است؛ اما بسياري از پيشرفت‌ها در حكومت امام و بعد از ظهور، به جهت امدادها و كرامات شخص امام(علیه السلام) است. در روايات آمده است: تا قبل از ظهور، تنها دو قسمت از علم كسب شده و بيست و پنج قسم آن هنوز بيان نشده است كه در زمان مصلح موعود، آورده خواهد شد. دوم آن‌كه اگر مردم در حال عادي و در اين زمان هم به پيشرفت‌هايي دست مي‌يابند، تنها حاصل همان دو قسم (دو حرف) علم است. به علاوه پيشرفت و تحول در زماني كم محقق مي‌شود.[20]

در روايت آمده است: علم به اندازه‌اي پيشرفت مي‌كند كه افراد در شرق و غرب يك‌ديگر را به راحتي مي‌بينند و بدون وسايل با يك‌ديگر ارتباط برقرار مي‌كنند و امام، در حالي كه در جاي خود قرار دارد با افراد و ياران خود سخن مي‌گويد.[21] تمام خرابي‌ها و كمبودها به آبادي و عمران تبديل مي‌شود و جايي از زمين يافت نمي‌شود كه كمبود و نارسايي داشته باشد.[22]

6. بالا رفتن عقول و فهم بشري

جوامع بشري، تا قبل از ظهور، دچار بحران‌هاي فكري و عقيدتي شده و با غفلت از نيازهاي واقعي بشر، پيشرفت را تنها در ابعاد مادي و ظاهري و ماشيني ديده‌اند؛ ولي در حكومت امام، به ابعاد و نيازهاي روحي انسان توجه مي‌شود و جامعه داراي فضايل و سجايا و علوم حقيقي مي‌شود.

امام باقر(علیه السلام) در روايتي مي‌فرمايند:

« اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤس العباد فجمع بها عقولهم، و كملت به احلامهم».[23]

شايد مراد امام از قرار دادن دست حضرت بر سر بندگان، معناي ظاهري آن نباشد؛ بلكه منظور اين باشد كه زير سايه حكومت عدل و برخورداري از تمام نعمت‌ها همراه تربيت صحيح اسلامي، فهم و درك انسان‌ها به سطح بالايي خواهد رسيد.

7. فتوحات حضرت

پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) در حديثي مي‌فرمايد:

« يبلغ سلطانه المشرق و المغرب»[24] 

و اين بيانگر فتوحات ممالك موافق و مخالف است.

در حديث ديگر پيامبر تصريح مي‌فرمايند كه بلاد شرك را فتح مي‌كند.[25]

در حديث ديگري حضرت مي‌فرمايد: قسطنطنيه و جبل ديلم را فتح مي‌كند. اين مسأله به اندازه‌اي قطعي و حتمي است كه اگر تنها يك روز از عمر عالم باقي مانده باشد، اين فتوحات انجام خواهد گرفت.

« لا يقوم الساعة حتي يملك رجل من اهل بيتي يفتح القسطنطنيه و جبل الديلم ولو لم يبق الايوم لطوّل الله ذلك اليوم حتي يفتحها».[26]

8.  پيروزي اسلام و جهاني شدن آن

خداوند وعده فرموده است كه دين خود را بر تمام اديان مسلط مي‌كند؛ هرچند مخالفان ناراضي باشند.[27] اين وعده تا كنون محقق نشده است؛ پس در آخرالزمان توسط مصلح انجام خواهد گرفت.

از اميرمؤمنان(علیه السلام) درباره اين آيه سؤال شد: « آيا اين وعده محقق شده است؟» امام در پاسخ فرمود:

« سوگند به كسي كه جانم به دست او است! هيچ آبادي‌اي نمي‌ماند، مگر اين‌كه هر صبح و شام در آن به وحدانيت خدا و رسالت محمدي(صلی الله علیه و آله و سلم) شهادت دهند».[28]

مؤيد اين مطلب هم برداشتن جزيه در حكومت حضرت است؛ يعني بعد از آن كه همه مسلمان و موحد شوند و كافري در جامعه وجود نداشت، جزيه هم برداشته مي‌شود.

پيروزي دين اسلام بر ساير اديان، علل مختلفي دارد:

الف) جنگ و كشتن دشمنان به كمك امدادهاي الهي؛

ب) ايجاد رعب و وحشت در دل دشمنان و تسليم آن‌ها بدون جنگ؛ چنان كه در صدر اسلام، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره دشمنان انجام داد؛

ج) پيدايش نشانه‌ها، معجزات و مسخ شدن بعضي از كافران و منافقان؛

د) بالا رفتن شعور و فهم بشر و تعالي دانش و فرهنگ جامعه كه زمينه را براي پذيرش حق و كمالات انساني فراهم مي‌كند.[29]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند، اسلام را پس از خوار شدن به وسيله او [منجي] عزت مي‌بخشد و پس از متروك شدن، آن را دوباره زنده مي‌كند و جزيه قرار مي‌دهد و با شمشير، كافران را به سوي خدا دعوت مي‌كند. هر كس سرپيچي كند، كشته مي‌شود و هر كس با او درافتد، خوار و بي‌چاره مي‌شود.[30]

علت ديگري كه براي تسلط دين اسلام و پذيرش حق ذكر كرده‌اند، وجود شخص حضرت عيسي(علیه السلام) است كه معجزاتي توسط او ظاهر مي‌شود و چون بيشتر ملل غربي، تابع دين او هستند و عيسي(علیه السلام) نيز خود را پيرو امام معرفي مي‌كند و از او حمايت مي‌كند، باعث پيشرفت روند پيروزي امام(علیه السلام) مي‌شود.

9. استخراج معادن و گنج‌هاي زمين

جامعه ايده آل و حكومت جهاني مقتدر، زماني محقق مي‌شود كه جامعه علاوه بر داشتن سرمايه معنوي، از نعمت‌هاي مادي و خدادادي نيز بهره‌مند شود. يكي از سرمايه‌هاي ارزشمند، معادن و گنج‌هاي زميني است كه خداوند به انسان‌ها ارزاني كرده است؛ چنان‌كه در آيات متعدد به اين نعمت با ارزش تصريح شده است.[31]

از اين رو حكومت جهاني مهدي موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نهايت بهره مندي از اين موهبت الهي را دارد؛ همان‌گونه كه در احاديث و روايات متعدد بر اين مطلب تاكيد شده است. علت اين امر، پيشرفت علم و آگاهي بشر از ذخائر زميني و نيز فراواني رزق و روزي بر اثر ايجاد معنويت در جامعه و از بين رفتن گناه و فساد در جامعه است.

حضرت امير(علیه السلام) مي‌فرمايد:

زمين آنچه را در اعماق خويش دارد، براي او بيرون مي‌آورد، و همه امكانات و بركات خويش را در اختيار او مي‌گذارد.[32]

از امام محمد باقر(علیه السلام) چنين نقل شده است:

زماني كه مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور مي‌كند، اموال را به تساوي بين مردم تقسيم نموده و درباره رعيّت، عدالت را رعايت مي‌كند. اموال ظاهر و باطن زمين را جمع آوري مي‌كند و خطاب به مردم مي‌فرمايد: « بياييد اين مال دنياست كه به سبب آن قطع رحم كرديد و خون‌هاي يك‌ديگر را به حرام ريختيد و از مال حرام زندگي كرديد» و به مردم اموالي را مي‌بخشد كه تا آن زمان كسي نبخشيده است.[33]

از اين روايت و مشابه آن چند مطلب استفاده مي‌شود:

  1. تقسيم و بخشش معادن و گنج‌هاي زمين، از روي عدالت و بدون هيچ تبعيض و تفاوتي؛
  2. ريشه كن شدن فقر و تنگدستي از جامعه؛
  3. عمران و آبادي جامعه؛
  4. از بين رفتن اختلاف مالي در بين مردم و بي‌تفاوتي نسبت به مال دنيا.

به طور خلاصه مي‌توان ويژگي‌هاي حكومت مصلح در آخرالزمان را طي چهار شاخصه بيان كرد:

الف)عدالت: شايد زير بناي خصوصيات ديگر نيز همين امر باشد؛ زيرا در سايه عدالت است كه همه چيز جامه عمل مي‌پوشد و جامعه از آن برخوردار مي‌شود.

ب) معنويت: در حكومت عدل آخرالزمان، بُعد معنوي جامعه با تعليم و تربيت صحيح، رشد و ظهور مي‌كند و امت همان گونه كه از نعمت ظاهري دنيا برخوردارند، از بركات معنوي نيز بهره‌مند مي‌شوند.

ج) عقلانيت: با توجه به اين‌كه جامعه در ابعاد مختلف، رشد و بالندگي پيدا مي‌كند و همه از تربيت صحيح برخوردار مي‌شوند، قهراً عقلانيت جامعه و فهم و درك مردم در سطح بالايي قرار مي‌گيرد.

د) امنيت: يكي از نشانه‌هاي قوت و استقرار يك حكومت، ايجاد امنيت در ابعاد مختلف است؛ چه از لحاظ مصونيت جامعه از ناهنجاري‌ها و بزهكاري افراد شرور و چه امنيت در بعد اقتصادي و ساير زمينه ها. مي‌توان ادعا كرد كه امنيت، نتيجه برقراري عدالت، معنويت و عقلانيت در جامعه است.

علايم اجتماعي اشراط الساعه

در حديثي، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حوادث اجتماعي و معنوي قبل از قيامت را بيان مي‌فرمايد كه در اين بخش، تنها موارد اجتماعي آن را مرور مي‌كنيم. ابن عباس نقل مي‌كند: در آخرين حج همراه پيامبر بوديم، پيامبر، كنار كعبه فرمود: « آيا شما را از نشانه‌هاي قيامت آگاه كنم؟» سلمان كه نزديك پيامبر بود، عرض كرد: « بلي‌اي پيامبر خدا!» پيامبر در فرازي از اين حديث چنين مي‌فرمايد:

آن زمان، زمامداراني فاسق، ستمگر، كارشناساني ستمگر و امانتداراني خائن بر مردم حكومت مي‌كنند. آن روز، حكومت به دست زنان، و مشورت با بردگان خواهد بود. مردم، به پدر و مادر بدي كرده و به دوستان نيكي مي‌نمايند. آن زمان، زن با شوهر خود در تجارت شريك مي‌شود، صاحبان كرم خسيس، و زيردستان حقير شمرده مي‌شوند. بازارها به يك‌ديگر نزديك مي‌شوند و بيشتر مردم، از كسب خود ناراضي هستند. آن زمان، اقوامي به حكومت مي‌رسند كه اگر مردم سخن بگويند، آنان را مي‌كشند و اگر سكوت كنند، همه چيزشان را مباح مي‌شمرند. اموال آنان را غارت مي‌كنند؛ احترامشان را پايمال كرده و خون هايشان را مي‌ريزند. دل‌ها را از عداوت و وحشت پر مي‌كنند. همه مردم را ترسان و مرعوب مي‌بيني. آن زمان، كالايي از شرق و كالايي از غرب مي‌آورند و امت من رنگارنگ (متلون) مي‌شوند. نه بر صغير رحم مي‌كنند و نه به كبير احترام مي‌گذارند و نه گنهكاري را مي‌بخشند.[34]

نزول عيسي

يكي از علايم آخرالزمان، نزول عيسي(علیه السلام) است كه به بيان صريح قرآن، دشمنان نتوانستند او را از بين ببرند؛ بلكه خداوند او را به آسمان برد و در آخرالزمان و قبل از پايان عالم، نزول خواهد كرد. بعضي اعتقاد دارند نزول عيسي از علايم ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است؛ اما گروه ديگر اعتقاد دارند كه از علايم اشراط الساعة و برپايي قيامت است.

به نظر مي‌رسد اين علامت، از علايم اشراط الساعة و قيامت است؛ زيرا اولا در احاديث متعدد، پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تصريح فرموده است كه نزول عيسي يكي از علايم قيامت است؛ مثل:

« عشر قبل الساعة لابد فيها، السفياني، والدجال و الدخان و الدابة، و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسي(علیه السلام) و».[35]

ثانياً در روايات آمده است حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد از ظهور، به بيت المقدس تشريف برده، منتظر نزول عيسي(علیه السلام) مي‌شود و گويا به استقبال حضرت عيسي مي‌روند؛ بنابراين نزول عيسي بعد از ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است و نمي‌تواند از علايم ظهور آن حضرت باشد.

پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:

« لا تزال طائفة من امتي يقاتلون علي الحق، ظاهرين الي يوم القيامة، قال: فينزل عيسي بن مريم صلي الله عليه و سلم فيقول أميرهم: تعال صلِّ لنا، فيقول: لا، ان بعضكم علي بعض أمراء، تكرمه الله هذه الامّه».[36]

البته در بعضي روايات آمده است عيسي(علیه السلام) پشت سر امام دوازدهم نماز مي‌خواند و به آن حضرت اقتدا مي‌كند. از اين روايات، تقدم يا تأخر آمدن عيسي در مقايسه با ظهور حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) فهميده نمي‌شود؛ اما به قرائن روايات و احاديثي كه تصريح دارند حضرت، بعد از ظهور به دنبال عيسي به بيت المقدس مي‌رود، مي‌توان آن‌ها را بر مدعاي خويش حمل كرد؛ مانند:

« انّ الذي يصلي خلفه عيسي بن مريم هوالثاني عشر من العترة التاسع من ولد الحسين بن علي(علیه السلام) و هو الشمس الطالعه من مغربها؛ كسي كه عيسي بن مريم پشت سرش نماز به جا مي‌آورد، فرزند دوازدهمِ اهل بيت و فرزند نهمِ حسين بن علي(علیه السلام) است و او همان خورشيدي است كه از مغربش طلوع مي‌كند».[37]

در حديث ديگر، پيامبر( صلی الله علیه و آله و سلم) مي‌فرمايد:

امتي كه ابتدايش من و در انتهايش، عيسي بن مريم باشد رستگار مي‌شود و دچار گمراهي نمي‌گردد.[38]

شايد از حديث فوق بتوان استنباط كرد كه يكي از وقايع قبل از پايان عالم، نزول عيسي(علیه السلام) است كه در انتهاي عمر اين امت واقع مي‌شود.

خروج ياجوج و ماجوج

در برخي منابع روايي، خروج يأجوج و مأجوج از علايم ظهور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) شمرده شده است.[39] اما با دقت در قرائن موجود در روايات معلوم مي‌شود مربوط به قيامت و وقايع قبل از آن است. در قرآن كريم نيز دو آيه مربوط به اين واقعه وجود دارد:

آن گروه گفتند:

« اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‌كنند. آيا ممكن است ما هزينه‌اي براي تو قرار دهيم، تا ميان ما و آن‌ها سدي ايجاد كني؟».[40]

تا آن زمان كه يأجوج و مأجوج گشوده شوند؛ و آن‌ها از هر محل مرتفعي به سرعت عبور مي‌كنند.[41]

در تفسير مجمع البيان آمده كه منظور، تخريب سدّ ياجوج و مأجوج است كه از اشراط الساعه مي‌باشد. آن‌ها گروهي هستند در زمين كه به سرعت به حركت در مي‌آيند.[42]

در منابع روايي، احاديث و روايات بسياري درباره خروج يأجوج و مأجوج وارد شده كه يك مورد آن ذكر مي‌شود: پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) زماني كه براي اصحاب خود اوصاف قيامت را مي‌فرمود، علايم دهگانه قيامت را چنين بيان كرد:

هرگز قيامت را نخواهيد ديد، تا اين‌كه ده علامت را پيش از آن ببينيد: طلوع خورشيد از مغرب، دجال، دابة الارض، «خسف» (فرو رفتن در زمين) يكي در مشرق، ديگري در مغرب و سومي در جزيره العرب، خروج عيسي بن مريم، خروج يأجوج و مأجوج، و آخرالزمان آتشي از سمت يمن پديد خواهد آمد كه خاستگاه آن، قعر زمين است و احدي را پشت سر خود باقي نمي‌گذارد؛ جز اين‌كه به محشر مي‌راند.[43]،[44]

نتیجه:

آینده جوامع بشری و برقراری حکومت عادلانه در سراسر زمین از مباحثی است که مورد توجه قرآن کریم قرار داشته و در حال حاضر نیز از سوی اندیشمندان و سیاست مداران جوامع مختلف حكومت جهاني واحد، بهترين داروي نجات بخش بشر شناخته شده است، اما با توجه به اختلاف منافع و عقايد موجود بين ملت‌ها به اين نتيجه مي‌رسيم كه حكومت جهاني و صلح و عدل در آن جامعه محقق نمي‌شود، مگر توسط زمامداري كه؛ اولا به نيازهاي واقعي جامعه بشري توجه داشته باشد و ثانياً در اجراي عدل و قسط موفق باشد. اين، زماني است كه تمام اقوام مختلف، پذيراي چنين شخصي باشند و چنين حاكمي نيز بر تمام عالم بايد احاطه فكري و عقيدتي داشته باشد. چنين كسي جز فرستاده خداوند و مأذون از سوي او نخواهد بود. و چنین حکومتی باید ویژگی‌های داشته باشد، از این رو، برخي از ويژگي‌هاي حكومت منجي و مصلح كل در دوران آخرالزمان و قبل از پايان عالم، به طور خلاصه بيان شد.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. ابراهيم (14): 13.

[2]. {لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ

وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ}، حديد‌(57): 25 {وكَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا

وَرُسُلِي إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ} مجادله (58): 21.

[3]. همان (58): 47.

[4]. قصص (28): 5.

[5]. انبياء (21): 105.

[6]. اعراف (7): 127.

[7] توبه (9): 33.

[8]. صف (61): 9.

[9]. برگرفته از كتاب حكومت جهاني واحد، ص 16 ـ 26.

[10]. غيبت نعماني، ص 127.

[11]. شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 178 به نقل از (عصر ظهور، ص 252).

[12]. غيبت نعماني، ص 231.

[13]. ارشاد مفيد، ج 2، ص 383؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 254.

[14] بحارالانوار، ج 52، ص 351.

[15]. فرائدالسمطين، ج 2، ص 312.

[16]. يوم الخلاص، ج 2، ص 600.

[17]. نور(24): 55.

[18]. غيبت نعماني، ص 240.

[19] بحارالانوار، ج52، ص336 ـ 337 و ص339.

[20]. بحارالانوار، ج 52، ص 336.

[21]. همان، ص 336 و 391.

[22]. كمال الدين و تمام النعمه، ص 331.

[23]. منتخب الاثر، ب 8، ص 169ـ170.

[24]. فرائدالسمطين، ج 2، ص 312.

[25]. همان، ص 314.

[26]. همان، ص 318؛ نيز، كشف الغمه، ج 3، ص 274.

[27]. توبه (9):33.

[28]. المحجَّة فيما نزل في القائم الحجّة، ص 86.

[29]. سجده (32):53؛ تفسير عياشي، ج 1، ص 183 و ج 2، ص 56؛ غيبت نعماني، ص 142.

[30]. بشارة الاسلام، ص 297.

[31]. بقره (2):22 و 29؛ اعراف (7):10؛ طه (20): 53ـ54.

[32]. نهج البلاغه، خطبه 425.

[33]. بحارالانوار، ج 52، ص 351.

[34]. بحار الاانوار، ج 1، ص 305؛ نورالثقلين، ج 5، ص 34.

[35]. بحارالانوار، ج 52، ص 209.

[36]. منتخب الاثر، ج 3، ص 158.

[37]. بحارالانوار، ج 52، ص 195.

[38]. كنزالعمال، ج 14، ص 266، ح 38673 (به نقل از: منتخب الاثر، ج 3، ص 160).

[39]. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1353؛ كنزالعمال، ج 14، ص 338.

[40] كهف (18):94.

-<