مقدمه:
يكي از رسالتهاي مهم انبياي بني اسرائيل، شعلهور ساختن اميد به نجات، صلح و آيندهاي روشن، همراه كاميابي در دل قوم بني اسرائيل بود.[1] اشعياي نبي هم به همه افرادي كه به نحوي گرفتارند، نجات و پيروزي را بشارت ميدهد:« خداوند، مرا برگزيده تا به رنجديدگان بشارت دهم، دل شكستگان را شفا بخشم، به اسيران مژده دهم و كوران را بينا سازم. او مرا فرستاده است تا به قوم او كه سوگوارند، تسلي دهم و بگويم كه زمان رحمت خداوند براي ايشان و روز غضب براي دشمنانشان فرا رسيده است. من غم مردم ماتم زده اورشليم را به شادي و سرور و نوحه آنان را به سرود حمد و ستايش تبديل خواهم كرد...».[2]
نتيجه اينكه بشارت و وعده الهي، تماماً براي مظلومان و افرادي است كه به گونهاي دچار حزن و اندوه و گرفتاري شدهاند و آينده هم از آنِ همان افراد است. معمولاً شيوه بشارت و اميد به آينده، متناسب با گرفتاري همان قوم و حتي از جهت شدت و ضعف هم متناسب با مشقات و مرارتهاي قوم بوده است.[3]
اعتقاد به نجات و پيروزي در آخرالزمان در دين يهود، به قدري استوار است كه يكي از عقايد دين محسوب ميشود؛ زيرا بني اسرائيل در آغاز، مشقات و گرفتاريهاي زيادي داشتند و دوم اينكه به قادر و مهربان بودن خداي خود معتقد هستند؛ يعني از طرفي قائلند كه خداوند، بر همه كار، توانا است و از طرفي هم به بندگان خود مهربان است؛ پس اين دو صفت، اقتضا ميكند كه اين وعدهها در آينده، عملي شوند و اصلا قوم يهود، به همين اميد زنده و باقي ماندند.
يكي از خبرهاي مهم انبيا درباره آخرالزمان، خبر برپايي حكومت مسيحايي است. حزقيال خبر از داوود جديدي ميدهد كه پادشاهي اسرائيل را تا ابد به دست ميگيرد.[4] ارميا خبر از پادشاهي از نسل داوود ميدهد.
« خداوند ميگويد: اينك ايامي ميآيد كه من شخص عادلي را از نسل داوود منصوب خواهم كرد كه به پادشاهي سلطنت نموده، به فطانت رفتار خواهد كرد و انصاف و عدالت را در زمين اجرا خواهد نمود. در ايام وي، يهودا نجات خواهد يافت و اسرائيل با امنيت ساكن خواهد شد».[5]
خطوط اصلي تفكر آخرالزمان در دين يهود، اين است كه نظم الهي بر جهان حاكم بوده، ولي به وسيله نيروهاي شيطاني سست شده است و اين نظم بايد بار ديگر سازمان يافته و پادشاهي آسمانها بر زمين حاكم شود.
بنابراين، ازدياد مصائب در جهان و به طور گسترده، در حقيقت بشارت آمدن روز خداوند است. در آن روز، شاهد از بين رفتن بدكاران و بازگشت مهاجران يهودي پراكنده در جهان به فلسطين و اورشليم خواهيم بود. دورهاي از سعادت، صلح، نيك بختي و عدالت آغاز ميشود و اين، يك رجعت به نيك بختي و سعادت بهشتي نخستين است. عمل سازمان دهي مجدد، به دست يك ناجي از نسل داوود؛ يعني مسيح انجام ميگيرد. مسيح، كاملاً انسان نيست. پسر انسان، در اصل به معناي همان انسان است؛ ولي در شرايط آخرالزماني اين مفهوم، ارزش بيشتري به خود ميگيرد، و خصوصيّت اصلي آن، برتر بودن از انسان است.[6]
در كتاب حَنك[7] كه متعلق به اسنيها است، پسر انسان، موجودي آسماني، برتر از فرشتگان، داراي وجودي قبل از آفرينش جهان و بهرهمند از حكمت الهي است. پسر انسان، در آخرالزمان از روي ابرها پايين ميآيد و سلطنتي جاويدان را روي زمين تشكيل ميدهد.[8]
اميد به منجي در دين يهود
اميد به ماشيح، در زمان عسرت و گرفتاري شدت يافت. و زماني كه ظلم و تعدي دولت فاتح به ملت اسرائيل غير قابل تحمل شد، به پيشگوييهاي كتاب مقدس درباره ماشيح توجه كردند. حتي مدعيان نجات دهندهاي هستند كه انبيا، ظهورشان را خبر دادهاند؛ مانند «بركوخوا»[9] كه بعضي او را « بركوزيوا» [10] ناميدهاند.
دانشمندان يهود، براي تشويق و دلداري قوم بني اسرائيل و براي جلوگيري آنها از يأس و نااميدي، به مردم تذكر ميدادند كه سختيها و مشكلات قبل از ظهور ماشيح، مانند درد زايمان است كه ابتدا تحمل آن سخت است؛ ولي در نهايت به آسايش و راحتي خواهند رسيد. از طرفي كوشش براي تعيين پايان ذلت قوم بني اسرائيل و ظهور منجي (ماشيح) از سوي بيشتر بزرگان يهود، تقبيح و مردود شمرده شده است؛ زيرا در صورت محقق نشدن آنها باعث يأس و نااميدي ميشود و چنين به ذهن خطور ميكند كه در آينده هم نخواهد آمد.[11]
نظريه ديگر، اين است كه زمان ظهور حتي نزد خداوند هم از قبل مشخص نشده و اين، اعمال مردم است كه ظهور را به جلو يا عقب مياندازد؛ يعني اگر قوم بني اسرائيل، زمينه ظهور را محقق كنند، خداوند، به آن سرعت ميبخشد در غير اين صورت، با تأخير خواهد بود.[12] در تلمود، توبه يكي از اسباب تسريع در ظهور شمرده شده است.[13]
منجي در منابع يهود
از تعاليم انبياي يهود، اميد به آخرالزمان و منجي آن زمان است كه توسط پيامبراني مانند « عاموس» و « اشعيا» بيان شده است؛ بنابراين انديشه آخرالزمان و طرح مسأله منجي بين يهود، جايگاه مهمي داشته و اساساً قوم يهود، با اميد به آينده و نجات و پيروزي، زندگي و مشقات را تحمل ميكرد.[14]
« تسلي دهيد. قوم مرا تسلي دهيد. خدا به شما ميگويد: سخن دلاويز به اورشليم گوييد…اي صهيون كه بشارت ميدهي به كوه بلند! برآي. واي اورشليم كه بشارت ميدهي! آوازت را با قوت بلند كن».[15]
در كلمات انبيا، از منجي آخرالزمان با تعابير مختلفي ياد شده است؛ مثل شاه عادل، شبان و پادشاه. اهميت منجي و مسيحاي آخرالزمان در دين يهود، به اندازهاي بوده كه حتي خود عيسي را هم مسيحاي موعود و آخرالزمان معرفي كردند؛ گرچه بسياري از يهوديان با اين اعتقاد، مخالفت نمودند.[16]
سفر پيدايش
در فصل 12، بند 7 آمده است كه خداوند به حضرت ابراهيم ميفرمايد:
« زمين را به ذريت تو ميبخشم و نسل تو مانند ستارگان بر روي زمين فراوان ميشود».
نيز در فصل 17، ميفرمايد:
« از نسل تو امتي عظيم به وجود ميآيد و امتهاي ديگر از تو بركت پيدا ميكنند».
اشعياي نبي
در اين كتاب، ميفرمايد:
« در آينده حكومت عدل برقرار ميشود. حق مظلومان ادا و ظالمان به جزاي كردار خويش ميرسند. ظلم و بيعدالتي، از جهان محو ميشود؛ به گونهاي كه گرگ با بره كنار هم زندگي ميكنند». [17]
در فصل 65، آيات 9ـ20 ميفرمايد:
« خوبان به حكومت ميرسند و وارث زمين ميشوند؛ اما كساني كه ظلم و گناه كردند، از لب تيز شمشير گذشته، به سزاي عملشان ميرسند».
همچنين در فصل 45، آيه 22 ميفرمايد:
« در آينده، حكومت جهاني برپا خواهد شد و اين، تخلف ناپذير است و همه ملتها و مردم، تحت يك حكومت زندگي ميكنند».
كتاب دانيال
در اين كتاب ميفرمايد:
« در آن زمان، فرشته اعظم، ميكائيل، به حمايت از قوم تو بر خواهد خاست… تمام مردگان، بعضي براي زندگي جاويد و برخي براي شرمساري و خواري جاوداني، زنده خواهند شد».[18]
مزمور داوود
در اين كتاب، آمده است:
« به خدا توكل كن. از شريران رنجيده نشو و در انتظار باش؛ چون شريران از بين ميروند و آنها كه به خدا توكل كنند، وارث زمين ميشوند. خداوند ايشان را نصرت داده، متخلص خواهد ساخت. بلكه ايشان را از شريران متخلص ساخته، از اينكه به او متوكلند نجات خواهد داد».[19]
و در فصل (96 : 10ـ 13) آمده است:
« در آخرالزمان و آينده، حكومت خدا بر پا ميشود و به داوري حكومت ميكنند و همه موجودات خوشحال و مسرور ميشوند».
همچنين در مزمور (27ـ33) آمده است:
« عدالت در روي زمين اجرا خواهد شد. همه را به انصاف حكم ميكنند. نعمتها و سلامتي و باران فراوان ميشود. فقير و مسكين نجات پيدا ميكنند. حق مظلومان از ظالمان گرفته ميشود، تا آنجا كه اسم ذوالجلالش أبداً مبارك و تمام زمين، از جلالش پر شود؛ آمين».
موعود شناسي
همه موحدان و خداپرستان، بر اساس تعاليم انبياي الهي و الهام از مكاتب آسماني، به حقانيت ظهور مردي عدالت گستر و الهي از خانداني شريف در آخرالزمان ايمان داشتند؛ همان شخصيت بيبديلي كه جهان پر از ظلم و جور را از عدالت و قسط لبريز ميكند؛ بنابراين چشم انتظاري و لحظه شماري براي ظهور منجي در طول قرون متمادي و بلكه هزارههاي متمادي، بين امتهاي مختلف ـ به جز عدهاي مغرض يا فريب خورده ـ استمرار داشته است. استعمارگران مغرض، به منظور تسلط خويش بر تمام افكار و عقايد ملتها، سعي بر زدودن اصل موعود باوري داشتند، تا جوامع، مخصوصاً نسل جوان را بينشاط كنند، تا آنان، به جاي آنكه دنبال كمالات و زمينه سازي براي آن روز موعود باشند، دنبال هوس بازي و دنياطلبي روند. اين استعمارگران، خود را منجي بشريت و جامعه خود را آرمانشهر معرفي ميكنند، تا ديگر انسانها (ملل مختلف) دنبال موعود حقيقي خود نباشند. متأسفانه بعضي از انسانهاي ساده دل و بياطلاع دچار اين وسوسههاي شيطاني شده، در دام آنان ميافتند؛ اما بهترين دليل بر حقانيت موعود باوري و ظهور مصلح بزرگ و برقراري عدل را ميتوان وجود اين عقيده در اديان توحيدي و حتي غير توحيدي، دانست.
يهوديان مانند مسيحيان كه به بازگشت عيسي(علیه السلام) معتقدند، به ظهور يك منجي ميانديشند و همان گونه كه زرتشتيان در انتظار رجعت بهرام شاهند، نصرانيان حبشي نيز چشم به راه ظهور پادشاه خود « تئودور» موعود هستند. هندوها نيز به خروج « وشينو» دل بستهاند مجوسيها به زنده بودن « هوشيدر» اعتقاد راسخ دارند. بوداييها منتظر باز آمدن « بودا» و اسپانياييها منتظر بزرگ خود « رودريك» هستند. حتي اقوام مغول هم رهبر خود « چنگيز» را منجي بزرگ ميشمارند.[20]
عقيده به مصلح موعود، نه تنها ميان ملتها و اقوام مختلف رواج داشته و دارد؛ بلكه نوابغ و انديشمندان مغرب زمين، به اين حقيقت اعتراف كردهاند كه جهان در انتظار ابرمردي است كه تمام جوامع را زير يك پرچم و حكومت، گرد هم ميآورد و انسانها را به تكامل رسانده، هدايت و رهبري ميكند.
فيلسوف مشهور انگليسي، برتراند راسل ميگويد:
« دنيا چشم به راه مصلحي است كه همگان را در سايه يك پرچم و يك شعار متحد سازد».[21]
پرفسور آلبرت انيشتين، صاحب نظريه نسبيت نيز اظهار ميكند:
« فرا رسيدن آن روزي كه در جاي جاي جهان، صلح و صفا حكومت كند و همه اعضاي جامعه بشري با يكديگر دوست و برادر باشند، ديري نخواهد پاييد».[22]
موعود اديان، از لحاظ ماهوي بر دو گونه است: شخصي (مانند مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مسيح(علیه السلام)) و غير شخصي (مثل قانون، قاعده و اصل هستي) و موعود شخصي نيز گاهي جنبه الوهي دارد؛ مثل مسيح در مسيحيت و گاهي تنها انساني برجسته و كامل است كه دو گونه قابل تصور است: موعود نجاتبخش جمعي و نجاتبخش فردي كه به طور عمده مربوط به جنبه معنوي[23] است.
موعود نجاتبخش جمعي هم سه گونه است:
- تنها به نجات اجتماعي، مثل رفاه، آزادي اجتماعي و امثال آن ميانديشد.
- گاهي علاوه بر جنبه اجتماعي، خواستار نجات در بُعد معنوي نيز هست.
- تنها رستگاري و نجات معنوي را طالب است.
اين تقسيمبندي، به لحاظ كاركرد منجي بود.
موعود نجاتبخش جمعي نيز گاهي به آزادي و رفاه يك ملت خاص مينگرد؛ مثل موعود قوم يهود كه در آينده و تنها قوم يهود را نجات خواهد داد و آنها را وارث زمين ميكند و گاهي كمال، عدل و آسايش را براي همه اقوام و ملل ميخواهد؛ مانند موعود اسلام. موعود نجاتبخش جمعي، از لحاظ آرمان و هدف نيز با نظر به گذشته و انتظار مشخص، يا وضعيت سابقي دارد؛ مثل آرمانشهر افلاطون [24] ، مدينه فاضله خِرَدمدار[25]، حكومت پادشاهان باستان [26] و عصر طلايي[27]، يا نظر به آينده دارد و آمدن شخص و يا اوضاع جديدي را در آينده نويد ميدهد كه دو صورت دارد: گاهي موعود متصل به پايان جهان است، مانند موعود اسلام و يهود، يا در هر مقطعي و هر هزارهاي ميآيد؛ مثل موعود زرتشت و بودا.[28]
موعود شناسي در منابع يهود
در اسفار تورات، فقراتي وجود دارد كه ظهور منجي و مصلح آخرالزمان را بشارت ميدهد:
« اي اسبها به فراز آييد و ارابهها را از جاي بر كنيد. بايد كه سلحشوران بپاخيزند؛ كوش و قوط آن دو سپرگير ولوديان آن كمانكشان، امروز، روز آن آقا است كه صاحب الامر سپاهيان است. امروز روز انتقام است، انتقام از دشمنان و بدخواهان وي، امروز شمشير ميخورد و سير ميشود.؛ زيرا براي آن (سرور سالار سپاهيان) در سرزمين شمال و نزد رود فرات، يك قرباني مهيا گشته است».[29]
نيز در سفر رؤيا از بانويي ياد ميشود كه از نسل وي دوازده مرد به وجود ميآيد. سپس از بانوي ديگري نام ميبرد كه دوازدهمين مرد را به دنيا ميآورد كه از نسل آن بانوي نخستين است و از احاطه خطرها به اين خانم خبر ميدهد؛ گرچه خطرها را به زبان نماد و رمز « اژدها» بيان ميكند:
« اژدها در مقابل آن بانوي دلير و مقاوم ايستاد، تا هرگاه فرزندش به دنيا آيد، او را ببلعد…؛ پس اژدها بر آن بانو خشم گرفت و رفت تا كار زار عظيمي عليه بقيه نسلي كه از وي باقي مانده بودند و پاسداري از وصايا و دستورات الهي را بر عهده داشتند، به راه اندازد».[30]
عنوان مسيح كه به معناي مسح شده خداوند و تداعي گر رهاننده رسالت مدار است، بر سه گروه اطلاق شده است: پادشاهان اسرائيل، كاهنان بزرگ و پادشاهان غير اسرائيلي كه خداوند آنها را براي رهايي قوم بني اسرائيل برگزيده بود.
ويژگيهاي مسيح در دين يهود عبارت است از: پادشاهي مسح شده، دين مداري عادل، پيامبر آخرالزمان و از نسل داوود و فرمانرواي عالم. بنا بر عقيده يهود، زمان آمدن مسيح، پادشاهي خدا بر زمين مستقر ميشود و همه ملتها به اورشليم باز خواهند گشت؛ حتي مردگان به زمين اورشليم منتقل ميشوند. در قرنهاي اخير، جريانهاي پيشروي يهودي، كمتر بر انديشه مسيح شخصي اعتقاد دارند و بيشتر بر آرمان ظهور عصر طلايي در آينده تاكيد ميكنند. برخي محافل و تشكيلات يهودي، تأسيس حكومت اسرائيلي را مقدمه رهايياي ميدانند كه توسط عيسي انجام خواهد گرفت؛ اما عدهاي سكولار مذهب، اعتقادي به مسيح آينده ندارند.[31]
پادشاه موعود در دين يهود
در تمام كتابهاي مقدس يهود، اتفاق بر ظهور انساني است كه براي اصلاح جامعه ظهور خواهد كرد و با امداد نيروي الهي، همه افراد جامعه، پيرو و فرمانبردار او خواهند شد. اين منجي، با نامهاي مختلفي از قبيل «پرهيزگار»، «برگزيده»، «پسر انسان»، «پسر خدا»، «انسان» و «مسيحا يا ماشيح» ياد شده است؛ واژه فارسي «مسيحا» از «ماشيح» با توجه به تلفظ لاتيني آن[32]، ساخته شده است. اين واژه در اصل، لقب پادشاهان قديم بني اسرائيل بود؛ ولي در زمانهاي بعد، به پادشاه آرماني يهود اطلاق شد.
حدود شش قرن پيش از ميلاد، پادشاه ستمكاري به نام بخت نصر از بابل (پايتخت عراق آن زمان) به فلسطين يورش برد و دولت بني اسرائيل را منقرض كرد. وي جمعي از بني اسرائيل را كشت و بسياري را به شهر بابل عراق كوچ داد. بر اثر اين حادثه، اين اميد پديد آمد كه خدا يك رهبر رهاييبخش از خاندان داوود ميفرستد تا ماشيح بني اسرائيل باشد و روزگار خوش قديم را برگرداند.[33]
فراخواني اشعياي دوم به گردهمايي اسرائيليان و توجيه او از قدرت برتر خداوند، بيترديد تأثير نيرومندي بر اين مردم گذاشت و اعتماد آنان را پس از دوران تبعيد، بازسازي كرد. همچنين در سدههاي پيشين شمار زيادي از پيامبران، مانند ارميا، الياس و سموئيل [34] و خود موسي هريك به نوبه خود سرنوشت قوم اسرائيل را رقم زدند؛ اما اشعياي دوم از قضا آخرين اين پيامبران بود؛ پس از او، نداي نبوت از سوي كساني چون حَجَّي[35]، زكريا و ملاكي [36] برخاست؛ اما اينها وزن و توان اشعيا را نداشتند و با مراجعت اسرائيليان از اسارت در اواخر قرن ششم پيش از ميلاد، سنت پيامبري از ميان رفت.
مسلماً نوشتههاي نبوت گونه، هنوز ارائه ميشد؛ اما به شكلي عرضه ميشد كه گويي كار قرون قبلي هستند؛ مثلا كتاب دانيال، وانمود ميكند در دوران تبعيد بابل نوشته شده است؛ در حالي كه تاريخ نگارش آن، حدود چهارصد سال بعد و در حقيقت، حكايت گرفتاريهاي آن زمان اورشليم است.
مسيح قوم يهود
در نتيجه شكست و ناكاميهاي پياپي، آمال ملي قوم اسرائيل بيش از پيش به آينده موكول شد. سرانجام اميد ساده پيروزي قومي، به صورت انتظار پايان فاجعه آميز جهان درآمد كه پس از آن، بالأخره قوم اسرائيل سرآمد خواهد شد؛ ولي اين نظر را همه اسرائيليان نپذيرفتند. بسياري همچنان به برداشتي سهلتر، نه اين قدر فوق طبيعي، معتقد شدند كه ميگفت: « داوود، شاه تازهاي از ميان آنان بر ميخيزد. دشمنان اسرائيل را مغلوب ميكند و بدون آن كه نظم كنوني جهان را تغيير دهد، بر اورشليم فرمان ميراند». بنابراين، پيوسته چشم به راه آمدن اين داوود جديد بودند و گهگاه ميپنداشتند او را يافتهاند.
همچنين در قرن دوم پيش از ميلاد، بسياري براي يك رهبر يهودي به نام شمعون مكابيوس[37] كه صلح ناپايداري با سوريها را به ارمغان آورد، مقامي تقريباً مسيحايي قايل بودند.
آيا معاصران عيسي وي را يك مسيح ملي ميشمردند؟ مرقس در ظاهر چنين عقيدهاي دارد. او ميگويد:
پس از آن كه عيسي به معجزههاي زيادي دست زد و سيرت حقيقي خود را به خوبي آشكار ساخت، از حواريون پرسيد: « فكر ميكنند او كيست؟» پطرس پاسخ داد: « تو مسيح هستي».[38]
واكنش عيسي، نه تأييد است نه تكذيب؛ چون به آنها دستور ميدهد در اين باره به كسي چيزي نگويند. مدتي بعد، وقتي به اورشليم ميرسند، جمعيت با اين كلمات به عيسي خوشامد ميگويند:
مبارك باد آن كسي كه به نام خداوند ميآيد! فرخنده باد پادشاهي آتي پدر ما داوود.![39]
هنگام محاكمه عيسي، كاهن اعظم از او ميپرسد: « تو مسيح، پسر خداي متبارك هستي؟» و عيسي، در روايت مرقس، پاسخ ميدهد: « هستم».[40] به هنگام تصليب عيسي، اتهام او كه بر صليب كوبيدهاند در دو كلمه خلاصه شد: « پادشاه يهوديان»[41] در ضمن عابران هم با اين كلمات او را ريشخند ميكردند:
پساي مسيح، پادشاه اسرائيل، حال از صليب پايين بيا. اگر اين را به چشم خود ببينيم، ايمان ميآوريم.[42]
آيا واقعاً عيسي ادعاي سياسي داشت؟ آيا خود را « پادشاه يهوديان» ميانگاشت و فكر ميكرد براي آزاد كردن اسرائيل از فرمانروايي روميان آمده است؟ تصور اين امر، مسلماً نامعقول نيست؛ چون كسي كه در فلسطين سده نخست، جمعيت را به جنب و جوش در ميآورد، به طور حتم يك مبشر ديني بود كه در نظر همگان، پيوندي ژرف با آمال ملي داشت. مژده آمدن ملكوت خدا كه با پيام عيسي ارتباط نزديك دارد، بدون ترديد، به معناي پيروزي اسرائيل تعبير ميشد؛ پس نبايد تعجب كرد كه پارهاي از مردم، تعليمات او را توان آزمايي سياسي و نيز توان آزمايي ديني برابر نظم موجود ميپنداشتند. همان گونه كه در انجيلها آمده است، برخي پيروان او عضو گروهي سياسي و ضدّ رومي بودند كه بعدها به فدائيان معروف شدند.[43] يكي از حواريون هم « شمعون فدايي» نام داشت.
اين مسائل، نظر فوق مبني بر زورآزمايي سياسي او را تقويت ميكنند، با اين حال، بعيد است عيسي، خود داراي جاه طلبي مشخص سياسي بوده باشد. در ماهيت تعليمات او به صورتي كه كليسا اشاعه داده است، اثري از اين جاه طلبي به چشم نميآيد و انجيلها در اين نكته جاي شك نميگذارند كه وي چنين رسالتي براي خود قايل نبوده است.
نتیجه:
بنابرمباحث مطرح شده، يهود اعتقاد داشت كه قوم برگزيده خدا است و خداوند اين قوم برگزيده را هميشه تحت سلطه بيگانگان قرار نميدهد؛ پس روزي فراخواهد رسيد كه قدرت و عدالتش ظاهر شود. از اين رو در تمام كتابهاي مقدس يهود، اتفاق بر ظهور انساني است كه براي اصلاح جامعه ظهور خواهد كرد و با امداد نيروي الهي، همه افراد جامعه، پيرو و فرمانبردار او خواهند شد. از اين منجي، با نامهاي مختلفي ياد شده است.
پینوشتها:
[1]. عهد عتيق، ارميا 31: 12ـ14.
[2]. همان، اشعيا، 61.
[3]. همان، حبقوق، 2: 14؛ ارميا، 31: 31 ـ 33؛ 11: 9؛
[4].همان، حزقيال، 37: 24 ـ 28.
[5]. همان، ارميا، 23: 5 ـ 6.
[6].همان، دانيال نبي، 7: 13ـ15.
[7].Henoch.
[8]. با استفاده از: سلسله دروس كلام يهوديت.
[9]. Barkokhva.
[10]. Barkoziva.
[11]. عهد عتيق، حبقوق، 2: 3.
[12]. همان، اشعياء، 60: 22.
[13]. يوما، ب 86؛ سنهدرين، ب 97.
[14]. عهد عتيق، اشعياء، 40: 1ـ 9 و همچنين ر ك به 9: 6ـ7؛ سوشيانيت، ص 10ـ 12؛ موسوعة اليهود
و اليهوديه، ج 5، ص 281 ـ 294؛ هوشع، 1: 11، 3: 5؛ موسوعة الكتاب المقدس، ص 339.
[15]. همان، اشعياء، 40: 1ـ9.
[16] عهد عتيق، ارميا، 43: 14ـ 16؛ حزقيال، 34: 22ـ 23؛ زكريا، 9: 9 ـ 10؛ اديان زنده جهان، ص293ـ294.
[17] فصل 11: 1 ـ10.
[18]. فصل 12: 1ـ13.
[19]. فصل 37: 1ـ40.
[20]. المهدية في الاسلام، ص 43 - 44؛ الامامة و قائم القيامه، ص 270.
[21]. در انتظار ققنوس. ص 43 - 53
[22]. المهدي الموعود و دفع الشبهات عنه، ص 6 ـ 7.
[23]. Osterology.
[24]. Utopia.
[25]. .Utopiunism.
[26]. . AncientKingdom.
[27]. . Goldenage.
[28]. Millenorianism؛ برگرفته از: «گونه شناسي موعود»، هفت آسمان، ش 12 و 13، ص 109.
[29]. عهد عتيق، ارميا، 46: 2 ـ 11؛ الكتاب المقدس تحت المجهر، ص 155.
[30]. همان، سفر رؤيا (مكاشفه يوحنا) ، 12: 3 و 13؛ المسيح الدجال، ص 379.
[31]. مقاله «گونه شناسي موعود»، هفت آسمان، ش 12 و 13، ص 110.
[32]. . Massiah
[33]. پيشگوئيها و آخرالزمان، مقاله هزاره گرايي در فلسفه تاريخ مسيحيت، ص 30.
[34]. . Samuel
[35]. . Heggai
[36]. Malachi.
[37]. . Simon Msccabeus.
[38]. انجيل مرقس، 8:29.
[39]. همان، 11: 1ـ10؛ مقايسه كنيد با: انجيل متي، 21: 9 و انجيل لوقا، 19: 38.
[40]. همان، 14: 61ـ62.
[41]. همان، 15: 26؛ نيز، ر.ك: انجيل متي، 27: 37 و انجيل لوقا، 23:38.
[42]. همان، 15:32؛ نيز، ر.ك: انجيل متي، 27:42 و انجيل لوقا، 23: 37.
[43]. «Zealots»، نگاه كنيد به: انجيل مرقس، 3: 18. مقايسه كنيد با: انجيل متي، 10: 4 و انجيل لوقا،: 15.
- برگرفته آخر الزمان در ادیان ابراهیمی، چاپ اول 1389، ص106-116.