مقدمه:
تفسیر دقیق و درست از رخدادهای تاریخی، یکی از دشوارترین عرصهها در علم تاریخ تلقی میشود؛ چرا که فاصله زمانی حوادث گذشته و همچنین، دور از دسترس بودن حوادث بیبدیل و تکرارناپذیر، علم تاریخ را از جمله علوم و معارف ظنّی قرار داده است؛ به طوری که به اقرار فیلسوفان تاریخ، در تحلیل و تبیین تاریخی، تنها میتوان بنا به حساب احتمالات، از قوّت یک تحلیل، کاست و به قوّت تحلیلی دیگر، اضافه نمود؛ اما هیچگاه نمیتوان در تجزیه و تحلیل حوادث تاریخی، به مانند گزارههای علوم تجربی، به یک نظر قطعی و یقینی رسید.
با توجه به دشواری و سختی قضاوتهای تاریخی، یکی از شیوههایی که در تحلیل حوادث تاریخی میتواند تا حد زیادی ما را به حقانیت و تبیین درست یک رخداد، رهنمون شود، تفسیر ارگانیک و پیکرهوار از کل تاریخ یک دین، تمدن و یا حادثه است؛ چرا که با کمک گرفتن از اجزا و عناصر یک مجموعه تاریخی، میتوان به قضاوتی منصفانه و عادلانه دست یافت.
به نظر میرسد، همانطور که برخی از زبانشناسان برای فهم مقصود و منظور گوینده، با استفاده از روش « سمانتیک»[2] یا « معنا شناسی»، علاوه بر الفاظ، کلمات و قواعد زبانی و نحوی، به دنبال دلالت تصدیقی یک گزاره نیز هستند؛ ما نیز در حیطه علم تاریخ و برای فهم رخدادهای تاریخی، علاوه بر تحلیل و تبیین یک رخداد، نیازمند دستیابی به جهانبینی، انگیزهها و عواملی هستیم که در بروز و تحقق یک رخداد، نقش مؤثر ایفا میکنند. چرا که بسیاری از وقایع تاریخی، دارای ریشهها و الگوهای اعتقادی و فکری دیرینهای هستند که پس از گذشت سالهای بسیار، بر وقوع آنان اثر گذاردهاند. بنابراین در بررسی رخدادهای تاریخی، باید یک واقعه را در ضمن دیگر وقایع تاریخی سنجید و مورد مطالعه قرار داد.
تفسیر پیکرهوار از تاریخ اسلام
با نگاهی دقیق به آثار کلامی و تاریخی شیعی، در مییابیم که به اقرار تمامی پژوهشگران و مورخان تاریخ اسلام، پارهای از رخدادهای مهم در شکلگیری تاریخ شیعه و جریانات مرتبط به آن، سهم بسزایی داشتهاند؛ به طوریکه هر یک از این حوادث، زمینه تحقق و وقوع رخدادهای بعدی محسوب میشوند. به همین جهت، در بررسی یک رخداد یا پدیده مهم دینی یا اجتماعی، نمیتوان تنها به تفسیر تحلیلی آن واقعه، بسنده نمود؛ بلکه گاه برای تبیین دقیق یک رخداد، باید به روند ارگانیک، پیوسته و خطّی آن رخداد با دیگر حوادث مربوط به آن نیز، توجه ویژه نمود.
به نظر میرسد، تحلیل پارهای از عناصر تاریخی، زمانی امکانپذیر است که به شرایط زمانی و مکانیِ پیش از آن، اشراف و توجه داشته باشیم و در واقع، یک رخداد را در متن و بستر دیگر واقعههای تاریخی و اجتماعی، بررسی کنیم. تفسیر ارگانیک گواهی میدهد که گاه، وقوع یک رخداد بر شکلگیری رخدادهای چند قرن بعد، اثری ژرف و عمیق میگذارد. به همین دلیل، پارهای از فیلسوفان معاصر، معتقدند که میبایست تاریخ را به صورت انداموار و همچون یک پیکره زنده، بررسی کرد؛ چرا که تمامی اعضا و عناصر پدیدههای تاریخی، در ارتباط با هم هستند و با یکدیگر، احساس همدردی دارند؛ لذا برای فهم رخدادهای تاریخی نیز، ناگزیر، باید احساس تفاهم، همدردی و همزبانی را در بررسیها دخیل نمود.
تفسیر ارگانیک از تاریخ که به منظور تبیین صحیح رخدادهای بزرگ تاریخ و کمک گرفتن از حوادث گذشته در تحلیل حادثههای بعدی صورت میگیرد، همچون روش تفسیری « قرآن به قرآن» است که روش تفسیری برخی از مفسران- همچون علامه طباطبایی- بوده و هست. یعنی همانطور که بعضی از آیات قرآن از جنبه زبانشناسی و معناشناسی، در تفسیر آیاتی دیگر، سهم بسزایی دارند، در تحلیل تاریخ نیز میتوان بررسی بعضی از حوادث را مبنای تحلیل حوادث بعدی قرار داد؛ چرا که هیچ رخداد تاریخی نمیتواند منفک و جدا از گذشته خود، که در حقیقت، بستر تکاملی آن بودهاند، به وقوع بپیوندد.
نمونههایی از حوادث تاثیرگذار بر روند تاریخی
برای بیان ارتباط ارگانیک و انداموار تاریخ در اسلام و این که چگونه یک حادثه تاریخی در ارتباط با دیگر حوادث تاریخی معنا مییابد، میتوان به نمونههای زیادی اشاره نمود. به عنوان مثال، واقعه سقیفه که پس از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، بر سر جانشینی و خلافت ایشان، رخ داد، بر تمامی حوادث بعدی تاریخ اسلام، اثر گذارد و موجب گردید وارستهترین انسانها- همچون علی بن ابی-طالب(علیه السلام) کنار زده شوند و بنیامیه -که اجدادشان سرسختترین مخالفان اسلام، تلقی میشدند- بر مسند خلافت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بنشینند.
بر خلاف سخن افرادی همچون « احمد امین» که میگوید: « سرانجام، امام علی(علیه السلام) به خلافت رسید، اما هیچ تغییری در وضعیت مسلمانان به وجود نیامد»، باید گفت زمانی امام علی(علیه السلام) به خلافت رسید که انحرافات اجتماعی و دولتی، همچون غدهای سرطانی، جامعه اسلامی را چنان به تباهی نزدیک کرده بود که امام علی(علیه السلام) مجبور شد پس از به خلافت رسیدن، بیشترین تلاش خود را صرف ریشهکنسازی و درمان این غده سرطانی کند.
در تاریخ آمده است، روزی یکی از اصحاب زید بن علی(علیه السلام) از وی درباره حقانیت یا عدم حقانیت خلافت پرسید و او در پاسخ به آن فرد سکوت کرد؛ اما بعدها، هنگامی که در حین جنگ، تیری به او خورد و خون از پیشانیاش جاری گشت، به آن صحابی رو کرد و گفت: « در پاسخ به سؤالی که پیش از این پرسیده بودی، باید بگویم که اگر سقیفه به پا نمیشد، امروز این خون، جاری نمیگشت». در واقع، این پاسخ زید بن علی(علیه السلام)، نمونه دیگری از ارتباط ارگانیک و پیوستگی رخدادهای تاریخی و حوادث روزگار است.
جریان سقیفه، بر حوادث آینده تاریخ اسلام اثر گذارد و بیشترین آسیب و خسارت را بر روند شکلگیری جامعه ایدهآل اسلامی وارد کرد. انحراف مسأله جانشینی و خلافت، منزوی شدن امام علی(علیه السلام)، رخداد عاشورا، تقیه امامان شیعه و غیبت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، همه از نتایج واقعه سقیفه تلقی میگردد؛ اگر چه هر یک از این حوادث، به نوبه خود، بر حادثه بعدی، اثری ژرف نهاد.
شاید بهترین گواه بر این ارتباط تاریخی، سخنی باشد که یزید به هنگام دیدن سر بریده سید الشهداء(علیه السلام) بیان نمود. وی ضمن یک بیت شعر، اظهار داشت که توانسته است انتقام اجداد خود- همچون ابوسفیان که در جنگ با پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکست خورده بود- را بگیرد. همچنین نقل کردهاند، آنگاه که سر شهداء را به دربار یزید آوردند، صدای کلاغها بلند شد و از آنجا که در فرهنگ عرب، صدای کلاغ، سمبل شومی و بدیُمنی است، یزید گفت:
« نعب الغراب، فقلت قل او لاتقل***فقد اقتضیت من الرسول دیونی»؛
« کلاغها قارقار کردند، اما من میگویم سر و صدای شما دیگر فرقی ندارد؛ زیرا امروز، من، انتقام خود را از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) گرفتم».
این سخن، خود، دلیلی بر این حقیقت است که رخدادها در چیدمان تاریخی، تأثیر علّی و معلولی دارند.
از دیگر نمونهها در اثبات ارتباط ارگانیکی رخدادهای تاریخی، میتوان به حوادث زمان امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) اشاره نمود؛ چرا که یکی از دلایل عدم بیعت امام حسین(علیه السلام) با حکومت یزید، این بود که ایشان، عدم وفاداری حکومت اموی به بیعت و اصول انسانی را در قبال برادر خود، امام حسن(علیه السلام)، مشاهده کرده بود و میدانست که امویان، قابل اعتماد و وفادار به بیعت و مذاکره نیستند.
مؤلفههای بنیادین تاریخ اسلام
حال، بنا بر همین منطق، اگر گفته شود که روند خطّی و ارگانیک تاریخ شیعه از کدام رخداد و واقعه مهم تاریخی تأثیر پذیرفته است، بیتردید میتوان به چهار حادثه مهم « بعثت»، « غدیر»، « عاشورا» و« غیبت» اشاره نمود که واقعه پنجمی به نام « تشکیل حکومت جهانی» را نیز باید از جهت قطعیت تحقق آن در فرهنگ اسلامی، به آن افزود. حادثه نخست، یعنی بعثت پیامبر، بر تأسیس و ظهور اسلام، و سه حادثه غدیر، عاشورا و غیبت، به روند تاریخی این دین اشاره مینمایند و واقعه پنجم، یعنی حکومت جهانی مهدوی نیز، به عنوان آینده این تاریخ، به آن ملحق میگردد. این مؤلفه، یعنی اعتقاد به تشکیل حکومت جهانی و یا به تعبیر دیگر ادیان، منجیگرایی، سرانجامِ نیکوی تاریخ ادیان تلقی میگردد که در آموزههای دینی به عنوان سنت قطعی الهی و به منزله فصل الخطاب تاریخ، مطرح میشود. به تعبیر برخی از دینپژوهان، مسأله ظهور منجی، تجلی باطن تمامی ادیان ابراهیمی و نتیجه منطقی ارسال همه رسولان، تلقی میگردد که با تحقق آن، تمامی ادیان به سرانجام شکوهمند و هدف غائی خود میرسند. به تعبیر « هانری کربن»:[3] « ظهور امام دوازدهم که در پایان عصر ما روی خواهد داد، کلیه مکنونات و منزلات الهی را آشکار خواهد کرد».[4]
هر یک از حوادث چهارگانهای که ذکر شد، نتیجه منطقی شرایط و موقعیتهایی است که حوادث قبلی، آن را دامن زدهاند. در حقیقت، به جهت آنکه پس از واقعه بعثت و غدیر، حرکت خطی اسلام، دچار وقفه و بحران تاریخی شد، وقوع رخدادهایی همچون عاشورا و غیبت، نتیجه تراژیک و غمناک، اما ناگزیر این دورافتادگی از سنت منصوص نبوی بود. به عبارت دیگر، واقعه بعثت و غدیر از جمله سنتهای جاویدان الهی برای تحقق آرمان و اهداف اسلام در جامعه و تاریخ بود؛ اما به جهت انحراف و دورافتادگی از این آرمانها، رخدادهایی به وقوع پیوست که به نوعی، نتیجه ابتذال حکومتی و انحراف دینی شمرده میشود. حادثه عاشورا و غیبت، هیچگاه مطلوب و مورد رضایت خداوند نبوده، بلکه عواملی همچون انحرافات اجتماعی، قدرتطلبی و ابلیسزدگیِ جوامع دینی، موجب تحقق آن دو حادثه شد.
البته این نکته قابل تذکر است که در مباحث متکلّمین امامیه، تنها سه مؤلفه بعثت، غدیر و حکومت جهانی، زیر ساختهای تاریخی شیعی را تشکیل میدهند که از این سه مؤلفه، دو مؤلفه بعثت و غدیر، پیش از این، در عالم خارج تحقق یافتهاند و حکومت جهانی، رخدادی است که فراروی جوامع اسلامی قرار دارد و هنوز به وقوع نپیوسته است.
بنابراین، در تفسیر تاریخی اسلام، پنج مؤلفه و در تفسیر کلامی، سه مؤلفه مطرح است که در این میان، حکومت جهانی یا عصر ظهور، عنصر مشترک هر دوی آنهاست که سرانجام تحقق خواهد یافت.
پس میتوان ادعاکرد که حرکت تاریخ از دیدگاه اسلام، حرکتی خطّی و رو به پیشرفت است، نه حرکتی دوری یا حلزونی؛ چنانچه برخی از فیلسوفان تاریخ، به آن اعتقاد دارند.
هر چند که در تاریخ اسلام، رخدادهایی همچون عاشورا یا غیبت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به وقوع پیوسته است و بعضی از دشمنان گمان نمودهاند که با حذف ظاهری پیشوایان اسلام، جنبش اسلامی نابود خواهد شد؛ اما حقطلبی اسلامی، پیوسته، رو به پیشرفت و صعود بوده است و این جنبش، هر چند که در پارهای از برهههای تاریخی به حداقل رسیده، اما از حرکت بازنمانده و سرانجام به حکومت مهدوی، متصل خواهد گردید. پس میتوان نتیجه گرفت که حرکتِ پیکرهوار اسلامی، در نهایت، به غایت بزرگی دست خواهد یافت که نتیجه منطقی رخدادها و سختکوشیهای پیشوایان این مکتب است.
محوریت واقعه عاشورا در تاریخ شیعه
انسان، همواره،در ارتباط با عوامل پيرامون خويش است و معمولاً از حمايتهاي ديگران بهرهمند ميشود؛ اما گاه، پارهاي از عناصر پيراموني، از حمايت خود دست میکشند. مثلاً ممکن است انسان از حمايت خانواده و دوستان یا حاکمان سياسي، محروم شود. اما اوج سختی و فشار، زمانی است که انسان، همه حامیان خود را از دست بدهد و بلکه از جانب اطرافیان، نفي و طرد شود.
امام حسين(علیه السلام) از جمله کساني بود که در روز عاشورا، نه تنها پس از کشته شدن دوستان و برادران خويش، در اوج تنهایی قرار گرفت و هرگونه حامي را از دست داد، بلکه توسط دشمنان، شديداً نفي شد. در واقع، رخدادي که براي امام حسين(علیه السلام) پيش آمد، از این منظر، رخدادي بينظير است که شاید هيچگاه در طول تاريخ، برای کس دیگری به وقوع نپیوندد.
امويان- که واقعه عاشورا را به راه انداختند- نه تنها به دنبال سرکوب مخالفي همچون امام حسين(علیه السلام) بودند، بلکه در صدد خشکاندن ريشههای مخالفت علوي و شيعي بودند؛ به طوري که علويان ديگر نتوانند انسجام خود را برای قیامی دیگر، کسب کنند. در واقع، امويان تصور مينمودند که بعد از واقعه عاشورا، تکليف شيعه را يکسره نمودهاند و براي هميشه از مخالفت آنان، در امان خواهند بود؛ زيرا با کشته شدن تمامي مردان لشگر امام حسین(علیه السلام) که وفادارترين اشخاص، نسبت به تفکر شيعي بودند- اين گمان، قوت مييافت که پس از اين واقعه، هيچ مخالفت جدي در عرصه سياسي و اجتماعي باقی نمانده نباشد؛ اما تقدیر بر این تعلق گرفته بود که اندیشه و تفکر شیعی، چونان آتش زیر خاکستر، روشن بماند تا در طول زمان، شعلهور شود و جریان بزرگی را در طول تاریخ به وجود آورد.
البته این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شيعيان، تا قرنها پس از واقعه عاشورا در جوّي خفقانآميز و پرتقيه به سر ميبردند. به طوری که « حمید عنایت»، دو مفهوم « شهادت» و « تقیه» را گره خورده با فرهنگ و زندگی شیعه میداند و معتقد است که نخستین مفهوم، یعنی شهادت، به یادگار مانده از فرهنگ عاشورا و دومین مفهوم، یعنی تقیه، یادگار دوره خفقانبار و سلطهجویانه بنیعباس است.[5]
با این حال و با وجود آنکه تجربه تاريخي نشان داده است که بسياری از قيامها و نهضتها، پس از کشته شدن رهبرانشان، نتوانستهاند پايدار بماند و به حرکت خود ادامه دهند؛ افشاگری یک انسان بیمار، همچون امام سجاد(علیه السلام) و يک زن رنجور و آزردهخاطر، همچون حضرت زينب(علیها السلام)، به شکلگيري مجدد جريان شيعه و دمیدن حیاتی دوباره، در آن انجامید.
آری! همانطور که خداوند فرموده است: {كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْض}،[6] باطل، به مانند کفِ روي آب است که خیلی زود، زوال مييابد؛ اما آنچه که خير مردم در آن است، پايدار خواهد ماند. از اين رو، فرزندان امام حسين(علیه السلام) که از جمله رادمردان و دانشآموختگان نهضت حسيني بودند، يکي پس از ديگري، در پيچ و خم تاريخ، پرچم هدايت را به دوش کشيدند و در کورانهاي سخت روزگار اموي و عباسي، حقيقت محمدي و حسيني را زنده نگاه داشتند؛ به طوريکه تاريخ گواهي ميدهد که « الإسلامُ مُحمديٌ الوُجودِ و حُسينيٌ البَقاءِ»؛ « اسلام به وسيله پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تأسيس شد اما به وسيله امام حسين(علیه السلام)، دوام یافت».
سرانجام، اين قيام و جنبشهای بعدی آن، منتهي به جريان بزرگِ « اعتقاد به حکومت جهاني مهدوي» شد که در حقیقت، از دل واقعه عاشورا برخاسته بود. این جریان که با فرهنگ عاشورا، همسویی داشت، با تکيه بر روايات متواتر و پيشگوييهاي نبوي و نويدهاي ديگر پيشوايان فريقين، درباره تشکیل حکومت جهاني به وسيله يکي از فرزندان امام حسين(علیه السلام)، در تاريخ شيعي شکل گرفت و در کنار عاشورا، بزرگترين اثر را در تفکر اسلامي به جاي گذارد.
تفسیر خطی از تاریخ
درباره آینده تاریخ و حرکت جوامع، نگرشهای متفاوتی ارائه گردیده است. برخی از اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ، درباره آینده تاریخ، معتقد به حرکت دوری هستند؛ یعنی بر این باورند که تمدنها، دارای نقاط اوج و زوال هستند؛ گاه به مرحله اوج میرسند و گاه، پس از یک دوره حرکت، رو به زوال و افول میروند. معتقدان به این نظریه، این حرکت چرخشی و دوری را برای جوامع، همیشگی و مستمر میدانند و معتقدند که این حرکت، برای همه تمدنها، به وجود خواهد آمد. ابن خلدون از جمله افرادی است که به این فرضیه، باور دارد. وی معتقد است که پیشرفت و پسرفتها، مرتب تکرار میشوند. بنا بر این تفکر، تاریخ، هیچگاه یک حرکت مستقیم و رو به جلو را تجربه نمیکند.[7]
از دیگر آراء فلسفه تاریخ، حرکت حلزونی و مارپیچی تاریخ و جوامع میباشد. بنابراین تفکر، جوامع، گاه به سوی جلو حرکت میکنند و گاه به سوی عقب؛ اما در هنگام زوال و عقبگرد، هیچگاه به نقطه آغازِ خود نمیرسند؛ بلکه حرکت تاریخ در هنگام انحطاط نیز مرحلهای بالاتر از نقطه صفر است و به جایی برمیگردد که قدری جلوتر از نقطه آغازِ پیشین است. در واقع، بنا بر این تفکر- و بر خلاف نگرش آنانی که قائل به نظریه اَدواری هستند- هر چند که تاریخ، حرکت رو به جلو و رو به عقب دارد، اما در مجموع، مقداری پیشرفت و حرکت رو به تکامل را نیز تجربه میکند. این نظریه، مورد توجه و قبول عدهای از فیلسوفان تاریخ همچون « ویکو» میباشد.[8]
همچنین، پارهای از اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ، همچون « اشپنگلر»[9]، معتقد به فقدان نظم در تاریخ هستند. کسانی که قائل به این نگرش منفی هستند، بر این باورند که فرهنگها به طور تصادفی و بدون ارتباط با یکدیگر، رشد مییابند. از این رو، حرکت جوامع و فرهنگها را به رشد نامنظم گلهای یک باغ، تشبیه میکنند. اشپنگلر، سرنوشت تمدنها را همچون سرنوشت گیاهان میداند که دارای حیات و مرگ مستمر هستند.[10]
در این میان، عدهای دیگر نیز هستند که حرکت تاریخ، تمدنها و فرهنگها را حرکتی خطی و رو به پیشرفت میدانند. افرادی همچون « هگل»[11] و « توین بی»[12] از این دست هستند. توین بی، از جمله کسانی است که معتقد است حرکت تاریخ، در نهایت، به جایی میرسد که بینش دینی، آن را معرفی میکند. افکار او در زمینه نجات و رستگاری تاریخ، بسیار نزدیک به تفکر ادیان درباره مسئله سرانجام تاریخ است.[13]
از جمله نظراتی که معتقد به حرکت خطی و رو به پیشرفت تاریخ و جهان است، نگرش پیروان ادیان و معتقدین به مسأله منجی آخرالزمانی است. ادیان، سرانجام تاریخ را نیکو میدانند و بر این باور هستند که جوامع به سوی زندگی آباد، همزیستی مسالمتآمیز و حیاتی مملو از صلح و آرامش، در حال حرکت هستند. در واقع، اعتقاد به مصلح جهانی و جامعه مهدوی، اعتقاد به جامعهای شکوفا، پیشرفته و در حال رشد است که همه انسانها در آن، به اوج شکوفایی، عقلانیت و اصلاح نفس میرسند و طبیعی است که جامعه چنین انسانهایی، آباد و اصلاحشده خواهد بود.
تفسير ارگانيک از عاشورا و مهدويت
طبق آنچه که از تحليل پيوسته و منسجم تاريخ شيعه ارائه شد، مشخص گردید که تاريخ امامت از غدير آغاز شده، با حادثه عاشورا در آميخته و تا عصر ولادت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ادامه يافته و پس از آن نيز در قالب دوران غيبت، به حیات خود ادامه داده است. به همين جهت، اين تلقي در ميان شیعیان وجود دارد که ظهور امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تفسير دوباره و نوعي انتقامخواهي از واقعه عاشورا و تبيين ديگري از جريان حق است. در واقع، در مبانی کلامی شیعه، همانطور که واقعه عاشورا از عوامل تاریخی رخداد غیبت است، عصر ظهور نیز تفسیر دوباره عاشورا و بازگشت به اهداف امام حسین(علیه السلام)، تلقی میشود و به عبارت دیگر، قیام امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حامل همان پیامهایی خواهد بود که قیام امام حسین(علیه السلام)، در روز عاشورا به همراه داشت؛ زيرا رویارویی مجدد جريان حق و باطل، در واقع، بازخواني دوباره يک حقيقت تکثر يافته است.
رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور***در خلايق مىرود تا نفخ صور
به همین جهت، در این فراز زیارت عاشورا، خونخواهی سید الشهداء به امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نسبت داده شده است: « و أنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ إمامٍ مهدیٍّ ظاهرٍ ناطقٍ بِالحَقِّ مِنکُم».
از اين رو ميتوان در يک نگاه ارگانيک و انداموار، عاشورا و انتظار را دو عنصری دانست که با یکدیگر قابل تفسیر هستند و نمیتوان آن دو را از هم تفکیک نمود. به همین جهت از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است که در روز عاشورا اينچنين گفته شود: « اعظم الله أجورنا بمصابنا بالحسين(علیه السلام) و جعلنا و إياکم من الطالبين بثاره مع وليه الامام المهدي من آل محمد صلی الله علیه و آله».[14] این سخن، بيانگر آن است که حرکت امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ادامه حرکت امام حسين(علیه السلام) محسوب میشود؛ به طوری که بودن در کنار امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، به منزله بودن در کنار امام حسین(علیه السلام) تلقي شده است. بنا بر اين، در تفسيري خطي و منسجم ميتوان گفت که عاشورا و غيبت، دو جزء از پيکره تاریخ شيعه هستند که وقوع نخستين رويداد، موجب تحقق رويداد دوم شده است و همانطور که عاشورا نتيجه منطقي سقيفه تلقي ميگردد، غيبت امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نيز نتيجه منطقي عاشورا است.
فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدویت
با توجه به جایگاه خاص و مشترک فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدوی که از جهت وجودی و اعتقادی، با یکدیگر تعامل و ارتباط تنگاتنگ دارند، میتوان گفت که این دو مؤلفه، تأثیرات ژرفی در جوامع شیعی به جای گذاردهاند؛ به طوری که پارهای از متفکران معتقدند که هویت شیعه به وسیله این دو عنصر اعتقادی شکل گرفته است.
از جمله اندیشمندان برجستهای که در بیان عناصر تفکر شیعه، به این دو مؤلفه توجه دارد، اندیشمند مسلمان، « حامد الگار» است. وی که از تئوریپردازان انقلاب اسلامی است، معتقد است که این انقلاب، ریشه در سنتهای فکری شیعه دارد. آنگاه زیر ساختهای اندیشه شیعی را تحت سه مؤلفه « غیبت»، « فقدان قدرت سیاسی مشروع» و « نفی قدرت حاکم، بر اساس اندیشه شهادت» بر میشمرد.
وی، موضوع غیبت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را دائمیترین عنصر تاریخ اندیشه شیعی میداند که مرتبط با فقدان مشروعیت هرگونه قدرت سیاسی در عصر غیبت است. از نظر او، انقلاب اسلامی، تحت تأثیر اندیشه امامت و مهدویت است؛ به طوری که شیعه با الهام از مفهوم شهادت-که آن را وامدار واقعه عاشورا و جانباختگی حضرت سید الشهداء(علیه السلام) است- توانسته است در طول تاریخ و به ویژه در انقلاب اسلامی، به اهداف خود برسد.
در واقع، او تحلیلی ارگانیک و پیکرهوار از انقلاب اسلامی ایران ارائه میدهد و معتقد است که انقلاب ایران، ریشه در تاریخ فکری شیعه و مبانی مذهبی دارد. به همین جهت، وی، امام خمینی(رحمه الله علیه) را نماد یک سنت دیرینه میداند که در این دوره، موفق به تحقق انقلابی دینی در ایران شده است.
تاریخ جوامع شیعی، خود، حاکی از این حقیقت است که بیشترین کارکرد دین در تاریخ، متعلق به دلدادگیها و توجهاتی است که توده مردم به فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدوی داشتهاند؛ هر چند که در مقطعی از گذشته نه چندان دور، یک نوع گسستی را میان این دو مقوله مشاهده میکنیم؛ اما آنچه مسلم است، جایگاه ویژهای است که عاشورا و مهدویت، همواره در مبانی نظری و اعتقادی شیعی داشتهاند؛ به طوری که در پژوهشهای نظری عالمان دینی، التفات به این دو مسأله- به ویژه در حوزه اختیار و قدرت مطلقه امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، پیوسته، مورد توجه بوده است. اگرچه این مسئله را نیز نمیتوان نادیده گرفت که در برهههایی از زمان، تلاشی بر فرهنگسازی مهدوی، صورت نپذیرفته است.
نتیجه:
بنابر مباحث مطرح شده در عصر کنونی، نه تنها نیاز به فرهنگ مهدوی، شدیداً احساس میشود؛ بلکه با توجه به آسیبشناسی مسائل مهدوی و آفتهای موجود در پیرامون آن، ترویج بررسی عقلانی و خردمندانه مسأله، موضوعی بسیار پر اهمیت است؛ چرا که در سالهای اخیر، به دنبال برخوردهای سطحی و قشری با موضوع مهدویت، انحرافاتی در این موضوع، پدید آمده است. به طور مثال، همانطور که نگاه عقلگریزانه حنبلیها به دین، موجب شکلگیری فرقه وهابیت در اهل سنت شد، اخباریگری و عقلگریزی شیخیه نیز موجب شکلگیری فرقه بابیت و بهائیت گردید[15] و جریانات انحرافی را در حوزه مسائل مهدوی، دامن زد. از این رو، توجه به کارکردهای عقلانی در مسأله مهدویت، از جمله اموری است که باید محور مهدویتپژوهیِ عصر حاضر، قرار گیرد.
پینوشتها:
[1]. تفسير ارگانيک از يک پديده تاريخي، بررسی ارتباط انداموار آن با ديگر رخدادهاي تاريخي است بهگونهای که ارتباط و پيوستگي منسجم آنها با يکدیگر، مشخص گردد.
[2]. « سمانتیک» ( semantics).
[3]. Henri Corbin.
[4]. تاريخ فلسفه اسلامي، هانري کربن، ترجمه اسدالله مبشر، انتشارات امير کبير، تهران، چاپ سوم، س1361، ص17.
[5]. انديشه سياسي در اسلام معاصر، حميد عنايت و دیگران، انتشارات خوارزمي، تهران، چاپ دوم، س 1365، ص280.
[6].« خدا براى حق و باطل مثل مىزند كه [باطل، چون] كف [روی آب] به زودى نابود مىشود و اما
[حق، چون] چیزی که خير و منفعت مردم است، در زمين مىماند». سوره رعد، آیه 17.
[7]. فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، س 1369، ص20.
[8]. فلسفه تاريخ، پل ادوارد، ترجمه بهزاد سالکي؛ به نقل از مقاله «فلسفه تاريخ»، تأليف و. ه. دري،
پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1375، ص22.
[9]. «اشپنگلر» (O. Spengler).
[10]. همان. ص24 (به نظر اشپنگلر، اگر به تاریخ با شيوهاي منضبط و عيني نگاه کنيم، خواهيم ديد که چيزي است بدون محور يا نقطه ارجاع غائي و تاريخ، داستان شمار نامحدودي از تشکلهاي فرهنگي است که اروپاي غربي تنها يکي از آنهاست که با همان بي هدفي گلهاي باغچه رشد ميکنند. او عقيده دارد که دستاوردهاي چنين فرهنگهايي تنها عنصر معناداري است که در سير تاريخ، ميتوان يافت. آنها مجموعه هايي از معناهاي بيارتباط در گستره حيات بشري هستند که اغلب، بيتاريخاند).
[11]. «هگل» (Friedrich Hegel).
[12]. « توین بی» (Arnold Toynbee).
[13]. فلسفه تاريخ، پل ادوارد، ترجمه بهزاد سالکي؛ به نقل از مقاله « فلسفه تاريخ»، تأليف و. ه. دري، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 1375، ص22.
[14]. مصباح المجتهد، محمد بن الحسن الطوسی، تصحیح شیخ حسن الاعلمی، مؤسسه الاعلمیللمطبوعات، لبنان، ص538.
[15]. ر. ک به: قلب اسلام، سيد حسين نصر، ترجمه مصطفي شهرآئيني، انتشارات حقيقت، تهران، 1380، ص104. (سيد حسين نصر از جمله کساني است که معتقد است توجه به رويکرد غير عقلاني و خردستيزانه فرقه شيخيه و گرايش شديد باطني و پارسا منشانه به دين و همچنین احترام زياد و افراطي به ائمه:، زمينه تأثيرپذيري فرقه بابيه از نهضت شيخيه شده است؛ به طوري که او اين جنبه خردستيزي راعامل پيدايش جريان بابيه ميداند. در واقع، نصر، خرد ستيزي را عامل و زمينهساز رشد جريانات انحرافي مبتني بر باطنگرايي و احساسگراييِ ديني مي داند).
- بر گرفته از کتاب از فرات تا فرات، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ پنجم، 1389، ج2.
- پدید آورنده: دكتر سيدرضي موسوي گيلاني