مقدمه:
در اصل ارتباط عاشورا و انتظار ترديدی نیست؛ چرا كه انتظار برای انقلاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، نتیجه مسلم عاشورا است. اما بحث در ارتقاء کیفیت این انتظار است. زیرا با گذشت قرنها انتظار، انقلاب جهانی حضرت، هنوز تحقق نیافته و این مسئله، حکایت از آن دارد که انتظار واقعی، هنوز محقق نشده است.
پس بحث ما بر سر این مطلب است که انتظار واقعی را بشناسیم و آن حالت را در خود ایجاد کنیم تا بتوانیم زمينههای ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را بيش از پيش فراهم آوریم. البته حد نهایی و نیروی لازم براي ظهور، برای ما مجهول است؛ اما بایست به استناد آیه { وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة...}،[1] نیروهای خود را از جهت کمی و کیفی، ارتقاء بخشیم تا به آن حدّ کافی و لازمِ آمادگی نائل شویم و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ظهور کنند.
فقها درباره این مسئله که آیا در جهاد، اذن امام معصوم، لازم است یا خیر، اختلاف نظر دارند؛ اما برای « أَعِدُّوا» و آمادگی، کسی از فقهاء نفرموده که اذن امام معصوم شرط است. پس آمادگی را باید ایجاد کرد. ولی سوال اینجاست که منظور از آمادگی چیست؟ چه چیزهایی در دایره شمول آن قرار میگیرند؟ بالاترین مرتبه آمادگی چیست؟ در ادامه بحث، قصد داریم از این منظر به رابطه عاشورا و انتظار نگاه کنیم.
هدف نهایی امام حسین(علیه السلام)
حرکت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به مکه و از مکه به سوی عراق و اتفاقاتی که در طول این فواصل زمانی تا شهادت ایشان در روز عاشورا رخ داد، برای آن نبود که بتوانند به حکومت برسند و به عبارت دیگر، به دنبال منافع حکومتی باشند؛ بلکه هدف نهائی، چیز دیگری بود. آن هدف، هدفی بود که امیرالمؤمنین و امام حسن(علیهما السلام) نیز آن را تعقیب میکردند. حرکت ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)، در هدف، با حرکت عليبن ابي طالب(علیه السلام) و امام حسن مجتبی(علیه السلام)، هیچ فرقی نداشت. حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) هیچگاه آغازگر جنگ نبود، بلكه معاويه و سایر گروههای مخالف و معاند، جنگ را آغاز میکردند. معاویه به اين دليل، آتش جنگ را برمیافروخت كه میدید نيروهايش در معرض روشنگريهاي علي(علیه السلام) قرار گرفتهاند و چیزی نمانده است که از جهالت بيرون بیایند و از خواب غفلت بيدار شوند. چنانكه در حركت امام حسين(علیه السلام) نيز چنين بود. افشاگری و روشنگری آن حضرت، موجب بيداري امت اسلام شده بود و يزيد از این واقعه، هراس داشت. به همین دليل، تصمیم به قتل امام گرفت.
امام حسین(علیه السلام) ، به کسانی نیاز داشت که از جهت تعليم و تربيت و سطح بصيرت، به جایی رسیده باشند که بتوانند پذیرای او باشند. امروز نیز سطح آمادگی جامعه، باید به این مرحله برسد و رسیدن به این هدف، تنها از راه فعالیتهای فرهنگی ممکن است.
حتی حکومتهایی که به زور سر نیزه، قدرت را در دست گرفتهاند، لاجرم باید میان مردم، مقبولیتهایی داشته باشند و إلا اگر حکومتی هیچ محبوبیتی نداشته باشد، نمیتواند حیات خود را حفظ کند. چون حکومتی که هیچگونه مقبولیتی نداشته باشد، ارتش هم نخواهد داشت؛ چرا که نیروی نظامی از مردم تأمین میشود و اگر مردم، حکومت را قبول نداشته باشند به آن، سرباز نخواهند داد.
رضا خان، در ایران تا زمانی حاکم بود که مردم او را میپذیرفتند. چنانكه محمدرضا نیز، هنگامی كه دیگر مردم او را نخواستند و ارتش نیز از او سرپیچی کرد، از ایران رفت. این اتفاق، به جهت آن بود که امام خمینی(رحمة الله علیه) و دیگر بزرگان، برای تغییر فرهنگ مردم، سرمایهگذاری کردند.
اصولاً تنها راه تغییر حکومت، این است که انطباق حاکمیت با فرهنگ مردمش، سلب شود. چرا قدرت بنی امیه، پس از هشام بن عبدالملک رو به افول رفت؟ چون تا آن زمان، خودشان را با فرهنگ عموم مردم، منطبق نگه داشته بودند و تظاهر به فسق نمیکردند. هشام بن عبدالملک، به صورت علنی شراب نمیخورد؛ ولید بن عبدالملک، مسجد الحرام و مسجد النبی و مسجد الاقصی را توسعه داد، مسجد اموی را در دمشق، تعمیر کرد... اینها چون تربیتشدههای مدینه بودند، ظاهر را رعایت میکردند. تربیت اینها اسلامی بود، ولو نه اسلام حقیقی؛ اما بالاخره، با نام اسلام حكومت ميكردند.
اما از زمانی که حکومت به شام منتقل شد و خلفایی بر سر کار آمدند که در شام تربیت شده بودند، اوضاع تغییر کرد. شام، بهرهای از تربیت اسلامی نبرده بود؛ لذا خلفای تریبتشده شام، علناً تظاهر به فسق میکردند. مثلاً ولید بن یزید بن عبدالملک، میخواست روی کعبه بنشیند و شراب بخورد! از آن زمان، حکومت بنیامیه رو به افول رفت؛ چون انطباق فرهنگی خود را با فرهنگ عامه مردم از دست دادند.
پس اگر امام معصوم نیز بخواهد حکومت را در دست بگیرد، باید ذائقه فرهنگی مردم به گونهای باشد که او را بپذیرند.
ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)، نیز تنها برای ایجاد و ابلاغ این فرهنگ، حرکت کرد. چنانچه خود فرمود: «... إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي( صلی الله علیه و آله و سلم) أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَر ...».[2] حرکت امام حسین(علیه السلام)، مبتنی بر افشاگری بود؛ لذا زمانی که زینب کبری(علیها السلام) در شهر کوفه و در لباس اسارت، سخنرانی نمود، مردم را به گونهای از خواب غفلت بیدار نمود که خوف شورش کوفیان میرفت. این کاروان، به هر کجا که پا گذاشت، پردههای غفلت را کنار میزد و جنایات و پلیدی حاکمان را افشا مینمود.
در شام هم وضعیت به همینگونه بود. بزرگترین دستاورد عاشورا، در شام به نمایش در آمد. مشهور است كه بعد از خطبه حضرت زینب(علیها السلام) در کاخ یزید، جلسه، آنچنان علیه آن ملعون شد که به ناچار گفت: « خدا لعنت کند ابن مرجانه را. من نگفته بودم با حسین(علیه السلام) این گونه برخورد کند». همچنین در حین سخنرانی امام زین العابدین(علیه السلام) در نماز جمعه شام، وضعیت به گونهای شد که هرگاه ایشان نام امام حسین(علیه السلام) را میبرد، صدای گریه و ضجه مردم بلند میشد و یزید مجبور شد برای فیصله دادن به آن شرایط، دستور دهد که اذان بگویند.
وقتی کاروان اسرا به شام رسید، مردم، ناسزا ميگفتند و به ایشان سنگ میزدند؛ اما در اثر تبلیغات امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(علیها السلام)، هنگام خروج از شام، کاروان سیاهپوش در ميان اشك و اندوه شاميان، آنجا را ترك کرد.
آن وضعیت نفسگیر و شرايط اختناق فرهنگی به برکت قیام امام حسین(علیه السلام) از بين رفت و بعد از حادثه عاشورا، قیامها و حرکات بسیاری علیه حکومت یزید، رخ داد. عبدالله بن زبیر، فرصت را غنیمت شمرد و با تکیه بر فرهنگ و خواسته مردم و به بهانه گرفتن انتقام اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، حکومت مکه را از دست یزید بیرون آورد. در مدینه، با این عنوان که یزید بعد از شهادت حسین بن علی(علیه السلام) صلاحیت حکومت ندارد، حادثه حَرّه اتفاق افتاد و ده هزار نفر کشته شدند. شرایط کوفه بحرانی شد. مختار به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) قیام کرد و بسیاری تحولات دیگر از این دست، به تبع عاشورا اتفاق افتاد.
یزید قصد داشت جلوی فرهنگسازی امام حسین(علیه السلام) را بگیرد؛ لذا ایشان را میان بیعتکردن و قتال، مخیر کرد. ایشان نیز شعار «هیهات منا الذله» سر داد و از بیعت امتناع کرد. هنگامی که از ایشان، علت این امر سوال شد، فرمود: « وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد» [3]؛ « در صورتي که شخصي مثل يزيد، حاکم اسلام باشد، بايد فاتحه اسلام را خواند!».
امام با بیعت نکردن خود، اختناقی که جلوی فرهنگسازی را گرفته بود، از بین برد و زمینه را برای امامان بعدی باز کرد. آن بزرگواران نیز به تربیت نیرو پرداختند، اما قیام مجددی از سوی ایشان صورت نگرفت؛ چراکه هنوز، زمان قیام همه جانبه و جهانی فرا نرسیده بود. اما در دوره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، این فرصت پیش خواهد آمد و سراسر جهان، به دست ایشان فتح خواهد شد.
حکومت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، حکومتی علوی خواهد بود. مشخصههای این حکومت را میتوان در نامهای یافت که امام علي(علیه السلام) هنگام انتصاب مالک اشتر به حاکمیت مصر، به او داد. حضرت در آن نامه، دستوراتی برای ایجاد یک جامعه ایدهآل نگاشته و از مالک خواسته بود که در مصر، به آن دستورات عمل نماید. از آن نامه، دو مطلب استفاده ميشود. يكي آنکه حضرت، علت شهادت محمد بن ابیبکر را کمبود نیروهای آماده و مؤمن میدانند و به مالک، این نکته را تذکر میدهند که برای بقای حکومت، بایست نیروهایی برای خود تربیت کند. دومین نکته این نامه نیز، آیندهنگری امام علی(علیه السلام) است تا اگر در آینده، برای کسی سؤال شد که چرا حکومت علی بن ابی طالب(علیه السلام) در مصر قوام نيافت، این نامه را بخواند و بفهمد که امام، به دنبال این نوع از حکومت بود؛ اما کسی نبود که بتواند به آن عمل کند؛ تنها یک نفر بود، آن هم مالک؛ که در بین راه شهید شد.
حضرت در آن نامه به مالک فرموده بود که اگر بخواهد حکومتی علوی ایجاد کند، باید نیروهای مورد نیاز را به اندازهای که بتوان به کمک آنها بر مصر حکومت کرد، تربیت نماید. پس اين حكومت، اگر منحصر به مصر باشد به تعداد مورد نياز مصر، بايد سرمايهگذاري کرد و نيرو تربيت نمود؛ اما اگر هدف، حكومت بر همه نقاط دنيا باشد، بايد به همان مقدار نیز، نيروي تربيتشده داشته باشیم.
نتیجه:
بنابر مباحثی که مطرح شد عاشورا حرکتی بود که با هدف ایجاد، حفظ و گسترش زمینههای تربیت نیرو برای قیام جهانی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، صورت گرفت. عاشورا زمینه تغییر فرهنگ را ایجاد کرد و کار را تا به اینجا رساند. اکنون نوبت ماست تا به وسیله فرهنگ عاشورا و انتظار، نیروی مورد نیاز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، را برای حکومت جهانی او تربیت کنیم.
پینوشتها:
[1]. « و در برابر آنان، آنچه در قدرت و توان داريد آماده كنيد»؛ سوره انفال، آیه60.
[2]. بحارالأنوار، ج 44، ص 330
[3]. بحارالأنوار، ج 44، ص 327.
- برگرفته از کتاب از فرات تا فرات، مرکز تخصصی مهدویت، چاپ پنجم، 1389، ج2.
- پدید آورنده: حجت الاسلام و المسلمین مهدی طائب