logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
 عوامل پایداری و جاودانگی نهضت عاشورا (2)

مقدمه:

در نوشتار قبل به بحث در خصوص عوامل اعتقادی و عوامل اخلاقی  پایداری و جاودانگی نهضت عاشورا پرداختیم و در این پست سعی داریم برخی دیگر از عوامل را برشماریم.

ج) عوامل عرفانی

1. یاد خدا

ذکر و یاد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امری پسندیده و مورد تاکید اسلام است. در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است. { اذکروا الله ذکرا کثیرا} [33] یاد، که یک مرتبه بلند عرفانی است، آن است که انسان پیوسته خدا را در خاطر داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین حالات هم او را از یاد نبرد و در شداید و مصیبت‌ها و برخورداری‌ها و نعمت‌ها، ربوبیت و ولایت الهی را فراموش نکند. زنده بودن چراغ « یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیری از گناه می‌شود، هم مقاومت انسان را در سختی‌ها و گرفتاری‌ها می‌افزاید و هم انسان به سرمستی و غرور نمی‌افتد و هم زمینه ساز ارتقاء روحی و تصفیه اخلاق از رذایل و خالی شدن خانه دل از اغیار است. عاشورا، مظهری روشن از یاد خدا است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین (علیه السلام) و یاران او دیده می‌شود. این خصلت دست پروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالی از یاد نمی برند. امام حسین (علیه السلام) در بحرانی ترین حالات و پیش آمدها با یاد خدا آرامش می‌یابد و این اطمینان قلبی را به یاران و خانواده‌اش نیز منتقل می‌کند. خطبه هایش با نام و یاد خداست. وقتی برای اصحابش خطبه می‌خواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:

« اثنی علی الله احسن الثناء و احمده علی السراء و الضراء؛ [34] خدا را به نیکوترین ستایش، می‌ستایم و او را در حالت سرور و غم و راحتی سپاس می‌گویم ».

در صبح عاشورا، وقتی سپاه دشمن به سوی او می‌آید، می‌فرماید:

« اللهم انت ثقتی فی کل کرب؛ [35] خدایا در هر گرفتاری، تو تکیه گاه منی».

امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند. امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا، در اوج سختی‌های توان سوز و مدهوش ساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاه پرمهر خدای خود می‌دید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان می‌راند و قطره وجودش را به دریای الهی متصل می‌ساخت. اینکه گفته‌اند روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) پیوسته و مداوم، خدا را یاد می‌کرد و زیاد می‌گفت: « لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم» [36] شاهد این ارتباط قلبی دوستدار با دوست است. به صراحت تاریخ و احادیث، امام حسین (علیه السلام) بیشترین محبت و شیفتگی را نسبت به خداوند داشت و وجودش سرشار از محبت خدا بود .

2. فدا شدن در راه خدا

برای انسان‌های موحد، چیزی بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضای معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند. آمادگی برای فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبت خداست. خدا مشتری جان‌ها و مال‌هاست و در برابر آن بهشت می‌دهد.[37] اولیای خدا در برابر پروردگار، برای خود، هیچ شانی قایل نیستند و اگر دین الهی نیازمند مال و جان و حتی آبروی آنان باشد، از نثار آن مضایقه‌ای ندارند. عزت و عظمت و ارزش دین، تا حدی است که برای بقای آن، عزیزترین انسان‌های پاک و حجت‌های الهی فدا می‌شوند و این فدا شدن را ادای حق الهی می‌شمارند .

در دوره‌ای که دین خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمینه این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین (علیه السلام) حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود. در زیارت اربعین می‌خوانیم:

« و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة؛ [38] او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات دهد».

حفظ دین خدا قربانی می‌خواهد. حسین بن علی (علیه السلام) و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند. برای ملت‌ها هم قربانی شدن و قربانی دادن، رمز عزت و پیروزی است. پیام عاشورا این است:

« ملتی که در راه « آزادی » گام برداشته و برمی‌دارد، باید قربانیان بسیاری تقدیم آستان حریت کند و اگر جامعه‌ای حاضر به فدا کردن عزیزانش در راه عزیزانش (آرمان و مکتب و آزادی و استقلال) نباشد، هرگز از ذلت به عزت نمی‌رسد».[39]

امام خمینی (ره) در باره نقش فداکاری امام حسین (علیه السلام) برای احیای دین اسلام می‌فرماید:

« سیدالشهدا (علیه السلام) نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداکاری و خون خود و عزیزان خود اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایه‌های آن را فرو ریخت» [40] « اسلام، همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند ...».[41]

استاد شهید مطهری (ره) در این زمینه می‌گوید:

« ما بچه هایمان را دوست داریم. آیا حسین بن علی (علیه السلام) بچه‌های خود را دوست نداشت؟ مسلما او بیشتر دوست داشت. به این دلیل که از ما انسان تر بود و این عواطف، عواطف انسانی است. او انسان تر از ما بود و قهرا عواطف انسانی او هم بیشتر بود. حسین بن علی (علیه السلام) نیز بیشتر از ما فرزندان خود را دوست می‌داشت اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست می‌داشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمی آورد».[42]

3. عشق به خدا

از والاترین و زلال ترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است. پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجه اش داشتند. نحوه حیات و شهادتشان نیز گویای آن است. صاحبان چنین عشق‌هایی، برای خود، تعینی نمی‌بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند. چنین عشقی « فنای فی الله » را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب می‌شود که جز ذات احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چیز برای خدا، یکی از جلوه‌های همین عشق عرفانی به خدا است. فدا کردن جسم برای تعالی جان، جلوه دیگر آن است .

« عقل می گوید بمان و عشق می‌گوید برو ... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده‌است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود ... راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا برمی‌خیزد. و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟ ... اکنون بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق می‌دانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلی، و این اوست که ما را کشکشانه به خویش می‌خواند ...». [43]

مقام سلم و رضا نیز ثمره همین عشق و مجذوبیت نسبت به آن یگانه محبوب است‌. برافروخته تر شدن چهره امام حسین (علیه السلام) هر چه که به لحظه شهادت نزدیک می‌شد، نشانه دیگری از این عشق برین است .

4. قیام برای خدا

اخلاص و خدایی بودن نیت و انگیزه، در هر کاری مطلوب و ارزشمند است، به خصوص در مسایل مبارزاتی که زمینه هوای نفس و انگیزه‌های مادی و جاه طلبانه و قدرت جویی یا انتقام گیری بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشتری است. آنکه برای خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف و کسب رضای الهی است. بنابراین نه کمی نفرات، در اراده اش خللی ایجاد می‌کند و نه شکست ظاهری او را مایوس و بدبین می‌سازد. قیام برای خدا، توصیه و موعظه الهی است .

قرآن در این باره می‌فرماید:

{ قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی}؛[44] بگو شما را به یک چیز موعظه می‌کنم: اینکه دو تا دو تا و به تنهایی برای خدا قیام کنید».

از نظر اسلام ملاک زیبایی و انگیزه، رنگ خدایی داشتن آن است، هر چه نزدیکی و پیوند انگیزه با آفریدگار هستی بیشتر باشد و نیت پررنگ تر شود، انگیزه زیباتر است و بر این مبنا، زیباترین انگیزه، الهی ترین آن‌ها و بهترین نیت‌ها، خالص ترین آن‌ها است. زیرا تا انگیزه انسان در تلاش‌ها رنگ خدایی پیدا نکند، کوشش‌های او در جهت منافع واقعی و کامیابی کامل و همیشگی خود و جامعه انسانی نخواهد بود .

بنابراین آنچه برای خدا باشد ماندگار و پایدار می‌شود. بدین علت بود که امام حسین (علیه السلام) انگیزه الهی را تضمین بیشتری برای ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر می‌دانست و می‌فرمود:

« یا اخی و الله لو لم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویة؛ [45] برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد».

امام حسین (علیه السلام) به خوبی دریافته بود وقتی قیام برای خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت در کار نیست. رمز جاودانگی قیام امام حسین (علیه السلام) که مرزهای زمانی و مکانی را درنوردید و مبدل به نمادی جاودانه گشت صداقت و اخلاص بود .

د) عوامل تاریخی

1. فرا زمانی و فرا مکانی بودن کربلا و عاشورا

حماسه حسینی، کربلا و عاشورا دو چهره دارد. یکی چهره‌ای که در ظرف زمان و مکانی خاص قرار می‌گیرد، چهره‌ای تاریخی و جغرافیایی، چهره‌ای ملکی. دوم چهره‌ای که در ظرف زمان و مکانی خاص قرار نمی‌گیرد، چهره‌ای فراتاریخی و فراجغرافیایی، چهره‌ای ملکوتی، منسلخ از زمان و مکان. [46] در وجه نخست، حماسه‌ای شکوهمند در زمانی کوتاه و در محدوده جغرافیایی یک منطقه روی می‌دهد. از اواخر رجب (سال 60 )هجری تا صفر (سال 61) (بنا بر روایت مشهور) ظرف زمانی این حادثه حدود هفت ماه است. از آن زمان که « ولید بن عتبة بن ابی سفیان » والی مدینه از طرف یزید کسی نزد حسین (علیه السلام) فرستاد و از امام برای یزید بیعت خواست و امام امتناع کرد تا سخنرانی نیمه تمام امام زین العابدین (علیه السلام) در شام، و سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها) در آنجا. [47]

ظرف مکانی این حادثه شامل سه حوزه اسلامی آن روز است: حجاز، عراق و شام. از مدینه به مکه و از مکه تا عراق، به سوی کوفه و تغییر مسیر به کربلا، سرزمین « کرب» و « بلا» [48] و سیر کاروان اسیران حامل: « مصیبت حماسه و پیام» [49] تا شام .

در وجه دوم، حقیقت جاوید « کربلا» و « عاشورا» برای همه زمان‌ها و همه مکان‌ها رخ می‌نماید. این شان، به تمام انسان‌ها مربوط می‌شود، باید خویش را بیابند و تکلیف خود را روشن کنند. اینکه « قبله» شان کدام است، در کدام « صف» می‌ایستند به « اسفل سافلین» خود میل می‌کنند و یا به « حقیقت» خویش روی می‌نمایند. در این وجه است این سخن بلند:

« مثلی لایبایع لمثله؛ [50] همچون منی با چون او (یزید) بیعت نمی‌کند».

حسین بن علی (علیه السلام) وقتی سخن می‌گوید، نمی‌فرماید من با یزید بیعت نمی‌کنم، بلکه در نوع مواقع حساس چنین می‌گوید که مثل من، با مثل یزید بیعت نمی‌کند. یعنی این قضایا، قضایای شخصی نیست، بلکه تا تاریخ هست، این مبارزات هم هست. هر کسی که مثل من فکر کند، با کسی که مثل یزید فکر می‌کند بیعت نمی‌کند. [51] این سخن که چون منی با چون یزیدی بیعت نمی‌کند، دعوت همه مردمان است در همه زمان‌ها و مکان‌ها به رویارویی با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ایشان. این سخن فراتر از تاریخ و جغرافیا است. در این وجه « کربلا» و « عاشورا» مکتبی سیار است و حقیقتی فراتر از « زمین » و « زمان » « کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» [52] هر روز عاشوراست، مگر هر روز قیام است؟ همه جا کربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آری! « کربلا» و « عاشورا» یعنی ظهور جلوه‌های زیبای حقیقت آدمی در عالم خاکی. « کربلا» و « عاشورا» دعوت به این امر است. پیام ملکوتی « عاشورا» این است. همگان نیازمند « کربلا» و « عاشورا» هستند .

اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامی که فی حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخی انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته می‌شود، چه موفق باشد چه ناموفق. البته ممکن است در عبرت‌های تاریخی از آن یاد شود و مورد بازبینی قرار گیرد و تحلیل شود. دوم، نوعی دیگر از قیام‌ها که تعدادشان واقعا انگشت شمار است، قیام‌هایی است که حالت اسوه برای دوره‌های بعد پیدا می‌کند. برای نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتی پیدا کرده‌است. این تصویری است که فردوسی از آن برای ما ارائه کرده و قاعدتا می‌بایست تا روزگار وی همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد. در ادبیات اسلامی بویژه ادبیات شیعی، قیام امام حسین (علیه السلام) حالت نوعی الگو و اسوه را یافته است. یعنی از حالت یک واقعه در یک زمان در آمده، تعمیم یافته و نوعی بی زمانی یا فرازمانی در آن لحاظ شده‌است. از این مهمتر، به صورت عاطفی با هویت یک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعی جزو معتقدات او در آمده‌است. نهضت امام حسین (علیه السلام) به عنوان یک قیام اسوه و به صورت قیامی در آمد که حالت فرازمانی پیدا کرد. دلیلش هم این بود که ارزش‌هایی که در آن مطرح شد واقعا ارزش‌های زمانی نبود. یعنی درست است که علیه یزید بود اما به قدری این ارزش‌ها کلی و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانی نبوده و نیست. لذاست که در زیارت وارث، امام حسین (علیه السلام) از زاویه تاریخی و ارزش فراگیر و فرازمانی، در ادامه مسیر انبیا مطرح می‌شود و وارث آنان تلقی می‌گردد.[53]

بنابراین نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبیا و مبارزات حق جویان تاریخ مهم ترین الگوی مبارزات حق طلبانه بوده است .

2. اتمام حجت (حجت کامل)

در جریانات تاریخی، استناد مردم یا تاریخ سازان دلایلی است که مورد تمسک قرار می‌گیرد. مردم در پی حجت و سند برای عمل خویش یا ارزیابی عملکرد دیگرانند. تاریخ سازان نیز برای پاسخگویی به   « محکمه تاریخ » برای قاضی وجدان‌ها حجت بر جای می‌گذارند. بنابراین انسان، نیازمند حجت، برهان و بهانه شکنی است. توجیه گری، بهانه آوری و یافتن گریزگاه از حق، کوشش هماره انسان است، آنگاه که در اسارت نفس و کشش‌ها و کشمکش‌های پست و فرومایه دنیوی فرو می‌غلتد. همه پیامبران آمده‌اند تا فرصت « بهانه » را از انسان بگیرند تا هیچ کس نگوید: نمی دانستم. کسی نگوید: چراغی نداشتم. خداوند در هدف بعثت انبیا می‌فرماید:

{ لئلا یکون للناس علی الله حجة بعد الرسل}؛ [54] تا برای مردم، پس از [ فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [ بهانه] و حجتی نباشد ».

کربلا، حجت بالغه است، برای همه آنانی که نتوانستن یا نمی‌شود را فریاد می‌زنند، اتمام حجت است. کربلا از نظرگاه سنی «حجت » است و تقریبا هر کس در کربلا می‌تواند الگوی سنی خود را بیابد. نوجوانان، قاسم، عبدالله بن الحسن؛ جوانان و میانسالان علی اکبر، عباس، عبدالله و جعفر؛ پیران، حبیب، عباس و مسلم بن عوسجه؛ زنان، زینب، رباب، و ام وهب؛ کودکان، اصغر و رقیه. کربلا از این جهت نیز در جنگهای تاریخ اسلام یک استثنا است. همه رنگ‌ها نیز در کربلا یافت می‌شوند، سیاه مانند جون غلام ابوذر و سفید مانند اسلم ترکی. همه گروه‌های اجتماعی نیز گویی در کربلا نماینده دارند، ... کربلا، هر کس را که بخواهد با تکیه بر بهانه‌ها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح میکند. حتی کودک با گریه خویشتن می‌تواند نقش آفرین باشد. همه حالات انسانی نیز در کربلا چهره و جلوه نموده‌است... کربلا، سرزمین بی بهانگی‌است، تشنگی، بهانه جنگیدن و تنهایی، دلیل گریز، تسلیم و ذلت پذیری نیست.[55]

در نهضت عاشورا، امام حسین (علیه السلام) و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت کردند. هم خود و هدف از آمدن‌شان به سوی کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آن‌ها بوده‌است، هم خود را به روشنی معرفی کردند و هم هر گونه بهانه‌ای را از آنان گرفتند که دلیلی بر این مخاصمه با امام نداشته باشند. امام حسین (علیه السلام) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصی صحبت کرد، بلکه او را از این جنایت بازدارد. به او فرمود:

« وای بر تو ای پسر سعد! از خدا نمی هراسی؟ با اینکه می‌دانی من کیستم، با من می‌جنگی؟ این گروه را رها کن و بیا با من باش که به قرب خدا نزدیکتر است...».

هر عذر و بهانه‌ای را که عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولی نتوانست از مطامع دنیوی دست بکشد. امام مایوس، از هدایتش بازگشت، ولی با او اتمام حجت کرد.[56]

امام حسین (علیه السلام) نه تنها با دشمنان اتمام حجت کرد بلکه حجت را، حتی بر یاران و همراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که می‌مانند، از روی بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه، از اوضاع داخلی کوفه به آنان خبر داد، تا هر که می‌خواهد، برگردد. شب عاشورا نیز به همراهان خود فرمودند:

« هر که بماند، فردا کشته خواهد شد. بیم دارم که بعضی از شما از وضع فردا بی خبر باشند، یا بدانند و خجالت بکشند که بروند. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر که دوست ندارد، برود، که شب همچون پرده‌ای آویخته است... و هر که می‌خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ما است».[57]

در همه صحنه‌های حق و باطل که در پهنه زمین و زمان پیش می‌آید، آگاهان و پیشوایان باید برای درج و ثبت در تاریخ از یک سو برای بستن راه عذر و بهانه از سوی دیگر، به اظهار بینات و هشدارها بپردازند تا در آینده تاریخ، متهم به سکوت و سازش نشوند .

3. جامعیت اسلام در نهضت حسینی

کربلا، جلوه گاه همه زیبایی‌ها، عظمت‌ها و ارزش‌های مکتب اسلام است. مدرسه‌ای کامل که در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سیاست، معرفت و ... در کامل ‌ترین و عالی ترین شکل ظهور و بروز یافته‌است . چهره « تمام » و « کمال » قرآن در هیچ صحنه‌ای همچون کربلا عرضه نشده‌است. کدام بعد قرآن و کدام زیبایی و دلارایی قرآن در بهترین و درخشان ترین وجه در کربلا نمود ندارد؟ کربلا جلوه گاه انسان کامل است. پس کربلا هیچ چیز « کم » ندارد، کلاسی کامل است برای انسان با همه درس‌ها و آموزه های بزرگ، و شگفتا این کلاس در محدودترین زمین و در کوتاه ترین زمان شکل گرفته است. در کربلا به جست و جوی هر مصداقی از « دین» بپردازیم، خواهیم یافت، آن هم در بهترین و زیباترین جلوه . کربلا امتزاج مسایل به ظاهر متضاد، یعنی راندن و خواندن - دعوت به همراهی و پس زدن سست عنصران - خشم و رحمت، اشک و لبخند، صلابت و انعطاف و حتی شوخی و جدی است! بی مناسبت نیست نکته‌ای از کربلا باز گفته شود تا جلوه‌های گوناگون « زندگی » را در کربلا خوب تر دریابیم.[58]

حقیقت جاوید کربلا و عاشورا از این جهت که به شان تمام انسان‌هایی مربوط می‌شود که مظهر جلوه‌های زیبای حقیقت آدمی در عالم خاکی هستند و از این جهت که این واقعه از همه فضایل و شایستگی‌ها و برتری‌های چنین انسانی برخوردار است، یک نهضت چندمقصدی و چندجانبه و چندبعدی است و علت اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفی در مورد این نهضت شده‌است محاذی بودن عناصر دخیل در آن است. ما وقتی که از جنبه بعضی عوامل و عناصر به این نهضت نگاه می‌کنیم، می‌بینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرت‌های جابر و تقاضاهای ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد. از این نظر این نهضت یکی نفی « نه » و عدم تسلیم است .

استاد مطهری در باره جامعیت اسلام در نهضت حسینی می‌گوید:

« وقتی که بخواهیم به جامعیت اسلام نظر کنیم، باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. می‌بینیم امام حسین (علیه السلام) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم کرده‌است، ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی واقعی نه در تجسم بی روح. انسان وقتی در حادثه کربلا تامل می‌کند، اموری را می‌بیند که دچار حیرت می‌شود و می‌گوید این‌ها نمی‌تواند تصادفی باشد و سر اینکه ائمه اطهار (علیه السلام) این همه به زنده نگه داشتن و احیای این واقعه توصیه و تاکید کرده و نگذاشته‌اند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود».[59]

به طور کلی حادثه عاشورا از این جهت که از تمامی جنبه‌های اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، اندرزی، پرخاشگری، توحیدی و عرفانی، اعتقادی برخوردار می‌باشد، عصاره کلیه فضیلت‌های بشری‌است .

هـ )عوامل سیاسی

1. بصیرت

شناخت روشن و یقینی از دین، تکلیف، پیشوا، حجت خدا، راه دوست و دشمن، حق و باطل « بصیرت » نام دارد. بصیرت و روشن بینی از صفات شایسته‌ای است که یک مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خود باید از آن برخوردار باشد. در مبارزات و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و موضع گیری‌ها، جایگاه بصیرت روشن‌تر می‌شود. حماسه آفرینان عاشورا، بی هدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند، آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبت به درستی و حقانیت راه و رهبرشان و هم به اینکه وظیفه شان جهاد و یاری امام است و هم شناخت دشمن و حق و باطل. امام حسین (علیه السلام) از فرجام شهادت و آگاهانیدن یاران و همراهان خود کاملا آگاه بود و از روی بصیرت و آگاهی در شب عاشورا در جمع یارانش فرمود:

« اینان مرا خواهند کشت و همه کسانی را که پیش روی من جهاد می‌کنند. پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد ...».[60]

استاد مطهری معتقد است از جمله ارزش‌های مهمی که به قیام حسین (علیه السلام) قوام، پایداری و جاودانگی همیشگی بخشیده‌است، روشن بینی است. ایشان می‌گوید:

« یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی (علیه السلام) ارزش زیاد می‌دهد، روشن بینی است. روشن بینی یعنی چه؟ یعنی حسین (علیه السلام) در آن روز چیزهایی در خشت خام می‌دید که دیگران در آیینه هم نمی دیدند. ما امروز نشسته ایم و اوضاع آن زمان را تشریح می‌کنیم، ولی مردمی که در آن زمان بودند آن چنانکه حسین بن علی (علیه السلام) می‌فهمید می‌فرماید، نمی فهمیدند». [61]

به اعتقاد شهید مطهری وجود یک درک قوی در نهضت حسینی باعث تقدس این نهضت شده‌است و این درک قوی، آن جریان پشت پرده ضد اسلامی امویان را که مردم ظاهربین نمی دیدند، می‌دید ولی مردم ظاهربین و گول ظاهرخور و حمل به ظاهرکن، هیچ گونه توجهی به این امور نداشته اند ... حقیقتی بود که حسین (علیه السلام) درک می‌کرد و دیگران درک نمی‌کردند. استاد مطهری عدم روشن بینی و درک ضعیف عامه و فراموشکاری آنان را یکی از علت‌های مهم شهادت امام حسین (علیه السلام) می‌داند. [62]