مقدمه:
در نوشتار قبلی بر موضوعاتی از صفات و شرايط رهبر از منظر فقه و حقوق اشاره شد در این مقاله نگاه مفصل تری به این موضوع خواهیم داشت:
در متن پيشنهادي كميسيون در بند (ب) از شرايط و صفات رهبر (تقواي لازم براي امامت) بيان گرديده بود و در توضيح آن گفته شد: (تعبير به عدالت نكرديم؛ چون تقواي لازم براي امامت چه بسا بيشتر باشد از آن عدالتي كه در يك امام جماعت مثلاً لازم هست. بايد قدر معنويت و تقواي قوي داشته باشد كه در برابر كورانهايي كه پيش ميآيد، بتواند قشنگ بايستد و به وظيفه الهي خودش عمل كند كه امامت امت اسلام اين را اقتضا دارد). كميسيون به اين دليل از واژه (عدالت) استفاده نكرد كه (در مورد امامت و رهبري يك مقدار بالاتر از عدالت لازم است، براي اينكه عدالت در امام جماعت، همان حسن ظاهري است...).
تصور بر اين بود كه (تقوا) بار ارزشي و محتوايي بيشتري نسبت به (عدالت) دارد
(تقوا بيش از عدالت لازم است، ما نميتوانيم در ولي فقيهي كه ...اختيار يك مملكت به دستش باشد، اين را بياوريم و در حد يك عادل نماز جماعت از او معنويت بخواهيم و مباني اخلاقي را در همين قدر از او انتظار داشته باشيم ...اين تقوا، مسلم يك مفهومي مازاد بر عدالت دارد. همين كه « مخالفاً لهواه و مطيعاً لاَِمر مولاه» در آن حدودي كه هواهاي نفساني بر آن مسلط نباشد...) (همان جوري كه ولايتش تالي تِلْوِ اوست، [معصوم] تقوايش هم تالي تِلْوِ اوست). برخي اعضا (عدالت) را كافي ميدانستند يا اينكه براي (عدالت) و (تقوا) به لحاظ مفهومي، تفاوتي قائل نبودند.
2. صلاحيت اخلاقي
(عدالت و تقوا هر دو به معناي فعل واجبات و ترك محرمات است؛ يعني اين عبارت تقوا اينجا كافي است، اما من هم تصديق دارم كه عدالت اَولي بود براي ذكر از تقوا، فلذا هر دو را ذكر بكنند بهتر است "عدالت و تقواي لازم"؛ چون هر دو يك عنوان خاص است).
رييس مجلس معتقد بود كه چون عدالت و تقوا هر دو مفهومي يكسان دارند، اگر از تقوا انتظار مفهومي بيشتري داريد، قيدي به تقوا اضافه كنيد: (كلمه تقوا و عدالت يكي است. با يك قيد ديگري چيزي اضافه كنيد. "عدالت و تقواي لازم براي امامت است"؛ اين عيبي ندارد). عبارت (عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام) به تصويب رسيد.
ارزيابي شرط عدالت و تقوا
مروري بر آثار فقهي و نظريات ارائه شده در زمينه شرايط حاكم و والي در اسلام، نشان دهنده آن است كه فقيهان در زمينه صلاحيت اخلاقي والي، به بيان شرط (عدالت) اكتفا كردهاند. روايات نيز به طور عمده بر وصف عدالت تأكيد ورزيدهاند، براي نمونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: « ساعة امام عادل افضل من عبادة سبعين سنة...».
اميرمؤمنان(علیه السلام) خطاب به عثمان نيز چنين فرمود: « فاعلم أنَّ أفضلَ عبادِ اللهِ عند اللهِ إمامٌ عادلٌ هُدِيَ و هَديٰ فأقامَ سُنّةً معلومةً و أماتَ بدعةً مجهولةً»
امام صادق(علیه السلام) نيز فرموده است: « فوجه الحلال من الولاية، ولاية الوالي العدل الذي امر الله بمعرفة و ولايته...»
همچنين امام صادق(علیه السلام)فرموده است: « اِتقوا الحكومة، فانّ الحكومة انّما هي للامام العالم بالقضاء العادل في الْمسلمين كنبي أو وصي نبي».
كاربردهاي فوق، گوياي متداول بودن شرط عدالت براي حاكم اسلامي است. اگرچه عدالت در لغت به معاني برابري، وضع هر چيز در موضع آن و اعطاي حق به ذيحقي تعريف شده است، اما در اصطلاح فقيهان حالتي در انسان است كه سبب ترك محرمات و انجام واجبات ميشود و اين حالت بايد به صورت عادت و ملكه درآمده باشد. انسان عادل، كسي است كه ترك محرمات و فعل واجبات در او نهادينه شده باشد؛ بنابراين، ترك حرام يا فعل واجب به صورت موردي و مقطعي، فرد را به وصف عدالت متصف نميكند.
از سوي ديگر، (تقوا) يكي از شايعترين واژههاي ارزشي در فرهنگ اسلام ميباشد. اين لغت و مشتقات فعلي آن صدها بار در قرآن كريم به كار رفته است. در لسان روايات و به ويژه در نهجالبلاغه اميرمؤمنان(علیه السلام) بسيار مورد توجه قرار گرفته و در زمينه تشويق به تقوا، زمينههاي تقوا، آثار تقوا و موانع آن، سخن بسيار گفته شده است و يكي از خطبههاي اميرمؤمنان(علیه السلام)در نهجالبلاغه به معرفي متقين و بيان صفات آنان اختصاص يافته است.در مقايسه ميان دو واژه (عدالت) و (تقوا)، فراواني كاربرد (تقوا) به مراتب بيشتر ميباشد. اين لغت كه از ريشه (وَقْي) گرفته شده است، به معناي حفظ و صيانت است.
راغب اصفهاني در فرهنگ قرآني خود ﴿مفردات﴾ ميگويد: (وقايه به معناي حفظ كردن چيز است از آنچه به او آسيب ميرساند. (تقوا) يعني قرار دادن نفس در [چتر] حفاظتي از چيزي كه ميترسد؛ اين است حقيقت مطلب. گاهي خوف، تقوا و تقوا، خوف ناميده ميشود، از باب نامگذاري مسبب به جاي سبب و [بالعكس] استعمال سبب در مُسبب. در عرف شرع، تقوا به معناي حفظ و نگهداري نفس از چيزي است كه ايجاد گناه ميكند و اين به واسطه ترك حرام ميباشد).
به اين ترتيب، (تقوا) در مفهوم اصلي آن، (خودنگهداري) است و اگر در مورد ترس به كار ميرود، كاربردي مجازي است؛ شايد از آن جهت كه گاهي صيانت نفس نسبت به اموري با ترس از آنها همراه ميباشد، در اين معنا به كار رفته است. بر اين اساس، معناي درست (اتقوا الله) اين نيست كه بگوييم (از خدا بترسيد)؛ بلكه اين است كه (خود را از گزند آتش حفظ كنيد و يا خود را از گزند كيفر الهي محفوظ بداريد). با تأمل در كاربردهاي اين واژه، معلوم ميشود كه همين معناي لغوي در عرف و اصطلاحات و فرهنگ ديني، منظور شده است. تقوا داشتن، يعني حالتي از تحفظ و تملك نفساني، وضعيتي كه يك انسان بر خويشتن خويش مسلط ميگردد و نفس سركش را رام ميگرداند. در كلام اميرمؤمنان(علیه السلام) اين حالت به زيبايي تمام اينگونه به تصوير كشيده شده است:
(گناهان چون مركبهاي بد رفتار و سركشي هستند كه سواران خود را با لجام رها شده در آتش دوزخ مياندازند، اما (تقوا) همانند مركبهاي رام و راهواري است كه مهارشان در دست سوارانشان است و آنها را وارد بهشت ميكند). اين تمثيل بسيار زيبا، گناهكار بيتقوا را همچون سوار ناشي و ناوارد بر فراز اسب چموشي به تصوير ميكشد كه هيچ ارادهاي ندارد و عنان اسب از كف او در رفته است، ولي فرد باتقوا سواركار ماهري است كه اسب خويش را تربيت و رام نموده است و هر طور كه او بخواهد و هر جا كه او اراده كند، مركب را هدايت ميكند.
در جاي ديگري تقوا به مثابه سپر معرفي شده است:
« فإنّ التقويٰ في اليومِ الحِرزُ و الْجُنّةُ و في غدٍ الطريقُ الي الجَنّةِ؛ بدون شك، امروز تقوا همچون دژ و سپر ميباشد و فرداي قيامت راهي است به سوي بهشت».
به نظر ميرسد در فرهنگ اسلامي، بار ارزشي (تقوا) بيش از عدالت ميباشد. اگر عدالت فقهي به انجام واجبات و ترك محرمات محدود ميشود، نسبت به (تقوا) چه بسا ورود به مرزهاي مستحبات و آماده باش در برابر مكروهات را نيز شامل ميشود. عدالت و تقوا هر دو ملكه نفسانياند، ولي اين حالت روحي و معنوي، گويا در يكي شديدتر از ديگري است؛ البته همان گونه كه با اشارهاي به روايات يادآور شديم، شرط ياد شده در روايات به طور عموم همان عدالت است و از شرط تقوا كمتر نام برده شده است.
در روايتي كه سليم بن قيس نقل كرده است به جاي عدالت و امام عادل، انتخاب امام عالم عفيف و اهل وَرَع توصيه شده است:
« يختاروا لانفسهم اماماً عفيفاً عالماً وَرعاً عارفا بالقضاء والسنّة». اهل عفت و ورع بودن، همان اهل تقوا بودن است. در روايت معروف از امام حسن عسكري(علیه السلام) در باب تقليد آمده است: « فامّا من كانَ من الفقهاءِ صائنا لنفسه، حافظاً لدينه، مخالفا علي هواه، مطيعا لاَمر مولاه فللعوام أن يقلّدوه».صيانت نفس كه در اين روايت به عنوان اولين شرط بيان گرديده، همان (تقوا) است و از راه قياس اولويت ميتوان ضرورت آن را در حاكم اسلامي دريافت. حال ميتوان ميزان دقت و وسواس قانونگذار در شرط مربوط به صلاحيت اخلاقي را در نظر گرفت.
گنجاندن شرط (عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام) در نظر قانونگذار معنادار بود و به اين نكته هم تصريح شده بود كه هر سطحي از (عدالت و تقوا) كافي نيست؛ بلكه تقوايي كه براي رهبري يك امت لازم است. با توجه به آنچه در زمينه (تقوا) گفتيم، آيا اين قيد ضرورتي دارد يا خير؟ به نظر ميرسد پاسخ منفي است؛ زيرا اضافه نمودن (تقوا) در كنار (عدالت) علي القاعده نظر قانونگذار را تأمين ميكرده است، مگر آنكه بگوييم اگرچه تقوا از عدالت بالاتر است، ولي خود آن نيز داراي مراتب ميباشد و ما براي اداره كشور به امامي نياز داريم كه تقواي لازم براي رهبري يك امت را داشته باشد، اما آيا اين مقدار وسواس و دقت، ضرورت دارد؟ شايد بتوان گفت آري؛ زيرا تدوين قانون، آن هم قانون اساسي به دقت نياز دارد و از طرفي چه بسا از نظر قانونگذار، (تقوا) دلالت روشني بر يك مرتبه بالاتر از عدالت نداشته و يا حداقل جاي توهم آن بوده است؛ از اين رو، اين تصريح لازم بوده است.
ادامه دارد ...
پینوشتها:
- نامه جامعه - شماره هشتاد و دو.
- پدید آورنده: حسين جوان آراسته.