logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
جريان‌شناسي دشمنان امام حسين و امام مهدي(عليهما السلام)

مقدمه:

 نفاق به معناي [به دروغ] آشكار كردن ايمان و پوشاندن و در پرده نگه داشتن كفر است بنابراين منافق به كسي گفته مي شود كه كفر خويش را پنهان مي دارد و بر آن سرپوش مي نهد و به دروغ اظهار ايمان مي كند.نفاق واژ ه اي اسلامي است و اعراب پيش از اسلام با مفهوم ويژه اين واژه آشنا نبودند گرچه اصل آن در زبان عربي رواج داشت[1] شايد علّت عدم آشنايي اعراب پيش از اسلام با اين واژه به اين دليل است كه نفاق در بستر جامعه ديني شكل گرفته و در جامعه كفر شكل نمي گيرد، چون كفر است. در مكه تا وقتي پيغمبر آمد نفاق وجود نداشت اما در مدينه نفاق وجود داشت پيچكي كه دور درخت مي پيچيد هيچ وقت در بيابان خشك نمي رويد، چون جايي كه دورش بپيچيد وجود ندارد در جايي مي رويد كه درخت باشد، نفاق در جامعه ديني شكل مي گيرد چون منافق مي خواهد خودش را در قالب دين و دينداران جا بزند بنابراين نفاق هميشه در بستر جامعه ديندار و جامعه اي كه اعتقاد مذهبي دارد خود را عرضه مي كند.[2]

در حادثه كربلا جريان نفاق يكي از گروه هاي مخالف جبهه حق را تشكيل مي داد، منافقان با وجود آن كه نامه دعوت به امام حسين(علیه السلام) نوشته بودند و پيمان همراهي با حضرت(علیه السلام) را بسته بودند اما خلف وعده كردند و تمام عهد و سوگندهايي را كه در نامه نوشته بودند فراموش كردند و به سپاه ابن زياد پيوستند. از افراد شاخص اين جريان نفاق مي توان از شبث بن ربعي نام برد.

پس از حركت امام حسين (علیه السلام)به سوي مكه و مخالفت وي با يزيد، كوفيان با فرستادن نامه هاي بي شماري از ايشان خواستند كه به كوفه بيايد و ولايت امور شيعيان را برعهده بگيرد. از جمله افرادي كه به امام حسين(علیه السلام) نامه نوشت شبث بن ربعي تميمي بود اما اين بيعت چندان به درازا نينجاميد، زيرا با آمدن عبيدالله بن زياد به كوفه شبث و بسياري از سران كوفه دست از بيعت فرزند رسول خدا شستند و كمر به خدمت حكومت بني اميه بستند حتي بسياري از آنان هم چون شبث، به قتل فرستاده ي او، مسلم بن عقيل همت گماشتند آنان به دستور عبيدالله بر بالاي بام ها و كوچه ها و خيابان ها رفتند و مردم را با وعده و وعيد از اطراف مسلم پراكندند سپس در شبان گاه او را اسير كردند و به قتل رسانيدند.

هنگامي كه عبيدالله بن زياد، كوفيان و در رأس آنان اشراف قبايل مقيم شهر را به كربلا اعزام مي داشت روزي در پي شبث فرستاد و او را براي رفتن به كربلا فراخواند، شبث خود را به بيماري زد و از عبيدالله خواست كه او را از جنگ با ذريه ي رسول خدا(صلی الله علیه و آله) معاف دارد و اما عبيدالله عذر او را نپذيرفت و سرانجام با هزار سوار راهي صحرا كربلا شد وي پس از پيوستن به سپاهيان كوفه، اميري پياده نظام لشگر عمر بن سعد را برعهده گرفت.

در روز عاشورا وقتي امام در سخنراني نخست خود نام شبث بن ربعي و برخي از اشراف كوفه را كه از حضرت دعوت كرده بودند بر زبان آورد شبث در پاسخ منكر چنين كاري شد.

پس از مرگ يزد بن معاويه، عبدالله بن زبير خلافت را در مكه برعهده گرفت كوفيان كه از ستم هاي بني اميه خسته شده بودند براي رسيدن به دو آرزوي خود يعني اصلاح امور و انتقام از امويان، با عبدالله بن زيبر بيعت كردند و از عبدالله بن مطيع استاندار او در كوفه استقبال به عمل آوردند، ابن زبير، كارگزاران بني اميه را از عراق بيرون كرد ولي قاتلان امام حسين(علیه السلام) و عاملان فاجعه ي كربلا را هم چنان در دستگاه خود نگاه داشت.

چهره هاي بدنامي هم چون شمر بن ذي الجوشن، شبث بن ربعي، عمر بن سعد و عمرو بن حجاج و ديگر قاتلان امام دوباره هم كاره ي عراق شده بودند.در همين دوران، قيام توابين به رهبري سليمان بن صرد خزاعي و چهارتن ديگر از سران كوفه به راه افتاد هم زمان با آن، مقدمات حركت مختار شكل گرفت شبث به همراه گروهي ديگر كه از ماهيت قيام مختار آگاه بودند و آن را براي جان خويش خطرناك مي ديدند نزد عبدالله آمدند و او را از خطر مختار آگاه كردند. حاكم كوفه بعد از شنيدن سخنان آنان دستور دستگيري مختار را صادر كرد. ولي به دليل نداشتن مدارك كافي او را آزاد ساخت.

مختار پس از آماده كردن مقدمات قيام، سپاهيانش را براي فتح كوفه به حالت آماده باش درآورد. ابن مطيع سران كوفه از جمله شبث را با گروهي سرباز به اطراف كوفه فرستاد تا از ورود سپاهيان مختار به كوفه جلوگيري كنند. اين اقدام عبدالله بن مطيع نتيجه اي جز شكست در پي نداشت، شبث بن ربعي براي حفظ جانش به بيعت مختار رضايت داد و زير پرچم وي قرار گرفت.

برخي از افراد همچون ابن حجر ادعا مي كند شبث از كساني بود كه براي خون خواهي سيد الشهدا (علیه السلام) همراه مختار قيام كرد و مدتي نيز رئيس پليس كوفه بود. سپس در قتل مختار شركت داشت و سرانجام در 80 سالگي مرد اين مطلب استناد تاريخي ندارد و هم چنان كه تستري در قاموس الرجال مي گويد كذب محض است زيرا شبث ابتدا با مختار جنگيد سپس از روي ترس با او بيعت كرد و هيچ گاه پليس كوفه را سرپرستي نكرده هرچند شبث و ديگر سران كوفه به ظاهر با مختار بيعت كرده بودند ولي از مختار دل خوشي نداشتند و درصدد فرصتي براي براندازي حكومت وي بودند و سرانجام شورشيان كوفه در ماه ذي الحجه الحرام سال66هـ.ق نيروهاي خود را سازمان دهي كردند و در شهر كوفه مركز قدرت مختار دست به شورش زدند اما اين جنگ نتيجه اي جز شكست شورشيان نداشت از اين رو بسياري از سران شورش از جمله شبث مجبور به فرار شدند.

شبث بن ربعي پس از شكست از مختار، هم چون بسياري از سران به بصره فرار كرد و زير لواي مصعب بن زبير درآمد. گزارش اوضاع كوفه و تحريك همه جانبه ي سران به ويژه محمد بن اشعث و شبث بن ربعي در سركوبي مختار، به لشكركشي مصعب به كوفه براي براندازي مختار و طرفدارانش انجاميد. و سرانجام شبث در همين جنگ كه به سال 67هـ.ق رخ داد كشته شد.[3]

يكي از مظاهر نفاق، ريا است. امام صادق(علیه السلام) مي فرمايند ريا و ظاهرسازي درخت (شوم و تلخي) است كه ميوه اي جز شرك خفي ندارد و اصل و ريشه آن نفاق است.[4]

در دوران غيبت صغري امام مهدي(علیه السلام) يكي از گروه هاي كه در مقابل امام (علیه السلام) جبهه گيري مي كند، جريان نفاق است كه از چهره هاي شاخص اين جريان مي توان از مردي رياكار به نام احمد بن هلال عبرتائي نام برد.

احمد بن هلال عبرتائي از كساني بود كه اعتبار انتصاب ابوجعفر محمد بن عثمان را منكر شد. وي در سال 180 در عبرتا كه روستايي در بخش اسكاف و نزديك نهروان قرار دارد متولد شد و در سال 267 درگذشت[5] وي از راويان و اصحاب امام هادي(علیه السلام) و امام عسكري(علیه السلام) به شمار مي آمده است و در عصر پيش از غيبت صغرا، عهده دار مقام وكالت نيز بوده است.[6] از مأخذهاي متعدد برمي آيد كه نام او در زنجيره اسناد روايات اماميه قرار دارد. وي يكي از نادر كلامياني است كه اكثر كتب حديث شيعه را روايت كرده است.

كشي روايت مي كند كه وي عالمي برجسته و عارف متقي بوده است. برخي از نويسندگان رجال با احترام خاص مي نويسند كه او پنجاه و چهار بار به سفر حج رفت كه بيست بار آن را با پاي پياده مشرف شده است.[7]

پس از شروع عصر غيبت صغرا احمد بن هلال در مقابل سفير اول واكنشي نشان داد و بنا به نامه اي منسوب به امام دوازدهم ابن هلال در زمان نخستين سفير از مهم ترين علماي عراق بود، ولي پس از انتقال سفارت به سفير دوم به مخالفت با وي برخاست[8] و مقداري وجوهات متعلق به امام را كه نزد خود داشت از پرداخت آن به سفير دوم سرباز زد[9] در پي اين امر توقيعي از سوي ناحيه مقدسه بدين مضمون براي وكلاي عراق صادر شد اِحذروا الصوفي المتصّنع يعني از صوفي رياكار بپرهيزيد. دليل اين امر نيز مشخص بود زيرا گفته شد كه او رويّه عابدانه و صوفيانه اي را در پيش گرفته بود و به عنوان نمونه مي توان به 54 سفر حجي اشاره كرد كه بيست سفر آن با پاي پياده بود! ولي از تعبير الصوفي المتصنّع در اين توقيع استفاده مي شود كه اين اعمال از روي تصنّع و ريا بوده است! از اين روي با وجود كميّت بالاي اعمال عبادي اش نتوانست عاقبت نيكي داشته باشد.

ظاهر زاهدانه و صوفيانه احمد بن هلال از يكسو و اين كه بسياري از راويان شيعي در عراق از او روايت شنيده و نقل كرده بودند از سوي ديگر، موجب استبعاد قبول توقيع فوق از سوي شيعيان و حتي وكلاي ناحيه مقدسه بود! از اين رو با مراجعه به نزد قاسم بن علا يكي از برجسته ترين وكلاي اين عصر وي را بر آن داشتند كه مجداً درباره احمد بن هلال از ناحيه مقدسه استفسار نمايد! از اين رو توقيع ديگري بدين مضمون صادر شد.

امر ما درباره ابن هلال رياكار ـ كه رحمت خدا از او دور باد ـ بدان صورت كه مي داني براي تو صادر شده و او كه خداوند گناهش نيامرزد و از لغزشش نگذرد، همواره بودن اذن و رضايت ما دخالت در امر ما مي نمود و استبدادي در رأي داشت و از پرداخت ديون و اموال ما پرهيز داشت و جز طبق هواي نفس و خواسته خودش، به امر ما عمل نمي كرد، كه خداوند بدين سبب او را در جهنم افكند پس ما بر رفتار وي صبر كرديم تا آن كه خداوند با دعاي ما، عمرش را تمام ساخت.[10]

نتیجه :

 در عصر ظهور نيز جريان نفاق از دشمنان سرسخت حق و حق طلبان بوده و دشمني آن ها با اهل بيت ـ به خصوص مهدي(علیه السلام) ـ آن ها را از بارزترين گروه هاي باطل قرار داده است.[11]

هنگامي كه قائم قيام مي كند گروهي از دين و ولايت خارج مي شوند در صورتي كه پنداشته مي شود آنان از پيروان حضرت مي باشند.[12]

پی نوشت ها :

[1].با كاروان حسيني، علي اشاوي، ج1، ص33.

[2] .هفت گفتار عاشورايي مقاله دلايل وقوع حادثه كربلا، دكتر رفيعي، ص80 ـ 79. با اندكي تفسير.

[3] .شخصيت شناسي عاشورا، ص242ـ218 با اندكي تغيير و تلخيص.

[4] .تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي، ج1، ص101.

[5] .تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم(ع)، جاسم حسين ترجمه محمدتقي آيت اللهي، ص163.

[6] .سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه:، ج2، محمدرضا جباري، ص660.

[7] .تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم(ع)، ص163.

[8] .سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه:، محمدرضا جباري، ص662.

[9] .تاريخ سياسي غيبت امام دوازده(ع)، جاسم حسين ترجمه سيد محمد تقي آيت اللهي، ص163.

[10] .سازمان وكالت و نقش آن در عصر ائمه:، ج2، ص663

[11] .فروع حق، رحيم كارگر، ص46.

[12] .همان به نقل الغيبة طوسي، ص273.

 

محمد مهدي صمصامي