مقدمه:
اعتقاد به رجعت يکي از مسائل مهم شيعه است که از جهات مختلف اهميت داشته و از ابتداي ظهور اسلام مطرح بوده و بر آن تأکيد شده است. البته برخي به ضروري بودن آن به ديده ترديد نگريستهاند؛ اما انكار آن را جايز نميدانند. بسياري از علما بر اثبات آن اجماع كردهاند، بزرگاني همچون طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان[1]، شيخ حر عاملي[2]، امين الدين طبرسي[3]، شيخ صدوق[4]، حسن بن سليمان بن خالد حلّي[5]، شيخ مفيد[6]، سيد مرتضي[7]، علامه مجلسي[8]، ابوالحسن شريف[9] و... . برخي نيز رجعت را از ضروريات مذهب بر شمرده اند؛ چنان كه علامه مجلسي[10] و شيخ حر عاملي[11] بر اين باورند. مفهوم لغوی و اصطلاحی رجعت، اقوال و نظرات علما در این زمینه و سیر تاریخی رجعت در اسلام از مباحث مهمی است که نوشتار حاضر بدان پرداخته است.
رجعت در لغت
رجعت، مصدر ثلاثي مجرّد از باب «رَجَعَ، يرجِعُ، رُجُوعاً» است. اين واژه، به بازگشتن و برگشتن اطلاق ميشود[1]. رجعت، به معناي بازگشت به مبدأ است و مبدأ ميتواند محل، حالت، عمل، گفتار يا هر چيزي باشد که حرکت از آن آغاز ميگردد.
فيومي مينويسد: «الرَّجعة بالفتح بمعني الرّجوع؛ رَجعت با فتح، به معناي بازگشت ميباشد».[2]
و رجعت، به معناي يک بار بازگشتن ميباشد؛ «و الرّجعة، المرّة الواحدة».[3]
چنان که زبيدي نيز مينويسد: «الرّجعة، المرّة من الرّجوع؛ رجعت، يک بار بازگشتن ميباشد».[4]
صاحب مجمع البحرين نيز اين معنا را آورده و ميگويد: «و الرّجعة بالفتح هي المرّة في الرّجوع بعد الموت بعد ظهور المهدي (علیه السلام)؛ رجعت، يک بار بازگشتن پس از مرگ در عصر ظهور حضرت مهدي علیه السلام ميباشد».[5]
در قرآن در بعضي از موارد، رجعت در اين معنا استعمال شده است:
{حتّي إذا جاء أحدهم الموت قال ربّ ارجعونِ}[6]؛ زماني که مرگ يکي از آنها فرا رسد، ميگويد: «پروردگارم مرا باز گردان».
در آيات ديگري، کلمه رجعت، به معناي بازگشت روح به بدن بعد از برپايي قيامت به کار رفته است.
آنچه لازم به يادآوري است اينکه؛ کلمات «کرّة» و «إياب» هم به معناي بازگشت ميباشند. ابن منظور «کرّة» را همان رجوع معنا ميکند و ميگويد: «الکَرُّة، الرُّجوعُ».[7]
جوهري نيز «اَبَ» را به همين معنا ميداند و مينويسد؛ «اَبَ، يؤُبُ، إياباً، به معني رَجَعَ (بازگشت) ميباشد.»[8]
رجعت در اصطلاح
رجعت در اصطلاح، با همان معناي لغوي خود، تناسب و هماهنگي نزديک دارد. معناي اصطلاحي رجعت از معناي لغوي آن، گرفته شده است. تفاوت معناي اصطلاحي و لغوي در اين است که رجعت در لغت، عام است و به هر نوع بازگشتي «رجعت» اطلاق میشود؛ اما در اصطلاح به يک بازگشت خاص گفته ميشود. در اين زمينه تعاريف مختلفي نقل شده است که ذيلاً ارائه ميگردد.
در معناي اصطلاحي رجعت سيد مرتضي ميفرمايد:
بدان همانا آنچه كه شيعه دوازده امامي معتقد است، اين است كه خداوند، هنگام ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) گروهي از شيعيان او و گروهي از دشمنان آن حضرت را كه پيشتر مردهاند، برميگرداند تا به ثواب ياري آن حضرت برسند و نيز از دشمنان انتقام گرفته شود… . [8.1]
طبق آنچه از احاديث برداشت ميشود، رجعت، عمومي نيست؛ بلكه مخصوص عدهاي از مؤمنان خالص و كفار معاند است. همچنين سر سلسله رجعتكنندگان، انبيا، امامان معصوم (عليهم السلام) و دشمنان آنان هستند. امام صادق عليه السلام در اين زمينه ميفرمايد:
رجعت، عمومي نيست؛ بلكه اختصاصي است و تنها مؤمنان يا مشركان محض، رجعت ميكنند[8.2]
مرحوم شيخ حرّ عاملي رجعت را چنين تعريف کرده است:
«إعلم، أن الرّجعة هنا هي الحياة بعد الموت قبل القيامة و هو الّذي يتبادر من معناها؛»
بدان رجعت در اين جا، همان زندگي پس از مرگ و قبل از قيامت است و اين، همان معنايي است که از لفظ رجعت به ذهن تبادر ميکند.[9]
اين تعريف، تعريف جامعي نيست؛ زيرا به ويژگي رجعتکنندگان - يعني ايمان محض و کفر محض - اشاره نشده است. ديگر اينکه حاکميت مؤمنان و عذاب کافران را متعرّض نشده است، مهمتر از اين دو، بر بازگشت به اين دنيا پس از مرگ تصريح نشده؛ چون حيات قبل از قيامت به حيات دنيا، منحصر نميشود و حيات عالم برزخ را نيز شامل ميشود.
علّامه رفيعي قزويني مينويسد:
رجعت، يعني رجوع ارواح و نفوس ناطقه مقدّسه حضرت رسالت پناهي و ائمّه طاهرين (علیهم السلام) به بدنهاي عنصري و جسدهاي دنيوي خويش ممکن، بلکه به ضرورت عقل واجب است.[10]
اين تعريف نيز داراي اشکالاتي است:
- ظرف زماني رجعت را بيان نکرده است.
- از جمع همه رجوع کنندگان، تنها به رجعت رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله وسلم) و ائمّه طاهرين (علیهم السلام) اشاره کرده است و عموم انبياء گذشته و امّتها را، چه مؤمن محض و چه کافر محض استثنا کرده است و حال آنکه دليل بر استثنا وجود ندارد که هيچ، بلکه ادلّه رجعت بر عموم دلالت ميکند. گذشته از اين - همانطور که بعدا خواهد آمد ـ ادلّه رجعت، تنها دليل عقلي نيست؛ بلکه رجعت توسّط آيات، روايات و اجماع به اثبات رسيده است.
مرحوم شاهآبادي بعد از ذکر آيات ميگويد:
«إذا عرفت مفاد هذه الآيات الشريفه فنقول انّ الرجعة لا تختص بالعترة بل الرّجعة ايضا للأمّة»[11]؛
وقتي که معناي اين آيات شريفه را دانستي پس ميگوييم: رجعت، اختصاص به عترت ندارد؛ بلکه همه امّت رجعت دارند.
نکته قابل توجّه اينکه؛ مرحوم علامه قزويني به علاقه روح انسان به بدن مادّي دنيوي تأکيد زياد دارد و ميگويد: «از بين رفتن اين علاقه، محال است».
سيّد مرتضي رجعت را چنين تعريف کرده است:
«إعلم انّ الّذي تذهب الشّيعة الاماميه إليه أنّ الله تعالي يعيد عند ظهور الامام الزّمان المهدي علیه السلام قوما ممّن کان قد تقدّم موته من شيعته، ليفوزوا بثواب نصرته و معونته و مشاهدة دولته، و يعيد أيضا قوما من اعدائه لينتقم منهم، فيتلذّوا بما يشاهدون من ظهور الحق وعلوّ کلمة اهله؛»
بدان آنچه شيعه اماميه به آن معتقد است، اين است که خداوند متعال، هنگام ظهور امام زمان (علیه السلام) ، گروهي از شيعيان را که پيش از ظهور او مردهاند، به دنيا باز ميگرداند، تا به پاداش ياري و کمک به او و مشاهده دولت ايشان برسند. نيز گروهي از دشمنان ايشان را باز ميگرداند، تا از آنان انتقام بگيرد. پس آنان از مشاهده آشکار شدن حق و علوّ سخن [پيروزي آيين] پيروان آن، لذّت ميبرند.[12]
اين تعريف، از جامعيت خوبي برخوردار است؛ امّا به ويژگي کفر و ايمانِ خالصِ رجعت کنندگان اشاره نکرده است.
البتّه تعاريف زيادي وجود دارد که در بخش چهارم در ظرف زماني رجعت ذکر خواهد شد.
کاملترين و جامعترين تعريفي که ميتوان بر رجعت ارائه کرد، اين تعريف خواهد بود:
«انَّ الله تبارک و تعالی يُعيدُ عندَ الظُّهورِ الامامِ الزّمان المهدِی المنتظر فئةً منَ الأمواتِ مَن مَحَضَ الايمانَ محضاً و محضَ الکفرَ محضاً بعدَ الموتِ و قبلَ القيامة الی الدّنيا في أبدانِهم هذا العنصريه ليفوزوا منهم بثوابِ نُصرَتِهِ وَ مُشاهدة دولَته أو لِينتَقِمَ منهم و يعذِّبَهم؛»
خداوند متعال، هنگام ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) ، عدّهاي از مردگان ـ که داراي ايمان خالص يا کفر خالص بودهاند ـ را پس از مرگ و پيش از قيامت، با همين بدن عنصري به اين دنيا باز ميگرداند، تا مؤمنان به اجر و پاداش ياري آن حضرت برسند و شاهد عزت و حاکمّيت او بر زمين باشند و کافران، مورد انتقام و عذاب قرار گيرند.
تعريف فوق، برگرفته از آيات و رواياتي است که در بحثهاي آينده خواهد آمد. آنچه در اين کتاب مورد استناد قرار ميگيرد، رجعت به اين معنا ميباشد.
البتّه درباره رجعت، نظريات ديگري نيز وجود دارد، که با تعريفي که کرديم متفاوت است؛ امّا براي اطلاع بيشتر خوانندگان، چند نمونه از آنها بيان ميشود:
عدهاي قائل به رجعت با بدن مثالي ميباشند، نه با بدن عنصري مادّي. براي روشن شدن نظريه آنان، ابتدا سخن مرحوم آيت الله محمد علي شاه آبادي را ميآوريم.
ايشان در رشحات البحار ذيل «کتاب الايمان و الرّجعة» بحث رجعت را مفصلاً مورد تحليل و بررسي قرار داده و در آن ده مقدّمه ذکر ميکند و بعد نتيجه ميگيرد رجعت، با بدن برزخي (مثالي) صورت ميگيرد.
از آنجا که بناي اين نوشته بر اختصار است از ذکر مقدّمات دهگانه صرف نظر کرده و تنها نتيجه مقدّمات را نقل ميکنم.
«إذا عرفت هذه فنقول أن ظهور الأرواح في الملک إنّما هو بأبدانهم البرزخّيه لا بأبدانهم الملکيه و ذلک باقتدار الرّوح علي تکاثف بدنه و الإستمداد و الإستزاده من الهواء و الأثير فهو الدبابة و سر التعبير عنه بالدّابة کما في الاية هو اقتداره علي إظهار نفسه علي اهل الملک بحيث يرونه مع تقييدهم بالملک من غير تجريد لهم کما أن عليّا (علیه السلام) أظهر جسده البرزخية علي ولديه حين حمله مقدم نعشه بنفسه و اظهر الرسول (صلی الله و علیه و آله و سلم) لأبي بکر في مسجد قبا و بدنه الشّريف في قبر المدينة و أظهر الصّادق (علیه السلام) مولانا الباقر (علیه السلام) و بدنه المادي في قبره و قد يتعلّق مشية الروح باظهار يده و کتبه کما راي ظلمة مولانا الحسين (علیه السلام) في الطريق يدا يکتب علي الجدار: اترجوا امة قتلت حسينا شفاعة جده يوم الحساب؟ کما يتعلّق مشيته باعلان صوته في الملک حتي يسمع السامعة المقيدة مثل انه قرء مولانا الحسين (علیه السلام) آية الکهف (أم حسبت أن أصحاب الکهف و الرقيم کانوا من آياتنا عجبا) و قال (علیه السلام) ايضا و (سيعلم الذين ظلموااي منقلب ينقلبون) کما ورد في الأخبار الکثيرة ظهور أشخاص معينة و لا يخفي علي المنصف الخبير فتدبر فيه».[13]؛
بعد از بيان مقدمات سابقه، ميگوييم: ظهور ارواح صاعده در عالم ملک با تعلّق آنها به بدنهاي برزخي است نه ابدان ملکي؛ امّا نسبت به ارواح قوي به واسطه اقتدار روح است بر تکاثف (غليظ شدن) بدن برزخي و استمداد و استزاده از هوا و اثير (جو) و لذا از آنها به دابّة الأرض تعبير شده است، زيرا ميتوانند خود را به اهل عالم اظهار نمايند؛ به نحوي که آنها با حواس مقيّد به مواد ملکي، آنها را مشاهده کنند.
همانطور که علي بن ابي طالب (علیه السلام) بدن مثالي خود را به دو فرزندش امام حسن و امام حسين (علیهم السلام) نماياند، در هنگاميکه حامل مقدم نعش خود بود. [با اين که بدن ملکي آن حضرت در تابوت بود].
هم چنين پيامبر (صلی الله و علیه و اله و سلم)، در مسجد قبا، خود را به ابوبکر نماياند، با اين که بدن شريف آن حضرت در مسجد مدينه مدفون بود. نيز حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) را نماياند و حال اين که بدن مُلکي آن حضرت در قبر بود.
و گاهي اراده روح تعلّق گيرد به اظهار دست برزخي خود، به نحوي که اهل ملک با باصره مقيّد به بصرِ مادّي او را اِبصار کنند؛ همچنانکه قتله حضرت سيد الشهدا (علیه السلام) در يکي از منازل بين کوفه و شام دستي را ديدند که بر ديوار اين جمله را کتابت ميکرد:
آيا اميد دارند جماعتي که حسين را کشتند، شفاعت جدّ او را در روز حساب؟
و گاهي اراده روح تعلّق ميگيرد به اظهار صوتش در عالم ملک، به گونهاي که اهل ملک، صوت او را با سامعه مقيد به سمع ادراک کنند؛ چنانچه حضرت سيد الشهداء (علیه السلام)آيه کهف را قرائت کرد و نيز اين آيه را: {و سيعلم الذين ظلموااي منقلب ينقلبون} البتّه تظاهر ارواح صاعده در عالم ملک به حسب اخبار و روايات، بسيار است و از حد تواتر اجمالي هم گذشته است[14].
امام خميني (رحمة الله علیه) در باب رجعت، نظريه ديگري دارد. ايشان قائل به بازگشت رجعتکنندگان با بدني انشائي، ميباشند؛ که روح تکامل يافته به اراده خداوند، آن را ايجاد ميکند. براي تبيين بيشتر مسأله، عبارات وي را بدون تصرف، ذکر ميکنيم:
و امّا جواب از قضيه رجعت، اين است که آنچه بر ما مسلّم است، اصل رجعت است و اين، ضروري مذهب ماست و همين اندازه بر آن دليل داريم؛ امّا بر مازاد بر اين، که بدني خلق ميشود، يا آن بدن اولي را آورده و ارواح پاک رجعت کنندگان در آن داخل ميشود، دليل نداريم؛ فلذا ممکن است قضيه رجعت به نحو تمثّل مثالي ولو در عالم مُلک صورت بگيرد و رجعت حسينيه هم ممکن است به اين نحو باشد؛ زيرا ما بر اصل رجعت دليل داريم، نه بر کيفيت آن و کيفيت آن، ضروري مذهب ما نيست.
… خلاصه آنچه بر آن، دليل داريم و ضروري است، اصل قضيه رجعت است؛ امّا خصوصيات آن که مثلاً در رجعت حسيني (علیه السلام) بعضي را ميآورند و ميبندند، يا اين که با همان بدني که سرش را بريدند رجعت ميفرمايد، و يا اين که آن بدن شريف، اجزايش را جمع کرده و روح مطهّرش با آن بدن خواهد آمد، اينها خصوصياتي است که بر آنها دليل نداريم و ضروري هم نيستند؛ پس در خصوص رجعت، اگر بگوييم که نفس شريف و مبارک رجعت کنندگان، بدن مُلکي انشا کرده و با آن بدن انشايي مُلکي رجوع مينمايند، هيچ استبعادي ندارد؛ بلکه حتماً قضيه چنين خواهد بود.
آيا… قائل نيستند که حضرت امير (علیه السلام) در يک شب، در زمان واحد در چهل جا حاضر بود؛ در عرش با ملائکه، در خدمت رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) و در همان شب، مهمان حضرت سلمان بود و هم با فاطمه زهرا(علیها السلام) در منزل خود بود. البتّه نه اين است که حضرت با احاطه روحي بود، بلکه با ابدان متعدّد در جاهاي متعدّد حاضر بود و هر يک از ابدان، حقيقتاً بدون اشکال، بدن شريف حضرت بوده است.
البتّه بعد از آن که نفس، قدرت کامله را دارا شد، ممکن است به عون الملک الکريم، هزاران بدن انشا کند و همه آنها بدن حقيقي نفس باشند و نفس با هر يک مشغول کاري باشد، بدون اين که اشتغال به کاري در جايي او را از اشتغال به کار ديگري مشغول کند. البتّه هيچ محال نيست؛ بلکه قضيه چنين است… چنان که اخبار هم ناطق است، حضرت امير در بالاي سر محتضرين از مؤمن و منافق حاضر ميشود. البتّه چه بسيار جنگهايي اتّفاق ميافتد که روزي بيست هزار، پنجاه هزار نفر ميميرند و اکثر آنها در عرض هم در حالت احتضار هستند و اين معني در خصوص بعض ائمّه هدي (علیهم السلام) هم وارد شده است. آيا اين قضيه چگونه است؟ آيا غير از اين است که بگوييم با ابدان منشئه متعدّده حاضر ميشوند؟
و بالجمله، نبايد ما آنها را به خود قياس کنيم،…»[15]
نظريات ديگري نيز در اين باب وجود دارد؛ مانند اينکه منظور از رجعت را همان بازگشت حکومت به ائمّه (علیهم السلام) ميدانند و نه بازگشت افراد. البتّه چنانکه قبلاً ذکر کرديم، منظور از رجعت در اين کتاب، همان بازگشتِ افراد خاص به اين دنيا، با بدن مادّي و عنصري ميباشد و نه غير آن.
سابقه تاريخي رجعت در اسلام
پيشينه اين بحث، به اديان قبل از اسلام برميگردد که در امّتهاي پيشين به سطح وسيع اتّفاق افتاده است، و به دليل مفصل بودن آن، در بخش بعدي بيان خواهد شد؛ امّا به يقين، عقيده به رجعت يکي از مسائل مهم اعتقادي شيعه است که از جهات مختلف اهميت داشته و از ابتداي ظهور اسلام، بر آن تأکيد شده است. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) آن را براي مردم در مواقع مختلف و زمانهاي متعدد بيان کردهاند.
الف) رجعت در زمان پيامبر (صلی الله علیه و اله و سلم)
سلمان در روايتي مفصّل چنين نقل ميکند:
روزي به محضر رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) مشرّف شدم. حضرت نگاهي به من کرد و فرمود: «سلمان! خداوند هيچ نبي و رسولي را برنگزيده، مگر اين که براي او دوازده نقيب قرار داده است.» عرض کردم: «اين را از علماي اهل کتاب هم شنيدهام.» فرمود: «آيا ميداني نقباي دوازدهگانهاي که خداوند براي امامت بعد از من برگزيده است، کيست؟» عرض کردم: «يا رسول الله! نميدانم.» سپس رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) همه امامان اهل بيت (علیهم السلام) را با اسامي، القاب و اوصافشان معرّفي کرد. بعد از معرّفي آنها، آتش عشق و علاقه آنان در دلم شعله ور شد؛ ولي از اين که در زمان امامت آنها زنده نيستم تا محضر آنها را درک کنم، به شدّت گريه کردم. رسول گرامي اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) براي تسلّي خاطر من فرمود: «اي سلمان! تو و امثال تو که با شناخت کامل و صحيح، آنها را به ولايت و رهبري خود برگزيدهاند، آنها را درک و ملاقات خواهيد کرد».
سلمان ميگويد: با اين بشارت رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) خدا را شکر کرده، عرض کردم: «آيا تا زمان آنها زنده ميمانم؟» فرمود: سلمان! اين آيه را بخوان: هنگامي که نخستين وعده [زمان رجعت] فرا رسد، بندگان جنگجو و قدرتمندي را بر شما برانگيزيم، تا شما را خانه به خانه جست و جو کنند و اين وعده الهي قطعي است. سپس پيروزي بر آنها را براي شما برميگردانيم و به واسطه اموال و فرزندان، شما را کمک و ياري کرده، بيشترين نيرو و امکانات را براي شما قرار خواهيم داد». قسمتي از اين روايت در بخش پنجم، فصل اول: رجعت پيامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) خواهد آمد.
حديث ديگري از امام صادق (علیه السلام) از پيامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) نقل شده است:
در حالي که امير المؤمنين (علیه السلام) سر خود را روي مقداري ريگ انباشته گذاشته و در مسجد خوابيده بود، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) آنجا آمد. سپس او را با پاي خود حرکت داد (او را بيدار کرد) و فرمود: «برخيزاي جنبنده الهي!» مردي از ياران حضرت عرض کرد: «اي رسول خدا! آيا ما حق داريم يکديگر را بهچنين اسمي بناميم؟» پيامبر فرمود: «نه اين نام، مخصوص او است و اوست دابة الأرض که خداوند در قرآن فرموده: زماني که علايم قيامت و عذاب ظاهر شود، ما جنبندهاي را از زمين براي آنها خارج ميکنيم».
سپس فرمود: «اي علي! در آخر الزّمان، خداوند تو را در بهترين صورت زنده ميکند و وسيلهاي در دست تو است که دشمنان را با آن علامت مينهي».
ب) رجعت در زمان امير المؤمنين (علیه السلام) وساير ائمّه (علیهم السلام)
اکنون به چند روايت که مسأله رجعت در زمان حضرت علي (علیه السلام) را اثبات ميکند، ميپردازيم.
ابان بن ابي عياش ميگويد:
ابوطفيل را در منزلش ملاقات کردم. او درباره رجعت، احاديث زيادي را از سلمان، مقداد، ابي بن کعب و عدّهاي از اهل بدر نقل کرد. سپس گفت: اين احاديث را در کوفه به محضر امير مؤمنان (علیه السلام) عرضه کردم؛ حضرت فرمود: «رجعت، علم خاص و ويژهاي است که بيشتر مردم، قدرت درک و تحمّل آن را ندارند.» سپس تمام احاديث آنها را تصديق کرده و روايات زياد ديگري را هم برايم بيان و به طور کامل شرح و تفسير کرد؛ به گونهاي که يقينم به رجعت، بيشتر از يقينم به معاد شد… سپس رو به من کرد و فرمود: «همانا امر ما [فهم و درک معارف ما] سخت و دشوار است که [به آن] اقرار نخواهد کرد مگر سه گروه؛ ملک مقرّب، نبي مرسل و مؤمن نجيبي که خداوند قلبش را با ايمان آزموده باشد. اي ابوطفيل! مردم بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در اثر کنار گذاشتن ما اهل بيت، به گمراهي و ناداني برگشتند؛ مگر کساني که خداوند، آنها را به وسيله ما اهل بيت حفظ کرده است.»[16]
اين روايت، ضمن بيان حقّانيت رجعت، شرايط فهم و درک معارف الهي را هم بيان ميکند که هر قدر قلب مؤمن آماده باشد، بهتر ميتواند از معارف ديني استفاده کند و کساني هم که ظرفيت شنيدن اين گونه معارف را نداشته باشند، به شدّت آن را انکار کرده و معتقدان به رجعت را واجب القتل ميدانند.
نيز آن حضرت با منکران رجعت با دلايل قوي برخورد ميکرد؛ مانند برخوردي که با ابن کواء از منکران رجعت داشت.
اصبغ بن نباته ميگويد:
عبد الله بن ابي بکر يشکري در محضر امير مؤمنان (علیه السلام) بلند شد و عرض کرد: «اي امير المؤمنين! همانا عدّهاي از شيعيان شما گمان ميکنند بعد از مرگ، به دنيا بازميگردند.» حضرت فرمود: «بلي! آنچه را شنيدهاي بدون کم و زياد بگو! به آنها چه گفتي؟» عرض کرد: «گفتم: به هيچ چيزي از اين گفتههاي شما ايمان نميآورم.» حضرت فرمود: «واي بر تو! اين، انکار آيات قرآن است. همانا خداوند، عدّهاي را به گناهانشان مبتلا کرد و آنان، پيش از اجل معينشان از دنيا رفته و سپس به دنيا بازگشتند تا اين که رزق و روزیشان را از دنيا استفاده کرده و بعد از اجلهاي معين، براي بار دوّم از دنيا بروند».
اصبغ بن نباته ميگويد: اين سخنان حضرت، براي ابن الکواء خيلي سنگين آمد و نه تنها هدايت نشد؛ بلکه به لجاجت و گمراهي او افزوده شد. حضرت فرمود: «واي بر تو! آيا نميداني خداوند در کتابش فرموده است حضرت موسي (علیه السلام) از ميان قومش، هفتاد نفر را براي ميقات ما برگزيد، تا اين که به کوه طور آمده، شاهد سخن گفتن خداوند با او باشند و ميان بني اسرائيل شهادت دهند که خداوند با او سخن گفت؛ ولي اينها بعد از مشاهده آيات الهي و شنيدن سخنان خداوند، گفتند: «اي موسي! ما ايمان نميآوريم، مگر اين که خداوند را به صورت آشکاري با چشممان ببينيم![در اثر اين درخواست غير عاقلانه، مورد خشم و غضب الهي قرار گرفته و همه آنان با صاعقه نابود شدند. خداوند، اين حادثه را اين گونه براي آنان بيان ميکند: ] پس صاعقهاي سوزان بر شما فرود آمد و جانهاي شما را گرفت؛ در حالي که با چشم خود تماشا ميکرديد. سپس شما را بعد از مرگتان حيات بخشيديم؛ شايد شکرگزار باشيد.» آيا نميبيني ابن الکواء! همه اينها بعد از مرگ، به خانههاي خود برگشتند» سپس به آيههاي 243 و 259 بقره، براي زنده شدن مردگان و برگشتن آنان به دنيا استدلال کرد و در پايان فرمود: «ابن الکواء! در قدرت خداوند شک نکن».[17]
عصر امام مجتبي (علیه السلام) تا پايان عصر امام سجّاد (علیه السلام)، از سياهترين ادوار تاريخ اسلام به شمار ميآيد؛ چرا که تسلّط ابناي طلقاي مکّه (بني اميه) بر مقدّرات سياسي و اجتماعي جامعه و موضع گيريهاي آنان برضدّ معارف ديني، براي بيرون کردن قرآن و عترت از صحنه و به ميدان آمدن محدّثان ساختگي و…. باعث شد مردم از خاندان وحي فاصله بگيرند. فقط به بخشي از احکام اسلام توجّه ميشد که بتواند جنايات خلفا را توجيه کند؛ همانند نماز جمعه، عيدين، جمع آوري زکات و… اصحاب رسول خدا به سبب از بين رفتن احکام الهي گريه ميکردند. مسأله رجعت مثل بقيه معارف ديني مردم مطرح نبوده است، به جز شب عاشورا که امام حسين (علیه السلام) براي دلجويي اصحاب خود به نقل از جدش رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) مسأله رجعت را بيان کرد و آنها را به رجعت خود و اصحاب خود و همچنين رجعت دشمنان خدا بشارت داد.[18]
فقط در پايان عصر امام سجّاد (علیه السلام) بعضي از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) در جلسات خصوصي، خدمت امام سجّاد (علیه السلام) تشکيل جلسه ميدادند و روايت رجعت را سؤال ميکردند. امام (علیه السلام) صحّت آن را تأييد کرده و بر تحقّق آن اصرار ميورزيد. امّا در عصر امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (علیهما السلام) بر اثر درگيريهاي امويان و عبّاسيان، زمينه مساعد براي جهان اسلام به وجود آمد. اين دوره، از دورههاي بالندگي فرهنگي و ديني مسلمانان به شمار ميآيد. امروز هر چه داريم، از اين دو امام همام (علیهماالسلام) داريم.
از عصر امام هفتم تا عصر غيبت امام دوازدهم (علیه السلام) زمان، متفاوت بوده است. خلفاي عبّاسي گاهي سخت گيريهايي را نسبت به ائمّه (علیهم السلام) اعمال ميکردند. اختناق خلفا، زمينه فعاليت علمي و فکري را به کلّي منتفي کرد؛ امّا بعد از غيبت کبرا، علماي شيعه با نوشتن کتاب و با استفاده از آيات و روايات، عقيده به رجعت را براي مردم بيان کردند؛ به طوري که عقيده به رجعت ملازم با ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) ، ميان شيعيان به وضوح و روشني مطرح شده است.
نتیجه:
بر اساس مباحث مطرح شده اعتقاد به رجعت از ابتدای ظهور اسلام مورد تأکید بوده و پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین(علیهم السلام) در مواقع مختلف به تبیین مسئله رجعت پرداخته و برآن تأکید کرده و بر تحقق آن در عصر ظهور امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اصرار ورزیده اند. علمای شیعه نیز با استناد و استدلال به آیات و روایات در باره رجعت به نوشتن کتابهای مختلف در این زمینه پرداخته اند.
پینوشتها:
[1]. معجم مقاييس اللغه، ماده رجع.
[2]. المصباح المنير، ماده رجع.
[3]. كتاب العين، ج1، ص 225.
[4]. تاج العروس، ج11، ص156.
[5]. مجمع البحرين، ج4، ص 334.
[6].سوره مؤمنون: 99.
[7]. لسان العرب، ج 5، ص 135.
[8]. الصّحاح، ج 1، ص 89.
[8.1]. اعلم انّ الّذي تذهب إليه الشيعة الامامية أنّ الله يعيد عند ظهور الامام المهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قوماً ممن كان قد تقدّم موتهم من شيعته ليفوزوا بثواب نصرته و يعيد أيضاً قوماً من أعدائه لينتقِم مِنْهم ... (سيد مرتضي، رسائل الشريف، ج1، ص 125؛ سفينة البحار، ج3 ، ص315) ؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج53، ص138، محمدبن حسن حرّ عاملي، الايقاظ من الهجعة بالبرهان علي الرجعه، باب ثاني، نقل از سيد مرتضي، ص58.
[8.2] . محمدباقر مجلسي ، بحارالانوار، ج53، ص39.
[9]. الإيقاظ، ص 61.
[10]. رجعت و معراج، ص30.
[11]. رشحات البحار الأنوار، ص18.
[12]. جوابات المسائل الرازية، رسائل المرتضی، ج1، ص125.
[13]. رشحات البحار، ص41.
[14]. البتّه، کتابت دست و قرائت قرآن توسط سر امام حسين (علیه السلام) ، فقط در برخی کتب تاريخی وارد شده است.
[15]. تقريرات فلسفه امام خمينی; ، ج3، ص 197- 199.
[16]. بحار الأنوار، ج53، ص 68
[17]. بحار الأنوار، ج53، ص73.
[18]. همان، ج 45، ص 80.