logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
تقريب اديان از منظر انتظار

مقدمه :
اين ايده و آرزو كه روزي عالم زير نظر حكومت واحدي قرار گيرد و در سرتاسر عالم عدل و داد برقرار شود و هر كسي در هر جاي جهان به حقوق حقه خود برسد، از دير زمان مورد توجه اديان مختلف (ابراهيمي و غير ابراهيمي) بوده است.
اعتقاد به موعود تنها نشانگر يك باور اسلامي (با رنگ خاص ديني) نيست، بلكه افزون بر آن عنواني است كه خواسته ها و آرزوهاي همه انسان ها با كيش ها و مذاهب گوناگون و همچنين بازده الهام فطري مردم است كه با همه اختلاف هايشان در عقيده و مذهب، دريافته اند كه براي انسانيت در روي زمين روز موعودي خواهد بود كه با فرا رسيدن آن، هدف نهايي و مقصد بزرگ رسالت هاي آسماني تحقق مي يابد و مسير آن (كه در طول تاريخ پر از فراز و نشيب و پرتگاه بوده) به دنبال رنجي بسيار، همواري و استواري لازم را مي يابد. انتظاري اين چنين تنها در درون كساني كه با پذيرش اديان، جهان غيبت را پذيرفته اند راه نيافته، بلكه به ديگران نيز سرايت كرده است؛ تا آنجا كه مي توان انعكاس چنين باوري را در مكتب هايي كه جهت گيري اعتقاديشان، با سرسختي تمام، وجود غيب و موجودات غيبي را نفي مي كند، ديد. براي مثال، در ماترياليسم ديالكتيك كه تاريخ را بر اساس تضاد ها تفسير مي كند، روزي مطرح است كه تمامي تضادها از ميان مي رود و سازش و آشتي حكمفرما مي گردد.
در ميان دانشمندان، زنو، فيلسوف شهير يونان كه در حدود 350 سال قبل از ميلاد مسيح زندگي مي كرده، آرزوي حكومت واحد جهاني را داشته و مي گويد: بايد تمام افراد دنيا از قانون واحد پيروي كنند تا بتوانند سعادت خود را تأمين نمايند.
انيشتاين دانشمند و رياضيدان بزرگ و معروف در كتاب مفهوم نسبيت مي گويد: ملل جهان از هر نژاد و رنگي كه باشد مي توانند و بايد زير يك پرچم واحد بشريت در صلح و صفا و برابري و برادري زندگي كنند. 
در اين نوشتار سعي شده است با بيان ويژگي ها و صفات موعود و بيان مشتركات، قدمي در جهت فراهم شدن زمينه تقريب بين اديان و مذاهب مختلف (ابراهيمي و غير ابراهيمي) برداشته و راهكاري در اين زمينه ارائه گردد.
به اميد آن روز كه دست ظالمين كوتاه و مستضعفان و مؤمنان وارث زمين گردند؛ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ .[1]
لازم است قبل از ورود به بحث واژه ها و اصطلاحات تقريب ، اديان ، انتظار بطور اجمال مورد بررسي قرار گيرند.
واژه اول: تقريب
در لغت: به معناي نزديك كردن، نزديك گردانيدن و نزديك بودن مي آيد.
تقريب يعني طرفين همديگر را بشناسند و تا طرفين شناختي از يكديگر نداشته باشند وحدت و تقريب در حد شعار باقي مي ماند و هنگامي كه طرفين يكديگر را شناختند مقدمه تقريب فراهم مي شود. در اين نشست ها گروه ها همديگر را مي شناسند كه قروني از هم جدا بودند.[2]
هدف از تقريب: در 2 جمله كوتاه خلاصه مي شود.
1. دعوت به شناخت اديان از يكديگر؛ تا قدر مشتركات روشن گردد.
2. ايجاد تفاهم ميان فرق مختلف و عرضه انديشه از طريق دليل و برهان، با حفظ حرمت دگرانديشان.
از كلمه تقريب اين مطلب بدست مي آيد كه هدف از تقريب ذوب كردن عقايد فرق نيست بلكه نزديك كردن ديدگاه ها و رسيدن به نقاط مشترك و نهايتاً وحدت اجتماعي را دربرخواهد داشت.
واژه دوم: اديان
قبل از توضيح اصطلاح اديان، توضيح مختصري درباره دين كه ريشه آن مي باشد: دين در لغت به معاني مختلفي نظير جزاء، اطاعت، مكافات، انقياد، رسم و عادت، حساب رسي و تدبير امور، چيرگي و برتري طريقه و آيين آمده است.[3]
اما در مورد معناي اصطلاحي دين بايد گفت كه در ميان متفكران و انديشمندان، يك معناي جامع و كامل كه دربارة آن اتفاق باشد، وجود ندارد؛ البته اين بدان معنا نيست كه نتوانيم تعريفي را ارائه دهيم؛ لذا از ميان تعاريف متعدد انديشمندان و حكماي مسلمان، يك تعريف را ارائه مي دهيم و آن عبارت است از:
مجموع عقايد، اختلاف و قوانين و مقرراتي است كه براي اداره فرد و جامعة انساني و پرورش انسان ها از طريق وحي و عقل در اختيار آنان قرار دارد .[4]
در اينجا سوالي متبادر به ذهن مي شود كه آيا واژه اديان صحيح است يا خير و اصولاً ديدگاه اسلام در اين باره چيست؟
اولاً: در قرآن كريم واژه اديان به كار نرفته است. آن چه در قرآن آمده واژه دين است مثل آياتي نظير آيه 4 سوره حمد، آيه 11 سوره زمر، آيه 6 سوره كافرون. در همه اين موارد دين در واژه خود به كار رفته است. كلمه دين در قرآن بيش از 90 بار تكرار شده است.
ثانياً: امروزه واژه اديان در محاورات علمي بسيار مورد استفاده قرار مي گيرد.
بنابراين خواستند بگويند اگرچه اين واژه در قرآن به صورت مفرد استعمال شده، ولي اين امر براي پيروان قرآن، تكليفي را ايجاد نمي كند كه از جمع اين واژه پرهيز كنند چون قرآن كريم به تعدد اديان به نحوي اشاره كرده، مثلا در سوره كافرون لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ [5] و يا تعبير اديان در برخي روايات ما هم وارد شده است.[6]
با مطالعه آثاري درباره اديان، به تقسيماتي بر مي خوريم كه بصورت اجمال اشاره مي كنيم.
1. تقسيم اديان به ابتدايي و پيشرفته و يا اديان مرده و زنده؛
2. تقسيم بر اساس الهي و غير الهي و يا وحياني و غير وحياني، توحيدي و غير توحيدي.
3. تقسيم اديان بر اساس شخصيت ها مثل اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي
4. تقسيم اديان بر اساس مناطق مختلف جغرافيايي اديان شرقي و غرب
5. تقسيم اديان به مقدس و غير مقدس
6. تقسيم اديان بر اساس نژاد مثل سامي و غير سامي، آريايي و غير آريايي
اما بهترين تقسيم كه در اين باره مي توان ارائه كرد تقسيم اديان به ابراهيمي و غير ابراهيمي است. اديان ابراهيمي شامل يهوديت، مسيحيت و اسلام و فرقه هاي دروني آن ها و اديان غير ابراهيمي شامل ساير اديان مي باشند.
واژه سوم: انتظار
انتظار، حالتي دروني است كه نگراني، اضطراب، بي قراري و در عين حال شور و هيجان و اميدواري را با خود به همراه دارد. به دنبال اين حس، اخلاق و رفتار و ظاهر فرد تغيير مي كند.
بشر در زندگي فردي و اجتماعي مرهون انتظار است و اگر از انتظار بيرون آيد و اميدي به آينده نداشته باشد، زندگي برايش مفهومي نخواهد داشت و بي هدف و بي مقصد مي شود، انتظار، علت حركت و تحرك بخش است، البته آن چه مورد انتظار است، هرچه مقدس تر و عالي تر باشد، انتظارش ارزنده تر و مقدس تر خواهد بود.
براي انتظار، معاني گوناگوني گفته اند ولي با دقت و تأمل در اين كلمه مي توان به حقيقت معناي آن پي برد و آن معنا چشم به راه بودن است و اين چشم به راهي به تناسب بستر و زمينه آن ارزش پيدا مي كند و داراي آثار و پيامد هايي مبارك خواهد بود.
امّا فلسفه انتظار بطور اجمال اين است كه اديان مختلف ابراهيمي و غير ابراهيمي منتظرند كه سراسر گيتي را عدل و علم و ايمان و برابري و برادري فرا گيرد و آن موعود كه وعدة ظهور او داده شده ظاهر شود. امت واحد، حكومت واحد، قانون واحد و نظام واحد، تمام افراد بشر را متّحد، هم صدا، هم قدم و به هم پيوسته سازد.
اين همان فسلفه اي است كه در اديان گذشته نيز مايه اميدواري پيروان آن ها و مشوّق آنان به استقامت و پايداري بوده است. به اين معنا كه از سنن و نواميس ثابتي است كه همه اديان مختلف، در بقاي خود از آن مايه گرفته و همه در انتظار آينده اي عالي تر و بهتر بوده اند.
بررسي ديدگاه ها
1. ديدگاه اديان ابراهيمي
1 ـ1. موعود يهود ماشيح 
واژه ماشيح [7] كلمه عبري و معادل واژه فارسي مسيحا است.
ماشيح به معناي مسح شده يا تدهين شده به روغن مقدس مي باشد و معرّب آن مسيح است. اين واژه ابتدا لقب پادشاهان قديم بني اسرائيل بوده ولي در زمان هاي بعد به كاهنان بزرگ و حتي به برخي پادشاهان غير بني اسرائيلي نظير كورش نيز اطلاق شده است. چون معتقد بودند او را خدا برگزيد و مسح كرد تا نقش رهاننده بني اسرائيل را بر عهده گيرد. آنچه مسلم است ، واژه ماشيح ابتدا كاركرد موعودي يا منجي گرايي نداشت ولي به تدريج اين واژه از اختصاص شاهان بني اسرائيل بيرون آمده و در نهايت به يك واژه آرماني براي بني اسرائيل تبديل شده است. بر اساس متون مقدس يهود، نخستين بار اين واژه به طالوت اطلاق شده است. زماني بني اسرائيل در اوج بدبختي و فلاكت به سر مي بردند؛ لذا براي رهايي از گرفتاري ها و مصائب به خدمت سموئيل نبي رسيدند و از او خواستند حاكمي را بر آن ها منصوب كند تا آن ها را از اين وضعيت اسفناك نجات دهد سموئيل نبي، طالوت را تدهين كرد و لفظ ماشيح براي اولين بار بر او اطلاق شد.[8]
پيامد موعود باوري در يهود
1. اميد به تحقق وعدة الهي: آنچه يهود را در تمامي فراز و نشيب هاي تاريخي و جنگ و گريزها و اسارت ها سر پا نگاه داشت، اميد به نجات توسط ماشيح بود. اين فكر در سخت­ترين شرايط نيز از آنها جدا نشد و با تمام وجود به آن دل بستند و لذا عمل شرعي خود را انجام مي­دادند.
2. صبر و آرامش در برابر مشكلات: اگر اين ويژگي نبود، دوام و قرار در نجات شان ميسر نمي شد.
3. ايجاد نشاط: آنچه مي تواند زندگي بشر را از خطر نااميدي برهاند و بدان اميد بخشد موعود باوري است؛ زيرا اين باور، انرژي متراكمي را براي ثبات، نشاط و شادابي زندگي آينده مي­آفريند.
4. وحدت قومي: يكي از ثمرات موعود باوري در يهود؛ حفظ قوميت از دوگانگي بود و ماشيح اين عامل را ايجاد مي كرد.
5. تن دادن به شريعت و رفتار شرعي: يهود در دوران اسارت، اعمال شرعي را به موعود گره زدند و به اين اعتقاد رسيدند كه پاي بندي به شريعت، در ظهور موعود ماشيح تأثير دارد.[9]
ويژگي هاي ماشيح
1. خاكي بودن (بشر): ماشيح انساني معمولي است؛ به عبارت ديگر، ماشيح از نظر فيزيكي و جسماني، انساني خاكي و از اولاد بشر است كه به صورت عادي متولد مي شود.[10]
2. ماشيح از نسل داود است: او نهالي است كه از تنة درخت نسل يعقوب بيرون آمده است.[11]
3. قدرت او كيهاني است: يعني قدرتش فراكيهاني نيست و نمي خواهد با اعمال خارق العاده كاري انجام دهد، بلكه بناست به طور طبيعي رفتار كند و از امور ماورايي بهره نگيرد و با اين حال، شخص مقدسي است.
4. زاده بيت لحم است: يعني از ميان خودشان و در مركز يهوديت قرار دارد و يهودي زاده است.
كاركرد انديشه ماشيح در يهوديت
1. تشكيل حكومت و استقلال سياسي
2. داوري نهايي بين همه اقوام و سهل گيري بر بني اسرائيل[12]
3. نابودي امت هاي مشرك
4. اعطاي قدرت جهاني به بني اسرائيل
5. زنده كردن مردگان
وضعيت جهان در عصر ماشيح
جهان در عصر ظهور ماشيح به بهترين وجه توصيف شده است. به گوشه اي از توصيف دوران ظهور ماشيح اشاره مي كنيم.
او خود جهان را به نور خويش روشن خواهد كرد چنان كه مكتوب است، بار ديگر آفتاب در روز نور تو، نخواهد بود. و ماه با درخشندگي براي تو، نخواهد تابيد، زيرا كه يهود نور جاوداني تو و خداي تو، خواهد بود. [13]
گريه و شيون و زاري در جهان نخواهد بود و آواز گريه و فغان، صداي ناله و فرياد ديگر در آن شنيده نخواهد شد. [14]
خداوند تمامي حيوانات و خزندگان را فراخوانده و با آن ها و با تمام بني اسرائيل عهد خواهد بست؛ چنان كه گفته شده است: در آن روز به جهت ايشان با حيوانات صحرا و پرندگان آسمان و خزندگان زمين عهد بسته و كمان و شمشير و جنگ را از زمين خواهم شكست و ايشان را به امنيّت خواهم خوابانيد. [15]
عقيده به منجي و موعود كه در متن دين يهود آمده است در ميان رهبران عصر حاضر اين دين نيز وجود دارد سخن مهندس آوايي نمايندة انجمن كليميان ايران در اين مورد در خور توجه است كه توسط هارامبام (ابن ميمون) مطرح شده، مربوط به بحث آرمان شهر و مژده تشكيل حكومت آرماني است: در اصول سيزده گانه ايمان يهود، بعد از توحيد، نبوت حضرت موسي عليه اسلام و ... در بند دوازدهم جمله اي مختص ماشيح آمده، به اين مضمون كه:
من با ايمان كامل اعتقاد دارم به آمدن و ظهور ماشيح و هرچند كه او تأخير كند، با اين حال، هر روز منتظر ظهور او خواهم بود، تا بيايد. [16]
طبق نظر هارامبام هر فرد يهودي كه اين اصل را قبول نداشته باشد، منكر سخنان حضرت موسي7 و ديگر انبياي بني اسرائيل است. يهوديان نيز بر اساس اين اصل، به ظهور ماشيح يا منجي موعود و تشكيل حكومت واحد جهاني معتقدند.[17]
1 ـ 2. موعود مسيحيت عيسي(علیه السلام) 
مصداق موعود مسيحيان بر خلاف منجي يهودي است زيرا مصداق موعود آن ها عيسي بن مريم(علیه السلام) است و در اين جهت موعود مسيحي ها مانند مسلمانان است كه لقب اش، نسبش همه معين و مشخص است.
در عهد جديد با دو چهره اساسي موعود روبه رو هستيم:[18]
چهرة اول) موعود يهودي ـ مسيحي كه پيشينة يهودي دارد و هم يهوديان و هم مسيحيان آن را قبول دارند.
چهرة دوم) موعود مسيحي كه فقط مسيحيان آن را قبول دارند.[19]
لازم به ذكر است مسيحيت ،تنها ديني است كه از دل دين ديگري (يهود) بيرون آمد. اين ويژگي ممتاز مسيحيت است. مسيحيت يك مذهب از مذاهب مختلف يهود است، ولي بنابه دلايلي آن را جدا و دين مستقل مي­دانيم. پس مي توان گفت:
الف. مسيحيان به لحاظ تاريخي با يهوديت مشترك هستند؛ يعني پيشينه تاريخ يهوديت و مسيحيت يكي است و بزرگان تاريخي يهوديت همان بزرگان مسيحيت هستند.
ب. آنها باورهاي مشترك دارند؛ هر چه يهوديت معتقد است، مسيحيت هم اعتقاد دارد.[20]
موعود مسيحي
اين نگاه مختص به مسيحيت است و ربطي به يهوديت ندارد از اين موعود به بازگشت دوباره عيسي به جهان تفسير شده است. بر اساس اين باور، ماشيح كه همان عيسي7 است پس از آنكه بر صليب شد دوباره به جهان بازخواهد گشت.
اهداف و ثمرات بازگشت مسيح
1. پذيرش ايمان داران: يعني عيسي مسيح وقتي ظهور مي كند، همانند گذشته، همه مؤمنان دور او جمع مي شوند.[21]
2. بازگشت دوباره عيسي مسيح7 براي دادرسي و دادن پاداش:
در انجيل آمده است:
زيرا من با فرشتگان خود در شكوه جلال پدرم خواهم آمد و هر كس را از روي اعمالش داوري خواهم كرد .[22]
3. آزاد ساختن و بركت دادن: در روميان آمده: زمين از تباهي آزاد خواهدشد با آمدن مسيح... [23]و در اشعيا نيز آمده است: زمين و درختان پر بركت و سر سبز مي­شوند... [24]
4. برقراري ملكوت: وقتي عيسي مي آيد، ملكوت خدا را بر قرار مي­كند؛ مراد از آن حكومتي است كه نماياننده جلال و جبروت خداوند باشد. در ساية چنين حكومتي تعاليم خداوند توسط عيسي7 در زمين عملي گردد. ملكوت خداوند همان حكومتي است كه خداوند به داوود وعده داده بود.[25]
5. نجات بني اسرائيل
6. داوري ميان همه امت­ها
1ـ3. موعود در اسلام
دين اسلام ديني است كه مطابق نيازهاي بشر به روز بوده و هر روز دريچه اي جديد به روي انسان گشوده است؛ هيچ گاه در بستر زمان رنگ كهنگي به خود نگرفته و همواره بشر وامانده و سرگردان را راهنما بوده و هست. و از جهت جهاني بودن نيز ميان اديان، پس از مسيحيت، مقام دوم را دارد.
از جمله باورهاي قطعي و حتمي مسلمين، آمدن منجي و موعود است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد بعد از اينكه زمين را فساد و تباهي دربرگرفته باشد.
مهدي (علیه السلام)منجي موعود
مسلمين (شيعه و اهل سنت) معتقدند به اين كه مهدي موعود(علیه السلام) از نسل پيامبر(صلی الله ) و از فرزندان زهراي اطهر(سلام الله ) است و اين كه، زمين را از عدل و داد پر مي كند، پس از آن كه از جور و ستم پر شده باشد،و اين كه عيسي مسيح از آسمان نازل شده و در پشت سر آن حضرت نماز مي خواند، و مردم جهان در عصر آن حضرت در رفاه زندگي مي كنند.
بشارات موعود در اسلام
1. از منظر آيات قرآن
علامه مجلسي; قريب به 77 آيه در رابطه با بشارت مهدي(علیه السلام) جمع آوري نموده است.[26]
در اين جا به يك نمونه از آن اشاره مي گردد:إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنْ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ .[27]
اگر بخواهيم، از آسمان نشانه اي نازل مي كنيم كه در برابر آن گردن خم نموده و خاضع گردند .
امام صادق(علیه السلام) مي فرمايد: همانا قائم قيام نمي كند مگر آنكه منادي از آسمان ندا كند كه اهل مشرق و مغرب آن را بشنوند، اين آيه دربارة همان واقعه نازل شده است .[28]
2. از منظر روايات
پيامبر خدا(صلی الله علیه و آله) مي فرمايد: لو لم يبق من الدنيا الا يوماً لطوّل الله ذلك اليوم حتي يلي [29]
اگر از عمر دنيا يك روز بيشتر نمانده باشد، خداوند حتماً اين روز را طولاني نموده تا او ظهور كند.
باز پيامبراكرم (صلی الله) در حديث ديگر مي فرمايد: لو لم يبق من الدّهر الا يوماً لبعث الله رجلاً من اهل بيتي يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً ؛[30]
اگر از عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، حتماً خداوند در آن روز مردي از اهل بيت من برانگيزد؛ او زمين را از عدل و داد پرخواهد كرد، همان طور كه از ستم پر شده باشد .
وضعيت اجتماعي عصر ظهور
امام صادق(علیه السلام) در بيان وضعيت اجتماعي عصر ظهور خطاب به يكي از اصحاب خود فرمودند: هنگامي كه ببيني ظلم و ستم فراگير شده، قرآن فراموش گشته و از روي هوي و هوس تفسير گرديده، اهل باطل بر اهل حق پيشي گرفته، افراد با ايمان سكوت اختيار كرده، پيوند خويشاوندي بريده شده، مراقب خويش باش و از خدا نجات و رهايي از اين وضع ناهنجار را بخواه! [31]
علايم حتميه ظهور
1. صيحه آسماني
براساس روايات وارده، پيش از ظهور امام زمان4 بانگ بسيار مهيبي از آسمان شنيده مي شود كه آن حضرت را به اسم و نسب به همگان معرفي مي كند و به مردم توصيه مي كند كه با امام بيعت كنند تا هدايت يابند؛ و خرج المهدي و علي رأسه غمامة فيها منادٍ ينادي هذا هو المهدي، خليفة الله، فاتبعوه. [32]
2. خروج سفياني
سفياني طبق برخي روايات، مردي اموي و از فرزندان و نسل ابوسفيان است و دشمني ويژه اي با اهل بيت پيامبر(صلی الله ) دارد.
3. خسف بيداء
سفياني، لشكري را براي جنگ با امام عصر(علیه السلام) به طرف مكه مي فرستد. هنگامي كه اين سپاه به منطقه بيدا ـ منطقه اي بين مكه و مدينه ـ مي رسد به صورتي خارق العاده در زمين فرو مي رود. خسف يعني (فرو رفتن).
4. قيام يماني
يماني انساني وارسته و مؤمن از سرزمين يمن است كه عليه كجي ها و انحرافات قيام خواهد نمود. اين قيام، قبل از ظهور حضرت اتفاق خواهد افتاد.[33]
5. شهادت نفس زكيه
يكي از بندگان خوب خدا به نام نفس زكيه، قبل از ظهور مهدي موعود (علیه السلام) به دست دشمنان آن حضرت به شهادت مي رسد. اين شهادت 15 شب قبل از قيام حضرت اتفاق مي افتد.[34]
وجه اشتراك اديان ابراهيمي
پيروان اديان سه گانه ابراهيمي، بر پيروزي ايمان بر كفر، حاكميت حق و علم، عدالت اجتماعي، نجات بشر از ظلم و ستم و وراثت زمين به صالحان، اعتقاد راسخ دارند. در يك كلمه مي توان گفت فلسفه تاريخ در اديان ابراهيمي با اعتقاد به ظهور منجي معني پيدا مي كند.
2. ديدگاه اديان غير ابراهيمي
در اين قسمت، اعتقاد به منجي و موعود نهايي در آيين ها، كيش ها، فرهنگ ها و دين هاي غير ابراهيمي كه خاستگاه آنها (غير از زرتشت) كشورهاي آسياي شرقي و جنوب شرقي، شامل هند، چين، ژاپن، تايلند و ويتنام است،را مورد بررسي اجمالي قرار مي دهيم.
باور پيروان اين كيش ها به نجات و نجات بخش نهايي را نمي توان به عقايد و آموزه هاي زرتشتي، يهودي، مسيحي و اسلامي منطبق دانست؛ بلكه مي توان پاره اي از اين باورها را شبيه و همانند آموزه هاي آن اديان تلقي كرد. منجي باوري و موعود باوري در اين كيش ها يا زاييده خردورزي انديشمندان باستاني و برآمده از داوري عقل فطري و محدود به آن است و يا بقايا و نمود هايي از آموزه هاي پيامبران الهي است كه صحف آسماني آنها به كلي مفقود شده، و تعاليم آنان با پندارهاي بومي و افسانه ها درهم آميخته و تنها نمادهايي از حقايق اديان ابراهيمي در آنها باقي مانده است. احاديثي كه مهبط آدم7 را سرزمين هند يا سريلانكا (سرنديب) پنداشته اند، مي تواند مايه اي براي اين فرضيه باشد.[35]
اين شباهت ها و همانندي ها به خاطر فطرت و گرايش هاي عالي آن است كه هر انساني را صرف نظر از ديني كه به آن معتقد است، به سمت و سوي گرايش به نجات و كمال، عدالت و فضايل اخلاقي سوق مي دهد.
2 ـ 1. موعود زرتشت
بنظر مي­رسد انديشة موعودگرايي زرتشت، سابقه بيشتري نسبت به اديان ديگر داشته باشد؛ بخصوص كساني كه تاريخ تولد زرتشت پيامبر را به قبل از يهود، يعني 6000 سال قبل از ميلاد مسيح7[36] و يا 11000 سال قبل از ميلاد مسيح مي­دانند.[37] البته قول صحيح در تولد زرتشت را براساس مستنداتي در حدود سال660 قبل از ميلاد مسيح 7 مي­دانند.[38] زرتشت جزء پيامبران الهي داراي كتاب مي باشد، و دين او، دين غالب ايرانيان ـ تا قبل از ظهور اسلام ـ بوده است. اين دين، هنوز پيرواني در ايران و هند دارد. كتاب مقدس او اوستا است و گاتاها ظاهراً كلمات خود زرتشت است.[39]
در اين دين يك قدرت كيهاني به نام اهورا مزدا نجات كه عالي ترين درجه پرستش است (اما داراي عالي ترين قدرت نيست) مشخص است. و در مقابل وي، يك قدرت كيهاني متضاد به نام (اهريمن)، يا روح بزرگ شرّ، خودنمايي مي كند. اين مطلب نشان دهندة دوري مذهب زرتشت از توحيد است.[40]
موعود همان (سوشيانس) كه در فارسي سوشيانت نجات بخشي كه (اهورامزدا به مردمان نيك وعده داده است، وظيفه اش پاييدن و نگهباني جهان راستي است، جهاني كه اندكي پيش از رستاخيز آراسته خواهد شد و در آن راستگو بر دروغگو چيره خواهد شد، چهاني كه در آن حق غالب است و باطل و دروغ مغلوب[41] از اين جهت سوشيانس (ناميده خواهد شد) زيرا كه سراسر جهان مادي را سود خواهد داد .[42]
فرجام جهان در انديشه زرتشتي
آنچه مي­ توان از لابه لاي اين انديشه فهميد، عبارتند از:
1. نابودي اهريمن و بازگشت به جهان پاك و عاري از ظلم و ستم، او باستايش پروردگار و به كمك ياران خويش و توده مردم به جنگ و ستيز با اهريمن بر مي­خيزد و نيروي اهريمن سست شده و به خواري مي رسد؛ به طوري كه چاره­اي جز راه دوزخ ندارد.[43]
2. گسترش دين و اخلاق، بطوريكه انديشة نيك، گفتار نيك و كردار نيك، جامه عمل خواهد پوشيد و قوانين ديني رواج خواهد يافت.[44]
3. فراواني نعمت و آسايش؛ در اين زمان، ديگر خشكسالي، فقر و بدبختي از ميان خواهد رفت.
4. تشكيل حكومت جهاني، كه اداره جهان و حكومت و رهبري آن در دست سوشيانش خواهد بود.
2ـ2. موعود هندو
تنوع و پيچيدگي عقايد واعمال در هندوييزم به قدري دامنه دار است كه بايستي حدود وسيع و پنهاور آن را با معناي مضيق و محدود آن تميز داد. خود هندوان به تعريف هاي كلي و قضاياي مطلقه براي دين خود توضيح نهاده اند. بر حسب اقوال ايشان، هندويي عبارت است از مجموعة اعتقادات و سازمان هاي بي شمار و درهم آميخته كه از زمان پيدايش آثار و كتب مقدس وداها به ظهور رسيده و تاكنون ادامه دارد بنابراين مي توان گفت:
هندوييزم عبارت است از يك سيستم مذهبي اجتماعي كه در ميان مردم آن سرزمين در قرن سوم (ق.م) رشد و نمو يافته است .[45]
كلكي يا كليكين، منجي موعود هندوان چنان توصيف و معرفي شده كه عهده داري حكومت و نوع حكومت و نوع حكومت جهاني، از برنامه هاي اصلي اوست. او در پايان آخرين دوره زماني از ادوار چهارگانه خانه جهاني، يعني كالي يوگه ظهور خواهد كرد.
دهمين و آخرين تنزل (اوتاره) ويشنو (vishnu) كه كلكي يا كلكين نام دارد، سوار بر اسبي سفيد و با شمشير آخته و شهاب گون ظهور مي كند تا شرارت و ظلم را از ريشه بر كند و عدالت و فضيلت را برقرار سازد. اسب سفيد، نماد قدرت و فراگيري است. او يمه (yama) يا مرگ را در هم مي شكند و بر همة قواي مخالف پيروز مي شود. كلكي جنبه الوهيت نيز دارد. او مردي الوهي و به نوعي متحد با مقام بي­انتهاي خداست.[46]
از اين اوصاف، به خوبي اصل حكومت و نوع آن در منجي هندو نمايان است. بر خلاف ظاهر نژاد مدارانه دين هندو، انديشه موعودگرايي هندو به هيچ روي، قوم مدار نيست، بلكه كاملاً جهان شمول است.[47]
دركتاب باسك كه از كتب آسماني هندوهاست، آمده است:
دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلي در آخرالزمان، كه پيشواي ملائكه و پريان و آدميان باشد و حق و راست با او باشد و آنچه در دريا و زمين ها و كوه ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمان ها و زمين و آنچه باشد، خبر دهد. از او بزرگ تر، كسي به دنيا نيايد. [48]
در كتاب ديگر هندوان بنام شاكموني بشارت ظهور منجي موعود اين گونه آمده است:
پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن [49] بزرگوار تمام شود و او كسي باشد كه بر كوه هاي مشرق و مغرب دنيا حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و فرشتگان كاركنان او باشند و جن و انس در خدمت او شوند و از سودان كه زير خط استوا است تا سرزمين تسعين كه زير قطب شمالي است و ماوراء بحار را صاحب شود و دين خدا، يك دين شود و دين خدا زنده گردد و نام او ايستاده باشد و خداشناس باشد.[50]
3ـ2. موعود بودا
آيين بودا همچون نهري جدا شده از بستر انديشه هندويي است و در ارتباط تنگاتنگ با ديگر آيين­هاي هندي، به ويژه آيين جين، قرار دارد. بنابراين در بسياري از زمينه­ها ديدگاه مشترك دارند، نظير ادوار تاريخي، و آمدن موعود براي نجات.[51]
انديشة موعودخواهي آيين بودا با مفهوم ميتريه همراه است. ميتريه (Maitreya) واژه­اي از زبان سَنسكريت است كه از ريشة ميتره (mira) به معناي مهرباني و دوست داشتني است، ولي در زبان پالي، ميته (Mettevva) گويند.[52]
در الهيات بودايي او را بوداي پنجم[53] و آخرين بودا از بودايان زميني مي­دانند كه هنوز نيامده است، اما روزي خواهد آمد تا همگان را نجات دهد. او را در نمادنگاري بودايي به هيبت مردي در وضعيت نشستة آماده برخاستن نمايش مي­دهند تا نمادي باشد از آمادگي براي قيام[54]. برخي او را بوداي هفتم ناميدند.
جهان بعد از ظهور ميتريه اين گونه توصيف شده است:
در اين جهان، ساكنان بي شمار زمين هيچ جنايتي نمي­كنند و عمل بدي از ايشان سر نمي­زند و از خوبي كردن مسرورند. مردم بدون ضعف و نقيصه خواهند بود. آنان قوي، بزرگ و شادمانند، در حالي كه بيماري بسيار كمي در ميان آنها وجود خواهد داشت. آنها از رنج خارها آزاد خواهند بود و با برگ هاي سبز خود را خواهند پوشاند. آنها بدون هيچ زحمتي برنج را براي خود فراهم مي­آورند و در اين جهان است كه ميتريه دهرمه (دَهْرم=دَرَمْ) ـ به معناي دين حقيقي ـ را اعلام خواهد كرد .[55]
3. جايگاه انتظار در تقريب بين اديان
با توجه به آنچه در ديدگاه هاي اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي در رابطه با موعود هر دين مطرح شد، در مي يابيم كه آمدن منجي موعود از ديرباز از آرزوهاي بشر بوده است و همه انسان ها در طول تاريخ، در آرزوي حكومت واحدي هستند، كه سراسر جهان را پر از عدل، كمال، نجات و سعادت ... خواهد نمود.
و اين گوياي اين مهم هست كه همه اين اديان به نوعي منتظرند و اين انتظار را در خود و در نسل و آيندگان خود تاكيد مي كنند. به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در برخواهد داشت كه در آن، جامعه بشري پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا همزيستي نمايند و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند .[56]
همه اديان با توجه به آنچه در متون دين آن ها و آموزه هايشان آمده است براي جهان هستي نهايتي را متصورند و در خاتمه جهان و به عبارت ديگر در آخرالزمان موعودي را انتظار مي كشند كه منشأ همه خوبي ها و زيبائي هاست مي توان گفت اين موعود منجي كه همه اديان سخن از آمدن آن به ميان آورده اند به حكم ضرورت بايد يك شخصيت حقيقي باشد و او همه دنيا را پر از عدل و داد كند. تعدد موعود و منجي، خود باعث ايجاد شكاف در ميان ملل و اقوام مختلف خواهد شد و اين مطلب با بحث پيامبران منافات خواهد داشت. چون تمام پيامبران به دنبال تحقق هدف واحدي بودند كه بر مبناي آن، همه گروه ها و طيف هاي مختلف اجتماع بشر با هر نوع رنگ و نژاد و سليقه اي، در يك جا و زير يك پرچم جمع شوند. اديان غير ابراهيمي نيز همين اهداف را در مراتب پايين تري دنبال مي كنند.
انتظار موعود و منجي مي تواند زمينه اي باشد جهت همگرائي و همدلي بيشتر اديان مختلف، بخصوص متفكران و انديشمندان اين اديان كه به مطالعه در خصوصيات، صفات، و شباهت هاي موعودشان بپردازند. چون انديشمندان و صاحب نظران در هر ديني مي توانند با كنار گذاشتن تعصّبات و قوميت ها و ايجاد فضاي سالم، زمينه همدلي و همگرائي هم كيشان خود را با ساير ملّيت ها و اديان فراهم كنند.
و اين حركت از سوي انديشمندان منصف در حافظه تاريخ ثبت خواهد شد، و مردم جهان در آينده از آنان به نيكي ياد خواهند كرد.
متفكران و صاحب نظران در هر ديني به مثابه چشم و ديدبان آن دين بحساب مي آيند؛ چه بسا بوده اند افرادي در هر دين، كه زمينه هدايت جامعه زمان خود را فراهم كردند. به عنوان نمونه:
افلاطون، با طرح مدينه فاضله در صدد آفرينش پيوندي عميق ميان جامعه بشري بود. وي وحدت بخشيدن به جوامع متفرق را هدف اوليه خود مي دانست.[57]
مسلماً چنين ايده اي بدون نزديك كردن اديان و اقوام مختلف در زمينه باورها و آموزه هايشان محقق نخواهد شد. با تحليل و بررسي مباني مشترك اديان، به ضرورت تلاش براي تقريب پي مي بريم چون در سايه نزديكي افكار، همدلي و همگرايي است كه نجات و رهايي از نارسايي ها و بيداد و فساد فراهم مي گردد. و اين خود زمينه اي را فراهم مي سازد جهت ايجاد حكومت واحد جهاني و بستر سازي جهت ظهور منجي موعود؛ چرا كه در هر برهه از زمان، انسان هاي ابليس زده و فاسدي وجود دارند براي استثمار انسان هاي مظلوم در جهت پيش برد اهداف شوم و حيواني خود، و اين معضل در سايه تقريب بين اديان ريشه كن خواهد شد.
4. زمينه هاي ايجاد تقرب
زمينه هايي كه مي تواند باعث ايجاد تقريب در بين اديان شود به شرح ذيل مي باشد:
4 ـ 1. تقريب عاطفي، اخلاقي
به اين معنا كه تعصّبات و صفاتي كه موجب جدايي و دشمني و يا خصلت هايي كه از نظر اخلاقي نارواست و تأثير منفي بر تعامل بين اديان مي گذارد از ميان برداشته شود.
ايجاد چنين فضاي سالم و دور از بداخلاقي ها ، مي تواند زمينه اي باشد جهت نزديكي و همدلي بيشتر بين اديان و مذاهب گوناگون، چون انسان با هر قوم و نژاد و هر ديني كه باشد تشنه محبت است و اين محبت زمينه ساز احترام متقابل و نهايتاً تقريب خواهد شد.
4 ـ 2. تقريب علمي
از اين تقريب به عنوان قدم مهم در اين مسير ياد مي شود. تقريب علمي يعني در فضاي گفتگو و بحث هاي تطبيقي، بتوان نقاط اختلاف را به حداقل رساند. البته هيچ گاه نبايد انتظار داشت كه اختلافات اعتقادي به تمام معنا از بين برود چون به هر حال كيان هر مذهب بر اساس يك عقايدي بنا شده است و اگر همه داراي يك نوع فكر و انديشه باشند ،تقريب معنا پيدا نمي كند.
اختلاف در عقايد، بعضاً بخاطر عدم اطلاع دقيق از آموزه هاي واقعي ديگر اديان است. اگر از بسته ها و سطح هر آموزه اي به درون آن دين وارد شويم، چه بسا به نقاط مشترك بيشتري دست پيدا كنيم. تقريب علمي مي تواند باعث تقليل اختلافات تا حد معقول و ممكن شود. بسياري از برداشت هاي غلط و تند و افراطي بخاطر عدم آشنايي با ديدگاه هاي اديان مختلف مي باشد در حالي كه با يك بحث علمي ممكن است واقعيت ها روشن شود و اين باعث دست يابي به نقاط مشترك بين اديان مي گردد. از طرفي در سايه اين تقريب مي توان به يك نوع توليد مشترك دست پيدا كرد كه بر پايه اين مشتركات بر مشكلات مسلط شد. در اين جايگاه مي توان با برجسته كردن نقاط مشترك و تبديل آن به يك مبناي اساسي و لازم الرعايه در بين اديان، زمينه را براي ايجاد حكومتي واحد و ظهور منجي موعود فراهم ساخت.
4 ـ 3. تقريب عملي
اين نوع تقريب نيز به عنوان يك هدف تلقي مي شود و مي تواند داراي زمينه هاي مختلفي باشد.
الف. عرصه سياست
ب. عرصه اقتصاد
ج. عرصه اجتماعي و فرهنگي
تلاش جهت تقريب ملل در عرصه هاي فوق ، ميتواند مقدمه اي براي تقريب عقايد ايشان به شمار آيد.
برآيند اين 3 نوع تقريب (اخلاقي، علمي، عملي) با زير مجموعه هايي كه دارد يك چيز است و آن تشكيل حكومت واحد جهاني و يا به عبارت ديگر مدينه فاضله مي باشد.
به نظرمي رسد در بين اين سه نوع تقريب، تقريب عاطفي، اخلاقي يك امر بسيار زيربنائي و اساسي است چون در طول تاريخ بسياري بوده و هستند كه با تحريك تعصّبات ، تفرقه را تقويت نموده و در اين فضاي عاري از اخوت و برادري، به منافع كلان اقتصادي و غيره ... دست پيدا كرده اند.
تا زماني كه وضعيت اخلاقي بين اديان دچار مشكل باشد، حتّي مشتركات هم ناديده گرفته مي شود. يكي از پيش شرط هاي تقريب عاطفي ، عدم توهين به آموزه ها و مقدسات اديان ديگر مي باشد. بنابراين تقريب اخلاقي از جايگاه ويژه اي برخوردار مي باشد.
نتيجه:
همة اديان، اعم از ابراهيمي و غير ابراهيمي معتقدند كه نجات خواهي در سايه وجود منجي موعود محقق خواهد شد و اصل ظهور منجي در ميان همه اديانف امري مسلم است، ولي اين به معناي يگانه انگاري در همة زمينه ها نيست. پس داراي اشتراكات و افتراقاتي هستند كه به برخي موارد اشاره مي كنيم:
5 ـ 1. عقيده به ظهور منجي بزرگ در آخر الزمان كه جهانيان را از ستم استبداد و بيداد، رهايي خواهد بخشيد، اعتقادي همگاني در ميان پيروان اديان، به خصوص اديان ابراهيمي است.
5 ـ 2. منجي ملت ها در اديان، به خصوص اديان ابراهيمي، هدفي واحد دارند و آن، اقامة عدل و داد و برپايي نظامي عادلانه است. اديان غيرابراهيمي هم همين اهداف را در مراتب پايين تري دنبال مي كنند و بشارت نجات، كمال، عدالت و... سر مي دهند.
5 ـ 3. اديان مورد بحث، اكثراً در اين كه پيش از آخر الزمان، فساد، مشكلات طبيعي و غير طبيعي ، جهان را فرا مي گيرد، اشتراك نظر دارند.
5 ـ 4. در بيشتر اين اديان، زمان آمدن منجي روشن نيست؛ به ويژه در اديان ابراهيمي هرگونه تعيين وقت مردود شمرده شده است. چون زمان ظهور نامعلوم است.
5 ـ 5. حوادث و اتفاقات قبل از ظهور منجي اديان تقريبا با يكديگر مشابه است؛ در تمامي آنها كم و بيش،پيش بيني اتفاقاتي از قبيل سيل، زلزله، فرو رفتن در زمين، قحطي و گرسنگي، شيوع بيماري هاي مهلك و... را شاهد هستيم.
5 ـ 6.در بحث منجي ، اگر چه برخي از اديان دعوت جهان شمولي دارند، ولي برخي ديگر قوم مدار هستند كه به تدريج از قوم مدار بودن فاصله گرفته اند و سمت و سوي جهان شمولي به خود مي گيرند.
5ـ7. برخي از منجي ها ويژگي كيهاني دارند، ولي براي برخي ديگر ويژگي كيهاني و ماورايي بودن تعريف نشده است.[58]
و ده ها مورد اشتراك و افتراق را مي توان در آموزه هاي ديني اديان جستجو كرد و با بحث و بررسي دقيق آن، زمينه را براي ايجاد تقريب بين اديان ابراهيمي و غير ابراهيمي فراهم ساخت.

پی نوشت ها : 
1. نشريه راه مردم، در گفت و گوي اختصاصي جوان با آيت الله جعفر سبحاني، تاريخ 24/3/79.
2. ابن منظور، محمد بن مكتوم، لسان العرب، ج5.
3. جوادي آملي، عبد الله، دين شناسي.
4. توفيقي، حسين، اديان بزرگ.
5. سموئيل اول، باب24، آيه6.
6. شاكري زواردهي، روح الله، منجي در اديان.
7. شوحط، ايمانوئل، مقاله ماشيح موعود و يهود، تحقيق آرش آبائي، نقل از موعود، شماره20.
8. اشعياء،
9. ناس، جان بي، تاريخ اديان، ترجمه علي اصغر حكمت.
10. هوشع،
11. فرهنگ و بينش يهود، چاپ سوم، تهران، سال سوم، تهران، سال سوم متوسطه انجمن كليميان، 1384ش، ص45.
12. ايمانوئل شوحط ماشيح، ناجي جهان ماهنامه بينا، سال اول، شماره4، 1378، ص16.
13. يوحنا،
14. متي،
15. روميان
16. بحار الانوار، ج51،
17. الغيبه، شيخ طوسي،
18. صحيح ترمذي، ج2،
19. صحيح ابن داود، ج2
20. كليني، اصول كافي، ج7،
21. كشف الغمة، ج2، المستدرك علي الصحيحين، ج4،
22. صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2،
23. امامي كاشاني، محمد، خط امان،
24. وسايل الشيعه، ج15، باب41، چاپ بيروت.
25. پور داوود، ابراهيم، تصحيح و تفسير گات ها؛
26. توفيقي، حسين، اديان بزرگ،
27. تاريخ اديان،
28. اديان زنده جهان،
29. يسنا 45، باب1، يسنا48، باب2، به نقل از نجات بخشي در اديان، ص4.
30. بخشي از بند 129 فروردين پشت، به نقل از نجات بخشي در اديان، ص4.
31. ناس، جان، بي، تاريخ جامع اديان، ص 130، به نقل از منجي در اديان.
32. موحديان، عطار، مجله هفت آسمان، 1383، ش21.
33. موحديان، عطار، مجله هفت آسمان،
34. صادقي، بشارات عهدين،
35. لنكستر، لوئيس، ميتريه موعود بودايي و فصلنامه هفت آسمان، ش 21، ص 222.
36. ولفانگ شومان، هانس، آيين بودا، ترجمه ع- پاشايي، ص 121.
37. مقالات و بررسي ها، به نقل از :. cit، Partin. H.B. paradise. Op voll….، به نقل از منجي در اديان شاكري زواردهي، ص240.
38. طباطبائي، 1374، ص308.
39. كويده، 1360، ص51.

[1] . انبياء: 105.
[2] . نشريه راه مردم، در گفت و گوي اختصاصي جوان با آيت الله جعفر سبحاني، تاريخ 24/3/79.
[3] . ابن منظور، محمد بن مكتوم، لسان العرب، ج5، ص340 و 339.
[4] . جوادي آملي، عبد الله، دين شناسي، ص27.
[5] . كافرون: آيه 6.
[6] . توفيقي، حسين، اديان بزرگ، ص4.
[7]. Messiahy يا در تلفظ لاتين مسيحا Masiy-ha.
[8] . سموئيل اول، باب24، آيه6.
[9] . شاكري زواردهي، روح الله، منجي در اديان، ص34.
[10] . شوحط، ايمانوئل، مقاله ماشيح موعود و يهود، تحقيق آرش آبائي، نقل از موعود، شماره20.
[11] . اشعياء، باب11، آيات 1 ـ 9.
[12] . ناس، جان بي، تاريخ اديان، ترجمه علي اصغر حكمت، ص551.
[13] . اشعيا، باب60، آيه19.
[14] . اشعياء، باب65، آيه19.
[15] . هوشع، باب2، آيه20.
[16] . فرهنگ و بينش يهود، چاپ سوم، تهران، سال سوم، تهران، سال سوم متوسطه انجمن كليميان، 1384ش، ص45.
[17] . ايمانوئل شوحط ماشيح، ناجي جهان ماهنامه بينا، سال اول، شماره4، 1378، ص16.
[18]. چهره سوم موعود كه مسيحي­ها اشاره نكردند، ولي ما مسمانان نسبت مي­دهيم، بحث فارقليط از انجيل يوحّنا است چون اين وعده را مي­دهد كه من مي روم تا فارقليط بيايد، اگر من نروم او نخواهد آمد .
[19] . شاكري زواردهي، روح الله، منجي در اديان، ص72.
[20]. همان، ص68 و 69.
[21] . يوحنا، باب14، آيه3.
[22]. متي، باب 16، آيه 27.
[23]. روميان، باب8، آيه21.
[24]. اشعيا، باب35، آيات 10-1.
[25] . شاكري، روح الله، منجي در اديان، ص86.
[26] . بحار الانوار، ج51، ص46 ـ 64.
[27] . سوره شعراء، آيه4.
[28] . الغيبه، شيخ طوسي، ص177.
[29] . صحيح ترمذي، ج2، ص46.
[30] . صحيح ابن داود، ج2، ص207.
[31]. كليني، اصول كافي، ج7، ص28.
[32]. كشف الغمة، ج2، المستدرك علي الصحيحين، ج4، صص502-464. و ... .
.الغيبه نعماني،ب14،ح13،ص246[33]
[34] . صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج2، باب57، ح2، ص552.
[35] . امامي كاشاني، محمد، خط امان، ص358.
[36] . وسايل الشيعه، ج15، باب41، چاپ بيروت.
[37]. پور داوود، ابراهيم، تصحيح و تفسير گات ها؛ ص 28.
[38] . توفيقي، حسين، اديان بزرگ، ص57.
[39] . تاريخ اديان، ص303.
[40] . اديان زنده جهان، ص369.
[41] . يسنا 45، باب1، يسنا48، باب2، به نقل از نجات بخشي در اديان، ص4.
[42] . بخشي از بند 129 فروردين پشت، به نقل از نجات بخشي در اديان، ص4.
[43] . شاكري زواردهي، روح الله، منجي در اديان، ص204.
[44] . همان، ص204.
[45]. ناس، جان، بي، تاريخ جامع اديان، ص 130، به نقل از منجي در اديان، ص214.
[46] . موحديان، عطار، مجله هفت آسمان، 1383، ش21.
[47] . موحديان، عطار، مجله هفت آسمان، ص117.
[48]. صادقي، بشارات عهدين، ص 246.
[49]. كشن در زبان هندي، نام حضرت رسول اكرم6 است كه در اين جا بشارت فرزند برومندش را به نام ايستاده و خداشناس داده است كه در نزد شيعيان به نام قائم و مهدي7 معروف است.
[50]. صادقي، بشارات عهدين، ص 242.
[51] . شاكري، روح الله، منجي در اديان، ص230.
[52]. همان ص230
[53]. لنكستر، لوئيس، ميتريه موعود بودايي و فصلنامه هفت آسمان، ش 21، ص 222.
[54]. ولفانگ شومان، هانس، آيين بودا، ترجمه ع- پاشايي، ص 121.
[55] . مقالات و بررسي ها، به نقل از :. cit، Partin. H.B. paradise. Op voll….، به نقل از منجي در اديان شاكري زواردهي، ص240.
[56] . طباطبائي، 1374، ص308.
[57] . كويده، 1360، ص51.
[58] . شاكري، روح الله، منجي در اديان، ص252 ـ 251.


ابراهيم باقر زاده