logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
اثبات وجود امام زمان (عليه السلام) از طريق آيات عذاب

مقدمه:

خداوند بسيط است هيچ نحوه كثرت وتفرق ندارد . گفته اند يك واسطه اي بين خلق وخالق بايد باشد يك وجود دولبه اي كه يك جنبه يل الربي ويك جنبه يل الخلقي داشته باشد؛ از خداوند فيض بگيرد و به عالم پايين تر مفيض باشد اين جزئ بديهيات عقلي است چون طبق قواعد فلسفي الواحد لا يصدر عنه الا الواحد وعلاوه بر دليل عقلي از حيث روائي مويد بر اين داريم كه از واحد جز واحد بوجود نمي آيد وآن روايت امام رضا عليه السلام است كه فرمودند (أليس ينبغي لك ان تعلم ا ن الواحد لا يقال له اكثر من فعل واحد)                        

حالا كه نياز به واسطه است اين واسطه كيست ؟در اين جا چند قول است

1-حكماء يونان مي گويند ما يك عالم داريم بنام عقول آن عالم عقول واسطه مي شود .

اشراقيون مي گويند عالم عقول واسطه است و عالم عقول بي نهايت است .

مشاعين كه در يونان رئيسشان ارسطو و در اسلام رئيسشان بو علي سينا مي باشد  مي گويند در عالم عقل ده تا عقل است ،عقل اول واسطه است بين ذات باريتعالي وعقل دوم بين عقل اول و عقل سوم وبه همين ترتيب تا عقل دهم كه به آن عقل فعال مي گويند واسطه است بين عقل نهم ومخلوقات واين عقول ده گانه به ترتيب از بالا به پائين به ترتيب كثراتشان زياد مي شود تا عقل دهم كه متناسب مي شود با عالم كثرات .

ابن سينا در كتاب دانش نامه علائي مثل اشراقيين قائل به بي نهايت بودن عقول هستند با اين تفاوت كه در لسان ما ملائكه هستند اگر عقل همان ملائكه باشند قاعدتا حرف اشراقيون درست است.

نظريه بعدي كه از مرحوم فيض در كتاب وافي مي باشد قائل به اين است كه واسطه براي خلقت، نفس مي باشد ونفس يك وجودي است پائين تر از عقل.نفس در ذات خود مجرد است اما در عمل وفعاليت، مادي است .نفس مجرد ناقص است .اگر مي خواهيد نفس را واسطه بگيريد بگوئيد نفس كامل مثل نفس پيامبر واهل بيت نه هر نفسي مثل نفس آلوده شمر به عبارت ديگر انسان كاملي كه با خدا سنخيت داشته باشد در گرفتن فيض وهيچ اهل لغزش نباشد بايد وجود داشته باشد چون كار خالق فقط خلق نيست بلكه تكامل هم هست پس هميشه امام داريم (لا تخلو الارض من حجه)خدا دائما خلق مي كند وهمان موجودات بايد دم به دم  فيض بگيرند .

به عبارت ديگر خداوند از باب حكمت عالم را آفريده ،عالم براي انسان ، انسان براي رفتن به سوي حق ،اين حركت و سير برنامه مي خواهد .اين برنامه را خود خداوند مي دهد ،اين برنامه بايد سالم به زمين برسد به واسطه پيامبري اگر پيامبر از دنيا رفت برنامه از بين برود اين نقض غرض مي شود يعني ائمه بعد از پيامبر حافظ وحي پيامبر هستند در شب قدر تمام امورات بايد توسط ملائكه به خدمت ولي خدا برسد ودر بين اين امورات كه رحمت و نقمت هستند عذاب الهي هم هست و اين عذاب با توجه به سنت الهي و آيات قرآن كه بيان كننده اين سنت هستند قبل از مرحله اجرا به عرض و آگاهي ولي خدا مي رسد نمو نه هاي از اين عرضه شدن عذاب در زمان ابرهيم و لوط و يونس به چشم مي خورد كه قبل ازاجراي عذاب شخص ولي در جريان قرار مي گرفت ضمنا هم آيات وهم روايات دلالت بر آن دارند كه عذاب خدا براي مجرمين تا روز قيامت هست با وجود بودن عذاب به ناچار بايد ولي خدا در روي زمين باشد در ست است كه تعداد زيادي آيه وروايات در رابطه با وجود امام زمان عليه السلام داريم و وجود آن حضرت جزء عقايد ما شيعيان مي باشد اما در اين تحقيق بر آنيم تا از طريق آيات نزول عذاب ، وجود مقدس آن حضرت در هر زمان تا قيام قيامت را براي منكريني كه روايات ما را قبول ندارند ثابت كنيم واين روش اثبات تقريبا بي سابقه است ودر عين حال خصم هم در مقابل چنين دليلي خلع سلاح مي شوند چون دليل ما از قرآني مي باشد كه مورد قبول همه مي باشد. 

آيات نزول عذاب از منظر مفسرين

1-داستان عذاب قوم لوط

وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ (69)(سوره هود(و محققا فرستادگان ما (فرشتگان آسمان) بر ابراهيم (خليل) بشارت آورده و او را سلام گفته و او پاسخ سلام بداد، آن گاه ابراهيم بى‏درنگ از گوشت گوساله كبابى آورد. (69(

اين آيات، داستان بشارت يافتن ابراهيم (علیه السلام) به اينكه صاحب فرزند خواهد شد را در بردارد و اين در حقيقت به منزله زمينه چينى است براى بيان داستان رفتن ملائكه نزد لوط پيغمبر براى هلاك كردن قوم او، چون اين داستان در ذيل آن داستان آمده و در دنباله داستان بشارت يافتن ابراهيم (علیه السلام) بيانى آمده كه قصه هلاك كردن قوم لوط را توجيه و بيان مى‏كند (تفسير الميزان ج 10 ص 476)

فَلَمَّا رَأى‏ أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمِ لُوطٍ (70) و چون ديد كه آنان به طعام دست دراز نمى‏كنند آنان را بيگانه شمرد و در حال از آنها دلش متوحش و بيمناك گرديد، آنان گفتند: مترس كه ما فرستاده خدا به قوم لوط مى‏باشيم. (70)

 [مجادله و گفتگوى ابراهيم (علیه السلام) براى رفع عذاب از قوم لوط (علیه السلام)

 فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْراهيمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْرى‏ يُجادِلُنا في‏ قَوْمِ لُوطٍ (74)

چون ابراهيم را وحشت از دل برفت و بشارت (فرزند) بيامد در آن حال براى خلاص قوم لوط با ما به گفتگو و التماس در آمد. (74)

آن گاه شروع كرد در باره قوم لوط بگو مگو كردن به اين اميد كه عذاب را از آن قوم برطرف سازد.معلوم مي شود كه عذ اب دو قسم است:

الف:عذاب مردود:عذابي كه به واسطه درخواست اولياء خداوند از خدا يا استغفار گنه كاران مرتفع مي گردد مثل عذاب قوم يونس   

 ب :عذاب غير مردود :عذابي كه به هيچ وجه قابل برگشت نيست مثل عذاب قوم لوط.

و از اين آيه شريفه بر مى ‏آيد كه ملائكه، نخست به آن جناب خبر داده بودند كه ماموريت اصليشان رفتن به ديار قوم لوط است و سپس اين معنا را عنوان كرده بودند كه خداى تعالى به شما فرزندى خواهد داد و در مرحله سوم از عذاب قوم لوط خبر داده بودند كه ابراهيم (علیه السلام) شروع كرده به مجادله كردن، تا شايد عذاب را از آن قوم برطرف سازد، و در آخر به آن جناب گفته‏اند كه كار از كار گذشته و قضاء حتمى شده و عذاب نازل خواهد شد و به هيچ وجه رد شدنى نيست

يا إِبْراهيمُ أَعْرِضْ عَنْ هذا إِنَّهُ قَدْ جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَ إِنَّهُمْ آتيهِمْ عَذابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ (76) اين آيه شريفه حكايت پاسخى است كه فرشتگان به ابراهيم (علیه السلام) داده و مجادله آن جناب را قطع كردند و آن جناب بعد از شنيدن آن قانع شد و ديگر دنبال نكرد

بيان آيات‏

اين آيات داستان عذاب قوم لوط را بيان مى‏كند و مى‏ توان گفت كه به يك حساب تتمه آيات قبلى است كه داستان نازل شدن ملائكه و وارد شدن آنان بر ابراهيم و بشارت دادن به ولادت اسحاق را ذكر مى‏كرد چون بيان آن مطالب در واقع زمينه چينى بود براى بيان عذاب قوم لوط..

2- داستان عذاب قوم يونس

وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمينَ (87انبياء)

" وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ"- يعنى به ياد آر ذو النون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى‏گيريم" نَقْدِرَ عَلَيْهِ"ازآيات داستان حضرت يونس به دست مي آيد كه با خروجش از ميان قوم علائم عذاب آشكار گشت.

پس همانطور كه گفتيم آيه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجى. در جمله" فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ ..." ايجاز به حذف به كار رفت.

توضيح اينكه: ابراهيم پس از تبعيد به شام به دعوت مردم به سوى خداوند و مبارزه با هر گونه شرك و بت‏پرستى ادامه مى‏داد، حضرت" لوط" كه از پيامبران بزرگ بود در عصر او مى‏زيست و احتمالا از سوى او ماموريت يافت كه براى تبليغ و هدايت گمراهان به يكى از مناطق شام (يعنى شهرهاى سدوم) سفر كند، او در ميان قوم گنهكارى آمد كه آلوده به شرك و گناهان بسيارى بودند، و از همه زشت‏تر گناه همجنس‏بازى و لواط بود سرانجام گروهى از فرشتگان مامور هلاك اين قوم شدند اما قبلا نزد ابراهيم آمدند.

ابراهيم از وضع ميهمان فهميد اينها به دنبال كار مهمى مى‏روند، و تنها براى بشارت تولد فرزند نزد او نيامده‏اند، چرا كه براى چنين بشارتى يك نفر كافى بود، و يا به خاطر عجله‏اى كه در حركت داشتند احساس كرد ماموريت مهمى دارند.

فرشتگان پرده از روى ماموريت خود برداشته، و به ابراهيم" گفتند:

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمينَ (32)

گفتند ما به سوى قومى مجرم فرستاده شده‏ايم (32).

ما به سوى قوم مجرم و تبهكارى فرستاده شده‏ايم" (قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‏ قَوْمٍ مُجْرِمِينَ).

قومى كه علاوه بر فساد عقيده گرفتار انواع آلودگيها و گناهان مختلف زشت و ننگينى است «1».

 وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ (انفال 33و خداوند بنا ندارد ايشان را با اينكه تو در ميانشان هستى و ما دام كه استغفار مى‏كنند عذاب كند (33(

اگر منظور اين باشد كه مادامى كه تو در مكه و در ميان كفار قريش هستى و هنوز هجرت نكرده‏اى خداوند ايشان را عذاب نمى‏كند در اين صورت مدلول آيه اين خواهد بود كه مانع از نزول عذاب در آن ايام وجود رسول خدا (ص) در ميان آنان بوده، و نيز منظور از (ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 89) عذاب، غير عذابى خواهد بود كه بدست رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر سر ايشان آمد و ايشان را كشته و اسير كرد، چون آيات قبلى اين را نيز عذاب دانسته و در جاى ديگر هم نظاير آن را عذاب خوانده و فرموده:" قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَنْ يُصِيبَكُمُ اللَّهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَيْدِينا" «1» بلكه منظور از آن، عذابى آسمانى و موجب استيصال آنان خواهد بود، مانند آن عذابهايى كه در امت‏هاى انبياى گذشته جريان داشت، و ليكن اين معنا (حمل آيه مورد بحث بر نفى عذاب استيصال) صحيح نيست، براى اينكه خداوند در آيات بسيارى مانند آيه" فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُكُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ" «2» مشركين همين امت را به عذاب استيصال تهديد كرده، با وجود چنين تهديدات چگونه ممكن است بگوييم جمله" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ" عذاب استيصال را از مشركين مكه ما دام كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) در مكه است نفى مى‏كند؟

اين در صورتى است كه مقصود از معذبين، كفار قريش و مشركين عرب باشد، و اما اگر مقصود جميع عرب و يا همه امت باشد و منظور از جمله" وَ أَنْتَ فِيهِمْ" حيات داشتن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باشد، در اين صورت معناى آيه شريفه اين مى‏شود كه" خداوند امت اسلام را ما دام كه تو زنده‏اى به عذاب استيصال معذب نمى‏كند" و چه بسا جمله بعديش كه مى‏فرمايد:" وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ" اين معنا را تاييد كند، البته در اين صورت منظور نفى عذاب از جميع امت خواهد بود، و منافات با نزول عذاب بر بعض ايشان نخواهد داشت،(ترجمه الميزان، ج‏9، ص: 90) يكى از مفسرين براى اينكه هم آن معنايى كه ما كرديم بكند و هم اشكالى وارد نيايد آيه شريفه را چنين توجيه كرده كه خداى تعالى رسول اللَّه را فرستاده تا براى عالميان رحمت و براى خصوص اين امت نعمت بوده باشد، نه نقمت و عذاب.[مقتضاى اينكه پيغمبر (صلی الله علیه و آله) رحمة للعالمين است اين نيست كه مصلحت دين ناديده گرفته شود و مطلقا عذاب دنيوى براى ظالمين در كار نباشد] و ليكن اشكال اين توجيه اين است كه مقتضاى" رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ" بودن اين نيست كه مصلحت دين را ناديده گرفته و در برابر ظلم‏هاى ظالمان و لو به هر درجه و پايه كه برسد سكوت كند، و براى اينكه نسبت به ظالمين نقمت نباشد صالحين را بدبخت نموده و نظام دين و دنيا را مختل سازد، هم چنان كه خود خداى تعالى فرموده:" وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ‏ءٍ- رحمت من تمامى موجودات را فرا گرفته" و در عين حال اين سعه رحمتش مانع از حلول غضبش نشده، به شهادت اينكه خودش در كلام خود بيان كرده كه در امتهاى گذشته چگونه غضب كرده، و ايشان را از روى زمين برانداخته است.

علاوه بر اين، خداى تعالى قتل و اسارتى را كه كفار قريش در جنگ بدر و ساير غزوات بدان دچار شدند عذاب ناميده، و اين عذاب را منافى با رحمة للعالمين بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) ندانسته و در جمله" وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ" «1» و همچنين در سوره‏هاى يونس، اسراء، انبياء، قصص، روم، معارج و شورى و در ديگر سوره‏ها اين امت را به عذابى واقع شدنى تهديد نموده، و خود اين مفسر آن را با رحمة للعالمين بودن رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) منافى نمى‏داند با اين حال چطور نزول عذاب را بر عده كمى كه گفتند:

" اللَّهُمَّ إِنْ كانَ هذا ..."، منافى با آن مى‏داند با اينكه يكى از مقتضيات رحمت همين است كه هر ذى حقى را به حقش رسانيده، و براى هر مظلومى از ظالمش قصاصى گرفته و هر طغيانگرى به طغيانش گرفته شود؟.

و اما جمله" وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ" ظاهرش نفى استقبالى است، چون صفت" معذبهم" و استمرارى كه جمله" يستغفرون" مفيد آن است ظهور در نفى استقبالى دارد، و جمله" وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ" حاليه است، و معنايش اين است كه خداوند در آينده نيز عذاب نخواهد فرستاد ما دام كه طلب آمرزش مى‏كنند.

اين جمله بهر معنايى كه گرفته شود با وضع مشركين مكه منطبق نمى‏شود، براى اينكه آنان مشرك و معاند بوده‏اند و در برابر حق خاضع نگشته و از هيچ ظلم و گناهى استغفار نمى‏كرده‏اند، ازمختارعلامه به دست آمد كه اين دو آيه يعنى آيه" وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ" تا آخر آيه بعدش با آيات سابقه و لاحقه‏اش كه كلام در آنها عليه كفار قريش است در يك سياق نيست، و خلاصه اين دو آيه با آيات قبل و بعدش نازل نشده. آنچه كه قريب به ذهن مى‏رسد اينكه گفتار و جوابى را كه خداوند در آيه مورد بحث يعنى آيه" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ" حكايت كرده مربوط به مشركين نباشد، و گويا كلامى است كه از برخى اهل كتاب و يا بعضى از كسانى كه ايمان آورده و سپس مرتد شده‏اند صادر شده.و با اين احتمال بعضى از رواياتى كه مى‏گويد" قائل اين كلام حارث بن نعمان فهرى است" تاييد مى‏شود، و ما روايت را در سابق در ذيل آيه شريفه" يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ (الميزان، ج‏9، ص: 93) مِنْ رَبِّكَ ..."«1» در جلد ششم اين كتاب از تفسير ثعلبى و از مجمع البيان نقل كرديم.و بنا بر اين تقدير، منظور از عذاب كه در آيه نفى شده عذاب آسمانى موجب استيصال است، كه اين امت را مانند عذاب ساير امم شامل مى‏شود، و خداوند سبحان در اين آيه اين چنين عذاب را از اين امت ما دام كه رسول خدا9 زنده و در ميان آنان است و همچنين بعد از درگذشت آن جناب ما دام كه امت استغفار مى‏كنند نفى كرده است.و از جمله" وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ ما كانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ" به ضميمه آياتى كه اين امت را وعده عذابى مى‏دهد كه ميان رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) و امت حكم مى‏نمايد مانند آيات:" وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ" «2»- تا آخر آيات- برمى‏آيد كه براى اين امت در آينده روزگارى است كه استغفار از آنان منقطع گشته و ديگر مؤمنى خدا ترس كه استغفار كند نمى‏ماند و در چنان روزگارى خداوند آنان را عذاب مى‏كند

تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ(تفسير صافي ج5 ص 353)ٍ القمّي قال تنزّل الملائكة و روح القدس على امام زمان و يدفعون اليه ما قد كتبوه (تفسيرشبر ص562 «تَنَزَّلُ) تتنزل «الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ»جبرئيل أو خلق أعظم من الملائكة «فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ»بأمره في كل سنة إلى النبي و بعده إلى أوصيائه  (تفسيرجامع ج7 ص 453) و ديگر فرمود براى چيزيكه على عليه السّلام آن را بعد از من مشاهده مي نمايد سؤال نمودند اى رسول خدا شما و على چه چيز مشاهده مينمائيد پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم آيه تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍرا با انگشت مبارك روى زمين نوشت سپس فرمود :بآنها آيا بعد از قول خداوند كه ميفرمايد مِنْ كُلِّ أَمْرٍ چيزى باقى مي ماند كه نازل نكند عرض كردند خير اى رسول خدا فرمود آيا مي دانيد به چه شخصى نازل ميكنند در شب قدر هر چيزى را گفتند بر شما نازل ميكنند ايرسول گرامى فرمود آيا بعد از من شب قدر وجود دارد عرض كردند بلى فرمود فرشتگان بعد از من در شب قدر بر چه شخصى نازل ميشوند و امورات هر چيز را فرود ميآورند گفتند نميدانيم در آنوقت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سر مرا در بغل گرفت و فرمود بدانيد بر اين على فرشتگان و روح نازل ميكنند هر چيز را بعد از من در شب قدر و چون شب قدر فرا ميرسيد بعد از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه و آله ) چنان خوف و ترسى بر آنها غالب ميشد كه تصور آن نميتوان كرد بخاطر آنكه مبادا امر و دستورى از پروردگار براى كيفر و نابودى ايشان برسد و آنها بخوبى شب قدر را ميشناختند و از حضرت باقر (عليه السّلام) روايت كرده كه بشيعيان ميفرمود شما با مخالفين بوسيله سوره قدر حجت آوريد تا غالب و رستگار شويد سوگند بخدا سور قدر حجت خدا است از براى خلايق بعد از پيغمبر اكرم و آن سوره بزرگ دين شما شيعيان و نهايت علم ما ائمه است حجت بياوريد براى مخالفين

با توجه به آيات بالا و تفاسير مربوطه  به نتايج زير مي رسيم:

اولا- عذاب الهي در هر عصر وزماني تا روز قيامت هست.

ثانيا- اعلان عذاب ومأ موريت قبل از اجرابا توجه به ملائكي كه اين خبر را به حضرت ابراهيم ولوط دادند حتمي است.

ثالثا- عذاب دو قسم دارد كه يك قسم آن حتمي و غير مردود مي باشدو وساطت انبياء هم در رد آن تاثيري ندارد.

رابعا – قبل از نزول عذاب ولي خدا از ابتلاي به عذاب نجات پيدا مي كند وتا زماني كه در ميان قوم باشد از عذاب خبري نيست. ( وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ )

شايد اين شبهه به اذهان خطور كند كه آن ملائكي كه به خدمت حضرت ابراهيم آمدند براي بشارت دادن فرزند به خدمت آن حضرت آمدند وربطي به خبر دادن عذاب ندارد اما اين شبهه مندفع است به چند دليل :

اولا- از اينكه لفظ جمع براي فرستادگان آمده بيانگر اين است كه حداقل تعداد آنان سه تا بوده و مؤيد آن روايت امام صادق عليه السلام فرمود: خداى عز و جل چهار فرشته مامور كرد براى هلاك كردن قوم لوط و آن چهار فرشته عبارت بودند از: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و كروبيل، اين چهار فرشته در سر راه خود به ديدن ابراهيم رفته بر او سلام كردند

ثانيا- اگر آنها براي بشارت آمده بودند لازم نبود كه اين تعداد بيايند وبراي انجام اين كار يك ملك كافي بود مضافا بر اينها خود ملائكه مأموريت اصلي خود را كه عذاب قوم لوط بود اعلام كردند.

نتیجه:

در این راستا آیات متعدد از نگاه مفسرین و فلاسفه مورد بررسی قرار داده شد و از بررسی آـنها به نتایجی می رسیم که آیات هر کدام بیانگر موضوع و مطلب خاص دراین راستا می باشد.

پی نوشت ها : 

 1- قرآن كريم

 2- اصول كافي

 3- تفسير مجمع البيان   

  4-  روح المعاني

   5-  الميزان

   6-  نمونه

   7-  قمي

   8- صافي

   9- شبر

   10- جامع

نگارنده : مالك روشني