مقدمه:
بعضي از انديشمندان اساساً منكر تكامل تاريخ بوده و حركت جوامع انساني را به گونهاي تفسير كرده اند كه رو به پيشرفت نيست. قائلين به نظريه تصادف و يا نظريه ادواري بودن تاريخ از همين قبيلند در واقع اينان منكر تكامل تاريخ هستند.اما عده قابل توجهي از انديشمندان قائل به حركت تكاملي تاريخ ميباشند. به هر حال آن چه كه در اين موضوع قابل توجه است محورهاي اين بحث است كه ما براي نظم و انسجام مطالب به محورهاي آن اشاره ميكنيم:
الف. معني تكامل تاريخ
ب. هدفمندي تاريخ
ج. ملاك تكامل تاريخ
د. ملاك تكامل جامعه از ديدگاه اسلام
ه. مهدويت و تكامل تاريخي
الف. معني تكامل تاريخي
شايد به جرات بتوان گفت كه مفهوم تكامل تاريخ نياز چنداني به تعريف ندارد زيرا در خود، نوعي پيشرفت را تداعي ميكند و اين بدان معني است كه جوامع انساني در طول حركت تاريخي خود حركتي به سمت جلو دارند و استعدادهاي بالقوه خويش را به فعليت ميرسانند.
ب. هدفمندي تاريخ
نكتهاي كه در باره تكامل تاريخ مطرح هست هدفمندي و كمال جوامع در طول تاريخ هست گرچه برخي مثل طرفداران نظريه ماركسيست قائل به عدم هدفمندي تاريخ هستند. لكن از ديدگاه اسلام اين نظريه باطل است كما اين كه در قرآن مجيد آمده است:وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ
ج. ملاك تكامل تاريخ
تعريف تكامل تاريخ به حركت به سوي جلو نقد چنداني ندارد اما آن چه در اين ميان مهم است ملاك و معيار اين حركت و پيشرفت است و اين موضوع ، گفتگوهاي زيادي را به دنبال داشته است. گروهي ملاك تكامل يك جامعه انساني را ثروت ميدانند و معتقدند كه هرگاه جامعهاي بتواند منابع بيشتري از زمين استخراج كند جامعه پيشرفته تري خواهد بود و تكامل تاريخي يك جامعه يعني همين.
بعضي ديگر ملاك تكامل را در قدرت و تسلط ميداند كه البته گاهي اوقات قدرت بر طبيعت مراد است و گاهي قدت و تسلط بر انسانها و جوامع ديگر.
گروهي علم و آگاهي را ملاك پيشرفت ميدانند و البته ممكن است نظرشان بيشتر بر جنبه منفي باشد حتي ممكن است كه ملاك تكامل را امور انساني و معنوي در نظر گرفت مثل آزادي كه خود ميتواند به سه دسته تقسيم شود: آزادي از محكوميت طبيعت، آزادي از محكوميت انسانهاي ديگر و آزادي از محكوميت انگيزه هاي دروني خود.
به هر حال انديشمندان غير مسلمان در اين زمينه نظريات مختلفي ارائه داده اند اما نتوانسته اند در يافتن ملاك تكامل يك جامعه، توفيقي را بدست آورند وبه اتفاق نظر برسند لكن اسلام و به ويژه مذهب تشيع در اين زمينه بيان معيني دارد كه خواهد آمد.
د. ملاك تكامل جامعه از ديدگاه اسلام:
از ديدگاه اسلام، تاريخ بر اساس سنتها و ضوابط است و عوامل انساني در آن نقش ويژهاي دارد و به همين جهت است كه تاريخ ميتواند معلم خوبي براي انسان باشد و از همين روست كه بارها مسلمانان با عبارت" فاعتبروا يا اولي الابصار" مورد خطاب قرار گرفتهاند.
آيات مختلفي كه بيانگر سنتهاي الهي است به وضوح، ضابطه مند بودن تاريخ را نشان ميدهد و از همين روست كه ميتوان با توجه به اين سنتها خود و جامعه را به رشد رساند.
به هر حال اسلام جامعه انساني را داراي قابليت تكامل ميداند وبا رعايت حق اختيار براي انسانها شرط تكامل فرد و جامعه را پيروي از دستورات و سنن الهي ميشمرد.
اسلام معتقد است كه جامعه انساني با كل جهان ارتباط دارد و اين طور نيست كه حالت مجزا و منفرد داشته باشد. بلكه رشد و تكامل انسان و جامعه در صورتي خواهد بود كه با كل نظام هستي و با قوانيني كه خداوند متعال در نظام هستي پياده كرده و هماهنگ و منطبق باشد. اين تكامل توأم با امور معنوي خواهد بود كه در قران تقوا ناميده ميشود كما اين كه ميفرمايد: وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء اما اگر خلاف اين روش را در پيش گيرد و با قوانين حاكم بر جهان مخالفت كند اين امر موجب نابودي او خواهد شد.
دين مجموعه دستورالعملهايي است كه مطابق با قوانين حاكم بر نظام هستي بوده و خداوند عالم براي تكامل انسان و جوامع انساني، آن رابه بشر هديه كرده است.
بديهي است كه با توضيح قبلي سعادت و رشد همه انسانها فقط و فقط در گرو عمل به مضامين عالي دين ميباشد تنها دراين صورت است كه انسان با استفاده از قوه انتخاب و اختيار و فطرت الهي خويش راه كمال خود را يافته و در آن جهت حركت ميكند.
مهدويت و تكامل تاريخ
گفته شد كه انسان ميتواند با استفاده از قدرت انتخاب و با دقت در انتخاب گزينه صحيح براي تكامل ، كه همان دين الهي است خويش را به كمال برساند. اما آنچه اكنون به عنوان مشكل اساسي و سد راه كمال انسان و جامعه انساني وجود دارد، دو چيز است:
الف. فقدان آزادي حقيقي انتخاب در سطح جهان
ب. نبود كسي كه با علم كامل به دين و مديريت قدرتمند خود، جهان را بر اساس قانون خدا اداره كند. چيزي كه اكنون بيش از پيش انسان و جامعه انساني را مورد تهديد قرار داده است محروميت انسان از حق آزادي و انتخاب راه بر اساس حقيقت هست. بالاترين ترفندها صورت ميگيرد تا يك انسان براي انتخاب كوچكترين اسارت مدرن ،كالايي را انتخاب كند كه كمپانيهاي سرمايه داري ميخواهند. اسارت مدرن ارمغان تكنولوژي و فرهنگ غرب است كه آدمها بدون اين كه متوجه باشند گرفتار خوشيهاي بيهدف شده اند و به خاطر نداشتن هدف و آرماني در زندگي، سرگردانند كما اين كه بعضي از انديشمندان غربي هم به اين انحراف اعتراف دارند.
از ويژگيهاي بارز انقلاب جهاني مهدوي هدايت انسانها به سوي كمال از طريق آزادي از وابستگي به طبيعت دروني و بيروني ونيز رهايي از انسانهاي مستكبر ديگري است كه با زر و زور او را به بردگي خود در آوردهاند. حضرت با شكستن همين ابر قدرتهاي مسلط بر جامعه انساني به آنها آزادي حقيقي را هديه ميدهد.
محتواي اين انقلاب، تعريف هدف و آرماني است كه بر مبناي توحيد الهي است و كمال انسان در گرايش و وابستگي به خالق و مدبر هستي معنا پيدا ميكند.
مطلب مهم ديگر آن است كه با آن كه اساس دين اسلام و قرآن طبق وعده الهي از تحريف مصون مانده است اما در طول ساليان متمادي به خاطر دشمنيها و برداشتهاي متفاوت و سليقهاي از طرفي ،و محدوديت و غيبت مفسرين حقيقي دين و كتاب خدا از طرف ديگر، دچار آموزههاي غير عقلاني و غير ديني شده و پارهاي از خرافات با آن عجين شده و به صورت فرهنگي در بين مسلمانان در آمده كه بسيار ريشه دار گشته و به آساني قابل رفع نيست. اينجاست كه شيعه مدعي است آخرين ذخيره خدا و امام دوازدهم شيعيان كسي است كه با ظهور و اصلاحات خود اين پيرايههاي نازيبا را از قامت اسلام برچيده و اسلام را به گونهاي كه هست معرفي و تبليغ ميكند . به گونهاي كه عدهاي از مسلمانان ميگويند او دين جديدي آورده گروهي از عالمان به ظاهر ديني نيز با او به مخالفت بر ميخيزند.
مطلب ديگري كه در باره قيام حضرت مهدي عليه السلام مطرح است، نظام مدريريتي قدرتمندي است كه در سراسر عالم توسط ايشان حكم فرما ميشود و تنها قانوني كه براي همه و به طور يكسان در دنيا لازم الاجرا ميشود قانون و دستور خدا خواهد بود.
خلاصه مطلب آنكه خداوند متعال همانطور كه دين اسلام را كاملترين دين و عمل به آن را ضامن سعادت جامعه بشري قرار داده است. امامت و رهبري مردي الهي كه عالم و عامل به تمامي دستورات خداست را مايه كمال دين اسلام قرار داده كما اين كه در آخرين حج نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم آيه) "اليوم اكملت لكم دينكم" را نازل فرمود.
مراد از اكمال دين توسط منصب امامت و رهبري فرد معصوم آن است كه حقيقت دين از سنخ معرفت و معنويت است و دستور هايي چون نماز و روزه و حج و جهاد و..، مقررات ظاهري دين ميباشند.اگرچه انسان بدون نبوت هم با فكر شخصي خود ميتواند به يك نحوه از توحيد كه حقيقت دين هست برسد اما نه توحيد كاملي كه شايسته يك انسان است در واقع نبوت توحيد را به كمال خود ميرساند.
در مورد امامت هم مساله همين طور هست و اين مقام است كه توحيد و نبوت را به كمال معنوي عالي خود در نزد انسانها ميرساند و وقتي چنين شد و جامعه طبق اين مقامها پيش رفت به آخرين حد معنوي خود كه همان كمال خويش است دست پيدا خواهد كرد و البته همه اينها منوط به پذيرش و تعظيم جوامع انساني در مقابل اين سه مقام است. با توجه به اين كه در انديشه اسلامي، ربوبيت و نقش آفريني خداوند در عرصه جهان پذيرفته شده است، نقش اختيار انسانها در تكامل چگونه است؟
يكي از مسائلي كه همواره در طول تاريخ مطرح بوده جمع بين ربوبيت خدا و اختيار انسان است. از طرفي طبق انديشه اسلامي صاحب و مالك جهان خداست و به همين جهت تدبير عالم به دست خود اوست هرچه كه در عالم هستي به وقوع ميپيوندد از ناحيه علم و قدرت خداست وهيچ جنبندهاي حركت و اراده نميكند مگر به خواست و مشيت خدا كما اينكه آيات بسياري از قرآن به اين مطلب تصريح دارد، مثل:و ما تشائون الا ان يشاء الله" ، "و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمي"
اما از طرف ديگر مساله سرنوشت و آينده و كمال انسان نيز طوري در قرآن مطرح شده كه نقش اختيار و اراده او را ثابت ميكند. موضوع بهشت و جهنم، تاكيد رابطه سرنوشت با مقدار سعي و عمل و بسياري از موضوعات مطرح شده نشان گر اين مطلب هست. علاوه برآن بعضي از آيات، به صراحت موضوع اختيار را براي انسان ثابت ميكند نظير آيه: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا جمع بين ربوبيت الهي و اختيار انسان به قدري مشكل مينمايد كه گروهي از مسلمانان در طول تاريخ معروف به جبريون و جمعي معروف به مفوضه شدند. گروه اول قائل شدند به اين كه انسان در حقيقت در اعمال خود اختياري ندارد و گروه دوم معقتد شدند كه خداوند امر سعادت انسان را به انسان واگذار كرده و در اين مورد قدرتي ندارد.
اشكال هر دو گروه اين است كه هركدام فقط به بعضي از آيات توجه كرده و از آيات ديگر غافل شده اند و يا اين كه نتوانسته ند جمع منطقي بين اين دو دسته از آيات برقرار كنند.
اما شيعه كه از پشتوانه فكري امامان معصوم عليهم السلام بر خوردار بود به تبع تفكر و آموزش ايشان قائل به "الامر بين الامرين" شد و طوري بين اين دو دسته آيات جمع نمود كه هيچ كدام مورد بيمهري قرار نگرفت.
از امور مسلم و قعطي است كه خداوند عزوجل خالق همه موجودات است و تدبير موجودات نيز به دست قدرت اوست. هيچ موجودي و هيچ جامعهاي حركتي را انجام نميدهد مگر اين كه آن به اذن خدا و قدرت خداست. اساس اسلام به اين است كه "لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم." و در جهان خدايي به جز الله نيست.
اما خداوند،قادر، عالم و حكيم هم هست كما اينكه عادل نيز ميباشد و به احدي و جامعهاي ظلمي نميكند. اگر دو سرنوشت سعادت و شقاوت را براي هر فرد و هر جامعهاي رقم زده بايد عملكرد ايشان را طوري طراحي كند كه باعدالت و حكمت او تضادي نداشته باشد و الا كمال محض بودن او خدشه پذير خواهد بود.
از اين رو، تنها گزينه براي جلوگيري از هر گونه شبهه و نقصي در خداوندي خدا، به كارگيري نيرويي در انسان و جامعه انساني است كه ثواب و عقاب را عادلانه بنماياند و آن، قوه اراده و اختيار است.
هر گاه فرد يا جامعه داراي توانايي تصميم گيري و آزادي در انتخاب راه و هدف فرض شود در اين صورت است كه پاداش و كيفر معني مينمايد و اين سر همان چيزي است كه خداوند متعال سرنوشت را به عمل انسانها گره زده و نداي "جزاء بما كانوا يعملون "سر ميدهد.
در جاي جاي قرآن آن گاه كه از قومي سخن ميآيد سرنوشت آن قوم چه خوب و چه بد را نتيجه و عكس العمل نوع رفتار و انتخاب آنها ميشمرد و اين رويه همان گونه كه در عذاب قوم عاد و ثمود جاري شد در بخشش و غفران قوم حضرت يونس (علیه السلام) نيز جريان پيدا كرد.
بارها اين معنا به جان خواننده قرآن ميرسد كه" ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم." و اين همه نشان گر تاثير انتخاب انسان وجامعه انساني است.
شايد سوالي در اينجا مطرح گردد كه اگر انسان و جوامع انساني قدرت بر انتخاب دارند و آينده ايشان مربوط و نتيجه اراده خودشان هست در اين صورت قدرت مطلق خداوند متعال به كجا ميرود؟ مگر نه اين است كه همه افعال موجودات به دست خداست پس چطور انسانها در انتخاب سرنوشت خود اختيار دارند؟ آيا اين قائل شد ن به استقلال براي انسان نيست؟
جواب (همانطور كه بزرگان دين فرموده اند) اين است كه حتي اراده و قدرت انتخاب هم در دست خداست واين اوست كه چنين قدرتي را در اختيار انسانها قرار داده است. بنابراين هر فعلي كه انسان انجام ميدهد با قدرت خدا و به خاطر آن انجام ميشود اما خواست و اراده خدا ،گاهي اصلي است وگاهي تبعي به اين معني كه خواست و مشيت الهي اصالتا به انجام افعال حسن و نيكو تعلق گرفته است اما گاهي اراده فرعي و تبعي خدا به افعال تعلق ميگيرد و آن بدين معني است كه گرچه خواست خداوند اصالتا به وقوع چنين فعلي تعلق نگرفته لكن به صورت فرعي به خاطر اين كه همه قدرتها و وجود هر فعلي از خدا منشأ ميشود ،لاجرم واقع خواهد شد.
به عنون مثال كسي كه چاقويي را ساخته است هدفش استفاده مفيد و بهينه از آن است تا براي تهيه غذا در آشپزخانه و استفاده از ميوه و نظايرش مورد استفاده قرار گيرد. سازنده چاقو تيزي چاقو را به قصد آسان شدن كارها بوجود آورده است.
اما بعضي از اشخاص به جاي استفاده صحيح از چاقو و تيزي آن ،با به كار بردن آن در جاي غير صحيح باعث ظهور فعل قبيحي چون آدم كشي و نظايرش ميشوند اين در حالي استكه اين فعل مد نظر سازنده چاقو نبوده اما از اثر قهري خاصيت چاقو آن است كه استفاده نا بجا از آن موجب قتل ميشود.
در مورد سير انسان به سوي كمال قضيه همين طور است. خداوند متعال كه خالق انسان و مدبر امور است تمام افعال انسان حتي آنها كه غير اختياري هستند نيز به اذن و مشيت او انجام ميپذيرد زندگي و حيات و صحت و مرض و همه چيز انسان در يد قدرت اوست.
اما خداوند متعال طبق قانون و سنت خود جبراً به انسان قدرت اراده و آزادي در انتخاب را ارزاني فرموده است تا او خود از ميان دوراهي سعادت و شقاوت يكي را برگزيند كه "وهديناه النجدين". به او عقل عطا فرموده است و رسولاني برايش فرستاده تا راه را از چاه نشان دهند و نيرنگ ابليس را به او باز شناسانند.و او در اين انتخاب مجبور است يعني نميتواند از حالت اختيار خارج شود بلكه اين آزادي در انتخاب به نحوي با او عجين است و التبه در اين صورت است كه ثواب و عقاب و خوشبختي و بدبختي براي او معني پيدا ميكند و در غير اين صورت هرگونه پاداش و كيفري ظلم خواهد بود و اين امر از ساحت خداوندي به دور است.در مورد جامعه كه متشكل از انسان هاست نيز امر به همين منوال است. سير سعادت و شقاوت و لوازم هر كدام مشخص هست و جامعه انساني با انتخاب يك مسير ، سرنوشت خود را رقم خواهد زد.
نتیجه:
لازم است ذكر شود آن است كه درعين حال طبق تصريح قرآن وضعيت جوامع بشري در آخر به نحوهاي سير خواهد نمود كه خود جامعه و انسانها از آزمودن و مايوس شدن از وسايل بشري و عقول خود نهايتاً خاضعانه به پيشگاه الهي سر تعظيم فرود ميآورند و كلام خدا و حكم حاكم الهي منصوب از خدا... يعني مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه را به گردن مينهند و اين گونه است كه زمين از خير و خوبي و عدالت پر خواهد شد.
پی نوشت ها :
1.فلسفه تاريخ ، شهيد مطهري ره
2.قيام و انقلاب امام مهدي عليه السلام ، شهيد مطهري ره
نگارنده : حسن ملائي