و اين نياز در موضوع مهدويت كه تكيه بر منابع روائي زيادي دارد، نيز احساس ميشود. يكي از كارهاي كه در منابع مهديت، مخصوصاً ضروري به نظر ميرسد، اولويت بندي منابع و برگردان روايات، به اصول منابع است، كه كار محققين در زمينة مهدويت را آسان و موجب استفادة بهينه از اوقات محققين خواهد شد. چه بسا روايتي با يك طريق، در كتابهاي گوناگون، مكرر آمده باشد و در جمع بندي روايات، و احاطته به عموم روايات مربوط به موضوع، كار محقق را مشكل كند. سزاوار آن است كه مباحث مهدويت موضوع بندي شود و در هر موضوع، همه روايات وارده بدون تكرار، در ذيل موضوع گنجانده شود. بعد وظيفة محققين در باب مهدويت، در رجوع به روايت، رسيدن به كم كيف روايات، از نظر تواتر و عدم آن و صمت و سقم سند ديدن نظريات اساتيد و اساطين فن و نتيجه گيري مشخص باشد.
در حال حاضر هرچند چنين كاري صورت نگرفته ولي بر محققين موضوعات گوناگون مهدويت فرض است كه باغور در درياي روايات، مرواريد موجود را استخراج و مباحث را منقح نموده و نتيجه گيري مشخصي داشته باشند. چونكه تكيه گاه بحثهاي مذكور روايات ميباشد. در بحث آتي ما، كه مربوط به ويژگيهاي عصر ظهور (دورة شروع ظهور و قيام و مسير حركت حضرت از آغاز تا انتهاء) است، سعي خواهيم كرد كه به اصل رجوع به روايات و ملاحظة اكثر آنها وفادار باشيم و از منظر روايي به قضية مهم كه پيش روست بپردازيم. البته اين به معني به حاشيه راندن نظرات محققين اعم از قدما، و متأخرين و معاصرين نيست و در توضيح و جمع بندي و تبيين و تفسير روايات باب، يا مباحث عقلي و فلسفي و كلامي بايد، از نقطه نظرات بزرگان، استفاده كرد و به نتيجه صحيح دست يافت.
واژه شناسي ظهور
(ظَهَرَ) ظُهُراً، م: آشكار گرديد. (ظَهَرَ): نمودار شد، نمايان شد، هويدا شود، بيرون آمد، حاضر شد. (ظَهْر)- أظْهُر و ظُهُر، ظُهْران، ج: پشت ديگ كهنه، يا چهارپاي سواري مال بسيار، فخر به چيزي، جانب و طرف، كوتاه موي، پرمرغ، راه دشت و زمين بلند، لفظ قرآن خلاف تأويل، حديث و خبر، آنچه از تو غائب باشد، به پشت رسيدن چيزي. (ظهور): صورت ظاهر نما، نمود. والظاهرُ: خلاف الباطن؛ ظَهَرَ يَظْهَرُ ظٌهٌوراً، فهو ظاهر و ظهير. الظّهور: الظّفر بالشي. و الإطلاع عليه. ظهر الشي ءُ، بالفتح، ظهوراً تبيّنَ. الظُّهورُ: بدوّ الشيء الخفيّ.
از كتب لغت استفاده ميشود كه مادة (ظَهْرَ) با مشتقاتش،به معاني مختلفي به كار رفته است ك آنچه براي ما مهم است، معناي كلمة (ظهور) است. چون عنوان تحقيق (ويژگيهاي عصر ظهور) است. آنهم كه در اين تحقيق مورد بحث واقع ميشود، دورة شروع ظهور و آغاز قيام و مسير حركت حضرت از آغاز تا انتهاست. همانطور كه در لسان العرب و غير آن از كتب لغت آمده است، ظهور، آشكار شدن چيز مخفي ميباشد. و اما در باب و مبحث مهدويت، منظور از ظهور حضرت، تقريباً همان معناي لغوي است. يعني حضرت مهدي4 بعد از مدت مديدي كه از نظر غائب و پنهان و مخفي خواهند بود، هرگاه شرائط آماده شد، حضرت در پيش چشم همگان حاضر و نمايان خواهند شد و ديدگان مردم به جمال خورشيد مثال آن حضرت منور خواهد شد. البته اين ظهور، در مقابل مطلق مخفي و ناپيدا نيست بلكه حضرت در دوره ي غيبت هم مانند خورشيد پشت ابر ميمانند كه وجود حضرتش ولو در دورة غيبت فوائد و بركات بي شماري، براي مردم عالم دارد كه مقام را گنجايش تفصيل نيست. براي شروع بحث بهتر است از زمان شروع ظهور و بالتبع قيام حضرت بحث كنيم كه مهمترين نكته چه بسا ميتواند، باشد و آيا اساساً وقت معيني براي ظهور حضرت ميشود تعيين كرد يا نه؟
زمان ظهور
روايات مربوط به بحث زمان ظهور
در مورد تعيين اجمالي زمان ظهور رواياتي رسيده است. از جمله اينكه نعماني حديثي در اين مورد آورده است:
حدّثنا أحمدبن محمد بن سعيد، قال: حدثني أحمدبن يوسف بن يعقوب أبوالحسن الجعفي، قال: حدثني إسماعيل بن مهران، قال: حدثناالحسن بن عليّ بن أبي حمزه عن أبيه و وهيب،عن أبي بصير، عن أبي جعفر(ع)، قال:
«يقوم القائم7 في وتر من السنين تسع واحدة، ثلاث خمس، و قال: أذا اختلف بنو أََميّة ... »
حدثنا أبوسليمان أحمدبن هوذةالباهلي، قال: حدثنا إبراهيم بن إسحاق النهاوندي قال: حدثنا عبدالله بن حماد الأنصاري، عن أبي بصير، عن أبي عبدالله7 أنّهُ قال: «يقوم القائم يوم عاشورا.»
«الخصال» بسنده عن الصادق7: يخرج قائمنا أهل البيت يوم الجمعة. الخبر.
حدثنا الحسين بن أحمدبن إدريس رضي الله عنه قال: حدثنا أبي، عن أحمدبن عيسي، عن الحسين بن سعيد، عن علي بن أبي حمزه، عن أبي بصير «قال: قال أبوجعفر7: يخرج القائم7 يوم السبت يوم عاشورا يوم الذي قُتِلَ فيه الحسين7.)
الفضل، عن محمدبن عل، عن محمدبن سنان، عن حيّ بن مرواريد، عن علي بن مهريار قال: قال أبوجعفر7: كأني بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائماً بين الركن و المقام بين يديه جبرئيل7 ينادي: البيعة لله، فيملأها عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً».
ترجمة روايات
ابوبصير از امام باقر7 نقل ميكند كه حضرت فرمودند: قائم7 در سال فرد، نه، يك، سه، پنج، ظهور ميكند و فرمودند:زمانيكه بنو اميه اختلاف كنند.
ابوبصير از امام صادق7 روايت ميكند كه حضرت فرمودند: قائم7 روز عاشورا قيام ميكند.
شيخ صدوق (ره) در كتاب خصال با اسنادش از امام صادق7 روايت ميكند كه ايشان فرمودند: قائم ما أهل البيت عليهم السلام روز جمعه خروج ميكند.
شيخ صدوق (ره) با سندش از ابوبصير نقل ميكند كه ابوبصير گفت كه امام باقر7 چنين فرمود: قائم7، روز عاشورا، روزي كه حسين7 در آن روز كشته شد خروج ميكند.
شيخ طوسي (ره) از علي بن مهزيار به اسنادش نقل ميكند كه او از امام باقر7 روايت ميكند كه حضرت فرمود: گويا ميبينم كه قائم7 روز عاشورا، روز شنبه، در بين ركن و مقام ايستاده و در مقابلش جبرئيل7 فدا ميكند: بيعت براي خداست. پس مهدي4 جهان را پر از عدل و داد ميكند، همانگونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
از رواياتي كه آورديم و روايات مشابه، استفاده ميشود كه ظهور حضرت در سال فرد خواهد بود، نه در سال زوج و آن هم در ماه محرم الحرام ميباشد و در روز شنبه اين ظهور و قيام عظيم رخ خواهد داد. البته در بعضي از روايات روز جمعه هم آمدهاست. در توجيه و جمع بندي روايات وارده چند قول از اقوال بزرگان را ميآوريم.
جمع بين روايات و نتيجه گيري
«ويمكن جمع بأنَّ إبتداء خروجه يوم الجمعه، و ظهوره بين الركن و المقام و مبايعته يوم السبب كما يومي إليه قوم الباقر7 «كأنّي بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائماً بين الركن و المقام بين يديه جبرئيل نيادي البيعة لله الحديث» ممكن است جمع بين اين دو دسته از روايات كه يكي در روز شنبه فرموده و يكي روز جمعه دارد؛ حضرت ظهور ميكنند به اين صورت كه ابتداء و خروج حضرت در روز جمعه باشد و ظهور حضرت بين ركن و مقام و بيعت با او در روز شنبه باشد.
سيد محمد صدر (ره): «بعد مراجعة مجموع ماورد في المصادر من هذه الأخبار، نجد أن الروايات الدالة علي أنّ الهدي- عجل الله- تعالي فرجه الشريف يظهر في وتر سنين، قلية العدد، و كذالك الروايات الدّالة علي أنّه يظهر يوم السبت... بخلاف مادل علي أنه يظهر في يوم العاشر من محرم الحرام فإن فيه روايات عديدة قابلة للأثبات التاريخي». خلاصة فرمايش ايشان اين است كه روايات مربوط به ظهور حضرت، در سال فرد و روز شنبه، ضعيف است ولي در مورد اينكه حضرت در ماه محرم الحرام و روز عاشورا، ظهور كنند، احاديث بسياري داريم و قابليّت براي اثبات تاريخي دارد.
در هر صورت، اجمالا سال و ماه و روز ظهور معين شده است ولي اين نوع تعين تفصيلي نيست و نميتوان گفت كه حضرت دقيقاً بعد از چند سال نمايان خواهند شد. و حتي از توقيت در روايات نهي شده است.
نهي از تعين تفصيلي وقت ظهور (نهي از توقيت)
آنگونه كه از روايات استفاده ميشود، تعين تفصيل وقت ظهور، حضرت مهدي4صحيح نيست و نميشود به صورت قاطع گفت كه حضرت بقية الله عج در چه روزي، از چه سالي، ظهور خواهند كرد. بنابراين اگر كسي بگويد امام زمان7، ده سال ديگر، در ماه رجب، روز جمعه ظهور خواهد كرد، كذاب است. در كتاب غيبة نعماني باب (16) اختصاص برواياتي دارد كه از توقيت و تسميه نام حضرت منع كرده است. در روايت (13) از همين باب آمده است: «حدثنا محمدبن يعقوب، عن الحسينبن محمد، عن معليّ بن محمد، عن الحسن بن عليَّ الخزّاز، عن عبد الكريم بن عمر و الخثعمي، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر7، قال: «قال: قلتُ له: لهذا الأمر وقت؟ فقال، كذب الوقاتون... » پانزده حديث در اين مورد در غيبت نعماني در همين باب آمده است و همين مقدار روايت در اين مورد ما را كفايت ميكند. البته علامه ي مجلسي هم، در جلد (13) بحار الأنوار، در باب بيست ششم، روايات نهي از توقيت را آوردهاند.
شيخ طوسي (ره) در اين مورد ميفرمايد: «و اما وقت خروجه7 فليس بمعلوم لنا علي وجه التفصيل،بل هو مغيبٌٌٌٌٌٌٌٌ عنا إلي أن يأذن الله بالْفَرَج» و اما وقت خروج او7 براي ما معلوم نيست، بر وجه تفصيل بلكه وقت خروج بر ما پنهان است. تا اينكه خداوند، به فَرَج اجازه دهد.» ايشان در اين زمينه چندين روايت نقل ميكند.
از اين روايات استفاده ميشود كه براي ظهور حضرت وقت معلوم معرفي و بيان نشده است.
اصلاح امر حضرت در يك شب
روايات زيادي در زمينه ي اينكه، ظهور حضرت، امر ناگهاني است و در يك شب اصلاح ميشود رسيده است و در كتابهاي كمال الدين، روضه ي كافي، غيبت نعماني، دلائل الإمامة البرهان، فوائد فوائد الفكر مَقْدِسي، اَلْعَرف الوردي، ميتوان آنها را مطالعه كرد و از مجموع اين روايات، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه ظهور حضرت غير مترقبه و ناگهاني خواهد بود و مردم به اصطلاح شوكه خواهند شد. بعنوان مثال در كتاب كمال الدين آمده است:
وحدثنا أبوالعباس محمد بن إبراهيم بن اسحاق اَلْمُكَتّب- رضي الله عنه- قال: حدثنا الحسين بن إبراهيم بن عبدالله بن منصور قال: حدثنا محمد بن هارون الهاشميُّ قال: حدثنا أحمد بن عيسي قال: حدثنا أبوالحسين أحمد بن سليمانَ الرُّهاوِيُّ قال: حدثنا معوية بن هشام عن إبراهيم بن محمد بن الحنفيّة، عن أبيه محمد،عن أبيه أميرالمؤمنين عليّ بي أبي طالب7 «قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم- «المهديُّ منّا أهل البيت، يُصْلِحُ الله لَهُ أمْرَهُ في ليلةٍِ». اميرالمؤمنين علي7، فرمودند: «حضرت رسول خدا صلي الله عليه و سلم فرمودند: مهدي از ما أهل بيت است ب خداوند در يك شب أمرش را اصلاح ميكند.» و در روايت ديگر چنين آمده است: « خداوند امرش را در يك شب اصلاح ميكند.» در اين باب ، علامه در ج (13) بحار الأنوار، (پنجاه و دو از مجلدات جديد)، رواياتي را آورده است كه ولو كلمه ي «اصلاح امر حضرت در يك شب»صريحاً در همه نيست ولي روايات اين مضمون را دارند.
پس از اينجا نتيجه گرفته ميشود كه امر قيام ناگهاني و غير مترقبه بوده و بستگي به اراده و خاست خداوند متعال دارد.
سؤال: چگونه اصلاح امر حضرت، در يك شب، با شرايط ظهور سازگار ميتواند باشد؟
جواب: هرچند ظهور حضرت بستگي به شرائطي دارد كه با موجود بودن شرط بايد ظهور محقق شود، اما رسيدن به اين مطلب كه آيا واقعاً، در يك زمان خاصي از زمانها شرايط به طور كامل جمع شده است يا نه غير ممكن است. چه بسا عده اي خيال كنند كه شرايط جهت قيام آماده است ولي قيام به تأخير بيفتد، چون در حقيقت همه ي شرايط محقق نبوده است و شايد ما فكر كنيم كه هنوز شرايط فراهم نشده ولي در واقع فراهم باشد و ناگهان نداي آسمني شنيده شود، پس ناگهاني بودن قيام هيچ منافاتي با لزوم شرائط و تلاش براي آماده كردن. شرائط قيام ندارد. بلكه اين مشكل از جهل ماست كه قادر به تشخيص زمان دقيق حصول شرائط نيستيم. وقتي شرائط بود با اراده ي خداوند، اصلاح امر ظهور در يك شب محقق خواهد شد.
آغاز ظهور
أخرج أبونعيم عن ابن عمر قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم،«يخرج المهدي و علي رأسه عمامة فيها منادٍ يُنادي: هذا المهدي خليفة الله فاتبعوه» «يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، فرمود: «مهدي خروج ميكند در حاليكه در سرش عمامه اي است، ندا كننده اي ندا ميكند: اين مهدي خليفة خدا است، پس از او تبعيت كنيد»
الفضل بن شاذان، عن محمد بن علي بن كوفي، عن محمد بن سنان، عن حيّ بن مردان عن عليّ بن مهزيار قال: قال أبوجعفر7: كأنّي بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائما بين الركن و المقام، بين يديه جبرئيل7، ينادي: البيعة لله. فيملأها، عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً» «يعني كوئ روز عاشورا، شنبه قائم، بين ركن و مقام ايستاده است، در مقالبش جبرئيل7، ندي ميكند: «البيعة لله» بيعت براي خداست و دنيا را پر از عدل و داد ميكند همانطوريكه از ظلم و جور پوشيده باشد.»
بدين ترتيب، حجة الهي در زمين ظاهر ميشود. و نقطه ي عطف، در تاريخ بشري پيدا شده و جهان در آستانه ي تحولي بنيادين قرار ميگيرد. خوشا به حال كسي كه اين ندا را بشنود و حضرت را بشناسد و در حقانيت او ترديد نكند، چون شيطان و شيطان صفتان خواهند كشيد در بين خلائق شك و شبهه بيندازند.
مكان ظهور حضرت
از بعضي احاديث چنين برداشت ميشود كه ابتدا ظهور حضرت مدينه است.
چون خبر به سفياني ميرسد كه حضرت مهدي، در مدينه است. بعد سفياني تعدادي از سربازان خود را به سراغ حضرت ميفرستد و حضرت از مدينه خارج ميشود و به سوي مكه مكرمه حركت ميكند و سپاه سفياني به سوي حضرت و به دنبال حضرت حركت ميكنند ولي به فرمان خداوند، سپاه آنها در منطقه اي به نام «بيدا» به زمين فرو ميروند و اين حادثه به نام «؟؟؟» معروف ميشود و نميتوانند به حضرت دسترسي پيدا كنند.
نعماني در كتاب غيبة خود چنين نقل ميكند به سندش از جابر الجعمي از امام باقر7 «و يبعث السفياني بعثاً إلي المدينة فينفر المهدي منها إلي مكّة. فيبلغ أمير جيش السفياني أن المهدي قد خرج ألي مكّة، فيبعث جيشا مِنُ أثره فلا يدركه حتي يدض مكة خائفاً يترقب علي سنة موسي بن عمران قال: و نيزن أمير جيش السفياني البيداء، فينادي منادٍ من السماء أبيد القوم، فيخسف بهم...».
خلاصه برداشتي كه از اين روايت ميشود اين است كه سفياني از حضور حضرت مهدي4 در مدينه خبردار شده است و به دنبال حضرت ، گروهي از سپاهيان را فرستاده است. حضرت از آنجا به مكه مسافرت كردهاند. چون از اين قضيه مطلع شدهاند. و اين خبر به سفياني ميرسد و او سپاهي را به دنبال حضرت ميفرستد و نميتواند حضرت مهدي4 را بگيرند و به او برسند، تا اينكه حضرت به صورت خائف و ترسان به مكه ي مكرمه وارد ميشوند. بعد سپاه سفياني به منطقة (بيداء) بين مكه و مدينه ميرسند و به فرمان و امر خداوند متعال در آن منطقه زمين آنها را فرو ميبلعد و بالاخره از ظاهر اين قبيل روايات استفاده ميشود كه حضرت در مدينه ظهور ميكنند و حال آنكه ظهور حضرت بعد از «خسف به بيداء» است و «خسف» يكي از علائم ظهور حضرت شمرده شده است. و چگونه ميشود «خسف» متأخر از ظهور ميشود؟ جوابي كه ميشود داد اين است كه هر چند سفياني از حضور مردي در مدينه كه بر عليه او فعاليت ميكند، با خبر ميشود. و به سراغ او سپاهي ميفرستد ولي لازم نيست كه بفهمد ايشان حضرت مهدي است. همينكه با شخصي مواجه ميشود كه بر عليه نظام حاكم سفياني فعاليت ميكند او بر عليه حضرت مهدي4 اقدام ميكند هر چند نفهمد او حضرت است. چون غرضش حفظ تاج و تخت است و خلاصة كلام ظهور حضرت از مكه و بعد از «خسف» است و رواياتي ثل روايت گذشته، نميتواند دليل بر ظهور حضرت در مدينة منوره باشد و بلكه از تحقيق و بررسي احاديث فريفين (شيعه و سني) به اين نتيجه ميرسيم كه مكان ظهور حضرت مكه مكرمه و بين ركن و مقام است. بعنوان نمونه به روايتي از كتاب الغيبة شيخ طوسي (ره) اشاره ميكنيم.
الفضل، عن محمد بن علي، عن محمد بن سنان، عن حيّ بن مروان، عن علي بن مهزيار قال: قال أبوجعفر7: «كأني بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائماً بين الركن و المقام بين يديه جبرئيل7 ينادي: البيعة لله، فيملأها عدلاً كما مُلئتْ ظلماً و جوراً». گويا ميبينم كه قائم7 در روز عاشورا، روز شنبه بين ركن و مقام ايستاده اند در مقابلش جبرئيل7 ندا ميدهد: بيعت براي خداست و جهان را پر از عدل و داد ميكند، همانطور كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
و براي مراجعه و مطالعات تكميلي در مورد اين دسته از روايات، كتاب شريف بحار الأنوار، محدث عالي مقام، علامه محمد باقر مجلسي اعلي الله مقامه الشريف ج 52 باب 30 و 31 منبع خوبي است و نيز به كتاب، كتاب الغيبة شيخ طوسي (ره) فصل هفت، قسمت علائم ظهور الحجة4 و كتاب الغيبة نعماني باب 14، ما جاء في العلامات التي تكون قبل القائم7 و يدل علي أنّ ظهوره يكون بعدها كما قالت الأئمة عليهم السلام و كتابهاي ديگر از اهل سنت و شيعه ميتوان مراجعه كرد. با تمام اين مباحث برخي از بزرگان معتقدند كه مرحله ي اول ظهور حضرت امام زمان4 شهر مدينه ميباشد. براي دقت نظر بيشتر به نظر تني چند از محققين باب ميپردازيم.
سيد علي صدر
در همين باب سيد علي صدر، مطلبي دارد كه قابل توجه است و ذكر ميكنيم. ايشان ميفرمايند: «و يكون مبدأ ظهوره في المدينة، ثم يتوجه إلي مكّة ليظهر فيها كاملاً » يعني مبدأ ظهور حضرت مهدي4 مدينه است، سپس متوجه مكه ميشود تا در آنجا ظهور كامل نمايد.
و شايد نظر علامه سيد محسن امين (ره) در اعيان شيعه، هم همين باشد، كما اينكه در باب مكان خروج حضرت مهدي4 ، به روايتي تمسك جسته است كه از آن روايت و امثال آن روايت شايد عده اي چنين استنباط كنند كه مكان ظهور ابتداء مدينه ميباشد. ايشان روايتي ميآورند، در مورد مكان خروج كه اين روايت است و ما ترجمه ميكنيم: «بعد از خروج سفياني، از وادي يابس در فلسطين كه منجر به مالكيت و تسلط او به شش منطقه از خاور ميانه (دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب و قنسرين) ميشود و بر لشكر أصهب و أبقع در شام غلبه پيدا ميكند، همتش غلبه بر محمد9 و شيعه يان او ميشود و لشگري را به عراق و لشگري را به سوي مدينه روانه ميكند. لشكر مدينه به سوي آن شهر حركت ميكند در همان زمان مهدي4 در مدينه خواهد بود. سه نفر حضرت را از اين آهنگ سپاه سفياني آگاه ميكنند. حضرت از مدينه خارج شده به مكه حركت ميكند. فرمانده سپاه سفياني لشكري را دنبال حضرت به سوي مكه گسيل ميكند. ولي آنها وقتي در بين شه مدينه و مكه به منطقة بيداء رسيدند به فرمان خداوند متعال، زمين آن سپاه را در كام خود ميكشد و آنها را نابود ميكند. و اما لشگر عراق وارد شهر كوفه ميشوند و آنجا را آماج قتل و غارت قرار داده و عده اي را اسير ميكنند، سپس از كوفه خارج شده، به سوي شام حركت ميكنند. پس از آن، لشكر هدايت، از پشت سر آنها ميرسد و آن جمعيت جرار را نابود كرده و اسرا را آزاد نموده و غنائم را مسترد مينمايند. امام مهدي7، بعد از اينكه به مكه رسيد، اصحابش اطراف آن حضرت جمع ميشوند و آنها سيصد و سيزده نفر، به عدد سربازان اسلام، در جنگ بدر ميباشند. زمانيكه اين عده، دور منجي بشريت7 جمع شدند امرش را ظاهر ميكند. بنابراين در ذي طوي منتظر اصحابش، خواهد بود. يكي از اصحابش را به مكه ميفرستد؛ ايشان را دعوت به راه امام7 ميكند. اما او را بين ركن و مقام ميكشند. آن هم به صورت ناجوانمردانه، بطوريكه سرش را از بدن جدا ميكنند. ايشان نفس ذكيه (كه قتل نفس زكيه يكي از علائم حتمي ظهور در روايات معصومين عليهم السلام مطرح شده است) هستند. اين خبر به ولي عصر4 ميرسد با اصحابشان از عقبة ذي طوي پايين آمده و به طرف مسجد الحرام روانه ميشوند. وارد مسجد الحرام ميشوند و در نزد مقام ابراهيم7 چهار ركعت نماز ميخوانند و بر حجر الاسود تكيه مينمايند و بين مردم خطبه ميخوانند و به كلامي تكلم ميكنند كه پيش از ايشان احدي به آن تكلم نكرده باشد.
به هر حال استفاده مبدأ بودن شهر مدينه، براي ظهور امام زمان4 مشكل خواهد بود. ولي ظهور حضرت از شهر مكه در بين ركن و مقام براي كسي مبهم نيست اگر بر روايات مأثوره در اين خصوص عنايت داشته باشد. پس آغاز ظهور حضرت مهدي4 بين ركن و مقام در مكه مكرمه خواهد بود.
ياران اولية حضرت
با مطالعة احاديث فراوان، در اين مورد به اين نتيجه ميرسيم كه ياران اولية حضرت سيصد و سيزده نفر، به عدد اصحاب پيامبر9 در جنگ بدر ميباشند كه در كمترين زمان بعد از ظهور بقية الله4 – خود را به مكه مكرمه ميرسانند و دور امام زمان4 حلقه ميزنند. به يك روايت بسنده ميكنيم.
حدثنا أبو سليمان احمد بن هوندة الباهلي، قال: حدثنا إبراهيم بن إسحاق نهاوندي، بنهاوند سنة ثلاث و سبعين و مائة، قال: حدثنا عبدالله بن حمّاد الأنصاري سنة تسع و عشرين و مائتين، عن عبدالله بن بكير، عن أبان بن تغلب، قال: «كُنْتُ مَعَ جعفر بن محمد7 في مسجد به مكّة و هو آخذ بيدي، قال: يا أبان، سيأتي الله بثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلاً في مسجد كم هذا، يعلم أهل مكّة أنّه لم يخلق آبائهم و لا أجدادهم بعد عليهم السيوف، مكتوب علي كلّ سيفٍ اسم الرجل و اسم أبيه و حليته و نسبه، ثمَّ يأمُرُ مُنادياً فيُنادي: هذا المهدي يقضي بقضاء داوود و سليمان لا يسأل علي ذالك بيّنة»
أبان بن تغلب ميگويد: من با امام جعفر صادق7 بودم در مسجدي در مكه و ايشان دست مرا گرفته بود، پس گفت: يا أبان خداوند سيصد و سيزده مرد در مسجد شما ميآورد. اهل مكه ميدانند آنها از نسل آباء و اجداد آنها نيستند و داراي شمشيرهايي هستند كه در هر شمشيري، اسم مرد و اسم پدرش و نسبش رنگ و ظاهرش و هيئتش و نسبش، نوشته شده است. سپس امر ميكند منادي را پس ندا ميكند: اين مهدي4 است بقضاء داوود و سليمان قضاوت ميكند و براي قضاوت بينه نميخواهد.
اگر بخواهيم همه ي اين روايات را در اينجا ذكر كنيم سخن به درازا ميانجامد و از مقصد و هدف چه بسا دور گرديم. در بعضي از روايات است كه اين سيد و سيزده نفر شبانه از بستر خود بر ميخيزند و شتابان و با طي الأرض خود را به مكه ميرسانند. در بعضي از آنها آمده است كه مانند پارههاي ابر پاييزي به صورت دور حضرت جمع ميشوند.
افزايش ياران
مسلما ياران حضرت منحصر در سيصد و سيزده نفر نخواهد بود. بلكه بعد از ظهور و انجام مقدمات كار، جمعيت، از اطراف و اكناف عالم، به حضرت و به لشكر حضرت، ملحق خواهد شد و ياران اوليه يعني سيصد و سيزده نفر، از خواص اصحاب امام7 خواهند بود. در روايات وارد شده است كه وقتي تعداد ياران حضرت به ده هزار نفر رسيد حضرت قيام ميكنند و از مكه به سوي مدينه حركت ميكنند و طبيعت كار هم به اينصورت است كه با گذشت فاصله ي زماني، روز به روز شوكت و عزت، حضرت وليعصر4، بيشتر ميشود و مردم فوج به فوج به حضرت ميپيوندند و سپاه گران و دلاوران فراوان، گرد هم ميآيند و سراسر جهان را مسخر ميكنند و آن تعداد ياران اوليه به عنوان فرماندهان و حكم، پس از ثبوت حكومت ميگردند. براي روشن شدن بيشتر بحث، به يك حديث نوراني از معصومين عليهم السلام استناد ميكنيم كه كلام آنها نور است و موجب روشنايي راه و هدايت هر گمراه ميباشد.
كمال الدين نقل ميكند: و بهذا الإسناد (حسين بن أحمد بن إدريس رضي الله عنه قال: حدثنا أبي، عن أحمد بن محمد بن عيسي) عن الحسين بن سعيد، عن إبن أبي عمير، عن أبي أيوب، عن أبي بصير «قال: سَألَ رَجُلٌ مِنْ أهْلِ الْكوفَةِ أباعَبدِاللهِ7، كَم يَخْرُجَ مَعَ الْقائِمِ7؟ فَإنَّهُمْ يَقولونَ: إنَّهُ يَخْرُجُ مَعَهَ مِثْلُ عِدَّةِ أهْلِ بَدْرٍ ثَلاثَمأةٍ و ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلاً، قال: وَ ما يَخْرُجُ إلّا في أُولي قُوَّةٍ، و ما تكُونُ إلُوُ القُوّةِ أقَلّ مِنْ عشرةِ آلافٍ».
ابو بصير ميگويد: مردي از اهل كوفه، از امام صادق7 سوال كرد. چه تعداد با قائم7، خارج ميشوند؟ پس ايشان ميگويند: همانا خارج ميشوند، با او، مانند عدد اصحاب جنگ بدر، سيصد و سيزده نفر؟ امام فرمودند: حضرت مهدي4 خروج نميكند مگر اينكه با ايشان صاحبان توان و قدرت باشد و صاحبان قدرت و نيرو از ده هزار نفر كمتر نميشود. از اين روايت و امثال آن كه به افزايش ياران دلالت دارد، به خوبي روشن ميشود كه در مورد ياران بصورت عموم، عدد خاصي مطرح نيست و شايد در بعضي روايات مثل روايت گذشته، روي عدد ده هزار نفر، بعد از ياران اوليه حضرت تكيه شده كنايه از اين باشد كه در مسير حركت پيوسته به افزايش نيرو نياز است. و كثرت و موضوعيت دارد. در اين زمينه سيد محمد صدره (ره) فرمايشه خوبي دارند:
«إننا نفهم مِنْ مجموع هذه الروايات: أن العد الكافي لغز و العالم بالعدل... ليس العدد الكافي هو وجود ثلاثمائة و ثلاثة عشر جنديّاً ، كما قد يتخيل الناس من هذه الروايات و تذهب إليه بعض الأفهام الكلاسيكية إذ يفهمون حصر أصحاب المهدي4 بهذالعدد.
و إنما العدد الكافي لغزوالعالم، يتمثل في مثل هذالعدد من القواء، والحصر في حقيقته – لو كان مستفاد امن الروايات من الروايات – منصب علي ذالك»
محصول كلام ايشان اين است كه، براي قيام جهاني وجود سيصد و سيزده نفر كافي نيست. بلكه اين تعداد، رهبران قيام جهاني هستند. فرمايش مرحوم صدر متين است. اين مطلب از بعضي روايات هم استفاده ميشود و اصلا از لوازم حركات عظيم جهاني آن است كه سيصد و سيصده نفر افراد زبده و ناب پيرامون حضرت باشند و در منصبهاي مختلف گمارده شوند و اسلام ناب را در سرتاسر جهان به مرحلة عمل و فعليت برسانند. با توجه به اينكه قيام و انقلاب حضرت طبق قوانين طبيعي صورت خواهد گرفت و بنا نيست كه همة كارها بصورت اعجاز انجام پذيرد اين سخن طبق قواعد خواهد بود.
به روايتي از امام صادق7 در اين زمينه تسمك ميكنيم كه، در ضمن يك حديث طولاني آمده است، عن أبي بصير، عن جعفربن محمد- يقول فيه- فقال: أبوبصير: جعلت فداك ليس علي ظهرها مؤمنٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌٌ غير هؤلاء (يعني الثلاثمائة و الثلاثة عشر)؟ قال:
بلي، و لكنهذا العدة التي يخرج فيها القائم7، و هم النجباء و الفقهاء و هم الحكام و هم القضاة الَّذين يسمح بطونهم و ظهورهم فلايشكل عليكم (عليهم) حكم.
امام صدق7 ميفرمايند كه اين سيصد و سيزده نفر، افراد نجيب و فقيهان هستند و ايشان حاكمان و قاضياني هستند كه باطن و ظاهرشان، پاك ميباشد و هيچ حكمي از احكام الله، تعالي بر ايشان مشتبه و مشكل نخواهد شد.
البته ناگفته پيداست كه مقام و موقعيت معنوي و ايماني ياران اولية امام7- با مقام اصحاب بعدي يكي نيست و دسته اول (سيصد و سيزده نفر) داراي مراتب بالاي هستند. خداوند بزرگ به آنها فضيلت ياوري اولية حضرت مهدي- عج الله تعالي فرجه الشريف- را داده است و حضرت امورات مملك بزرگ اسلامي جهاني را در مناطق گوناگون به آنها خواهد سپرد و خود سرسلسله جنبان اين حكومت و رهبر همة حكام ولايات و اميران عمارات خواهد بود. و در اين رابطه باز كمال الدين چنين آورده است.
عن مفضل بن عمر «قال أبوعبدالله7 «كأنّي أنّي أنْظُرُ إلَي الْقائمِ7 عَلي مِنْبَرِ الْكوفَةِ وَ حَوْلَهُ أصْحابُهُ ثَلاثِمائَةِ وَ ثَلاثةُ عَشَرَ رَجُلاً عِدَّةُ أهْلِ بَدْرٍ، وَ هُمْ أصْحابُ الألوِيَةِ وَ هُمْ حُكّامُ اللهِ في أرْضِه عَلي خَلْقِهِ، حَتّي يَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبائِهِ كتاباً مَخْتُوماً بِخاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عهدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّي الله ... ». مفضل بن عمر گويد: امام صادق7 فرمود: «گويا به قائم7 مينگرم كه بر منبر كوفه است و اصحابش كه سيصد و سيزده تن و به شمار اصحاب جنگ بدر هستند، در اطراف او هستند و آنان پرچمداران و حاكمان خداي تعالي بر خلقش در زمين هستند... .
از اين مباحث نتيجه ميگيريم كه حضرت، بعد از ظهور مورد استقبال خواص اصحاب و افراد ديگر از انسانهاي تحت ستم قرار خواهد گرفت و چون پروانه بر دور شمع وجودش پر خواهند زد و يكي از اركان قيام و نهضت جهاني حضرت محقّق ميشود.
از روايات استفاده ميشود كه امام مهدي7 از ياران خويش ميخواهد با شرايط ويژه اي كه در روايات و كتابها آمده است با آن حضرت دست بيعت دهند. اين شرائط متنوع است: برخي از اين شرائط انسان را متعهد ميسازد كه در هر حال از ارتكاب گناهاني نظير فحشاء، سرقت، حرام خوارگي، بردن مال يتيم و ديگر گناهاني كه در آيات و روايات تحريم شده است، سخت دوري گويند و برخي ديگر انسان را به انجام وظايف فردي و اجتماعي، نظير دعوت به ارزشها و هشدار از ضد ارزشها... كه پيش از آن، همگان موظف به انجام آنها هستند، متعهد ميسازد و برخي از شرايط اين بيعت، انسان رد به آراستگي و پارسايي و ارزشهاي اخلاقي، ملتزم ميسازد. از اين رو هنگامي كه ياران، آن پيشواي بزرگ نجات و عدالت بااين شرايط دست مبارك او را بعنوان، بيعت فشردند، وظايف و تعهدات آنان، جدّيتر و احساس مسئوليتشان، سخت تر و سنگينتر ميگردد؛ درست بسان انساني كه سوگند ياد ميكند هرگز دست به سرقت نزند، از اينرو اگر سرقت نمود؛ در خور دو كيفر است: يكي براي سرقت و ديگري براي شكستن سوگند خويش.
بيان آغازين امام7
قبل از بيان اول كلام از حضرت مهدي4 لازم است روشن شود كه امام7 در كجا ظهور ميكنند. چون ايراد خطبه فرع بر ظهور امام7 و مكان ظهور است. و همانطور كه قبلاً اشاره شد و بصورت مفصل تقريباً آمد، حضرت مهدي4 در مكّة مكرمه ظهور خواهند كرد و روايات فريقين در اين مورد فراوان است. پس از اين مرحله بايد ببينيم، آيا حضرت مهدي4 به هنگام ظهور سخني خواهند فرمود يا نه؟ در صورت اثبات، چه خواهند فرمود؟
اخبار وارده در اصل خطبة حضرت، متضافر است و از نظر تاريخي، قابل اثبات است و آنهم در مكة مكرمه، مسجد الحرام، بين ركن و مقام، انجام خواهد گرفت. اما اگر ما تمام اخبار متضمن كلام حضرت بقية الله7 را، جداگانه بخواهيم حساب كنيم و كلام حضرت را از آن بدست آوريم، محتاج به تصحيح سند تك تك اخبار هستيم؛ كاري كه در اصل اثبات وجود خطبه از حضرت، در اول ظهور لازم نيست. چون اخبار در باب خطبة حضرت به صورت انضمام متضافر است و از نظر تاريخي ميتواند مورد اتكاء باشد. لذا آنچه بيشتر اكنون مهم است، اين است كه حضرت، در آغازين روز قيام ايراد خطبه خواهند داشت و اين هدف هم با در نظر گرفتن همه روايات تأمين خواهد شد و اصل وجود خطبه را اثبات ميكند. اما براي اعتماد به تك تك احاديث، بصورت جداگانه براي اثبات مضمون آنها و كم كيف خطبه و سخنراني حضرت، يك يك احاديث از حيث سند بايد ملاحظه شود.
چندين خطبه از حضرت نقل شده است كه ما يكي از آنها را در اينجا ميآوريم. البته خطبه اي كه در اينجا ميآيد از نظر سند خوب است. ولي روايات ديگر در اين زمينه مشكل سندي دارند. هرچند قسمتهايي از فرازهاي آنها در همين خطبه آمده است و از اين جهت مشكل آن روايات هم كه متضمن خطبهها و جملههاي ديگري از حضرت هستند، تا حدودي حل ميشود.
اولين خطبة امام زمان7
امام باقر7 در حديثي طولاني ميفرمايند:
« ... والقائم يومئذ بمكة قد أسند ظهره إلي البيت الحرام مستجيزا به، فينادي: يا أيها الناس، إنّا نستنصرالله فمن اجابنا من الناس فإنا أهل بيت نبيكم محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- و نحن أولي الناس بالله و بحمد- صلي الله عليه و آله وسلم- فمن حاجّني في آدم فأنا أولي الناس يابراهيم، و من حاجتي في محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- فأنا أولي الناس بحمد- صلي الله عليه و آله و سلم- و من حاجني في النبيّين فأنا أولي بالنبيّين، أليس الله يقول في محكم كتابه: «أنَّ اللهَ اصطفي آدَمَ وَ نوحاً و آلَ إبراهيمَ و آلَ عِمْرانَ عَليَ الْعالمينَ ذُرّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَ اللهُ سَميعُ عَليمُ» فَأنَا بَقيَّةٌ من آدم، و ذخيرةٌ من نوح، و مصطفي من إبراهيم، و صفوة من محمد- صلي الله عليهم أجمعين- ألا فمن حاجني في كتاب الله فأنا أولي الناس بكتاب الله، ألاومن حاجّني في سنة رسول الله فأنا أولي الناس بسنة رسول الله، فأنشد الله من سمع كلامي اليوم لمّا أبلغ الشاهد منكم الغائب و أسألكم بحق الله و بحق رسوله و بحقّي، فإنَّ لي عليكم حقَّ القربي من رسول الله ألا أعنتمونا ممن يظلمنا فقد اُحقنا و ظلمنا و طردنا من ديارنا و أبنائنا و بغي علينا و دفعنا عن حقّنا و افتري أهل الباطل علينا، فالله الله فينا لاتخذلونا و انصرونا ينصركم الله تعالي... ».
امام باقر7 در ضمن حديث طولاني چنين ميفرمايند: «... و قائم7 در اين روز (ظهور) مكه خواهد بود، پشتش را به بيت الله الحرام تكيه ميدهد، در حال پناهندگي به بيت الله الحرام، پس ندا ميكند: اي مردم بدرستيكه ما طلب ياري ميكنيم از خدا. پس هركس اجابت كند و قبول نمايد: از مردم ما را، پس ما اهل بيت نبي شما محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- هستيم و ما سزاوارترين مردم به خدا و به محمد- صلي الله عليه و آله و سلم هستيم، پس هر كس در مورد آدم، با من محاجه و بحث كند، پس من سزاوارترين مردم هستم به آدم، و هر كس در مورد نوح، با من بحث كند پس من سزاوارترين مردم هستم به نوح. و هركس در مورد ابراهيم، با من بحث و محاجه كند پس من سزاوارترين مردم هستم به ابراهيم و هركس در مورد محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- با من بحث و مجادله كند پس من سزاوارترين مردم هستم ب محمد- صلي الله عليه و آله و سلم- و هر كس با من در مورد انبياء، محاجه و بحث كند، پس من سزاوارترين مردم هستم به انبياء،آيا اينطور نيست كه خدوند در محكم كتابش ميگويد: «همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالمين برگزيد. آنها فرزندان (ودودهاني) بودند كه (از نظر پاكي و تقوي و فضيلت،) بعضي از بقض ديگر گرفته شده بودند و خداوند شنوا و داناست».
پس من بقيه اي از آدم، و ذخيره اي از نوح و مصطفي و ابراهيم، و برگزيده اي از محمد- صلي الله عليهم أجمعين هستم.
سند خطبه
اين حديث شريف از سه طريق نقل شده است و از هر سه طريق به تحسن بن محبوب ميرسد و در كتاب نعماني هر سه طريق آمده است.
طريق اول: أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن الفضل و سعدان بن اسحاق بن سعيد و أحمد بن الحسين بن عبد الملك و محمد بن أحمد بن الحسن جميعاً، عن الحسن بن محبوب.
طريق دوّم: ثقة الإسلام محمد بن يعقوب كليني، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه (إبراهيم بن هاشم)،قال: وحدثني محمد بن يحيي من عمران، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسي. قال: و حدثنا علي بن محمد و غيره، عن سهل بن زياد، جميعا، عن الحسن بن محبوب
طريق سوم: الكليني أو أحمد بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا عبد الواحد بن عبد الله الموصلي عن أبيس علي أحمد بن محمد بن «أبي» ياسر «ناشر» عن أحد بن هلال عن الحسن بن محبوب. و الحسن بن محبوب بدوره يردي، عن عمروبن أبي المقدام، عن جابر بن يزيد الجعفي عن الأمام الباقر7 براي شيخ نعماني سه طريق از رواة به حسن به محبوب است.
مرحوم سيد محمد صدر (ره) در سند اين حديث فرموده اند: « والطرق الثلاثه كافية- باعتبار تعددها- للاثبات التّاريخي. و امالحسن بن محبوب فهو من العلماء الثقات الأجلا،و أما عمر بن أبي المقدام فقد مدح و لم يطعن فيه طاعن. و أما جابربن يزيد فهو من خاصة أصحاب الأمامين الباقر و الصادق- عليهما السلام- و ثقة بعض و نسبه إلي التخليط عند يشخوخته بعض آخرون. و الملاحظ أن شيخوخته معاصرة للأمام الصادق7 في حين أن الخبر المروي عن الإمام الباقر7 فيكون مما رواه جابر قبل شيخوخته و من ثَمَّ قبل أن يكون مخلطا. معه ففي الإمكان أن يكون قابلاً للإثبات التاريخي.
ايشان ميگويند اين روايت از سه طريق مختلف تا حسن بن محبوب نقل شده است و اين تعدد در نقل، كافي است در اينكه ثابت شود، اين روايت از معصوم (امام باقر7) صادر شده است. البته به شرطي كه حسن بن محبوب و قبل از ايشان تا امام باقر- علي السلام- و ثاقتشان ثابت شود، بنابراين ايشان اينها را بررسي ميكند ميگويد: « و اما حسن بن محبوب از علماي مورد اعتماد و از بزرگان هستند و اما عمر بن ابي المقدام، مدح شده است و در مورد ايشان طعن و تضعيفي نداريم و اما جابربن يزيد جعفي پس ايشان، از خواص اصحاب، دو امام باقر و صادق- عليهما السلام- ميباشد. بعضياز جاليين او را توثيق كرده و بعضي گفته اند در زمان پيري قاطي كرده و دچار جنون گشته است. و اگر ملاحظه شود دورة پيري ايشان زمان امام صادق7 بوده در حاليكه خبري كه در مورد خطبة حضرت مهدي4 نقل كرده، در زمان امام باقر7 بوده است و قبل از پيري بوده بنابراين امكان اثبات تاريخي اين خطبه وجود دارد.
نظر نهايي در مورد جابربن يزيد جعفي
اكثر علما ايشان را توثيق كرده و او را از اصحاب باقرين- عليهما السلام ذكر كردهاند. تنها مشكل عمده در خود ايشان، دوران پيري است كه نجاشي فرموده كه استاد ما شيخ مفيد (ره) اشعاري چند از ايشان براي ما انشاء كرده است كه دلالت ميكند كه در دورة پيري ايشان دچار جنون گشته است. اما آية الله خوئي (ره) در كتاب معجم رجال الحديث، پاسخ داده اند كه در دوره اي بر فرض بپذير كه دچار تخليط شده باشد، اين موجب نميشود كه تمام رواياتي كه از طريق ايشان نقل شده تضعيف گردد. البته نسبت به دورة تخليط اشكال مسجل است.
ايشان در مورد جابر بن يزيد، معتقد به توثيق وي شده اند، ميفرمايند: «الذي ينبغي أن يقال: إنّ الرجل لابد من عده من الثقات الأجلا، لشهادة ابن قولويهو علي بن إبراهيم و الشيخ المفيد في رسالته العدوية و شهادت ابن غضائري- علي ما حكاه العلامه و لقول الصادق –7- في صحيحة زياد أنّه كان يصدق علينا...».
«آنچه سزاوار است گفته شود اين است كه بايد اين مرد (جابربن يزيد جعفي) از افراد و رجال مورد اطمينان امام صادق و باقر- عليهما السلام- شمرده شود وي از بزرگان اصحاب بوده است به خاطر اينكه ابن قولويه و علي بن ابراهيم و شيخ مفيد در رساة عدويه اش و ابن غضائري بنابر حكايت علامه حلي (ره)- شهادت به ثقه و مورد اطمينان بودن او داده اند و براي اينكه امام صادق7 در صحيحة زياد فرموده است: خبر او راست است».
نتيجة بحث: با توجه به اقوال علما در مورد ايشان، ميتوان چنين نتيجه گرفت كه جابر بن يزيد جعفي، از ثقات رجال و از اصحاب امام باقر و امام صادق- عليهما السلام- بوده است و روايتهاي منقوله از طريقي كه ايشان در آن طرق باشد، از ناحية وي دچار مشكل خواهد بود، تنها مشكلي كه انيجا است و همة رجاليين تقريباً در آن اتفاق نظر دارند، اين است افرادي كه از جابر نقل روايت كرده اند معمولاً ضعيف هستند مانند عمرو بن شمر و مفضل بن صالح، و عملاً باعث شده است كه روايات ايشان دچار مشكل شود. البته در روايت مورد بحث چون سه طريق است مشكل تا حدودي قابل حل است. بنابراين حديث مربوط به بحث ما از حيث سند هم بلامشكل خواهد بود و ميتوان آن را به عنوان اولين خطبة حضرت مهدي7 قرار داد و خطبه عزاء و جالبي است كه جهت معرفي خود و جذب مؤ منين مخلص ايراد شده است. و خطبههاي ديگري را هم، اگر از حيث متن با اين روايت سازگار باشد ميتوان از جهت تاريخي اثبات كرد و از شرات آن و فرازهاي ان استفاده كرد. اينكه بايد ملاحظه كرد كه آيا بعد ظهور حضرت و خطبة آن بزرگوار پاسخ مناسبي به حضرت داده شد و با حضرت بيعتي صورت گرفت يا نه؟ و اگر بيعتي بوده است به چه صورت و كيفيتي بوده است؟
بيعت با امام مهدي-7-
ذكر اين نكته لازم است كه ما در مباحث مهدويت نقاط مشترك زيادي با اهل سنت داريم، مانند همين مطالب گذشته كه در صفحات پيشين مورد بحث واقع شد. مگر در بعضي از موارد كه در مبحث ما زياد برجسته نيست. در مورد بيعت با قائم آل محمد9 نيز قضيه از همين قرار است. هم در منابع اهل سنت و هم در منابع امامية اثنا عشريه، به وفور در مورد بيعت با حضرت و نحوة آن و مكان آن و زمان آن احاديث، از معصومين: رسيده است. آنگونه كه از منابع روايي استفاده ميشود، بعد از ظهور حضرت، در مكه مكرمه و خطبه آن بزرگوار، بيعت با آن حضرت، صورد ميگيرد و در مسجد الحرام بين ركن و مقام خواهد بود. و در منابع اماميه، در ضمن رواياتي ميبينيم كه اوّلين فردي كه با آن حضرت بيعت ميكند، حضرت جبرئيل امين است و بعد از او سيصد و سيزده نفر از ياران امام7 به عدد اصحاب جنگ بدر و اصحاب حضرت طالوت، با آن بزرگوار، بيعت ميكنند. در اين زمينه به يك روايت از اهل سنت و به يك حديث از اماميه بسنده ميكنيم و چون در منابع روايي در اين زمينه روايات زيادي ميبينيم، از بررسي اسناد روايات مستغني هستيم.
نعيم بن حماد به سند خود از قتاده روايت ميكند او گفته است: قال رسول الله- صلي الله عليه و آله و سلم- «إنه يخرج من المدينة دلي مكه فيستخرجه الناس من بينهم، قببايعونه بين الركن و المقام و هو كاره». قتاده گفته است پيامبر- صلي الله عليه و آله و سلم- فرمودند: «بدرستيكه حضرت مهدي7 از مدينه به سوي مكه، خارج ميشوند و آنجا ميروند و مرد او را از بين خودشان، انتخاب ميكنند و در بين ركن و مقام با او بيعت ميكنند در حاليكه او از اينكار كراهت دارد.
نعماني (ره) در كتاب «الغيبة» خود روايتي به اين مضمون ميآورد كه امام باقر7- در مورد آية شريفة «أمن يُجيبُ المضطَرَّ أذا دَعاهُ و يكشف السّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الاَرْضِ أإلهٌ مَعَ الله قليلاً مّاتَذَكّروُنَ» فرمودند: «نزلت في القائِمِ7 و كان جبرائيل7 علي الميزاب في صورت طير أبيض فيكون اول خلق الله مبايعة له أعني جبرئيل، و يبايعه الناس الثلاتمائة و الثلاثة عشر... »
«در مورد قائم7 نازل شده است و جبرائيل- علي السلام- در آن روز بر بالاي ناودان طلا به صورت پرندة سفيد قرار ميگيرد و اوّلين كسي كه است كه از آفريدههاي خدا كه با حضرت بيعت ميكند و پس از جبرئيل7 سيصد و سيزده نفر با حضرت بيعت ميكنند.
جغرافياي قيام و مسير حركت حضرت مهدي-7-
حضرت قيام خويش را از مكه آغاز ميكند و بعد از انتخاب حاكم، براي آن شهر، از آنجا به مدينة منوره حركت ميكند و بعد از فتح مدينه به حركت و قيام اصلاح خويش، ادامه داده، به كوفه ميرسند. در آنجا حوادث مختلفي رخ ميدهد و افراديكه پيش از قيام حضرت حركت اصلاحي كرده باشند، مانند خراساني و ... در كوفه به هم ميرسند و به فرمان حضرت در ميآيند. ايشان اقداماتي خواهند داشت، از جمله انتخاب كوفه به عنوان عاصمة (پايتخت) حكومت اسلامي و بناي مسجد بزرگي با هزار در، در كوفه و سخنراني، كه همگي حاكي از شكوفائي شهر كوفه در زمان ظهور خواهد بود. و از كوفه است كه حضرت قصد ارسال قواي نظامي به ساير نقاط خواهند كرد و اينكار را انجام خواهند داد و خود حضرت با سفياني و لشگر او در منطقة شام برخورد نظامي خواهند داشت. يعني بعد از كوفه حضرت قصد شام ميكنند.
بالاخره سپاه سفياني نابود شده و خود سفياني به هلاكت خواهد رسيد. و آنچه مسلم است بعد از شام نبرد عمده حضرت با مسيحيت است. حضرت، لشگر كشي هايي به هند و چين و جبال ديلم و ... خواهند داشت ولي چندان مسلم نيست خود حضرت در آن جنگها حضور داشته باشند. بلكه فرماندهان حضرت خواهند بود.
البته جاي اين تذكر هست كه در بعضي از روايات آمده است، به هر جايي كه ذوالقرنين رفته و قدم گذاشته ا