مقدمه:
يكي از آثار آشكار حضرت ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كه جنبه تربيتي و وجودي امام را ثابت ميكند توقيعات ميباشد.
«توقيع از ريشه «وقع» و به معناي اثر نهادن بر چيزي است، چنان كه تعبير « وقع الوبر ظهر البعير»، يعني، اثر نهاد پشم شتر بر پشت او . از اين روي، به كتابت و نامه نگاري نيز توقيع اطلاق شده است، زيرا در نتيجه اين عمل، قلم بر روي كاغذ اثر گذار ميشود. گاه اين واژه (توقيع) علاوه بر اصل كتابت نامه، به عمل كاتب در حذف زوايد نامه نيز اطلاق ميشود، چرا كه با اين كار، هدف اصلي از كتابت، به شخص مكتوب اليه انتقال داده شده و او تحت تأثير واقع ميشود آنچه كه بيشتر از موارد ديگر از واژة توقيع به اذهان متبادر ميشود و مورد استعمال بوده الحاقاتي است كه در پاسخ به يك نامه از سوي شخصيتي برتر – همچون امام يا حاكم و سلطان- ضميمه يك نامه ميشود.
معناي اصطلاحي توقيع
در اصطلاح علم حديث به اطلاعيهها و پاسخ سؤالاتي گفته مي شودكه از طرف امام به شيعيان نوشته ميشد. همانگونه كه توقيعاتي از امام هادي (علیه السلام ) و امام حسن عسكري (علیه السلام) نقل شده است مانند اين توقيع كه شيخ صدوق از امام عسكري (علیه السلام) نقل كرده: «پنداري است باطل كه مخالفان ميخواهند با كشتن ما اين نسل پاك را منقطع گردانند كه خداي عزوجل گفتارشان را تكذيب كرده است و سپاس خداي را بر اين نعمت » اما معمولاً توقيع به نامههاي حضرت حجة بن الحسن(عجل الله تعالی فرجه الشریف) گفته ميشود كه توسط نائبان چهارگانه در زمان غيبت صغري به دست شيعيان رسيده است (محتواي اين توقيعات يا جواب سؤالات خصوصي است يا تعليم احكام و رد شبهات مخالفان، يا تأييد و توفيق نواب اربعه و تكذيب مدعيان دروغين و تعيين تكاليف اجتماعي شيعيان در دوران نهان زيستن حضرت، كه شرح آنها خواهد آمد. از اين روي چنين به نظر ميرسد كه عالمان شيعه بين كلمات شفاهي حضرت با پي نوشت آن بزرگوار كه در جواب سؤالات نوشته شده بود فرق گذاشته و دوّمي را توقيع ناميدهاند كه اين نوع با معاني لغوي و اصطلاحي توقيع سازگار است.
اهيمت توقيعات و استدلال به آنها
يكي از آثار آشكار حضرت ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) كه جنبه تربيتي و وجودي امام را ثابت ميكند توقيعات ميباشد. همانگونه كه ميدانيم مهدي موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ختم اوصياء و خليفه و جانشين خدا بر روي زمين است كه با توجه به جايگاه حضرت كه رسالت هدايت و راهنمايي بشر را به عهده دارد هرچند كه در نهان ميزيد، اما آن رسالت عظيم الهي را فراموش نميكند و با تعاليم و رهنمونهاي خود در قالب توقيعات، انسانهاي گرفتار در ظلمات و تاريكيها را نور ايمان ميبخشد.
توقيعات همانطور كه در آن زمان در رفع نيازها، معضلات، شبهات، طرد مدعيان دروغين اثر بخش بوده در اين زمان هم كارآيي خواهد داشت. تولد و وجود حضرت تا زمان كنوني كه از متواترات حديثي و تاريخي ما هست به وسيله توقيعات تاييد مي شود. هرچند با وجود احاديث بسياري از پيامبر اكرم (صلی االه علیه و آله) و ائمه (علیهما السلام)كه در مجامع رواني كهن شيعه و سني به چشم ميخورد هيچ نيازي به توقيعات براي اثبات وجود حضرت نيست اما با توجه به محتواي اين نامهها كه بسياري از آنها شامل مطالب نهان و پيشگويي امام است، باعث اعتقاد قلبي بيشتر دوستان آن حضرت ميشود.
مضافاً صدور اين نامهها و پيامهاي آن، عنايت و لطف حضرت نسبت به عاشقان و شيعيان خود را ميرساند كه اين نيز باعث ايجاد روحيه و نشاط و اميد در جامعه اسلامي ميشود و مشتاقان احساس ميكنند كه صاحب و آقايي دارند كه در مشكلات و سختيها آنها را فراموش نميكند.
چگونگي پيدايش توقيعات
براي اينكه در انتساب توقيعات به آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دچار ترديد نشويم و آن را دست ساخته و پرداخته شيادان يا مردم عوام ندانيم بايد اوضاع سياسي آن زمان را مورد بررسي قرار دهيم تا به علت پنهان زيستي و غيبت حضرت ببريم و
ضرورت نائبان خاص و نحوه ارتباط شيعيان با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از طريق نامه و توقيع پي مي بريم. و وجود نازنين بقيه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در طول 69 سال دوران غيبت رسالت هدايت گري و ارشاد مؤمنين از راه پاسخ به سؤالات و شبهات، تعليم احكام و . . . انجام مي دادند. از اين روي جهت روشن شدن موضوع به پاره اي توضيحات ميپردازيم: مروري به تاريخ آن زمان: نگاهي گذرا به زندگي ائمه (علیه السلام ) بعد از امام رضا (علیه السلام) حكايت از ظلمها و فشارهاي بيش از حد، غاصبان خلافت بر جانشينان حقيقي پيامبر اكرم (صلی الله تعالی فرجه الشریف) ميكند. اين فشارها روز افزون بود تا جائيكه سختگيريها بر امام دهم بيش از امام جواد (علیه السلام) بود، تحت فشار قرار دادن امام حسن عسكري (علیه السلام) بيش از امام هادي (علیه السلام) بود.
خلفاء جور زنان و مردان زيادي را براي تفتيش و بازرسي منزل امام حسن عسكري (علیه السلام) گماشته بودند. هر كسي كه زندگي ائمه (علیه السلام ) را مطالعه كند ميبيند كه اين بزرگواران با داشتن بدنهاي سالم و روحهاي بلند و ملكوتي، اما بسيار اندك زيستند و مردم كمتر از وجود آن پاكان بهره بردند. مثلاً امام جواد (علیه السلام) 25 سال و امام عسكري (علیه السلام) 28 سال عمر ميكنند. چرا بايد از 42 سال عمر شريف امام هادي (علیه السلام) 20 سال آن را تحت نظر يا در زندان بگذرانند . چرا بايد امام دهم و يازدهم (علیه السلام ) از زادگاهشان مدينه تبعيد، و به سامراء برده شوند و در لشگرگاه خليفه وقت تحت نظر و مراقبت آن مدعيان دروغين خلافت قرار بگيرند.
اين در حالي است كه جاه طلبان، روايات بسياري از پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) شنيده بودند مبني بر اينكه مهدي موعود (عجل الله تعالی ) از عترت من است، از نسل امام حسين (علیه السلام) است، او امام دوازدهم ميباشد و . . . او ميآيد دنياي پر از ظلم و ستم را مملو عدل و داد كند. در اين چنين وضعي و شرايط سخت سياسي و اجتماعي امام هادي و امام حسن عسكري (علیه السلام ) با يك زندگي مخفيانه و همراه با تقيه به رهبري شيعيان پرداختند و با اين وصف به حبس و مرگ محكوم شدند.
غيبت
در اين اوضاع بسيار سنگين موضوع غيبت و پنهان زيستي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توجيه ميشود. براي حفظ جان حضرت از ظلم خلفاء جور، بهترين و خرد گرايانه ترين روش همين زندگي مخفيانه ميباشد كه مقدمات آن از دوران امامين عسكريين (علیه السلام ) شروع شده بود. ابن مسعود (علي بن حسين مسعودي) در كتابش اثبات الوصية سخني در اين باره دارد كه نقل كردني است: «او روايت ميكند كه امام هادي (علیه السلام) خود را از بسياري از شيعيان پوشيده ميداشت و جز با اندكي از خواص مراوده نداشت. چون امامت فرزندش امام عسكري (علیه السلام) رسيد با شيعيان از پشت پرده سخن ميگفت، مگر در اوقاتي كه براي بردنش به خانه سلطان بر مركب سوار ميشد و آشكار ميگشت، كه همه او را ميديدند. اين دوري گزيدن از عموم و پرده نشيني مقدمه غيبت صاحب الزمان (عجل الله تعالی) بود تا شيعه رفته رفته به پنهان بودن امامش عادت كند و با مسأله غيبت يكباره روبرو نشود».
كوتاه سخن، يكي از علل غيبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آماده نبودن شرائط زندگي عادي براي حضرت بود، زيرا بي شك ظاهر شدن او همانا و گرفتاري به دست خون ريزان جبار عباسي همان، چرا كه آنها سخت واهمه داشتند از حديثي كه از پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) رسيده بود: « لو لم يبق من الدنيا الا يوم لطول الله ذلك اليوم حتي يبعث رجلاً من عترتي اسمه اسمي يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً»
انتخاب و معرفي نائبان
بديهي و روشن است كه وقتي اوضاع سياسي و اجتماعي به نحوي بود كه امام نميتوانست يا مصلحت نبود با مردم و شيعيان به صورت آشكارا ارتباط برقرار كند. پيام و حرف خود را به واسطة نائبان به مردم مي رساند و از همين زمان مسأله وكالت و بابيت به صورت گسترده رشد مي كند هرچند در زمان امامين عسكريين (عله السلام ) شروع شده بود ولي در دوران غيبت صغري وارد ميداني ديگر شد و در همين عصر مسأله توقيعات به معناي خاص خودش نيز مفهومي جديد يافت.
تعداد توقيعات
شماره توقيعات در دو كتاب كمال الدين و غيبت شيخ طوسي جمعاً 92 عدد ميباشد كه با حذف مكررات به هشتاد توقيع ميرسد. بدين شرح كه مرحوم شيخ صدوق در كتاب كمال الدين چهل و نه توقيع و يك دعا كه برخي كوتاه و بعضي طولاني است ذكر ميكند. اما شيخ طوسي در كتاب الغيبة در باب مخصوص توقيعات و جاهاي ديگر چهل و سه توقيع و خبر نقل ميكند و بعضي را هم به عنوان معجزه ميآورد بدين منوال از اين تعداد توقيع دوازده از آنها تكراري است در نتيجه شمار توقيعات به هشتاد عدد ميرسد.
خط آشنا
از دليلهاي كه آرام بخش دل دوستان و شيعيان است آشنايي با دستخط امام در توقيعات ميباشد كه اين شناخت باعث اطمينان بيشتر به اين دست نوشتههاي مبارك ميشود و از طرفي هم برخي از شيعيان آگاه قبلاً از امام خود در خواست دستخط ميكردند. به عنوان مثال احمد بن اسحاق كه از صحابه نزديك امام حسن عسكري (علیه السلام) بود به خدمت امام رسيد و عرض كرد: نامه اي با دستخط مبارك خود برايم بنويس كه ببينم و خط شما را بشناسم، تا هر وقت نامه شما به من ميرسد بدانم تزويري در كار نبوده و از خود شماست. امام حسن (علیه السلام) پذيرفت و ضمن اينكه ياد آور شد گاهي خط به واسطة تعويض قلم مختلف ميشود. دستور داد قلم و دواتي آوردند و نامه اي نوشت و به وي داد.
با اين آشنايي قبلي اصحاب خاص است كه احمد بن اسحاق قمي تصريح ميكند: « چون خلف صالح (عجل الله تعالی فرجه ) زاده شد از آقاي ما حسن بن علي العسكري (علیه السلام) به جدم نوشته اي آمد كه در آن به دستخطي كه توقيعات به آن بر جدم وارد ميشد، نوشته شده بود « فرزندي براي ما زاده شده كه بايد خبرش نزد تو پوشيده و از همه مردم پنهان ماند، ما آن را اظهار نميكنيم مگر به نزديكان خود كه به واسطة خويشاوندي و به دوستان به سبب دوستيشان، اما دوست داشتيم اين مژده را به تو اعلام كنيم تا خدا تو را به آن مسرور گرداند. همچنانكه ما را از آن خوشحال كرد والسلام.
در دو كتاب كمال الدين و الغيبة تعبير به گونه اي است كه در روايت از سه حديث كمال الدين، نويسنده را خود امام (علیه السلام ) معرفي ميكند و در يكي به خط شناخته شده و شش خبر از كتاب غيبه آمده كه دو خبر را خط امام (علیه السلام) و مابقي را به خط شخصي ميدانند كه زمان امام حسن عسكري (علیه السلام) مي نوشته و آشنا بود. بنابراهميت مسئله، مورد استشهاد از اين اخبار را نقل ميكنيم.
محمد بن صالح همداني گفت: «به صاحب الزمان (عجل الله تعلی فرجه) نوشتم . . . پس امام جواب نوشت: « قال: كتبت الي صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) : ان اهل بيتي يؤذونني و يقرعونني بالحديث الذي روي عن أبائك (علیه السلام) انهم قالوا: قوامنا و خدامنا شرار خلق الله، فكتب (علیه السلام) و يحكم اما تقرؤون. قال عزوجل: و جعلنا بيهنم و بين القري التي باركنا فيها قري ظاهرةً و نحن و الله القري التي بارك الله فيها و انتم القري الظاهرة»
محمد بن همام ميگويد: از محمد بن عثمان عمري شنيده كه ميگفت: « توقيع به خطي كه ميشناختم از جانب امام بيرون آمد»
مرحوم شيخ طوسي در خبر زيرين كه حاكي از خط آشنا و خط امام (عج) است را در كتاب الغيبة آورده: ابن ابي حاتم قزويني و گروهي از شيعيان دربارة جانشيني امام حسن عسكري (علیه السلام) با هم مشاجره ميكردند. ابن ابي خاتم ميگفت: امام يازدهم درگذشت و فرزندي به جاي نگذاشت. قرار شد كه در اين باره نامه اي بنويسند و به حضور امام غايب بفرستند و از آنچه درباره اش مشاجره ميكردند حضرت را آگاه كنند، به اين قرار عمل كردند، پس جواب نوشته اش به خط امام (عجل الله تعالی ) كه بر او و پدرانش درود باد رسيد. محمد بن يعقوب كليني از اسحاق بن يعقوب نقل ميكند كه گفت: «از محمد بن عثمان عمري درخواست كردم مكتوبي كه در آن مسائل دشوارم را طرح كرده ام به حضور امام بفرستد، توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان (عج) رسيد.
اما چهار خبر ديگر كه ضمن شرح حال« سفيران ممدوح » در كتاب الغيبة آمده و توقيعات را به خطي كه در زمان امام حسن عسكري (علیه السلام) با آن آشنا بودند معرفي ميكند و اينك اخبار مورد نظر:
ابو نصر هبة الله بن احمد الكاتب كه فرزند دختر ابوجعفر عمري دومين نايب خاص است ميگويد: توقيعات صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه) از طريق عثمان بن سعيد و فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان به شيعيان و اصحاب خاص امام حسن عسكري (علیه السلام) به امر و نهي و پاسخ سؤالات ميرسيد، به همان خطي كه توقيعات در زمان حيات امام حسن عسكري (علیه السلام) صادر ميشد.
عبدا لله بن جعفر حميري نقل ميكند چون ابو عمرو عثمان بن سعيد درگذشت، دربارة وا داشتن و انتصاب ابو جعفر محمد بن عثمان به جاي پدرش، نامهها به همان خطي كه با ما مكاتبه ميشد ميرسيد.
هبة الله بن محمد فرزند دختر ام كلثوم از مشايخش خبر داد كه شيعه همواره بر عدالت عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان پابرجا بود تا اينكه عثمان بن سعيد فوت كرد و فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان او را غسل داد، و به اداره امور پدر و نيابت امام قيام كرد. . . و توقيعات در مدت زندگي اش راجع به امور مهم از دست او به شيعه ميرسيد، به خطي كه در توقيعات دوران زندگي پدرش عثمان صادر ميشد.
ابو نصر هبه الل ميگويد: از دست محمد بن عثمان عمر توقيعات به مردم ميرسيد به خطي كه در زمان حيات امام حسن عسكري (علیه السلام) توقيعات براي مردم صادر ميشد.
بنابراين خبرها، بعضي توقيعات را خود امام شخصاً مرقوم ميفرموده و بعضي ديگر را كاتبي كه از زمان حضرت امام حسن عسكري (علیه السلام) چنين مأموريتي داشته است به هر صورت آنچه مهم است و مورد نظر ماست اين است كه اصحاب خاص با شناختي كه از خط و نامه امام پيدا كرده بودند راهي منطقي و روشي يقين آور براي تشخيص درستي يا نادرستي توقيعات رسيده يافته بودند، و تا آثار صدق و صحت را در آنها مشاهده نميكردند اخبار را نميپذيرفتند و تلقي به قبول نميكردند.
بيگمان حجت خدا خود به موجباتي كه ايجاد اطمينان كند نسبت به توقيعات توجه داشته اند، چنانكه مثلاً ميبينيم در زمان نايب سومشان، ابوالقاسم حسين بن روح، زماني كه اين شايعه پيدا شد كه بعضي توقيعات به وسيله شلمغاني تهيه و صادر ميشود، حضرت صريحاً آن را تكذيب كردند و در توقيعي خطاب به علماي سؤال كننده فرمودند: «آنچه را كه ترديد داشتيد، يا آنچه كه از دست او به شما رسيده همه را به ما برگردانيد تا صحت يا بطلان آن را اعلام كنيم».
تقسيم بندي توقيعات
راز داني و خبردادن از امور پنهاني
بر طبق چندين خبر، حجت خدا بعضي رازها و اسرار را بر زبان يا براي نواب خاصه خود بيان ميكردند، يا بعضي پرسشها را كه در نهان داشتند براي آنها بازگو ميكردند كه موجبات اعتماد و سفراء و نواب خاص را فراهم مي آورند كه اين دست مطالب در كتب معتبر عالمان بزرگ آمده است از جمله:
حسن بن فضل يماني – ضمن حديثي طولاني – ميگويد: « از سه مطلبي كه به خاطر داشتم دوتاي آنها را نوشتم و سومي را به احتمال آنكه ناخوشايند باشد ذكر نكردم، اما جوابي كه به من رسيد هم دربارة دو مطلبي بود كه نوشته بودم و هم راجع به سومين مطلب كه در دل نگه داشته و ننوشته بودم». نصربن صباح نقل كرد كه: «مردي از اهل بلخ و پنج دينار با نامه اي كه اسمش را در آن عوضي نوشته بود فرستاده پاسخ وصول پول به او رسيد با نام اصلي اش و نسبش و دعاي براي او
بين حسن بن علي نصيبي و محمد بن فصل موصلي به سال (307 ه. ق) در بغداد راجع به صحت وكالت و نيابت ابوالقاسم حسين بن روح مباحثه و مشاجره بود و محمد بن فضل با آنكه شيعه بود آن را نميپذيرفت و دليل ميطلبيد و ميگفت: اموالي كه او ميگيرد در غير موردش صرف ميشود. روزي حسن بن علي گفت: دليلي كه مورد قبولت واقع شود ارائه خواهم كرد به اين جهت از دفتر بزرگي كه همراه محمد بن فضل بود نيمي از يك ورق جدا كرد و با قلمي كه بي مركب بود و نشاني بر كاغذ نميگذاشت مطالبي كه بين خود قرار گذاشته بودند نوشت، بعد نامه را مهر كرد و به شيخ سياه چرده اي كه خدمتكار محمد موصلي بود داد كه نزد حسين بن روح ببرد، چون خادم بازشت آنان مشغول غذا خوردن بودند كه پاسخ ورقه رسيد و با مركب، جزء جزء مندرجات آن كاغذ كه خطش نامرئي بود و خوانده نميشد- جواب مقتضي داده شده بود. چون محمد بن فضل چنين امر شگفت آور خارق العاده اي را ديد بسيار ناراحت شد و [از اينكه تاكنون در اشتباه بود] بر سر و روي خود زد. و از غذا خوردن افتاد و به حسن بن علي گفت: زود برخيز تا نزد ابوالقاسم حسين بن روح برويم، چون به حضورش رفتند محمد بن فضل شروع به گريستن و عذرخواهي كرد، نايب امام براي او از خدا طلب مغفرت نمود و به رحمت الهي اميدوارش گرداند.
نمونههاي ديگر از اشراف بر ضماير و آگاهي از وقايع و نهان داني ولي حق تعالي در توقيعات ديگري تحت موضوعات مختلف وجود دارد. اين بيانات حضرت در واقع در راستاي اثبات صحت امامت و ولايت خود و سفارت نايبان حضرت بوده تا براي طالبان حقيقت ترديدي برجا نماند.
مسائل مربوط به غيبت امام (عجل الله تعالی فرجه)
قبلاً يادآور شديم كه از مسائل مهم جامعه اسلامي و مجامع ديني به ويژ شيعيان مسئله غيبت امام زمان (عجل الله تعلی فرجه) است كه از طرفي روايات بي شماري از ائمه معصومين (علیه السلام ) اين جريان را وعده ميداد و از جهتي نيز دشمني بيش از حد دشمنان اسلام و تشيع كه در پي نابودي اين مولود موعود بودند امر ظهور و بروز حضرت را مشكل ميكرد. وانگهي شبهاتي نيز از طرف جعفر كذاب و ديگران مطرح ميشد كه مزيد بر مشكل بود. در اين شرايط امام (عجل الله تعلی فرجه) وظيفه هدايت و جواب شبهات را دارد، بدين جهت در تعدادي از توقيعات به مسائل مربوط به غيبت پرداختند مانند نهي از بردن نام امام غايب (عج) و عدم تعيين وقت ظهور و سبب غيبت و اموري از اين دست.
شيخ طوسي ضمن خبري مسند اين توقيع را نقل ميكند: براي محمد بن عثمان عمري ابتداء و بدون سؤال قبلي اين توقيع رسيد: كساني را كه از نام [من] ميپرسند . . . يا سكوت و رفتن به بهشت يا سخن گفتن و دوزخي شدن، زيرا آنان اگر بر نام من واقف شوند آن را فاش ميكنند و اگر بر مكانم مطلع گردند ديگران را به آنجا راهنمايي مينمايند. محمد بن همام از محمد بن عثمان –دومين نايب خاص امام غايب (عجل الله تعالی فرجه)- نقل ميكند كه توقيعي به خطي كه ميشناختم برايم رسيد، بدين مضمون: « هر كسي در جمعي از مردم نام مرا ببرد [كه موجب معرفي و گرفتاري ام شود] لعنت خدا بر او باد. همين راوي ميگويد: «از زمان فرج پرسيدم، جواب رسيد: كساني كه وقت (ظهور مرا) تعيين ميكنند دروغ ميگويند [كه آن را جز خدا كسي نميداند]».
توضيح: چنانكه از نخستين توقيع مذكور برمي آيد، اين منع غايتي جز رعايت تقيه و حفظ جان امام (عجل االه تعالی فرجه) در آن محيط ظلم و تهديد را ندارد با اين وجود معمولاً محدثان تصريح به نام حضرت را دور از احتياط ميدانند.
اسحاق بن يعقوب از محمد بن عثمان خواهش ميكند نامه اي كه در آن مشكلات عقيدتي خود را نوشته به حضور امام بفرستد. خواهش او انجام ميگيرد و توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان (عجل االه تعالی فرجه) ميرسد، كه از جمله اين مطالب در اواخر آن آمده است : اما علت غيبت، خداي عزوجل ميگويد: اي ايمان آوردگان از چيزهايي كه اگر برايتان آشكار شود بدتان ميآيد سؤال نكنيد. هيچ يك از پدرانم نبود مگر اينكه بر گردنش بيعت يكي از طاغوتهاي زمانش بود، ولي من هنگامي كه قيام ميكن هيچ بيعتي از طاغوتها به عهده ام نيست. [يعني آزادانه ميتوانم به قيام جهاني اقدام كنم و پيماني كه وفاي به آن لازم باشد بر عهده ام نيست]. اما كيفيت بهره بردن از من در زمان غيبتم مانند نفع بردن از خورشيد است هنگامي كه ابر آن را از ديده پنهان كند. سپس حضرت شيعيان را اندرز داده ميفرمايد: درب سؤالاتي را كه برايتان مفيد نيست ببنديد و براي دانستن آنچه از شما نخواستهاند خود را به رنج نيفكنيد. بلكه براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه در آن گشايش كار شما نيز هست.
مسائل مالي و اقتصادي و اعتقادي
شماري از توقيعات كه از ناحيه مقدسه صادر شده در پاسخ پرسشهاي عقيدتي و ديني ميباشد. اين سؤالات غالباً در موضوع امامت و غيبت امام (عجل االه تعالی فرجه ) است و اينك چند توقيع را نقل ميكنيم: شيخ الطائفة محمد بن حسن طوسي از ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه نقل ميكند كه گفت گروهي از شيعه در اين موضوع اختلاف كردند كه خداي عزوجل آفريدن و روزي دادن را به ائمه (علیه السلام) تفويض كرد. عده اي گفتند: اين محال است و چنين نسبتي به خداي تعالي جايز نيست، زيرا كسي جز خدا بر خلق اجسام قادر نيست. دسته اي ديگر گفتند: [چنين نيست] بلكه خداي تعالي ائمه را بر اين كار توانا كرده است و [آفرينش را] به آنان واگذار كرده، از اين روي ميآفرينند و روزي ميدهند. در اين مسئله به شدت با يكديگر نزاع ميكردند.
يكي از آنها گفت شما را چه شده؟ چرا به ابوجعفر محمد بن عثمان عمري مراجعه نميكنيد كه از او بپرسيد، تا در اين باب حق مطلب را برايتان روشن كند، كه راستي [اكنون] او راه به سوي صاحب الامر است آن گروه به [حل مسأله توسط] ابوجعفر راضي شدند و به پيشنهادش جواب قبول دادند. پس مسئله را نوشتند و به سويش فرستادند. از طرف حضرت برايشان توقيعي آمد كه رونوشت آن اين است:
به درستي خداي تعالي است كه اجسام را آفريد و روزيها را تقسيم كرد كه او جسم نيست و در جسم هم حلول نكرده، « ليس كمثله شيء و هو السميع العليم » هيچ چيز مانند او نيست و اوست شنوا و دانا. اما ائمه (علیه السلام ) از خداي تعالي سؤال ميكنند، پس او ميآفريند و ميخواهند، پس او روزي ميدهد، براي اجابت كردن درخواستشان و بزرگداشت حقشان.
چنانكه ملاحظه ميشود پاسخ امام (عجالله تعالی فرجه) به نزاع كنندگان بسيار سنجيده و عميق است، زيرا در حالي كه تضادي با اصل توحيد اسلامي ندارد و شريكي براي آفريدگار پيش نميآورد مقام رفيع و حق والاي ائمه را در بارگاه الهي و استجابت دعايشان را ميرساند
شيخ طوسي مينويسد: « گروهي به من خبر دادند ابومحمد تلعكبري به استادش از شيخ موثقي در مدينة السلام [بغداد] گفت: «ابن ابي خاتم قزويني با جماعتي از شيعيان درباره جانشيني امام حسن عسكري (عج) مشاجره كرد. ابن ابي خاتم ميگفت: «حضرت عسكري (ع) درگذشت و جانشيني ندارد. شيعيان در اين باب نامه اي نوشتند و به ناحيه [سوي صاحب الزمان (عج)] فرستادند و حضرت را از موضوع مشاجره با خبر كردند. جواب نوشته شان به خط آن حضرت -كه بر او و پدرانش سلام باد- رسيد».
«بسم الله الرحمن الرحيم، خدا ما و شما را از گمراهي و فتنهها بركنار دارد و به ما و شما روح يقين ببخشد و ما و شما را از بدي و عذاب قيامت پناه دهد. همانا از ترديد گروهي از شما در دين باخبر شدم و از شك و سردرگمي كه در واليان امورشان دارند به من پيغام رسيد. اين اطلاع ما را – به خاطر دلسوزي نسبت به آنان نه خودمان- غمناك و اندوهگين كرد، زيرا كه خدا با ماست و ما هيچ نياز به غير او نداريم و حق با ماست پس كسي كه از ما كناره گيري كند، هيچ ما را به وحشت نميافكند. ما پرورش يافتة پروردگارمان هستيم و خلق پروردة هدايت مايند. اي شمايان! شما را چه شده كه در بيابان ترديد رفت و آمد ميكنيد و در حال سرگرداني واژ گونه ميرويد. آيا نشنيديد كه خداي عزوجل ميگويد: « اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و هم رسول و اول الامر را فرمانبرداري نماييد».
آيا آنچه در آثار راجع به ائمه (علیه السلام ) گذشته و موجود آنان آمده نميدانيد كه از آنچه هست و آنچه حادث ميشود خبر داده، آيا نديديد خداوند چگونه براي شما پناهگاه هايي قرار داد كه به آنها پناه ببريد[و از خطرات مصون مانيد] و نشان هايي ظاهر شده، هرگاه پرچمي غايب مي شد پرچمي ديگر ظاهر مي گشت (امامي ديگر مي آمد) و چون ستاره اي افول كرد، ستاره اي ديگر طلوع مي كرد. چون خدا حضرت عسكري (علیه السلام) كه به وسيلة آنها راه راست را بيابيد؟ از زمان حضرت آدم تا وقتي كه امام درگذشته – امام حسن عسكري (علیه السلام) - را به سوي خود برد، پنداشتيد كه خدا ديگر دينش را باطل كرد و سببي كه ميان او و خلقش هست گسست. نه چنين نبوده و نميباشد تا قيامت برپا شود و امر خداي سبحان ظاهر گردد، در حالي كه آنان كراهت دارند. همانا امام گذشته – حضرت امام حسن عسكري (علیه السلام)- كاملاً مطابق روش پدرانش زيست و سعادتمندانه درگذشت و وصيتش درباره ماست و علم او نزد ماست و ما فرزند و جانشين وي هستيم [در مورد] مقام او جز ستمگر گناهكار كسي با ما نزاع نميكند، و غير ما هر كسي ادعاي آن كند منكر، كافري است و اگر نبود اين كه امر خداي تعالي مغلوب [خواست كسي] نشود و سترش ظاهر و علني نگردد، حق ما برايتان چنان آشكار ميشد كه خردهايتان از آن روشن شود و شكهايتان نابود گردد ولي هر آنچه خدا خواسته ميشود، و براي هرچيز مدت نوشته و وقت خاصي است پس از خدا بترسيد و تسليم ما شويد، و امر را به ما برگردانيد.
اين توقيع – بخصوص كه به خط حضرت تحرير شده- از چند جهت قابل توجه و تأمل است، زيرا در عين اينكه نشان از لطف و محبت خاص امام نسبت به پيروانش دارد، استغناي حجت خدا را از همه كائنات و توجه صرفش را به آفريدگار آشكار ميسازد. پس از استشهاد به آيه قرآن مجيد كه اطاعت اولي الامر را در رديف اطاعت رسول قرار داد. سنت جاري الهي را درباره وجود پيشواي عالم، معصوم در هر زمان ذكر ميفرمايد و همچنين كساني را كه به دروغ ادعاي مقام معنوي امامت و حجت خدا بودن مينمايند، ظالم و كافر ميشمارد كه واقعاً بزرگترين ظلم و حقيقت پوشي، ادعاي مقامي است كه گوينده شايستگي آن را نداشته باشد و مايه گمراهي مردم شود.
شماري از توقيعات راجع به اموالي است كه شيعيان به عنوان خمس و ديگر وجوه شرعي توسط وكلا، يا نايبان خاص به حضور امام خود ميفرستادند كه چند نمونه نقل ميشود:
1.صدوق از پدرش نقل ميكند كه سعد بن عبدالله از اسحاق بن يعقوب روايت ميكند از شيخ عمري شنيدم ميگفت: «با مردي اهل سواد هم صحبت شدم ك مالي از حضرت با وي بود، و آن را براي امام غايب (عجل الله تعالی فرجه) فرستاده بود، ولي مال بازگشت داده شد و به وي گفته بود: «حق عموزاده اش را كه چهارصد درهم است از آن بيرون كند، آن مرد از شنيدن جواب حيران و بهت زده و در شگفت شد و به حساب اموالش رسيدگي كرد. مزرعه اي از پسرعمويش در دست او بود، كه مقداري از درآمد آن را پرداخت كرده و بعضي را نپرداخته بود [چون حسابرسي كرد] معلوم شد چهارصد درهم از حق او را –چنان كه حضرت گفته اند- نداده است. پس آن مقدار را از مالش بيرون كرد و بقيه را فرستاد كه مورد قبول واقع شد. 2. محمد بن شاذان مي گويد: نزد من پانصد درهم كه بيست درهم كسر داشت ـ جمع شده بود، و دوست نداشتم (پولي كه مي فرستم) اين مقدارش كم باشد، بدين جهت ازمال خودم بيست درهم وزن كرده، بدان افزودم و به اسدي(وكيل امام) دادم اما از اين كه كمبودي داشته و من آن را كامل كرده ام چيزي ننوشتم. جواب نامه رسيد: «پانصد درهم كه بيست درهم از تو بود واصل شد...»
3.همين خبر را صدوق نيز نقل ميكند و بعد از آن ميافزايد: «محمد بن شاذان گفت: «بعد از اين مالي به حضور امام فرستادم اما روشن نكردم كه از كيست، اما جواب رسيد كه: «آن مال رسيد، قدري از آن مال فلاني است و قدري از فلاني» يعني حضرت دانستند صاحبان اصلي مال كيست و به اطلاع او رساندند. كليني از حسن بن عيسي عريضي نقل ميكند كه گفت: «چون ابو محمد – امام حسن عسكري (علیه السلام)- درگذشت مردي اهل مصر با مالي كه براي امام آورده بود به مكه وارد شد. ديد دربارة جانشيني آن امام اختلاف است. بعضي از مردم ميگفتند: «امام حسن (علیه السلام) بدون فرزند درگذشت، و جانشين او جعفر است. » بعضي ميگفتند: امام درگذشت ولي فرزند برجا گذاشته است. او مردي را كه كنيه اش ابوطالب بود با نامه اي به عسكر (سامراء) فرستاد. وي به سوي جعفر رفت و از او برهان [امامتش را] خواست. جعفر گفت: «اكنون آمادگي [براي جواب] ندارد» سپس به در منزل امام روي آورده و نوشته اش را به اصحاب داد. پاسخ برايش آمد: «خدا تو را در [مرگ] دوستت اجر دهد. همانا او مرد و مالي كه با او بود را به شخص موثقي وصيت كرد، تا در آن باب بدانچه لازم است عمل كند و جواب نامه اش داده شد. [چون ابوطالب به مكه برگشت صدق گفتار حضرت برايش روشن شد]
تكذيب مدعيان دروغين نيابت
جاه طلبي و رياست جويي از آفات بزرگ اخلاقي است، كه اتفاقاً در بين انديشمنداني كه به تزكيه و تهذيب نفس نپرداختهاند بيشتر از سايرين ديده ميشود. از اينگونه علماي سوء كه دين را واسطه دنيا طلبي قرار ميدهند - طبعاً در عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نيز وجود داشتند و پنهان زيستي حضرت هم بهانه و وسيله اي فريبنده براي اين مدعيان كذاب بود، كه عقايد ديني ناآگاهان را وسيله سودجويي و رياست خود قرار دهند.
در چنين موقعيتي براي اينكه حقيقت پوشيده نماند و از مردم رفع اشتباه شود، از سوي حجت خدا (عجل الله تعالی فرجه) توسط سفيران چهارگانه، -به خصوص نوبختي- توقيعاتي در مذمت و تكذيب و لعن آن دروغگويان صادر شده كه به نقل نمونه اي چند ميپردازيم:
شيخ طوسي در معرفي كساني كه از سوي حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) مذمت شدهاند مينويسد: «كساني كه ادعايي بابيت (واسطه بين امام و مردم بودن) كردهاند نخستين آنها «شريعي» است. او از مصاحبان امام هادي و حضرت عسكري (علیه السلام ) بود اما بر خدا و حجتهاي الهي دروغ بست و نسبتهايي به آنان داد كه از آن بيزار بودند. شيعيان او را لعنت كردند و از وي دوري جستند، توقيع امام در لعن و دوري كردن از وي نيز صادر شد. سپس قول به كفر والحاد نيز از او آشكار گشت
« محمد بن نصير نميري» از اصحاب امام حسن بن علي عسكري (علیه السلام) بود. پس از فوت حضرت مقام سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان را ادعا كرد و گفت نايب امام زمان ميباشد. اما خداوند به واسطة كفر و جهالتي كه از او ظاهر شد وي را رسوا كرد، و محمد بن عثمان نيز او را لعن نمود و از وي تبري جست و خود را از وي پوشيده ميداشت و با او تماس برقرار نميكرد.
ديگر از مذمت شدگان و مدعيان دروغين « احمد بن حلال الكرخي» است كه از اصحاب امام يازدهم بود. اما پس از وفات حضرت، نص ايشان را بر وكالت و سفارت ابوجعفر محمد بن عثمان –كه شيعه متفق بر آن بودند- قبول نكرد و گفت من آن را نشنيده ام پس توقيع در لعن و دوري از وي از سوي امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) از دست ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي به شيعيان رسيد.
ديگر از كساني كه توقيع در لعنش صادر شده « محمد بن علي شلمغاني» معروف به « ابن ابي الغرامر» است كه مرتد شد و نسبتهاي ناروا به نوبختي (سومين نايب امام) داد.
در چندين خبر كه در كتاب الغيبة آمده از او مذمت شده و توقيع صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) در لعن و برائت از او و كساني كه پيرو او هستند صادر گشته است. بنابر ديگر توقيع در سال( 312 ه.ق) توسط نوبختي به شيعيان رسيده است.
كساني ديگر چون «ابو طاهر محمد بن علي بن بلال» «حسين بن منصور حلاج» و «ابو دلف كاتب» نيز سخنان كفرآميز و ادعاهايي دروغين داشتهاند كه از سوي نايبان خاص امام (عجل الله تعالی فرجه) رسوا شده اند، و شيعيان نيز به سبب كفريات و گزافه گوييها و غلوي كه داشتهاند از آنان دوري جستهاند.
بنابر خبري كه شيخ طوسي نقل ميكند، پس از انحراف شلمغاني مردم به شك افتادند و از امام راجع به نامه هايي كه از او صادر ميشود و ادعاهايي كه ميكند سؤال كردند از جمله آنها پرسشي است كه اهل قم كردند و جواب آمد كه: «برنامه شما و مضمونش واقف شديم، پاسخ مسائل شما هم از ماست و مرد مخذول گمراه كننده معروف به عزاقري –كه خدا لعنتش كند- در حرفي از آن هم دخالتي ندارد.
بنابر روايتي ديگر، بعضي از علماء نيز چنين سؤالي را دربارة كساني كه خدا بر آنان غضب كرده (يعني مرتد شدگان) از حضرت نمودند، پاسخ چنين رسيد كه: « علم واقعي نزد ما است از كفر كسي كه كافر شده بر شما حرجي نيست. پس آنچه به نظر شما صحيح است – از اخباري كه ثقات روايت كرده اند نه خودش- و از دست وي خارج شده [و به شما ميرسد] بپذيريد و خداي را شكر كنيد، و آنچه در آن شك كرديد يا فقط از طريق او به شما رسيده، آن را به ما برگردانيد تا صحيح كنيم يا باطل گردانيم و خدا – تقدست اسماؤه- و جل ثناؤه توفيق دهنده به شماست و او در همه كار ما بسنده است و نيكو وكيل است»
آنچه در اين توقيع تازگي دارد عنايت ويژه و توجه خاص امام غايب است به راهنمايي حق طلبان و دستگيري شيعيان و رفع شبهه از آنان، و براي حصول اين منظور است كه ميفرمايند: «در صورت ترديد مكتوب را [به وسيلة سفيران يا وكلايشان] نزد ما بفرستيد، تا صدق و كذب را براي شما روشن كنيم و شما را از شك به در آوريم.
از توقيعات معتبر ديگر كه در كتب مأخذ ما (كتاب الغيبة و كمال الدين) نقل شده توقيع پاياني است: «محمد بن يعقوب كليني از اسحاق بن يعقوب نقل ميكند كه گفت: « از محمد بن عثمان عمري درخواست كردم مكتوبي كه در آن از مسائل مشكل خود سؤال كرده ام به حضور امام بفرستد، درخواست من اجابت شد و توقيع به خط مولاي ما صاحب الزمان (عجلالله تعالی فرجه) رسيد: « اما آنچه پرسيدي –كه خدايت راهنمايي كند و ثابت قدم دارد- از كار افرادي از اهل بيت و عموزادگانم كه مرا منكرند، پس بدان كه راستي بين خداي عزوجل و احدي خويشاوندي نيست. هركس مرا [كه حجت خدايم] انكار كند از من نيست و راه او مانند پسر نوح است [كه گمراه بود و هلاك شد] اما راه و روش عمويم جعفر و فرزندش مانند برادران حضرت يوسف است [كه بر او حسد بردند و قصد كشتن او را كردند]. . . اما ظهور فرج [و گشايش امر من] به تحقيق با خداي –كه نامش بلند باد- است و كساني كه وقت آن را تعيين ميكنند دروغ ميگويند. اما گفتار كسي كه گمان كرد امام حسين (علیه السلام) كشته نشده همانا كفر و نسبت دروغ دادن و گمراهي است. اما رويدادهايي كه [در غيبت من] پيش ميآيد [براي تعيين تكليف خود] به راويان حديث ما [كه تفقه و قدرت استنباط دارند] رجوع كنيد كه آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان ميباشد. . . .
نتيجه :
نگاهي گذرا به مجموع توقيعاتي كه از طرف امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) براي شيعيان آمده ميرساند كه امام همانند رهبري دلسوز، حاضر و ناظر نسبت به دوستان و تربيت نفوس، نواب اربعه و تكذيب مدعيان دروغين و در صدد جواب سؤالات و شبهات آنان برمي آيد. علاوه بر اينها نهان گويي و رازگويي او در توقيعات مختلف مشاهده ميشود كه اين خود موجب اطمينان خاطر شيعيان آن عصر و بلكه دوستان آن حضرت در زمان كنوني نيز ميشود. و پي ميبريم كه امام چگونه با دانشي كه از گنجينه الهي دارند بر قصد و نيت افراد اشراف دارند، از مرگ و تولد، از حلال يا حرام بودن مالي كه براي او ميفرستند پيشاپيش خبر ميدهند. اگر تقديم كننده، نامش را اشتباه بنويسد از علم امام پنهان نميماند. اگر شخص دير باوري از اين قرائن يقين پيدا نكند ميگوييم راه اثبات رويدادهاي تاريخي و آثار باقيمانده از قديم چيست؟ آيا چيزي غير از اسناد تاريخي و كلام ناقلان است كه در مسأله ما نيز حدود هشتاد توقيع از امام در كتابهاي معتبر به ما رسيده اگر اينها را نپذيريم پس چه واقعه ديني و تاريخي قابل پذيرش است؟ مگر داستان انوشيروان عادل، شاهنامة فردوسي، انتساب ديوانهاي شعر به آنها از راهي غير منقولات تاريخي به ما رسيده كه آنها را ميپذيريم اگر راه مناقشه تا اين حد باز شد هيچ رويداد تاريخي قابل پذيرش نميباشد. بدون شك ادله و مدارك صحبت توقيعات اكثراً بيشتر از موارد مشابه تاريخي و ادبي است كه ما آنها را قبول داريم هر عقل سليم و فرد منصفي گواهي به صحت اين توقيعات را ميدهد اما منكران و معاندان كه در حقايق آشكارتري مانند وجود خداوند خدشه وارد ميكنند، چگونه اين حقيقت را ميپذيرند؟
پی نوشت ها :
1.نشر یافته در مجله سپیده سحر
نگارنده: سعید امیدیان