logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
مدعيان نظريه پردازي در مهدويت


آن چه اين مقاله عهده دار بيان آن مي‌باشد ارائه عقايد و مباني فكري يكي از مدعيان نظريه پردازي در خصوص مهدويت مي‌باشد. او در اين خصوص چنين مي‌گويد: حدود 15 سال پيش من هم مشغول زندگي خودم بودم. بهترين موقعيتها را داشتم. ايام محرم شد كتاب منتهي الآمال را برداشتم كه بخوانم رسيدم به اين جمله كه خيلي سخت هم گريه كردم. بنده رسيدم به اين جمله كه اسب امام حسين (ع) تنها به سوي خيمه‌ها برگشت. يك دفعه گفتم: بله؛ دوباره خواندم، سه بار خواندم، از تمام صحنه هائي كه نوشته و ترسيم شده بود گذشتم ولي از اين صحنه نتوانستم بگذرم. گفتم: ديگر نمي‌توانم طاقت بياورم. درس پزشكي مي‌خواندم رهاكردم. موقعيتهائي كه داشتم را كنار گذاشتم گفتم: ديگر نمي‌توانم من به زندگي خودم مشغول باشم و اسب مولاي من تنها برگشته باشد. اين ماجرا اثر عجيبي گذاشت، پيمان بستم تمام زندگيمان را، تمام وجودمان را براي مولايمان قراربدهيم.   او مدعي است مطالبي كه بيان مي‌كند در تاريخ هزار و چهار صد ساله اسلام گفته نشده و اين سخنان حتي براي علماي شيعه نيز تازگي دارد و آنان از آوردن مثل آن و يا تكميل آن عاجز مي‌باشند. وي همچنين معتقد است هيچ فقيهي در ميان شيعه وجود نداشته و كسي غير از خودش جايگاه واقعي فقه را در نظام معارف اسلامي نمي‌داند و در بسياري از سخنراني‌هاي خود علماي شيعه را مورد حمله قرار داده و آن هارا به قصور در فهم دين متهم مي‌كند و دراين باره نيز آن‌ها را به مبارزه مي‌طلبد.  البته او هدف خود را بيدار كردن علماي شيعه از خواب و نشان دادن راه به آن‌ها معرفي مي‌كند. او مدعي است مسلط به عالم غيب است و اين توان را از پدرش به ارث برده است. و داراي نيروي خارق العاده و كراماتي است كه در نتيجه تعليماتي به او داده شده و خود را يكي از زمينه سازان ظهور حضرت مي‌داند كه براي اين وظيفه از سوي حضرت مهدي (ع) انتخاب گرديده است. 

به نظر مي‌رسد بزرگترين اشكال وارد بر ايشان اين است كه بدون تخصص در امور و حيطه مباحث ديني و حوزوي اظهار نظر مي‌كند. خود او در اين باب چنين مي‌گويد: «اصلا سواد حوزوي ندارم. كسي كه دو سه دقيقه با من صحبت مي‌كند متوجه مي‌شود در همان دو سه دقيقه اول و چه بسا با همان كلمات اول متوجه مي‌شود كه بنده اصلا سواد حوزوي ندارم... بنده را مي‌بينيد كه بعضي وقت‌ها كلمات را اشتباه مي‌گويم از همين جا نتيجه بگيريد كه بنده امّي هستم. مي‌بينيد علوم تفسيري بلد نيستم مي‌بينيد علوم حديثي بلد نيستم مي‌بينيد صرف و نحو را درست و حسابي بلد نيستم. از اين سخن نتيجه بگيريد كه بنده به محبت الهي پشيزي از اين سوادهاي امروزي را ندارم از اين سوادهايي كه معمولا ساخته اين و آن است...»  او مي‌گويد: «معلمي دارم كه 1400 سال است كه شهيد شده و غير از او هم از كسي مطلب نمي‌گيرم.»  همچنين ادعا مي‌كند كه: «پايه كار ما استناد قرآني و حديث نيست. پايه كار ما ديده‌ها و يافته هاست.  بنده به لحاظ ديده‌ها در عالم بالاتر عرض مي‌كنم نيازي نيست يا هيچ نيازي نيست اگر مردم در اين زمان به رساله علامه مجلسي عمل كنند كافي است.  شان اين ديده‌ها خيلي بالاتر از استنباط حضرات علماي 1400 ساله است. چون اين ديده‌ها مال ما نيست».  

بعد از اين مقدمه كه براي آشنائي با منابع مورد استناد وي لازم بوده اينك به تفكرات ايشان در باب مهدويت و امامت به عنوان اساس مهدو يت مي‌پردازيم.

شاخصه‌ها و اصول نظريه پردازي او در اين باب از قرار زير مي‌باشد: 

به آيه «فتلقي آدم من ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما». برخوردم و گفتم... رمز عالم در اين كلمات است منظور از اين كلمات اهل بيت (ع) نيست زيرا اهل بيت صاحبان اين كلمات هستند... هر امامي مظهر يك كلمه بوده و در دنيا دقيقا مطابق همان كلمه رفتار مي‌كند... و امام مهدي (ع) كلمه «رفعت» منسوب به اوست. و اين به جهت آينده نگري و آينده گرائي امام زمان (ع) است. رفعت عبارت است از سير در سزمين‌هاي آينده.  او حضرت عيسي (ع) را نيز مظهر كلمه رفعت مي‌داند ولي معتقد است اصل و تمام كلمه رفعت امام زمان (ع) مي‌باشد. 

نكته: او در مباحث خود نظامي را نيز براي خلقت انسان ترسيم مي‌كند و آن را نظام بشري مي‌نامد و هدف خود را از طرح اين بحث اين گونه معرفي مي‌كند: يكي از مقاصد ما از طرح اين سلسله از بحثها اين است كه به ظهور مولايمان برسيم و اين كه چگونه مي‌شود ميسر به سوي ظهور پيدا كرد... و نظام عالم و نظام بشر چگونه بايد اصلاح شود كه براي ظهور مولايمان و براي برپايي نشئه حق مناسب گردد. ... لذا ابتدا بايد بدانيم كه در چه فضائي زندگي مي‌كنيم و چه قوانيني بر ما قرار داده شده است و سپس بدانيم كه چگونه راهي را به سوي ظهور پيدا كنيم و چه اصطلاحاتي بايد صورت گيرد تا ظهور واقع شود.  

  1. يكي از اين اصطلاحات: براي رسيدن به نشئه حق، خلافت رب كافي نيست. نياز به خلافت الله است. لذا بايد از خدا در خواست كنيم كه خدايا: آيه «و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه» را از بالاي سر آدميان بردار. اين آيه را از نظام بشر حذف كن و به جاي آن آيه «وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض» را در نظام بشر قرار بده. يعني آيه 55 سوره نور. تا وقتي اين اصلاحيه در قانون اساسي بشر صورت نگيرد از ظهور امام زمان (ع) خبري نيست.  
  2. او هدف اصلي ظهور امام زمان (ع) را تحقق كامل مقوله‌اي به نام ملك مي‌داند. در عالم مقوله‌اي است به نام ملك كه به تدريج همه چيز را در بر مي‌گيرد... اين ملك مقطع به مقطع دارد بزرگتر مي‌شود تا در حوالي ظهور امام زمان (ع) تمام دنيا و بخش بزرگي از برزخ را فرا مي‌گيرد. در فاصله كمي قبل از ظهور امام زمان (ع) تمام زمين دنيا و زمين برزخ را فرا مي‌گيرد و همين طور در خلال زمان بزرگتر مي‌شود. امامت... به صورت ملك در مي‌آيد. امامت به خاطر ملك و بر پائي ملك آمده. ملك برنامه دارد برنامه ملك مراحل د ارد ما بايد بدانيم كه الان در چه مرحله‌اي از برنامه هستيم.  
  3. او معتقد است محدوده صفت ملك خداوندي در حال حاضر تا آسمان بوده و به زمين نمي‌رسد و تنها در صورتي به زمين مي‌رسد كه دنيا با قوانين برزخي اداره مي‌شود. صفت ملك در عوالم مختلف اراده امور را به دست مي‌گيرد تا محدوده آسمان‌ها كه محدوده عالم برزخ هستي  است. ولي ملك هم بزرگ است و نمي‌تواند پائين تر از آسمان بيايد. ملك خداوندي نمي‌تواند در دنياي محض وارد شود مگر زماني كه دنيا با قوانين برزخي اداره شود. يعني در يوم الله ظهور و پس از اين كه توسط (رجعت كنندگان قبل از ظهور) كلماتيون دنيا با برزخ تركيب شد. ولي ملك نمي‌تواند قبل از آن در دنيا واقع شود. شما در هرجاي قرآن ملك خداوندي را بيابيد مي‌بينيد كه اين ملك در محدوده برزخ مطرح است اگر شما در آيات مربوط واژه سماوات و ارض را بيابيد بدانيد كه آن ارض زماني تحت ملك خداوندي قرار مي‌گيرد كه با قوانين برزخي اداره شود.  
  4. ما الان در مرحله‌اي از ملك خدواندي هستم كه بايد قوانين برزخي به جاي قوانين مادي حاكم شود... به اصطلاح قرآن در آستانه يولج النهار في الليل هستيم. بايد روز همه جا را فرا بگيرد و شب كنار زده شود. شب پره‌ها هم بايد با نور خورشيد بميرند و يا به سوراخ‌هاي برزخي سوق داده شوند. در حوالي ظهور... برخي از جانوراني كه تا به حال بيدار نبوده‌اند يا تا به حال اجازه داده رشد و نمو نداشته‌اند بيدار مي‌شوند پس از مدت كوتاهي انسان هايي كه فقط در افسانه‌ها خوانديم و يا در برخي از روايات وعده آمدن آن‌ها داده شده بود بيدار مي‌شوند. بعضي از ايشان از برزخ به دنيا مي‌آيند. بعضي‌ها كه فوت كرده‌اند دوباره به دنيا رجعت مي‌كنند بعضي از آن‌ها هم از عالم ذر به دنيا مي‌آيند.  

6.... قانون رائج در زمان ظهور قانون مادي نيست. اين قانون  از قوانيني است كه شايد شما بتوانيد آن را در بعضي اوقات در برزخ پيدا كنيد... اين قانون از قوانين برزخي است... اين گونه نيست كه فقط يك قانون عوض شود و بقيه قوانين سرجاي خود باقي بماند بلكه در اينها «تولوا فثم وجه الله» قوانين فيزيك به هم مي‌ريزد حتي قوانين فيزيك به هم مي‌ريزد و اگر اين دو موضوع به هم بريزد قوانين بسياري از علوم به هم مي‌ريزد به چه دليل؟ ببينيد امام چند نفراست؟ اگر يك نفر است چرا هر كسي به هر ستمي نگاه كند دارد امام را باجسم مادي مي‌بيند؟ به هر سمتي كه نگاه كني وجه الله در آن جا قرار داه شده است... و اين يعني جاري شدن يك قانون برزخي در دنيا يعني ظاهر شدن اشياء با وجه برزخشان در دنيا و در نهايت معناي آن اين مي‌شود كه خداوند عليم قوانين برزخي و به تبع آن اشياء برزخي را در دنيا جاري مي‌كند همين طور جزئيات برزخ در دنيا جاري مي‌شود.  

  1. كار اولوالعزم من الرسل... اين است كه كل انس و جن در تمام زمان‌ها را به سمت ظهور حركت دهد.  انبياء وظيفه داشتند ابتدا با ماجراي ظهور آشنا شوند وسپس با تمام وجود به سوي ظهور حركت كنند و به سرزمين ظهور برسند. آن‌ها از هزاران سال پيش تمام جنبه‌هاي خود به جز جسم دخاني وجسم مادي خود را به سزمين ظهور رسانده بودند و در آن جا در آن حال وهوا زندگي مي‌كردند... در قسمت سوم ماموريت داشتند كه قومشان را با ماجراي ظهور آشنا كنند و در مرحله چهارم ماموريت داشتند كه قومشان را به سمت ظهور حركت دهند.  
  2. موسي (ع) در قالب يك ماجراي نمادين قومش را حركت مي‌دهد... تا تمريني باشد براي اين كه به سوي ظهور حركت كنند... او يكي از كارگزاران اصلي ظهور است... بايد نقاط قوت و ضعف تفكر خودش، فعل خودش و توانائيهاي خودش را در اين ماجرا (با تمرين نمادين حركت به سوي ظهور) ببيند. در حوالي ظهور قوم بني اسرائيل بايد رجعت كنند. لذا آن‌ها هم بايد به مانور برپائي ظهور مبتلا شوند. 
  3. نوح در بين چهار اولوالعزم من الرسل... مهندس برپائي ظهور است. ابراهيم مربي برپائي ظهور است و موسي خزانه دار برپائي ظهور است. عيسي فرمانده برپائي ظهور است. 

در اين آيه «و لقد ارسلنا موسي بآياتنا و... وذكرهم بايام الله...» خداوند معناي رسالت را مطرح مي‌كند رسالت در قبال ظهور معني دارد. در اين آيه مي‌بينيد همه رسولان كه آمدند رسالتشان براي ماجراي ظهور است نبوتشان بيشتر با زمان خودشان ارتباط دارد ولي رسالتشان در زمان ظهور است.  

  1. او معتقد است قبل از ظهور حضرت، تغييرات هم در عالم و هم در موجودات واقع خواهد شد. عالم ماده و دخان و عالم ملائك و عالم برزخ تركيب مي‌شدند وموجودات جديد هم به وجود مي‌آيند.  
  2. بعد از اين حوادث، مردم مدتي طول مي‌كشد تا از گيجي در آيند. اين مدت دوسال است و دوره انطباق مي‌ناميم... دوران افتتاح با ماجراي انقلاب اسلامي ايران انجام شده است... چند سالي مقوله تربيت مقوله اصلي خواهد بود... افراد مي‌خواهند خودشان را رشد دهند... نا گزير از جبهه بندي هستند. لذا دو جبهه بزرگ تشكيل مي‌شود حق و باطل. لذا دوران سوم: جبهه بندي حق و باطل است... جنگ‌هاي مختلفي حدود پنج سري جنگ بين لشكر حق و لشكر باطل انجام مي‌شود... از اواخر سري پنجم جنگ‌ها... با رجعت عيسي (ع) به صورت مادي رجعت‌ها شروع مي‌شود... اين هم مرحله چهارم... مرحله پنجم جنگ‌هاي عظيم زمان ظهور است... دوره يوم الله ظهور دوره ششم است.  
  3. وقايع قبل از ظهور را به چهار مقطع تقسيم مي‌كنيم: مقطع نوحي، مقطع ابراهيمي، مقطع موسوي و مقطع عيسوي... مقطع نوحي همان دوره انطباق است. مقطع ابراهيمي همان دوره تربيت است. مقطع موسوي همان جبهه بندي لشكريان حق و باطل است و مقطع عيسوي شامل مقاطع چهارم و پنجم يعني شروع رجعتها براي سازماندهي جديد و جنگهاي شديد زمان ظهور است. 

مقطع نوحي صحنه‌هاي مناسب براي رشد را برپا مي‌كند... و نوح (ع) تجربه‌اي كه داشت را به كار مي‌گيرد... عيسي هم با توان مرده زنده كردن در اين زمان رجعتها را باعث مي‌شود.  

  1. او بر اين باور است كه مسائل مستحدثه را بايد از خود امام زمان (ع) پرسيد و دليل آن را نيز اين مي‌داند كه حيطه اين گونه مسائل حيطه حكومت است وحكومت زير مجموعه فقه نمي‌باشد.  

15.‌اي فقهاي شيعه من زماني شما را به فقاهت قبول مي‌كنم كه حجة المهدي باشيد ما نمي‌خواهيم آيت خدا باشي... نمي‌خواهد حجه الاسلام باشي... اسلام را خودم از داخل كتاب‌ها پيدا مي‌كنم... بيا دست مرا بگير و به سوي مهدي (ع) ببر. امام موقعيت حجت را براي شما قرار داده شما استفاده نمي‌كنيد.  استناد او حديث... فانهم حجتي عليكم و انا حجه الله مي‌باشد.

  1. شيعه بايد به دنبال امام حي باشد... (آن گاه) مي‌گوئيد تمام اين احاديث را خودم با چشم خودم از دهان امام را ديدم، با گوشم شنيدم، تمام اين احاديث درست است. او از همگان مي‌خواهد كه در كارها و رفتار خود به تبعيت از آثار  «قرآن و حديث» اكتفا نكرده و رجوع به امام حي را در دستور كار خود قرار دهند.  
  2.  و اما الحوادث الواقعه... اين حديث در زمان نائب دوم ا مام (ع) بوده پس امام دعوت به فقها نكرده‌اند... بلكه دعوت به نواب اربعه كرده‌اند چون آن‌ها فقيه نبودند.   
  3. شيعه بايد از نعمات خاصه برخوردار بوده واگر محبي از اين نعمات بهره مند نباشد شيعه نيست. به خاطر اين كه جنگ‌هاي زمان ظهور از نوع جنگ‌هاي تكنولوژيك نيست... ما بايد به سوي امام برويم شايد امام باب انتفاع در نعمات خاصه و قوا را باز كنند... ما بدون قواي مهدوي نمي‌توانيم حكومت را جلو ببريم. 
  4. در اين زمانه از نعمات خاصه و قواي مهدوي فقط خضر بهره مند است و مقدار كمي هم بنده بهره مند هستم و امام امضاء كرده‌اند... به جز خضر و بنده كسي را پيدا نمي‌كنيم كه توان ملكوتي داشته باشد.  
  5. حكومت از مقدمه نعمات خاصه است و امام زمان (ع) در اين مملكت راه انداخته‌اند. حكومت بايد  ادامه پيدا كند ولي توسط واجدان نعمات خاصه  مقايسه با شماره 19.
  6. قبل از ظهور امام زمان (ع) كه حاكمان الهي به دنيا رجعت مي‌كنند با توان‌ها و اجازات نامحدودي كه دارند بسياري از برنامه‌هاي الهي را تغيير مي‌دهند... آن‌ها به عنوان تمرين سعي مي‌كنند كه با احكامي كه از طريق اهل بيت جاري شده است كشتي بگيرند... و آن‌ها را تغيير دهند.  
  7. انسان از يك طرف مي‌بيند با توجه به اين احكام (احكام صادره از طرف حضرات معصومين (ع)) يا بايد ظهور امام زمان (ع) متوقف شود يا مسير آن كمي كج شود و يا ثمره آن بسيار ضعيف شود و از طرف ديگر مي‌بيند كه به بعضي از شيعيان حكمت داده شده... شيعيان بايد با توجه به ايفاي حكمت در اين موضوع به ميدان بيايند و احكام را اصلاح كنند.  
  8. اهل بيت اين موضوع را بارها حكم كرده‌اند كه بايد اين طور باشد چرا حكم كرده اند؟ به خاطر اين كه «يعلمهم الكتاب و الحكمه» براي اين كه تعليم حكمت به شاگردان مي‌دهند. خودشان مانع درست مي‌كنند و مي‌گويند كه به ميدان برو و اصلاح كن.  (چون اين احكام تمريني هستند نه واقعي).
  9. يكي از موانع ظهور و يكي از چيزهائي كه قيمت ظهور را كم مي‌كند «يملأ الارض قسطا و عدلا» مي‌باشد. اگر قرار باشد كه قسط و عدل حاكم شود همان بهتر كه ظهور حضرت واقع نشود.  
  10. هيچ گاه در زمين طالب قسط و عدل نباشيد چون شما در دعا مي‌خوانيد: الهي عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك.  
  11. «يملأ الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا...» اين ماجرا يكي از درسهاي تمريني است. پس نگوئيد همه جا بايد پر از ظلم و جور شود تا امام زمان بيايد.  
  12. يكي از حكمتهاي بزرگي كه مانع ظهور است اين است كه لقمان به پسرش مي‌فرمايد: «يا بني لاتشرك بالله ان الشرك لظلم عظيم». لقمان حكم كرد (حكمت كرد) كه شرك ظلم عظيم باشد. نتيجه اين مي‌شود كه به كوچكترين شركي ظلم عظيم واقع شود و با وجود ظلم عظيم ملك عظيم واقع نمي‌شود. لذا بايد حكيمي ديگر بيايد و بگويد: نه ديگر شرك به خدا ظلم عظيم نيست. تا حضرت ظهور كنند.  
  13. «يريد الله ان يحق الحق بكلماته...» «يا مريم ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح». ماجراي ظهور در دست افرادي است كه خدا در قرآن با واژه كلمات از آن‌ها ياد مي‌كند، بر پائي ظهور از جانب خدا و سپس از مجراي وجود امام زمان به كلماتيون داده مي‌شود... يكي از آن‌ها حضرت عيسي است... كلمات، صفات بسيار بزرگ در نظام الهي هستند كه درقالب افراد نمود پيدا مي‌كنند... لذا بايد حضرت عيسي قبل از ظهور به دنيا رجعت كند. ايشان قوي ترين كسي است كه مي‌تواند در ماجراي ظهور نقش ايفا كند. او فرمانده لشكر حق خواهد بود...  
  14. با توجه به تصريح مجموعه  اين آيات نساء 159 و راويان (سيد خراساني و شعيب و علماي سياه از ايران و از خراسان) نزول عيسي در ايران و پيش از ظهور امام (ع) موضوعي قعطي است.  
  15. اهل بيت (ع) از مدتها قبل از ظهور امام زمان (ع) در دنيا حضور جسماني خواهند داشت.  
  16. آيات اول سوره طور حاكي از نوعي رجعت حضرت رسول الله در شب ظهور است. در حاليكه تصور عاميانه در جامعه بر ا ين است كه ايشان مدت‌ها پس از ظهور رجعت مي‌كنند.  
  17. ما قائل هسيتيم اهل بيت بعد از ظهور رجعت خواهند داشت. منتهي حرف ما اين است كه اهل بيت قبل از ظهور هم رجعت دارند و تا اينجاي كلام نتيجه گرفتيم كه حضرت رسول قبل از ظهور دوبار رجعت دارند. 
  18. «يا بني اذهبوا فتحسسوا من يوسف و اخيه...» براي رسيدن به ظهور امام زمان (ع) از يك زماني، انتظار بايد به تحسس تبديل شود. چنان چه موفقيت فرزندان يعقوب دريافتن يوسف تحسس آن‌ها بوده است... مبدأ اين تحسس (تبديل انتظار به تحسس) وقوع انقلاب اسلامي ايران است... به صبر جميل بايد تحسس را پيشه خودمان كنيم.  (تحسس= جستجويي كه به خس كردن محبوب منتهي شود.) 
  19. شما ده روز واقعا بگرديد، با تمام وجودتان به نيت تحسس امام زمان بگرديد... شايد بگوئيد كه خود اهل بيت مي‌فرمايند چرا آمديد سراغ ما، برويد سراغ فقهائي كه ما منصوب كرديم. عرض مي‌كنم كه آن فرهنگ متعلق به فرهنگ انتظار است نه فرهنگ تحسس.  
  20. مراحل ديگر تحسس عبارت‌اند از راه اندازي كاروان‌هاي به سوي ظهور، تبديل اين كاروان‌ها به سربازان زمينه ساز ظهور، برپائي نبرد‌هاي جانانه بين حق و باطل، و دست آخر پيوستن به امام زمان (ع) در يوم الله ظهور  
  21. بزرگترين وظيفه مردم در دروه تحسس تبعيت از هادي است وهادي كسي است كه صد در صد نظر امام زمان (ع) را بداند و برايش مبيّن باشد و بتواند براي ديگران تبيين كند... به محبت الهي ما با هدايت بسيار آشنا هستيم، يعني خدا هدايتهاي خودش را كه از طريق امام (ع) جاري مي‌كند. در سه موضوع نظام عالم، نظام بشر، وقايع قبل از ظهور براي ما باز نموده و روشن كرده است ولي ما اذن هدايت نداريم لذا ما هادي نيستيم... در حال حاضر در جامعه ما كسي هادي نيست. 

بررسي نظرات

به نظر مي‌رسد مي‌توان كل مباحث ايشان پيرامون مهديت را در شش بخش دسته بندي كرد: الف ـ مباحثي پيرامون وجود حضرت و كيستي ايشان.

ب ـ مباحثي كه هدف از ظهور را در آن تشريع مي‌كند. 

ج ـ مباحثي كه در آن بحث از زمينه سازي ظهور و موانع ظهور مطرح مي‌شود. 

د ـ‌ مباحث مربوط به ايام ظهور.

ه‍ ـ بررسي حوادث پس ازظهور.

و ـ‌ حوادث و وقايعي كه قبل از ظهور حضرت در عالم اتفاق مي‌افتد. بيشترين مباحث مطر ح شده وعمده تلاش وي در بيان چگونگي زمينه سازي ظهور و رفع موانع مي‌باشد و پس از آن بيشترين سخنش در مورد حوادث قبل از ظهور مي‌باشد. مباحث مربوط به ايام ظهور و بعد از ظهور نسبت به  مباحث قبلي از اقليت كمّي برخوردار مي‌باشند.

با توجه به اين جملات و نگاهي به چكيده نظرات آقاي يعقوبي به وضوح يافت مي‌شود كه عقيده ايشان در باب خود حضرت و ظهور ايشان عقيده منطقي و فلسفي نيست و ايشان در اين خصوص مشربي متافيزيك را اتخاذ نموده است. او روال ظهور را روالي مخالف آنچه تاكنون در حكومت صالحان و ارسال رسل اتفاق افتاده مي‌داند و معقتدات است حتي قوانين رياضي هم كه ابتدائي ترين و بنيادي ترين قوانين نظام خلقت هستند دستخوش تغيير و تحول مي‌گردند. التبه اشكال بزرگي كه در اين جا متوجه ايشان است اين نكته است كه مشرب متافيزيك چون از اموري غيبي و نا محسوس خبر مي‌دهد بايد متكي به علام الغيوب باشد و از ادله نقليه سرچشمه بگيرد كه اين مهم در سخنان آقاي يعقوبي يافت نمي‌شود و آن جا هم كه استناد به نقلي مي‌كند معمولا استناد تام نيست. البته در خيلي موارد ادعا مي‌كند كه شهود توسط خود اوست و از ديده هايش مي‌گويد. اشكال دومي كه به نظر بنده متوجه سخنان ايشان است تناقضات فراواني است كه به راحتي در جملات ايشان يافت مي‌شود و البته طبيعي است چون اصل كلي ثابتي حاكم برعقائد چنين افرادي نيست و همان طور كه عرض شد ايشان از اساس، روايات مربوط به ظهور را واقعي نمي‌داند (بلكه تمرين مي‌داند) و اين مسئله (يعني معني بريده شدن از تنها منبعي كه شايسته تشريح و بيان آخرالزمان مي‌باشد) باعث اين آفات گرديده است. البته اساسي ترين ايراد و اشكال وارد بر ايشان، ورود به حيطه‌اي است كه طبق حرف خودشان هيچ آگاهي و تخصصي نسبت به آن ندارند و البته وقتي چنين شد لاجرم بايد با حدسيات و گمان‌ها به اين قضيه پرداخت و در مورد آن اظهار نظر نمود. 

به طور كلي به نظر مي‌رسد ايشان با توجه به جاذبه زياد مباحث عرفاني و همين طور مباحث مهدوي، با آميختن اين دو مقوله، سعي بر دريافتن استناداتي از ادله نقليه دارد كه البته اين روش واضح البطلان است. بلكه بايد كاملا بالعكس عمل شود. يعني بايد با اين ادله، مبناي تفكرات را ساخت. 

والسلام علي من اتبع الهدي.