logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
راه هاي شناخت امام حق از پيشواي باطل

 

مقدمه:

قبل از ورود به موضوع مورد نظر، سزاوار است که واژه «امام»، به صورت اجمال، مورد بررسي قرار گيرد. از نظر لغت، امام «آن است كه از وى پيروى و به وي اقتدا شود؛ خواه انسان باشد يا كتاب يا غير آن و حق باشد يا باطل. جمع آن نيز ائمّه است».[1]

قرآن كلمه امام را بر هر دو مورد حق و باطل اطلاق كرده است. در يك جا در مورد امامان حق مى‏فرمايد: {وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا}[2]؛« ما آن‌ها را پيشواياني قرار داديم که به امر ما هدايت مي‌کردند». همچنين در وصف ائمه باطل مي‌فرمايد: {أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}[3]؛ «پيشوايانى كه مردم را به سوى آتش مى‏خوانند».

با توجه به جايگاه تأثيرگذار رهبران در جامعه و سرنوشت انسان‌ها، شناخت امامان حق از امامان باطل، به عنوان پيش درآمد چرايي اطاعت و پيروي از آن‌ها ضروري است. لذا براي شناخت اين دو رهبر جامعه، بايد به ملاک‌هايي که در متون ديني آمده توجه نمائيم. آنچه در ذيل مي‌آيد، گوشه‌اي از اين معيارهاست.

معیار‌های شناخت امام

1 ـ الگو قراردادن کتاب الهي و سنت نبوي (صلی الله عليه و آله وسلم)

قرآن به عنوان آخرين کتاب تشريعي، در بردارنده برنامه‌اي کامل براي نجات انسان خاکي و نيل او به درجه عليين و ابرار است و پيامبر گرامي (صلی الله عليه و آله وسلم)  به عنوان آخرين نبي، مجري برنامه‌هاي اسلامي است. امام و پيشواي جامعه، بايد اولاً خود تربيت يافته اسلام باشد و ثانياً کتاب الهي و سنت نبوي (صلی الله عليه و آله وسلم) را براي خود  الگو، و مسير حکومت خود را در چارچوب اين صراط مستقيم قرار دهد. چنانچه امير المؤمنين مي‌فرمايند: «همانا مردم دو دسته‏اند؛ گروهى پيرو شريعت و دين، و برخى بدعت گزارند كه از طرف خدا دليلى از سنّت پيامبر، و نورى از براهين حق ندارند».[4]

علاوه بر آن، امام بايد با بدعت‌هايي که خلاف کتاب الهي و سنت نبوي (صلی الله عليه و آله وسلم)  پايه‌گذاري مي‌شود، با قاطعيت مبارزه کند. هم‌چنان که حضرت علي مي‌فرمايند: «ما دانستيم آنچه را رسول خدا (صلی الله عليه و آله وسلم) به گفتار صحيح به ما آموخت، من سنت پيامبر (صلی الله عليه و آله وسلم) را زنده مي‌کنم و بدعت را مي‌ميرانم».[5]  لذا پيشوايي مثل يزيد که تربيت يافته مکتب اسلام نبوده و به مقابله با اين دين مقدس مي‌پردازد و پايه گذار بدعت است، پيشواي باطل شمرده مي‌شود.

يزيد صراحتاً موضوع رسالت و نزول وحى بر حضرت محمد (صلی الله عليه و آله وسلم) را انكار مى‏كرد و همچون جد خود ـ ابوسفيان ـ همه را پندارى بيش نمى‏دانست، چنانكه پس از پيروزى ظاهرى بر حضرت حسين بن على ضمن اشعارى گفت: «هاشم با مُلك و حكومت بازى كرده است؛ نه خبرى از عالم غيب آمده و نه وحي‌اي نازل شده است»![6]

اما حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) امام بر حقي است که در آينده خواهد آمد و چون مطيع دستور‌هاي خداوند است و روش و سنت اجداد طاهرينش را دارد، اطاعت از او واجب مي‌باشد.

حضرت علي در اين باره مي‌فرمايند: «او حضرت مهدى (عجل الله تعالي فرجه الشريف) خواسته‏ها را تابع وحى مى‏كند، هنگامى كه مردم، هدايت را تابع هوس‏هاى خويش قرار مى‏دهند و در حالى كه مردم به نام تفسير، نظريّه‏هاى گوناگون خود را بر قرآن تحميل مى‏كنند، انديشه‌ها را تابع قرآن مى‏سازد».[7]  امام باقر نيز مي‌فرمايند:«همانا دنيا به پايان نمي‌رسد، تا آنكه خداوند عزّوجلّ مردى از خاندان مرا برانگيزد كه به كتاب خدا عمل كند».[8]

2 ـ پرهيز از دنيا زدگي

ثروت و متاع دنيا اگر در مسير صحيح قرار بگيرد، نه تنها بد نيست، بلکه نياز حقيقي جامعه و کمک بزرگي در راه کمال حقيقي انسان است. بر اين اساس، اگر حاکم جامعه خود، در مسير صحيح اقتصادي باشد و مردم را به اين مسير، راهنمايي کند امام حق است، چنانچه امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي‌فرمايند: «اما پيشوايي که خود در مسير مال‌اندوزي باشد و حتي چشم خيانت به بيت المال مسلمين بدوزد و از مال مردم، کاخ  و اسباب خوش‌گذراني براي خود و اطرافيان خود فراهم کند، پيشواي باطل است». امام علي نيز در اين باره فرموده‌اند: «و لكنّكم كثّرتم الأموال، و تحيّرتم على الضّعفاء، و قطعتم الرّحم الّذي بينكم ، فأيّ عذر لكم؟؛ ليكن شما اموالى فراوان انباشتيد و ضعفاى مؤمنين را در حيرت افكنديد (كه راه چاره ندانند و از دين و پشتيبانى دين از آنان نااميد گردند».[9] اما آينده بشريت را پيامبر (صلی الله عليه و آله وسلم) اين گونه بشارت داده‌اند: «شما را به آمدن مهدى (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مژده مى‏دهم؛ كه در زمان اختلاف مردم در ميان امّت من برانگيخته مى‏شود ... اهل آسمان و اهل زمين از او خرسند خواهند بود؛ او اموال را به طور مساوى ميان مردمان تقسيم مى‏كند (و امتيازى براى كسى قائل نمى‏شود)».[10]

3 ـ عدالت محوري نه حزب محوري

عدالت به معناي دادن حق هر صاحب‌حق، و تساوي و نفي هرگونه تبعيض مي‌باشد.[11] مي‌توان به جرأت گفت که سرچشمه همه خونريزي‌ها، جنايت‌ها و جنگ‌هاي خانمان‌سوز، ظلم و بي‌عدالتي و ستم انسان‌ها است.

قرآن، مجرياني را بر اجراي عدالت منصوب مي‌کند؛ کما اينکه مي‌فرمايد: }لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط{؛[12] «(و چگونه از انفاق شانه خالى مى‏كنيد؟) با اينكه ما رسولان خود را همراه با معجزات روشن گسيل داشتيم، و با ايشان كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت عمل کنند».

امام حق، مجري اين دستور قرآني است و وظيفه دارد تا آخرين قطره خون خود در به سرانجام رساندن اين خواسته فطري بشر، کوشش کند و نه تنها خود، بايد عادل باشد، بلکه بايد به طلب عدالت هم برخيزد.

حسين بن علي امام حق است؛ چون شعار جهاني خود را اينگونه زمزمه مي‌کند: «وَ إِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا َّ بَرَما؛[13] من مرگ را جز سعادت، و زندگي با ظالمين را جز ذلت نمي‌بينم». ايشان با اين تفکر به مسلخ رفت تا عدالت خواهي به مسلخ نرود.

حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) هم امام حق است، چون نماينده حق مي‌باشد، چنان‏که در دعايي که از خود آن حضرت براي شب‏هاي ماه رمضان روايت شده (دعاي افتتاح) آمده است: «اَللَّهُمَّ وَ صَلِّی عَلي وَلِيِّ أَمْرِکَ القائِمِ المُؤَمَّلِ وَ العَدْلِ المُنْتَظَرِ؛[14] پروردگارا درود بفرست بر وليّ امرت که قيام کننده و اميد مردم و عدل منتظر است».

پيامبر (صلی الله عليه و آله وسلم) نيز درباره اوضاع زمين پس از ظهور حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در روايت مشهوري مي‏فرمايد: «فَيَمْلَأُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً؛[15] پس زمين را از عدل و داد لبريز مي‏کند، پس از آن که از ستم و بيداد لبريز شده است» و در مورد فراگيري عدالت حضرت مي‌فرمايند: «يَسَعُهُمْ عَدْلُهُ؛ عدالتش فراگير مي‌شود».[16]

نتيجه

شناخت امام حق از ضروريات بوده به گونه‌اي که اگر انسان در تشخيص مصداق اشتباه کند، خسران او حتمي است، اما محورهايي چون الگو قرار دادن کتاب الهي و سنت پيامبر (صلی الله عليه و آله وسلم)، هم در مرحله شعار و هم در مرحله عمل ، پرهيز از دنيا زدگي و عدالت محوري مي‌تواند در شناخت امام حق به انسان کمک کند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. قاموس قرآن، سيد علي اكبر، قرشي، ج‏1، ص 119.

[2]. انبيا/73.

[3]. قصص/41 .

[4]. نهج البلاغه، ترجمه دشتي، ص339.

[5]. درر الأخبار، ص269.

[6]. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص 176.

[7]. نهج البلاغه، ترجمه دشتي، ص259.

[8]. بهشت كافي، ترجمه روضه كافي، حميد رضا آژي، ص448.

[9]. الحياة، ترجمه احمد آرام، ج‏6، ص694.

[10]. همان، ج‏5، ص 204.

[11]. مديريت، عدالت، مهدويت، سيد صمصام الدين قوامي.

[12]. حديد/ 25.

[13]. بحار الأنوار ، ج‏44، ص 193.

[14]. تهذيب‏الأحكام، ج 3، ص110.

[15]. وسائل‏الشيعة، ج 16، ص 241.

[16]. بحارالانوار، ج 51، ص 75.

پدیدآونده: محسن شريعتي