logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
روش‌شناسی روایات تفسیری آیات مهدویّت

مقدمه:

روایات تفسیری مهدویت، از میان روش‌های تفسیری، به روش تفسیر اشاری (باطنی و عرفانی) توجه ویژه‌ای داشته است. این جهت‌گیری، در روایات به خوبی نمایان است. البته در این روایات، از روش‌های دیگر تفسیری نیز استفاده شده است. به زودی نمونه‌های آن‌ها ذکر می‌شود. آیات مهدویت را تا حدود 250 آیه شمرده‌اند که از شیعه و اهل سنت، روایاتی در آن باره حکایت شده است. این روایات، از سه جنبه قابل بررسی است:

اول. از دیدگاه روش‌های تفسیری؛

دوم. از دیدگاه گرایش‌های تفسیری؛

سوم. از دیدگاه قواعد تفسیری.

این نوشتار بر آن است روایات تفسیری آیات مهدویت را از دیدگاه اول بررسی كند. دیدگاه دوم و سوم، در مقالات بعدی بررسی خواهد شد.

در این نوشتار، به این نتیجه خواهيم رسيد که در روایات تفسیری آیات مهدویت، از روش‌های صحیح و معتبر، همچون روش تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر روايی، تفسیر اشاری (باطنی)، تفسیر علمی و تفسیر عقلی و اجتهادی استفاده شده و در عين حال، از روش تفسیر به رأی، پرهیز شده است؛ چرا که این شیوه همواره توسط پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) نکوهش شده است.

واژگان

واژه هاى اساسى در باب «روش‏ها و گرايش‏هاى تفسير قرآن» عبارتند از:

  الف: روش. مقصود از «روش»، استفاده از ابزار يا منبع ويژه‌اي در تفسير قرآن است كه معانى و مقصود آيه را روشن ساخته و نتايج مشخّصى به دست مى‏ دهد. به عبارت ديگر، چگونگى كشف و استخراج معانى و مقاصد آيات قرآن را روش تفسير قرآن گويند.

ب: تفسير. كشف و پرده بردارى از ابهام كلمات و جمله‏هاى قرآن و توضيح مقاصد و اهداف آن‌ها است. به عبارت ديگر، مقصود از تفسير، تبيين مراد استعمالى آيات قرآن و آشكار كردن مراد جدّى آن، براساس قواعد ادبيات عرب و اصول عقلايى محاوره است.[1]

تقسیمات روش‌های تفسیر قرآن

صاحب‌نظران، دربارة روش‌ها، تقسیمات متعددی ارائه کرده‌اند؛ از جمله گلدزیهر مستشرق مجارستانی (1850ـ 1921 م) در کتاب مذاهب التفسیر الاسلامی، و دکتر ذهبی در کتاب التفسیر و المفسرون و آیت الله معرفت در کتاب التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب و نیز استاد عمید زنجانی در کتاب مبانی و روش‌های تفسیر قرآن و خالد عثمان السبت در کتاب قواعد التفسیر و محمد حسین علی الصغیر در کتاب دراسات قرآنیه، المبادی العامة لتفسیر القرآن الکریم، و خالد عبدالرحمن العک در کتاب اصول التفسیر و قواعده.[2]

اما این‌جا روش‌های تفسیری را براساس منابع مورد استفاده در تفسیر، به شش روش تقسیم می‌کنیم، تا جایگاه روش و گرایش در روایات تفسیری مهدویت به خوبی روشن شود.

اول: روش‌های تفسیری

1. تفسیر قرآن به قرآن؛

2. تفسیر روایی؛

3. تفسیر علمی؛

4. تفسیر اشاری (باطنی و عرفانی ...)؛

5. تفسیر عقلی؛

6. تفسیر به رأی (باطل و غیرصحیح)؛

7. تفسیر جامع اجتهادی (شامل همه روش‌های تفسیری، به جز تفسیر به رأی).

روایات تفسیری مهدویت، از میان روش‌های تفسیری، به روش تفسیر اشاری (باطنی و عرفانی) توجه ویژه‌ای داشته است. این جهت‌گیری، در روایات به خوبی نمایان است. البته در این روایات، از روش‌های دیگر تفسیری نیز استفاده شده است. به زودی نمونه‌های آن‌ها ذکر می‌شود.

پیشینه روایات تفسیری مهدویت

دربارة احادیث مربوط به آیات مهدویت، کتاب‌های زیادی نگارش یافته است. گاهی یک سوره (مانند سورة والعصر) و گاهی تا 260 آیه را دربارة امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته و روایات مربوط به آن‌ها را جمع‌آوری کرده‌اند (مانند معجم الاحادیث الامام المهدی، اثر شیخ علی کورانی). از قدیم‌ترین کتاب‌ها در این زمینه، المحجة فيما نزل فی القائم الحجة، تأليف سید هاشم بحرانی (م 1107 ق) و جلد 13 بحارالانوار علامه مجلسی (م 1111 ق) است.

اینک تعدادی از این کتاب‌ها را معرفی می‌کنیم:

1. المحجة فيما نزل في القائم الحجة، سيد هاشم بحراني (1107 ق)، ترجمه آن، با نام سيماي حضرت مهدي‌ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن، مهدي حائري قزويني، تهران، 1374، آفاق. در اين كتاب، 120 آيه، به ترتيب نزول، همراه روايات آن، جمع‌آوري شده است.

2. امام مهدي از ديدگاه قرآن و عترت و علايم بعد از ظهور، قم، قلم، ترجمه علي دواني. اين كتاب، گزيده كتاب مهدي موعود (جلد 13 بحار الانوار) است.

3. ملاحم القرآن، ابراهيم انصاري زنجاني، 1400 ق، چاپ مؤلف. (پيش‌گويي‌هاي قرآن دربارة نشانه‌هاي ظهور و روايات...).

4. طريق الي المهدي المنتظر‌ علیه السلام، سعيد ايوب، بيروت/ الغدير، 1998م. (آينده و ظهور مهدي و اخبار غيبي قرآن در اين‌باره).

5. المهدي في القرآن (موعود قرآن)، سيد صادق حسيني شيرازي، مؤسسه امام مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تهران، 1360 شمسي يا قمري. فارسي و عربي. (190 آيه دربارة امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از منابع اهل سنت).

6. سورة والعصر، حضرت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است، عباس راسخي نجفي، قيام، قم، 1372.

7. المهدي الموعود في القرآن الكريم، محمدحسين رضوي، دارالهادي، 2001.

8. حكومت جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از ديدگاه قرآن و عترت، محمود شريعت‌زاده خراساني، 1379، دارالصادقين. (مجموعه آيات قرآن درباره حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با روايات آمده است).

9. مصلح مقتدر الهي كيست؟، سيد علي اكبر شعفي، 1342، اصفهان.

10. پور پنهان در افق قرآن حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، جعفر شيخ الاسلامي، تهران، يكان، 1378ش.

11. غريب غيبت در قرآن، محمدحسين صفاخواه، تهران، آمه.

12. اثبات مهدويت از ديدگاه قرآن، علي صفئي كاشاني، 1376، تهران، مفيد.

13. قاطع البيان في الايات المؤولة بصاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، فضل الله عابدي خراساني، دارالمرتضي، 1404 ق. (202 آيه را تأويل و تطبيق كرده است).

14. القرآن يتحدث عن الامام المهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ، مهدي حسن علاء الدين، دارالاسلامية، بيروت.

15. ثورة المواطئين للمهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مهدي حمد فتلاوي، 1993 م، دارالبلاغه، بيروت. (بشارت‌هاي قرآني و نبوي دربارة انقلاب مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

16. مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن، رضا فيروز، 1378 ش، تهران، رايحه.

17. مهدويت از نظر قرآن و عترت، خيرالله مرداني، تهران، آيين جعفري، 1401‌ق.

18. چهل حديث در پرتو چهل آيه در فضايل حضرت ولي عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مسجد جمكران، تهران، وزارت ارشاد، 1378ش. (چهل آيه و روايات مربوطه).

19. سيماي مهدويت در قرآن، محمدجواد مولوي نيا، قم، امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1381ش.

20. الآيات الباهرة في بقية العترة الطاهرة او تفسير آيات القرآن في المهدي صاحب‌الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، تهران، بعثت، 1402 ق، سيد داوود ميرصابري.

21. سيماي امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در آيينة قرآن، علي اكبر مهدي‌پور (140 آيه جمع آوري كرده است).

22. موسوعة المصطفي و العترة (16) المهدي المنتظر، حسين شاكري، الهادي، 1420 ق. (144 آيه را با روايات آورده است).

23. الامام المهدي في القرآن و السنة، سعيد ابومعاش، 1422 ق، آستان قدس. (همة آيات بر طبق سوره‌ها تا آخر قرآن همراه روايات).

24. معجم احاديث الامام المهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مؤسسة المعارف الاسلامية، الجزء الخامس، الآيات المفسرة. (تحت اشراف شيخ علي كوراني، 1411 ق، /260 آيه را جمع كرده است).

25. مهدي در قرآن، محمد عابدين زاده، بنياد تهران (40 آيه).

26. سيماي نوراني امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) در قرآن و نهج البلاغه، عباس كمساري.

27. سيماي حضرت مهدي (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در قرآن، سيد جواد رضوي، چاپ موعود.

28. جلد سیزدهم بحارالانوار، علامه مجلسی، (م 1111 ق) که به فارسی نیز ترجمه شده و بسیاری از آیات و روایات مهدویت را جمع‌آوری کرده است.

روش‌های تفسیری

1. روش تفسیر قرآن به قرآن

روش تفسیر قرآن به قرآن، عبارت است از «تبیین معانی آیات قرآن و مشخص كردن مقصود و مراد جدی از آن‌ها با کمک آیات دیگر»؛ به عبارت دیگر «قرآن را منبعی برای تفسیر آیات قرآن قرار دادن».

تفسير قرآن به قرآن، يكى از كهن‏ترين روش‏هاى تفسير قرآن است و سابقه آن به صدر اسلام و زمان حيات پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) باز مى‏گردد. اين روش توسط اهل بيت (علیه السلام) ادامه يافت و برخى از صحابه و تابعين نيز از اين روش استفاده كرده‏اند. اينك به مثال‏هاى زير توجّه كنيد:

از پيامبر اسلام (صل الله علیه و آله و سلم )دربارة مقصود از «ظلم» در آية (لَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ) [3] پرسيدند؛ حضرت، با استناد به آيه (إِنَّ الشرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ)[4] مقصود از ظلم در آيه اول را همان شرك دانست كه در آيه دوم بيان شده است.[5]

اين حديث و احاديث مانند آن، نشان مى‏دهد پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) از روش تفسير قرآن به قرآن استفاده مى‏ كرده و در عمل، آن را به پيروان خود مى‏ آموخته‏ اند.

علاّمه طباطبايى معتقد است قرآن بيان همه چيز است؛ پس نمى‏ تواند بيان خودش نباشد؛ از اين رو در تفسير آيات، بايد سراغ خود آيات قرآن برويم؛ در آن‌ها تدّبر كنيم و مصاديق آن‌ها را مشخص سازيم و تفسير قرآن به قرآن كنيم. همچنين بر آن است كه تفسير قرآن به قرآن، همان روشى است كه پيامبر‌ (صل الله علیه و آله و سلم) و اهل‏بيت‌ (علیه السلام ) در تفسير پيموده‏ و تعليم داده‏اند و در رواياتشان به ما رسيده است.[6]

در كتاب‏هايى كه دربارة شيوه‏ تفسير نگارش يافته است، به روش تفسير قرآن به قرآن پرداخته، آن را تبيين كرده و به آن سفارش كرده‏اند.

از جمله اين افراد آيت‌الله معرفت، استاد عميد زنجانى و عبدالرحمن العك را مى‌توان نام برد.[7]

در احادیث تفسیری مهدویت نیز در موارد متعددی از شیوه تفسیر قرآن به قرآن استفاده شده است؛ از جمله:

(بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا * كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا * إِذِ انبَعَثَ أَشْقَاهَا * فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا * فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُم بِذَنبِهِمْ فَسَوَّاهَا * وَلاَ يَخَافُ عُقْبَاهَا)؛[8]

به نام خداى گسترده‏مهرِ مهرورز* سوگند به خورشيد و (تابش[ نيمروزش! سوگند به ماه هنگامى كه در پى آن در آيد! سوگند به روز، هنگامى كه آن را آشكار سازد! سوگند به شب، هنگامى كه آن را فرا گيرد! سوگند به آسمان و آن‌كه آن را بنا كرد! سوگند به زمين و آن‌كه آن را گستراند! سوگند به نفس و آن‌كه آن را مرتب ساخت! و بد كاري و پارسايى‏اش را به او الهام كرد! كه به يقين، كسى كه آن را [پاك كرد و( رشد داد؛ رستگار (و پيروز[ شد. و به يقين، كسى كه آن (نفس را با گناه آلوده كرد و[ پوشاند، نوميد شد! (قوم[ ثمود به سبب طغيانش (پيامبرش را[ تكذيب كرد؛ آن‌گاه كه بدبخت‏ترينشان برانگيخته شد؛ و فرستادة خدا به آنان گفت: «ماده شتر (معجزه آساى[ خدا و آبشخور آن را (واگذاريد.[‌»‌؛ او را تكذيب كردند و آن را پى كردند؛ پس پروردگارشان به سبب [پيامد( گناهشان، آنان را هلاك ساخت و آن‌ها را (با خاك[ يكسان كرد؛ در حالى كه از فرجام آن‌ها نمى‏ترسد.

الامام الصادق (علیه السلام): «والشمس وضحیها: الشمس، أمیر المؤمنین علیه السلام، و ضحیها: قیام القائم علیه السلام، لأن الله سبحانه قال: و أن یحشر الناس ضحی.

والقمر اذا تلیها: الحسن والحسین (علیه السلام).

والنهار اذا جلیها: هو قیام القائم (علیه السلام).

واللیل اذا یغشیها: حبتر (و دولته قد غشی) علیه الحق.

و أما قوله: والسماء و ما بنیها، قال: هو محمد علیه و آله السلام، هو السماء الذی یسموا الیه الخلف فی العلم.

و قوله: کذبت ثمود بطغویها، قال: ثمود رهط من الشیعه، فان الله سبحانه یقول: و أما ثمود فهدیناهم فاستحبوا العمی علی الهدی فأخذتهم صاعقة العذاب الهون، و هو السیف اذا قام القائم (علیه السلام).

و قوله تعالی: فقال لهم رسول الله، هو النبی (صل الله علیه و آله و سلم).

ناقة الله و سقیاها: قال الناقة الامام الذی (فهم عن الله و فهم عن رسوله) و سقیاها: أی عنده مستقی العلم.

فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم فسویها: قال: فی الرجعة. و لا یخاف عقبیها: قال: لایخاف من مثلها اذا رجع».[9]

این روایت، در باب تفسیر قرآن به قرآن بسیار جالب است و به چند شیوه فرعی تفسیر قرآن به قرآن که مفسران عصر ما از آن‌ها استفاده می‌کنند اشاره کرده است؛ از جمله:

1. استفاده از شیوه عام تفسیر قرآن به قرآن برای تفسیر آیه (وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا) (شمس:1) که با استناد به آیه (أَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحىً) (طه: 59) تفسیر شده است؛ یعنی برای آن‌که ثابت کند مقصود از نور خورشید در این آیه، نور قیام امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است‌ ـ که پرتوی از نور خورشید ولایت امام علی (علیه السلام) است ـ به آیة 59 سورة طه استناد کرده است که به گرد آمدن مردم در روزی نورانی اشاره كرد.

ممکن است این تفسير اشاره به باطن آیه باشد، ولی برای بیان آن، از روش تفسیر قرآن به قرآن استفاده شده است.

2. استفاده از شیوه تطبیق بر مصادیق جدید. در این روایت، چندين بار ظواهر آیه بر مصادیق جدید، تطبيق شده است؛ یعنی با استفاده از قاعده «جری و تطبیق»،[10] قوم ثمود را بر گروهی از شیعه و رسول الله را که در ظاهر آیه، حضرت صالح (علیه السلام) است، بر پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله و سلم) تطبیق کرده است.

3. در این روایت، آسمان را به پیامبر اسلام (صل الله علیه و آله و سلم)، شمس را به حضرت علی (علیه السلام) و قمر را به امام حسن و امام حسین علیه السلام تفسير کرده که نوعی بیان بطن آیه است. در بخش تفسیر اشاری (باطنی) توضیح خواهیم داد که براساس برخی معانی بطن قرآن، نوعی اخذ قاعده کلی و بیان مصادیق جدید آن است.

البته نکات این سوره بسیار است که به همین اندازه اکتفا می‌کنیم. (اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى‏ نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ)؛[11] «خدا نورِ آسمان‏ها و زمين است؛ مثال نور او، همانند چراغدانى است كه در آن، چراغى باشد كه آن چراغ، در بلورى است و آن بلور، چنان‌كه گويى ستاره‏اى درخشان است (و اين چراغ، با روغنى[ از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى و نه غربى است، افروخته مى‏شود؛ نزديك است روغنش روشنى بخشد؛ گر‌چه هيچ آتشى بدان نرسيده باشد. (اين[ نورى است بر فراز نوري ديگر. خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند[ به نور خود راهنمايى مى‏كند و خدا براى مردم مَثل‏ها مى‏زند و خدا به هر چيزى دانا است».

أمیر المؤمنین: «النور القرآن، والنور اسم من أسماء الله تعالی، و النور النوریة، و النور ضوء القمر، والنور ضوء المؤمن و هو الموالات التی یلبس لها نوراً یوم القیامة و النور فی مواضع من التوارة و الإنجیل و القرآن حجة الله علی عباده، و هو المعصوم... فقال تعالی (وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) فالنور فی هذا الموضع هو القرآن، و مثله فی سورة التغابن قوله تعالی (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنزَلْنَا) یعنی سبحانه القرآن و جمیع الأوصیاء المعصومین، من حملة کتاب الله تعالی، و خزانه، و تراجمته، الذین نعتهم الله فی کتابه فقال: «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا» فهم المنعوتون الذین أنار الله بهم البلاد، و هدی بهم العباد، قال الله تعالی فی سورة النور: (اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ...) إلی آخر الآیة، فالمشکاة رسول الله آيه و المصباح الوصی، و الأوصیاء علیه السلام و الزجاجة فاطمة، و الشجرة المبارکة رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و الکوکب الدری القائم المنتظر علیه السلام الذی یملأ الأرض عدلا.[12]

در این روایت، «نور» را به خدا تفسیر کرده که ظاهر آیه است. سپس با کمک آیات دیگر، آن را به «قرآن» و «معصومان» تفسیر کرده است؛ يعني از نوعی تفسیر قرآن برای روشن کردن معنای آیه استفاده شده است. البته نور، دارای مراتبی است که بالاترین مرتبه آن، نور الهي، سپس نور قرآن و اهل بیت علیه السلام است که پرتوی از نور الهی و مایه روشنی راه و هدایت مردم هستند. این‌گونه احادیث، برای جلوگیری از تجسیم، به تفسیر عقلی و اجتهادی و حتی علمی نياز دارد که در مباحث بعدی روشن می‌شود. البته این‌گونه احادیث تفسیر قرآن به قرآن، در روایات مهدویت متعدد است؛ از جمله ذیل آیه 6 و7 سورة نازعات.[13]

2. روش تفسیر روايی

مقصود از روش تفسیر روايی، آن است که مفسر قرآن، از سنت پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم ] و اهل بیت (علیه السلام) (که شامل قول، فعل و تقریر آن‌ها می‌شود) برای روشن کردن مفاد آیات و مقاصد آن‌ها استفاده کند.[14]

سیر تاریخی تفسیر روایی را می‌توان به چند دوره تقسیم کرد:

الف) دوران پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم)

تفسير روايى قرآن، همزاد وحى است؛ چرا كه اولين مفسّر قرآن، پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) است كه خداى متعال به او دستور بيان و تفسير قرآن داد و فرمود: (وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ)؛[15]«و اين ذكر (= قرآن[ را به سوى تو فرستاديم، تا براى مردم، آنچه را كه به سوى آنان فرو فرستاده شده است، روشن بيان كنى».

البته سنّت و بيان پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) نيز ريشه در وحى داشت؛ چنان كه از آن حضرت حكايت شده است كه فرمود: «آگاه باشيد كه به من قرآن داده شده است و نيز مثل آن همراه آن( به من داده شده است)».[16]

صحابيان با رجوع به آن حضرت، تفسير قرآن را مى‌آموختند. گاهى پاى سخنان او مى‏نشستند و معانى و تفسير قرآن را فرا مى‏ گرفتند.

از ابن مسعود حكايت شده است: «هميشه هر فرد از ما هنگامى كه ده آيه قرآن را مى‏ آموخت، از آن‌ها عبور نمى‏ كرد، تا اين كه معانى و (روش[ عمل به آن‌ها را بياموزد».[17] گاهى اصحاب پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) از آن حضرت، مطالب را مى‏پرسيدند. حتى دوست داشتند عرب‏ هاى بيابانى بيايند و چيزي بپرسند و آنان گوش دهند.[18]

ب) دوران اهل بيت‏ (علیه السلام)

شيوه تفسير روايى در عصر امامان‏ علیه السلام نيز ادامه داشت. امام على‏ (علیه السلام) كه شاگرد ارشد پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) در تفسير بود،[19] سخنان و توضيحات آن حضرت را شنيده بود و حكايت مى‏ كرد؛ همان گونه كه امامان اهل بيت‏ (علیه السلام) نيز همين روش را دنبال كرده با حكايت احاديث تفسيرى پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و امام على‏ (علیه السلام) براى مردم، بدان‏ها استدلال مى‏ كردند. تعداد اين احاديث كه با واسطه اهل‏بيت‏ علیه السلام حكايت شده، به هزاران روايت مى‏ رسد.20

ج) دوران جمع آورى و تأليف روايات تفسيرى

اوّلين رساله از اين مجموعه‏ها در شيعه، كتاب تفسير منسوب به امام على‏ (علیه السلام است) كه طى يك روايت مفصّل، در آغاز تفسير نعمانى آمده است.[21] يكى ديگر از آن‌ها، «مصحف علي بن أبي‏طالب» است كه علاوه بر آيات قرآن، تأويل و تفسير و اسباب نزول را بيان كرده است. هر چند اين كتاب اكنون در دسترس ما نيست.[22] تفسير ديگر، منسوب به امام باقر علیه السلام (57 ـ 114 ق) است كه ابوالجارود، آن را حكايت كرده23 و نيز تفسير منسوب به امام صادق علیه السلام (83 ـ 148 ق) كه به طور پراكنده در كتاب حقايق التفسير القرآني آمده است.[23] سپس از تفسير على بن ابراهيم قمى (307 ق) و فرات كوفى (زنده در سال 307 ق) و تفسير عيّاشى (م بعد از 320 ق) و تفسير نعمانى (م بعد از 324 ق) و تفسير منسوب به امام حسن عسكرى (م ‏254) مى‏ توان نام برد. البته روايات فقهى پيامبر و اهل بيت‏ علیه السلام نيز كه نوعى تفسير براى آيات الاحكام قرآن است، در مجموعه‏هايى همچون كافى، من لايحضره الفقيه و تهذيب و استبصار گردآورى شد.

در همين دوران، تفسير جامع البيان في تفسير القرآن، اثر ابن جرير طبرى (م 310) را داريم. مجموعه‏ هاى حديثى صحاح سته اهل‏ سنّت نيز در اين دوره تدوين شد. سپس تفسير روايى از قرن پنجم تا نهم با ركود نسبى مواجه شد و تفاسير عقلى و اجتهادى، رايج شد. اما در قرن دهم تا دوازدهم، با رشد اخبارى‌گرى در شيعه، تفاسير روايى ديگرى همچون البرهان في تفسير القرآن، اثر سيدهاشم حسينى ‏بحرانى (م‏1107ق) و تفسير نورالثقلين، تأليف الحويزى (م 1112 ق) نوشته شد؛ همان‏طور كه مجموعه‏ هاى حديثى بزرگي، همچون وسائل الشيعة، وافى و بحارالانوار نوشته شد كه بسيارى از روايات آن‌ها تفسير قرآن به شمار مى ‏آيد.

در اهل‏ سنّت نيز در اين دوران، تفسير درّالمنثور، اثر جلال‏ الدين سيوطى (م 911 ق) گردآورى شد.

اكنون نيز در تفاسير جديد، به روايات تفسيرى پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و اهل‏بيت‏ (علیه السلام) توجّه مى‏ شود و معمولاً در لابه‏ لاى تفسير يا در بخش جداگانه‏اى آورده و نقد و بررسى مي‌شود؛ همانند روش علاّمه طباطبايى در الميزان كه در ذيل هر دسته از آيات، «بحث روايى» مى‏ آورد.

در احادیث تفسیری آیات مهدویت نیز در موارد متعددی از روش تفسیر روايی استفاده شده و برای توضیح آیات مهدویت به احادیث پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیه السلام) استناد کرده‌اند؛ از جمله: يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛[25]

اى افسوس بر بندگان! هيچ فرستاده‏اى به سراغ آنان نيامد، مگر اين‌كه همواره او را ريشخند مى‏ كردند.

امام الصادق (علیه السلام) فرمود: خبر تدریه خیر من عشر ترویه. إن لکل حق حقیقة، و لکل صواب نورا، ثم قال: إنا والله لا نعد الرجل من شیعتنا فقیها حتی یلحن له فیعرف اللحن، إن أمیر المؤمنین علیه السلام قال علی منبر الکوفة: «إن من ورائکم فتنا مظلمة عمیاء منکسفة لا ینجو منها إلا النومة». قیل: «یا أمیر المؤمنین! و ما النومة؟» قال: «الذی یعرف الناس و لا یعرفونه. واعلموا أن الأرض لا تخلو من حجة الله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و إسرافهم علی أنفسهم، ولو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة الله لساخت بأهلها، ولکن الحجة یعرف الناس و لا یعرفونه، کما کان یوسف یعرف الناس و هم له منکرون»، ثم تلا: (یا حسرة علی العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزؤن)[26]

در روایات تفسیری مهدویت، اهل بیت (علیه السلام) گاهی از روایات امام علی (علیه السلام )برای توضیح آیات استفاده کرده‌اند؛ از جمله در روایت فوق، امام صادق علیه السلام از سخنان امام علی (علیه السلا) برای توضیح دربارة امام مهدی (علیه السلام) و نقش آن حضرت در جهان هستی یاری جسته است، سپس به آیه 30 سورة یس استشهاد کرده‌ و آن را نقل کرده است. این، گونه‌ای از تفسیر روايی آیات قرآن است. همچنين در ذیل آیة 11 سورة غافر در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) حکایت شده است، به حدیث سخنان پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) درباره مسخ و رجعت دشمنان اهل بیت (علیه السلام ) استناد شده است.[27]

3. روش تفسیر عقلی

عقل در لغت، به معناى امساك، نگهدارى و منع چيزى است.

عقل در دو مورد كاربرد دارد:

نخست، به قوّه‏اى كه آماده پذيرش دانش است. اين، همان چيزى است كه اگر در انسان نباشد، تكليف از او برداشته مى‏شود. در احاديث، از اين عقل تمجيد شده است.

دوم، به علمى كه انسان، به وسيله اين قوّه كسب مى‏ كند، عقل گويند.

قرآن، كافران را به سبب اين‌گونه تعقّل نكردن، مذمّت كرده است.[28]

در اين‌باره، به احاديث پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) [29] و اشعار امام على‏ (علیه السلام) استناد كرده‌اند.[30]

روش تفسير عقلى قرآن، پيشينه‏اى كهن دارد. برخى معتقدند پيامبر (صل الله علیه و آله و سلم) كيفيّت اجتهاد عقلى در فهم نصوص شرعى (از قرآن يا سنّت) را به اصحاب خويش آموزش داده است؛[31] ولى ريشه ‏ها و نمونه‏ هاى تفسير عقلى را مى‌توان در احاديث تفسيرى اهل‏ بيت‏ (علیه السلام) يافت.

در این رابطه از تفسیر القرآن و العقل، اثر نورالدین اراکی و تفسیر قرآن کریم، نوشتة ملاصدرا نیز می‌توان یاد کرد.

روش تفسير عقلى قرآن عبارت است از:

الف. استفاده‏ ابزارى از برهان و قراين عقلى در تفسير، براى روشن كردن مفاهيم و مقاصد آيات قرآن. در اين صورت، عقل منبع و ابزار تفسير قرآن شده و احكام و برهان‏هاى عقلى، قراينى براى تفسير آيات قرار مى‏ گيرد.  از اين عقل، با عنوان عقل اكتسابى و احكام عقلى قطعى يا عقل برهانى ياد مي‌شود.

ب. استفاده از نيروى فكر در جمع‏بندى آيات (همراه توجّه به روايات، لغت و...) و استنباط از آن‌ها براى روشن ساختن مفاهيم و مقاصد آيات. حاصل اين مطلب، همان تفسير اجتهادى قرآن است. در اين صورت، عقل مصباح و كاشف است.

از اين عقل، با عنوان عقل فطرى يا نيروى فكر و قوه ادراك ياد مى‏ شد.

بنابر ديدگاه مشهور، هر دو قسم فوق، جزيى از روش تفسير عقلى قرآن است؛ امّا با دقّت در مطالب، روشن شد كه قسم دوم به طور تسامحى، تفسير عقلى خوانده مى‏شود و در حقيقت، تفسير عقلى، همان قسم اول است.[32] براي نمونه، به آيه ذيل و روايت ذيل آن، مي‌نگريم:

(وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لاَ يُوقِنُونَ)؛[33] «و هنگامى كه گفتار (= فرمان عذاب[ برآنان واقع شود( و در آستانة رستاخيز قرار گيرند[، جنبنده‏اى را از زمين براى آنان بيرون مى‏آوريم كه با آنان (در اين‌باره[ سخن مى‏گويد، كه مردم، همواره به نشانه‏هاى ما يقين نداشتند».

الإمام أمیرالمومنین علیه السلام «و أی آیة هی؟» قال: قول الله: و إذا وقع القول علیهم أخرجنا لهم دابة من الارض. الآیة، فأی دابة هی؟، قال عمار: والله ما أجلس و لا آکل و لا أشرب حتی أریکها، فجاء عمار مع الرجل إلی أمیرالمؤمنین علیه السلام و هو یأکل تمراً وزبدا، فقال له: یا أبا الیقظان هلم، فجلس عمار و أقبل یأکل معه، فتعجب الرجل منه، فلما قام عمار قال له الرجل: سبحان الله یا أبا الیقظان، حلفت أنک لا تأکل و لا تشرب و لا تجلس حتی ترینیها؟! قال عمار: قد أریتکها إن کنت تعقل.»[34]

آية دوم: (اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ)؛[35] «بدانيد خدا زمين را پس از مردنش زنده مى‏كند؛ به يقين، نشانه‏هاى (خود[ را براى شما بيان كرديم؛ باشد كه شما خردورزى كنيد».

ابن عباس:(إعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها: یعنی یصلح الأرض بقائم آل محمد من بعد موتها، یعنی من بعد جور أهل مملکتها). قد بینا لکم الآیات: بقائم آل محمد، لعلکم تعقلون.[36]

آية سوم:(وَلَنُذِيقَنَّهُم مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى‏ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ)؛[37] الامامان الباقر و الصادق علیه السلام: «إن العذاب الأدنی الدابة والدجال».[38]

در این احادیث چند نکتة قابل توجه وجود دارد:

1. در حدیث تفسیری یکی از آیات فوق، «دابّة» به امام علی (علیه السلام) و در حدیث تفسیری دوم، به عذاب تفسیر شده است. جمع این‌ها نیاز به فقه الحدیث و تفکر و تعقّل دارد؛ یعنی باید از روش تفسیر عقلی برای فهم این احادیث استفاده کرد.

شاید بتوان گفت امام علی (علیه السلام9 مایة عذاب کافران است؛ پس مصداق «دابّة» می‌تواند امام علی (علیه السلام) و عذاب برای مخالفان باشد.

2. در پایان روایت نخست و دوم به صورت صریح از لزوم تعقّل در این‌گونه احادیث سخن گفته شده است.

برخی دیگر از احادیث تفسیری نیز، نیازمند تفسیر عقلی و اجتهادی است؛ از جمله:

آیه 35 سورة نور که خدا و قرآن و معصومان  (علیه السلام) را نور معرفی کرده است. برای جلوگیری از تشبیه نور الهي به نور جسمانی، لازم است تفسیر عقلی و اجتهادی انجام شود.

برخی دیگر از مواردی که به تفسیر عقلی و اجتهادی نياز دارند، عبارتند از: مبحث نور پروردگار که در آیه 69 سورة زمر مطرح شده و در احادیث به نور امام عصر علیه السلام تفسیر شده است.[39] (در مبحث تفسیر علمی، مطالبی در این باره خواهد آمد) و مشابه آن، ذیل آیه 35 سورة نور آمده است که امام را به «نور» و «کوکب» تشبیه کرده است.[40]

4. روش تفسیر علمی

مقصود از علم در این‌جا، «علوم تجربی» اعم از علوم طبیعی و انسانی است. از آن‌جا که در قرآن بیش از هزار آیه به علوم تجربی اشاره دارد، ناچاریم برای فهم برخی آیات، یا رفع تعارض‌ها، به یافته‌های علوم تجربی مراجعه کنیم.

این شیوه تفسیر، به طور عمده سه دوره داشته است:

دوره نخست، از حدود قرن دوم هجرى تا حدود قرن پنجم بود كه با ترجمه آثار يونانى به عربى آغاز شد و بعضى مسلمانان، سعى كردند آيات قرآن را با هيأت بطلميوسى تطبيق كنند؛ مانند بوعلى سينا.[41]

دوره دوم از حدود قرن ششم شروع شد؛ هنگامى كه بعضى دانشمندان به اين نظريه متمايل شدند كه همه علوم، در قرآن وجود دارد و مى‏توان علوم مختلف را از قرآن كريم استخراج كرد (در اين‌باره غزالى سر آمد بود). اين دو نوع تفسير علمى (تطبيق قرآن با علوم و استخراج علوم از قرآن) قرن‏ها ادامه داشت و هر زمان، دانشمندان مسلمان، به موافقت يا مخالفت با آن مى‌پرداختند.

دوره سوم، تفسير علمى كه موجب اوج‏گيرى و رشد فوق العاده آن شد، پس از قرن 18 ميلادى و رشد علوم تجربى در مغرب زمين و ترجمة كتاب‏هاى مختلف در زمينه‏ علوم فيزيك، شيمى، پزشكى و كيهان شناسى به عربى آغاز شد. اين دوره جديد، به ويژه در قرن اخير ـ كه در جهان اسلام، اثرات خود را در مصر و هندوستان بر جاى گذاشت ـ موجب شد دانشمندان مسلمان، در پي انطباق قرآن با علوم تجربى برآيند. اين مسأله آن هنگام اهميّت بيشترى يافت كه تعارض علم و دين، در اروپا اوج گرفت و كتاب مقدّس، به سبب تعارضات آن با علوم جديد هر روز، به عقب رانده و ميدان براى پيدايش افكار كفر آميز و ضد دينى باز مى‏شد. هجوم اين افكار به كشورهاى اسلامى و برتري صنعتى غرب، موجب جذب جوانان مسلمان به فرهنگ غربى مى‏ شد. در این میان، دانشمندان و مفسران بسياري به اظهار نظر در بارة تفسیر علمی پرداخته، با آن موافقت یا مخالفت کرده‌اند[42] یا اعجاز علمی قرآن را از آن اثبات نموده‌اند[43] که ذکر آن‌ها از حوصله این نوشتار خارج است.

اقسام تفسير علمى از نظر شكل و شيوه تفسير

الف. استخراج همه علوم از قرآن كريم‏

طرفداران قديمى تفسير علمى مانند: ابن أبي‏الفضل المرسى، غزالى و ... كوشيده‏اند همه علوم را از قرآن استخراج كنند؛ زيرا عقيده داشتند همه چيز در قرآن وجود دارد. در اين راستا، آياتى را كه ظاهر آن‌ها با يك قانون علمى سازگار بود، بيان مى‌كردند و هر‌گاه ظواهر قرآن، كفايت نمى‏كرد، به تأويل مى‏پرداختند و ظواهر آيات را به نظريات و علومى كه در نظر داشتند، بر مى‏گرداندند. از اين‌جا بود كه علم هندسه، حساب، پزشكى، هيأت، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج مى‏ كردند.

براى نمونه، از آيه‏ شريفه‏ (وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ)[44] ـ كه در آن، ابراهيم‏ علیه السلام مي‌فرمايد: «هنگامي كه بيمار شدم، او است كه شفا مى‌دهد» ـ علم پزشكى را استخراج كردند[45] و علم جبر را از حروف مقطعه‏ اوايل سوره‏ها استفاده كردند[46] و از آيه‏ شريفه‏ (إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا) زمين لرزه‏ سال 702 ق را پيش‌بينى كردند.[47]

روشن است اين نوع تفسير علمى، به تأويلات زياد در آيات قرآن، بدون رعايت قواعد ادبى، ظواهر و معانى لغوى آن‌ها مى‌انجامد.

از همين رو است كه بسيارى از مخالفان، تفسير علمى را نوعى تأويل و مجازگويى دانسته‏ اند [48] كه البته در اين قسم از تفسير علمى، حق با آنان است. ما نيز پيش‌تر، اين مسأله (وجود همه‏ علوم در ظواهر قرآن) را بررسى كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه اين كلام، مبانى صحيحى ندارد.

ب. تطبيق و تحميل نظريات علمى بر قرآن كريم‏

اين شيوه از تفسير علمى، در يك قرن اخير رواج يافته و بسيارى از افراد با مسلّم پنداشتن قوانين و نظريات علوم تجربى، سعى كردند آياتى موافق آن‌ها در قرآن بيابند. هر گاه آيه‏ اى موافق با آن نمى ‏يافتند، به تأويل يا تفسير به رأى پرداخته، آيات را بر خلاف معانى ظاهرى، حمل مى‏ كردند.

براى مثال، در آيه‏ شريفة‏ (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا)؛[49] او است خدايى كه شما را از يك تن آفريد و از آن نيز جفتش را مقرر داشت»، كلمه‏ «نفس» را، به معناى پروتون و «زوج» را الكترون معنا كردند و گفتند: منظور قرآن، اين است كه همه شما را از پروتون و الكترون كه اجزاى مثبت و منفى اتم است، آفريديم. در اين تفسير، حتّى معناى لغوى و اصطلاحى نفس را رعايت نكردند.[50]

اين گونه تفسير علمى، در يك قرن اخير، در مصر و ايران رايج شد و موجب بدبينى برخى دانشمندان مسلمان به انواع تفسير علمى شد. آنان يكسره تفسير علمى را تفسير به رأى و تحميل نظريات و عقايد بر قرآن دانسته، آن را طرد كردند؛ چنان كه علّامه طباطبايى، تفسير علمى را نوعى تطبيق اعلام كرد.[51]

البتّه دربارة اين نوع تفسير علمى، حق با مخالفان آن است؛ چرا كه مفسّر، هنگام تفسير بايد از هرگونه پيش داورى خالى باشد، تا بتواند تفسير صحيح انجام دهد. اگر با انتخاب يك نظريه‏ علمى، آن را بر قرآن تحميل كند، پا در طريق تفسير به رأى گذاشته كه در روايات، وعده‏ عذاب به آن داده شده است.

ج. استخدام علوم براى فهم و تبيين بهتر قرآن‏

در اين شيوه از تفسير علمى، مفسّر با دارا بودن شرايط لازم و با رعايت ضوابط تفسير معتبر، به تفسير علمى قرآن مي‌پردازد. او مي‌كوشد با استفاده از مطالب قطعى علوم كه با دليل عقلى پشتيبانى مى‏شود و با ظاهر آيات قرآن، طبق معناى لغوى و اصطلاحى، به تفسير علمى بپردازد و معانى مجهول قرآن را كشف كرده، در اختيار انسان‏هاى تشنه‏ حقيقت قرار دهد. اين شيوه‏ تفسير علمى، بهترين نوع، بلكه تنها نوع صحيح از تفسير علمى است.

در اين شيوه‏ تفسيرى، بايد از هرگونه تأويل و تفسير به رأى، پرهيز كرد و تنها به طور احتمالى از مقصود قرآن سخن گفت؛ زيرا علوم تجربى به سبب استقراى ناقص، و مبناى ابطال پذيرى كه اساس آن است، نمى ‏تواند نظريات قطعى بدهد.

از اين نوع تفسير علمى، اعجاز علمى قرآن نيز اثبات مى‏شود؛ براى مثال، قانون زوجيت تمام گياهان، در قرن هفدهم ميلادى كشف شد؛ اما قرآن، حدود ده قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گياهان، بلكه همه‏ موجودات سخن گفته است.[52]

اكنون به نقل دو آيه و روايات ذيل آن‌ها و بررسي آن‌ها مي‌پردازيم:

(وَلَوْ تَرَى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَكَانٍ قَرِيبٍ)؛[53] «و اگر ببينى هنگامى را كه (كافران[ وحشت زده‏اند، چراكه هيچ (راه[ گريزى نيست و از مكانى نزديك (به عذاب[ گرفتار شده‌اند (تعجب خواهى كرد!] ».

الإمام الباقر (علیه السلام): «من الصوت، و ذلک الصوت من السماء» و (أخذوا من مکان قریب) قال: «من تحت أقدامهم خسف بهم».[54]

ابن عباس: «هو جیش السفیانی، قال: من أین أخذ؟ قال: من تحت أرجلهم»[55]

آية دوم نيز چنين است: (قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى‏ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ)؛[56]«(ابليس[ گفت: «پروردگارا! پس مرا تا روزى كه (مردم[ برانگيخته خواهند شد، مهلت ده» (خدا[ فرمود: «پس در واقع تو از مهلت‌داده‌شدگانى، تا روز زمان معلوم».

الإمام الرضا (علیه السلام): «لا دین لمن لا ورع له، ولا إیمان لمن لا تقیة له إن أکرمکم عند الله أعملکم بالتقیة، فقیل له: یا ابن رسول الله إلی متی؟ قال: إلی یوم الوقت المعلوم، و هو یوم خروج قائمنا أهل البیت فمن ترک التقیة قبل خروج قائمنا فلیس منا.فقیل له: یا ابن رسول الله و من القائم منکم أهل البیت؟ قال الرابع من ولدی، ابن سیدة الإماء، یطهر الله به الأرض من کل جور، و یقدسها من کل ظلم. (و هو) الذی یشک الناس فی ولادته، و هو صاحب الغیبة قبل خروجه، فإذا خرج أشرقت الأرض بنوره، و وضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحد أحداً. و هو الذی تطوی له الأرض، و لا یکون له ظل. و هو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه جمیع أهل الأرض بالدعاء إلیه یقول: ألا إن حجة الله قد ظهر عند بیت الله فاتبعوه، فإن الحق معه و فیه، و هو قول الله عزوجل: (إِن نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ).[57]

نتیجه:

احادیث بسياري دربارة امام مهدی و آیات مهدویت حکایت شده است که نیاز به تفسیر علمی دارد؛ از جمله احادیث فوق دربارة خروج سفیانی و صیحه آسمانی که در احادیث شیعه و اهل سنت آمده است. دربارة این‌گونه احادیث دو گونه می‌توان قضاوت کرد: اول آن‌که آن‌ها را از روي تعبد بپذیریم و بگوییم اعجاز است. دوم آن‌که با توجه به اکتشافات جدید علمی، این احادیث را تحلیل علمی کنیم. به عبارت دیگر در عصری که این احادیث صادر شده بود، هنوز رادیو و تلویزیون و ماهواره و... کشف و ساخته نشده بود، تا مردم به خوبی معنای صدای آسمانی (صیحه) را درک کنند و اهل بیت علیهم السلام به اندازه عقول و علوم مردم سخن گفته‌اند.اما در عصر ما که اکتشافات انجام جدید شده است، به راحتی می‌توانیم این احادیث را تحلیل کنیم یا حداقل احتمال دهیم صدای آسمانی (صیحه)، چیزی شبیه امواج رادیویی و تلویزیونی یا شکستن دیوار صوتی است که از یک نقطه جهان صادر می‌شود و همه مردم می‌شنوند و حجت بر آنان تمام می‌شود. این همان چیزی که در تفسیر عصر حاضر از آن، با عنوان تفسیر علمی یاد می‌شود؛ یعنی توضیح آیات و روایات به وسیله استخدام علوم در فهم قرآن و احادیث.

پی نوشت:

1. انتشار یافته در مجله امان