مقدمه:
جبر مادی نظریه ای است که بر اساس آن تکامل اجتماعي انسان، ظهور تکامل ماده است که در يک فرايند جبر تاريخي اتفاق ميافتد. و ارادههاي انساني، تابع تحولات تاريخي ماده هستند؛ آنها ارادههاي انساني را شکل میدهند. وجبر الهی نظریه ی دیگری است که بنا بر آن تنها جريان اراده الهي است که بر عالم حکومت ميکند و برای انسان هيچ گونه اختياري در نظر گرفته نشده است. و نگاه سوم در این زمینه که بر اساس معارف قرآن و اهلبیت(علیه السلام) میباشد و بر پایه آن اصل آفرینش و تکامل آن از کار های خداوند متعال دانسته شده و تکامل انسان و تاریخ اجتماعی انسان و هدایت او به سمت کمال با ربوبیت الهی واقع میشود. اما این طور نیست که یک جبر الهی بر عالم حاکم باشد بلکه اراده الهی، محور اصلی حرکت عالم است و بعد از آن ارادههای انسانی در حرکت و تکامل عالم نقش دارند. بر اساس تحولات عظیمی که در عصر ظهور رخ میدهد در آن زمان، حقیقت توحید در عالم محقق میشود، و این تحقق توحید ناشی از نزدیک شدن ارادهها، با عالم الهی است، و محور نزدیک شدن ارادههای انسانی با عالم الهی به واسطه وجود مقدس امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) میباشد. ونظام ارادههاي انساني با محوريت امام زمان )عجل الله تعالی فرجه الشریف ) بستر ظهور را فراهم ميکنند. این امر موضوعی است که در نوشتار حاضر مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
دید گاهها در زمینه تکامل تاریخ اجتماعی انسان
الف) جبر مادي
مثلاً ماترياليسم تاريخي مارکسيستها، نظريهاي بود که تکامل تاريخ را به جبر مادي بر ميگرداند. در اين نظريه، تکامل اجتماعي انسان، ظهور تکامل ماده است که در يک فرايند جبر تاريخي اتفاق ميافتد. در اين جبر تاريخي، ارادههاي انساني، تابع تحولات تاريخي ماده هستند؛ آنها ارادههاي انساني را ميسازند. در اين نظريه، تحولات جامعه مبتني بر تحولات مادي رفتار، اراده و مطالبات انسان است. به عنوان نمونه، فرض کنيد در دورهاي که ابزار وجود ندارد و انسانها به صورت مشترک با هم زندگي ميکنند، وقتي که ابزار توليد شود، روابط اجتماعي هم تغيير ميکند، به اين نحو که ابزار توليد، نوع ديگري از رفتار را در انسان شکل ميدهند و به تعبير شهيد مطهري، انسان، بازيچه ابزار توليد ميشود و اين ابزار توليد هستند که طبقات اجتماعي را شکل ميدهند، تضاد طبقاتي را در جامعه به وجود ميآورند، تاريخ را پيش ميبرند و در يک فرآيند جبري به دورهاي ميرسند که از آن به عنوان جامعه موعود يا «کمون ثانويه» ياد ميکنند. در اين نظريه، حتي کساني که نابغه هستند نيز همه ظرفيتهايشان تابع تکامل ماده و روابط اجتماعي است، يعني روابط اجتماعي است که در نوابغ و فيلسوفان و هنرمندان انعکاس پيدا ميکند.
ب) جبر الهي
يک نگاه ديگر، اين است که ما عالم ماده را ظهور و تجلي عالم غيب بدانيم و بگوييم عالمي که ما در آن زندگي ميکنيم تجلي عالم الهي است و يک نوع جبر الهي بر عالم حاکم است و ما هيچ اختياري نداريم. اين جريان اراده الهي است که بر عالم حکومت ميکند و تکامل تاريخ و نقش ارادههاي انساني در تحولات تاريخي ناديده گرفته شده است.
ج) اراده الهي و اراده بشري، با هم
اما نگاه درست به تکامل تاريخ اجتماعي انسان ـ که بر اساس معارف قرآن و اهلبيت (عليهم السلام) ميباشد ـ اين است که تکامل اجتماعي انسان در عين اين که مستند به اراده خداوند است، به گونهاي نيست که ارادههاي انساني در آن مجبور باشند و در يک مسير جبري به سمت تکامل تاريخ حرکت کنند. به تعبير ديگر، اصل آفرينش، از کارهاي خداي متعال است و تکامل آفرينش هم از کارهاي خداي متعال ميباشد: }رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى{[1] لذا تکامل انسان و تکامل تاريخ اجتماعي انسان و هدايت انسان به سمت کمال با ربوبيت الهي واقع ميشود.
يعني اين جور نيست که يک تکاملي باشد که مستند به خود دستگاه آفرينش باشد، بلکه تکاملي است که از بيرون براي دستگاه آفرينش رقم خورده است. به تعبير ديگر، آن ارادهاي که اراده محوري در تکامل عالم است، اراده حضرت حق و ربوبيت اوست و هيچ چيزي هم در برابر آن اراده نميتواند مقاومت کند و مسير کلي عالم را تغيير بدهد. اما معناي اين حرف، اين نيست که در درون حرکت عالم به سمت کمال، براي اراده مخلوقات و به ويژه براي ارادههاي انساني، نقشي در نظر گرفته نشده باشد. سهم اراده انساني در تغيير مسير عالم، نه اراده صد در صدي ميباشد ـ به طوري که بتواند در مسير حرکت انسانها انحراف اساسي ايجاد کند ـ و نه مجبور مطلق هستند که جبر پيش بيايد. بلکه ارادههاي انساني حضور دارند و اين ارادهها علاوه بر اينکه در قالب ارادههاي فردي اعمال ميشوند، شکل ارادههاي اجتماعي هم به خودشان ميگيرند و ارادهها با هم، همسويي پيدا ميکنند و از همراهي آنها، همدلي، همفکري و همکاري پيدا ميشود و در نتيجه، جوامع شکل ميگيرند و ارادههاي اجتماعي تحقق پيدا ميکنند.
ارادههاي انساني وقتي همسو و همجهت شوند، رفتار اجتماعي را شکل ميدهند و جامعه را ايجاد ميکنند و در حرکت تاريخ نقش بازي ميکنند. به همين خاطر است که ارادههاي انساني ميتوانند صورت حق يا باطل پيدا کنند. يعني جوامعي را شکل بدهند که مسيرشان مسير حق يا باطل باشد. به عبارت ديگر، ارادههاي انساني ميتوانند در مسير پرستش و بندگي قرار بگيرند و يا در مسير پرستش و بندگي انحراف ايجاد کنند و جريان استکبار را به يک جريان تاريخي و اجتماعي تبديل کنند و اين معناي نقش اراده انسان در حرکت تاريخ است. اما اين ارادههاي انساني که ما براي آنها در تاريخ نقش قائل ميشويم، ارادههاي هم سطح و هم عرض نيستند، بلکه ارادهها داراي سطوحي متفاوت هستند و به واسطه نقشي که بر عهده دارند در جبهه حق يا در جبهه باطل، نظام خاصي را ايجاد ميکنند.
نکته ديگري که بايد در اينجا به آن اشاره کرد، اين است که در عالم، ارادههايي وجود دارد که در تحولات تاريخي نقش محوري دارند. مثلاً برخي ارادهها از جمله ارادههاي معصومين )عليهم السلام( در جبهه حق، محور پرستش و توحيد است: «بنا عُبِدَ الله بنا عُرِفَ الله، لولانا ما عُبِد الله؛[2] به واسطه ما خداوند پرستش ميشود، به واسطه ما خداوند شناخته ميشود، اگر ما نباشيم خداوند پرستش نميشود»، اراده اولياي الهي بر محور اراده نبياکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اهلبيت )عليهم السلام( محور اصلي ارادههاي انساني است و ارادههاي انساني را در مسير پرستش خداوند مديريت و رهبري ميکند. همانطور که در دستگاه باطل نيز ارادههايي که خوي استکباري دارند، با هم، همجهت ميشوند و جامعه تاريخي باطل را مديريت ميکنند.
بنابر اين براساس معارف اهلبيت )عليهم السلام( ، ارادههاي انساني در تاريخ نقش بازي ميکنند و جريان تاريخي حق و باطل را شکل ميدهند و سرانجام، طبق وعده حتمي خداوند، ارادههاي اجتماعي جبهه حق، با امداد الهي بر جبهه باطل غلبه پيدا ميکند و بعد از اين پيروزي، عصر ظهور و رجعت و قيامت و پس از آن مراحل بعدي عالم اتفاق ميافتد. پس نقش ارادههاي انساني در عالم، يک نقش قطعي است.
طبق اين نظريه، اين طور نيست که يک جبر الهي بر عالم حاکم باشد؛ بلکه اراده الهي، محور اصلي حرکت عالم هست و بعد از آن، ارادههاي انساني در حرکت عالم دخالت دارند.
البته اين ارادهها همگي نسبت به سرپرستي خداوند نقش طبعي دارند ولي نسبت به حوزهاي که حوزه تصرف خودشان هست، واقعاً ميتوانند دخالت کنند. مثلاً وجود مقدس نبياکرم (صلي الله عليه و آله) و سلم در درجه بالايي از مقام بندگي هستند، و در اين مقام از روي اختيار عمل ميکنند نه از روي جبر.
بر اساس اين نگاه، ما بايد ببينيم اين ارادهها چه سطحي از مأموريت را بر عهده دارند. در اين جا بايد دقت کنيم تا به انحرافي که برخي افراد به آن دچار شدهاند گرفتار نشويم، چون برخي مدعي هستند که جريان عصر ظهور، جريان تکامل ارادههاي انساني است. يعني بشريت با تجربيات و رشد عقلانيت خودش کمکم به کمال ميرسد و آنچه به عنوان دوره ظهور و وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از آن ياد ميشود، نماد دوره کمال اختيارات انساني است؛ نقطه اوج انحراف اين افراد اين است که براي اراده ولي خدا در اين زمينه هيچ نقشي قائل نيستند.
همان طور که نظريه پردازان جامعه شناسي در فرايند اصلاحات و ايجاد توسعه مادي گفتهاند که برنامهريزيها بايد در لايههاي عميق اجتماعي اتفاق بيفتد، عصر ظهور هم همين طور است. يعني اصلاحات از لايههاي عميق ارادههاي انساني شروع ميشود و همه ارادهها به نقطه عدل ـ که اراده ولي خداست ـ روي ميکنند و همه کرامتهاي انساني حول محور بندگي و توحيد شکل ميگيرد.
پس اگر ما عصر ظهور را عصري بدانيم که تحولات عظيمي در آن اتفاق ميافتد و در آن زمان، حقيقت توحيد در عالم محقق ميشود، اين حقيقت از عالم بالا اتفاق ميافتد و اين ظهور که از عالم بالا اتفاق ميافتد ناشي از نزديک شدن ارادهها، با عالم الهي است و محور نزديک شدن ارادههاي انساني با عالم الهي به واسطه وجود مقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميباشد.
بنابراين نکتهاي که قابل تأمل است اين است که اگر گفته ميشود ارادههاي انساني در ظهور نقش دارند به اين معنا نيست که ارادههاي ما محور ظهور باشند، بلکه نظام ارادههاي انساني با محوريت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بستر ظهور را فراهم ميکنند. به عبارت ديگر، درخواست و طلب دسته جمعي و دعاي دسته جمعي ارادهها با محوريت درخواست امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، مبدأ تکامل اجتماعي است و دعاي امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، تکميل کننده بقيه دعاها ميباشد. پس طلب جمعي مبدأ تحقق ظهور است.
نتیجه:
بر اساس نظریاتی که مطرح شد ارادههاي انساني، یا تابع تحولات تاريخي ماده هستند؛ و آنها ارادههاي انساني را شکل می دهند. و یا اين که ما عالم ماده را ظهور و تجلي عالم غيب بدانيم و بگوييم عالمي که ما در آن زندگي ميکنيم تجلي عالم الهي است و يک نوع جبر الهي بر عالم حاکم است و ما هيچ گونه اختياري از خود نداريم. این در حالی است که براساس معارف قرآن و اهلبيت (علیهم السلام)، ارادههاي انساني در تاريخ نقش بازي ميکنند و جريان تاريخي حق و باطل را شکل ميدهند و سرانجام، طبق وعده حتمي خداوند، ارادههاي اجتماعي جبهه حق، با امداد الهي بر جبهه باطل غلبه پيدا ميکند و بعد از اين پيروزي، عصر ظهور و رجعت و قيامت و پس از آن مراحل بعدي عالم اتفاق ميافتد. پس نقش ارادههاي انساني در عالم ، يک نقش قطعي است. و محور نزديک شدن ارادههاي انساني با عالم الهي به واسطه وجود مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ميباشد.
پینوشتها:
[1]. سوره طه/ 50.
[2]. التوحيد، ص152.