logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
باريافتگان مسجد سهله

در طول سالهای غيبت كبراى حضرت بقيةالله، أرواحنا فداه، مى گذرد، هزاران نفر از شيعيان شيفته و منتظران دل سوخته، به قصد ديدار يار، از اقطار و اكناف جهان، به سوى مسجد مقدّس سهله مى شتابند، شب هايى را در آن جا بيتوته مى كنند، با كعبه ى مقصود و قبله ى موعود مناجات مى كنند. به ديدار جان جانان موفّق مى شوند، ولى به دلايلى دم فرو بسته، راز دل را به احدى اظهار نمى كنند.
در اين ميان، شمار اندكى از اين نيك بختان يافت مى شوند كه على رغم تحفّظ و خويشتن دارى كه در كتمان توفيقات خود معمول داشته اند، راز شان بر ملا شده، به گوش ديگر دل سوخته ها نيز رسيده است.
تعداد بسيار نادرى از اين عزيزان، داستان تشرّف شان، به آثار مكتوب راه يافته، در لابه لاى كتب درج شده، به دست ما رسيده است.
با توجّه به مشكلات فراوانى كه در نقل اين رويدادها هست، فقط اسامى شمارى از اين افراد سعادت مند كه در مسجد سهله به حضور يار بار يافته و يا مورد توجّه محبوب قرار گرفته اند، ثبت مى شود، تا مورد بررسى و مراجعه ى علاقه مندان قرار گيرد.
آن عدّه از شيفتگان پژوهنده و خوانندگان ارج مند كه تمايل به مطالعه ى متن كامل اين رخدادها باشند، مى توانند به منابع ياد شده در پايان نوشتار مراجعه فرمايند.

1- 
محمّد بن ابى روّاد رواسى، با محمّد بن جعفر دهّان، در يكى از ايّام رجب، به قصد ديدار حضرت صاحب الأمر (عليه السّلام) به مسجد سهله مشرّف شدند. به هنگام بازگشت، در مسجد صعصعه، به محضر آن قطب دايره ى امكان شرف ياب شدند، دعاى معروف: ((اللّهمّ ياذا المنن السّابغة)) را از آن حضرت استماع كردند.(38)

2-
 افتخار قرون و اعصار، آيةاللّه سيّد مهدى بحرالعلوم (متوفاى 1212 ه) بنا به تقاضاى ميرزاى قمى (صاحب قوانين (متوفاى 1231 ه) تشرّف خود را در مسجد سهله به پيش گاه جان جانان و استماع مناجات گوش نواز آن امام دل نواز را بيان كرد، امّا از اظهار گفت وشنود خود با آن حضرت امتناع كرد.(39)

3- 
سيّد بحرالعلوم، يك بار ديگر در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و در نماز جماعتى كه به امامت آن بزرگوار برگزار شده بود، شركت كرد.(40)

4- 
سيّد جعفر قزوينى، در خدمت پدر بزرگوارش سيّد باقر قزوينى - كه صاحب كرامات فراوان بود -(41) در مسجد سهله، به محضر خورشيد فروزان امامت شرف ياب شده است.(42)

5- 
سيّد مهدى عباباف نجفى كه هر شب چهارشنبه به مسجد سهله مشرف مى شد، در نيمه شبى، به خدمت خورشيد عالَم تاب شرف ياب شد و مشاهده كرد كه در آن شب تار، در و ديوار مسجد، چون روز، روشن بود.(43)

6- 
حاج سيّد احمد اصفهانى (مشهور به خوشنويس) كه در زمان ميرزاى شيرازى به سامرا مهاجرت كرده بود، روز جمعه اى، در مسجد سهله، به پيش گاه پيشواى انس و جان شرف ياب شد و فرمان يافت كه همه روزه، صبح گاهان، به نيابت از سوى حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) زيارت عاشورا بخواند.(44)

7- 
شيخ محمود عراقى (متوفاى 1306 ه) از تبار جناب ميثم تمّار و از شاگردان شيخ انصارى، از مولى عبدالحميد قزوينى، بدون واسطه نقل مى كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در چهلمين شب، جمال باهرالنّور آن حضرت را مشاهده كرد، و صحن مسجد را بدون شمع و چراغ، از نور آن خورشيد جهان افروز، روشن و منور ديد.(45)

8- 
وى، از سيّد باقر اصفهانى - كه او را به عنوان سيّدِ ثقه ى جليل و فاضل عادل نبيل ستوده است - بدون واسطه نقل كرده كه در شب چهارشنبه اى، در مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب شد و از خوان كَرَم اش برخوردار گشت.(46)

9- 
سيّد عبدالله قزوينى در سال 1327 ه . در مسجد سهله، به ديدار آن حضرت توفيق يافت و مقام حضرت مهدى (عليه السّلام) را روشن تر از روز ديد.(47)

10-
 حاج على نجفى با يك گروه يازده نفرى، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در يك شب چهارشنبه كه مسئول شام فراموش كرده بود غذا بياورد، بعد از اَعمال مسجد، به مسجد كوفه رفتند و در حجره اى بيتوته كردند و از شدّت گرسنگى، خواب شان نبرد كه ناگهان، خورشيد جهان افروز، به داخل حجره تشريف آورده، چاى و برنج داغ به آنان مرحمت فرموده است.(48)

11-
 شيخ محمود عراقى، داستان تشرّف شخص فلاح يزدى سهلاوى را در مسجد سهله، از حاج ملا باقر بهبهانى، و اداى قرض هايش را به فرمان حضرت، به دست سيّد اسدالله رشتى، نقل كرده است.(49)

12-
 ميرزا هادى بجستانى، از دوست اش سيّد حسن - كه او را به تقوا و ديانت ستوده است - نقل مى كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد و در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفت.(50)

13-
 شيخ محمّدتقى حائرى مازندرانى، شب چهارشنبه اى، در مسجد سهله، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و دعاى حضرت اش را در مورد شيعيان، به لفظ ((شيعتي)) استماع كرد.(51)

14-
 محدّث نورى، از شيخ باقر كاظمى - كه او را به داشتن ملكه ى اجتهاد مطلق ستوده است - نقل مى كند كه در شب چهارشنبه اى، در وسط مقام آن حضرت در مسجد سهله، نور بسيار قوى همانند شعله هاى آتش مشاهده كرده است.(52)

15-
 وى، داستان يك سبزى فروش نجفى را نقل كرده كه در شب هاى چهارشنبه، به مسجد سهله مى رفته و در يك شب ظلمانى، در مقام حضرت، به محضر آن خورشيد جهان افروز شرف ياب شده است. وجود حضرت، مقام را بدون شمع و چراغ، چون روز، روشن كرده بود.(53)

16- 
سيّد جليل القدرى از علماى زاهدان، پس از چهل شب مداومت بر تشرّف به مسجد سهله، شب چهارشنبه اى، در مسجد سهله، خدمت مولا رسيده و مورد عنايت قرار گرفته است.(54)

17- 
محدّث نورى، از يك مرد صالح سلمانى نقل مى كند كه چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شده، در شب چهلم، به ديدار محبوب شرف ياب شده، حضرت اش او را به ملازمت پدر پيرش، توصيه فرموده است.(55)

18-
 حضرت آيةاللّه حاج ميرزا مهدى اصفهانى (متوفاى 1365 ه) مكرّر در مكرّر، در مسجد سهله، براى ملاقات حضرت بقيةالله، أرواحنافداه، و رهايى از منجلاب افكار يونانى و التقاطى، استغاثه كرد. سرانجام، روزى به هنگام بازگشت از مسجد سهله، در مقام هود و صالح، به محضر آن حضرت شرف ياب شد و اين جمله ى نورانى را بر سينه ى آن حضرت مشاهده كرد:
طلب المعارف من غير طريقنا أهل البيت مساوق لانكارنا؛(56) طلب كردن معارف دينى، به جز از طريق ما اهل بيت، با انكار ما مساوى است.(57)

19-
 محدّث نورى، از طرق متعدّد، از حاج عبداللّه واعظ نقل كرده كه مكرّر، در مسجد سهله، در مقام حضرت، نور درخشانى چون آتش مشتعل مشاهده كرده است.(58)

20- 
مرحوم آيةاللّه مرعشى نجفى (متوفّاى 7 صفر 1411 ه) داستان تشرّف سيّد جليل القدرى را در مسجد سهله به پيش گاه مقدّس مولا، با دست خط خود نوشته، به مرحوم عمادزاده مرحمت كرده، ايشان نيز آن را عيناً در كتاب خود آورده است.(59)  پس از درگذشت آن مرجع عالى قدر، اين داستان، به نام خود آن مرحوم ثبت شده است.(60)

21-
 علاّمه ى طباطبايى صاحب تفسير الميزان. (متوفاى 18 محرم 1402 ه) از استادش مرحوم آقا سيّد على قاضى نقل مى كرده كه برخى از افراد زمان ما، مسلّماً، به محضر مبارك آن حضرت رسيده اند. يكى از آنان، حاج شيخ محمّد تقى آملى بود كه در مسجد سهله، در مقام آن حضرت - كه به مقام صاحب الزمان معروف است - مشغول دعا و ذكر بود كه ناگهان آن حضرت را در ميان نورى بسيار قوى مى بيند كه مى خواهد به او نزديك شود، ابهّت و عظمت آن نور، طورى او را مى گيرد كه نزديك بوده قبض روح شود، نفس هايش به شماره مى افتد، حضرت را به اسماى جلاليه ى خدا قسم مى دهد كه نزديك تر نشود.(61)

22-
 سيّد جليل القدرى به عشق ديدار مولا، از مشهد مقدّس به عتبات عاليات مى رود. حدود يك سال، در كربلا اقامت مى كند. چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله مى رود. در شب چهلم، در حجره ى حاج شيخ محمّد جواد سهلاوى به آرزوى خود مى رسد و جان جانان را ديدار مى كند.
مرحوم حاج شيخ محمود عتيق (مشهور به حاج ملاّ آقا جان) نيز در آن محفل نورانى، حضور داشته است، ولى به جهت عصبانى شدن و تندى كردن به يك طلبه، كه خيال مى كرده، حضور او، مانع فيض است، از اين سعادت محروم مى شود.(62)

 23- 
حاج شيخ محمود كُمْلَه اى(63) در ايّام اقامت اش در نجف اشرف، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف شد. در اين مدّت، تلاش زياد كرده كه معصيّت نكند و ضمناً از غذاهاى حيوانى نيز اجتناب كرد. در شب چهارشنبه 34 يا 35 به محضر مقدس مولا مى رسد. مولا، سفره اى پهن، و از او نيز براى صرف غذا دعوت مى كند. او، عذر مى خواهد و مى گويد: ((من، در شرايطى هستم كه غذاى حيوانى نمى خورم.)). مولا مى فرمايد: ((آن چه شنيدى، معنايش اين است كه مثل حيوان نخور، نه آن كه غذاى حيوانى نخور.)).(64)

24- 
حاج صادق كربلايى، چند شب چهارشنبه، براى حاجتى، با پاى پياده، از كربلا به مسجد سهله مشرّف مى شود. در يكى از شب ها، در مسير مسجد سهله، به محضر مولا شرف ياب مى شود. در بامداد همان روز، حاجت اش نيز روا گشته است.(65)
25- عالم دل سوخته اى، چهل شب چهارشنبه، به قصد ديدار يار، به مسجد سهله مشرّف مى شود، ولى به مقصود نمى رسد. سرانجام، او را به مغازه ى پيرمرد قفل سازى در بازار آهنگران رهنمون مى شوند. رخت سفر بسته به آن شهر سفر مى كند. مغازه ى پيرمرد را پيدا مى كند. رفتار صادقانه و منصفانه اى از او مشاهده مى كند. از دو لب جان جانان، اين جمله را استماع مى كند كه فرمود: ((اين گونه باشيد، ما به سراغ شما مى آييم.)).(66)

26-
 از مرحوم آيةالله حاج شيخ محمّد على اردوبادى (متوفاى 15 صفر 1380 ه) نقل شده كه يك تاجر تبريزى به نام حاج محمّد جعفر اصفهانى، دچار تنگ دستى مى شود. به عتبات مى رود و در نجف اشرف رحل اقامت مى افكند. چهل شب چهارشنبه، به عشق ديدار مولا به مسجد سهله مى رود، پس از چهارشنبه ى چهلم، به سوى سامرا حركت مى كند. دچار گرسنگى مى شود. در مسير سامرا، به محضر مقدّس مولا شرف ياب مى شود. در وسط بيابان، نان گرم و تازه از دست مولا تناول مى كند، آن گاه پيامى دريافت مى كند كه در سامرا به خدمت ميرزاى شيرازى برساند و مأمور مى شود كه به اين تعبير بگويد: ((كسى كه در شب نيمه ى شعبان، به تو انگشترى داد، اين پيام را به شما ابلاغ فرمود.)).
پس از ابلاغ پيام، به شدّت مورد عنايت مرحوم ميرزا قرار مى گيرد.(67)

27-
 مرحوم آيةالله حاج سيّد محمّد على موحّد ابطحى (متوفاى 13 رجب 1423 ه) بدون واسطه، از مرحوم آيةالله حاج سيد ابوالقاسم خويى، قدس سره، نقل كردند كه به مدّت چهل شب چهارشنبه، از نجف اشرف به مسجد سهله مشرّف شده است. در شب چهلم، مورد عنايت قرار گرفته است.

28- 
آيةالله حاج شيخ محمّد غروى، در ايام اقامت اش در نجف اشرف، در مسجد سهله، در مقام حضرت الياس، به مدّت دوازده روز، مشغول تهجّد و تضرّع و استغاثه مى شود. شبى، مورد عنايت قرار مى گيرد. در اطاق در بسته، احساس مى كند كه آفتاب بالاى سرش قرار گرفته است! به شدّت عرق مى كند. قطرات اشك اش با عرق سر و صورت، آميخته، به سوى سينه اش سرازير مى شود. مدّتى در اين حال بوده تا به تدريج به حال طبيعى بر مى گردد.

29- 
در همان ايّام، مكاشفه اى در مسجد سهله براى ايشان رخ مى دهد. شخصى، در كسوت قندهارى براى او مجسّم مى شود. به سويش مى آيد. با ايشان معانقه مى كند. در آن حال مى بيند كه روى سينه ى آن شخص با خط بسيار زيبايى از نور نوشته شده: ((مأمور صاحب الزمان)).(68)

30- 
حجةالاسلام شريفى، مقيم كويته ى پاكستان را در محفلى ديدم. از مسجد سهله سخن رفت. فرمودند، در ايام اقامت ام در نجف اشراف، به مسجد سهله مشرّف مى شدم. در آن جا، سيّدى را از اهل بحرين ديدم كه به محضر مولا شرف ياب شده بود. از داستان اش جويا شدم. فرمود:
يك سال تمام، در بحرين، به قصد ديدار مولا، هر شب، دعاى توسّل خواندم. سپس به زيارت عتبات عاليات مشرّف شدم. به هنگام ورود به مسجد سهله، در قسمت شمالى آن، به آرزوى خود رسيدم.

31-
 يكى از مراجع بزرگوارى كه در تاريخ دوم شوال 1422 ه وفات كرد، چهل شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرف شد. در شب چهلم، به ديدار حجّت خدا نايل شد و از زبان دُرَربارش اين فرمان را استماع كرد كه فرمود: ((اكتُبْ؛ بنويس.)).
متوجّه مى شود كه الآن، وظيفه اش، نوشتن است. درس و بحث را تعطيل مى كند، به تأليف و تحقيق روى مى آورد و آثار ارزش مند فراوانى را از خود به يادگار مى نهد.(69)

32-
 آيةاللّه حاج سيّد محمّد مفتى الشيعه فرمود، در ايّام اقامت ما در نجف اشرف، يكى از وعّاظ تهران به نام حاج سيّد عبدالله كرّوبى، با پسرش سيّد احمد، به عتبات مشرّف شدند. چون با پسر عموى ما، آقاى مرتضوى همسفر بود، در نجف، به منزل ما وارد شدند. تصادفاً، در آن جا به شدّت مريض شدند. شب چهارشنبه اى، در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. اظهار كردند كه محل خلوتى مى خواهند. به مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) رهنمون شدند. مدّتى در آن جا به تضرع و استغاثه پرداختند. مورد عنايت قرار گرفتند و كاملاً خوب شدند.
پس از مراجعت به ايران، به من نامه نوشتند كه ما، در آن شب، الحمدللّه، به حاجت خود رسيديم.

33- 
ايشان، اضافه كردند كه ما، در ايّام اقامت خود در نجف اشرف، هر وقت با مشكلى مواجه مى شديم، به مسجد سهله پناه مى برديم و هرگز دست خالى بر نمى گشتيم.

34-
 آيةالله حاج شيخ رضا توحيدى، از فقهاى برجسته و علماى شايسته ى مقيم تبريز(70) فرمودند، در مدرسه ى ما، شخص فاضلى به نام شيخ محمّد يا شيخ محمدرضا بود. او، اهل خوراسكان بود. همواره، مشغول بود و تا از مطالعه فارغ مى شد، به نماز مى پرداخت. او، هر شب چهارشنبه، به مسجد سهله مشرّف مى شد. هنگامى كه بر مى گشت، حال بسيار خوشى داشت. روزى از او پرسيدم: ((چه شده؟)). گفت: ((يدرك ولايوصف.)).

35-
 ايشان، از يكى از سادات معروف تبريز نام بردند كه به هنگام تشرّف به عتبات، به من گفت: ((مرا همراه خود به مسجد سهله ببر و مقدارى از فضائل و اعمال آن را براى ام بازگو كن.)).
در معيّت ايشان، به مسجد سهله رفتيم. من، به جهت درس و بحث، ناگزير بودم به نجف برگردم. او، شب را در مسجد بيتوته كرد. وقتى به نجف آمد. مشخّص بود كه مورد عنايت واقع شده است. استقرار نداشت. مى خواست پرواز كند. به پشت بام مى رفت و با مولايش راز دل مى گفت.

36-
 آيةالله غروى، از مرحوم حاج شيخ محمّدجواد سهلاوى كه در مجاورت مسجد سهله اقامت داشت، نقل كردند كه گفت:
روزى، چيزى براى خوردن نداشتيم. به حضرت عرض كردم كه ((من، هيچ ولى براى بچه ها چه كنم؟)).
به دل ام گذشت كه به مقام ابراهيم (عليه السّلام) بروم. چون به آن جا رسيدم، ديدم ظرف بزرگى پر از غذا آن جا است و هنوز بخار از آن متصاعد است. متوجّه شدم كه از عنايت مولا است.
آيةالله غروى فرمود، در ايّام اقامت دوازده روزه ام در مسجد سهله، روزى، مرحوم سهلاوى، در مقام امام زين العابدين (عليه السّلام) به من گفت:
يك وقت، اين جا را حفر كردند، به تخته سنگ سبز رنگ بسيار بزرگى رسيدند. روى آن سنگ، تصويرهايى نقش بسته بود. جنازه هايى مشاهده شد كه قامتى بسيار رسا داشتند و مشخّص بود كه به تاريخ قبل از اسلام مربوط بودند.(71)

37-
 شيخ محمّد كوفى شوشترى، مقيم شريعه ى كوفه، از خوش بخت ترين انسان هاى عصر در رابطه با حضرت بقيّةالله، أرواحنا فداه، بود. او، مكرّر، به محضر جان جانان شرف ياب شد. تشرّفات اش مورد قبول بزرگان نجف اشرف بود.
يكى از تشرفات اش به اين صورت بود كه روزى، بعد از نماز، مشغول تسبيح بوده. صدايى مى شنود كه 
((اى شيخ محمّد! اگر مى خواهى حضرت حجّت را ببينى، به سوى مسجد سهله بشتاب.)).(72)
به سرعت، به سوى مسجد سهله حركت مى كند. درِ مسجد را بسته مى بيند و مولا را مشاهده مى كند كه از طرف مسجد زيد، به سوى سهله در حركت است.
در گوشه اى مى ايستد و تماشا مى كند كه آيا مولا در مى زند يا در مسجد خود به خود باز مى شود.
هنگامى كه مولا به در مسجد مى رسد، در، به روى او باز مى شود.(73)

38-
 آيةالله توحيدى - كه از نزديك ترين خواصّ شيخ محمّد كوفى بود - فرمود، روزى ديدم كه مرحوم كوفى، خيلى متأثّر است. از سبب اش جويا شدم. گفت: ((يك فرد افغانى، آقا را ديد، ولى من نديدم.)).

39-
 شيخ محمّد كوفى، داستان لطيفى دارد كه در مسجد كوفه براى اش اتّفاق افتاده است. در آن داستان، يكى از خادمان حضرت، براى آن حضرت، آب مى آورد. حضرت مقدارى ميل مى فرمايد و بقيّه را به ايشان تعارف مى كند. ايشان مى گويد: ((من تشنه نيستم.)). بعد از لحظاتى، از ديدگان اش غايب مى شود.(74)
هنگامى كه آن خادم، آب را مى برد، آقاى كوفى مشاهده مى كند كه از انگشتان اش شهد جارى است.
آيةالله توحيدى فرمود، روزى، در خدمت مرحوم كوفى، در مسجد سهله بوديم. كوزه و كاسه اى از آب پر كرديم، در كنار خود گذاشتيم.
مرحوم كوفى، داستان تشرّف اش را براى من شرح مى داد. چون قسمت اخير را مى گفت، كاسه را برداشت و به من نشان داد و گفت: ((همين طور كه كاسه را آن خادم مى برد، از دست اش شهد جارى بود.)).
آيةاللّه توحيدى فرمود، هنگامى كه مرحوم كوفى، آن صحنه را ترسيم مى كرد، من ديدم كه از انگشتان مرحوم كوفى نيز شهد سرازير است!

40-
 مرحوم حاج شيخ محمّد كوفى، روزى، از مسجد كوفه به سوى مسجد سهله در حركت بود. يك مرتبه متوجّه مى شود كه خورشيد جهان تاب نيز در كنار او در حركت است.(75)
حضرت بقيةاللّه، أرواحنافداه، به او امر مى فرمايد كه به خدمت مرحوم آية الله اصفهانى برود و از سوى حضرت به او، اين پيغام را دهد:
ارخص نفسك، واجعل مجلسك في الدّهليز، واقض حوائج النّاس! نحن ننصرك؛(76)
خودت را براى مردم ارزان كن، محلّ نشستن خود را در دهليز خانه قرار بده، نيازهاى مردم را برآور! ما، يارى ات مى كنيم.
بى گمان، اين پيغام، به صورت شفاهى بوده، ولى آيةالله اصفهانى، از مرحوم كوفى خواسته بودند كه آن را بنويسد و به صورت كتبى به او تقديم كند. پس آن چه در برخى از منابع، به عنوان ((توقيع)) نقل شده، سهوالقلم است.
مرحوم آيةالله حاج شيخ مرتضى حائرى (متوفاى 24 جمادى الثانيه 1406 ه) از يكى از مراجع بزرگ تقليد نقل مى كند كه از مرحوم آيةالله اصفهانى پرسيده بود: ((آيا شما مطمئن هستيد كه وجود مقدّس حضرت بقيّةالله، أرواحنافداه، در مورد اين دست و دل بازى شما در صرف سهم مقدّس امام (عليه السّلام) رضايت دارند؟)). مرحوم آيةالله اصفهانى، به اين پيغام استناد كرده بود.(77)
روى اين بيان، همه ى مراجع تقليد، صدور اين پيام را به افتخار مرحوم آيةالله اصفهانى، تلقّى به قبول كرده بودند.(78)
آيةالله توحيدى فرمودند، براى يكى ديگر از مراجع بزرگوار پيغام آورده بود كه:
((به منبرت بپرداز! عنايات ما به تو مى رسد.)).
و به يكى از فقهاى برجسته، چنين پيغام آورده بود: ((نماز حضرت ولى عصر (عليه السّلام) را ادامه بده!)).(79)
در مورد يكى از علما كه نام اش را فاش نكرده بود، از محضر حضرت شنيده بود كه: ((فلانى، بسيار خوب است، جز اين كه گاهى به ذهن اش مى رسد كه من نيز كسى هستم. [يعنى حالت عُجب بر او عارض مى شود].)).
آيةاللّه توحيدى فرمود، مرحوم كوفى، به هنگام تشرّف به مسجد سهله، به اذن دخول و ديگر دعاهاى رائج خيلى پا بند نبود، بلكه در هر مقامى هر دعايى بر زبان اش جارى مى شد، همان را مى خواند و مى گفت: ((همه ى اين ها درست است، ولى خلوص چيز ديگرى است.)).
نگارنده گويد، روزى از محضر مرحوم آيةالله آقاى ميرزا كاظم تبريزى (متوفاى 18 رجب 1416 ه) در مورد مرحوم كوفى پرسيدم، فرمود: ((ما، روزى، از نجف اشرف عازم مسجد سهله بوديم. ماشين ايستاده بود. منتظر بوديم كه پر شود. مرحوم كوفى را با يكى ديگر از علما ديدم كه با پاى پياده عازم مسجد سهله بود. يكى از رفقا، به ايشان پيشنهاد كرد كه سوار ماشين شود. فرمود: ((ما قدم زنان مى رويم.)). وقتى به مسجد سهله رسيديم، ديديم آنان پيش از ما رسيده اند و قسمت اعظم اَعمال مسجد را نيز انجام داده اند!
مرحوم آيةالله تبريزى، با آن سخت باورى، مطمئن بود كه ايشان با طىّ الأرض رفته بودند.(80)

___________________________
38) اقبال الأعمال، ص 645؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 447؛ كلمةالإمام المهدي، ص 301؛ صحيفةالمهدي، ص 50.
39) نجم ثاقب، ص 612؛ جنّةالمأوى، ص 48؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 234؛ فوائد رضويّه، ص 678؛ المختار من كلمات الامام المهدى، ج 1، ص 357.
40) دارالسلام، ج 4، ص 426؛ نجم ثاقب، ص 618؛ جنةالمأوى، ص 55؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 240.
41) برخى از كرامات‏اش را محدّث نورى در دارالسلام، ج 2، ص 196، آورده است.
42) جنةالمأوى، ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفى والعترة، ج 17، ص 218.
43) العبقرى الحسان، ج 1، ص 103.
44) همان، ج 1، ص 113.
45) دارالسلام، عراقى، ص 304.
46) همان، ص 331.
47) العقبرى الحسان، ج 1، ص 104.
48) همان، ج 1، ص 107.
49) دارالسلام، عراقى، ص 313.
50) العبقرى الحسان، ج 1، ص 98.
51) همان، ج 1، ص 122.
52) دارالسلام، ج 4، ص 421.
53) نجم ثاقب، ص 499؛ جنةالمأوى، ص 135؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 309.
54) العبقرى الحسان، ج 2، ص 200.
55) جنةالمأوى، ص 61؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 245؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ المصطفى والعترة، ج 17، ص 222؛ المختار من كلمات الإمام المهدي، ج 1، ص 414.
56) أبواب الهدى، مقدمه، ص 46.
57) آثار شگفت اين تشرّف و دريافت اين پيام و انقلاب روحى و تغيير خط مشى آن عالم فرزانه را در كتاب ارزش‏مند مكتب تفكيك از استاد محمدرضا حكيمى ملاحظه فرماييد.
58) نجم ثاقب، ص 624؛ دارالسلام، ج 4، ص 421؛ جنةالمأوى، ص 59؛ بحارالأنوار، ج 53، ص 243.
59) منتقم حقيقى، ص 428.
60) شهاب شريعت، ص 292؛ قبسات، ص 110.
61) مهرتابان، ص 147؛ ديدار يار، ج 3، ص 342؛ شيفتگان حضرت مهدى، ج 1، ص 220.
62) پرواز روح، ص 62؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 150.
63) كُمله، نام محلّى در نواحى لنگرود، در استان گيلان است.
64) سيماى آفتاب، ص 327؛ ره توشه‏ى مهدى ياوران، ص 160.
65) شيفتگان حضرت مهدى، ج 1، ص 269.
66) سرمايه‏ى سخن، ج 1، ص 611؛ ره توشه‏ى مهدى ياوران، ص 164.
67) شيفتگان حضرت مهدى، ج 2، ص 177، توجّهات ولى عصر به علما و مراجع، ص 51.
68) آيةالله غروى، از حسنات دهر و شخصيّت‏هاى برجسته‏ى عصر است. او، در نقل مطالب، بسيار احتياط مى‏كند. نظر به اين كه اين دو مورد، متضمّن رؤيت نبود، در اثر تقاضاى نگارنده نقل فرمودند.
69) در امتداد فقاهت، ص 116.
70) شرح حال ايشان، به طور فشرده، در كتاب نامداران تاريخ، ج 2، ص 307، آمده است.
71) ما، شرح اين ماجرا را در اجساد جاويدان، ص 42، به نقل از يكى از فضلاى نجف اشرف آورده‏ايم.
72) آيةالله توحيدى فرمودند: ((متن ندا به اين تعبير بود: ((إذا تريد تشوف الحجّة، تعال بالسّهلة.)).
73) العبقرى الحسان، ج 1، ص 126.
74) همان، ج 1، ص 120.
75) شيفتگان حضرت مهدى، ج 2، ص 170.
76) كلمة الإمام المهدي، ج 1، ص 564؛ آثار الحجّة، ج 1، ص 134؛ گنجينه‏ى دانشمندان، ج 1، ص 222؛ عنايات حضرت مهدى موعود به علما و مراجع تقليد، ص 110.
77) سرّ دلبران، ص 273.
78) با توجّه به اين كه اين پيغام، چند روزى پس از شهادت سيّد محمّد حسن، فرزند دل‏بند آيةاللّه اصفهانى، صادر شده، تاريخ صدور آن 1349 ه خواهد بود.
79) كيفيّت نماز امام عصر (عليه‏السّلام) در مفاتيح آمده است؛ نيز ر.ك: فصلنامه‏ى انتظار، ش 5، ص 337.
80) سيناى معرفت، ص 129.

پدید آورندهعلى اكبر مهدى‏ پور