مقدمه:
اعتقاد به ظهور مصلح آخرالزمان كه نامش مهدى(علیه السلام) و از اولاد پیامبر اسلام است، مورد اتّفاق همه فرقه هاى اسلامى است. بر این اساس، عقیده به مهدي (عليه السّلام) و ظهور او اختصاص به مذهب تشيّع ندارد بلكه محدّثان بزرگ اهل سنّت نيز احاديث مربوط به آن حضرت را از طريق گروه بسياري از صحابه و تابعين در كتابهاي خويش نقل كردهاند. در اين نوشتار سه روايت ثقلين ، مَنْ ماتَ و لم يعرف، و خلفاي دوازده گانه و ارتباط آن با حضرت مهدی(علیه السلام) مورد بررسي قرار ميگیرد.
1) حديث ثقلين
حدود 34 تن از اصحاب پيامبر( صلی الله علیه و آله و سلم) اين حديث را نقل كرده اند و 187 نفر از بزرگان اهل سنت (مانند مسلم، ترمذي و احمد بن حنبل) اين حديث را در كتابهاي خود آوردهاند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را در موقعيتهاي مختلف بيان كرده است.
مسلم در صحيح خود از زيد بن ارقم نقل ميكند: پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روزي در كنار آبي به نام خم (غدير خم) ميان مكه و مدينه خطبه اي ايراد كرد و در آن خطبه خدا را ثنا گفت و مردم را نصيحت نمود. آن گاه چنين فرمود:
«اَلا اَيّها النّاسُ! فَاِنّما اَنَا بَشَرٌ يُوشَكُ اَنْ يَأتِي رَسُولُ رَبّي فَاُجيبُ وَ اَنَا تارِكٌ فِيكُم الثَقلين: اَوّلُهما كِتابُ اللّهِ فِيهِ الْهُدي وَ النُّور فخُذُوا بكِتابِ اللّه و اسْتَمْسِكُوا بِه فَحَثَّ علي كتاب اللّه و رَغَّبَ فيه ثم قال: وَ اَهلُ بَيْتِي اُذَكِّرُكم اللّه فِي اَهْلِ بَيْتي اُذَكِّرُكم اللّه فِي اَهْلِ بَيْتي اُذَكِّرُكُم اللّهَ فِي اَهْلِ بَيْتي» .[1]
ترمذي در سنن اين متن را بالفظ (وَ عِترَتي اَهْلَ بَيْتِي) نقل كرده است:
«اِنّي تاركٌ فِيكُم ما اِنْ تَمَسَّكْتُم به لَنْ تَضِّلوا بَعْدِي، اَحدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَرَ: كِتابَ اللّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَي اَلارْضِ وَ عِتْرتِي اَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرقا حَتّي يَرِدا عَلَيَّ الْحَوضَ فَانْظُروا كَيْفَ تُخلِّفُوني فِيهما» .[2]
مسلم و ترمذي كه از مؤلفان صحاح و سنن ميباشند، هر دو بر لفظ اهل بيت تأكيد دارند. علاوه بر اين، حاكم نيشابوري در مستدرك، ابن حجر در صواعق، سيوطي در الجامع الصغير و ملك العلماء در هداية السعداء بر صحّت اين حديث تأكيد دارند. در مقابل روايتي كه به جاي اهل بيتي لفظ سنتي را آورده است، حديثي مجهول است كه علاوه بر ضعف سند، احتمال ساختگي بودن آن وجود دارد.
1-1) اهل بيت در حديث ثقلين
واژه اهل بيت پيشينه قرآني دارد؛ خداوند متعال ميفرمايد: {اِنّما يُريدُِ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنْكُم الرِجسَ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّركُم تَطْهِيراً}. در سنن ترمذي، و مسند احمد و مسند عبد بن حميد به نقل از انس آمده است:
"اِنّ رَسوُلَ اللّهِ كانَ يَمُرُّ ببابِ فاطِمَةَ سِتَةَ اَشْهُر اِذا خرَجَ اِلَي صَلاةِ الْفَجرِ يَقُول: ا«َلصَّلاة يا اَهلَ الْبيْت اِنّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ…»؛
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) [براي بيان مراد از اهل بيت] به مدت شش ماه هر روز صبح هنگام رفتن به نماز، از مقابل خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) عبور ميكرد و ميفرمود: اي اهل بيت! نماز. به درستي كه خداوند اراده كرده است كه ببرد… .
اهل بيت (علیهم السلام) كساني اند كه در مباهله حضور داشتند:
"اخرج المسلم عن سعد بن وقاص قال: لما نزلت هذه الآيه {نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ } دعا رسولُ اللّه علياً و فاطمه و حسناً و حسيناً فقال:«اللهم هؤلاء اهلي»؛
مسلم نيشابوري از سعد بن وقاص نقل كرد: چون اين آيه (معروف به آيه مباهله) نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) علي و فاطمه و حسن و حسين (علیهم السلام) را فرا خواند و فرمود: خدايا! اينان [ اهل بيت] من هستند .
اهل بيت كساني اند كه حديث كسا براي آنان بيان شده است.
در حديث ثقلين بر اساس بعضي نقلها، به جاي كلمه اهل بيت و يا در كنار آن واژه عترت به كار رفته است. زيدبن ثابت ميگويد:
«قال رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) اِنّي تارِكٌ فِيكُم الثقلين خلفي كِتابَ اللّهِ وَ عِتْرَتِي فَاِنَهُما لَنْ يَفتَرقا حَتّي يَردا عَلَيّ الْحَوضَ ». ازهري به نقل از محمد بن اسحاق مي گويد: هذا حديث صحيح .
1-2) عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
از مفاد حديث ثقلين، اين نكته روشن ميشود كه پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عترت خويش را در كنار قرآن كريم قرار داده است. اكنون جاي اين سؤال است كه مراد از عترت چه كساني است؟ و پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چه كساني از عترت خود را در رديف قرآن قرار داده و ثقل اصغر خوانده است؟ ابن اثير ميگويد:
عترت انسان به خاص ترين و نزديك ترين خويشاوندان وي گفته ميشود و عترت رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) هستند. قول ابن سيده نيز همين است.
پيداست، مراد از عترت و اهل بيت در حديث ثقلين محدود است و همه منسوبان به پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دربر نميگيرد؛ بلكه مقصود از آن، تنها كساني اند كه به قرينه قرار گرفتن در كنار قرآن، از امتيازات ويژه اي برخوردارند. اينان همتاي قرآن و مانند آن ارزشمند هستند و تمسّك به آنان مانع از لغزش و انحراف است؛ چنان كه علّامه مناوي ميگويد:
"وَ الْمُرادُ بعِتْرَتِه هنا الْعُلَماءُ الْعاملونَ، اِذْ هُم الَّذِينَ لايُفارِقونَ الْقُرآنَ ". يعني، مقصود از عترت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تنها افراد داراي علم و پايبند و عالم از خاندان ايشان است؛ چرا كه آنان هيچ گاه از قرآن جدا نميشوند.
چند نكته
بر اساس اين حديث، پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستاورد رسالت خود را دو چيز گران مايه يكي، كتاب خدا و ديگري عترت آن حضرت كه از هم جدايي ناپذير و عامل راهيابي و رستگاري انسانها تا روز قيامت هستند. ملازمت بر اين دو از مهم ترين وظايف ديني هر مسلماني است و تا قيامت پايدار است. به بيان ديگر اين حديث شريف و زيبا حاوي نكات ارزشمندي است:
يكم. همان گونه كه كتاب خدا جاويدان است و تا پايان عمر دنيا وجود دارد، يك نفر از اهل بيت نيز هميشه در كنار قرآن تا پايان عمر دنيا خواهد بود. اين نكته از واژه لن يفترقا به خوبي روشن ميشود. چنان كه ابن حجر در صواعق ميگويد:
"فِي اَحاديِثِ الْحثّ عَلَي التَّمَسُّكِ بِاَهْل الْبَيتِ اَشارَةٌ اِلي عَدَم انْقِطاع مُسْتَأهِل مِنْهُم للتمسكِ به اِلي يَوم الْقيامَة كَما انَّ الْكِتابَ الْعَزيزَ كَذلِكَ وَ لِهذا كانوا اَمانا لاَِهْلِ الْاَرْض… ثم أحقّ مَن يتمسّك به منهم امامهم و عالمهم علي بن ابي طالب (كرّم اللّه وجهه)، لما قدّمنا من مزيد علمه و دقايق مستنبطاته و من ثمّ قال ابوبكر: علي عترةُ رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) اي الذين حثّ علي التمسك بهم"؛ يعني، احاديثي كه مردمان را به تمسك به اهل بيت فرا ميخواند، به اين اشاره دارد كه از اهل بيت تا روز قيامت كسي كه براي تمسّك شايسته است، همواره وجود دارد؛ چنان كه كتاب خدا چنين است و از اين رو آنان سبب ايمني و بقا براي اهل زمين هستند… سزاوارترين فرد از ميان ايشان براي تمسّك، امام و عالم آنها علي بن ابي طالب است كه علم فراوان و استنباطهاي دقيق و موشكافانه دارد، و به همين جهت ابوبكر گفته است: علي عترت رسول خدا است ؛ يعني، از كساني است كه پيامبر خواسته و ترغيب كرده مردمان به آنان تمسّك جويند.
دوّم. همچنان كه قرآن حجّت بوده و بر مردم واجب است از آن پيروي كنند؛ همچنين بايد از اهل بيت (علیهم السلام) پيروي و اطاعت كنند. از اين رو اهل بيت تنها كساني اند كه شايستگي دارند رهبري، امامت و سرپرستي امور مردم را به عهده گيرند. معناي دو ثقل اكبر و اصغر نيز اين است.
سوّم. در قرآن هيچ خطا و اشتباهي نيست و پيروان واقعي قرآن در هيچ زماني دچار اشتباه نشده و دچار گمراهي و ضلالت نميگردند. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بيت (علیهم السلام) را در كنار قرآن قرار داده و ميفرمايد: اگر به هر دو تمسّك بجوييد، هرگز دچار گمراهي نميشويد . از اين فهميده ميشود كه اهل بيت (علیهم السلام) نيز هرگز دچار خطا نميشوند (يعني داراي ملكه عصمت بوده و معصوم ميباشند)، زيرا اگر به خطا دچار شوند، حتماً باعث گمراهي و ضلالت ميگردند.
چهارم. اين همراهي نتيجه ديگري نيز ميدهد و آن اينكه تنها اهل بيت (علیهم السلام) هستند كه ميتوانند محتواي آيات و دقايق لطيف آنها را به صورت درست و كامل در اختيار مردم قرار دهند؛ از اين رو براي استفاده صحيح از قرآن بايد از رهنمودها و هدايتهاي آنان بهره برد.
پنجم. قرآن درياي بي كران معرفت است. اتصال اهل بيت (علیهم السلام) به قرآن، نشانه وسعت علم و ژرفاي معرفت آنان است.
1-3) مهدي (علیه السلام) در حديث ثقلين
از مباحث گذشته روشن شد كه طبق حديث معروف ثقلين، هميشه فردي از اهل بيت (علیهم السلام) بايد در كنار قرآن وجود داشته باشد. اكنون بايد بيان كنيم كه امام مهدي (علیه السلام) يكي از افراد اهل بيت (علیهم السلام) ميباشد.
بر اساس احاديث، حضرت مهدي (علیه السلام) فردي از عترت ، اهل بيت و فرزندان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و يكي از دو شيء گران قدري است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حديث ثقلين بدان سفارش كرده است.
الف) مهدي (علیه السلام) فردي از اهل بيت است:
«قالَ رَسُولُ اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) لاتنْقَضِي الْاَيامُ وَ لايَذْهَبُ الدَهْرُ حَتّي يَمْلِكَ الْعَرَبُ رَجلٌ مِنْ اَهْلِ بَيْتي اسمه يُواطئُ اِسْمِي؛».
رسول خدا فرمود: روزگار به پايان نميرسد و عمر دنيا سپري نميشود؛ مگر اينكه فردي از اهل بيت من، بر عرب حاكم ميشود، نامش هم نام من است.
ابو الحسن محمد بن حسين بن ابراهيم ابن عاجم سجزي ميگويد:
"قد تواترت الاخبار و استفاضت بكثرة رواتها عن المُصطفي (صلی الله علیه و آله و سلم) بمجيء المهدي و انه من اهل بيته… و انه يملاء الارض عدلا و انه يخرج مع عيسي فيساعده علي قتل الدجال… و انه يَؤمُّ هذه الامة و عيسي يصلي خلفه"؛ يعني، درباره آمدن مهدي [و بشارت به ظهور او ]و اينكه مهدي از اهل بيت پيامبر( صلی الله علیه و آله و سلم) است، اخبار متواتر و مستفيض است [و اين وعده حتمي است. در اين اخبار آمده كه] حضرت مهدي (علیه السلام) زمين را از عدل پر ميكند و قيام او با ظهور عيسي (علیه السلام) هم زمان است. عيسي (علیه السلام)، مهدي (علیه السلام) را در قتل دجّال ياري مينمايد و مهدي (علیه السلام) بر اين امت پيشوايي ميكند و امام ميگردد و عيسي (علیه السلام) پشت سر او نماز ميگزارد.
ب) مهدي (علیه السلام) فردي از عترت است:
يوسف بن يحيي مقدسي سلمي در نخستين باب كتاب عقدالدرر،عنوان اولين بخش را چنين نام ميدهد: "في بيان انه [المهدي] من ذرية رسول اللّه و عترته "؛ يعني، در بيان اين مطلب كه مهدي (علیه السلام) از ذريه پيامبر و عترت او است . آن گاه 34 حديث در اين باره نقل ميكند كه بعضي از آنها در كتاب هايي چون المعجم الكبير، سنن ابي داود، سنن ابن ماجه، مسند احمد و مستدرك الصحيحين آمده است. به عنوان نمونه اين حديث را ميآورد كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«المهدي من عترتي من ولد فاطمة (سلام الله علیها) »؛ مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) است.
ج) مهدي(علیه السلام) از فرزندان پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است:
در دسته اي از اخبار، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مهدي (علیه السلام) را از فرزندان خود ميخواند: «قال رسول اللّه (صل الله علیه و آله و سلم : المهدي مِنّي… ؛ قال رسول اللّه صل الله علیه و آله و سلم : المهدي رجلٌ من ولدي … و…»
حافظ ابوالقاسم عبدالرحمن نخعي سهيلي در كتاب شرح سيره رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره فضيلت و برتري فاطمه (سلام الله علیها) بر زنان جهان مينويسد:
"و من سؤددها ان المهدي المبشر به في آخرالزمان من ذريتها فهي مخصوصة بهذه الفضيلة دون غيرها"؛
يعني، از دلايل بزرگي و عظمت فاطمه (سلام الله علیها) اين است كه آن مهدي كه مژده ظهور او را در آخرالزمان داده اند، از ذريه او است. پس اين فضيلت ويژه فاطمه (سلام الله علیها) است نه غير او. و
بنابر آنچه بيان شد به روشني درمييابيم كه امام مهدي (علیه السلام) يكي از فرزندان پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت و اهل بيت آن حضرت است كه مصداق حديث ثقلين ميباشد و هيچ گاه از قرآن جدا نميشود و سيره و روش ايشان بر اساس كتاب شريف الهي است. بشر نيز در اين زمان جز با تمسّك به قرآن و تبعيت از دستورات آن حضرت، از سرچشمه هدايت سيراب نخواهد شد.
2) حديث من مات و لم يعرف
پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ميفرمايد:
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»؛ هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.[3]
در ميان اهل سنت صاحبان صحاح سته اين حديث را از هفت نفر از صحابه نقل كرده اند:
- زيد بن ارقم؛
- عامر بن ربيعه غنمي؛
- عبداللّه بن عباس؛
- عبداللّه بن عمر؛
- ابوالدرداء؛
- معاذبن جبل؛
- معاويه بن ابي سفيان.
علاوه بر اين هفت نفر، احاديث مشابهي نيز از ابوهريره و انس بن مالك نقل شده است. كافي است بدانيم كه تنها علامه مجلسي (ره) اين حديث را با چهل سند از طرق اختصاصي شيعه در بحارالانوار آورده است.
علماي اهل سنت اين حديث را در بيش از هفتاد كتاب از منابع حديثي خود آورده اند كه بعضي از آنها عبارت است از:
- سنن ابوداود؛
- مصنف حافظ عبدالرزاق بن همام صنعاني؛
- سنن سعيد بن منصور خراساني؛
- طبقات الكبري محمد بن سعد كاتب واقدي؛
- مسند حافظ ابوالحسن علي بن جعد جوهري؛
- مصنف ابن شيبه؛
- صحيح بخاري
- صحيح مسلم و….
يكي از محققان، از ميان 33 متن اين حديث سي متن آن را آورده و دسته بندي كرده است كه در اين ميان ده متن آن به اهل سنت و سيزده متن آن به شيعه اختصاص دارد. هفت متن باقي مانده نيز عيناً در منابع مورد اعتماد شيعه و سني ذكر شده است. ايشان به ذكر اسامي افرادي كه مدعي متواتر بودن اين حديث هستند، ميپردازد و از افرادي مانند شيخ مفيد، شيخ بهايي، علامه مجلسي، قندوزي حنفي و قاضي بهلول بهجت افندي زنگنه زوري و ابن ابي الحديد نام ميبرد.
اين حديث با وجود فراواني متون و اختلاف در بعضي كلمات، اكثراً با عبارت مات ميتة جاهلية و گاهي هم با عبارت مات يهودياً او نصرانياً يا با تعبيري كه بيانگر سوء عاقبت چنين فردي است، به پايان ميرسد.
بخش ابتدايي اين احاديث از دو حال خارج نيست: گروهي با من مات شروع ميگردد و نتيجه عدم شناخت امام زمان را مرگ جاهلي ميداند و بخشي ديگر، با الفاظي چون من خرج شروع ميشود و تمرّد و نافرماني از امام را به مرگ جاهلي منتهي ميداند. امامي كه نشناختن او مرگ جاهلي و سرپيچي از دستوراتش جهنم را در پي دارد، امامِ واجد شرايط و دعوت كننده به امر الهي است؛ نه امام كفر و دعوت كننده به آتش و آلوده به انواع فسق و فجور.
بر اين اساس چنين امامي قبل از هر چيز بايد:
1. داراي بالاترين مقام علمي و شايستگي همه جانبه اي باشد كه بتواند در قلمروي وسيع و پهناور، امامت و رهبري اسلامي را بر عهده گيرد تا مسلمانان در صورت شناخت او و پيروي از دستوراتش، از مرگ جاهلي رهايي يابند.
2. از پاكي همه جانبه و مصونيت از هوا و خطا برخوردار باشد تا نه تنها خود دچار كج رويهاي عقيدتي، علمي و عملي نگردد؛ بلكه گروهها و افراد را نيز به حق رهنمون شود. چنين امامي است كه شناخت يا عدم شناخت او، سرنوشت ساز است و بهشت يا جهنم را براي آدمي مسجّل ميكند.
با توجه به نوشته مورخان، پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از آغاز امر نبوت و نخستين روزهاي بعثت، اين حقيقت را گوشزد فرمود كه هيچ فرد يا گروهي ـ حتي خود حضرت ـ در تعيين زمامدار و خليفه بعد از خود مستقل نيست؛ بلكه اختيار و انتخاب آن به دست خداوند است.
به عنوان نمونه قبيله بني عامر بن صعصعه به آن حضرت گفتند: اگر از تو پيروي كنيم و تو بر مخالفان خود پيروز شوي آيا زمام امور بعد از خود را به دست ما ميدهي؟ رسول خدا فرمود:
« زمام امر به دست خدا است و هر طوري كه او بخواهد عمل ميكند» .
بر اين اساس امامت و خلافت پس از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چيزي نيست كه به مردم واگذار شود. اگر طبق عقيده اهل سنت اختيار اين كار به خود امت واگذار شود، ديگر معنا ندارد كه مسلمانان را ترغيب كنند كه امام خود را بشناسند تا مبادا بر اثر نشناختن او، گرفتار مرگ جاهلي شوند و سرنوشت آنان به جهنم منتهي گردد؛ چرا كه خودشان امام را انتخاب كرده اند.
با دقت در حديث من مات… و آنچه گفته شد نكات زير به دست ميآيد:
1. ضرورت اصل امامت و رهبري واجد شرايط در نظام عقيدتي اسلام؛
2. ضرورت استمرار امامت و وجود امام در هر زماني؛
3. تعداد امام برحسب زمان مختلف است، نه بر حسب كشورها و نژادها؛
4. نشناختن امام زمان در هر عصري، انسان را به مرگ جاهليت ميميراند؛
5. لزوم اعلم و اتقي بودن امام؛
6. نفي امامت عموم متصديان و مدعيان خلافت كه شرايط آن را ندارن