logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
امامت در کودکی

مقدمه:

امامت منصبی الهی بوده و امام که فردی برگزیده از سوی خدای متعال است، در تمام زمینه‌ها، سرآمد و دارای علم و قدرت الهی است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست خدا و به خواست و ارادۀ او است و او بهتر از همه می‌داند که امامت و ولایت را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این مقام نصب کند. بنابر این، امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در سن کودکی نیز خارج از این مدار نبوده و براساس تدابیر و سنت‌های الهی صورت گرفته است. نوشتار حاضر به این موضوع پرداخته است.

مفهوم امامت

امامت، به معناي پيشوايي، پيشروي و رهبري است. امام نيز به معناي پيشوا، پيشرو، مقتدا،[1] قيّم، مصلح، الگو، راه اصلي و راهنما است. كسي يا چيزي كه از آن پيروي شود، انسان باشد يا كتاب يا چيزي ديگر، به حق باشد يا بر باطل، امام است.[2]

ريشه اين واژه «ا مم و به معناي قصد يا قصد با توجه خاص است. اين معنا در همه مشتقات آن محفوظ است. امام نيز كسي است كه همواره مقصود و هدف حركت و تلاش ديگران قرار گيرد؛ گرچه با اختلاف موارد و قصدكنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون مي‏شود؛ مانند امام جمعه و جماعت، امام هدايت و امام ضلالت.

برخي كامل‏ترين تعريف را رياست بالاصاله عمومي در امر دين و دنيا در دار تكليف مي‏دانند كه عموم مردم را به حفظ مصالح دين و دنيايشان ترغيب و از آنچه به حال آنان زيانبار است منع كنند.

متکلمان اسلامي ـ شيعه و اهل سنت ـ امام و به دنبال آن، خليفه را درباره کسي به کار مي برند که از ناحيه پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله و سلم) نيابت و رياست يافته است؛ تا امور ديني و دنيوي مردم را بر عهده گيرد و دين و دنياي آنان را سامان داده، آباد سازد؛ از اين رو بر مردم است تا از دستورات وي پيروي کنند. [3]

شيعه، بر اين باور است كه پيامبران چون از جهت عمر و امكانات محدودند، براي محقق ساختن اهداف خود به امر الهي، جانشين خود را به مردم معرفي و مردم را به اطاعت از آنـان سفـارش مي‏كنند. بر اين اساس اگر پيامبر خليفه و امام معرفي نكند، رسالتش را به انجام نرسانده است.[4]

ديگر آن که، وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعه‏اي براي هدايت انسان‌ها به سوي كمال و برقراري نظم در جامعه ضرورت دارد.

خداوند در اين باره فرمود: (انَّما انتَ مُنذِرٌ ولِكُلّ قَومٍ هاد)؛[5] همانا تو انذاردهنده اي و براي هر قومي هدايت گري است.

روايات تفسيري اين آيه نيز اين حقيقت را تأييد مي‌‏كند كه امامي زنده تا روز قيامت ميان انسان‌ها حضور دارد. همچنين براساس رواياتي درباره سوره قدر، در شب قدر هر سال تا روز قيامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل مي‏شوند و اين سوره دليل روشني بر وجود امام در همه زمان‌ها است.

افزون بر آيات، از روايات فراواني نيــز استفــاده مي‏شود كه زمين، هيچ‏گاه از حجـت الـهي تهي نخواهد بود و هرگاه از حجت الهي تهي باشد، اهلش را فرو خواهد بُرد؛ به‏گونه‏اي كه حتي اگر دو نفر بر روي زمين زندگي كنند، يكي از آنان حجت و امام خواهد بود.

همچنين پيروان مكتب اهل بيت (عليهم السلام) بر اين عقيده اند كه نام‌هاي آن پيشوايان در كلام آخرين سفير الهي به روشني انعكاس يافته است و آخرين آن پيشوايان نور همانا منجي موعود است كه جهان را سرشار از عدالت خواهد كرد آن گونه كه آكنده از ستم و بيداد شده باشد. نه فقط پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام) که برخي از دانشوران اهل سنّت، در رواياتي چند به اين حقيقت بزرگ اشاره کرده اند.[6]

از اين رو سال‌ها پيش از آن که نهم ربيع الاول سال(260ق) فرا رسد، و آخرين امام از اين سلسله مبارك پا به عرصه امامت بگذارد، پيشوايان معصوم (عليهم السلام) و به ويژه واپسين فرستاده خداوند سبحانه و تعالي، پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) امامت آخرين حجّت الهي، حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) را نويد داده بودند. رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

پيشوايان پس از من، دوازده نفرند؛ نخستين ايشان، علي بن ابي طالب، و آخرين آن ها قائم است. آن‌ها جانشينان و اوصيا و اولياي من و حجت‌هاي خداوند سبحانه و تعالي پس از من، بر امت من هستند. اقرار کننده به آن‌ها مؤمن، و انکار کننده ايشان، کافر است.[7]

پيشوايان معصوم (عليهم السلام) نيز به پيروي از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) همواره به سلسله امامان دوازده گانه اشاره کرده اند؛ به روشني از دوازدهمين ايشان ياد نموده، شيعيان را از افتادن در دام انحراف و مدعيان، برحذر داشته اند. [8]

با شهادت يازدهمين پيشواي شيعيان در هشتم ربيع الاول سال(260 ق)،[9] در حالي که بيش از پنج بهار[10] از عمر آخرين ذخيره الهــي سپــري نشده بود، فصــل بهره مندي مستقيم انسان‌ها از امام ظاهر به پايان رسيد و در پي آن، دوراني بسيار مهّم در زندگي پيروان اهل بيت (عليهم السلام) پيش آمد. اين دوران، همزمان با دو رخداد مهم آغاز شد: رسيدن آخرين حجّت الهي به مقام امامت و ديگر؛ قرار گرفتن آن حضرت در پرده پنهان زيستي.

يکي از دانشوران معاصر در تبيين امامت در سنين کم، چنين مي‌گويد:

امامي که در کودکي به پيشــوايي روحي و فکــري مردم رسيــده، و مسلمــانــان ـ حتي در کشــاکش آن همه موج ويرانگر ـ باز خويشتنِ خويش را به پيروي و دوستي او گماشتند، به طور مسلّم بايد از دانش و آگاهي و گستردگي ديد و دانا بودن به فقه و تفسير و عقــايد، بهره اي آشکــار و چشمگير داشته باشد؛ چــون در غيــر اين صورت، نمي تــوانست مــردم را به پيروي از خويش وادارد...  

به فرض مُحال که مردم نتوانستند حقيقت و واقــعيت امــر را دريابند، دستگاه خلافت و نيروي حاکم که آن همه دشمني علني با امام داشته، چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقيقت نيانداخته است؟

اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفکر عالي برخوردار نبود، خلفاي معاصر، خيلي خوب مي‌توانستند جنجال به پا کنند؛ امّا سکوت آن‌ها و سکوت تاريخ، گواه است که امامت در سنين کــم، پديده اي حقيقي بـوده است، نه ساختگي.[11]

البته پيش از آن کــــه در مسير هدايت جــامعه، نوبت بــه پيشوايي جانشينان آخرين فرستاده الهي برسد، خداوند سبحانه و تعالي، پيامبراني را در كودكي به مقام نبوّت مفتخر ساخته بود. حضرت عيسي بن مريم (عليها السلام)[12] و حضرت يحيي (عليه السلام)[13]

روايـت‌هــا و شواهد تاريخي فراوان، گوياي آن است که پيش از حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در ميـان امامــان دوازدهگــانه، نخستين پيشوايي كه در سن كودكي به امامت رسيد، جواد الائمه (عليه السلام) بود. او كه نهمين پيشـواي شيعيــان و يگــانه فــرزند حضرت رضــا (عليه السلام)، بود در روز دهم رجب ســال( 195ق) در مدينه چشم بــه جهــان گـشوده، در هفت سالــگي بـه مقــام امامت رسيد.[14] از آن جا كـه اين مسأله در دوران امامت بي سابقه بود، در ابتدا برخي بدان اعتراض کردند؛ ولي رفته رفته با هدايت‏هاي امام رضا (عليه السلام) و کرامت‌هايي از خود آن حضرت، دل شيعيان آرام گرفت.

معمّر بن خلاّد گويد: از امام رضا (عليه السلام) شنيدم مطلبي درباره امر امامت بيان كرد و سپس فرمود:

«ما خانداني هستيم كه خردسالانمان مو به ‏مو از بزرگسالان‏مان ارث مي‏برند». [15]

اين روايت، به روشني بيانگر آن است كه مقام امامت، به كمي و يا زيادي سن ربطي ندارد.

ابوبصير گويد: خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم، در حالي که کودک نابالغي عصاکش من بود. حضرت به من فرمود:

چگونه خواهيد بود زماني که حجت بر شما هم سال اين کودک باشد؟ [16] يا فرمود: «همسال اين کودک بر شما ولايت داشته باشد.[17]

صفوان بن يحيي گويد: به امام رضا (عليه السلام) گفتم: پيش از آن كه خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، درباره جانشينتان از شما مي‏پرسيديم و شما مي‏فرموديد: «خدا به من پسري عنايت مي‏كند. اكنون او را به شما عنايت كرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خداي ناخواسته براي شما پيش آمدي پديد آيد به كه ‏بگرويم؟ حضرت با دست به ابو‏جعفر كه برابرش ايستاده بود، اشاره فرمود. عرض كردم: «قربانت شوم! اين پسر، سه ‏ساله است. فرمود:

چه مانعي دارد؟ عيسي سه ساله (کمتر) بود كه به حجّت قيام كرد.[18]

اگر چه برخي برابر اين اراده از خود واکنش‌هاي نامناسبي نشان دادند، اما کم نبودند انسان‏هاي وارسته اي كه برابر اين خواست الهي، در کمال تواضع سر فروتني و پذيــرش فــرود ‏آورده، بــا خشنودي کامل آن را ‏پذيرفتند. از جمله ايشان، علي بن جعفر بن محمد، عموي امام رضا (عليه السلام)"بود که در كهولت سن، برابر امام جواد (عليه السلام) در نهايت فروتني بر پيروي از ايشان تأکيد مي‌كرد.[19]

از اين جا بود که پيروان راستين اهل بيت (عليهم السلام) با اين باور كه مقام امــامت امــري فــراتر از محاسبات ظــاهــري است در امــامت امــام هادي (عليه السلام)، با اطمينان بيشتري آن را پذيرفتند. چرا که ايشان نيز در سنّ هشت سالگي به امامت رسيد.[20]

از آن جا که شرايط امامت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) متفاوت بود، ترديدهايي در ذهن شيعه پديد آورده، كار امام حسن عسكري (عليه السلام) را مشكل ساخت. آن حضرت، نه فقط در سن كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد، بلکه ولادتش نيز به خاطر مصالحي پنهاني بود و تا زمان امامت، جز اندکي، جمال دل آراي او را نديده بودند. البته حافظه شيعه ، آموزه‌هاي پيشوايان معصوم (عليهم السلام) پيشين را که با اقداماتي مناسب، براي اين امر زمينه ســازي کــرده بودند[21]، هرگـز فراموش نکرده بود.

شايان ذكر است كه افزون بر پيامبران و پيشوايان معصوم (عليهم السلام) که بــه تأييــد الهـي داراي ويژگي‌هاي خــاصي هستند، بيــن انسان‌هــاي معمولي نيز کســاني يـافت مي‌شوند که داراي نبوغ خاصي هستند که آن‌هـا را از ديگران متمــايز مي‌کند. يکي از پژوهشگران معاصر، پس از بيان آيات و روايات، کودکان نابغه اي را مؤيد رخداد فوق ياد کرده، افرادي چون ابــو علي سينا، فــاضل هندي، توماس يونگ، را فقط نمونه اي از اين گونه انسان‌ها دانسته است.[22]

نتیجه:

برآيند سخن آن که: امامت مانند نبوّت، موهبتي الهي است كه خداي متعال به بندگان برگزيده و شايسته خود بخشيده است و در اين بخشش سن و سال، دخالتي ندارد؛ از اين رو امر پيشوايي در كودكي، نه فقط امري بعيد نيست كه در طول تاريخ ميان پيامبران الهي (عليهم السلام) سابقه اي ديرينه دارد. و كساني كه براي خرده گيري بر پيروان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) اين مطلب را دستاويز خود قــرار داده‌اند، در بيـان پيامبريِ برخي پيامبران و نبوغ برخي بزرگان دين و دانش هيچ ترديدي به خود راه نداده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

[1]. جوهري، صحاح اللغه، ج5، ص1864؛ ابن فارس، مقاييس اللغه، ج1، ص 23؛ فراهيدي، العين، ج1، ص106.

[2]. راغب اصفهاني، المفردات، ص24.

[3]. جمعي از نويسندگان، دائره المعارف قرآن كريم، ج‏4، ص225.

[4]. مائده (5): 67.

[5]. رعد (13): 7.

[6]. ر.ك: لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، الفصل الاوّل فيما يدّل علي انّ الائمه اثنا عشر

[7]. «الْأَئِمَّهُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَي أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ»، شيخ صدوق، من‏لايحضره ‏الفقيه، ج4، ص179.

[8]. «أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّهُ التِّسْعَهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّي يَرِدُوا عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله حَوْضَهُ»، شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص240.

[9]. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص503.

[10]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص339.

[11]. سيّد محمد باقر صدر، جست و جو و گفت و گو پيرامون امام مهدي (عليه السلام)، ص47ـ48.

[12]. مريم (19): 30.

[13]. مريم (19): 12.

[14]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص273.

[15]. «مَا حَاجَتُكُمْ إِلَي ذَلِكَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِي وَ صَيَّرْتُهُ مَكَانِي وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّهَ بِالْقُذَّه»، محمد بن يعقوب کليني، الكافي، ج1، ص320، ح2