مقدمه:
در مباحث پیشین به پاسداشت شعائر اشاره شد و بیان گردید که؛ بي گمان حيات و بقاي يك انديشه، به پاسداشت و بزرگداشت شعائر و آداب و رسوم آن انديشه است. در اسلام بسياري از امور به عنوان شعائر معرفي شدهاند. آياتي از قرآن مسلمانان را به تعظيم شعائر سفارش كردهاست. در ادامهی مطلب به بحث خود کنترلی، حفظ طهارت روح و ترك گناه اشاره میشود.
خود كنترلي
چه تسلط بر خويشتن ـ خود كنترلي ـ يكي از عالي ترين رهيافتهاي يك نظام تربيتي درست به شمار ميآيد. از اين رو، در آموزههاي مهم اخلاقي سفارش شده كه انسان هماره جان خويش را از پليديها پاك سازد و روح خود را همواره با ياد پروردگار صفا و جلا دهد و نيز در روبه رويي با نافرمانيهاي پروردگار خويش را نگه دارد.
در آيات قرآن و روايات معصومان (عليهم السلام) اين ويژگي از برجسته ترين صفات انسان شمرده شده است كه با آن ميتوان زندگي سعادت مندي را پشت سر نهاد. امام سجاد (عليه السلام) فرمود: مردي با خانوادهاش مسافرت دريا كرد، كشتي آنها شكست و از كساني كه در كشتي بودند، جز زن آن مرد نجات نيافت، او بر تخته پارهاي از الوار كشتي نشست تا به يكي از جزيرههاي آن دريا پناهنده شد، در آن جزيره مردي راهزن بود كه همه پردههاي حرمت خدا را دريده بود، ناگاه ديد آن زن بالاي سرش ايستاده است، سر به سوي او بلند كرد و گفت: تو انساني يا جني؟ گفت: انسانم، بي آنكه با او سخني گويد، آماده گناه با او شد، زن لرزان و پريشان گشت، به او گفت: چرا پريشان گشتي؟ زن گفت: از اين ميترسم ـ و با دست اشاره به آسمان كرد ـ مرد گفت: مگر تا کنون چنين كاري كردهاي؟ (گناه) زن گفت: نه، به عزت خدا سوگند. مرد گفت: چرا از خدا چنين ميترسي، در صورتي كه چنين كاري نكردهاي و من تو را مجبور ميكنم، به خدا كه من به پريشاني و ترس از تو سزاوارترم، سپس كاري نكرده برخاست و به سوي خانواده اش رفت و همواره به فكر توبه و بازگشت بود.
روزي در اثناي راه به راهبي برخورد و آفتاب داغ بر سر آنها ميتابيد، راهب به جوان گفت: دعا كن تا خدا ابري بر سر ما آرد كه آفتاب ما را نسوزاند، جوان گفت: من براي خود نزد خدا كار نيكي نميبينم تا جرأت كنم و چيزي از او بخواهم. راهب گفت: پس من دعا ميكنم و تو آمين بگو. گفت: آري خوب است، راهب دعا ميكرد و جوان آمين ميگفت. به زودي ابري بر سر آنها سايه انداخت. هر دو پارهاي از روز را زير ابر راه رفتند تا سر دو راهي رسيدند. جوان از يك راه و راهب از راه ديگر رفت، و ابر همراه جوان شد. راهب گفت: تو بهتر از مني. دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من، گزارش اعمال خوب خود را به من بگو، جوان داستان آن زن را بيان كرد. راهب گفت: چون ترس از خدا تو را گرفت، گناهان گذشتهات آمرزيده شد، اكنون مواظب باش كه در آينده چگونه باشي .[1]
در جواني پاك بودن شيوه پيغمبري است*** ورنه هر گبري به پيري ميشود پرهيزگار
تزكيه نفس و تهذيب اخلاق و حفظ طهارت روح و سلامت نفس و ترك گناه، براي همگان بايسته و لازم است، اما براي جوان زيبنده و مايه آراستگي روح و روان است.
ابن عباس از پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل كرده كه فرمود: بهترينهاي امت من، كساني هستند كه چون خداوند آنان را به بلا گرفتار كند، پاك دامني ورزند، گفتند: كدام بلا؟ فرمود: عشق! [2]
جواني كه در راستي و امانت داري پاي بند به دستورات شرع است، در واقع نوعي حس قدسي را در خود پديد آورده كه زندگي او را در نهايت آرامش پيش خواهد برد. او با رعايت تقوا خداوند را ناظر و ناصري توانمند بر رفتار خويش دانسته و در كوران حوادث او را مددكار خويش ميداند. و بي گمان چنين جواني به نيكوترين صورت با ياريهاي خداوند مدد خواهد شد.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: هر گاه قيامت برپا شود، خداوند براي گروهي از امّت من، بالهايي قرار ميدهد كه با آنها، از قبرها به سوي بهشت پرواز ميكنند، در آن گردش نمايند و هرگونه خواستند، از نعمتها بهره برند. فرشتگان به آنان ميگويند: آيا حسابرسي را ديديد؟ ميگويند: ما حسابرسي نديديم. ميپرسند: از صراط، عبور كرديد؟ ميگويند: ما صراطي نديديم. ميپرسند: جهنم را ديديد؟ ميگويند: چيزي نديديم. آن گاه فرشتگان ميگويند: از امّت چه كسي هستيد؟ ميگويند: از امّت محمد (صلي الله عليه و آله).
فرشتگان ميگويند: شما را به خدا سوگند، بگوييد رفتارتان در دنيا چه بود؟ ميگويند: دو ويژگي در ما بود که خداوند ما را بدين پايه از رحمت خويش رسانيد. ميپرسند: آن دو ويژگي چيست؟ ميگويند: هرگاه در خلوت بوديم، شرم داشتيم نافرماني خدا كنيم و به اندكي كه روزي ما بود خشنود بوديم. فرشتگان ميگويند: اين جايگاه سزاوار شماست.[3]
پینوشتها:
[1]. محمدبن يعقوب كليني، الكافي، ج2، ص69 و70، ح8.
[2]. متقي هندي، كنز العمال، ج3، ص373، ح7001.
[3]. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج100، ص 25، ح31.
پدید آورنده: خدامراد سلیمیان
عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي
نشریه امان