مقدمه:
روايات، دلالت دارد که نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدي (ارواحنا فداه) در مدت چهارده ماه کامل ميگردد، در شش ماهه اول، امام (عليه السلام) در اضطراب و نگراني به سر ميبرند و حوادث را به طور نهان، توسط ياران خود رهبري ميکند و در هشت ماه بعدي در مکه ظهور ميکند و رهسپار مدينه و آنگاه راهي عراق و قدس ميگردد و با دشمنان خود وارد نبرد ميشود، جهان اسلام را به طور يکپارچه تحت فرمان و اطاعت خود در ميآورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس ميبندد، چنانکه خواهدآمد.
دو حادثه مهم پیش از ظهور
پيش از نهضت ظهور حضرت مهدي )عليه السلام( دو حادثه رخ ميدهد که آن دو به منزله نشانه اي الهي است که آن حضرت آمادگي لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مينمايد:
حادثه اول: وقوع کودتايي است در سرزمين شام که به رهبري عثمان سفياني انجام ميگيرد، اما مردم تصور ميکنند که اين کودتا از نوع کودتاهايي است که معمولا در کشورهاي عربي و اسلامي اتفاق ميافتد.
ولي يهوديان و غربيها، دشمنان امت اسلامي آن را گام مؤ ثري، در يکپارچه نمودن منطقه پيرامون فلسطين، بدست رژيمي نيرومند از دست نشاندههاي خود به شمار ميآورند که بتواند با قدرت و توان، در کنترل اوضاع منطقه بکوشد و از عمليات نظامي عليه آنها جلوگيري نمايد. و مهمتر از آن، اين که همين نيروي نظامي منطقه است که در برابر نخستين نيروهاي اعزامي ايراني که به سوي قدس در حرکتند ميايستد و در مرزهاي عراق آنان را مشغول ميسازد.
کساني که نسبت به روايات مربوط به سفياني آگاهي و شناخت دارند و ميدانند که ماجراي سفياني، توسط پيامبر (صلي الله عليه و آله) وعده داده شده است مي گويند: خدا و پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمي و عملي است... و دلهايشان نسبت به ظهور مهدي موعود ارواحنا فداه اميدوار مي شود و درباره او سخن بسيار ميگويند و در ياري رساندن به وي اعلام آمادگي ميکنند.
حادثه دوم: ندائي آسماني است به مردم جهان که همه و اهل هر زباني به زبان خود آن را ميشنوند. صدائي است قوي و نافذ از آسمان و از هر سمت ميآيد، خفته را بيدار ميکند و نشسته را بر پا ميدارد، مردم از اين صيحه آسماني به ناله و فرياد در آمده و از خانه هايشان بيرون ميآيند تا ببينند چه خبر است! آن ندا مردم را به خودداري از ظلم و کفر و درگيري و خونريزي و به پيروي از امام مهدي (عليه السلام) دعوت مي کند، حضرت را با نام خود و پدرش ميخواند!
روايات مي گويد تمام انسانها در برابر اين نشانه الهي وعده داده شده، سر تسليم فرود ميآورند، زيرا که تفسير اين گفته خداوند است:
«اگر بخواهيم از آسمان معجزه اي بر آنها فرو ميفرستيم که در برابر آن سر تسليم فرود آورند.» (1) .
ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پي در پي بر سر زبانها ميافتد و در رسانههاي تبليغاتي، همه جا گفته ميشود که مهدي کيست؟ و او کجاست؟
اما همين که ميشناسند وي رهبر مسلمانان و از خاندان پاک پيامبر (صلي الله عليه و آله) است و بزودي در حجاز ظهور خواهد کرد، مبادرت به ايجاد شک و ترديد، پيرامون صداي معجزه آساي آسماني و برنامه ريزي و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامي و به شهادت رساندن رهبر اين نهضت، حضرت مهدي (عليه السلام) مينمايند، اما ايمان آورندگان به غيب که روايات مربوط به اين
صوت را شنيده اند آگاهند که اين ندا همان نداي حق وعده داده شده است و سر بر سجده شکر مينهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند افزوده ميشود. آنان همواره از آن حضرت سخن ميگويند و جوياي او ميشوند و خود را جهت ياري وي مهيا ميکنند.
اصل روايات مربوط به اين نداي آسماني که مردم را به پيروي از امام مهدي (عليه السلام) دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد ميکند، در منابع شيعه و اهل سنت، فراوان آمده است. و بعيد نيست که به حد تواتر معنوي (2) برسد. ابن حماد، اين روايات را در نسخه خطي خود، در صفحات 59 و 60 و 92 و 93 و غير اينها. و مجلسي در بحار ج 52 ص 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و 296 و 300 و غير آن روايت کرده اند، از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود:
«منادي از آسمان نام صاحب اين امر را، بانگ مي زند که فرمانروائي از آن فلاني فرزند فلان است پس کشتار براي چيست؟»(3).
پس از اين دو نشانه، يعني، خروج سفياني در ماه رجب و نداي آسمان در ماه رمضان، تا زمان ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در ماه محرم، نزديک شش ماه باقي است. منابع روائي اهل سنت، شماري از اقدامات امام (عليه السلام) را در اين برهه بيان مي کند که مي توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مکه مکرمه و ديدار وي با کسانيکه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پي آن حضرت مي باشند، خلاصه نمود که از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامي کشورهاي مختلف هستند که بدون قرار قبلي، امام را در مکه ملاقات مي کنند و هر يک در شهر خود از سيصد و سيزده نفر از افراد متدين و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوي حضرت مي باشند تا از جانب خود و پيروانشان، با آن بزرگوار بيعت مينمايند به اين طمع که امام (عليه السلام) آنان را بپذيرد و آنها از ياران وي که پيامبر (صلي الله عليه و آله) وعده فرموده است، محسوب شوند، و بزودي بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه، اين شش ماه را مرحله ظهور غير علني بعد از غيبت کبري، قلمداد ميکنند و مراد از روايت اميرمؤ منان (عليه السلام) که: «ظاهر شدن او اندکي ابهام آميز است تا اينکه نام و يادش همه جا را فرا گرفته، آنگاه ظهور ميکند» اين است که در آغاز، امام (عليه السلام) به تدريج ظهور مي کند و آنگاه مسئله ظهور براي مردم روشن و آشکار ميگردد و احتمال دارد ظهور تدريجي حضرت، بدين جهت باشد که امر ظهور و پذيرش مردم به معرض آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.
در مورد اين مقطع، علاوه بر خبر قبل، تعدادي روايات ديگري نيز وجود دارد که از حيث سند صحيح شمرده ميشود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدي (عليه السلام) به نماينده خود، علي بن محمد سمري (رضوان الله عليه) است که فرمود:
«بزودي از پيروان من کساني ميآيند که ادعاي مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد که هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني، ادعاي مشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم»(8) .
ظاهرا منظور از مدعي مشاهده امام (عليه السلام) قبل از وقوع اين دو حادثه کسي است که ادعاي نمايندگي صاحب الأمر (عليه السلام) را داشته باشد نه صرف شرفيابي و به حضور ايشان رسيدن، بدون ادعاي نمايندگي و يا بدون سخن گفتن درباره آن. روايات زيادي از سوي عده اي از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام (عليه السلام) رسيده است و شايد همين، سبب تعبير نمودن به جمله نفي مشاهده باشد نه نفي رؤيت.
نوشته مبارک امام (عليه السلام) دلالت دارد بر اينک غيبت کبري با خروج سفياني و صيحه آسماني پايان ميپذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغري بوده و مقدمه ظهور ميباشد، يعني امام (عليه السلام) در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاي اطلاعاتي آن پنهان است ولي در اين مدت با ياران خود تماس حاصل مينمايد و شماري از ايشان شرفياب حضور وي ميشوند و حضرت نمايندگاني را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مينمايد.
از روايات بعدي اينگونه به نظر ميرسد که امام (عليه السلام) پس از خروج سفياني، ظاهر ميشود سپس تا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم، پنهان ميگردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين (عليه السلام) آمده است که حضرت فرمود:
«وقتي سفياني خروج کند، حضرت مهدي (عليه السلام) نهان ميگردد و پس از آن دوباره ظاهر ميشود»(9) .
به عقيده ما، اين روايت، تفسيري جز آنکه امام (عليه السلام) بعد از خروج سفياني در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان ميگردد، ندارد و روايت مشخص نميکند که آيا ظهور پيش از نداي آسماني، در ماه رمضان است و يا بعد از آن؟
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمود:
«قائم قيام نمي کند مگر آنکه دوازده نفر، همگي اتفاق بر يک سخن کنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تکذيب ميکنند» (10) .
به نظر ميرسد که آنان مرداني راستگو باشند، به دليل اينکه امام (عليه السلام) اتفاق نظر آنها را مبني بر ديدار حضرت مهدي (عليه السلام) بيان ميکند و از تکذيب مردم نسبت به آنها تعجب ميکند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت، در همان دورهاي صورت ميگيرد که امام (عليه السلام) در نهان بسر برده و ظاهر ميشود تا تدريجا مسأله ظهور آشکار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور ميکند.
بنابراين، حضرت مهدی (عليه السلام) در اين برهه نقش تقربيا کامل رهبري خود را ايفا نموده و با رهنمودهاي خويش در آن موقعيت حساس حکومتهاي زمينه ساز يمني و ايراني را رهبري مينمايد و در کليه سرزمينهاي مسلمانان، با ياران خود که اولياء خدايند، ارتباط برقرار ميکند.
و اينک براي اينکه اقدامات امام (علیه السلام) در دوره ظهور کوتاه مدت، تصور کنيم بطور مختصر اعمال وي را در دوره غيبت، يادآور ميشويم. پاره اي از روايات آورده اند که امام (علیه السلام) در مدينه منوره مسکن ميگزيند و با سي تن ملاقات ميکند. از امام صادق (علیه السلام) روايت شده است که فرمود:
«صاحب اين امر را غيبتي است و ناگزير در آن غيبت، عزلتي ميباشد، بهترين منزلگاه وي مدينه است و در کنار سي تن از يارانش بسر ميبرد و با وجود آنان، اضطراب و نگراني نيست.» (11) .
همچنين بخش ديگري از روايات، دلالت دارد که آن حضرت در کنار خضر(علیه السلام) بسر ميبرد، در اين زمينه امام رضا (علیه السلام) ميفرمايد:
«خضر (علیه السلام) از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و نمي ميرد تا در صوراسرافيل دميده شود، البته او نزد ما ميآيد و به ما سلام ميدهد ما صداي او را ميشنويم ولي شخص او را نمي بينيم هر جا که نام او برده ميشود بايد بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسک آن را بجا ميآورد و در عرفات وقوف ميکند و دعاي مؤ منان را آمين ميگويد: و خداوند تنهايي قائم ما را بوسيله آن حضرت به انس و الفت، و وحدت وي را در کنار او به پيوستگي بدل ميسازد.» (12) .
از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر ميرسد که آن سي تن ياران مهدي (علیه السلام) پيوسته عوض ميشوند يعني هرگاه يکي از ايشان وفات کند فرد ديگري جانشين وي ميگردد، گرچه احتمال دارد، خداوند متعال عمر برخي از آنها را مانند حضرت خضر و امام (علیه السلام) طولاني گرداند. و شايد منظور از أبدال که در دعاي نيمه ماه رجب از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است، هم ايشان باشند، آنجا که بعد از درود بر پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) و خاندانش ميفرمايد:
«خداوندا بر مؤمنان شايسته (ابدال) و بزرگان و روزه داران و عبادت کنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست.» (13) .
به احتمال قوي اين سي تن و يا بيشتر، که از اولياء خدايند، در اقداماتي که حضرت مهدي (علیه السلام) در غيبت خود انجام مي دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است که امام (علیه السلام) دست به فعاليت وسيعي زده و در سرزمينهاي مختلف، تحرک نشان ميدهد، او وارد کوخها و کاخها شده و به بازارها قدم ميگذارد و هر سال در مراسم حج حاضر ميگردد. و راز غيبت آن حضرت، کشف نميشود مگر پس از ظهور وي، همانگونه که فلسفه و راز اقدامات خضر (علیه السلام) کشف نشد مگر بعد از آنکه موسي (علیه السلام) را بدان آگاه ساخت.
عبدالله بن فضل ميگويد: از امام صادق (علیه السلام) شنيدم که مي فرمود:
«براي صاحب اين امر، ناگزير غيبتي است که اهل باطل را به شک مياندازد، پرسيدم: فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزي که ما مجاز به کشف آن براي شما نيستيم، پرسيدم: راز غيبت امام (علیه السلام) چيست؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون فلسفه غيبت حجتهاي گذشته الهي است و راز غيبت وي آشکار نميشود مگر پس از ظهور آن حضرت، چنانکه راز اقدامات خضر (علیه السلام) يعني شکستن کشتي و کشتن پسر و ساختن ديوار، براي موسي (علیه السلام) روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يکديگر. اي پسر فضل اين موضوع يکي از دستورات الهي و سري از اسرار خدا و غيبي از غيبهاي اوست... و هرگاه خداوند را حکيم دانستيم، بايد تمام افعال او را حکيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد.» (14) .
از محمد بن عثمان عمري (رضوان الله عليه) منقول است که گفت:
«سوگند به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مييابد و مردم را ميبيند و آنها را ميشناسد اما مردم در عين اينکه وي را ميبينند نميشناسند» (15) .
و از امام صادق (علیه السلام) روايت شده است که فرمود:
«چگونه انکار مي کند امت من، اين را که خداوند متعال در مورد حجت خود، عملي را انجام دهد، همانگونه که درباره يوسف انجام داد؟ به اينکه در بازارهايشان راه برود و روي فرش هايشان قدم بگذارد و در عين حال او را نشناسند تا آنکه خداوند اجازه دهد که خود را به آنان معرفي نمايد آن چنان که به يوسف (علیه السلام) اجازه داد، وقتي که گفت: آيا ميدانيد چه بر سر يوسف و برادرش آورديد و شما ناآگاه بوديد، برادران گفتند: تو حتما يوسف هستي؟! گفت: آري من يوسفم و اين هم برادرم ميباشد» (16) .
بر اساس اين روايات و امثال آن، حالت امام (علیه السلام) در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت يوسف (علیه السلام) و نوع رفتار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضر (علیه السلام) است که قرآن، بخشي از شگفتيهاي آن را براي ما روشن مي سازد. حتي از اين روايات چنين استفاده ميشود که آن دو بزرگوار (خضر و مهدي (علیهم السلام)) با هم زندگي کرده و با يکديگر همکاري دارند.
البته بهتر است بگوييم که، بسياري از اقدامات آن حضرت، بدست ياران برجسته و شاگردانش انجام ميپذيرد. کساني که زمين و مسافتها در زير پايشان در نورديده ميشود و خداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاي حضرت مهدي (علیه السلام) رهنمون ميسازد، بلکه در زمينه کرامات آنها مانند راه رفتن روي آب و در نورديده شدن زمين زير پاي آنان و غير آن، روايات و داستانهاي معتبري، حتي درباره کساني که از اولياء و بندگان شايسته خداوند، مقامي کمتر را دارا بوده اند، نقل شده است.
آري، خداي سبحان همواره امور و پديدههاي اين جهان را از بزرگ و کوچک آن، مطابق حکمت و راز آن جاري ميسازد... اما او حاکم بر اين اسباب و حکمت هاست و هرگونه و به هر صورت و بدست هرکس از فرشتگان و بندگانش که اراده فرمايد، اقدام ميکند... بسياري از پديدهها و امور که به نظر ما ميرسد از راههاي طبيعي بوجود آمده و يا ميآيد، اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد که دست غيب الهي در آن نقش داشته است، مثلا وقتي که مأمورين فرمانرواي ستمگر، تصميم گرفتند جلو کشتي اي را که خضر (علیه السلام) در آن رخنه و شکاف ايجاد کرده بود. بگيرند، چون آن را معيوب ديدند، به حال خود رها ساختند و توجه نداشتند که در آن دست غيبي دخالت داشته است، همچنين هنگامي که پدر و مادر آن پسر که عمر خود را با ايمان به خدا سپري کرده و به تکاليف الهي خويش عمل نمودند، نمي دانستند که اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به کفر و طغيان ميکشاند... و زمانيکه آن دو کودک يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ يافته و استخراج کردند، معلوم نبود که اگر خضر (علیه السلام) ديوار را نميساخت آن گنج و جاي آن آشکار ميگشت...
وقتي اين سه حادثه را که از خضر (علیه السلام) در مدتي کوتاه همراه موسي (علیه السلام) سرزده است، خداوند در کتاب خود روشن مينمايد ما بايد بسياري از آنگونه اعمال و رفتار او را در روزگار پربار و عمر طولاني وي در ذهن خود ترسيم نمائيم. در روايت، از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است که فرمود:
«خداوند برادرم موسي (علیه السلام) را رحمت کند که بر آن شخص دانا (خضر) تعجيل نمود. که اگر صبر پيشه مي کرد شگفتيهايي را از او مشاهده مينمود که هرگز نديده بود.» (17).
بنابراين ما ميتوانيم کارهاي حضرت مهدي (علیه السلام) را در دوره غيبت تصور نماييم در حاليکه امام مهدي (علیه السلام) بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (علیه السلام) برتر و بالاتر است، زيرا بر حسب روايت، وي يکي از هفت نفري است که از اهل بهشت و از برگزيدگان اولين و آخرين بشمار ميرود، از پيامبر عظيم الشأن اسلام نقل شده است که فرمود:
«ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب و سروران اهل بهشتيم: من، و حمزه، و علي، و جعفر، و حسن و حسين، و مهدي» (18) .
خدا آگاه است که حضرت مهدي (علیه السلام) و وزير او خضر و ياران شايسته وي و شاگردان آنها که اولياء خدا هستند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و کوچک آن، چه ميکنند... و طبيعي است که راز غيبت، و کارهاي آنان تا هنگام ظهورشان آشکار نشود. و اطلاعات ما نسبت به کارهايي که آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و ميدهند در حد کم و يا در بخش کوچکي از آن کارهاست... و گاهي امکان دارد يکي از ما در زندگي خود مرهون عمل و يا بسياري از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حرکت تاريخ و حوادث بزرگ آن.
بايد توجه داشت که اين نوع عقيده به غيب الهي و عمل امام مهدي (علیه السلام) و خضر (علیه السلام) و مؤمنان برجسته و شايسته، با عقايد و نظريات اهل تصوف در مورد قطب و افراد پرهيزکار، تفاوت دارد. گرچه در برخي جهات به آن شباهت داشته باشد حتي بعضي از آنان سعي ميکنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدي(علیه السلام) و يارانش منطبق نمايند، در گفته کفعمي در حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده (قطب) آمده است که:
«گفته اند: زمين از قطب و چهار نفر اوتاد (بزرگان) و چهل پرهيزکار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته، خالي نميماند و قطب، همان مهدي (علیه السلام) است و اوتاد (بزرگان) از چهار نفر کمتر نيست، زيرا در دنيا همچون خيمه و مهدي به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاي آن خيمه ميباشند و گاهي اوتاد بيش از چهار نفر و پرهيزکاران بيش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن ميباشند و ظاهرا خضر و الياس (علیه السلام) نيز از اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مي باشند».
اما صفات اوتاد (بزرگان)، آنان يک لحظه از خدا غفلت نمي ورزند و از مال دنيا مگر به اندازه لازم و ضروري جمع نميکنند و لغزشهاي بشري از آنها سر نمي زند، عصمت در آنها شرط نيست اما در قطب شرط است.
اما «ابدال» (پرهيزکاران) مرتبه ايشان کمتر از اوتاد (بزرگان) است و گاهي از آنها غفلت سر ميزند و با ذکر و ياد خدا آن را جبران مي کنند و عمدا از آنها گناهي صادر نميشود.
اما صالحان و شايستگان که آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر ميزند ولي با استغفار و پشيماني آنرا تلافي میکنند، خداوند ميفرمايد:
«کساني که تقوا پيشه کرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالي به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائي و بصيرت پيدا کنند».
آنگاه راوي ميگويد هرگاه يکي از آنها، مرتبه اي از مراتب ياد شده را از دست بدهد فرد ديگري از مرتبه پايين تر جانشين وي ميگردد و اگر فردي از صالحان از دست برود، شخصي از ساير مردم جايگزين او ميشود.
و آنچه را که درباره الياس پيامبر (علیه السلام) بيان کرده اين است که او از جمله زندگان است و از کساني که خداوند بسبب حکمتي که خود ميداند عمرشان را طولاني نموده است، و بر طبق نظر عدهاي از مفسران که در تفسير آياتي راجع به وي اظهار کرده اند و تعدادي از روايات که درباره او از اهل بيت (علیه السلام) رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند عمر او را همچون خضر طولاني نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با هم حضور پيدا ميکنند.
به هر حال، آنچه از روايات بر ميآيد اين است که دوره شش ماهه، يعني از خروج سفياني و نداي آسماني تا ظهور حضرت مهدي (علیه السلام) در ماه محرم، سرشار از تلاش و فعاليت امام (علیه السلام) و يارانش ميباشد و کرامات و معجزاتي بدست ياران و پيوستگان به آنها بوقوع ميپيوندد و آن رويدادي جهاني خواهد بود که ذهن مردم و دولتها را بطور يکسان مشغول ميدارد. اما ملتهاي مسلمان و مستضعف پيوسته درباره مهدي (علیه السلام) و کرامات وي و نزديک شدن زمان ظهور آن حضرت سخن ميگويند. و اين موج مقدماتي مردمي و مناسب با ظهور امام (علیه السلام) ميباشد، اما اين حالت در همان زمان، زمينه خوبي براي دروغگويان و شيادان مدعي مهدويت و تلاش در گمراه ساختن مردم ميباشد. در روايات آمده است که دوازده درفش قبل از ظهور حضرت برافراشته ميشود که ادعاي مهدويت ميکنند و دوازده تن از خاندان ابوطالب اند که هر يک درفشي را بر ميافرازند و مردم را بسوي خود دعوت ميکنند که تمام آنها درفشهاي گمراهي و تلاشهاي دنيوي است براي بهره بردن از موج گرايش مسلمانان و ملتهاي جهان به ظهور آن حضرت.
مفضل بن عمر و جعفي از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است که گفت از آن حضرت شنيدم که ميفرمود:
«از نام بردن آن حضرت برحذر باشيد، بخدا سوگند امام شما سالياني از ديدگان تان پنهان خواهد شد، آنقدر که پاک و خالص شويد. و تا گفته شود آن حضرت مرده و يا هلاک گرديده است و يا به کدام منطقه رفته است، ديدگان مؤ منان در فراق او اشکبار ميشود و متلاطم و واژگون ميگردند و کسي نجات نمي يابد مگر آنکه خداوند از او پيمان گرفته باشد، ايمان در دل او جايگزين شده باشد و با روح خود او را تأييد نموده باشد و دوازده درفش مشابه به اهتزاز در ميآيد که هيچيک از ديگري باز شناخته نميشود. مفضل گويد: من در اين لحظه گريستم، امام بمن فرمود: چرا گريه ميکني اي ابوعبدالله؟ عرض کردم چگونه گريه نکنم در حاليکه شما ميفرمائيد دوازده پرچم برافراشته ميشود که هيچ کدام از ديگري شناخته نميشود. پس تکليف ما در آن زمان چيست؟ آنگاه امام (علیه السلام) به خورشيد که داخل ايوان ميتافت نگريست و فرمود: اي ابوعبدالله اين خورشيد را ميبيني؟ گفتم آري فرمود: سوگند به خدا امر قائم ما از اين خورشيد روشن تر است» (19).
يعني اضطراب و نگراني نداشته باشيد از اينکه قضيه حضرت مهدي (علیه السلام) با مدعيان دروغين مهدويت اشتباه شود زيرا امر مهدي (علیه السلام) از خورشيد روشن تر است، با