logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
وهابيت علیه مهدویت (5)

مقدمه:

كساني هستند مانند ابولهب و ابوجهل كه در كنار پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) بودند اما هيچ بهره اي از او نبردند و كساني هستند مانند اويس قرني، با اين كه در طول عمر خود يك بار هم نتوانست روي مبارك پيامبر را ببيند ولي از كساني بود كه مورد محبت پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) قرار گرفت و او را در تاريخ اسلام ماندگار كرد.
گفتيم كه آيات قرآن تصريح مي كند و به پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) گوشزد مي كند كه منافقاني در كنار تو هستند و وقتي با تو مي نشينند به نبوت تو اقرار مي كنند اما وقتي با مخالفان مي نشينند دين را به استهزاء گرفته و از نبوت تو اعلام برائت مي كنند و دليل اين مدعا نيز نزول سوره آيات متعدد و حتي سوره در مورد منافقان است و حال ادامه بحث:
مي دانيم يكي از ويژگي هاي بارز منافقان اين است كه آن ها چهره اي دورو دارند. روي ظاهري آن ها، موافق با دين و احكام اسلام و افرادي ظاهرالصلاح هستند بگونه اي كه ديگران آن ها را جزء مؤمنين مي شمارند و روي ديگر آن ها، باطن خبيث و خيانت كار آن ها است كه ايماني به دين و پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) و قيامت ندارند و به شهادت تاريخ و آيات قرآن اين افراد در زمان پيامبر در اطراف آن حضرت بودند و در مواردي خداوند، چهرة واقعي آن ها را به پيامبر معرفي مي كرد. سلفيه معتقد است كه ما بايد به سلف مراجعه كنيم و در مورد سلف مي گويند: رسول خدا (صل الله عليه و آله و سلم) به روايت ابن مسعود فرمود: بهترين مردم، ]مردمان[ قرن من هستند؛ سپس كساني كه در پي ايشان مي آيند و سپس ديگراني كه در پي آنان مي آيند؛ پس از ايشان مردماني مي آيند كه گواهي هر يك، سوگندشان و سوگند هر كدام، گواهشان را نقض مي كند .[1]
حال سؤال اساسي اين جاست كه آيا اين مراجعه به سلف (صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين) مطلق است و هر كسي كه جزء آن ها بود را شامل مي شود يا خير بايد ويژگي هاي ديگري هم داشته باشد از جمله اين كه ايمان، پاكي، صداقت، علم، ... او به اثبات رسيده باشد؟
اگر به صورت مطلق است ـ كه سلفيه چنين معتقد است ـ و هر كس را كه جزو اين گروه باشد شامل مي شود مي پرسيم پس منافقان زمان پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) چه شدند؟ آيا همگي به يكباره مردند و از صحنه روزگار محو شدند؛ چون كسي جز پيامبر از آن ها اطلاع نداشت يا خير آن ها زنده بودند و بعد از پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) نيز در حال فعاليت بودند؟ اگر كسي بگويد همگي آن ها مرده اند اين، سخني غير معقول است و گوينده آن به سفيهان نزديكتر است تا عاقلان ـ چون نه آن ها را مي شناسد تا بگويد اين ها بودند و مردند و نه دليلي براي اين سخن خود دارد ـ و اگر بگويد خير نمرده اند و بعد از پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) نيز در حال فعاليت عليه اسلام بودند و با چهرة ظاهر الصلاح در ميان مؤمنين نفوذ داشتند مي پرسيم پس ما چگونه اين منافقاني كه با پيامبر هم صحبت شده اند و به نوعي ـ البته با نگاه وهابيت ـ جزء اصحاب نيز بودند بشناسيم تا از آن ها دوري كنيم چرا كه خدا و پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) از آن ها اعلام بيزاري كرده اند و ديگران را از منافقان و هم صحبت شدن با آن ها بر حذر داشته اند.
مطلب بعد اين است كه با نگاه سلفيه به 3 قرن اول اسلام و مراجعه به آن ها، مشكلات فراواني براي ما به وجود مي آيد از جمله اين كه:
1. الآن براي اقتدا به اصحاب، ما سراغ چه كسي برويم و كداميك از آن ها را الگوي خود قرار دهيم با توجه به اين كه اختلاف نظر فراواني بين آن ها است و من به عنوان مقلد سلف از كدام يك از آن ها تقليد كنم و اگر يكي را ترجيح دهم بر ديگري با چه ملاك و معياري بايد اين ترجيح صورت بگيرد و اگر بگوييد فرقي نمي كند؛ نتيجه آن اين است كه هردو بر حق هستند و هر دو، حقيقت را مي گويند، و اين سخني سفيهانه است؛ زيرا شما مدعي هستيد كه صحابه بدون واسطه سخن پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) را بدون كم و كاست شنيده اند و عملكرد آن ها به صواب نزديك تر است؟ حال آيا پيامبر دوگونه سخن گفته كه يكي ديگري را نقض مي كند يا آن شخص، اشتباه مي كند. معقول اين است كه اگر اشتباه و خطا را به افراد عادي زمان پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) نسبت دهيم ـ بگوئيم يكي از آن ها درست و ديگري اشتباه مي كند ـ بهتر از اين است كه به پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) ـ نعوذ بالله ـ نسبت دهيم چرا كه پيامبر به اعتقاد مسلم مسلمانان و طبق صريح آيات قرآن بريّ از هر گونه خطا و اشتباه و نسيان و ... است و او فردي معصوم مي باشد كه كسي همپاي او وجود ندارد و اگر در يك مورد قائل به خطا شويم ديگر به هيچ گفته پيامبر نمي شود اعتماد كرد چرا كه احتمال دارد در موارد بعدي نيز خطا كند و اين مسئله، او را از حجيت ـ در گفتار و كردار و اعمال ـ مي اندازد و مردم ديگر نمي توانند اعتمادي به سخنان او بكنند. پس پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) معصوم است و كسي كه خطا كرده ناقلان سخنان پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) هستند ـ در جاهايي كه اختلاف نظر وجود دارد ـ نكته اي كه بايد توجه كرد اين است كه ما به اين كه آن ها اجتهاد كردند وخطا كردند و پيش خدا مأجور هستند كاري نداريم بلكه وظيفه من به عنوان خلف، پيروي از سلف است و مي بينم كه آن ها اختلافات زيادي ـ حتي كاملا متضاد ـ دارند و حال، من چگونه بايد نظر يكي از آن ها را بگيرم و نظر ديگري را رد كنم؟ چون قبول يكي از آن ها منجر به رد ديگري مي شودمثلا جنگ حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه چهارم و جانشين پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) با خوارج يا با عايشه و طلحه و زبير يا برخورد و جنگ معاويه با امير المؤمنين ـ در حالي كه حضرت علي (عليه السلام) خليفه وقت است و معاويه بر عليه خليفه قيام كرده است ـ در اين جا من نظر كداميك را بگيرم؟ اگر نظر حضرت علي (عليه السلام) را بگيرم افرادي مانند خوارج و ... واجب القتل هستند و اگر نظر افرادي مانند عايشه و طلحه و ... را قبول كنم بايد بر عليه خليفه وقت و جانشين مسلم پيامبر (صل الله عليه و آله و سلم) قيام كنم حال اگر بگوئيد هر دو طرف بر حق هستند و كشته هاي هر دو طرف بهشتي هستند چون مطيع صحابي رسول خدا (صل الله عليه و آله و سلم) هستند اين سخن كاملا سفيهانه و غير خردمندانه است و اگر قبول كنيد يكي بر حق و ديگري بر باطل است مي گوييم پس مي شود كه افرادي از صحابه يا تابعين يا تابعين تابعين باشند ولي در عين حال، گفتار، رفتار و اعمال آن ها باطل باشد به طوري كه آن ها را از جرگه مسلمين خارج كند و حتي در مواردي نيازمند اين باشد كه با آن ها برخورد قاطع صورت بگيرد.

ادامه دارد ...

پی نوشت :

1. نقدي بر مباني وهابيت، سلفيه بدعت يا مذهب، محمد سعيد البوطي، ترجمه دكتر حسين صابري، چاپ دوم، ص20.

پدیدآورنده: نعمت الله حشمتي ره