مقدمه :
یکی از پرسشهای اساسی در مورد « عصر ظهور»، امکان اصلاح اخلاقی و تغییر و تحولات روحی و معنوی در انسانها و دوری آنان از معصیت، فسادگری، جنایت و بیداد است؛ یعنی آیا انسانها واقعاً خوب و صالح میشوند؟ بر اساس روایات پاسخ این سؤال، روشن و مثبت است؛ یعنی، اصلاح کامل و همه جانبه رفتار، اخلاق، پندار و گفتار انسانها به دست امام زمان(علیه السلام) و در پرتو دولت اخلاقی مهدوی صورت میگیرد. بنابر این تا زمانی که انسان از نظر اخلاقی و فکری، رشد نیابد و تربیت نشود و به کمال و سعادت واقعی خود نیندیشد و بدان سو گام ننهد، تمامی کاستیها، ناراستیها و ناهنجاریها باقی خواهد ماند. برای رسیدن به این مرحله از رشد، انسان باید دارای بصیرت اخلاقی باشد. برای پاسخ به این پرسش که چرا فرض (بصیرت اخلاقی) در جهت تغییر و تحوّل رفتارها و گفتارها و پندارها در عصر ظهور مطرح شده و چرا توجه ویژهای به رشد فکری و اخلاقی گشته است، چند انگاره و دلیل را میتوان بیان کرد:
يك. كنه شناسي و پاسخهاي چند سطحي
پرسش مهمي كه در ابتدا بايد مطرح كرد اين است كه علوم ـ به خصوص فلسفه ـ به دنبال چيست؟ شناخت وجود؟ شناخت حقيقت؟ شناخت انديشه؟ شناخت تجربه؟ شناخت بودن؟ شناخت مشكل و ؟ پاسخي هم كه به دنبال آن ميگردد، چيست؟ به نظر ميرسد به جهت تعدد آرا و انديشهها، هيچ وقت نتوان پاسخ روشن و قاطعي به آنچه كه بايد باشد، داد؛ زيرا پاسخها متفاوت و متعدد و مشكلات و كاستيها فراوان است اين عدم رسايي و كارآمدي، نشان ميدهد كه بايد مسير دانشها را عوض كرد و به دنبال ريشه يابي واقعي مشكلات و كاستيها بود؛ آن وقت متناسب با اين دريافتها (كه ممكن است در سطوح مختلفي به ريشه و علت آنها رسيد)، پاسخهاي مختلف و چند سطحي ارايه كرد؛ يعني، يك مشكل و پديده سياسي يا اجتماعي، ممكن است داراي ريشهها و عوامل به وجود آورنده متعددي ـ آن هم در سطوح و مراحل مختلفي ـ باشد. ما بايد ابتدا براي هر سطح از اين عامل ايجادي، پاسخهاي درخوري (كوتاه مدت، ميان مدت و مادي و صوري) ارائه بدهيم. آن گاه ريشه و عامل اصلي آن را يافته و پاسخ كامل، بنيادين و بلند مدتي براي رفع آن ارائه كنيم. اين كنه شناسي و پاسخهاي چند سطحي است كه ميتوان در آموزههاي ديني، به خصوص آموزههاي عرفاني، اخلاقي و سياسي، آن را مشاهده كرد و به راه حلها و پاسخهاي روشن و بنيادين آن پي برد.
به عنوان مثال جنگ و كشتار يكي از پديدههاي مهم زندگي سياسي و از اساسي ترين مشكلات بشر است. در كنه شناسي جنگ ابتدا به عواملي چون اختلافات ژئو پوليتيكي (جغرافيايي)، تضادهاي نژادي، منفعت طلبي مادي و استعمار ديگران و پي ميبريم. در اين سطح ميتوان به كمك سازمانهاي فرا ملّي و يك سري قواعد حقوقي، تا حدي جنگ را كنترل كرد. اما در سطح بعدي ما با روحيه استكباري، زياده خواهي، افكار مازوخيستي، تجاوزگري، سفاكي و رو به رو هستيم كه پاسخ آن جهاد و مبارزه و استقامت و از بين بردن ظالمان و سفاكان است.
اما در سطح بالاتر به كنه اين مشكلات و ناهنجاريها پي ميبريم و آن عدم تهذيب انسان، قوت گرفتن خوي حيواني و شيطاني، رشد اخلاق ذميمه (حرص و آز) و دوري از تعاليم ديني و اخلاقي و است.
در اين سطح به بايستگي تربيت و تعليم انسان، تزكيه و تهذيب او و از بين بردن رذايل اخلاقي و حاكميت ورع و تقوا پي ميبريم. اين همان چيزي است كه پيامبران براي آن مبعوث شده و صالحان و امامان براي آن تلاش كردهاند و منجي موعود نيز براي تحقق آن ظهور خواهد كرد {يزكيهم و يعلمهم}
پس كنه شناسي، در صدد ريشه يابي واقعي مشكلات و كاستيهاي زندگي فردي و اجتماعي بشر و يافتن سطوح مختلف عوامل به وجود آورنده اين مشكلات است. پس از پي بردن به كنه و ريشه مشكلات، پاسخهاي متناسب در سطوح مختلف ارائه ميشود؛ اما مهم ترين و بنيادي ترين پاسخ، پس از يافتن ريشه و كنه اصلي و واقعي مشكلات و پديدهها ارائه ميشود (نهايي ترين پاسخ ممكن(
يكي از علما و بزرگاني كه به دقت اين مسأله را مورد توجه قرار داده، امام خميني است كه در اينجا به چند مورد از ديدگاههاي ايشان درباره ريشه وكنه ناراستيها و مشكلات اشاره ميشود:
.1حب دنيا
ريشه تمام اختلافاتي كه فاقد هدف مشخص و مقدسي باشد، به حب دنيا بر ميگردد و اگر در ميان شما هم چنين اختلافاتي وجود دارد، براي آن است كه حبّ دنيا را از دل بيرون نكردهايد. مردان خدا كه حب دنيا را از دل بيرون كردهاند، هدفي جز خداوند ندارند، هيچ گاه با هم بر خورد نداشته، چنين مصايب و مفاسدي به بار نميآورند. اگر تمام پيامبران الهي امروز در يك شهر گرد آيند، هرگز با هم دوييت و اختلاف نخواهند داشت؛ زيرا هدف و مقصد يكي است. دل هاي همه متوجه به حق تعالي بوده، از حب دنيا خالي است.[1]
2. عدم تربيت و تزكيه
چنانچه خودمان را تربيت بكنيم، مشكلات مان همه رفع ميشود. همه مشكلات از اين است كه ما تربيت نشده ايم؛ يك تربيت الهي و تحت بيرق اسلام در نيامديم. به واقع همه اين كشمكشهايي كه شما ملاحظه ميكنيد، همه اين كارشكنيها همه اينها براي اين است كه تربيت در كار نيست، تزكيه نيست.[2]
گرفتاري همه ما براي اين است كه ما تزكيه نشده ايم، تربيت نشده ايم. عالم شدند، تربيت نشدند، دانشمند شدهاند، تربيت نشدهاند. تفكراتشان عميق است، لكن تربيت نشدهاند غايت بعثت اين تزكيه است. غايت آمدن انبيا اين تزكيه است و دنبالش آن تعليم.[3]
3. جهالت و فقر فرهنگي
تمام گرفتاريهايي كه ما در طول مدت تاريخ داشتيم، بهره برداري از جهالت مردم بودهاست. جهالت مردم را آلت دست قرار دادهاند و بر خلاف مصالح خودشان تجهيز كردند. اگر علم داشتند، علم جهت دار داشتند، ممكن نبود كه مخربين بتوانند آنها را به يك جهتي كه بر خلاف آن مسيري است كه مسير خود ملت است، تجهيز كند. علم و سواد است آن جهتي كه بايد به او توجه كرد كه ميتواند ملت را از همه گرفتاريها نجات بدهد.[4]
علل ناراستيهاي قبل از ظهور
یکی از صاحب نظران تصویری از انگیزهها و علل انحراف در جامعه پیش از ظهور را چنین ارائه کردهاست:
1- فرهنگ سازي ضد ديني از سوي دولتها (و مكاتب) براي به انحراف كشاندن نسلهاي رو به رشد در مدارس و دانشگاهها و نيز رسانههاي ارتباط جمعي؛
2- اعمال فشار از سوي حكومتها براي وضع و اجراي قوانين مخالف با عدالت اسلامي؛
3- نياز مالي به طور عام و رقابتهاي سود جويانه به طور خاص كه باعث ميشود فرد براي رسيدن به ثروت به هر كاري دست بزند؛
4- رقابتهاي كور اجتماعي و تجمل گرايي در مسكن و لباس و اسراف در خوراك و نيز استفاده از امكانات مدرن به دليل راحت طلبي و فخر فروشي؛
5- تحريك غريزه جنسي انسانها در اشكال مختلف و...[5]
ريشه بسياري از مشكلات و ناهنجاريها از نگاه روايات
با بررسي روايات مربوط به دوران قبل از ظهور، ميتوانيم ريشه و كنه بسياري از مشكلات و ناهنجاريها را در گزينهها و انگارههاي زير شناسايي كنيم:
1. قساوت و ناراستي قلوب
هنگامي که مردم بر روي دلهاي درنده خوي خود جامه ميش بپوشند، دلهاي آنها از مردار گنديده تر و از خار، تلخ تر است و دل مرد را قساوت ميگيرد و همانند بدنش ميميرد و دلها را قساوت ميگيرد، ديدهها خشک ميشود و تلاوت قرآن بر زبانها سخت ميگردد .
2. نبود حق و عدالت
حق، مرده و اهل حق رخت بر بسته است جور و ستم همه شهرها را فرا گرفته است « رَأَيْتَ الْحَقَّ قَدْ مَاتَ وَ ذَهَبَ أَهْلُهُ وَ رَأَيْتَ الْجَوْرَ قَدْ شَمِلَ الْبِلَاد».[6]
دلها را قساوت ميگيرد و زمين پر از ستم ميشود. ستم و تباهي فراوان و منکر آشکار ميشود « كَثُرَ الْجَوْرُ وَ الْفَسَادُ وَ ظَهَرَ الْمُنْكَر».[7]
زمين با جور و ستم پيشوايان ظالم و گمراه ميميرد « بعد موتها بجور أئمة الضلال».[8]
3. كفر و تباهي جوامع
زمين با کفر اهل آن ميميرد « بعد موتها بکفر اهلها»[9] و کافران از مشاهده فساد و تباهي جهان در پوست نميگنجند « رَأَيْتَ الْكَافِرَ فَرِحاً لِمَا يَرَى فِي الْمُؤْمِنِ مَرِحاً لِمَا يَرَى فِي الْأَرْضِ مِنَ الْفَسَاد».[10]
فاسق ترين مردمان بر آنان حکومت ميکند و پست ترين مردم، پيشوايان ميشوند. اشرار از ترس شرارت مورد احترام ميباشند و غنا و موسيقي علني ميگردد. هر ملتي، ملتهاي پيش را لعن ميکنند .
4. مرگ انسانيت و اوج شيطنت ابليس
شيطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آميخته و همراه خون، در شريان هايشان حرکت ميکند. همواره انسانها را به تهمت و افترا تشويق ميکند تا فتنهها افق شهرها را فرا گيرد .
اهل آن زمان گرگ شده و پادشاهان آنها درنده و مردم متوسط آنها خورنده و بينوايان آنها چون مردگان افسرده باشند « وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلَاطِينُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتا).[11]
زماني بر امت من ميآيد که در آن زمان درون آنها پليد ميشود؛ ولي ظواهر آنها به طمع دنيا آراسته ميگردد .
5. ضعف ايمان و دين داري
دلها از ايمان تهي ميگردد و مؤمن در ميان آنان به هر گونه ذلت و خواري دچار ميشود « قُلُوبُهُمْ خَالِيَةٌ مِنَ الْإِيمَان».[12]
مردم از دين خدا دسته دسته بيرون ميروند، آن چنان که دسته دسته به آن داخل شدهاند« سَيُخْرِجُونَ أَقْوَاماً مِنْ دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجا».[13]
اهل زمانه دگرگون ميشوند دلها را شک و ترديد فرا ميگيرد. رشته دين از گردن آنها خارج ميشود و پيوند آنها با دين قطع ميگردد .
6. نبود اخلاق و معنويت
نمازها تباه ميشود [و انسانها] به دنبال شهوتها رفته و از هواي نفس پيروي ميکنند « إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ».[14]
خودپرستي در اعماق دلها، نفوذ کرده آن سان که سمومات در بدنها نفوذ ميکند [ و باعث مرگ ميشود] « دَبَّ الْكِبْرُ فِي الْقُلُوبَ كَدَبِيبِ السَّمِّ فِي الْأَبْدَان».[15] راستي و درستي، کمياب و نادر ميشود و دروغ همه جا را فرا ميگيرد.
7. كم رنگ شدن خرد ورزي و دانايي
ضلالت و گمراهي فراوان ميشود و هدايت کمياب ميگردد زماني ظاهر ميشود که علم [واقعي] رخت بر ميبندد و ناداني ظاهر ميشود « يَكُونُ ذَلِكَ إِذَا رُفِعَ الْعِلْمُ وَ ظَهَرَ الْجَهْل».[16]
جهالت بر سرير قدرت مينشيند و زنگ باطل پس از يک دوره سکوت به صدا در ميآيد. مردم براي کارهاي ناشايست دست برادري به يکديگر ميدهند « أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَه».[17]
نتیجه :
با بررسی این موارد ما به صراحت در مییابیم که مشکل اساسی و همیشگی بشر، در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعیاش، وجود خلأ (اخلاق) است. مشکل بشر، فقر دانش نیست؛ فقر اخلاق و عدم پیوند علم و عقل با اخلاق انسانی است. انسان بدون اخلاق و تربیت واقعی و بدون شکوفایی استعدادهای درونی و ابعاد روحی و فطری؛ یعنی، انسان فاقد همه چیز. هر چه پیشرفت علم و صنعت بیشتر باشد، نیاز به رعایت اخلاق شدیدتر میشود.[18]
پس از شناخت این ریشهها و عوامل است که میتوان تصویری واقع بینانه از عصر ظهور و پاسخهای متناسب برای رفع مشکلات و راه حلهایی چند سطحی برای اداره امور ـ که در روایات به صراحت به پارهای از آنها اشاره شده است ـ به دست آورد.[19]
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1]. امام خمینی، جهاد اکبر، ص 30.
[2]. صحیفه نور، ج13، ص 267.
[3]. همان، ج14، ص 254.
[4]. همان، ج 13، 331.
[5]. سید محمد صدر، تاریخ پس از ظهور، ص 456.
[6]. همان،ج51، ص70.
[7]. همان، 34، ص239.
[8]. تأويل الآيات، ٢،٦٦٢، ح ١٤؛ إثبات الهداة؛ ٣، ٥٣، ح ٤٥٧؛ تفسير البرهان، ٤، 291، ح 1 و
[9]. تفسير شريف لاهيجي، محمد بن علی شریف لاهیجی جلد 4، صفحه : 386.
[10]. الكافي ج : 8 ص : 38.
[11]. نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۸.
[12]. الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، الیزدي الحائري، علي، ج2 ص115.
[13]. بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (علیهم السلام)، ج24، ص 219.
[14]. وسائل الشيعه، ج 11 ص 276.
[15]. مجلسی، بحارالأنوار،.ج52، ص262.
[16]. همان، ج51، ص70.
[17]. همان، ج34، ص239.
[18]. ر. ک: علم اخلاق اسلامی، ج1، ص 42، آشنایی با اخلاق اسلامی، ص 15.
[19].انتشار یافته در سایت؛ https://rasekhoon.net/article/show
پدید آورنده : رحیم کارگر