مقدمه:
در قسمتهاي قبل درباره انتظار و ويژگيهاي جامعه منتظر بحث شد و بيان شد كه اين ويژگيها جامعه را در زمينههاي فكري و ظرفيت روحي و طرح ريزي آماده ميكند. همچنين بحث رهبري و مديريت و شاخصهاي آن مورد اشاره قرار گرفت و اينك ادامه بحث:
تحليل تحمل مردم در دو سطح
در عصر غيبت نوبت فقاهت است که زمينه امامت را فراهم سازد. ولي فقيه، شئوني دارد که مردم وظيفه دارند در عصر غيبت به او رو نمايند.
اگر فقيه تحمل مردم را براي حکومت خود آماده بيند، کار او سنگينتر ميشود. او بايد با حکومت خود، بسترها و زمينههاي ظهور را با تربيت جامعه منتظر بيافريند. در اين صورت، مردم با تحمل حکومت فقيه عادل، خود را براي دست يابي به حکومت امام آماده ميسازند و بدين وسيله، به سطح بالاتري از تحمل و ظرفيت ميرسند تا قابليت و لياقت حکومت آسماني و پاک را پيدا كنند و ضرورت چنين رهبر و امامي را احساس کنند و به اين بلوغ برسند که انسان در اين جهان هستي پيوند پيچيده و رابطه گستردهاي دارد و به اين رابطهها آگاهي ندارد، پس رسالتي و هم چنان امامتي ميخواهد؛ رسالتي که قانون رابطهها را بياموزد و امامتي که پيوسته در هر مقطع تاريخي براي نسلها جلودار و پيشوا باشد و آنان را مديريت و رهبري نمايد.
انسان در استمرار با نيروهاي خود، با نظام هستي و جامعه پيوند دارد. بنابراين، او به حکومتي نياز دارد که از شاخصهاي زير برخوردار باشد:
1. هم آهنگ با نظام هستي؛
2. حاکمي آگاه به اين نظام هستي؛
3. قانوني برآمده از اين نظام هستي؛
بنابراين زاويه ديد، حکومت جامعه منتظر، امامت، و حاکم آن، امام و قانون آن، هم آهنگ با کل نظام هستي است. بر اين پايه، حاکم، بر تمام روابط انسان با هستي و از قانون مندي آنها آگاه و از کششها و جاذبهها نيز آزاد بايد باشد؛ همان عصمت و ملاک انتخاب حاکم است.
طرح حکومتي در رابطه با کل نظام هستي، به کساني نياز دارد که به تمام هستي آگاه و از تمام کششها آزاد باشند. بنابراين، ناديده گرفتن عصمت و کنار گذاشتن آگاهي و آزادي حاکم، با جدا کردن و بريدن انسان از جهان هستي برابر است. انسان هنگامي که جايگاه حکومت را بشناسد و حاکم را در رابطه انسان با کل هستي بپذيرد، درود خود را بر تنها راه روانه ميسازد و جز آناني را که از طريق وحي، به تمام هستي آگاه شدهاند، رهبر و حاکمي نميگيرد. بايد توجه داشت که هرگز اين حاکم را تحميل نميکنند، تنها او را در دسترس ميگذارند و خود انسانها بايد او را کشف کنند و پذيرا شوند. هم چنان که در مسير تأمين نيازهاي فسيلي و هستهاي خود، با تلاشهاي سخت و فراوان، به کشف و بهره برداري آنها دست مييابد؛ انسان براي رسيدن به نياز عظيم تر خود در هستي که همان وسيله راه يافتن و جهت گرفتن است، بايد بکوشد تا آن را کشفکند و بهرهمند شود و براي تحقق کشف امام خود بايد زمينه را فراهم سازد و جامعه منتظر را تربيت نمايد. از آن رو که چنين امامي ضرورت دارد، پس وجود دارد.
انسان اين گونه امامي را بايد کشف کند و زمينه امامتش را فراهم سازد. همان گونه که آدمي بسياري از نشدنيها را شدني ساخت. تنها کاري انجام ميشود که براي انسان مسأله باشد و آن را بخواهد و خواستن توانستن، است. مقصود، آن نبوده که آدمها به ناز و کرشمه در آيند؛ انسان بايد با انتخاب خود امام را پذيرا باشد و زمينههاي حکومتش را فراهم سازد؛ {لِيقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}.[1]
فقيهان در عصر غيبت وظيفه دارند که با بينات، کتاب و ميزان، آستانه تحمل مردم را ارتقا بخشند و آنان را به ظرفيتي برسانند که خواستهها و تمايلاتشان، متناسب با قدر و اندازه وجودي شان گردد و حاکميت فقيه عادلي را که ميخواهد زمينه ساز ظهور دولت کريمه باشد، پذيرا شوند.
اگر مردم پذيراي حکومت فقيه عادل نشدند و آن را تحمل نکنند و براي زمينه سازي ظهور پا پيش ننهند، ظلم فراگير ميشود. بشر پس از روگردانيها از حق و چموشيهاي فراوان، همراه با حکومتهاي دست ساز خود و تمايلاتش، ستم آنها را ميبيند و به خستگي و رنجيدگي ميرسد.
بنابراين، مردم دو راه بيشتر ندارند:
1. يا بايد همراه با فقيه عادل براساس بينات، کتاب و ميزان زمينههاي تحمل حکومت معصوم را فراهم سازند و آن حقيقت در دسترس را با تلاش و کوشش کشف کنند و زمينههاي کشف آن را آماده نمايند؛
2. يا بايد خود را به امواج پرتلاطم ظلم و جور بسپارند تا پس از کوبيده شدن بر صخرهها و تجربههاي مکرر درد و رنجها، خسته شوند و به انتظار بنشينند و رو به پاکان هستي آوردند.
انسان تا انديشههاي مدفون خويش و گنجهاي پنهان در درونش را بازخواني نکند و به شناخت خويش و خودباوري دست نيابد، جاي گاه رفيعش را نميشناسد و به کمها قانع ميشود و کمترينها بر او حکومت خواهند نمود. چنين انساني هرگز تحمل حکومت قامت بلند امامت را نخواهد داشت. هم چنان که گفتهاند: « ان امرنا صعب مستصعب، لايحتمله الا ملک مقرب او نبيٌ مرسل او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للايمان»،[2] تحمل امر و حکومت معصوم، به شهود تمام و يا دل عاشق و مبتلا و ساخته شده نياز دارد.[3]
اهداف حکومت معصوم فراتر از رفاه، آزادي، امنيت، تکامل و... است و حوزه حکومت معصوم هم بالاتر از سطح جامعه و مدت هفتاد سال زندگي دنياست. براين پايه، حکومتي ديگر را بر ميتابد و معيار و روش انتخابي ديگر را تقاضا مينمايد. اگر به اهداف حکومت و قلمرو حکومت متناسب با قدر، استمرار و ارتباط انسان در هستي توجه نشود، ميتوان به همين حکومتهاي بافته و دست ساز فيلسوفان و نخبگان دل خوش بود و به دام پروري بزک شده هفتاد ساله دل گرم.[4]
تا زماني که نگاه و تلقي مردم از خود دگرگون نشود، تحمل حکومت پاکان هستي را نخواند داشت، هم چنان که تاريخ گواهي ميدهد، پس از داستان پرخون نينوا مردم به امام سجاد (عليه السلام) روي نياوردند. چون آنان به بيش از رفاه، امن و آزادي راه نيافته بودند و نميخواستند، و از خود بيش از اينها تلقي نداشتند.
فقيه عادل بايد در تربيت جامعه منتظر همانند رسول خدا و امامان، آغازگر ارائه دين باشد، هم چنان که دين با رسول آغاز ميشود و او پيوسته آيات حق را تلاوت ميکند و ميگويد که اي انسان تو محتاجي، مفتقري و مضطري و اين گونه پيام کلام خداوند را ميرسانند: {أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ}.[5]
انسان زماني به سرشاري و غنا ميرسد که تدبير و اختيار خود را محو تدبير و اختيار آفريدگار هستي کند و به تفويض و تسليم و اطاعت او بنشيند. اين زمان آن گاه محقق شدني است که آدمي ريشههاي اضطرار و مراکز بي چارگي و افتقار خود را بشناسد و مجبور شود در برنامه ريزي، تدبير، اختيار و انتخابش براي اين انسان که در گستره قدر، استمرار و ارتباط هايش، بدان توجه ميشود، به وحي روي آورد. از همين رو، فقيه عادل براساس روش بيناتي با دگرگون کردن تلقي افراد جامعه از خودشان، جاي گاه آنان را در سطح هستي تبيين ميکند و ضرورت اهداف حکومتي و قلمرو حکومتي متناسب با آن و در همان سطح را براي او روشن مينمايد. و بدين سان، ريشههاي اضطرار و افتقار او را به حاکمي آگاه و آزاد ميشناسانند. انسان بايد به واماندگي، بيچارگي ، نيازهاي واقعي و اضطرارش به وحي و حجت برسد و بخواهد که خواستن، توانستن است، هم چنان که قرآن ميفرمايد:{أَمَّن يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الأرْضِ}.[6] با همين اضطرار و درک بي چارگي و افتقار و واماندگي خويش، حجاب بين فطرت و مبدأ فيض را ميتوانيم برطرف سازيم.
چه کسي جز خداوند به فرياد مضطر درمانده ميتواند برسد؟ کساني که به حال اضطرار برسند و اضطرار خويش را درک کنند و بدانند و از خدا بخواهند. خداوند هم بديها و سختيها را از آنان برطرف ميسازد و به حکومت و جانشيني زمين ميرساند. فقيه عادل، با تبيين جايگاه انسان در هستي و دگرگوني در نوع تلقي افراد جامعه، آنان را به درک اضطرارشان نزديک ميسازد و بدين صورت، زبان خواستن و دعاي ايشان به جريان ميافتد. خواستني در سطح جاي گاه انسان، حکومتي در سطح اهداف بالاتر از رفاه و امن و...، قلمروي در سطح فراتر از جامعه و هفتاد سال دنيا. و حاکمي در سطح آگاهي، آزادي و عصمت.
نتیجه:
انسان اين گونه با درک اضطرار به دعا و خواستن رو ميآورد و به آستانه حاکميت معصوم راه مييابد، هم چنان که در توقيع شريف آمدهاست: « و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج فانّ ذلک فرجکم». کليد فرج در دعا و خواستن و کليد دعا و خواستن درک اضطرار است.
فقيه عادل، جامعه منتظر را با روش بيناتي به درک اضطرار ميرساند و خواستن انسانها را به بلوغ و شکوفايي ميکشاند.
«السلام عليک يا صاحب التدبير».
سلام بر تنها رهبر جهاني.
«السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره هلک».
سلام بر تنها راه.
پینوشتها:
[1]. سوره حديد، آيه 25.
[2]. بصائر الدرجات، محمد بن حسن بن صفار، ص 26؛ بحار، ج2، ص 71 و ص 184، ح 30 و ح 7. ) محققاً امر ما سخت و گران است و كسي تحمل نمي كند آن را مگر فرشته مقرب يا نبي مرسل يا بنده مومني كه قلبش از ايمان پرشده باشد.
[3]. ع ـ ص، وارثان عاشوران، ص 36.
[4]. ر.ک: پيشين.
[5]. سوره فاطر، آيه 15.
[6]. سوره نمل، آيه 62.
پدید آورنده: دكتر فرامرز سهراب