logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
 تربيت جامعه منتظر (3)

مقدمه:

در قسمت‌ قبل درباره انتظار، زمینه فکری، ظرفیت روحی و حد ظرفیت روحی بحث شد، و بیان شد که گذشته از درک قدر و اندازه وجودي، رفعت ذکر هم، سبب ظرفيت روحي و گستردگي سينه مي‌شود، و گذشته از درک قدر و رفعت ذکر، آگاهي و ديدن همه راه، آمادگي به وجود مي‌آورد و اطاعت، تقوا و پيوند و ارتباط با خدا در دل شب، بر گستردگي سينه و ظرفيت روحي انسان مي‌افزايد. و اینک ادامه بحث:

طرح ريزي

ارزش انسان در جريان فکري روشن مي‌شود، توانايي و قدرت و مقاومت او با ظرفيت روحي اش بالا مي‌رود و به همتي دست مي‌يابد که با آن حرکت مي‌کند و با چيزهايي روبه رو مي‌شود و آمادگي مي‌يابد.

انسان با شناخت قدر و ارزش روابط گسترده اش در هستي، همت‌هاي بلندش شکل مي‌گيرد. او به دنبال هدفي بالاتر از رفاه آزادي، عدالت و تکامل مي‌گردد و براي اين ارزش و هدف بلند ناچار است که طرحي درافکند.

نيازها، مسائل، مراحل و موانع را بشناسد و از نشدني‌ها نهراسد و همواره پا پيش نهد.

بنابراين، هدف، پايه طرح است و انسان با شناخت قدر خود هدف را مي‌يابد. پس از شناخت هدف، براي رسيدن به آن، در طرحي جامع به تقسيم کار مي‌پردازد و از پراکنده کاري مي‌گريزد. اين گونه، جرياني فکري در برابر شبهه‌ها و ظرفيت روحي در برابر رنج‌ها و گرفتاري‌ها و طرحي در برابر پراکنده کاري‌ها رخ مي‌نمايد و آن را پاس مي‌دارد.

کتاب و ميزان

انسان به همراه بينات، به جريان فکري و ظرفيت روحي و طرح کار دست مي‌يابد. بينات همان حقايق روشن و روشن کننده‌اي هستند که مصاديق بسياري مانند بيان و استدلال، سيره و برخورد و عمل و معجزات و کرامات و نشانه‌هاي وحي و اخبار اديان گذشته را در برمي‌گيرد.[1]

شناخت قدر و اندازه وجودي انسان، از نزديک ترين و پربارترين راه‌هايي است که اين حقايق روشن و روشن گر را فرا روي او مي‌تواند قرار دهد؛ زيرا هرکس از خودش درک حضوري و بي واسطه دارد. انسان با شناخت قدر و استعداد خود، به مقدار استمرار و ادامه خود و به جهان ديگر روي مي‌آورد. همان طور که از توانايي‌هاي بچه در رحم مادر، به استمرار او در جهان ديگر مي‌توان پي‌برد.

انسان در مجموعه عظيم هستي، با هدف بالاتر از وجود خويش و جهت عالي تر، به رسول و امام رو مي‌آورد. جايگاه انساني که در تمامي هستي مطرح است، نه در يک کشور و هدفي که به بالاتر از او گرايش دارد، نه لذت، رفاه و قدرت، نياز به حکومت و رهبري رسول و امام معصوم را نشان مي‌دهد. کساني که خود را از دست مي‌دهند، هيچ ايماني نخواهند داشت: {الذين خسروا انفسهم فهم لايؤمنون}.[2] آنان هيچ گونه ايماني به الله، غيب، يوم الاخره و وحي ندارند؛ زيرا همه اين ايمان‌ها در گرو ايمان به قدر انسان و در گرو شناخت انسان از خويش است.[3]

هدفي چون رشد انسان و جاي‌گاه او در جهان هستي، با وجود حاکمي برآورده مي‌شود که به تمام هستي آگاه و از تمام کشش‌ها آزاد باشد. از همين رو، معيار عصمت رخ مي‌نمايد. مردم هرگز رسول و امام را نمي توانند معين کنند؛ زيرا اين گزينش در قلمرو اختيار و انتخاب انسان نيست؛ چون مردم به دل‌ها آگاهي ندارند و از فردا هم بي خبرند. تنها خداوند، رسول و امام را مي‌تواند برگزيند. عصمت و آگاهي به تمامي راه و آزادي از کشش‌ها همان معيار و ميزان شيعه در امامت و طرح حکومت است.

مسأله امام عصر و حجت قائم و انتظار او با وجود همين مهم سامان مي‌يابد. هنگام غيبت نيز بر فقيه است که تلقي انسان‌ها را دگرگون کند و هدف‌ها را به آن نشان بدهد و جاي‌گاه و قدر شان را ياد آورد. تا جامعه انساني به نان و مسکن دل نبندند. و در انتظار معصوم، به روحيه، فکر، برنامه و عمل خويش سامان دهند و در دشمن نفوذ کنند که انتظار و تقيه ، مقدمه قيام است.[4]

همواره با وجود افراد، جامعه را در ساحت‌هاي فکر، ظرفيت و طرح به گونه بينات مي‌توانيم تربيت کنيم که شبهه‌ها، رنج‌ها، و پراکنده کاري‌ها در اوج تحمل و مقاومت باشند، ولي بايد توجه نمود که انسان در مرحله عمل گذشته از فکر، ظرفيت و طرح، به دو عامل ديگر نيازمند‌است.

خداوند در سوره حديد به روش تربيتي انبيا چنين اشارت مي‌فرمايد که آن‌ها همراه بينات، کتاب و ميزان بوده‌اند و اين دو عامل را پس از بينات ياد مي‌کند. همراه با اين دو عامل (کتاب وميزان) افراد جامعه تربيت مي‌شوند و به وسعتي دست مي‌يابند که نوع ديگري از رهبري و مديريت را بتوانند تحمل نمايند تا اين که خود مردم جامعه با بينات و کتاب و ميزان به پا ايستند و قسط را به پا دارند. رهبري انبيا خصلتي است که با بينات تمامي راه را بنماياند و رابطه‌ها را بشناساند، با کتاب و ضابطه‌ها برساند و هنگام تزاحم دو دستور با ميزان‌ها و معيارها از بن بست برهاند. بنابراين، انسان در مرحله عمل در برخورد با هر پديده به دنبال حکم و ضابطه‌اي است؛ چون در گستره روابط جهان هستي بي حساب و کتاب نمي‌توان گام برداشت، از اين رو، نيازمند حدودي خواهيم بود که فقه، آگاهي به همين حدود است.

آدمي در مرحله عمل، گذشته از آگاهي به حدود، به ميزان نياز دارد؛ چون فقه بدون آگاهي از ميزان‌ها ناکار آيد و براي فهم روح حکم و براي نجات از تزاحم حکم‌ها، به ميزان نياز افتد.

براي اشاره عامل ميزان، در مرحله نخست به قدر انسان بايد اشاره کرد که ميزان انتخاب مکتب‌ها و گروه‌هاست. انسان با دانستن قدر خود به توحيد و رشد مي‌رسد. و با توجه به عامل عمل، جهت عمل و اثر عمل به ميزان‌هايي براي فهم روح حکم دست مي‌يابد. هنگام تزاحم حکم‌ها به ميزان اهميت و صعوبت رو مي‌آورد ميزاني که درجه وجودي را به ما نشان مي‌دهد و جريان اسلام، ايمان، تقوا، احسان، اخبات و اخلاص ما را نشان مي‌دهد، حالت‌ها و اشک و شور و اعمال ما نيست، بلکه علامت‌هايي است که در هر مرحله وضع انسان را مشخص مي‌کند.

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

[1]. ع ـ ص ـ نامه‌هاي بلوغ، ص 250.

[2]. سوره انعام، آيه 12.

[3]. پيشين، 28-29.

[4]. پيشين، ص 38.

پدید آورنده: دكتر فرامرز سهراب