در پاى سرو قدت سر مىنهم به زارى
باشد كه یك قدم هم بر چشم من گذارى
تو آسمانى و من افتاده چون زمینم
ره مىبرم به سویت دستى اگر برآرى
جان شكستهام را امید عافیت نیست
جز آنكه با نگاهى وى را علاج دارى
در سایه بلندت اقبال كوته من
آن بخت جاودان را دارد امیدوارى
اى تكیهگاه هستى از غربتم برون آر
از تنگناى ظلمت تا اوج رستگارى
اى آرزوى دلها در صبح دولت تو
خوش مىرسد به پایان، یك عمر انتظارى
چشمان بىفروغم در انتظار رویت
هر جمعه مىشمارد یك هفته بى قرارى
شاعر: ابراهیم سیفى نژاد