با بهاران، ابر بارانزا فراوان ميرسد
گل بروید در چمن، شور بهاران ميرسد
مدّتی ـ ای دل! ـ در آتشگاه هجران سوختی
خود طبیب دردِ بیدرمانِ یاران ميرسد
از صبوری حربه باید، در مصاف دشمنان
آذرخش خشم ما چون تیر باران ميرسد
سربلندی پیشهكن در روزگار بيكسی
شهسوار مكّه با خیل سواران ميرسد
ای دل! این درد جدایی را تحمّل بایدت
صبح فردایی، قرار بيقراران ميرسد
در نماز شب برای یار، نذر روزه كن
آن عزیز جان برای روزهداران ميرسد
گر شكست آیینه طالع به سنگ دشمنان
غم مخور! آیینهدار سوگواران ميرسد
در مصلّای دل خود با «پریشان» ندبه خوان
از كران باور امیدواران ميرسد
شاعر: محمّد حسن حجّتی (پریشان)