هيچ کس نيست عزادار، به اندازة عشق
اين همه خسته و تبدار، به اندازة عشق
چارده قرن به آهنگ عطش ميروييم
ميشود حادثه تکرار، به اندازة عشق
زخم در زخم، غزلوارة هفتاد و دو گل
منتشر ميشود اين بار، به اندازة عشق
قد کشيده است سر نيزه، دوباره خورشيد
تا به اندازة دلدار، به اندازة عشق
آب، خيمه، عطش، احساس، رقيه، آتش
تا ابد قافيه بشمار به اندازة عشق
غربت کيست که بر شانة اندوه زمان
ميشود اين همه آوار، به اندازة عشق
بار اندوه تو را جز دل زينب نکشيد
هيچ کس نيست سزاوار به اندازة عشق
کيستي اي گل گمگشته که اينگونه جهان
مانده از عطر تو سرشار به اندازة عشق
شاعر:سيد حبيب نظاري