ساعات عمر من همگي غرق غم گذشت
دست مرا بگير که آب از سرم گذشت
مانند مردهاي متحرک شدم بيا
بي تو تمام زندگي ام در عدم گذشت
ميخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنيا خلاف آنچه که مي خواستم گذشت
بعد از تو هيچ رنگ تغزل نديدهايم
از خير شعر گفتن حتي قلم گذشت
تا کي غروب جمعه ببينم که مادرم
يک گوشه بغض کرده که اين جمعه هم گذشت...
مولا شمار درد دلم بينهايت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا براي لحظهاي آرام ميشوم
ساعات خوب زندگيام در حرم گذشت
شاعر: سيد حميد رضا برقعي