logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
زرديم و زرد تا که بياري بهار را

زرديم و زرد تا که بياري بهار را
خشکيم و خشک تا که بباري بهار را
آسان بگير سختي اين قلب سنگ را
شايد که عاقبت، تو بکاري بهار را
هر چند کوه يخ شده جانم ولي هنوز
مي‌خواهم از صميم دل آري بهار را 
من واقفم به نکبت پاييزي خودم
طعنه نزن دگر که نداري بهار را
حتماً به دست لطف تو خورشيد مي‌شوم
يک شب اگر به خانه بياري بهار را 
سرسبز مي‌شود همه جا از نم نياز
وقتي تو در دعا به لب آري بهار را

شاعر: اسماعيل آل احمد